استاد حدائق به مناسبت ایام فاطمیه اول روز چهارشنبه 24 آذر 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به «جلوه های شخصیت حضرت فاطمه(س)» پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قال رسول الله صلیّ الله عليه و آله و سلّم: «إِنِّي سَمَّيْتُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[1] در آستانه ورود به شهادت حضرت زهرا به روايت 75 روز زندگانی بعد از پدر در اين شبها توفيقی انشاءالله نصيب شود مروری بر جلوههای از شخصيت اين بزرگ بانوی عالم هستی و نظام آفرينش، فاطمه کيست؟ امشب روی اين نام مبارک که در روايت داريم فاطمه نام در هر خانهای باشد: «لَايَدْخُلُ الْفَقْرُ بَيْتاً فِيهِ اسْمُ... فَاطِمَةَ مِنَ النِّسَاء».[2] فقر داخل نميشود بعض اسمها اثر وضعي دارد نام فاطمه كه نوع ائمه معصومين ما اگر دختر در منزل داشتند فاطمه نام داشتند، وجود مقدس آقا امام مجتبي وجود مقدس سيدالشهداء زين العابدين، باقرالعلوم، امام صادق موسي ابن جعفر، ائمه را ميبينيد همه فاطمه نام در خانه خود و به احترام حضرت زهراء مرضيه اصلاً اين نام آن قدر عظمت دارد كه در حالات امام باقر دارد حضرت زماني تب شديد كردند در آن اوج بيماري يك وقت سه مرتبه ديدند امام باقر بلند صدا زد فاطمه بنت محمد ميگويند سه مادرش جدهاش حضرت زهراء را برد آقا فرمودند به بركت نام مادر تشفي جستند چه سري در اين اسم است چه رمز و رازي در اين نام است من يك جهتش را عرض كنم اين روايتي كه من امشب محضر شما عزيزان عرض ميكنم شايد نوادر رواياتي است كه در سلسله سندش معصومين از امام هادي گرفته تا وجود مقدس امام مجتبي و اميرالمؤمنين از رسولالله نقل كردند، اين حديثي كه من امشب طليعه سخن تقديم شد كه رسولالله در فلسفه نام گذاري نام دخترشان به نام فاطمه سر آن را اين بيان ميكنند حالا در مصادر روايي شيعه ما در كتابهاي حديث ما اين روايت امام باقر ميفرمايد حدثني عن ابيه عن ابيه عن ابيه تا ميرسد به اميرالمؤمنين رسول الله آقا موسي ابن جعفر باز به همين عبارت حدثني عن ابيه عن ابيه عن ابيه تا ميرسد به اميرالمؤمنين رسول الله آقا موسي ابن جعفر باز به همين عبارت حدثني عن ابيه عن ابيه عن ابيه ميآيد تا رسول الله، علي ابن موسي الرضا تا امام هادي تمام اين ائمه در سلسله سند اين روايت را نقل كردند با اين عبارت كه من از پدرم نقل ميكنم پدرم از پدرش نقل ميكند و به طروق متعدد از ائمه اين حديث نقل شده كه پيامبر فرمود فاطمه را فاطمه ناميدم به اين جهت هم خودش هم دوستدارانش از آتش دوزخ جدا شدند اين اول يك بشارتي است براي تمام محبين حضرت زهراء: «فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[3] اما اينجا نكتهاي است خوب اگر به همين سياق باشد و به همين روش كه هركسي حضرت زهراء را دوست ميدارد جهنمي نخواهد شد، گاهي اوقات بعضيها سوء استفاده ميكنند از اين حديث در كوتاهي وظايفشان ميگويند ما كه تضمين شديم ائمه هم تأييد كردند حضرت زهراء را دوست ميداريم قيامت هم جهنم نخواهيم رفت.
البته يك نكته را من اينجا قبل از ورود به اصل حديث عرض كنم شخصي آمد خدمت امام صادق عليه السلام گفت آقا شما قيامت شيعيانتان را دستگيري ميكنيد؟ آقا فرمودند بلي، گفت اگر شيعيان شما گنهكار بميرند؟ امام فرمودند از زماني كه ميميرند تا زماني كه اينها را ميآورند صحراي محشر اگر با گناه رفته باشند و خودشان را اصلاح نكرده باشند دوره تصفيه اعمال اينهاست در اين دوره اينها بازسازي ميشوند اصلاح ميشوند قيامت كه ميآيند ما دستگيريشان ميكنيم حضرت فرمود در اين مقطع دست ما كوتاه است عدالت الهي بايد اجراء بشود، روايت ميفرمايد: «فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[4] بلي جهنم را از شما دفع كردند اما بحث برزخ يك بحث ديگري است اگر كسي كوتاهي كرده بايد خودش را اصلاح كند اين نكته اول.
