استاد حدائق روز دوشنبه 22 آذر 1400 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال مولانا بقیة الله الاعظم «و علی الاسراء بالخلاص و الراحة»[1]
سخن با محوریت فرمایش حضرت در دعایی که از حضرت ذکر شده و نقل شده که بخشهای مختلف اجتماعی را امام در دعای خود داخل میکنند و در ضمن دعا مسئولیتهایی هم در این فراز دعا ذکر شده. برای رزمندگان اشاره شد «و علی القضاة بالنصر و الغلبة»[2] فراز دیگر حضرت نسبت به اسرا و افرادی که در دست دشمن اسیر شدند، دو نکته را از خداوند تقاضا میکنند. «و علی الاسراء بالخلاص و الراحة»[3] پروردگارا اسرای ما را و کسانی که در دست دشمن اسیرند اولا اینها را نجاب ببخش از دست دشمن، خلاص کن اینها را از شیطنت دشمنان و اسارت در دست دشمن. و نکته دوم اینها را به آسایش برسان، راحت کن اینها را.
خوب اینجا در این دعایی که از حضرت نقل شده است، این واژه راحت را امام برای دو گروه اجتماعی تقاضا میکند. یکی مریضها که سابقا بحثش گذشت: «و علی مرضی المسلمین بالشفاء و الراحة»[4] خدایا بیماران را اولا درمان حاصل کن بهبودی عنایت کن، و اینها را به آسایش و راحتی برسان.
من یکی دو نکته اینجا عرض کنم و یکی دو روایت عرض کنم.
نکته اول از کلام حضرت این درس را میآموزیم که اگر در خلاص هستید گرفتارها یادتان نرود. ثروتمندی فقرا را فراموش نکن، سالمی مریضها را از یاد نبر. این دستور حضرت است، برای تمام اقشار جامعه حضرت دعا میکند، خانمها مسئولین جوانان، رزمندگان بیماران اسراء! این درس است که مردم شما در برابر یکدیگر وظیفه دارید، ما فقط خودمان را نبینیم، وقتی دست به دعا بلند میکنید، آنهایی که برای دفاع از اسلام جانشان را به خطر انداختند و به مصاف خطر رفتند و در دست دشمن اسیر شدند، اینها را ما فراموش نکنیم، گاهی اوقات بیش از سی سال از چنگ تحمیلی میگذرد و بعضیهایمان جانبازها را یادمان رفته، اینهایی که در این مراکز درمانی دارند نگهداری میشوند سر نمیزنیم و حال اینکه اعتبار امروز ما آسایش امروز ما کسب و کار امروز ما به برکت مجاهدتهای دیروز آنها بود. به این مراکز توانبخشی که رزمندگانی آنجا هستند، یک وقتی بازدیدی با جمعی از طلاب داشتیم از یک مجموعهای، عزیزی از سال 60 در بستر افتاده که دیگر در خانه نمیتوانستند نگهش دارند، در بستر در مرکز توانبخشی، ما در برابر اینها مسئولیم اینها را یادمان نرود. من وقتی کنار بستر این عزیز قرار گرفتم گفت آقای حدائق یک پیغام دارم برای مردم به مردم برسان. ما یک جان ناقابلی داشتیم در دفاع مقدس آوردیم در صحنه، با این جانمان تلاشمان این بود که از ارزشهای انقلاب و نظام دفاع کنیم، کار دست شماها افتاده، مراقب باشید قیامت در پیشگاه خدا مسئول نباشید. این پیغام آن جانباز در بستر افتادهای بود که در جا افتاده بود و من هم امشب به شما رساندم. اینها یادمان نرود، اسرا را فراموش نکنیم، «و علی الاسراء بالخلاص و الراحة»[5] پروردگارا اسرای ما را اولا نجات بده از دست دشمن، آزادید؟ حرید؟ آنهایی که اسیر هستند را فراموش نکنید. این سبب میشود که اول نعمت برای خود شما میماند.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله والد ما، من در اولین سفر حجم که در خدمت ایشان بودم و نکات بسیاری به ما آموختند ظرائف فراوانی از حج در مکه و مدینه بیان کردند، یکی از توصیههایی به من کردند میگفتند فلانی اگر دلت برای خودت میسوزد اول به یاد دیگران باش، این در خانهی خدا قاعده است، در دعا خودخواه شدی میگذارندت در نوبت، خودم همسرم بچهام مریض فامیلم، میروی در نوبت، مریض داری مریضها را دعا کن، نگران جوانت هستی جوانها را دعا کن، مشکل اقتصادی داری مشکلات مردم را یاد کن تا از برکت این ایثار اول به داد خود برسند.
