استاد حدائق روز جمعه 17 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه مباحث « موانع تأثیرگذاری سخن حق» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله ­من الشیطان الرجیم

 بسم­ الله ­الرحمن­ الرحیم

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[1]

یکی­از آیاتی­که حضرت­زهرای­مرضیه سلام­الله­علیها در خطبه­ی فدکیه مورد استناد خودشان قرار­دادند، در اتمام حجت به­امت­اسلام در زمان حضرت صدیقه­ی طاهره سلام­الله­علیها، آیه­ی 103 سوره­ی مبارکه­ی آل­عمران است، که حضرت در اوایل خطبه استناد به ­­این­ آیه ­­هم کردند «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[2] ترجمه آیه این ­است که خداوند خطاب به مؤمنین هشدار و تذکر می­دهد «ای­کسانی که ایمان آوردید تقوای الهی پیشه­کنید» «حَقَّ تُقاتِهِ»[3]، تقوای شایسته ­را پیشه­ی خود کنید «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[4] مراقب­هم باشید که نمیرید مگر­ آن­که مسلمان بمیرید.

خب از­ این­آیه استفاده می­شود که مؤمنین باید مراقب باشند که ­وقتی امشب مؤمن است فردا چه­کاره است، الآن در مسیر هستیم ختم زندگی­مان به­ خیر و خوبی منتهی بشود «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[5] چند ­سخن از چند ­معصوم ذیل این­آیه است، بنده چند نکته ­را محضر عزیزان بگویم، یادداشت کردم از این­آیه­ی شریفه عرض کنم و بعد هم آن­ روایت­ها را تقدیم کنیم.

نکته­ی اول این­که از این­آیه استفاده می­شود هر فردی باید روز به ­روز رو به ­پیشرفت باشد «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»[6] تقوا هم دارید تقوای شایسته پیدا کنید. من در یک جلسه­ای در همین ایام فاطمیه عرض کردم حدیثی از امام ­صادق علیه­السلام از مصباح ­الشریعه است، که امام ­صادق علیه­السلام تقوا را سه مرحله نام می­برد تقوای خاص­ الخاص، تقوای خاص و تقوای عام. بسیاری در همین تقوای عام مانده­اند که آغاز راه است، تقوای عام یعنی حرام انجام ندهید، از خدا نافرمانی نکنید، تقوای خاص یعنی شبهه­هم سراغش نرو، آن‌جایی­که نمی­دانی حلال است یا حرام ترک کن. از رسول­الله صل ­الله­علیه ­و آله سؤال کردند علت این­که شبهه را شبهه می­گویند چیست؟ پیغمبر صلی­  الله ­علیه­ و آله فرمود: چون خیلی نزدیک به حلال است ولی حرام است و شما نمی­دانی. بعضی کسب و کار­ها شبهه است، بعضی حرف زدن­ها شبهه است، بعضی اقدام­ها شبهه است، تقوای خاص تقوایی است که آن‌جایی که نمی‌دانی هم حرام است و حرمتش برایت پوشیده ­است انجام نده. عالی­ترین جلوه­ی تقوا، تقوای خاص ­الخاص که امام صادق علیه­السلام می­فرماید: یک جاهایی حلال را هم ترک می‌کنی که یک وقت حلال زمینه­ساز آینده­ی دلبستگی­ات به­دنیا نشود. پول درآوردن حرام است یا حلال؟ اما اگر این درآمد حلال رفته رفته وابسته­ات کرد دلبسته­ات کرد، دینار آمد جای دین را گرفت بنا نیست که هر کار حلالی را انجام داد.

یک­ کسی آمد به­ امام ­رضا علیه­السلام عرض کرد، این را فقط بگویم و بگذرم، خیلی از حلال‌ها را هم نباید انجام داد، آمد به ­حضرت گفت: آقا عقد مؤقتی کردم. آقا فرمودند: تو که همسرت سالم است مشکلی ­هم نداری، چرا این­کار را کردی؟ خب این ­برای کسی است که یا معذور دارد یا همسر بیمار است یا همسر در سفر است یا او در گناه می­افتد یا عذری داشته باشد، اگر از این ­حیث تأمین هستی و مشکلی نداری بنا نیست که هر­کاری حلال است انسان انجام بدهد، امام فرمودند چرا این­کار را کردی، بله تعدد زوجات در اسلام است ولی تعدد زوجات شرط دارد «مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً»[7] خدا جواز را داده ­است با شرط، جایی حق داری این­کار را بکنی که بتوانی عدالت محض را اجرا بکنی، می­توانی؟ عدالت یعنی این­که به ­همان­ اندازه که او را دوست می­داری دیگری را­ هم دوست بداری، به همان­ اندازه که برای او وقت می­گذاری برای دیگری ­هم وقت بگذاری این کار ماست؟ این ­جز در قالب اولیاء معصومین و بندگان شایسته­ی الهی، حالا حلال هم است بنا است حلال را انجام داد؟

تقوای خاص­الخاص یعنی این، یک سری از کارها حرام نیست ولی اقتضای تقوا این است که بنا نیست حلال هم است ماهم انجام بدهیم، خب این­ دیگر عالی­ترین جلوه­ی تقوا است.