نكته دوم اين كه اين محبت به چه معنايي است اين كه رسولالله ميفرمايد: هركسي فاطمه زهراء را دوست بدارد حد دوستي در همين اندازه است كه بنده نام فرزندم را فاطمه بگذارم نام مباركش را م در خانه تابلو كنم و هرجا هم مجلسي به نام حضرت است شركت كنم ولي در رفتار و اعمال همسو نباشم با حضرت زهراء اين محبت است، محبت حدودش چه است؟ مرحوم علامه مجلسي رضوانالله تعالي عليه ميفرمايد محبت يعني تبعيت اصلاً محب واقعي يعني مطيع، آن كسي دوستدار كسي است بايد مطيع او باشد، مرحوم امام هم اين را ميفرمودند امام رضوان الله تعالي عليه اسناد به اين آيه ميفرمودند: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ »[5] خدا ميفرمايد رسولما به مردم بگو اگر خدا را دوست ميداريد از من پيغمبر تبعيت بكنيد تا خدا دوستان بدارد، آقا من بندهاي خدا هستيم بندگي به شعار نيست به عمل است، به عمل كار بر آيد به سخن داني نيست، محبت يعني تبعيت يعني پيروي، امام هم ميفرمودند از اين آيه استفاده ميشود كه اساس محبت يعني پيروي از اولياء الهي لذا اين كه روايت ميفرمايد هركسي فاطمه زهراء را دوست بدارد يعني در عمل نشان بدهد بنده تربيت فرزندان حكايت از تربيت فاطمي بكند زندگيام را حضرت زهراء تأييد بكند معاشرت ما اجتماع ما جامعه ما خانواده ما اينها رنگ و بوي فاطمي پيدا كند اين ميشود محبت البته مرحوم مجلسي ميفرمايد محبت يعني تبعيت اما آن كسي هم كه محبت دارد در تبعيت ضعيف است اين محبت باز به داد ميشود در قيامت.
من محبت را يك مقدار بازش كنيم بحث امشب ما كه نويد و بشارتي كه رسولخدا ميدهد دوستداران حضرت زهراء مرضيه از آتش جهنم بريده شدند و جدا شدند اين محبت كجاها بايد خودش را نشان بدهد سلمان حديثي را از رسولالله نقل ميكند كه پيامبر در حديثي علي ابن ابيطالب را تشبيه ميفرمايد به سوره توحيد: «يَا عَلِيُّ مَثَلُكَ فِي أُمَّتِي مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»[6] پيغمبر فرمودند علي جايگاه تو در اسلام مثل جايگاه سوره توحيد قرآن است، بعد رسولالله اشاره فرمودند سوره توحيد از ويژگيهايش اين است كه يك مرتبه اگر كسي تلاوت كرد ثواب قرائت يك سوم قرآن را به او ميدهد و دو مرتبه تلاوت كرد ثواب تلاوتي و قرائتي دو سوم قرآن سه مرتبه تلاوت كرد ثواب ختم قرآن را بهش ميدهند، اين در يكي توصيههاي رسولالله به حضرت زهراء هم ذکر شده که پيغمبر يک شب به حضرت زهراء فرمودند دخترم نخواب مگر اين که قبل از خوابيدن قرآن را ختم کنی و بخوابی، که حضرت زهراء میفرمايد من متحير شدم در اين وقتی کم ختم قرآن و دو سه نکته ديگر نخواب مگر اين که همه انبياء و اولياء و صلحاء را از خود راضی کنی و بخوابی توصيههای دادند يکش همين بود که وقتی حضرت زهراء سؤال کردند که پدر جان چگونه میشود يک ختم قرآن در اين زمان کم؟ پيغمبر فرمودند دخترم قبل از خوابيدن سه مرتبه سوره توحيد را بخوان سه مرتبه سوره توحيد را بخوان و بخواب ثواب يک ختم قرآن را برايت میدهند عزيزان روايت داريم قبل از خواب با وضوء بخوابيد از لحظهای که میخوابيد تا زمانی که سر از بستر بلند میکنيد ثواب تهجد و شب زندهداری را برايتان میدهد خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والدم میگفتند سفره پهن است استفاده کننده کم است هم جور استفاده میکنند گاهی به يک کسی گفتم وضوء بگير بخواب گفت خوابم میپرد خوابم میپرد میخواهيم پرخوور و پرخواب باشيم، پر ثواب هم باشيم خب خيلی راه تقرب به الهی و بهرهبرداری و کسب فضيلت فراوان تشبيه رسولالله اميرالمؤمنين را به سوره توحيد پيغمبر فرمودند يا علی نکته اينجاست.
