استاد حدائق روز جمعه 17 دی ماه 1400 همزمان با ایام فاطمیه دوم در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه مباحث « موانع تأثیرگذاری سخن حق» پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[1]
یکیاز آیاتیکه حضرتزهرایمرضیه سلاماللهعلیها در خطبهی فدکیه مورد استناد خودشان قراردادند، در اتمام حجت بهامتاسلام در زمان حضرت صدیقهی طاهره سلاماللهعلیها، آیهی 103 سورهی مبارکهی آلعمران است، که حضرت در اوایل خطبه استناد به این آیه هم کردند «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[2] ترجمه آیه این است که خداوند خطاب به مؤمنین هشدار و تذکر میدهد «ایکسانی که ایمان آوردید تقوای الهی پیشهکنید» «حَقَّ تُقاتِهِ»[3]، تقوای شایسته را پیشهی خود کنید «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[4] مراقبهم باشید که نمیرید مگر آنکه مسلمان بمیرید.
خب از اینآیه استفاده میشود که مؤمنین باید مراقب باشند که وقتی امشب مؤمن است فردا چهکاره است، الآن در مسیر هستیم ختم زندگیمان به خیر و خوبی منتهی بشود «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[5] چند سخن از چند معصوم ذیل اینآیه است، بنده چند نکته را محضر عزیزان بگویم، یادداشت کردم از اینآیهی شریفه عرض کنم و بعد هم آن روایتها را تقدیم کنیم.
نکتهی اول اینکه از اینآیه استفاده میشود هر فردی باید روز به روز رو به پیشرفت باشد «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»[6] تقوا هم دارید تقوای شایسته پیدا کنید. من در یک جلسهای در همین ایام فاطمیه عرض کردم حدیثی از امام صادق علیهالسلام از مصباح الشریعه است، که امام صادق علیهالسلام تقوا را سه مرحله نام میبرد تقوای خاص الخاص، تقوای خاص و تقوای عام. بسیاری در همین تقوای عام ماندهاند که آغاز راه است، تقوای عام یعنی حرام انجام ندهید، از خدا نافرمانی نکنید، تقوای خاص یعنی شبهههم سراغش نرو، آنجاییکه نمیدانی حلال است یا حرام ترک کن. از رسولالله صل اللهعلیه و آله سؤال کردند علت اینکه شبهه را شبهه میگویند چیست؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: چون خیلی نزدیک به حلال است ولی حرام است و شما نمیدانی. بعضی کسب و کارها شبهه است، بعضی حرف زدنها شبهه است، بعضی اقدامها شبهه است، تقوای خاص تقوایی است که آنجایی که نمیدانی هم حرام است و حرمتش برایت پوشیده است انجام نده. عالیترین جلوهی تقوا، تقوای خاص الخاص که امام صادق علیهالسلام میفرماید: یک جاهایی حلال را هم ترک میکنی که یک وقت حلال زمینهساز آیندهی دلبستگیات بهدنیا نشود. پول درآوردن حرام است یا حلال؟ اما اگر این درآمد حلال رفته رفته وابستهات کرد دلبستهات کرد، دینار آمد جای دین را گرفت بنا نیست که هر کار حلالی را انجام داد.
یک کسی آمد به امام رضا علیهالسلام عرض کرد، این را فقط بگویم و بگذرم، خیلی از حلالها را هم نباید انجام داد، آمد به حضرت گفت: آقا عقد مؤقتی کردم. آقا فرمودند: تو که همسرت سالم است مشکلی هم نداری، چرا اینکار را کردی؟ خب این برای کسی است که یا معذور دارد یا همسر بیمار است یا همسر در سفر است یا او در گناه میافتد یا عذری داشته باشد، اگر از این حیث تأمین هستی و مشکلی نداری بنا نیست که هرکاری حلال است انسان انجام بدهد، امام فرمودند چرا اینکار را کردی، بله تعدد زوجات در اسلام است ولی تعدد زوجات شرط دارد «مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً»[7] خدا جواز را داده است با شرط، جایی حق داری اینکار را بکنی که بتوانی عدالت محض را اجرا بکنی، میتوانی؟ عدالت یعنی اینکه به همان اندازه که او را دوست میداری دیگری را هم دوست بداری، به همان اندازه که برای او وقت میگذاری برای دیگری هم وقت بگذاری این کار ماست؟ این جز در قالب اولیاء معصومین و بندگان شایستهی الهی، حالا حلال هم است بنا است حلال را انجام داد؟
تقوای خاصالخاص یعنی این، یک سری از کارها حرام نیست ولی اقتضای تقوا این است که بنا نیست حلال هم است ماهم انجام بدهیم، خب این دیگر عالیترین جلوهی تقوا است.