آقا امام حسن مجتبی میفرماید شب جمعهای بود، مادرم از نیمه شب تا سحر ایستاده مشغول عبات بود! این در تاریخ نقل شده «ما کانت فی هذه الامة اعبد من فاطمة بنت محمد»[6]
این از طریق سلمان نقل شده که از مولای متقیان نقل میکند که اصلا در عالم اسلام عابدتر از فاطمه زهرا نبود، آنقدر حضرت زهرا ایستاده خدا را عبادت کرد که پاهای مبارکش ورم کرد. امروز مردم پایشان ورم میکند برای کارهای زیادی، مال بد استفاده کردن از بدنشان. تا حالا چند نفر شنیدید که بگویند من بخاطر نماز شب ورم پا گرفتم، به خاطر نماز شب خواندن فرسودگی استخوان پیدا کردم. مردم هر بلایی سرشان بیاید ریشهاش در کارهای دنیایی است. فاطمه زهرا «کانت تقوم حتی تتورم قدماها»[7] امام مجتبی میفرماید شب جمعهای بود مادرم متصل ایستاده با خدا مشغول راز و نیاز بود، آقا حسن مجتبی میفرمود من خواب میرفتم بیدار میشدم خواب میرفتم بیدار میشدم میدیدم مادرم مشغول راز و نیاز و ذکر با پروردگار، در دعا همه را یاد کرد، نزدیکیهای سحر بود، امام مجتبی میفرماید انتظارم این بود که مادر از ما یادی کند، گفتم مادر همه را دعا کردی فرزندانت چه شد؟ فرمود یا «یا بنی الجار ثم الدار»[8] این فرهنگنامه فاطمه زهرایی است که این ایام ایام شهادتش است. پسرم اول همسایه بعد اهل منزل. این نگاه اولیاست. لذا در این دعای شریف امام عصر حضرت به خدا عرض میکند پروردگارا اسرا! آزادید اسیر را یاد کنید. لذا مرحوم آیت الله والد میفرمود دلسوز خودتان هستید یاد کنید دیگران را تا اول خدا به شما لطف کند. ایثار در مسائل اقتصادی شما را از ابرار میکند «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[9] ایثار در دعا هم باعث میشود شما را بیاورند سر خط و دعایتان را به اجابت برسانند. این یک نکته اخلاقی از این فرمایش حضرت. در این دعا حضرت رهایی اسرا را از دست دشمن و از دست خصم از خدا تقاضا میکند که مسلمانها و اسرای مسلمین دست دشمنان گرفتار نباشند، اینها نجات پیدا کنند رهایی پیدا کنند.
اما این نکته دوم کلام حضرت «و الراحة»[10] آسایش، آسایش و راحتی را هم خدایا برای اینها رقم بزن. دو تا مطلب در این الراحة نهفته است که در این الراحهی مرضی المسلمین هم نهفته است. من هر دو را اشاره کنم. یک معنای راحتی و آسایش در کنار خلاصی از دست دشمن راحتی و آسایش در ادامهی زندگی است، یعنی اسیر از دست دشمن آزاد شد، در آسایش بسر ببرد، در زحمت نیفتد، مریض هم شفا پیدا کرد آسایش و راحتی برایش رقم بخورد.
اما من یک معنای دیگر که مؤید این معنای دوم حدیث امام صادق است را عرض کنم: یک وقتی مریض درمان میشود، میگوییم خدایا شفایش بده، یک وقتی کار از دست طبیب خارج است، زندگی این بیمار شده درد و رنج، شده زحمت برای خودش و برای دیگران، دارد زجر میکشد، این مریض را خدایا به راحتی برسان، یعنی برود به محضر پروردگار، به لقای رب العالمین واصل شود، یا بهبودی حاصل شود «و علی مرضی المسلمین بالشفاء» یا بهبودی حاصل نمیشود، شده برای خودش زحمت، یا شده برای دیگران زحمت، خوب این مریض تا عزیز است برود. در دعای شریف آقا امیرالمومنین، این دعا از فرمایشات امیرالمومنین است «اللهم و اولُ کریمة تنتزع من کرائمی نفسی»[11] آقا امیرالمومنین به خدا عرض میکند پروردگارا اول چیزی که در دنیا از نعمتهایی که به من دادی بخواهی بازستانی جانم باشد، یعنی قبل از اینکه نابینا باشم، قبل از اینکه پوشکی شوم، قبل از اینکه برای مردنم بیایند در مسجد امن یجیب بخوانند، ندیدید؟ میگویند آقا دعا کنید خدا از او راضی شود، بعد هم که میمیرد میگویند هم خودش راحت شد هم ما راحت شدیم.