قرآن می­فرماید: مؤمنین تقوا پیشه­کنید، حق تقوا یعنی هر روزتان بهتر از دیروز است. امیرالمؤنین علیه­السلام می­فرمایند: اگر مسلمانی دو روزش یکسان باشد مغبون است. یعنی اگر من همان­آدم دیروز باشم، کارهایی که دیروز انجام می­دادم از نظر معنویات امروز هم انجام می­دهم رشدی در من اتفاق نیفتاده­ است، دارم درجا می­زنم. انسان روز ­به­روز همان­طور که به­رفتن نزدیک­تر می­شود باید در کمالات هم رشد کند، بالاتر برود، هم بر معلوماتش هم بر اعمالش هم بر خدماتش، این ­یک نکته که ما پیوسته باید مرحله­ای بالاتر و والاتر از گذشته­ی زندگی­خودمان طی کنیم و اساسا بعضی­ها سؤال می­کنند چه­کنیم که باتقوا بشویم؟

یک­ اشاره می­فرمایم، دو­چیز یادتان نرود تقوا می­آید، اگر یادمان نرود، از دانستن خارج شویم و به­باور برسیم یک نظارت الهی، دو مردن. لقمان به ­فرزندش گفت پسرم دو چیز در زندگی یادت نرود و دو چیز در زندگی یادت برود، خدا و مرگ را فراموش نکن، این­هارا یادتان نرود، یادمان می­رود که گاهی­اوقات بی­تقوایی­ها شنیده­می­شود، کسی که غیبت می­کند مردن یادش رفته­است، اگر مردن یادش باشد بگوید در حال غیبت جانم را گرفتند دیگر به عنوان یک مؤمن جانش را نگرفته­اند این­را در حال فسق و در حال گناه جانش گرفته­شده­است، لقمان گفت پسرم خدا و مرگ را از­یاد نبر، اما آن دو چیزی که باید از یادت برود که ما ازیادمان نمی­رود و برعکس است، بدی­های مردم به­خودت و خوبی­های خودت به مردم را فراموش کن. ننویس روی­کاغذ به فلانی انقدر دادم، آنجا آن کار را کردم، فلان بنای خیر کار ماست، این­ها را فراموشش کن آن­که باید دستور ثبت بدهد خداست و ثبت ­شده و نگارش شده­است. فراموش نکردن کارهای خوب آفت دارد و آفتش این­است که مغرورتان می­کند، دیدید بعضی­ها طلبکار می­شوند، طلبکار خدا، طلبکار اسلام، طلبکار نظام، طلبکار مردم چرا؟ می­گوید ما این­کارها را کردیم، خدایا حق ما این­ بود؟ با این­همه خدمت­هایی که ما کردیم، خدماتی که کردیم، عبادت­هایی که انجام دادیم، زیارت­هایی که رفتیم باید اینجوری سرمان بیاید؟ چون فراموش نکردیم می­شویم مدعی، اهل­البیت علیه­السلام باید اینجوری به­ ما جواب بدهند؟ این­همه صدایشان می­زنیم بی­پاسخ می­گذارند مارا؟ می­شوند طلبکار. لقمان گفت پسرم خوبی­های خودت را از یاد ببر، فراموش کنیم. یک جایی دیدم یک آقایی یک پولی به ­کسی داد سریع دفترش را درآورد و نوشت صدتومن به فلانی دادم، گفتم برای چی می­نویسی؟ گفت برای حساب کتاب خودم، گفتم این نوشتن آفت دارد، آفتش این­است که ورق می­زنی و نگاه می­کنی و یک خرده آدم احساس طلبکاری بهش دست می­دهد و یک آفت فراموش نکردن کارهای خوب یکی­اش روحیه­ی طلبکاری پیدا کردن از ولی نعمت ما که خداست و دوم درجا زدن، دیگه انجام نمی­دهد، یک جایی در مجلسی به­آقایی گفتم فلانی گرفتار است یک کمک به ­او بکن، آقای حدائق سه ­سال و نیم پیش خانه­ی فلانی و فلانی و... بودم و این­مبلغ را به­ او دادم، دقیق تاریخ و افراد و مبلغ را یاد کرد، گفتم حاج­ آقا یک سؤالی از شما می­کنم دو روز قبل چقدر گناه انجام دادی یادت است؟ ما وضع­مان این ­شده ­است. به ما بگویند این هفته­ای که جمعه تمام شد چند تا نافرمانی از خدا کرده­ای؟ می­بینی طرف یادش نیست، چند تا کار خوب انجام داده­ای؟ می­بینی ردیف می­کند، این است که انسان­ها درجا می­زنند. لقمان گفت خوبی­ها یادت برود، بدی­ها را فراموش کن، بدی­های مردم در خودت را فراموش کن و خوبی­های خودت را در حق مردم فراموش کن ولی افرادی که بدی­های مردم را فراموش نمی­کنند حس انتقام­جویی، کینه، یک خشمی در نهاد آن­ها قرار می­گیرد که آن­تربیت حقیقی دیگر شکل نمی­گیرد. یک حاج خانومی بود خدا رحمتش کند پیرزنی بود یک وقتی آمد پیش­ما گفت: من مادر شوهرم را حلال نمی­کنم. دم دم رفتن بود، گفتم حاج­خانوم مادرشوهرت زنده است یا فوت شده­است؟ گفت نه پنجاه سال است که فوت شده ­است. گفتم پنجاه سال است که حلالش نکردی؟ اولا آقایون بگویم که سخت گرفتید به شما سخت می­گیرند، کار خدا دقیق است، نگذشتید از شما نمی­گذرند، سخت می­گیرد جهان بر مردمان سخت­گیر.