اگر کسی شما را با زبانش دوست بدارد يک سوم ايمان او کامل است اين يک قسم از محبت است که يک بخشی از ارادتمندان اهل البيت در اين يک قسمت اند که اينها محبتشان محبت گفتاری است محبت لسانی است اين محبت محبت کامل نيست البته يک سوم محبت هست فقد کمل ثلث الايمان پيغمبر فرمود يک سوم ايمان اينها کامل است به واسطه اين محبت من يک بشارت هم خدمت همه تان بدهم امشب يک دعای ويژهای به پدر و مادرهايتان بکنيد ما در درس در جمع طلاب اين هفته اين روايت را خواندم آقا امام صادق(ع) میفرمايد وقتی به خودتان رجوع میکنيد و نسبت به ما اهل البيت خنکی محبت ما را در درونتان احساس میکنيد يعنی وقتی به خودتان رجوع میکنيد میبينيد ائمه را دوست میداريد علاقمندی به اهل البيت هستيد خنکی اين محبت را در نهادت احساس میکنی حضرت فرمود اين دليل بر پاک زادگی و حلال زادگی شماست بدا به حال کسی که به وجودش رجوع کند عداوت اهل البيت داشته باشد امشب يک ياد ويژه کنيد از گذشتگانتان ياد ويژه کنيد از پدر و مادرهايتان که اين محبتی که در وجود شماهاست سرمايه پاکی آنهاست اين يک سوم محبت محبت گفتاری اما با اين کار تمام نمیشود اين يک قسمت از محبت است.
بعد رسولالله فرمود اگر کسی يا علی شما را با زبانش و قلبش دوست بدارد: وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَكَ بِلِسَانِهِ فَكَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَيِ الْقُرْآنِ»[7] دو سوم ايمان او شکل يافته و کامل شده الحمدلله اين در همه ارادتمندان در جمع محترم هست هم قلباً هم گفتاری لساناً ائمه را دوست میداريم اين دو سوم ايمان است باز اين محبت کامل نشد کمال محبت رسولالله میفرمايد در اينجاست اگر کسی در گفتار و در درون اهل البيت را دوست بدارد و در رفتار و اعمال هم آنها را ياری کند: فقد کمل حقيقة الايمان[8]، حقيقت ايمان در اين کامل است اين همان محبتی است که در روايات میفرمايند با اين محبت مردی شهيد مردی: «مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً»[9] اين حديث را خود حضرت زهراء از پدرش رسولالله نقل میکند با اين محبت اگر رفتی در بستر مردهای ثواب شهيد برايت ثبت میکنند هنر نمايي محبت عزيزان در اين قسمت سوم است در رفتار ما در اعمال ما در معاشرتهای ما ما نشان بدهيم چقدر با اهل البيت اطاعت میکنيم تبعيت میکنيم زندگیهای ما با اهل البيت همسوی دارد يا ندارد؟ بعد پيغمبر فرمود يا علی اگر زمينيان همانند آسمانيان و ملائکة الله شما را دوست میداشتند يعنی محبت محبت کامل بود خدا هيچ کس را با آتش دوزخ عذاب نمیکرد: «يَا عَلِيُّ لَوْ أَحَبَّكَ أَهْلُ الْأَرْضِ كَمَحَبَّةِ أَهْلِ السَّمَاءِ لَكَ لَمَا عُذِّبَ أَحَدٌ بِالنَّارِ»[10] کسی با آتش مجازات نمیشد و عذاب نمیشد خب از اين حديث استفاده میشود که در هرجا که بحث محبت اهل البيت است بعنوانه سرمايه بهشتی شدن ياد میکند بعضیها خرده میگيرند آقا صرف دوستی انسان را بهشتی میکند اينها که میگويند ما ائمه را دوست میداريم کلاه سر مردم میگذارند اينها هم بهشتی اند میگوييم آقا محبت يک ارکان سهگانهای دارد يک رکن مهمش عمل است ما در عملمان نشان بدهيم دنباله رو اينها هستيم به صرف گفتن بلی يک سوم محبت لسانی است که در گفتار اظهار ادب میکنيم اما اگر اين گفتار در کنار محبت درونی و در کنار محبت رفتاری شکل نگيرد به آن ثوابهای که انسان بايد برسد دسترسی پيدا نمیکند اين که پيغمبر فرمود: «فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[11] هم خود فاطمه زهراء هم تمام دوستداران او از آتش دوزخ بريده شدند و جدا شدند البته در اسرار ديگری اين نام عنوانهای ديگر هم دارد که در روايت داريم: «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[12] باز در سرّ نام فاطمه امام عليهالسلام میفرمايد فاطمه را فاطمه ناميدند چون واقعاً از فاطمه شناسی مردم بريده شدند ببينيد هرچه ما میگوييم هرچه میشنويم قطرهای است از اقيانوس فضائل اين بزرگ بانو فاطمه کيست؟ پيغمبر میداند کيست، من بالاتر بگويم فاطمه کيست؟ خدای فاطمه میشناسد فاطمه را که در آن حديث میفرمايد خطاب به پيغمبر: «لولاك لما خلقت الأفلاك»[13]، رسولالله اگر برای تو به خاطر تو نبود هستی را نمیآفريدم ولولا عليّ لما خلقتك[14] اگر به خاطر علی نبود شما آفريده نمیشديد و اگر به خاطر فاطمه نبود لما خلقتكما[15] اصلاً شماها را نمیآفريدم علت مبقيه اسلام حضرت زهراست آنچه که سبب شد اسلام بماند فاطمه زهرا بود اين که قرآن در سوره کوثر يکی از پيامهای اين سوره کوتاه مبارک: «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ»[16] يعنی کثرت نام رسولالله از اين دختر شکل میگيرد فاطمه کيست بايد پای سخن رسولالله نشست که هرگاه فاطمه زهراء وارد میشد پيامبر تمام قامت قيام میکرد و خطاب میکرد پدرت به فدايت باد، فاطمه کيست بايد ديد اميرالمرمنين چگونه تجليل میکند از اين بزرگ بانو آن سردار خيبر هنگام خاکسپاری فاطمه زهراء زانو زمين زد امام صادق میفرمايد فاطمه زهراء را اميرالمؤمنين در قبر گذاشت قبر را نپوشاند از قبر اميرالمؤمنين خارج شد دو رکعت نماز خواند و از خدا تقاضای صبر کرد بعداً قبر فاطمه را پوشاند فاطمه را بايد پای سخن امام مجتبی نشست پای سخن سيدالشهداء نشست، از افتخارات سيدالشهداء روز عاشورا: «حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَت»[17] دامن پاک مادرش را به عنوان سند افتخار خودش نام میبرد کربلا با همه عظمت جلوهای از بيت سادهای فاطمه است فاطمه کيست؟ بايد پای سخن اهل البيت امام صادق امام باقر وجود مقدس علی ابن موسی الرضا اهل البيت چگونه ياد میکردند از اين مادر و از اين بزرگ بانو لذا پيغمبر میفرمايد در حديث مردم فاطمه زهراء را نشناختند اين چيزی که ماها میدانيم يک اجمالی است و يک شکسته بستهای است گرچه همين مختصر را هم متأسفانه آنگونه که بايد پیببريم پینبرديم من روايتی را در ادامه اين مطالب از وجود مقدس آقا امام باقر تقديم کنم اينکه رسولالله میفرمايد زهرای مرضيه هم خودش هم دوستدارانش از آتش دوزخ جدايند که عرض کردم رعايت دوستدار واقعی بودن اين است که ما در همه شئونات نشان بدهيم دوستدار اهل بيت هستيم بنده در گفتارم در رفتارم در همه اوضاع زندگی فردی و اجتماعیام من را ببينند زندگی من را ملاحظه کنند بگويند اين ارادتمند به حضرت زهراست آدم متقلبی نيست آدم بد اخلاقی نيست حقيقتاً پيروی از فرهنگ اهل البيت میکند اين روايت هم آقايون روايتی عجيبی است در علل الشرايع شيخ صدوق و در کتابهای روايي نقل شده امام باقر عليهالسلام میفرمايد وقتی قيامت صورت میگيرد: «لِفَاطِمَةَ وَقْفَةٌ عَلَى بَابِ جَهَنَّمَ»[18] در روايت داريم اول کسی هم که امر صادر میشود به سمت بهشت برود حضرت زهراست اما ببينيد اين بزرگ بانو چه میکند، کنار جهنم حضرت زهراء يک توقفی دارد امام باقر میفرمايد: «فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ إِلَى النَّارِ»[19]به بعضی از دوستداران حضرت زهراء و دوستداران اهل البيت که در دنيا اينها گناه زياد کرده بودند امر میکنند اينها را ببريد طرف آتش بعضی از همين ارادتمندانی که حالا در برزخ هم شايد يک بخشی از تصفيهها را پس دادند قيامت هم امر میشود که اينها را ببريد طرف دوزخ بعد امام عليهالسلام میفرمايد: «كُتِبَ بَيْنَ عَيْنَيْ كُلِّ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ أَوْ كَافِرٍ»[20] اصلاً قيامت اين جوری است: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[21] يعنی مردم همديگر را که میبينند