دو سه روز قبل تشییعی بود رفتیم برای نماز، دیدم بعضی از بستگانش گفتند هم خودش راحت شد هم بازماندگانش، از خدا بخواهید به اینجا نرسید که رفتنتان بشود خوشحالی بازماندگانتان. «اللهم و اول کریمة تنتزع من کرائمی نفسی» با عزت با احترام، وقتی میرود همه احساس کنند چیزی را از دست دادند. لذا این دعای امام عصر برای اسرا، برای مرضا، الراحة یک معنایش این است که خدایا اینها را ازشان درگذر و اینها به لقای الهی بپیودند. من یک روایت از امام صادق تقدیم کنم که عرض کردم مؤید این مطلب است: روایت را مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار آورده، روایت روایت عجیبی است، نکات بسیار آموزندهای در ان حدیث است، مقدمه این حدیث شاهد عرض بنده است، امام صادق میفرماید «لا راحة لمومنٍ علی الحقیقة الا عند لقاء الله»[12] راحت حقیقی، آسایش واقعی برای مومن نیست، مگر زمانی که با خدا روبرو میشود. مومن لحظهی مردن لحظهی راحتی است، لحظهی لقاء الله است، اینکه شاعر میگوید
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او عمری ستانم جاودان، از زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
زبان حال مومن این است. امام صادق میفرماید راحت برای مومن، آسایش برای مومن حقیقتا نیست مگر زمانی که با خدا ملاقات میکند، یعنی زمانی که روح از کالبدش بیرون میرود. این راحتی واقعی است. یک تفسیر راحت، یعنی اگر این بیمار خوب نشد، یعنی اگر این اسیر از دست دشمن آزاد نشد و در اسارت و زجر و شکنجه و سختی است، خدایا از آن طرف به او آسایش برسد و آن لقای الهی است. اگر مورد تعرض خصم است و در دست دشمن شکنجه میشود، به آن راحتی حقیقی برسد که لقای پروردگار است. بعد حضرت فرمودند «و ما سوی ذلک ففی أربعة»[13] اما روشهای دیگری هم برای راحتی است. لقاء الله اوج راحتی است اوج آسایش برای مومن است، اما غیر از لقاءالله امام صادق چهار نمونهی رسیدن به آسایش را نام میبرد. حضرت میفرماید آنهایی که میخواهند در دنیا به یک راحتی و آسایشی برسند؛ خواهرها برادرها اینها را در زندگیتان اجرایی کنید تا آن آسایش واقعی اتفاق بیفتد. حضرت فرمود: «ففی اربعة اشیا»[14] یکی از روشهایی که انسانها میتوانند به آن آسایش واقعی دسترسی پیدا کنند در این زندگی روزمره، قبل از رسیدن به لقاءالله، حضرت میفرماید «صمتٌ تعرِف به حالَ قلبک و نفسک فیما یکون بینک و بینَ باریک»[15] امام میفرماید یکی از روشهای آسایش در زندگی، آسودگی خیال در زندگی رعایت سکوت است. افرادی که کمتر حرف میزنند، گزیده سخن میگویند، اهل گزافه گویی نیستند، اینها با آن رعایت سکوت، «صمتٌ تعرِف به حالَ قلبک و نفسک»[16] به یک شناختی میرسند که حال خودشان را و حال قلبشان را و حال نفسشان را پی میبرند. از این قسمت حدیث هم استفاده میشود که آدمهای پرحرف که هر جا مینشیند کوکشان باز میشود، اینها از خودشان غافلند، از حال قلبشان و از حال نفسشان غافلند، امام صادق میفرماید به آسایش و راحتی اگر میخواهید برسید یک جهتش این است، کمتر سخن بگویید، سخن را سنجیده بگویید، اینکه شاعر میگوید
دادند تو را دو گوش زآغاز، یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگو
ما دو تا میشنویم دهتا میگوییم، این خطاست، لذا امام صادق میفرماید یک جهت رسیدن به آن آسایش حقیقی «صمتٌ تعرِف به حالَ قلبک و نفسک»[17] یک سکوتی است که به واسطه آن سکوت به شناخت میرسی و معرفت پیدا میکنی نسبت به حال قلبت و حال جانت و نفست. خودت را میشناسی، آدمهایی که کمتر حرف میزنند اینها معرفت نفسشان بیشتر است. در یک سخنی آقا امیرالمومنین فرمود من چهار کتاب آسمانی را خواندم «قرأت التوراة و الزبور و الانجیل و القران فخیَّرتُ من کلِّ کتابٍ کلمة»[18] انتخاب امیرالمومنین از کتاب تورات همین بود، «و من التوراة من صمتَ نجا»[19] آقا فرمود من از تورات این جمله را انتخاب کردم، کسی که خاموشی و سکوت را انتخاب کرد نجات پیدا میکند، نجات از آلودگیها نجات از غیبت، نجات از تهمت. لذا این زبان یکی از اعضایی است که پرگناهترین عضو بدن انسان است، و یکی از راههای مدیریت زبان خود را عادت به سکوت دادن است.