من یکی­از فنون استجابت دعا را بگویم، امام ­صادق علیه­السلام یک سری فنونی را نام می­برد برای آن­هایی که می­خواهند دعایشان استجابت بشود،  امام می­فرماید اگر می­خواهید خدا ببخشد شمارا آغاز دعا بگویید هرکسی به ­ما بدی کرده­است ما گذشتیم خدایا ماهم به­هرکسی بدی کردیم اسباب مغفرت مارا فراهم کن؛ بگذرید تا بگذرند. خدا به­حضرت موسی فرمود: موسی به­بندگان من بگو همان­گونه که از من انتظار بخشیدن دارید، بگذرید تا بگذرم. گاهی اوقات یک بدی به ما کرده­اند می­گوییم قیامت و میزان ­الاعمال و پل صراط جلویت را می­گیریم بعد توقع داریم هر­خطایی از ما سر­زده با یک الهی ­العفو حل بشود، نمی­شود. می­خواهید دل باصفایی داشته­باشید کینه­ها را خالی کنید، فراموش کنید این­ها دستورات الهی است آن­هم از یک انسان بزرگی که خدا در قرآن را حکیم توصیف فرموده­ است «وَلَقَدْ آَتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ»[8] آن­که که باید یادمان برود بدی­های مردم به­ما و خوبی­های ما به­مردم، آن­که باید یادمان نرود، نظارت ­الهی و مردن است. حالا کارها برعکس شده­است آن­هایی که باید فراموش نشود در  بوته­ی فراموشی قرار گرفته­است، آن­هایی که باید فراموش بشود ما حاضر ­الذهنیم و نتیجه­اش می­شود این پسرفت­های اخلاقی.

لذا حضار محترم تقوای واقعی را خداوند می­فرماید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»[9] نظارت­الهی «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[10] مردن هم یادتان نرود.

یکی از عواملی که حضور قلب در نماز می­آورد یاد مرگ است، یکی از راهکارهایی که بعضی­ها می­گویند ما می­خواهیم حواسمان جمع باشد در نماز، حواسمان پرت نباشد، الله ­اکبر که می­گوییم جاهای دیگر سیر نکنیم؛ یک راهش این است. رسول­الله به اباذر فرمود: ای­ اباذر «صلِّ صلاة مودِّع»[11] نمازتان نماز وداع­کنندگان بخون، بگو شاید این آخرین فرصت زندگی من است و دیگر توفیق خواندن نماز برای­من حاصل نشد. حقا اگر کسی با این­نگاه نماز بخواند حضور قلب بر او حاکم می­شود. طرف را می­بینی در آستانه­ی مردن است و باور ندارد که دارد می­میرد، دارد جان می­سپارد و هنوز غافل است «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[12] یاد مرگ انسان­ها را می­آورد در مسیر تقوا، امروز بعضی­ها مردن یادشان رفته­است، فراموش کرده­اند روزی این­ها خواهند ­رفت. حضرت ملک ­الموک هم شخصیتی است از هیچ ­چیزی حساب نمی­برد.

بنده در همین شیراز پروفسور خون­شناسی سراغ داشتم، آقای دکترحق­شناس با سرطان­خون رفت در همان ­رشته، پروفسور قلب با ایست قلبی، خدا می­خواهد نشان بدهد متخصص فیتیله­ات را در همان می­کشم پایین، تاجر با ثروت می­برمت اعماق خاک، قدرتمند وسط آن استکباری که می­کردی، فرعون در نیل غرقت می­کنم. اگر داده­های الهی کسی را سرگرم کرد از خدا همان­ها می­شود عامل عذاب، اگر آنچه خدا داده ­است باید مایه­ی رشد ما بشود مایه­ی افت ما می­شود عامل عذاب انسان­ها، قدرت جسمی می­دهند قلدری می­کند در همان­ جهت می­بینی آقا را می­بردش.