میفهمند چه کاره بودند پردهها میزنند بالا در دنطا پردهها افتاده شما از من مطلع نيستيد من از باطن شما مطلع نيستيم ما ظاهر هم را میبينيم روی همين ظاهر هم قضاوت میکنيم قيامت از يکی از ويژگیهايش اين است که پردهها میروند کنار درونها آشکار میشود مردم میفهمند چه میکرده اين و به چه علتی دارند میبرندش دوزخ و اين چوب کدام کار را دارد میخورد حتی در روايتی رسولالله میفرمايد بعض از چهرهها حکايتی از رفتارهای دنيايي دارد متکبرين را در روايت داريم اينها را زير دست و پای محشریها لِه میشوند هرکه اين صحنه را میبيند میفهمد که اينها متکبر بودند بعضیها را پيامبر میفرمايد در قيامت زبانها را میجوند که از گزش اين زبان عفونتی خارج میشود که روی سينه او جاری میشود و اين عفونت اهل معشر را اذيت میکند و اينها کسانی بودند که: هم المُغْتابُون[22] غيبت ميكردند يعني قيامت نميخواهند بگويند اين غيبت ميكرده همين كه سيماي او را ميبينند حكايت از رفتار او در دنياست، خب در پيشانيها ثبت شده كه اين مؤمن است يا كافر، امام باقر ميفرمايد: «فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ»[23] به دوستداراني كه اينها گناه زياد كرده بودند امر ميشود ببريد اينها را دوزخ اين مؤمن بوده اهل البيت را دوست ميداشته اما گناه هم ميكرده ارادت به حضرت زهراء داشت اما معصيت هم در كارنامهاش ديده شده و اينها هنوز يك بخشش تصفيه نشده كار كشيده به محشر حضرت زهراء كنار باب جهنم توقف دارند امام باقر ميفرمايد تا اين محب را ميآوردند ببرند دوزخ حضرت زهراء ميفرمايد: يا ربي فبعزتك و جلالك[24]، به عزت و جلالت سوگند: «سَمَّيْتَنِي فَاطِمَةَ»[25] من را فاطمه ناميدي فاطمه يعني كسي كه هم خودش هم دوستداران او از آتش دوزخ جدا شدهاند پروردگارا اين دوستان ما بود از طرف پروردگار خطاب ميآيد به عزت و جلالم قسم تو فاطمه هستي فاطمه يعني كسي كه هم خودش و هم دوستدارانش از آتش دوزخ جدايند ما دستور داديم اين را ببرند طرف آتش كه شما وساطت كنيد و مقام و عظمت شما را محشريان پيببرند اين محبت به حضرت زهراي مرضيه البته اين روايت دليل بر اين نميشود كه ما كوتاهي كنيم در رفتار دنيايمان در اعمال دنيايمان چون ما ائمه را دوست ميداريم واجبات مان در حاشيه برود محرمات بيايد در متن زندگي اينها با آن محبت سازگاري ندارد خدا رحمت كند مرحوم آيتالله ابن يوسف حدائق من يك وقتي از ايشان شنيدم ميفرمودند شاعري بود در شيراز تخلصش حاجب بود اين يك وقت براي اميرالمؤمنين يك شعري سرود بيت پاياني را اين گونه به پايان رساند
حاجب اگر معامله روز حشر با علي است، من ضامنم كه هرچه تواني گناه كني
حالا گاهي اوقات در عالم نظم و شعر و مدح و توصيف گاهي اوقات تندروي هم ميكنيم به اين بيحسابي هم نيست كه حالا چون اميرالمؤمنين طرف حساب است هرچه دلت ميخواهيد گناه كن، ايشان ميفرمودند همان شبي كه اين شعر را سرود خواب اميرالمؤمنين را ديد آقا فرمودند حاجب براي ما شعر سرودي گفتبلي فرمودند شعرت را بخوان اين شروع كرد اشعار را خواندن خواندن خواندن تا رسيد به بيت پاياني
حاجب اگر معامله روز حشر با علي است، من ضامنم كه هرچه تواني گناه كن
آقا فرمودند اجازه ميدهي در اين بيت آخر ما يك تصرفي بكنيم در شعر شما گفت آقا شما صاحب اجازه هستيد آقا فرمودند اين گونه بگو
حاجب اگر معامله روز حشر با علي است، شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن
بابا اگر ميخواهي با اميرالمؤمنين رو به رو بشوي اگر ما انتظار داريم كه در قيامت با اينها رو به رو بشويم در برزخ عنايت اينها شامل حال ما بشود شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن، اما همان که مرحوم مجلسی فرمود خود همين علاقه به اهل البيت عشق به اهل البيت سرماطه بزرگری است.
من جريانی را از مرحوم علامه نوری عرض کنم عرائض را در اين قسمت جمعبندی کنم که قطعاً محبتها و عنايتهای اهل البيت دستگيری میکند اما مکافات اعمال بد را هم انسانها بايد پاسخگو باشند مرحوم علامه نوری يکی از عزيزان گفتند اين جريان را اشاره کنيد يک قتی هم شايد در جلساتی من اشاره کرده بودم مرحوم علامه نوری رضوان الله تعالی عليه میفرمايد در شهر يزد يک عالمی زندگی میکرد از موجهين در يزد بود برادری داشت اين برادر برادر بیبند و باری بود برادری حالا مقيدی به مسائل دينی نبود اخلاق خوبی هم نداشت مردم هم از او فراری بودن دو متأذی بودند بعضیها ديديد زبانشان و رفتارشان به مردم اذيت میرساند پيغمبر فرمود مسلمان کسی است که مسلمانها ديگر از دست و زبانش در امان باشند اگر يک وقتی ديدين از زبانتان میترسند از موقعيتتان میترسند میگويد فلانی هيچی نگو خطرناک است برايت بد میشود در اسلام مان بايد تجديد نظر کنيم اول شخصيتی جامعه باشی نبايد از موقعيتت بترسند هراسی اگر کسی از شما داشته باشد بايد از عدالت شما داشته باشد نه از مقامتان نه از قلمتان نه از ثروتتان آقا حرف نزن نانت را میبرند اين مسلمانی نيست بلی بايد از مؤمن ترسيد رو عدالت مؤمن، اميرالمؤمنين اگر از حضرت يارانش هراس داشتند از عدالت حضرت هراس داشتند نه نعوذ بالله از ظلم و قدرت حضرت که حضرت چون قدرت دارد ظلم میکند اين خلاف عدالت است و خلاف شرع است اين آقا خب در جامعه يزد شهر يزد مردم ازش متأذی بودند ولی برادری داشت عالم مقبول جامعه، ايشان میفرمايد يک سالی کاروانی عازم شدند برای زيارت حضرت علی ابن موسی الرضا به سمت مشهد کاروان پيادهای حرکت کردند اين برادر عالم هم در آن کاروان بود اينها يک چند فرسخ از يزد خارج شده بودند ديدند از شهر يزد انتهای دور دست جاده يک کسی دارد دنبال اين کاروان میآيد آن شبه آمد و آمد تا رسيد به کاروان ديدند که برادر همين عالم است همان برادری که زبانش، رفتارش تأييد نبود آدم بد اخلاقی بد زبانی بود و مردم هم ازش رنگ میبردند برادر عالم رفت جلو گفت برادر کجا داری میآيي؟ گفت من هم میخواهم بيايم مشهد، گفت مشهد شما با اين جمعيت برگرد برو يزد گفت من هم میخواهم بيايم خدمت امام رضا، اتفاقاً من اين را عرض کنم يک آقايي در اين شيراز خدا رحمتش کند میگفت من هر وقت میبينم يک کسی از خدا بريده آقايون ببينيد اين پولها نمیماند بايد بگذاريد برود ولی اگر خودتان خرج کرديد با خودتان میبريد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[26] خدا رحمتش کند قرآن میفرمايد آنچه که نزد شماست فانی است آنچه که نزد خداست باقی است ايشان از کارهای که میکرد میگفت من يک بليط برايش میگيرم میگويم يک سفر برو مشهد مهمان من جا هم برايت معين میکنم سه روز مشهد، خورد و خوراک و رفت و آمديد با من برو آنجا در حرم امام رضا يک سلامی هم بکن، حالا برو ببين اعتقادی نداری برو از نزديک، گفت وقتی راهش میکنم يک پيغام هم به امام رضا میدهم آقا از من کاری نمیآمد فرستادمش خدمت شما اگر نمیپسنديد اين بیراهه برود متحولش کنيد برگردد آن آقا خدا رحمتش کند گفت آقا حدائق خيلیها اين جوری برگشتند آن زمانی که کربلا زمينی بود راهی کربلا میکرد میگفت يک سفر برو کربلا سياحت است من نمیگويم زيارت برو آنجا ببين میگفت بعد طرف که بر میگشت متحول بر میگشت ما گاهی اوقات در فاميلمان میبينيم جوانی دارد از دست میرود حاضر هستيم اين سرمايه گذاری را بکنيم اين پولهای که دست من و شماست وقتی آمدنمان دستما نبود وقتی رفتن ما هم در اختيار ما نيست اينها فعلاً در همين مقطع دنيا دست ماست تا حدی که استفاده کرديد استفاده کرديد آن مقدارش که ماند ديگر مال شما نيست من اعتقادم اين است که اين جلسات حق آنهای است که فاصله گرفتند از دين، مجالس مذهبی حق آنهای است که با دين قهرند الحمدلله شما متدينين که نيکان هستيد و خوب هستيد آنهای حقشان دارو را بايد بدهند به آن مريضی که در آستانه مرگ است او ضرورت برايش دارد اکسيژن را بايد بگذارند روی دهان کسی که نفسش دارد بند میآيد بعضیها در معنويت دارد نفسشان بند میآيد آن معنويتها را اينها نياز دارند آن برادر عالم گفت آقا برگرد مردم اذيت میشوند اين برادر اصرار کرد گفت من هم میخواهم بيايم خدمت امام رضا ما هم بياييم زيارت ما هم بياييم آدم بشويم برادر برايش شرط کرد گفت به شرطی بيا که در اين سفر به کسی توهين نکنی جسارت نکنی اين هم قبول کرد گفت اخلاقت را عوض کن يک دو سه روز با کاروان بود و يک مقدار رعايت میکرد دوباره اخلاق زشت برگشت تندی و بیادبی و گستاخی و زائرها میآمدند خدمت اين عالم میگفت آقا برادرت اين حرف را زد برادرت اين کار را کرد اين بیچاره عالم هم شرمنده میشد میگفت برادر آبرو ما را نبر تو قول دادی در کاروان رعايت احترام و ادب کنی با همين وضع آمدند تا رسيدند نيشابور، صبحی بود در نيشابور اين برادر يک دفعه صبح مريض شد در آتش تب میسوخت ظهر تمام کرد ببين خدا وقتی بخواهد کسی را ببرد، حداقلش هم ديگر سادهترين راهش ايست قلبی است حالا کرونا بهانه است آقا تصادف کرد سکته مغزی سکته قلبی اينها همهاش ظاهر مسأله است خدا میخواهد قدرت را نشان بدهد آقايون من در همين شيراز اطبای را سراغ داشتم در رشتهی تخصصیشان رفتند در همان رشتهای که مريض درمان میکردند خودشان رفتند خدا میخواهد نشان بدهد در تخصصت میبرمت که فکر نکنی متخصص هستی کاری از دست میآيد اين بشود درس برای بشريت تا ابديت اين برادر صبح مريض شد ظهر تمام کرد بردنش غسالخانه نيشابور غسلش دادند کفن کردند در نمد پيچيدند برادر عالم گفت اين برادر ما به شوق امام رضا آمد از يزد بيرون حيف است نيشابور دفن بشود میبرمش مشهد مشهد دفنش میکنيم حالا که زنده بود نتوانيست بيايد جسدش را ببريم در حرم امام رضا يک طواف بدهيم و ببريم دفن کنيم آوردند مشهد و بردند در حرم علی ابن موسی الرضا دور ضريح مطهر طواف دادند سه مرتبه بردند قبرستان مشهد دفن کردند برادر عالم میگويد من از يک طرف نگران بودم اين برادر ما با اين دست خالی کولهباری تهی، اخلاق بد امشب که شب ليلة الدفن اوست بر او چه میگذرد در اين نگرانی بسر میبردم اين آدم موجهی نبود از يک طرف هم گفتم اين به عشق امام رضا آمد مشهد مشرف شود که بيايد مشرف بشود مشهد بين راه فوت کرد قطعاً امام رضا ناديده نمیگيرند اين حرکت را اين هم محبتی که «فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»[27] اين همانی است که امام صادق میفرمايد شکر کنيد در دلتان وقتی اهل البيت را دوست میداريد «فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ»[28] حمد خدا را به جا بياوريد هر وقت در خودت میروی میگويي فاطمه زهراء ا دوست میداری اميرالمؤمنين را دوست میداری بگو: الحمدالله ربّ اللعالمين، آن برادر میگويد شب ليلةالدفنش نماز را خواندم طلب مغفرتی هم برايش کردم از خدا خواستم که وضعيت برادر ما را در عالم برزخ به ما نشان بدهند گفت شب خوابيدم و خواب ديدم در عالم برزخ هستم در يک باغ زيبای هستم از دور برادر ما آمد به سمت من گفت برادرم آمد سمت من ديدم لباس زيبای بر قامت پوشيده سرحال شاداب فهميدم عالم عالم برزخ است و اين مقام مقام برزخی اوست گفتم برادر تو را چه به اين مقام به اين مکان به اين باغ تو که دستت تهی بود از اعمال، گفت همه اينها مرحمتی امام رضاست گفتم میشود بگويي بر تو چه گذشت؟ گفت شروع کرد نقل کردن گفت برادر در نيشابور وقتی مريض شدم زمانی که روح از بدن من میخواست خارج بشود فقط همين اندازه برايت بگويم که گوسفند را ديدی اگر زنده زنده بخواهند پوستش را بکنند چگونه جان میدهد من مثل گوسفندی که زنده زنده میخواهند پوستش را بکنند جان دادم گفت لحظهای جان سپردن فريادها میزدم شماها نمیفهميديد آقا کار حساب دارد يک عمر زبانت رها شده بايد مالياتش را پس بدهی، خلاف عدالت است کجا بايد تصفيه شود اصلاً مردن شروع رسيدن به نتايج اعمال است گفت برادر روح از بدنم رفت يکپارچه بدنم شد آتش در آتش میسوختم و شماها متوجه نبوديد من را برديد غسالخانه نيشابور گفت گذاشتيد رو سنگ غسالخانه سنگ غسالخانه شد آتش غسال آمد گفتم الآن اين غسال لباسهای آتش گرفته ما را در میآورد آب میريزد بدن از سوختن آرامش پيدا میکند گفت غسال لباسها را آورد آب میريخت مثل آتش مذاب میريخت رو تن من فرياد میزدم کانّ اين که اين غسالخانه نيشابور میلرزيد ولی شماها و اطرافيان اصلاً متوجه نبوديد گفت اين غسال دست رو بدن ما میکشيد مثل اين که آتش به تن من فرو میرفت گفت نمیدانی چه کشيدم تا غسلم دادند کفنی آورديد کفنیها شد پردههای آتش که به دور من پيچيده شد، من را در برد پچيديد برد شد آتش اضافی، در تابوت گذاشتيد شد آتش، روی مرکب گذاشتيد مرکب هم شد آتش، گفت از نيشابور تا مشهد مأمورهای عذاب من را عذاب میکردند گفت تا رسيديم در صحن مطهر آقا علی ابن موسی الرضا برای وارد شدن به