من یک خاطرهای را مرحوم آیت الله ادیب نقل کنم اعلی الله مقامه، خدا رحمت کند ایشان را پدر عیال ما بود، یک وقت تعریف میکردند میگفتند من در دوره جوانی، شاید بیست سالم بود، گفتند رفتند در یکی از روستاهای اطراف لار برای تبلیغ، کد خدایی داشت، گفتند روزی که رفتم در روستا، گفتم اول کدخدا را ببینیم به کدخدا بگویم آمدم برای تبلیغ. گفت کدخدا در یک دعوایی هم گلوله خورده بود فکش آسیب دیده بود و درست هم نمیتوانست صحبت کند. گفتند دیدم عدهای از مردم روستا در اتاقی نشسته بودند منزل کدخدا، کدخدا هم نشسته بود، حالا آدم بیسوادی بود، ولی بعضیها بیسواد با معرفت هستند، بعضیها هم با سواد بیمعرفت هستند. معرفت غیر از سواد است. گفتند این کدخدا نشسته بود، دیدم یک ظرفی جلویش است، حدود هفت هشت تا ریگ شسته شدهی تمیز، ریگهای نسبتا درشتی بود در این کاسه بود جلوی کدخدا، آیت الله ادیب گفتند من تعجب کردم این ریگها را چرا جلوی کدخدا گذاشتند، به چه مناسبت؟ گفتند نشستم، خوب مردم کار داشتند سوال میپرسیدند سوالاتشان اختلافاتشان، کدخدا هم راهنمایی میکرد و تذکر میداد، یک وقتی مجلس میرفت به سخنهای روزمرده و سخنهای متفرقه، حرف این میزدند حرف آن میزدند، دیگر از بحث کار به کدخدا خارج میشد، حرفهای روزمرهای که تو چه کردی او چه کرد! ایشان گفتند یک دفعه دیدم کدخدا دست کرد پنج شش تا از این ریگها را برداشت گذاشت در دهانش، فقط ساکت بود، یک نیم ساعتی گذشت یک دفعه یک کسی از کدخدا سوال کرد مشکلی داشت که کدخدا جواب بدهد، گفت این ریگها را درآورد گذاشت در آن ظرف و جواب او را داد. آیت الله ادیب گفتند من دو سه بار دیدم که او ریگ را میگذاشت در دهانش و در میآورد میگذاشت و در میآورد، گفتند من تعجب کردم. پایان جلسه من گفتم آمدم اینجا تبلیغ، کدخدا آدم بسیار متشرعی بود، گفتند آقا من یک سوالی دارم این ریگها را چرا در دهانتان میگذارید؟ گفت من به نفسم اعتماد ندارم! مردم بهشت را به بها میدهند نه به بهانه، باید زحمت بکشید، هر چه دلمان میخواهد سر زبانمان است؟ مردم با این کدخدا میخواهید روبرو شوید؟ او زحمت کشیده زبانش را کنترل کرده مدیریت کرده، گفت من به نفسم اطمینان ندارم، من کدخدای منطقه هستم، وظیفهام این است که مشکلات مردم را حل و فصل کنم، در خانه باید به روی مردم باز باشد، لذا من ناگزیرم که بنشینم کارهای مردم را حل کنم، این ریگهای شسته را گذاشتم در ظرف، تا کارهای مردم مربوط به من است من رسیدگی میکنم پاسخ میدهم راهنمایی میکنم. یک دفعه میروند در حرفهای حاشیهای متفرقه که شبههی غیبت و مسائل دیگر میآید، برای اینکه من با اینها همسخن و مؤید اینها نباشم، این ریگها را میگذارم در دهانم که دهانم را گیر بیندازم. این همان است که امرالمومنین فرمود «من صمت نجا»[20] کسی که سکوت و خاموشی برگزید نجات پیدا میکند. لذا امام صادق فرمود یکی از راههای رسیدن به آسایش «صمتٌ تعرِف به حالَ قلبک و نفسک فیما یکون بینک و بین باریک»[21] حال قلبت و نفست نسبت به چیزی که بین خودت و پروردگارت است، به برکت این رعایت سکوت اصلاح میشود. اگر زبانت را مدیریت کردی حال قلبیات حال نفسیات بین خودت و خدا اصلاح خواهد شد. این یک جهت.
نکته دومی که حضرت در بحث همین آسایش فرمود. فرمودند «و خلوة تنجو من آفات الزمان ظاهراً و باطناً»[22] یکی از نکات دیگری که در تربیت انسان موثر است، مدیریت معاشرت است، با هر کسی رفت و آمد نکنید، خانهی هر کسی نروید، بنا نسیت هر کسی منزل ما بیاید بنا نیست با هر کسی رفاقت کنیم. یک بخش عمدهای که مردم امروز دارند آسیب میبینند از معاشرتهای مضر است. در حدیثی امام باقر به امام صادق فرمود پسرم با 5 گروه اصلا ارتباط برقرار نکن معاشرت نکن همسفر نباش همخوراک نشو. با انسان دروغگو با انسان گنهکار با انسان بخیل با انسان احمق با انسان قاطع رحِم. آنکه با رحِم خودش خوب نیست با شما خوب است! این حرمت پدرش را شکسته حرمت شما را حفظ میکند! این اگر آدم خوبی بود به ارحام خودش رسیدگی میکرد. این اگر فرد خوبی بود گناه نمیکرد، ما گاهی اوقات میگوییم فلانی آدم مردی است، مردی را در چی میبینیم در پول خرج کردن، این تارک الصلاة است، شرابخور است، این تارک الصلاتی او این شراب خوری او کمال نامردی است. در برابر ولینعمتی که همه چیزش از اوست دارد کفران نعمت میکند، تو به او میگویی مرد؟ خوب بودن کجا تعریف میشود؟ لذا سروران عزیز امام هشتم به ابوهاشم هشدار داد فرمود چرا با فلانی رفت و آمد میکنی؟ گفت آقا دایی من است، امام فرمود دایی تو یک آدم فاسد العقیده گنهکار است، طبعت از بد بدی میدزدت و خودت متوجه نیستی، بله صلهرحم هم حد و مرز دارد، مرز صله رحم شکسته نشدن حرمت خداست. اگر حرمت خدا در ارتباط فامیلی میشکند باید قید این ارتباط را زد. رحِم نزدیکتر از اولاد است! خدا به حضرت نوح میفرماید «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح»[23] نوح رها کن این پسر را، قرآن که فقط برای شبهای قدر نیست که روی سر بگیریم، قرآن کتاب زندگی است، قرآن به من و شما میآموزد پای بچههایتان پای همسرانتان پای شوهرانتان پای برادر و خواهرانتان بایستید تا به رضایت الهی آسیب نرسد. حرمت خدا دارد شکسته میشود خدا را خرج خلق نکنید خلق باید فدای خالق شود. لذا در این قسمت امام فرمود فرمودند «و خلوة تنجو من آفات الزمان ظاهراً و باطناً»[24] یک بخشی از این معاشرتها آسیب رساننده است، یک بخشی از این دید و بازدیدها و صلهی رحمها آسیب رساننده است. طرف میگوید آقا من مدتی است در نمازها و معنویتهایم افت کردهام! خوب با چه کسانی داری رفت و آمد میکنی؟ به تعبیر امام رضا به ابوهاشم فرمود «فانَّ طبعک یسرِق منه شراً و أنتَ لاتعلم»[25] آقای ابوهاشم حواست نیست، طبعت تو دارد بدی میدزدت خودت متوجه نیستی. دست تو نیست، مثل اینکه یک کسی ناقل کرونا باشد من بگویم من مواظبم من نمیخواهم کرونا بگیرم، میگویند دست تو نیست. درون تو نفس تو طبع تو دارد بدی میدزدت «فانَّ طبعک یسرِق منه شراً و أنتَ لاتعلم»[26]. لذا یکی از روشهای رسیدن به آسایش در این حدیث امام صادق، حضرت میفرماید تا میتوانی از این ملاقاتها و معاشرتهای آسیبزا پرهیز کن. «و خلوة تنجو من آفات الزمان ظاهراً و باطناً»[27] آفاتی که هم ظاهرا و هم باطنا روی انسانها اثر میگذارد. معاشرتهای آلوده انسانها را عقب میبرد، لذا سعی کنیم از این محیطهای آلوده فاصله بگیریم، این نکته دوم.
و نکته سوم حضرت میفرماید «و جوعٌ تحیط به الشهوات و الوسواس و الوساوس»[28] باز نکته دیگر حضرت میفرماید از روشهایی که شما را به آسایش میرساند، در زندگی دنیاییتان میخواهید به آن آسایش برسید، یکی از روشهای رسیدن به آسایش گرسنگی است، کدام گرسنگی؟ گرسنگی که شهوات، وسواس و وساوس شیطان را بمیراند. اینجا دو نکته در جوع عرض کنم.
در نوع روایات که توصیه به جوع شده است، یک جهتش پرهیز از پرخوری است، در خیلی از روایات میگویند پرخوری نکن پرخوری قساوت قلب میآورد، نوع بیماریها هم ریشهاش پرخوری است. یک آقایی بود در شیراز بنام آقای دکتر سید مهدی لقمانی، حالا شاید بعضی از آقایان دیده باشید او را. خدا حرمت کند ایشان از اطبای خوب بود در قائانی کهنه مطب داشت. یک وقتی در یک مجلسی من یک روایتی از رسول خدا خواندم به من گفت این روایت را بنویس میخواهم بگذارم زیر شیشهی میز. گفت در 50 سال پزشکی به این حرف پیغمبر رسیدم. راویت این بود: «المعدة رأس کل داء و الحِمَیة رأس کل شفاء»[29] معده منشأ تمام بیماریهاست. یعنی غذا خوردن، تمام این امراضی که امروز مردم مبتلا میشوند یک بخش عمدهاش تغذیه است. و پیامبر میفرماید «و الحِمَیة»[30] پرهیز، به اندازه خوردن، نابجا نخوردن، ناسزا نخوردن، منشأ تمام سلامتیهاست. گفت آقای حدائق من در 50 سال پزشکی به اینجا رسیدم. و ما هم برایش نوشتیم خدا رحمتش کند تا زنده بود این زیر شیشهی میزش بود و میگفت من هر روز میآیم این روایت را میبینم.
یک بخشی از روایت که میگویند جوع را رعایت کنید، یعنی پرخوری نکنید زیادهروی نکنید، دلتان برای خودتان بسوزد. این جملهای که آقا امیرالمومنین به آقا امام حسن فرمودند پسرم «ألا أعلِّمک بأربع خصال تستغنی بها عن الطب»[31] پسرم به تو بیاموزم مطلبی را که دیگر نیازی به طبیب پیدا نکنی؟ چهار تا نکته حضرت فرمودند دو تایش همین بود. آقا فرمودند فرزندم تا گرسنه نشدی پای سفره غذا ننشین. حالا میگوید آقا مال امام حسین است تبرک است بخور، خوب مرد مومن تو سیر هستی، این خوردن زیادی اولا جودت انسان را پایین میآورد، قساوت میآورد، سلامتیات را بهم میزند، سیدالشهدا هم راضی نیست به این پرخوری. «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»[32] حضرت فرمودند پای سفره مینشینی تا گرسنه نشدی لب به لقمه غذا نزن، و تا کاملا سیر نشدی دست از غذا بردار، تا کامل سیر نشدی عقب بنشین. این جوع که در روایات هم ذکر شده در این حدیث هم حضرت میفرماید با این گرسنگی شهوتها و وسواسها را بمیرانید، یک بخشی از این شهوترانیها، یک بخشی از این وساوسی که شیطان دستاندازی میکند در زندگی مردم مال همین پرخوریهاست که نتیجهاش میشود قساوت قلب و مسائل دیگر، این یک جهت معنای جوع که انسان به اندازه و کفایت بخورد و این به کفایت خوردن سبب میشود که او آسایش داشته باشد.