آن خانوم وقتی گفت من مادر شوهرم را حلال نمی­کنم. گفتم چه­شده مگر از مادر شوهرت چه دیدی که می­گویی پنجاه­سال است فوت کرده و حلالش نمی­کنم. عرض کردم آقایون امواتتان را درگذرید دستشان از دنیا کوتاه است شما می­روید بازماندگانتان نمی­گذرند از شما، هرجور عمل کردی عمل می­کنند؛ گفتم چه کرده این ­مادر شوهر؟ گفت سر سفره­­ی عقد نشسته بودیم، پناه برخدا ببینید نتیجه­ی همان فراموش نکردن لغزش­های دیگران است دل این­جوری تیره می­شود و سخت می­شود، بی­گذشت می­شود؛ گفت سر سفره­ی عقد مادر شوهر جلوی همه زد به ­بازویم گفت عسل بکن دهان داماد. گفتم خانوم برای همین می­گویی من حلالش نمی­کنم؟ گفت مارا جلوی بقیه سبک کرد، گفتم او اشتباه کرد پنجاه سال می­گذرد برای یک کاری که او اشتباه کرده نباید این کار را می­کرد، گفت نه جلوی بقیه مارا سبک کرد؛ یادش نرفته­است و پنجاه سال می­گذرد و می­گوید حلال نمی­کنم، بشر این­است، اگر یادت نرفت این‌جوری می­شوی، کینه­ای می­شوی. می­بینی بعضی­ها می­گویند نمی­خواهم فلانی را ببینم، خودخواهی، تا زنده­ام نمی­خواهم باهاش روبرو بشوم، یک اخلاق دینی است ما پیروی پیغمبری هستیم که رسول­الله صلیه­الله­علیه­وآله خدا به پیغمبر توصیه می­­فرماید «أحسِن الی من أساء الیک»[13] کسی که به ­تو بدی کرده­است با احسانت و محبتت آدمش کن، تربیتش کن. خب این­آیه­ی شریفه­ی دیگری که هست تقوا رمز حسن عاقبت است، آن­هایی که عاقبت خوب می­خواهند تقوا پیشه کنند؛ قرآن می­فرماید «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[14] تقوا داشته­باشید باتقوا بروید رستگاری در انتظار شما است « وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»[15] «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا»[16].

مطلب دیگر عزیزان که در این­آیه باید توجه به­آن داشت، ایمان آوردن کافی نیست باایمان ماندن مهم است، نمازی ما خواندیم نماز مغرب و عشاء یک بخش کار است مهم‌تر از این ­نماز خراب نکردن نماز است؛ به ­قول یکی از اساتید علم و اخلاق که می­گفت بعضی­ها ولخرج در معنویات هستند خوب زحمت می­کشند ولی مفت از دستش می­دهند، نیمه ­شب دوساعت بلند می­شود راز ونیاز و اشک وتوسل، ولی اول صبح با بداخلاقی خرابش می­کند «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[17]  یعنی باایمان بروید اگه الان باایمان هستید یا الذین­أمنو، الان مؤمن هستی سعی این ایمان بماند و باایمان بروی این مهم است؛ خیلی­ها بودند در یک مقطعی ایمان ­هم داشتند کار خوب هم می­کردند بعد زدند خرابش کردند بعد زدند ضایع کرند همه­ی کارها را، این­متاسفانه نتیجه­ی این­است که انسان اگر از حال خودش غافل شد اگر فراموش کرد خودش را نظارت برخود کشیک بر خود را از یاد برد این وضعیت برایش رقم می­خورد. در گذشته­ی تاریخ اسلام از این­نمونه­ها فراوان است در مقطعی خوب بودند مؤمن بودند.

طلحه و زبیر در زمان رسول ­الله صلی ­الله ­علیه ­و آله جزء رجال تراز اول به اسلام بعد از پیغمبر این­ها شدند مخالفین اول ولایت امیرالمؤمنین علیه­السلام رو به­حضرت هم شمشیر کشیدند «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[18]  دقت کنید که مسلمان بروید، آقا امام باقر علیه­السلام فرمود «الابقاء علی العمل أشدُّ من العمل»[19] مردم نگه­داشتن کار خوب از انجام کار خوب سخت­تر است؛ ببین شما یک حجی مشرف شده­اید نهایت فرصتی که این­حج از نظر زمانی از شما گرفته­است یک ماه، گرچه اصل مناسک حج در چهار پنج روز تمام می­شود، این یک ­ماه را اگر خرابش نکردید تالحظه­ی مردن این­هنر است و لذا می­گویند تا حاجی گناه نکرده­است، حاجی بعد از حج تا گناه نکرده­است مصافحه­ی با حاجی مثل استلام با حجرالاسود است استلام با حجر مثل بیعت با خدا است تا پاک است. حاجی تا هنوز از منا خارج نشده­است حج را می­گذارد و برمی­گردد؛ شب دوازدهمی بود درمنا داشتیم قدم می­زدیم یک آقایی آمد گفت حاج­آقا چه جهنم­ دره­ای است که ما را آورده­اند. خوش­خواب بندزاند زیر پایت؟ آورده­اند آدمت بکنند، بفهمی روزگاری که پیش­رو داری خاک سرد می­خواباننت همین پتو­هم زیر پایت پهن نمی­کنند صورتت را می­گذارند روی خاک بیدار نمی­شوی، جهنم­ دره؟ منا؟ منایی که خواب در منا برابری می­کند با خواب در مسجد­الحرام؛ همان­جا می­گذارد و برمی­گردد خراب می­کند حج را نمی­گذراد چیزی برایش بماند، لذا عزیزان سعی کنید بماند معنویات، زحمت می­کشیم بعضی­ها ولی خرابش می­کنیم. یک آقایی بود می­گفت من شب­ها که نماز شب می­خوانم صبح اعصابم به­هم می­ریزد دیگر اعصاب زن و بچه هم ندارم، گفتم حضرت­عباسی بگیر بخواب تا اذان صبح اصلا بلندنشو من قیامت جواب می­دهم گردن من تو بگیر بخواب اذان صبح قشنگ بلند شو نمازت را بخوان صبح هم بداخلاقی و فحاشی به زن و بچه نکن؛ چه نماز شبی که تو می­خوانی یک کار مستحبی می­خوای یاالله انجام بدهی به چه قیمتی به قیمت فعل حرام، توهین، ناسزا، دشنام، حرام، نماز شب مستحب، امر دائر مداره اگر مستحب و حرام شد ترک حرام واجب، پیغمبر فرمود واجب را بگیر نه مستحب را، پیغمبر به امیرالمؤمنین علیه­اسلام فرمود: وقتی دیدی مردم به مستحبات سرگرم هستند تو واجباتت را انجام بده از واجبات ترک حرام واجب است.