قرآن میفرماید: مؤمنین تقوا پیشهکنید، حق تقوا یعنی هر روزتان بهتر از دیروز است. امیرالمؤنین علیهالسلام میفرمایند: اگر مسلمانی دو روزش یکسان باشد مغبون است. یعنی اگر من همانآدم دیروز باشم، کارهایی که دیروز انجام میدادم از نظر معنویات امروز هم انجام میدهم رشدی در من اتفاق نیفتاده است، دارم درجا میزنم. انسان روز بهروز همانطور که بهرفتن نزدیکتر میشود باید در کمالات هم رشد کند، بالاتر برود، هم بر معلوماتش هم بر اعمالش هم بر خدماتش، این یک نکته که ما پیوسته باید مرحلهای بالاتر و والاتر از گذشتهی زندگیخودمان طی کنیم و اساسا بعضیها سؤال میکنند چهکنیم که باتقوا بشویم؟
یک اشاره میفرمایم، دوچیز یادتان نرود تقوا میآید، اگر یادمان نرود، از دانستن خارج شویم و بهباور برسیم یک نظارت الهی، دو مردن. لقمان به فرزندش گفت پسرم دو چیز در زندگی یادت نرود و دو چیز در زندگی یادت برود، خدا و مرگ را فراموش نکن، اینهارا یادتان نرود، یادمان میرود که گاهیاوقات بیتقواییها شنیدهمیشود، کسی که غیبت میکند مردن یادش رفتهاست، اگر مردن یادش باشد بگوید در حال غیبت جانم را گرفتند دیگر به عنوان یک مؤمن جانش را نگرفتهاند اینرا در حال فسق و در حال گناه جانش گرفتهشدهاست، لقمان گفت پسرم خدا و مرگ را ازیاد نبر، اما آن دو چیزی که باید از یادت برود که ما ازیادمان نمیرود و برعکس است، بدیهای مردم بهخودت و خوبیهای خودت به مردم را فراموش کن. ننویس رویکاغذ به فلانی انقدر دادم، آنجا آن کار را کردم، فلان بنای خیر کار ماست، اینها را فراموشش کن آنکه باید دستور ثبت بدهد خداست و ثبت شده و نگارش شدهاست. فراموش نکردن کارهای خوب آفت دارد و آفتش ایناست که مغرورتان میکند، دیدید بعضیها طلبکار میشوند، طلبکار خدا، طلبکار اسلام، طلبکار نظام، طلبکار مردم چرا؟ میگوید ما اینکارها را کردیم، خدایا حق ما این بود؟ با اینهمه خدمتهایی که ما کردیم، خدماتی که کردیم، عبادتهایی که انجام دادیم، زیارتهایی که رفتیم باید اینجوری سرمان بیاید؟ چون فراموش نکردیم میشویم مدعی، اهلالبیت علیهالسلام باید اینجوری به ما جواب بدهند؟ اینهمه صدایشان میزنیم بیپاسخ میگذارند مارا؟ میشوند طلبکار. لقمان گفت پسرم خوبیهای خودت را از یاد ببر، فراموش کنیم. یک جایی دیدم یک آقایی یک پولی به کسی داد سریع دفترش را درآورد و نوشت صدتومن به فلانی دادم، گفتم برای چی مینویسی؟ گفت برای حساب کتاب خودم، گفتم این نوشتن آفت دارد، آفتش ایناست که ورق میزنی و نگاه میکنی و یک خرده آدم احساس طلبکاری بهش دست میدهد و یک آفت فراموش نکردن کارهای خوب یکیاش روحیهی طلبکاری پیدا کردن از ولی نعمت ما که خداست و دوم درجا زدن، دیگه انجام نمیدهد، یک جایی در مجلسی بهآقایی گفتم فلانی گرفتار است یک کمک به او بکن، آقای حدائق سه سال و نیم پیش خانهی فلانی و فلانی و... بودم و اینمبلغ را به او دادم، دقیق تاریخ و افراد و مبلغ را یاد کرد، گفتم حاج آقا یک سؤالی از شما میکنم دو روز قبل چقدر گناه انجام دادی یادت است؟ ما وضعمان این شده است. به ما بگویند این هفتهای که جمعه تمام شد چند تا نافرمانی از خدا کردهای؟ میبینی طرف یادش نیست، چند تا کار خوب انجام دادهای؟ میبینی ردیف میکند، این است که انسانها درجا میزنند. لقمان گفت خوبیها یادت برود، بدیها را فراموش کن، بدیهای مردم در خودت را فراموش کن و خوبیهای خودت را در حق مردم فراموش کن ولی افرادی که بدیهای مردم را فراموش نمیکنند حس انتقامجویی، کینه، یک خشمی در نهاد آنها قرار میگیرد که آنتربیت حقیقی دیگر شکل نمیگیرد. یک حاج خانومی بود خدا رحمتش کند پیرزنی بود یک وقتی آمد پیشما گفت: من مادر شوهرم را حلال نمیکنم. دم دم رفتن بود، گفتم حاجخانوم مادرشوهرت زنده است یا فوت شدهاست؟ گفت نه پنجاه سال است که فوت شده است. گفتم پنجاه سال است که حلالش نکردی؟ اولا آقایون بگویم که سخت گرفتید به شما سخت میگیرند، کار خدا دقیق است، نگذشتید از شما نمیگذرند، سخت میگیرد جهان بر مردمان سختگیر.
من یکیاز فنون استجابت دعا را بگویم، امام صادق علیهالسلام یک سری فنونی را نام میبرد برای آنهایی که میخواهند دعایشان استجابت بشود، امام میفرماید اگر میخواهید خدا ببخشد شمارا آغاز دعا بگویید هرکسی به ما بدی کردهاست ما گذشتیم خدایا ماهم بههرکسی بدی کردیم اسباب مغفرت مارا فراهم کن؛ بگذرید تا بگذرند. خدا بهحضرت موسی فرمود: موسی بهبندگان من بگو همانگونه که از من انتظار بخشیدن دارید، بگذرید تا بگذرم. گاهی اوقات یک بدی به ما کردهاند میگوییم قیامت و میزان الاعمال و پل صراط جلویت را میگیریم بعد توقع داریم هرخطایی از ما سرزده با یک الهی العفو حل بشود، نمیشود. میخواهید دل باصفایی داشتهباشید کینهها را خالی کنید، فراموش کنید اینها دستورات الهی است آنهم از یک انسان بزرگی که خدا در قرآن را حکیم توصیف فرموده است «وَلَقَدْ آَتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ»[8] آنکه که باید یادمان برود بدیهای مردم بهما و خوبیهای ما بهمردم، آنکه باید یادمان نرود، نظارت الهی و مردن است. حالا کارها برعکس شدهاست آنهایی که باید فراموش نشود در بوتهی فراموشی قرار گرفتهاست، آنهایی که باید فراموش بشود ما حاضر الذهنیم و نتیجهاش میشود این پسرفتهای اخلاقی.
لذا حضار محترم تقوای واقعی را خداوند میفرماید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»[9] نظارتالهی «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[10] مردن هم یادتان نرود.
یکی از عواملی که حضور قلب در نماز میآورد یاد مرگ است، یکی از راهکارهایی که بعضیها میگویند ما میخواهیم حواسمان جمع باشد در نماز، حواسمان پرت نباشد، الله اکبر که میگوییم جاهای دیگر سیر نکنیم؛ یک راهش این است. رسولالله به اباذر فرمود: ای اباذر «صلِّ صلاة مودِّع»[11] نمازتان نماز وداعکنندگان بخون، بگو شاید این آخرین فرصت زندگی من است و دیگر توفیق خواندن نماز برایمن حاصل نشد. حقا اگر کسی با ایننگاه نماز بخواند حضور قلب بر او حاکم میشود. طرف را میبینی در آستانهی مردن است و باور ندارد که دارد میمیرد، دارد جان میسپارد و هنوز غافل است «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[12] یاد مرگ انسانها را میآورد در مسیر تقوا، امروز بعضیها مردن یادشان رفتهاست، فراموش کردهاند روزی اینها خواهند رفت. حضرت ملک الموک هم شخصیتی است از هیچ چیزی حساب نمیبرد.
بنده در همین شیراز پروفسور خونشناسی سراغ داشتم، آقای دکترحقشناس با سرطانخون رفت در همان رشته، پروفسور قلب با ایست قلبی، خدا میخواهد نشان بدهد متخصص فیتیلهات را در همان میکشم پایین، تاجر با ثروت میبرمت اعماق خاک، قدرتمند وسط آن استکباری که میکردی، فرعون در نیل غرقت میکنم. اگر دادههای الهی کسی را سرگرم کرد از خدا همانها میشود عامل عذاب، اگر آنچه خدا داده است باید مایهی رشد ما بشود مایهی افت ما میشود عامل عذاب انسانها، قدرت جسمی میدهند قلدری میکند در همان جهت میبینی آقا را میبردش.