یک نکته دیگر هم این است که جوع، نخوردن و گرسنگی از حرام، این معنای اخلاقی و عرفانی روایت است. خودتان را گرسنه نگهدارید از هر چه خدا نمیپسندد. گرسنه بمانی بهتر از آن است که سیر بشوی با غذایی که آن غذا برای شما جواز شرعی ندارد. لذا این گرسنه بودن، گرسنگی از حرام، خودداری از هر چه که حرام است، لقمان به فرزندش گفت پسرم «اذا کنتَ علی المائده فاحفظ حلقک»[33] مراقب باش چه میخواهی بخوری، غذای کی است؟ عرض کردم یکی از آسیبهای جدی که مردم میبینند در لقمههای شبههناک است. میخورند آسیبش را پیغمبر میفرماید تا چهل شبانهروز حال عبادت را از شما میگیرد. بنده خودم را عرض میکنم پرده کنار نرفته که بفهمم پرده کنار رفتن یعنی چی!
یک وقتی در یکی از جلسات عرض کردم در همین شیراز یک آقای مومنی بود که در همین مسجد سر دُزَک محضر امام زمان مشرَّف شده بود و توصیههایی از طرف حضرت به او شده بود که دو تا از آن توصیهها این بود: نماز اول وقت، دقت در خورد و خوراک. مردم امیرالمومنین فرمود بدترین گناه گناهی است که گوشت برویاند. نماز شب میخوانی؟ پولت را از کجا داری در میآوری؟ مالت حلال است؟ اموالت پاک است؟ مقید به پرداخت زکات و خمس هستی؟ حق فقرا در اموالت نیست؟ نکته اینجاست. همین آقای مومن خدا رحمت کند مرحوم دکتر سید عبدالرسول ترابی که پسرعموی مادر ما بود، میگفت این مومن هر جا دعوتی را قبول نمیکرد، چون از ناحیه حضرت هم به او سفارش شده بود که دقت کن خوراک هر کسی را نخور، پای سفرهی هر کسی ننشین. گاهی اوقات آقا میگوید من مدتی است نماز شبم مدتی است مسجد آمدنم، مدتی است توفیقات معنویام رنگ باخته، غذای کی را خوردی؟ چه کردی با خودت؟ یک لقمه حرام تا چهل شبانهروز حال عبادت را ازتان میگیرد و استجابت دعا را ازتان سلب میکند. در کربلا این کوفیهایی که به اسم مسلمان بودند، امام حسین فرمود علت اینکه سخن من در شما اثر نمیگذارد «لقد مُلئَت بطونکم من الحرام»[34] شکمهایتان از حرام پر شده است. شکم اگر از حرام پر شد، سخن ولی خدا هم روی طرف اثر نمیگذارد. دیدید به بعضیها صحبت میکنید مسخرهتان میکنند! میگویید نماز بخوان میگوید دورهاش تمام شد، مسجد چیه، اسلام چیه، با این نگاه دارد حرف میزند، امروز در جلسهای از جمع اساتید بودیم، بحث مقابلهی دینگریزی و ادیان دیگر بود، یکی از اساتید گفت آقا الان دارند اصلا مبانی توحید و بندگی و قیامت را هدف میگیرند و بعضیها راحت این حرفها را میزنند. باید دید این تغذیه از کجاست.
این آقای دکتر ترابی میگفت این آقای مومن خانه هر کسی نمیرفت، غذای هر کسی را هم نمیخورد، میگفت گاهی اوقات دعوت ما را میپذیرفت چون میدانست من مقید به خمسم حلال و حرام را دقت میکنم، ایشان میفرمود، خدا رحمتش کند، میگفت یک دفعه مومن را دیدم خیلی آشفته حال است بهم ریخته، گفتم آقای مومن چی شده بهم ریختی؟ گفت دیشب مجلسی من را دعوت کردند، مجلس هم مجلس مذهبی بود، ما شام خوردیم پرده سیاهی افتاد جلوی چشمانم دیگر آن چیزهایی که میدیدم نمیبینم. حالا میگویند آقا پرده سیاه کدام است؟ آقا هنوز پرده کنار نرفته بفهمی پرده چیست. بنده چشمم به این پرده انس پیدا کرده، حجاب کنار نرفته تا بفهمم حجاب چیست. ایشان میگوید مدتها بعد مومن را دیدم، گفتم این پرده سیاه تا کی بود؟ گفت تا 40 شبانهروز جلوی چشمانم بود. اینکه امام صادق فرمود مردم میخواهید به آسایش برسید مراقب باشید در تغذیهتان در خورد و خوراکتان. «جوعٌ تحیط به الشهوات و الوسواس و الوساوس»[35] این نکته سوم.