لذا حفظ اعمال مهم است بعضی­هایی که نتیجه نمی­گیرند چون خرابش می­کنند نمی­گذارند بماند. یک جریانی از معراج رسول­الله صلی ­الله علیه ­و آله برایتان عرض کنم، پیامبر در شب معراج اسراری را از عالم ملک­ و ملکوت به رسول­الله نشان دادند، پیامبر گذری داشتند از بهشت و نمادهایی از عذاب دوزخ به رسول­الله نشان دادند، در بهشت یکی ­از صحنه­های عجیبی که پیغمبر دیدند این­ بود، دیدند بعضی از کاخ­های بهشتی را فرشته­ها و ملائکه­ها یک­دفعه شروع می­کنند به­ساختن، پیمان­کار­های بهشتی یک­دفعه شروع می­کنند به کار و مصالح همه از طلا است، آجر، خشت و طلای ناب، با عالی­ترین مصالح کاخ را می­سازنند می­آیند بالا، نیمه که ساخت یک­دفعه مصالح می­شود نقره و بودجه­ی خدا کم می­شود، بالاتر که می­رود مس می­شود؛ پیامبر داشتند می­دیدند که این­را می­ساختند، رو به­اتمام که می­رسد یک­دفعه از اساس همه را خراب می­کنند می­ریزد پایین. پیامبر رو کردند به جبرئیل چه نحوه­ی ساخت و سازی است؟ با سرعت و مصالح عالی شروع می­شود و بعد مصالح ضعیف می­شود، ضعیف­تر و ضعیف­تر، رو به­اتمام تخریب. جبرئیل عرض کرد یا رسول­الله این فرشته­ها کارگزار مردم در دنیا هستند، صاحبان این کاخ­ها وقتی با اخلاص دارند کاری می­کنند با بهترین مصالح  برایشان می­سازند، با طلا، نیمه­ی راه اخلاص کم می­شود یک­خرده ریا می­آید می­شود نقره، ضریب ریا بیشتر می­شود، مس می­شود و بی­تقوایی و گناه می­کند کل ساختمان واژگون می­­­شود «یعمِّرون ثم یخرِّبون»[20] می­سازند و خراب­ می­کنند، ماه­رمضان می­آید جمع می­کند و آباد می­کند بعد ازماه رمضان لودر می­گذارد پایش می­ریزدش پایین، حفظ عمل، باایمان رفتن مهم است، مهم­تر از باایمان بودن باایمان رفتن است که قرآن می­فرماید «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[21] نکته­ی دیگری را هم عرض کنم، سروران عزیز اسلام هم به چگونه زیستن هم به­چگونه رفتن عنایت دارد و اشاره می­کند بشر در سرنوشت خودت نقش داری، این­طوری نیست که حالا برای کسی بدرقم زدم باید بد زندگی کند، بعضی­ها خوب، خوب بودند دست ما است بد بودن دست ما است اختیار به ­ما سپرده شده­است، دقت کنید از این ظرفیت ازاین فرصت به­گونه­ای استفاده کنید که ختم زندگی ما ختم به­خیر بشود بعد نکته­ی پایینی قرآن دراین آیه­ی شریفه هم به کیفیت تقوا توجه دارد هم به تداوم تقوا «حَقَّ تُقَاتِهِ»[22] کیفیت تقوا «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[23] تداوم تقوا یعنی هم تقوای عالی هم استمرار تقوا، مقطعی نباشیم یعنی در­یک مقطعی رو به ­خدا و درمقطعی فراموش کنیم، من یک روایت از رسول­الله ذیل این آیه­ی شریفه تقدیم کنم که پیامبر فرمودند که خدا می­فرماید «إتَّقوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»[24] حضرت فرمود: «أن یُطاعَ و لایُعصی»[25] حق تقوا یعنی این، تقوای شایسته یعنی این؛ خدارا اطاعت کنید ونافرمانی خدا را نکنید، اطاعت امر خدا و ترک نافرمانی این می­شود «حَقَّ تُقَاتِهِ»[26] ما یک وقت اطاعت می­کنیم، خداوند رحمت کند مرحوم آیت­الله ­العظمی سید نورالدین حسینی هاشمی، یک وقت این ­مرحوم حاج ­آقا سبحانی نقل می­کرد که خدا رحمت کند ایشان را، ایشان گفت یک آقایی در هیئت زمان مرحوم آیت­الله حسینی هاشمی می­گفت خیلی زحمت می­کشید خیلی کار می­کرد اشک می­ریخت سینه می­زد و پذیرایی می­کرد می­گفت ولی وقتی عصبانی می­شد فحشم زیاد می­داد ولی خیلی آدم بدو دلسوز، نام امام­حسین علیه­السلام می­آمد اشکش جاری می­شد. آقای سبحانی گفت یک وقتی مرحوم آیت­الله سید نورالدین صدایش زدند آمد گفتند من یک نصیحتت می­کنم آدم خوبی هستی زحمت هم زیاد می­کشی برای اهل­البیت تلاش می­کنی فقط یک اخلاق بد داری زبانت را کنترل کن، وقتی در همان بحث هیئت گفتند در پذیرایی عصبانی می­شد فحش می­داد یک­دفعه ناراحت می­شد تند می­شد، گفتند زبانت را مدیریت کن، گفت آقا به جدت قسم گاهی ­اوقات فحش دادن از نان خوردن واجب­تر است؛ این بی­تقوایی است، برای امام­حسین علیه­السلام پخت و پز مستحب است سیدالشهدا می­گوید من همچین کاری نمی­خواستم که؛ بابا اول به داد خودت برس نمی­خواهد سفره بدهی نمی­خواهد غذا بپزی آدم زندگی کن، چی را به چه قیمتی؟ قیامت بعد سیدالشهدا بگوید من همچین کاری را نمی­خواستم تو برای ترویج مجلس من با گناه، با حرام، با توهین؟ این بی­تقوایی است.