آن خانوم وقتی گفت من مادر شوهرم را حلال نمیکنم. گفتم چهشده مگر از مادر شوهرت چه دیدی که میگویی پنجاهسال است فوت کرده و حلالش نمیکنم. عرض کردم آقایون امواتتان را درگذرید دستشان از دنیا کوتاه است شما میروید بازماندگانتان نمیگذرند از شما، هرجور عمل کردی عمل میکنند؛ گفتم چه کرده این مادر شوهر؟ گفت سر سفرهی عقد نشسته بودیم، پناه برخدا ببینید نتیجهی همان فراموش نکردن لغزشهای دیگران است دل اینجوری تیره میشود و سخت میشود، بیگذشت میشود؛ گفت سر سفرهی عقد مادر شوهر جلوی همه زد به بازویم گفت عسل بکن دهان داماد. گفتم خانوم برای همین میگویی من حلالش نمیکنم؟ گفت مارا جلوی بقیه سبک کرد، گفتم او اشتباه کرد پنجاه سال میگذرد برای یک کاری که او اشتباه کرده نباید این کار را میکرد، گفت نه جلوی بقیه مارا سبک کرد؛ یادش نرفتهاست و پنجاه سال میگذرد و میگوید حلال نمیکنم، بشر ایناست، اگر یادت نرفت اینجوری میشوی، کینهای میشوی. میبینی بعضیها میگویند نمیخواهم فلانی را ببینم، خودخواهی، تا زندهام نمیخواهم باهاش روبرو بشوم، یک اخلاق دینی است ما پیروی پیغمبری هستیم که رسولالله صلیهاللهعلیهوآله خدا به پیغمبر توصیه میفرماید «أحسِن الی من أساء الیک»[13] کسی که به تو بدی کردهاست با احسانت و محبتت آدمش کن، تربیتش کن. خب اینآیهی شریفهی دیگری که هست تقوا رمز حسن عاقبت است، آنهایی که عاقبت خوب میخواهند تقوا پیشه کنند؛ قرآن میفرماید «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[14] تقوا داشتهباشید باتقوا بروید رستگاری در انتظار شما است « وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»[15] «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا»[16].
مطلب دیگر عزیزان که در اینآیه باید توجه بهآن داشت، ایمان آوردن کافی نیست باایمان ماندن مهم است، نمازی ما خواندیم نماز مغرب و عشاء یک بخش کار است مهمتر از این نماز خراب نکردن نماز است؛ به قول یکی از اساتید علم و اخلاق که میگفت بعضیها ولخرج در معنویات هستند خوب زحمت میکشند ولی مفت از دستش میدهند، نیمه شب دوساعت بلند میشود راز ونیاز و اشک وتوسل، ولی اول صبح با بداخلاقی خرابش میکند «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[17] یعنی باایمان بروید اگه الان باایمان هستید یا الذینأمنو، الان مؤمن هستی سعی این ایمان بماند و باایمان بروی این مهم است؛ خیلیها بودند در یک مقطعی ایمان هم داشتند کار خوب هم میکردند بعد زدند خرابش کردند بعد زدند ضایع کرند همهی کارها را، اینمتاسفانه نتیجهی ایناست که انسان اگر از حال خودش غافل شد اگر فراموش کرد خودش را نظارت برخود کشیک بر خود را از یاد برد این وضعیت برایش رقم میخورد. در گذشتهی تاریخ اسلام از ایننمونهها فراوان است در مقطعی خوب بودند مؤمن بودند.
طلحه و زبیر در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله جزء رجال تراز اول به اسلام بعد از پیغمبر اینها شدند مخالفین اول ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام رو بهحضرت هم شمشیر کشیدند «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[18] دقت کنید که مسلمان بروید، آقا امام باقر علیهالسلام فرمود «الابقاء علی العمل أشدُّ من العمل»[19] مردم نگهداشتن کار خوب از انجام کار خوب سختتر است؛ ببین شما یک حجی مشرف شدهاید نهایت فرصتی که اینحج از نظر زمانی از شما گرفتهاست یک ماه، گرچه اصل مناسک حج در چهار پنج روز تمام میشود، این یک ماه را اگر خرابش نکردید تالحظهی مردن اینهنر است و لذا میگویند تا حاجی گناه نکردهاست، حاجی بعد از حج تا گناه نکردهاست مصافحهی با حاجی مثل استلام با حجرالاسود است استلام با حجر مثل بیعت با خدا است تا پاک است. حاجی تا هنوز از منا خارج نشدهاست حج را میگذارد و برمیگردد؛ شب دوازدهمی بود درمنا داشتیم قدم میزدیم یک آقایی آمد گفت حاجآقا چه جهنم درهای است که ما را آوردهاند. خوشخواب بندزاند زیر پایت؟ آوردهاند آدمت بکنند، بفهمی روزگاری که پیشرو داری خاک سرد میخواباننت همین پتوهم زیر پایت پهن نمیکنند صورتت را میگذارند روی خاک بیدار نمیشوی، جهنم دره؟ منا؟ منایی که خواب در منا برابری میکند با خواب در مسجدالحرام؛ همانجا میگذارد و برمیگردد خراب میکند حج را نمیگذراد چیزی برایش بماند، لذا عزیزان سعی کنید بماند معنویات، زحمت میکشیم بعضیها ولی خرابش میکنیم. یک آقایی بود میگفت من شبها که نماز شب میخوانم صبح اعصابم بههم میریزد دیگر اعصاب زن و بچه هم ندارم، گفتم حضرتعباسی بگیر بخواب تا اذان صبح اصلا بلندنشو من قیامت جواب میدهم گردن من تو بگیر بخواب اذان صبح قشنگ بلند شو نمازت را بخوان صبح هم بداخلاقی و فحاشی به زن و بچه نکن؛ چه نماز شبی که تو میخوانی یک کار مستحبی میخوای یاالله انجام بدهی به چه قیمتی به قیمت فعل حرام، توهین، ناسزا، دشنام، حرام، نماز شب مستحب، امر دائر مداره اگر مستحب و حرام شد ترک حرام واجب، پیغمبر فرمود واجب را بگیر نه مستحب را، پیغمبر به امیرالمؤمنین علیهاسلام فرمود: وقتی دیدی مردم به مستحبات سرگرم هستند تو واجباتت را انجام بده از واجبات ترک حرام واجب است.
لذا حفظ اعمال مهم است بعضیهایی که نتیجه نمیگیرند چون خرابش میکنند نمیگذارند بماند. یک جریانی از معراج رسولالله صلی الله علیه و آله برایتان عرض کنم، پیامبر در شب معراج اسراری را از عالم ملک و ملکوت به رسولالله نشان دادند، پیامبر گذری داشتند از بهشت و نمادهایی از عذاب دوزخ به رسولالله نشان دادند، در بهشت یکی از صحنههای عجیبی که پیغمبر دیدند این بود، دیدند بعضی از کاخهای بهشتی را فرشتهها و ملائکهها یکدفعه شروع میکنند بهساختن، پیمانکارهای بهشتی یکدفعه شروع میکنند به کار و مصالح همه از طلا است، آجر، خشت و طلای ناب، با عالیترین مصالح کاخ را میسازنند میآیند بالا، نیمه که ساخت یکدفعه مصالح میشود نقره و بودجهی خدا کم میشود، بالاتر که میرود مس میشود؛ پیامبر داشتند میدیدند که اینرا میساختند، رو بهاتمام که میرسد یکدفعه از اساس همه را خراب میکنند میریزد پایین. پیامبر رو کردند به جبرئیل چه نحوهی ساخت و سازی است؟ با سرعت و مصالح عالی شروع میشود و بعد مصالح ضعیف میشود، ضعیفتر و ضعیفتر، رو بهاتمام تخریب. جبرئیل عرض کرد یا رسولالله این فرشتهها کارگزار مردم در دنیا هستند، صاحبان این کاخها وقتی با اخلاص دارند کاری میکنند با بهترین مصالح برایشان میسازند، با طلا، نیمهی راه اخلاص کم میشود یکخرده ریا میآید میشود نقره، ضریب ریا بیشتر میشود، مس میشود و بیتقوایی و گناه میکند کل ساختمان واژگون میشود «یعمِّرون ثم یخرِّبون»[20] میسازند و خراب میکنند، ماهرمضان میآید جمع میکند و آباد میکند بعد ازماه رمضان لودر میگذارد پایش میریزدش پایین، حفظ عمل، باایمان رفتن مهم است، مهمتر از باایمان بودن باایمان رفتن است که قرآن میفرماید «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[21] نکتهی دیگری را هم عرض کنم، سروران عزیز اسلام هم به چگونه زیستن هم بهچگونه رفتن عنایت دارد و اشاره میکند بشر در سرنوشت خودت نقش داری، اینطوری نیست که حالا برای کسی بدرقم زدم باید بد زندگی کند، بعضیها خوب، خوب بودند دست ما است بد بودن دست ما است اختیار به ما سپرده شدهاست، دقت کنید از این ظرفیت ازاین فرصت بهگونهای استفاده کنید که ختم زندگی ما ختم بهخیر بشود بعد نکتهی پایینی قرآن دراین آیهی شریفه هم به کیفیت تقوا توجه دارد هم به تداوم تقوا «حَقَّ تُقَاتِهِ»[22] کیفیت تقوا «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[23] تداوم تقوا یعنی هم تقوای عالی هم استمرار تقوا، مقطعی نباشیم یعنی دریک مقطعی رو به خدا و درمقطعی فراموش کنیم، من یک روایت از رسولالله ذیل این آیهی شریفه تقدیم کنم که پیامبر فرمودند که خدا میفرماید «إتَّقوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»[24] حضرت فرمود: «أن یُطاعَ و لایُعصی»[25] حق تقوا یعنی این، تقوای شایسته یعنی این؛ خدارا اطاعت کنید ونافرمانی خدا را نکنید، اطاعت امر خدا و ترک نافرمانی این میشود «حَقَّ تُقَاتِهِ»[26] ما یک وقت اطاعت میکنیم، خداوند رحمت کند مرحوم آیتالله العظمی سید نورالدین حسینی هاشمی، یک وقت این مرحوم حاج آقا سبحانی نقل میکرد که خدا رحمت کند ایشان را، ایشان گفت یک آقایی در هیئت زمان مرحوم آیتالله حسینی هاشمی میگفت خیلی زحمت میکشید خیلی کار میکرد اشک میریخت سینه میزد و پذیرایی میکرد میگفت ولی وقتی عصبانی میشد فحشم زیاد میداد ولی خیلی آدم بدو دلسوز، نام امامحسین علیهالسلام میآمد اشکش جاری میشد. آقای سبحانی گفت یک وقتی مرحوم آیتالله سید نورالدین صدایش زدند آمد گفتند من یک نصیحتت میکنم آدم خوبی هستی زحمت هم زیاد میکشی برای اهلالبیت تلاش میکنی فقط یک اخلاق بد داری زبانت را کنترل کن، وقتی در همان بحث هیئت گفتند در پذیرایی عصبانی میشد فحش میداد یکدفعه ناراحت میشد تند میشد، گفتند زبانت را مدیریت کن، گفت آقا به جدت قسم گاهی اوقات فحش دادن از نان خوردن واجبتر است؛ این بیتقوایی است، برای امامحسین علیهالسلام پخت و پز مستحب است سیدالشهدا میگوید من همچین کاری نمیخواستم که؛ بابا اول به داد خودت برس نمیخواهد سفره بدهی نمیخواهد غذا بپزی آدم زندگی کن، چی را به چه قیمتی؟ قیامت بعد سیدالشهدا بگوید من همچین کاری را نمیخواستم تو برای ترویج مجلس من با گناه، با حرام، با توهین؟ این بیتقوایی است.