نکته چهارم حضرت فرمود «و سحَرٌ تنورُ به قلبَک و تَتقی به طبعک و تزکِّی به روحک»[36] یکی از راههایی که میتوانید به آسایش برسید سحرخیزی است، وقب بگذاریم برای خودمان،
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
نوع کسانی که در روز به جایی رسیدند حوالهاش را شب گرفتند. یکی از روشهایی که امام صادق میفرماید آسایش واقعی برایتان رقم میخورد، سحَرٌ، سحرخیزی است، و این سحر خیزی باعث میشود «تنوِّر به قلبک»[37] قلبت را نورانی میکند، یک؛ «و تتقی به طبعک»[38] طبعت را با تقوا میکند، دیگر تمایل به حرامخوری و نافرمانی خدا پیدا نمیکنی، این طبعت را خدا مدیریت میکند، دو؛ «و تزکِّی به روحک»[39] روحت را هم تزکیه میکند. اینها از برکات همان سحرخیزی و شبزندهداری است که امام فرمودند اینها راهکارهای رسیدن به راحتی در زندگی است. سحرخیزی در نیمهشب، فاصله گرفتن از لقمههای حرام، رعایت سکوت در معاشرت و زندگی، و نکته دیگر هم امام فرمودند خلوتی و فاصله گرفتن از جمعی که انسانها را در آن جمع به گناه نزدیک میکنند.
«و علی الاسراء بالخلاص و الراحة»[40] از روشهایی که ما میتوانیم به راحتی دسترسی پیدا کنیم در زندگی دنیایی این چهار موردی است که از امام صادق علیه السلام نقل شد، با این جمله از فرمایش امیرالمومنین عرائض را به اتمام برسانم که وجود مقدس آقا امیرالمومنین میفرماید، این روایت هم تکمیل عرائض، «من أحب الراحة فلیؤثر الزهد فی الدنیا»[41] حضرت میفرماید راحتی و آسایش را هر کسی میخواهد سعی کند زهد را بر زندگی دنیاییاش حاکم کند، زهد حضار محترم به معنای نخوردن نیست به معنای نپوشیدن نیست، نمیگویند خانهات را بده به کمیته امداد، نمیگویند ماشینت را بده به فقرا، زهد یعنی آقا خانم هر چی بهت دادند دلبستهی اینها نباش. اینها عاریهای است اینها امانت است، اینها چند صباحی دست شماست بعد از شما میگیرند. این ملک که میبینی گاه از تو و گاه از من، جاوید نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من
زهد یعنی وابسته زندگی نکن، اگر وابسته نشدی راحتی، وابسته شدی دلار میرود بالا میریزی بهم، سکه میرود بالا حالت بد میشود، آقا اموالمان را بکنیم طلا بکنیم دلار بکنیم ملک، این مال وابستگی است. وابسته نشدی
آنکه را خیمه به صحرای قناعت زدند، گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
امیرالمومنین میفرماید اگر میخواهید به راحتی برسید سعی کنید زهد در دنیا در زندگیتان تاثیرگذار باشد. بچهات را دوست بدار اما نه در حد وابستگی نه بیش از خدا، برای خدا، مقام را دوست بدار برای خدا، ثروت بخواه برای خدا، آقا موسیبن جعفر آمدند در قبرستان مدینه، جسدی را داشتند دفن میکردند آقا یک اشاره کردند به دنیا و یک اشاره کردند به قبر، فرمودند «انّ شیئا هذا آخِرُه»[42] مردم دنیایی که پایانش این است. پایان دنیا چگونه است؟ از خانه ماشین ثروت، یک جایی من عرض کردم اول چیزی که از متوفی میگیرند عنوانش است، دیدید طرف میت را وقتی میآورند دیگر نمیگویند آقای حاجی را بیاورید، نمیگویند آیت الله را بیاور، نمیگویند آقای وزیر را بیاورید، میگویند جنازه را آوردند! میشویم جنازه. اول تاجر شهر است، میگویند جسد را آوردند نماز بخوانند، میت را آوردند! نشنیدید اینها را؟ اول چیزی که ازتان میگیرند عنوانتان است. عنوان میرود کنار، امام فرمود پایان دنیا این است، مردم وابسته نباشید، وابسته نشدید راحتید، وابسته شدید وابستگی شما را آزار میدهد. بسنده کنم
صلی الله علیک یا مولاتنا یا فاطمة الزهرا سیدة نساء العالمین
من یک جمله از شرح حال حضرت زهرا بگویم، حضرت زهرا هم امیرالمومنین را برای خدا میخواست، امیرالمومنین فاطمه زهرا را برای خدا میخواست. این تعلیم اولیاست. یک گوشه زندگی این بزرگ بانو را عرض کنم انشاءالله عزیزمان به فیض خواهند رساند و مداحی خواهند کرد. زمانی که یورش به بیت ولایت آورده شد، خوب بدن حضرت زهرا بین در و دیوار آسیب دیده
یا رسول الله زهرا را ببین، پشت در افتاده بر روی زمین
از فشار در شکسته پهلویش، تازیانه زد عدو بر بازویش
امیرالمومنین با آن وضع سخت و آن افرادی که در بیت امیرالمومنین متحصن بودند اینها را دست بسته بردند مسجد، فاصله مسجد و خانه یک در بود، خوب دیوار هم کوتاه بود صدا هم میآمد و میرسید، سلمان میگوید امیرالمومنین در مسجد در محاصرهی این نامردمان قرار داشت. یکدفعه صدای فاطمه زهرا به گوش رسید که علی را رها کنید، اگر علی را رها نکردید، الان میروم داخل حجره عبای پدرم رسول الله را بر سرم میافکنم دستان حسن و حسین را میگیرم و به عنوان تظلم میآیم کنار قبر پدرم رسول الله دست به استغاثه بلند میکنم میگویم خدایا مقام ما در خانهی شما از ناقهی صالح کمتر نیست. ناقهی صالح یک شتری بود بچهاش را کشتند، انتقام گرفتی و مجازات کردی این امت ظالم را، خدایا ببین با ما چه میکنند؟ میگوید این صدای حضرت زهرا که به گوش رسید یک وقت آقا امیرالمومنین رو کردند به سلمان فرمودند سلمان سریع برگرد به منزل به فاطمه بگو برگردد، الان مدینه در حال لرزش و جنبش است، اگر فاطمه زهرا با این وضع بیاید کنار قبر پدرش دست به استغاثه بلند کند مدینه دهان باز میکند و همه اهلش را در خود فرو میبرد. سلمان میگوید سراسیمه آمدم وارد خانه امیرالمومنین شدم تا وارد شدم دیدم حضرت زهرا دارد از خانه خارج میشود، بانوی کتک خورده، آسیب دیده، پهلو شکسته، محسنش سقط شده، درد حضرت زهرا دردِ غربت امیرالمومنین بود نه درد پهلو. آنقدری که حضرت زهرا نگران حال امام مظلومش بود نگران جسم مصدومش نبود. سلمان میگوید دیدم زهرای مرضیه عبای پیغمبر را در سر افکنده دستان حسن و حسین در دستانش از اتاق داشت خارج میشد، گفتم السلام علیک یا بنت رحةً للعالمین، سلام بر تو ای دختر رحمة للعالمین پدر شما میگذشت از خطای این امت، جفای جفاکاران را در میگذشت، شما دختر این پیغمبرید بگذرید. میگوید حضرت زهرا فرمود سلمان بگو علی را رها کنند تا برگردم، میگوید دیدم حضرت فاطمه منصرف نشد، گفتم یا فاطمه علی فرموده برگرد، میگوید تا گفتم علی فرموده برگرد یک وقت فاطمه زهرا ایستاد، فرمود «اذَن ارجِع و اصبرُ و أسمع له و أطیع» چون علی فرموده برمیگردم، چون علی فرموده در خانه مینشینم اطاعت میکنم و حرف علی را میشنوم. جا دارد که شاعر چنین بگوید
بودی چراغ خانهام، تاریک شده کاشانهام
زهرای من زهرای من،
ای همسر پیروز من، رفتی سیه شد روز من
زهرای من زهرای من
همه همناله شوید
زهرای من زهرای من
[1] مفاتیح الجنان دعای حضرت مهدی
[2] مفاتیح الجنان دعای حضرت مهدی
[3] مفاتیح الجنان دعای حضرت مهدی
[4] مفاتیح الجنان دعای حضرت مهدی
[5] مفاتیح الجنان دعای حضرت مهدی
[6] مناقب ابن شهرآشوب ج3 ص341
[7] بحارالانوار ج43 ص76
[8] علل الشرائع ج1 ص182
[9] آل عمران آیه92
[10] مفاتیح الجنان دعای حضرت مهدی
[11] نهجالبلاغه خطبه215
[12] بحارالانوار ج69 ص69
[13] بحارالانوار ج69 ص69
[14] بحارالانوار ج69 ص69
[15] بحارالانوار ج69 ص69
[16] بحارالانوار ج69 ص69
[17] بحارالانوار ج69 ص69
[18] جامع الاخبار ج1 ص183
[19] جامع الاخبار ج1 ص183
[20] وسائل الشیعه ج12 ص251
[21] بحارالانوار ج69 ص69
[22] بحارالانوار ج69 ص69
[23] هود آیه46
[24] بحارالانوار ج69 ص69
[25] مجموعه ورام ج2 ص15
[26] مجموعه ورام ج2 ص15
[27] بحارالانوار ج69 ص69
[28] مجموعه ورام ج2 ص15
[29] مکارم الاخلاق ص362
[30] مکارم الاخلاق ص362
[31] الخصال ج2 ص229
[32] اعراف آیه31
[33] مواعظ العددیه ص238
[34] بحارالانوار ج45 ص4
[35] مجموعه ورام ج2 ص15
[36] مجموعه ورام ج2 ص15
[37] مجموعه ورام ج2 ص15
[38] مجموعه ورام ج2 ص15
[39] مجموعه ورام ج2 ص15
[40] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی
[41] غررالحکم ص650
[42] تحف العقول ص408