پیغمبر فرمود: «أن یُطاعَ و لایُعصی»[27] حق تقوا، تقوای شایسته یعنی اطاعت خدا کن نافرمانی الهی هم نکن «و أن یُذکَر و لایُنسی»[28] خدا را یادکن و خدا را فراموش نکن، حق تقوا این است حاج­آقا در اتاق دربسته هم بگو خدا حاضر است، حق تقوا یعنی این­که قلمت می­آید روی کاغذ حواست باشد چی داری می­نویسی، حق تقوا یعنی در معاملاتمان، در حرف زدن­هایمان، در رفت وآمدهایمان، در عروسی­هایمان، در غذاهایمان، نگی یک شب هزار شب نیست «و أن یُذکَر و لایُنسی»[29] یادمان نرود خدا را، آن­هایی که خدرا فراموش نمی­کنند حق تقوا را رعایت کرده­اند، آن­هایی که پیوسته نظارت الهی مدنظر آن‌هاست و دچار نسیان نمی­شوند از این­که خدا حاضر است و ناظر است این حق تقوا ادا شده است؛ حالا دو نکته­ی دیگر دو جمله­ی دیگر از دو امام دیگر امیرالمؤمنین علیه­السلام و حضرت زهرای مرضیه سلام­الله ­علیها این بماند انشالله فرصتی دیگر خدمت عزیزان نکته­ای عرض کنم از آقای دکتر حق­شناس نامی به میان آمد یک خاطره­ای را من عرض کنم مربوط به­حضرت زهرای مرضیه سلام­الله ­علیها، یکی از دوستان اهل علم ما، داستان برای شاید بیست و پنج سال قبل است، این خانومش سرطان خون گرفت، ابتدا نمی­دانست که خانومش سرطان دارد می­گفت می­دیدیم که کمی خانومم تب می­کند و حالش سخت می­شود، دکتر عمومی رفتیم، دارو می­دادند آزمایش­هایی هم انجام دادند در آزمایش­ها هم متوجه نشدند، روز به­روز این­حالش سخت­تر و سخت­تر و تب بیشتر، مشکل بود برای درمان، گفت یکی به­ما گفت ببریدش پیش آقای دکتر حق­شناس ایشون هم ببینتش، این جریانی که به شما می­گویم من خودم از آقای دکتر حق­شناس خدا رحمتشان کند پرسیدم گفت آقای حدائق هر چه این­خانوم دارد زندگی می­کند معجزه است، دکتر گفت؛ گفت بردیم پیش دکتر ­حق­شناس، دکتر آزمایش­های متعددی گرفت و یک آزمایش مخصوصی­هم ایشون نوشتند، آزمایش خون، گفت خونش را هم یک آزمایش بکنید و بیارید، گفت آزمایش کردیم و آمدیم خدمت آقای دکتر، با خانواده رفتند، آزمایش را که دید، گفت می­شود به خانومتان بگویید از اتاق بروند بیرون، گفت به ­خانومم گفتم شما بیرون باشید، گفت من با دکتر نشستم، گفت ظرفیتت چقدر است؟ گفت ظرفیتم الحمدالله خوب است ظرفیت دارم، گفت خانوم شما سرطان خون گرفته­است و در هزار مریض سرطانی ­خون یکی می­شود مثل خانوم تو، جزء سرطان­های نادر خون است، از نوعی است که سریع بیمار را می­برد سرطان خاصی است این و کاری ­هم از دست شما برخواسته ­نیست، البته شیمی درمانی بکنید و داروهایی داد گفت این­هارا تهیه کنید مصرف کند توکل به ­خدا، از خدا بخواهید ولی وظیفتون این­است و یک مسکن­های قوی که تب بیاید پایین، گفت رعایت کنید که بنده­ی خدا این­مقطع را به راحتی بگذراند ولی خانوم شما رفتنی ­است. گفت آقای حدائق دارویی که نوشته بودم شیراز هم گیر نمی­آمد وضع دارو بد بود ما رفتیم ناصرخسرو تهران با زحمتی داروهایی که دکتر نوشته­بود با قیمتی گزاف خریدیم و این­هارا مصرف می­کردیم و شیمی­درمانی هم می­کردیم، رفته رفته خانوم ­ما موهای سرش ریخت در اثر شیمی­درمانی