پیغمبر فرمود: «أن یُطاعَ و لایُعصی»[27] حق تقوا، تقوای شایسته یعنی اطاعت خدا کن نافرمانی الهی هم نکن «و أن یُذکَر و لایُنسی»[28] خدا را یادکن و خدا را فراموش نکن، حق تقوا این است حاجآقا در اتاق دربسته هم بگو خدا حاضر است، حق تقوا یعنی اینکه قلمت میآید روی کاغذ حواست باشد چی داری مینویسی، حق تقوا یعنی در معاملاتمان، در حرف زدنهایمان، در رفت وآمدهایمان، در عروسیهایمان، در غذاهایمان، نگی یک شب هزار شب نیست «و أن یُذکَر و لایُنسی»[29] یادمان نرود خدا را، آنهایی که خدرا فراموش نمیکنند حق تقوا را رعایت کردهاند، آنهایی که پیوسته نظارت الهی مدنظر آنهاست و دچار نسیان نمیشوند از اینکه خدا حاضر است و ناظر است این حق تقوا ادا شده است؛ حالا دو نکتهی دیگر دو جملهی دیگر از دو امام دیگر امیرالمؤمنین علیهالسلام و حضرت زهرای مرضیه سلامالله علیها این بماند انشالله فرصتی دیگر خدمت عزیزان نکتهای عرض کنم از آقای دکتر حقشناس نامی به میان آمد یک خاطرهای را من عرض کنم مربوط بهحضرت زهرای مرضیه سلامالله علیها، یکی از دوستان اهل علم ما، داستان برای شاید بیست و پنج سال قبل است، این خانومش سرطان خون گرفت، ابتدا نمیدانست که خانومش سرطان دارد میگفت میدیدیم که کمی خانومم تب میکند و حالش سخت میشود، دکتر عمومی رفتیم، دارو میدادند آزمایشهایی هم انجام دادند در آزمایشها هم متوجه نشدند، روز بهروز اینحالش سختتر و سختتر و تب بیشتر، مشکل بود برای درمان، گفت یکی بهما گفت ببریدش پیش آقای دکتر حقشناس ایشون هم ببینتش، این جریانی که به شما میگویم من خودم از آقای دکتر حقشناس خدا رحمتشان کند پرسیدم گفت آقای حدائق هر چه اینخانوم دارد زندگی میکند معجزه است، دکتر گفت؛ گفت بردیم پیش دکتر حقشناس، دکتر آزمایشهای متعددی گرفت و یک آزمایش مخصوصیهم ایشون نوشتند، آزمایش خون، گفت خونش را هم یک آزمایش بکنید و بیارید، گفت آزمایش کردیم و آمدیم خدمت آقای دکتر، با خانواده رفتند، آزمایش را که دید، گفت میشود به خانومتان بگویید از اتاق بروند بیرون، گفت به خانومم گفتم شما بیرون باشید، گفت من با دکتر نشستم، گفت ظرفیتت چقدر است؟ گفت ظرفیتم الحمدالله خوب است ظرفیت دارم، گفت خانوم شما سرطان خون گرفتهاست و در هزار مریض سرطانی خون یکی میشود مثل خانوم تو، جزء سرطانهای نادر خون است، از نوعی است که سریع بیمار را میبرد سرطان خاصی است این و کاری هم از دست شما برخواسته نیست، البته شیمی درمانی بکنید و داروهایی داد گفت اینهارا تهیه کنید مصرف کند توکل به خدا، از خدا بخواهید ولی وظیفتون ایناست و یک مسکنهای قوی که تب بیاید پایین، گفت رعایت کنید که بندهی خدا اینمقطع را به راحتی بگذراند ولی خانوم شما رفتنی است. گفت آقای حدائق دارویی که نوشته بودم شیراز هم گیر نمیآمد وضع دارو بد بود ما رفتیم ناصرخسرو تهران با زحمتی داروهایی که دکتر نوشتهبود با قیمتی گزاف خریدیم و اینهارا مصرف میکردیم و شیمیدرمانی هم میکردیم، رفته رفته خانوم ما موهای سرش ریخت در اثر شیمیدرمانی مثل اینکه خودش هم متوجه شد که دیگر بنای رفتن است، گفت جلوی من و بچهها روسری سر میکرد در خانه گفت دوران این شمیدرمانی هم گذشت البته هفتهای یکبار میآوردیم این آقای دکتر میدید وضعیت خانوم را، گفت یک دوشنبهای آمدم خدمت آقای دکتر عصری بود وقت داشتیم، خانومم را آوردم گفتم آقای دکتر دیگر این داروها و مسکنها جواب نمیدهد تب خانوم مارا رها نمیکند، گفت یک معاینهای کرد خانوم مارا دید گفت سریع مینویسم ببریدش بیمارستان نمازی بستریاش کنید بعدآهسته به من گفت خانومت تا آخر هفته بیشتر مهمانتان نیست؛ گفت آقای حدائق ما پنج تا بچهی خردسال داشتیم بچههای قد و نیمقد بچهی یک ساله، سه ساله، پنج ساله، بچههای پشت سرهم، گفت خانومم را بردم بیمارستان بستری کردم شب سهشنبه مادرزنم آمد منزل پهلوی بچهها، گفت شبها مادرزنم میرفت بیمارستان ما پهلو بچهها بودیم روز من خودم میرفتم سرکشی میکردم گفت خانومم را آنجا بردند بالاخره دستگاه وصل کردند و کارهایی که باید انجام میشد مسکنهای قوی به او میزدند که میرفت بهخواب که ایندرد بیماری و تب اورا اذیت نکند، گفت البته خانومم را که بستری کردم شنیدم یکی از دوستانما عازم عمره بود، گفت خانومم را بستری کردم از همان راه رفتم خانهی رفیقم گفت بعداز مغرب بود در زدم رفیق ما آمد دم در گفتم فلانی شنیدهام میخواهی بروی عمره، گفت بله، گفتم کی؟ گفت ما چهارشنبه عازم هستیم، گفت حال خانومت چطور است گفت خانومم را الان بستری کردم بیمارستان دکتر هم گفتهاست تا آخر هفت بیشتر این خانوم زنده نیست، یک خواهش ازت دارم، برو کنار قبرستان بقیع بگو یا فاطمهالزهرا سلامالله علیها شما خودت جوان رفتی و میدانی مادری که در جوانی برود و بچههای خردسال داشتهباشد بر این بچهها چه میگذرد، یافاطمه مپسند این بچهها بیمادر بشوند، گفت رفیق ما گفت بیا داخل، ما هم رفتیم داخل و گفت اتفاقا همانموقع ایام فاطمیه هم بود گفت تلوزیون داشت صحنههایی از بقیع نشان میداد این رفیق ما چراغ را خاموش کرد تلوزیون روشن بود، این صحنهها شد یک روضهای برای ما، گفت رفیق من گفت فلانی من قول میدهم اگر خانومت تا شب جمعه زنده باشد ما شب جمعه یک عده میرویم پشت قبرستان بقیع متوسل به حضرت زهرا سلامالله علیها میشویم. گفت آمدم و دوستان ماهم چهارشنبه عصر پرواز داشتند رفتند گفت عصر پنجشنبه من کنار تخت خانومم بودم، خانوم در حالت بیهوشی بود، وضع خیلی وضع سختی بود، گفت دکترها آمدند کنار بستر خانومم داشتند مدارک را میدیدند، گفت یکی از دکترهای متخصص گفت همراه اینمریض کی است؟ گفتم من هستم، گفت شبهم خودت میمانی گفتم نه مادرزنم شب میآید، گفت امشب خودت بمان گفت چرا؟ گفت خانومت دیگر امشب تمام میکند، خودت باش مردی کارهایش را انجام بدی دنبال کنی، گفت اصلا مثل آسمان برسر ما خراب شد؛ گفت به مادرزنم گفتم امشب بیمارستان هستم گفت کنارتخت خانومم، ببینید مردم فاطمهی زهرا سلامالله عیلها داریم درست در نمیزنیم وگرنه دربزنی در را باز میکند؛ زیر هر یارب تولبیک ماست.
گفت پیغمبر که هرکس زد دری، عاقبت زآن در برون آید سری
گر تو بنشینی سر کوی کسی، عاقبت تو هم بینی روی کسی
گفت آقای حدائق من کنارتخت خانومم یک سجادهای پهن کردم خانومم که در بیهوشی بود و در تب میسوخت ماهم کنار تخت ارتباطمان را با حضرت زهرا سلامالله علیها برقرار کردیم، فاطمیه هم بود گفت تا سحر دعا و توسل و اشک و التجا، گفت اذان صبح بود خانومم دو سه روز در بیهوشی بود، مسکنهای قوی به او میزدند، خواب بود یکدفعه دیدم بلند شد و نشست، اذان صبح رو کرد به من و گفت گرسنهام، تشنهام غذا و آب برایم بیاورید، گفت من پرستارها را صدا زدم، پرستارها آمدند پرستارها هم دستپاچه شدند گفتند این مریض که چند روز چیزی نمیخورد به پزشکی که کشیش بود زنگ زدند گفت برایش غذا بیاورید، دست زدن دیدند تبش قطع شده است، گفت برایش غذا آوردند مقداری غذا خورد، آبی نوشید حالش حال خیلی عادیای بود گفت داشتم امیدوار میشدم که این توسل حضرت زهرا سلامالله علیها بزرگتری کردند، گفت اول صبح چند نفر از پزشکان آمدند برای سرکشی حال مریض را که دیدند گفت یکی از دکترها گفت آقا خیلی هم خوشحال نباش مریضهای سرطانی یک چند ساعتی قبل از مردن یک حالت طبیعی عادی پیدا میکنند این دلیل بر ایناست که دارد میرود این خانوم شما در سراشیبی رفتن است، این حالتی که یکدفعه احساس کردی بهبودی پیدا کردهاست نشانهی رفتن است، دوباره گفت ما را مأیوس کرد، گفت یکدفعه دیدم اطلاعات بیمارستان دارند من را صدا میزنند، گفت رفتم اطلاعات بیمارستان گفتند باشما کار دارند دیدم پشت خط ماد رزن من است از منزل گفت فلانی الان رفیقات از مدینهی منوره زنگ زد گفت به فلانی بگویید خانومت کی خوب شد؟ ما دیشب تابه سحر پشت بقیع متوسل شدیم بهصدیقهی طاهرهی زهرای مرضیه سلامالله علیها او را قسم دادیم به محسن شهید شدهاش به عزیزانش که شفای خانوم شما را رقم بزد تا این را گفت گوشی را گذاشتم زمین آمدم درون اتاق روکردم به دکترها گفتم آقایون دکترها خانوم من رفتنی نیست خانوم من ماندنی است زهرای مرضیه سلامالله علیها اورا شفا داد، گفت خانوم ما دیگر اصلا تب نکرد، موها رویید، سلامتی برگشت و آمد در کانون خانواده، من آقای دکتر حقشناس را خدارحمت کند یک وقت دیدم گفتم آقای دکتر خانوم فلانی مریض شما بود؟ گفت میدونم گفتم از نظر پزشکی شما چی تعریف میکنید گفت آقای حدائق فقط معجزه است، هرچه این خانوم دارد زندگی میکند عمر اضافی است و فراتر از دانش ماست این همانی است که خودش میگوید شفای حضرت زهرا و عنایت حضرت زهرا سلامالله علیها؛ گرنگاهی بهکند زهرا، انشالله عزیزم حاج آقا محمد پور به فیض کامل میرسانند،
گر نگاهی به ما کند زهرا، دردهارا دواکند
کم مخوا زا عطای بسیارش، کآنچه خواهی عطا کند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد، گرنگاهی به کند زهرا
نمیدانم چه کاری داری با بیبی، گرفتارها، دردمندها، حاجتمندها، فاطمهی زهرا بانویی است که ائمه درخانهی خدا به او متوسل میشدند حال دل هارا راهی مدینه کنید در این شب هایی که شام غریبان عزیان فاطمه است، یا فاطمه....
[1] آلعمران آیه102
[2] آلعمران آیه102
[3] آلعمران آیه102
[4] آلعمران آیه102
[5] آلعمران آیه102
[6] آلعمران آیه102
[7] نساء آیه3
[8] لقمان آیه12
[9] آلعمران آیه102
[10] آلعمران آیه102
[11] الکافی ج4 ص261
[12] آلعمران آیه102
[13] تحف العقول ص305
[14] آلعمران آیه102
[15] اعراف آیه128
[16] نبأ آیه31
[17] آلعمران آیه102
[18] آلعمران آیه102
[19] الکافی ج2 ص296
[20] مواعظ العددیه ص259
[21] آلعمران آیه102
[22] آلعمران آیه102
[23] آلعمران آیه102
[24] آلعمران آیه102
[25] الکافی ج5 ص542
[26] آلعمران آیه102
[27] الکافی ج5 ص542
[28] الکافی ج5 ص542
[29] الکافی ج5 ص542