حرم گفت تا آنجا عذاب بود من را خواستيد وارد حرم کنيد مأمور عذاب ديگر ايستادند آتش خاموش شد حالت من شد يک حالت عادی روی دوش شما من را برديد در حرم گفت همينجای که قبر مطهر آقا علی ابن موسی الرضاست آقا جلوس کرده بودند تختی بود امام رو تخت نشسته بودند مردم دور حضرت طواف میکردند گفت رو دوش شما من را طواف داديد يک دور طواف داديد دور حضرت مقابل حضرت با فاصله يک پيره مرد محاسن سفيدی ايستاده بود اين پيره مرد به من گفت تا در حرم هستی کارت ندارند تمام عذابهای نيشابور تا مشهد بيرون حرم منتظرت هست، به احترام امام رضا اينجا کارت ندارند تا اينجا هستی به حضرت التماس کن امام يک کاری برايت بکند گفت رو کردم به حضرت گفتم آقا به دادم برسيد پشيمان هستم نادم هستم عذرخواه هستم گفت آقا علی ابن موسی ابن الرضا سرشان پايين بود اصلاً نگاهی من هم نکردند هيچ نگفتند، گفت من را شروع کردند دور دوم طواف دادند دور دوم طواف تمام شد پيره مرد گفت يک کاری بکن يک التماسی بکن گفت دوباره شروع کردن به حضرت التماس کردن آقا سرشان پايين بود هيچی نگفتند گفت دور سوم شروع شد داشت تمام میشد که ما را از حرم ببرند بيرون پيره مرده گفت کاری نکردی و بردند تو را گفتم هرچه به آقا میگويم آقا جواب نمیدهد اصلاً نگاه هم نمیکنند گفت آقا را قسم به پهلوی شکسته مادرش فاطمه گفت تا اين را گفت گفتم آقا تو را به پهلوی شکسته مادرت تو را به فاطمه زهراء يک عنايتی کن گفت تا اسم فاطمه زهراء را آوردم آقا سرشان را بلند کردند و يک نگاهی به من کردند گفت مثل اين که بغض راه سخن گفتن را بر حضرت بسته بود آقا فرمودند فلانی گرچه جايي برای شفاعت کردن باقی نگذاشتی اما چه کنم که نام مادرم فاطمه را بردی، میگويد حضرت حدست دعا بلند کردند و به برکت دعای آقا علی ابن موسی الرضا ما را از آن گرفتاریها خلاص دادند و رهايي بخشيدند و اين جايگاهی که میبينيد همه به برکت وساطت و شفاعت امام رضا و نام حضرت زهرای مرضيه.
گر نگاهی به ما کند زهرا، درها را دوا کند زهراء
کم مخواه از عطای بسيارش، کآن چه خواهی عطا کند زهراء
بر دل و جان ما صفا بخشد، گر نگاهی به ما کند زهراء، گر نگاهی به ما کند زهراء
اين فاطمه و اين عظمت زبان حال اميرالمؤمنين را شاعر در شعر گفته روضه من همين دو سه بيت و عزيز ما فيض بهتر بدهند به مجلس، قربان دردلهای اميرالمؤمنين
در وسط کوچه تو را میزدند، کاش به جای تو مرا میزدند
گوشهای چشم تو چرا شد کبود، کاش به جاي تو علی مرده بود
وای من و وای من و وای من، ميخ در و سينه زهرای من
دردها را زهراء پنهان میکرد لذا وقتی اميرالمؤمنين حضرت زهراء را به خاک سپرد عرض کرد يا رسولالله فاطمه دارد میآيد به شما خواهد گفت بر ما چه گذشت اما يک مکثی مولا کرد فاطمهای که درد خود را از علی پوشيده میداشت به پيغمبر هم نخواهد گفت يک وقت آقا فرمود يا رسولالله شما حال فاطمه را بپرسيد همه بگوييم يا زهراء.
[1] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص46.
[2] وسائل الشيعة ج21 ص396.
[3] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص46.
[4] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص46.
[5] آلعمران 31.
[6] الخصال ج2 ص580.
[7] الخصال ج2 ص580.
[8] با اين تعبير در جامع احاديث يافت نشد.
[9] بحارالانوار ج23 ص233.
[10] الأمالي( للصدوق) النص ص34.
[11] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص46.
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج43 ص65.
[13] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج11-قسم-1-فاطمة(س) ص44.
[14] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج11-قسم-1-فاطمة(س) ص44.
[15] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج11-قسم-1-فاطمة(س) ص44.
[16] کوثر 1.
[17] اللهوف على قتلى الطفوف/ ترجمه فهرى النص ص98.
[18] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.
[19] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.
[20] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.
[21] طارق 9.
[22] تاج العروس من جواهر القاموس ج3 ص270.
[23] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.
[24] اين عبارت يافت نشد.
[25] بحارالانوار(ط- بيروت) ج8 ص51.
[26] نحل 96.
[27] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص46.
[28] الامالی(للصدوق) النص 475.