مثل این­که خودش هم متوجه شد که دیگر بنای رفتن است، گفت جلوی من و بچه­ها روسری سر می­کرد در خانه گفت دوران این شمی­درمانی هم گذشت البته هفته­ای یکبار می­آوردیم این آقای دکتر می­دید وضعیت خانوم را، گفت یک دوشنبه­ای آمدم خدمت آقای دکتر عصری بود وقت داشتیم، خانومم را آوردم گفتم آقای دکتر دیگر این داروها و مسکن­ها جواب نمی­دهد تب خانوم مارا رها نمی­کند، گفت یک معاینه­ای کرد خانوم مارا دید گفت سریع می­نویسم ببریدش بیمارستان نمازی بستری­اش کنید بعدآهسته به من گفت خانومت تا آخر هفته بیشتر مهمانتان نیست؛ گفت آقای حدائق ما پنج تا بچه­ی خردسال داشتیم بچه­های قد و نیم­قد بچه­ی یک ساله، سه ساله، پنج ساله، بچه­های پشت سرهم، گفت خانومم را بردم بیمارستان بستری کردم شب سه­شنبه مادرزنم آمد منزل پهلوی بچه­ها، گفت شب­ها مادرزنم می­رفت بیمارستان ما پهلو بچه­ها بودیم روز من خودم می­رفتم سرکشی می­کردم گفت خانومم را آنجا بردند بالاخره دستگاه وصل کردند و کار­هایی که باید انجام می­شد مسکن­های قوی به ­او می­زدند که می­رفت به­خواب که این­درد بیماری و تب اورا اذیت نکند، گفت البته خانومم را که بستری کردم شنیدم یکی از دوستان­ما عازم عمره بود، گفت خانومم را بستری کردم از همان ­راه رفتم خانه­­ی رفیقم گفت بعداز مغرب بود در زدم رفیق ما آمد دم در گفتم فلانی شنیده­ام می­خواهی بروی عمره، گفت بله، گفتم کی؟ گفت ما چهارشنبه عازم هستیم، گفت حال خانومت چطور است گفت خانومم را الان بستری کردم بیمارستان دکتر هم گفته­است تا آخر هفت بیشتر این خانوم زنده نیست، یک خواهش ازت دارم، برو کنار قبرستان بقیع بگو یا فاطمه­الزهرا سلام­الله­ علیها شما خودت جوان رفتی و می­دانی مادری که در جوانی برود و بچه­های خردسال داشته­باشد بر این بچه­ها چه می­گذرد، یافاطمه مپسند این بچه­ها بی­مادر بشوند، گفت رفیق ما گفت بیا داخل، ما هم رفتیم داخل و گفت اتفاقا همان­موقع ایام فاطمیه­ هم بود گفت تلوزیون داشت صحنه­هایی از بقیع نشان می­داد این رفیق ما چراغ را خاموش کرد تلوزیون روشن بود، این صحنه­ها شد یک روضه­ای برای ما، گفت رفیق من گفت فلانی من قول می­دهم اگر خانومت تا شب جمعه زنده باشد ما شب جمعه یک عده می­رویم پشت قبرستان بقیع متوسل به حضرت زهرا سلام­الله ­علیها می­شویم. گفت آمدم و دوستان ماهم چهارشنبه عصر پرواز داشتند رفتند گفت عصر پنجشنبه من کنار تخت خانومم بودم، خانوم در حالت بیهوشی بود، وضع خیلی وضع سختی بود، گفت دکتر­ها آمدند کنار بستر خانومم داشتند مدارک را می­دیدند، گفت یکی از دکتر­های متخصص گفت همراه این­مریض کی است؟ گفتم من هستم، گفت شب­هم خودت می­مانی گفتم نه مادرزنم شب می­آید، گفت امشب خودت بمان گفت چرا؟ گفت خانومت دیگر امشب تمام می­کند، خودت باش مردی کارهایش را انجام بدی دنبال کنی، گفت اصلا مثل آسمان برسر ما خراب شد؛ گفت به مادرزنم گفتم امشب بیمارستان هستم گفت کنارتخت خانومم، ببینید مردم فاطمه­ی زهرا سلام­الله­ عیلها داریم درست در نمی­زنیم وگرنه دربزنی در را باز می­کند؛  زیر هر یارب تولبیک ماست.

گفت پیغمبر که هرکس زد دری، عاقبت زآن در برون آید سری

گر تو بنشینی سر کوی کسی، عاقبت تو هم بینی روی کسی   

گفت آقای حدائق من کنارتخت خانومم یک سجاده­ای پهن کردم خانومم که در بیهوشی بود و در تب می­سوخت ماهم کنار تخت ارتباطمان را با حضرت زهرا سلام­الله­ علیها برقرار کردیم، فاطمیه ­هم بود گفت تا سحر دعا و توسل و اشک و التجا، گفت اذان صبح بود خانومم دو سه روز در بیهوشی بود، مسکن­های قوی به او می­زدند، خواب بود یک­دفعه دیدم بلند شد و نشست، اذان صبح رو کرد به من و گفت گرسنه­ام، تشنه­ام غذا و آب برایم بیاورید، گفت من پرستارها را صدا زدم، پرستارها آمدند پرستارها هم دستپاچه شدند گفتند این مریض که چند روز چیزی نمی­خورد به پزشکی که کشیش بود زنگ زدند گفت برایش غذا بیاورید، دست زدن دیدند تبش قطع شده­ است، گفت برایش غذا آوردند مقداری غذا خورد، آبی نوشید حالش حال خیلی عادی­ای بود گفت داشتم امیدوار می­شدم که این توسل حضرت­ زهرا سلام­الله ­علیها بزرگتری کردند، گفت اول صبح چند نفر از پزشکان آمدند برای سرکشی حال مریض را که دیدند گفت یکی از دکترها گفت آقا خیلی هم خوشحال نباش مریض­های سرطانی یک چند ساعتی قبل از مردن یک حالت طبیعی عادی پیدا می­کنند این دلیل بر این­است که دارد می­رود این خانوم شما در سراشیبی رفتن است، این حالتی که یکدفعه احساس کردی بهبودی پیدا کرده­است نشانه­ی رفتن است، دوباره گفت ما را مأیوس کرد، گفت یکدفعه دیدم اطلاعات بیمارستان دارند من را صدا می­زنند، گفت رفتم اطلاعات بیمارستان گفتند باشما کار دارند دیدم پشت خط ماد رزن من است از منزل گفت فلانی الان رفیق­ات از مدینه­ی منوره زنگ زد گفت به فلانی بگویید خانومت کی خوب شد؟ ما دیشب تابه سحر پشت بقیع متوسل شدیم به­صدیقه­ی طاهره­ی زهرای مرضیه سلام­الله ­علیها او را قسم دادیم به محسن شهید شده­اش به عزیزانش که شفای خانوم شما را رقم بزد تا این را گفت گوشی را گذاشتم زمین آمدم درون اتاق روکردم به دکترها گفتم آقایون دکترها خانوم من رفتنی نیست خانوم من ماندنی است زهرای مرضیه سلام­الله­ علیها اورا شفا داد، گفت خانوم ما دیگر اصلا تب نکرد، موها رویید، سلامتی برگشت و آمد در کانون خانواده، من آقای دکتر حق­شناس را خدارحمت کند یک وقت دیدم گفتم آقای دکتر خانوم فلانی مریض شما بود؟ گفت می­دونم گفتم از نظر پزشکی شما چی تعریف می­کنید گفت آقای حدائق فقط معجزه است، هرچه این خانوم دارد زندگی می­کند عمر اضافی است و فراتر از دانش ماست این همانی­ است که خودش می­گوید شفای حضرت زهرا و عنایت حضرت زهرا سلام­الله­ علیها؛ گرنگاهی به­کند زهرا، انشالله عزیزم حاج­ آقا محمد پور به فیض کامل می­رسانند،

گر نگاهی به ما کند زهرا، دردهارا دواکند

کم مخوا زا عطای بسیارش، کآنچه خواهی عطا کند زهرا

بر دل و جان ما صفا بخشد، گرنگاهی به کند زهرا

نمی­دانم چه کاری داری با بی‌بی، گرفتارها، دردمندها، حاجتمندها، فاطمه­ی زهرا بانویی است که ائمه درخانه­ی خدا به او متوسل می­شدند حال دل هارا راهی مدینه کنید در این شب هایی که شام غریبان عزیان فاطمه است، یا فاطمه....

 

[1] آل‌عمران آیه102

[2] آل‌عمران آیه102

[3] آل‌عمران آیه102

[4] آل‌عمران آیه102

[5] آل‌عمران آیه102

[6] آل‌عمران آیه102

[7] نساء آیه3

[8] لقمان آیه12

[9] آل‌عمران آیه102

[10] آل‌عمران آیه102

[11] الکافی ج4 ص261

[12] آل‌عمران آیه102

[13] تحف العقول ص305

[14] آل‌عمران آیه102

[15] اعراف آیه128

[16] نبأ آیه31

[17] آل‌عمران آیه102

[18] آل‌عمران آیه102

[19] الکافی ج2 ص296

[20] مواعظ العددیه ص259

[21] آل‌عمران آیه102

[22] آل‌عمران آیه102

[23] آل‌عمران آیه102

[24] آل‌عمران آیه102

[25] الکافی ج5 ص542

[26] آل‌عمران آیه102

[27] الکافی ج5 ص542

[28] الکافی ج5 ص542

[29] الکافی ج5 ص542

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه