استاد حدائق روز چهارشنبه 12 آبان 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تبارک و تعالی «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ»[1]

صدق الله العلی العظیم

سخن در شب‌های پنجشنبه محضر عزیزان با محوریت بحث پیامبر خاتم و رسول الله در قرآن بود، همان‌طور که مستحضرید فردا 13 آبان چند تا مناسبت ملی داریم. سالروز تبعید مرحوم حضرت امام در سال 43 از قم به ترکیه در 13 آبان سال 43، تسخیر لانه‌ی جاسوسی در 13 آبان اتفاق افتاد، و روز جهانی مبارزه با استکبار و روز دانش‌آموز. من یکی از آیات قرآن را که در آن خداوند به پیامبر توصیه‌ای می‌فرماید و چند نکته را محضر عزیزان عرض کنم، چون پیامبر برای ما تراز است الگو است شاخص است. آن‌چه خدا به پیغمبر می‌فرماید رسول الله بکار بگیر، من و شما هم به طریق اولی باید بکار بگیریم، و آن‌چه خدا می‌فرماید رسول الله از این‌ها خود را بر حذر بدار ما هم باید خودمان را بر حذر بداریم.

آیه‌ای که تلاوت شد آیه‌ی 55 از سوره مبارکه توبه است. با یک مقدمه من به این آیه بپردازم و آن مقدمه این است: دیدید بعضی‌ها یک قضاوت عجولانه‌ی غیرمنصفانه دارند. می‌گوید آقا اگر خدا با این‌‌ها نبود چرا وضعشان این‌قدر خوب است؟ حالا گرچه این جای بحث هم دارد. گاهی اوقات می‌گویید آقا فلانی نماز نمی‌خواند روزه نمی‌گیرد عبادت خدایی را بجا نمی‌آورد، فسق و فجوری نیست که انجام ندهد، روز به روز وضع مالی‌اش بهتر می‌شود. آقای نماز شب خوان متدین مسجدی مومن یک گرفتاری‌های خاصی پیدا می‌کند. یک‌دفعه می‌گویند آقای حاجی سرطان پیدا کرده است، آقای حاجی فلان بیماری سخت پیدا کرد، چه حکمتی است! چه مطلبی است که آن‌هایی که از خدا بریدند دنیا به سمت آن‌هاست، و بخشی از آن‌هایی که با خدا هستند در تنگناهای زندگی هستند. این می‌شود همان منطقی که ابن‌زیاد داشت. عبیدالله‌بن زیاد ملعون روز 12 محرم وقتی اسرا را آوردند دارالاماره پای سفره غذا نشسته بود ظهر بود، خطاب به حضرت زینب کرد و همین منطق غلط از حلقوم پلید ابن‌زیاد خارج شد. گفت شما که می‌گویید خدا با ماست، چرا شکست خوردید؟ این سر حسین‌بن علی است که در طشت پیش روی من است و این خانواده‌ی حسین‌بن علی هستند که در بند هستند، اموالتان به تاراج رفت، جان‌هایتان گرفته شد خون‌ها روی زمین ریخته شد و شماها در بند! کو آن خدایی که شما از آن دم می‌زنید؟ الان بعضی‌ها این حرف را می‌زنند. شیعه‌‌ی امیرالمومنین کو یاری امام حسین؟ کرونا آمده چرا دستتان را نمی‌گیرد؟ چرا این مرض را برنمی‌دارند؟ این حرف‌ها را بنده دیدم در شبکه‌های مجازی. چرا ائمه بدادتان نمی‌رسند؟ چرا شفا نمی‌دهند؟ شما که می‌گویید حق با ماست چرا در مشکلاتید؟ چرا آن‌هایی که از حق دورند در رفاهند؟ این حرف‌ها دقیقا در زمان پیغمبر هم بوده است. آیه پاسخ به این‌هاست. زمان رسول الله همین بود مسلمان‌ها در سختی بودند.

حالا چون فردا روز مبارزه جهانی مبارزه با استکبار هم هست، من این آیه را مخصوصا که از آیاتی است که خدا خطاب به رسول الله چند نکته بیان می‌کند. «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ»[2] ‌رسول الله کثرت دارایی و کثرت اولاد منافقین تو را به تعجب نیندازد، اگر دیدی یک منافق دین ثروتش فراوان، عائله و قبیله‌اش وسیع است تعجب نکن، خدا به فرعون هم 200 سال حکومت داد یک سردرد هم نداد «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ»[3] مال زیاد طائفه‌ی وسیع منافقین و دشمنان دین، مردم شما را مرهوب نسازد‌. آقا چرا غربی‌ها چرا بیگانگان چرا صهیونیست چرا یهود چرا این‌طور، ما چرا آن‌طور؟ حالا البته این عواملی دارد، یک جهتش که کار به خدا برمی‌گردد را من بگویم. یک بخشش هم مال خود ماست، ما مسلمان‌ها به هم رحم نمی‌کنیم انصاف نداریم، انصاف یعنی چی؟ این انصاف خیلی مهم است، انصاف که در روایات می‌گویند داشته باشید و جزء سخت‌ترین کارها پیغمبر می‌فرماید انصاف است یعنی خودت را از دیگران جدا نبین، این آدم آدم منصفی است، یعنی فروشنده خریدار را خودت ببین. آقای محترم ناموس مردم را ناموس خدت ببین. این خانم را فرض کن خواهر خودت است نگاه خائنانه به او نیفکن. آقای پزشک این مریض را عزیز خودت ببین. نگاهت به این بیمار نگاه مادری و خواهری و پدری باشد.

یک جایی رفته بودم نیمه شبی بود دیدار یک بیماری، بعد در بخش آی سی یو یکی از بیمارستان‌ها اصرار کردند آقا بیایید بالای یکی از بیماران دعا کنید، در کما بود آن بیمار، از یکی از پرستارها پرسیدم حال این بیمار چطور است؟ گفت مردنی است. ببینید این بی‌انصافی است، تا گفت مردنی است گفتم تو هم می‌میری همه‌ی ما می‌میریم، مادرت بود این‌طور حرف می‌زدی؟ با یک شکل خاصی با یک شکل سخیفی می‌گویی مردنی است! این بی‌انصافی است. ما امروز در جامعه‌مان رنگ باخته، در دادوستدهایمان در اقتصادمان در رفت‌ و آمد‌هایمان در احترام‌هایمان، دوست داریم احتراممان بگذارند اما احترام نمی‌گذاریم، دوست داریم غیبتمان نکنند اما غیبت می‌کنیم، دوست داریم سخت بر ما نگیرند اما سخت می‌گیریم، این بی‌انصافی است. بله یک بخشی از آسیب‌هایی که مردم می‌بینند بخاطر این است که انصاف را رعایت نمی‌کنند، قرآن هم می‌فرماید «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[4] ‌جامعه‌تان اگر می‌خواهید درست شود مردم باید درست شوند. اصلاح یک جامعه کار یک نفر نیست کار یک تشکیلات نیست، همه باید بیایند سرخط. مسئول، مدیر، آبدارچی، روحانی، اداری، بازاری، نظامی، مرد و زن همه باید بیایند سرخط، جامعه جامعه‌ی موفقی می‌شود و الَّا این‌که می‌گویند با یک گل بهار نمی‌شود همین است. با یک نفر با یک معدود افرادی قطعا یک جامعه تغییر چندانی پیدا نمی‌کند. قرآن خطاب به رسول الله می‌فرماید پیغمبر ما «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ»[5].

البته یک نکته هم این‌جا عرض کنم شاید این سوال برای عزیزان پیش بیاید. مگر پیامبر تعجب می‌کرد؟ مگر پیامبر مات و مبهوت ثروت منافقین بود که خدا می‌فرماید لاتُجِبکَ! خطاب خطابِ به رسول الله است. این از موارد و مصادیقی است که می‌گویند به در می‌گویند دیوار تو گوش کن. اصلا یکی از روش‌‌های خوب تربیتی را من عرض می‌کنم، برای پدر و مادرها بدر نیست برای مدیرها هم بد نیست. یکی از روش‌های خوب تربیتی این است وقتی یک حرفی را می‌خواهید به کسی بزنید، می‌گویند آن کسی که رعایت می‌کند را خطاب قرار بدهد تا آن که رعایت نمی‌کند درس بگیرد. مستقیم شخصیت کسی را خراب نکنید. مثلا بنده می‌خواهم در خانه از نماز حرف بزنم، می‌گویند آن پسرت را که نماز خوانده را صدا بزنید، اگرچه دیده‌اید نماز خوانده می‌دانید نماز خواند، او را خطاب قرار می‌دهید که بگوید نماز خواندم که آن فرزندی که نماز نخوانده برخیزد و نماز بخواند. این همان است که می‌گویند به در می‌گویند دیوار بشنود این روش خوبی است. یک مطلبی را شما به یک کسی می‌گویید که او عمل کرده، گفتن شما بیان او و اعتراف به انجام دادن می‌شود درس برای دیگران. خدا رسول الله را خطاب می‌کند اما مردم هدفند. مردم این پیغمبر الگو است ببینید به رسول الله چه می‌گوییم شما به کار ببندید.

پیغمبر دنیا در نزدش پچیزی ارزش نداشت، حالا اموال منافقین اولاد منافقین! این برای عامه‌ی مردم است که گاهی اوقات ثروت و کثرت فامیل و قبیله و طائفه این‌ها را مجذوب کرده. لذا این نکته که گاهی اوقات در سوال‌ها هم داریم. حضرت موسی وقتی به کوه طور رسید و به خدا عرض کرد پروردگارا «رَبِّ أَرِني»[6] خودت را به ما نشان بده، می‌گویند مگر خدا نمی‌دانست که ‌خدا قابل دیدن نیست که این سوال را می‌کند؟ می‌گویند حضرت موسی از قول بنی‌اسرائیل گفت، حرف آ‌ن‌ها را با بیان خودش منتقل کرد و الا موسی که می‌داند. یا در حدیث قدسی حضرت موسی به خدا عرض می‌کند «یاربِّ فأنتَ قریب فناجیتُک أم بعید فنادیتُک»[7] ‌خدایا شما نزدیک هستید که وقتی دعا می‌کنیم خیلی آهسته حرف بزنیم یا دورید که وقتی دعا می‌کنیم فریاد بزنیم. می‌گویند حضرت موسی شیوه‌ی دعا کردن بلد نبود؟ می‌گویند این حرف حرف بنی‌اسرائیل بود که از موسی پرسیدند موسی هم سوال بنی‌اسرائیل را با بیان خودش عرض می‌کند.

یک نکته‌ای است که محضر عزیزان عرض کرده باشم، قرآن می‌فرماید رسول الله زیادی اموال و زیادی اولاد منافقین شما را به تعجب نیفکند و مرهوب نکند «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»[8] خدا می‌فرماید یارسول الله ما ‌اراده کردیم که این کثرت اموال و کثرت اولاد منافقین عامل عذاب این‌ها باشد. حالا من این را یک توضیحی عرض کنم که چطور عامل عذاب می‌شود «لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ»[9] ‌و هنگام خروج روح از پیکر این‌ها‌، این‌ها با یک حالت تأسفی جان می‌دهند و حال این‌که کافر می‌شوند و می‌میرند.

نکته اول این‌که از این آیه استفاده می‌شود زمان رسول الله فقر اقتصادی بود مشکلات مالی بود، سه سال پیغمبر در شعب ابیطالب در محاصره اقتصادی بود، راوی می‌گوید کنار دیوار کعبه بودم صدای گریه‌ی بچه‌های مسلمان در شعب از گرسنگی به گوش می‌رسید، سه سال اصلا ارتباط تمام قبائل عرب با بنی‌‌هاشم قطع شد که امیرالمومنین می‌فرماید من شب‌ها در نیمه شب بلند می‌شدم مخفیانه از شعب می‌آمدم بیرون می‌رفتم در خانه‌ی بعضی از دوستان پدرم ابیطالب به زحمت آذوقه‌ای می‌گرفتیم و می‌آوردیم و به این مسلمان‌هایی که در شعب پناه گرفته بودند توزیع می‌کردیم. این اسلامی که ما الحمدلله به راحتی مفتخریم مسلمانیم زحمتش را پیغمبر کشید زحمتش را مسلمان‌ها متحمل شدند، ما پای سفره‌ی آماده نشستیم.

عزیزان از این آیه استفاده می‌شود بعضی نعمت‌ها ظاهرش نعمت است باطنش عذاب است. خدا نکند کسی داده‌ی الهی سبب عذاب او بشود، مایه‌ی عذاب او بشود. در زمان رسول خدا فردی بود به نام ثعلبة‌بن هاتب این وضعی نداشت، می‌گویند نمازهای پنج‌گانه‌اش را پشت سر رسول الله در مسجد اقامه می‌کرد. هی آمد به رسول الله عرض کرد یا رسول الله دعا کنید خدا ثروتی بدهد ثروتی بدهد...، پیغمبر فرمودند راضی باش به این تقدیر الهی. اصرار پشت اصرار، پیغمبر در حقش دعا کردند، خدا اسباب برکت را فراهم کرد. او گوسفندی داشت زاد ولد کرد گوسفندها زیاد شدند زیاد شدند افزایش پیدا کردند، کار به جایی رسید که دیگر ثعلبه از مدینه آمد بیرون اطراف مدینه مرتعی و چراگاهی برای صد‌ها گوسفندانش تهیه کرد و مشغول دنیا شد. این پنج وعده نماز پشت سر پیغمبر می‌خواند شد نماز ظهر و عصر فقط! گوسفند‌ها زیاد و زیادتر شدند رفت فرسنگ‌ها از مدینه فاصله گرفت، هزاران رأس گوسفند و گاو و شتر شد سرمایه‌دار، نمازهای یومیه‌اش دیگر پشت سر پیغمبر تعطیل شد، شد فقط نماز جمعه تا جمعه، نماز جمعه هم تعطیل شد. آیه‌ی زکات نازل شد، پیامبر به مامورین اخذ زکات می‌فرمود بروید آیه را بخوانید زکات دادند بگیرید ندادند برگردید به اجبار نمی‌خواهد بگیرید. خمس دادید دادید ندادید حساب شما با خداست، لذا الزامی برای پرداخت این دیون الهی نیست، تکلیف است باید پرداخت کنید.

 

مامور زکات پیغمبر آمد پیش ثعلبه گفت آقای ثعلبه تو هزارن رأس گوسفند و گاو و شتر داری باید زکات این‌ها را بدهی، این مقدار می‌شود زکات. تازه ثعلبه ادعای مسلمانی‌اش می‌شد! یک حرف تندی زد گفت به پیغمبر سلام برسانید بگویید گفتید نماز بخوانید خواندیم جهاد کنید کردیم، حالا دیگر یا رسول الله می‌خواهید از ما پول اضافی بگیرید! تعبیر به باج کرد. این مامور رسول الله برگشت به مدینه گفت یا رسول الله ثعلبه ‌چنین گفت. آیه نازل شد: رسول الله کسانی هستند که وقتی دستشان تنگ است با خدا پیمان می‌بندند که خدایا چنین می‌کنیم چنان می‌کنیم یکی را ده تا می‌کنیم ده تا را صدتا می‌کنیم، خدایا بده هر چه فقیر است چنان هر چه نیازمند است چنین، وقتی ما بهشان می‌دهیم همه چیز یادشان می‌رود. تا پیغمبر زنده بودند زکات نداد، رسول الله از دنیا رفتند زمان خلیفه‌ی اول آمد زکات بدهد ابوبکر ازش قبول نکرد زمان خلیفه‌ی دوم هم از دنیا رفت.

حضار محترم این‌که خدا می‌فرماید «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ»[10] این‌ها سخت جان می‌دهند، از این آیه استفاده می‌شود که عذاب الهی در دنیا هم وجود دارد، بعضی‌ها مبتلای به این عذابند و نمی‌دانند. گاهی اوقات می‌بینید این مُکنَت شده سوهان روح، این عنوان و ارتباط شده سوهان زندگی او، از راه‌های عذاب شدن برای منافقینی که خدا ثروت به آن‌ها داده ولی این‌ها منافقند و این‌ها ایمان ندارند، یکی در تهیه‌ی ثروت، آن کسی که خدا را در نظر نمی‌گیرد، اصلا خود بدست آوردن ثروت برایش عذاب است. آن‌کسی که مومن است، می‌گوید برای این اموال تلاش می‌کند و روحیه‌ی قناعت دارد، رسید الحمدلله نرسید سبحان الله. اما آدم‌هایی که ایمانشان ضعیف است و به تعبیر قرآن ضعیفند، این‌ها مثل آدم‌های تشنه‌ای هستند که می‌خواهند با آب شور خودشان را سیراب کنند. هر چه بیشتر به دست بیاورد عطشش بیشتر می‌شود ولعش بیشتر می‌شود. یکی از راه‌های عذاب شدن به وسیله‌ی ثروت، بدست آوردن ثروت است برای این‌ها. خود بدست آوردن ثروت برای این‌‌ها عذاب است این یک.

نگهداری آن عذاب دوم است. بدست آورده حالا در نگهداری چون ایمان ندارد، چون نگاهش نگاه توحیدی نیست، چون خودش را مالک مطلق این اموال می‌داند، در حفظ آن هم دچار عذاب می‌شود، یعنی یک روح مضطرب و سرگردانی پیدا می‌کند. حالا در نگهداری‌اش از این‌که بخواهند از سرقت این‌ها را حفظ کند از سوختن حفظ کند از دیدگان مردم حسود این‌ها را حفظ کند و این‌که بگذارد و برود، این خیلی سخت است.

خدا رحمت کند حضرت امام فرمودند که سخت‌ترین عذاب برای انسان‌های وابسته به دنیا لحظه‌ی مردن آن‌هاست. این فردی که همه چیزش دنیا بوده موقع مردن می‌گویند همه چیز را بگذار و برو، خیلی سخت است، این از یک آجر خانه‌اش نمی‌گذشت، حضرت ازرائیل می‌گوید دار و ندارت را بگذار. صفر تا بی‌نهایت زندگی‌ات را باید بگذاری و بروی، لذا این جمله‌ی عارفانه‌ی امام را بشنوید، خدا رحمت کند امام می‌فرمودند مردم دو جور می‌میرند، از خدا بخواهید که از نوع اول باشید. بعضی‌ها می‌روند بعضی‌ها را می‌برند، بعضی‌ها می‌روند تا حضرت ملک الموت رسید گفت دیگر تمام شد فرصت تمام شد می‌گوید آماده‌ایم بسم الله!

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاودان، او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

این‌‌ها می‌روند آماده‌اند، مثل سیدالشهد «خُطَّ الموت علی وُلد آدم مخَطَّ القلادَة علی جید الفتاة»[11] مرگ برای انسان آزاده مثل گردنبندی است برای دختر جوان. به امام حسین می‌گویند آقا کربلا شما را می‌کشند نروید، امام فرمود «أفبالموت تخَوِّفُنی»[12] ما را با مردن تهدید می‌کنید؟ بالاتر از قتل هم کاری از دست این‌ها می‌آید؟ این‌ها ایمان است؟ بی‌ایمانی اگر آمد گاهی اوقات مختصرترین چیز زندگی انسان‌ها را...

یک آقایی بود از ثروتمندان این شهر، البته من ندیده بودم ایشان را، ناقل این داستان مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد آیت اللهی بود، خدا رحمت کند ایشان را. اسم یک آقایی را آوردند حالا من اسم نمی‌آوردند، بازمانده‌ی طبقه‌ی اولی هم نداشت، ثروت زیاد، بیماری داشت و به رحمت خدا رفت. مرحوم آقای آیت اللهی گفت این با ما سلام علیک داشت، ببینید آقایان پول اگر با ایمان نیامد می‌شود سوهان روح، همین که قرآن می‌فرماید «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ»[13] سخت جان می‌دهد ‌می‌شود عامل عذاب نه مایه‌ی آرامش. گفت این آقا بیمار شد می‌خواستند خارج، گفت با ما هم سلام علیکی داشت، می‌دیدیم ایشان را، گفت ما هم رفتیم، گفتند آقا را دارند می‌برند، گفت بعضی از دوستان گفتند آقای آیت اللهی این با شما رفیق است یک سفارشی بکنید تا دوستانش جمعند یک وصیتی ازش گرفته شود این نمازهایی که نخوانده حج نرفته خمس پرداخت نشده، خودش که نکرد، حداقل بعد از او برایش انجام دهند. مرحوم آقای آیت اللهی من از خودش شنیدم که گفت من رفتم منزلشان، قرار بود آمبولانس بیاید او را ببرند فرودگاه از شیراز ببرند او را خارج برای عمل. گفت دوستانش اطراف بسترش بودند اولاد هم نداشت. گفت من گفتم آقای فلانی تا همه جمعند یک وصیتی بکن یک سفارشی بکن تا برایت نمازی خوانده شود این نمازهایی که نمی‌خواندی حجی که نرفتی واجباتی که ادا نکردی، یکی را بکن وصی، همه هم امضا کنند شاهد شوند. گفت یکبار گفتم، این همان‌طور که خوابیده بود چشم‌هایش را بسته بود حرف نمی‌زد، گفت بار دوم گفتم دوباره چشم بسته بود حرف نزد، گفت بار سوم با یک عتابی به او گفتم آقا یک وصیتی بکن دارند می‌برند تو را. گفت یک نگاهی به من کرد گفت آقای آیت اللهی، این پول‌ها را با زحمت بدست آوردم، تا خودم هستم نه برای نماز می‌دهم نه برای روزه می‌دهم، نه بابت خمس می‌دهم، نه برای حج هزینه می‌کنم، بعد از رفتنم هر آتشی که در این اموال می‌خواهد بیفتند بیفتد، هر کسی می‌خواهد بخورد بخورد، و هر کسی که می‌خواهد ببرد ببرد، خدا نکند کسی به این روز بیفتد! مرحوم آقای آیت اللهی گفت وصیت نکرد بردند و بعد هم مرد و اموالش را خلق الله بلَّعتُ کردند. خدا می‌فرماید رسول الله نگاه به ثروت‌های زیاد نکن، آخرش قبر است، نیم متر در یک متر و نیم!

سرمایه تو از این جهان یک کفن است، آن هم به گمانم ببری یا نبری!

لذا از عواملی که موجب عذاب روح می‌شود همان لحظه‌‌ی جان دادن است که خیلی لحظه‌ی سختی است. این وابستگی‌ها آن‌جا کار خودش را نشان می‌دهد. یعنی شیطان با تمام توان وارد کار می‌شود. اگر این وابستگی‌ها را کسی اصلاح نکرد، اگر ایمان ضعیف بود، آخرین تیرِ در کمان پرتاب شیطان همان لحظه‌ی سکرات است. نگاه می‌کند ببیند به چی وابسته بودی همان‌جا دست و پایت را ببندد. به ثروت به اولاد به خانه به زندگی، کاری سر طرف می‌آورد که همان لحظه‌ی آخر کفر بگوید و بمیرد.

خوب از نکات دیگری که در این آیه شریفه است، خدا می‌فرماید ما ثروتمندان منافق را به ذلت خواهیم نشاند، این از سنت‌های الهی است، که آن‌هایی که ثروت دارند ولی از خدا فاصله گرفتند این‌ها پایان خیری نخواهند داشت، زندگی خوبی این‌ها نخواهند داشت.

و نکته دیگر قرآن می‌فرماید «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ»[14] ‌تزهَقَ به معنای خروج روح از جسم با تأسف و تحصر است. یک وقت روح خارج می‌شود «يَأَيَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّة»[15] ‌این یک نوع جان دادن است، با نشاط، با انبساط خاطر، با شادابی طرف می‌میرد. «يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ»[16] خوشحال می‌شوند آن‌هایی که جلوتر رفتند که این‌‌ها دارند می‌آیند، منتظرند گذشتگان نسبت به آیندگان، اما یک یک نوع مردن هم هست که «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ»[17] ‌با ناراحتی جان می‌دهند لذا بعضی‌ها بودند کفر گفتند و مردند بخاطر همین وابستگی‌ها.

ببینید آقایان بالاخره هر کسی خودش را بهتر می‌شناسد، گاهی اوقات می‌گویی آقا این ظرف عتیقه است دست بهش نزنید، حواستان باشد شیطان ضربه فنی‌ات نکند. خودت را دریاب، شیطان نگاه می‌کند به چی وابستگی‌ات خیلی زیاد است از همان‌جا وارد می‌شود، مرحوم آقا سید علی نقی طبسی نقل می‌کند یک آقایی از متدینین و مومنین حالش سخت شد حالت سکرات بهش دست داد، اطرافیانش دورش را گرفتند بچه‌هایش، بابا بگو اشهد ان لا اله الا الله، جزء وظایف همه ماست، اگر دیدید یک جایی یک کسی دارد جان می‌دهد هی در سر نزنید پایش را رو به قبله دراز کن، لا اله الا الله بگذار در زبانش، بگو اشهد ان لا اله الله، شهادتین را در زبانش جاری کنید، این بچه‌ها شهادتین می‌گفتند به پدر، پدر جواب می‌داد می‌گفت نشکن نمی‌گویم، این‌ها می‌گفتند بگو لا اله الا الله او می‌گفت نشکن نمی‌گویم، تعجب هم کردند این آدم متدین نماز خوان، لطف خدا بود نمرد، بعد از مدتی که از بستر بیماری بلند شد، یک روز بچه‌ها که پدرشان حالش جا آمده بود گفتند بابا ما یک سوالی داریم. مدتی قبل حالت بد شد ما هر چه شهادتین می‌گفتیم شما می‌گفتی نشکن نمی‌گویم، چی بود جریان؟ گفت بروید آن ساعت بغلی من را بیاورید در جیب کتم. رفتند آوردند زد زمین ساعت را خُرد کرد و شکست. گفت نزدیک بود این ساعت من را عاقبت به شر کند، گفتند چطور؟ گفت آن لحظاتی که من حالم بد شده بود من شیطان را مقابل خودم دیدم، این ساعت در یک دستش بود یک سنگ هم در دست دیگرش. شما می‌گفتند بگو اشهد ان لا اله الا الله، شیطان می‌گفت اگر گفتی اشهد ان لا اله الا الله این ساعتی را که خیلی دوستش می‌داری می‌شکنم،              می‌گفت من جواب شیطان می‌دادم می‌گفتم نشکن نمی‌گویم. گفت اگر لطف خدا شامل حالم نشده بود و رفته بودم با آن وضع، معلوم نبود بر من چه می‌گذشت!

ببینید آقایان یک ساعت! مرحوم امام می‌فرمودند گاهی علاقه به یک کتاب انسان را بدبخت می‌کند، علاقه به لباس! خانه‌ی من ماشین من بچه‌ی من لباس من، این منیت اگر شکل پیدا کرد خیلی خطرناک است. کار دست انسان‌ها می‌دهد، این وابستگی‌ها و این تعلقاتِ دنیایی.

نکته دیگری من در این آیه شریفه عرض کنم، از این آیه استفاده می‌شود که مرگ پایان یافته همه چیز نیست، مرگ جدایی روح از بدن است نه فانی شدن، خدا می‌فرماید «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ»[18] تزهق یعنی خارج می«تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ»[19] ‌تزهق یعنی خارج می‌شود روح، پایان نمی‌پذیرد همه چیز.

 از جمادی مردم و نامی شدم، وز نما مردم زحیوان سر زدم

ما مرحله به مرحله رو به کمالیم. این فرد در عالم زر بود بعد آمد در عالم اصلاب بعد در عالم ارحام بعد آمد دنیا بعد می‌رود برزخ بعد می‌آوردندش قیامت، سیر حرکت همین است، لذا پایان یافتن مرگ نیست، مرگ یک مرحله‌ی دیگر و نوینی است که اصلا تعبیر قرآن تولد دوباره است. این واژه‌ی تولد دوباره از این آیه استفاده می‌شود، آیه دوم سوره مبارکه ملک «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياة»[20] ‌‌اصلا خدا برای مردن تعبیر به خلقت می‌کند، مرگ یعنی تولدی دیگر، خلقتی دیگر، بله تا در این دنیا بودی با این سبک زندگی می‌کردی، عالم برزخ سبک زندگی‌اش یک سبک دیگر است، همان‌طوری که عالم ارحام در شکم مادر هم سبک زندگی‌اش با سبک دنیا متفاوت بود. زندگی‌‌ها سبکش متفاوت است. این چند نکته در این آیه شریفه، من یک حدیث که هم در امالی شیخ طوسی است هم در کتاب شریف بحار جلد 66، ذیل این آیه شریفه از امام صادق محضر عزیزان تقدیم کنم عرائض را جمع‌بندی کنم در این قسمت.

ببینید آقایان دو نکته از نکات بسیار مهم که سبب می‌شود انسان‌ها در دنیا فریب نخورند، فریفته‌ی دنیا نشوند، امیرالمومنین هم در جای دیگری بعنوان نشانه‌ی انسان‌های سعادتمند، حضرت چهار ویژگی نام می‌برد که دو ویژگی از آن چهار ویژگی همان مطلبی است که امام صادق می‌فرماید. بزرگتر‌های ما دعا می‌کردند که انشاءالله سعادتمند شوی، سعادتمند کیست؟ به پول است به سواد است به مقام است به ریاست است به درجه است؟ سعادتمند کیست؟ امیرالمومنین می‌فرماید «علامة السعادة اربعة» چهار چیز نشانه‌ی سعادتمندان است.

اول، «ذکر الذنوب الماضیة» آدم سعادتمند اشتباهات گذشته‌اش یادش نمی‌رود، آن کسی که خطاها و اشتباهات گذشته‌اش یادش نمی‌رود سعادتمند است. الان به ما بگویند آقا امروز از صبح تا حالا چند تا کاری کردی که خدا نمی‌پسندید؟ یادمان است، اگر یادمان است سعادتمندیم. مرحوم حاج شیخ عباس قمی بیش از هفتاد سال زندگی کرد یک دروغ گفته بود، لحظات آخر زندگی پشمان بود که چرا همان یک دروغ را هم گفته است. این را می‌گویند سعادتمند. ما علت این‌که گناه به دنبال گناه، ظلم به دنبال ظلم می‌کنیم چون یادمان می‌رود. دیدید در عالم اقتصاد ورشکته چه کسانی می‌شوند؟ آن کسانی که بدهکاری‌هایشان را فراموش می‌کنند، هی بدهی روی بدهی، بدهی روی بدهی، قدرت پرداخت این بدهی‌ها را ندارد، یکدفعه می‌گویند آقا ورشکست شده است. مردم بدهکاری معنوی، زیاد شدن گناه در کارنامه‌ی اعمال انسان را ورشکسته‌ی اخلاقی می‌کند. امیرالمومنین می‌فرماید سعادتمند کسی است که گناهان گذشته یادش نرود. « ذکر الذنوب الماضیه و نسیان الحسنات الماضیة» حضرت می‌فرماید سعادتمند کسی است که خوبی‌های گذشته‌اش را فراموش کند. آقا فراموش کن کارهای خوبت را. من این‌قدر کربلا رفتم، ول کن این‌ها را، این‌‌قدر کار خیر کردم، به یک بنده‌ی خدایی گفتم آقا به فلانی کمک کن، گفت سه سال قبل خانه‌ی فلانی و فلانی و فلانی هم بودند این‌قدر به او کمک کردم. گفتم خدا وکیلی یادت است در این هفته چند تا غیبت و دروغ کردی! گفتم آن‌که باید فراموشت بشود نشده نتیجه‌اش هم می‌شود این‌که دیگر کار خیر نمی‌کنی، چون من اگر خوبی‌های گذشته یادم نرفت طلبکار می‌شوم. دیدید بعضی‌ها را می‌گویند خدا ما را بهشت نبرد چه کسی را ببرد؟ این مال چیست؟ مال این است که غرور پیدا کرده. مغرور عبادت شده است، می‌گوید بهشت جای ماست، ما نرویم چه کسانی بروند؟ تو چکار کردی که بهشتی هستی؟ اولیای الهی که اسوه‌ی عصمت بودند این حرف‌ها را نمی‌زدند! این‌‌ها ثمره‌‌ی همان فراموش نکردن خوبی‌هاست. مردم اگر خوبی‌هایتان یادتان رفت، مجددا تکرار می‌کنید، خوبی‌هایتان اگر یادتان رفت تکبر پیدا نمی‌کنید، غرور سراغتان نمی‌آید. اگر بدی‌هایتان را فراموش نکردید، دیگر اضافه نمی‌شود تکرار نمی‌کنید در صدد جبرانش برمی‌آیید. بنده اگر بدانم زیر دین بعضی‌ها هستم حق الناس گردنم است، ایمان به خدا هم داشته باشم، خواب ندارم تا حلالیت بطلبم.

مرحوم ملامحسن فیض کاشانی در کاشان، می‌گویند مرحوم محمد طاهر قمی که اصالتا شیرازی هم بود، که ایشان کتابی دارد به نام تحفة الاخیار از کتاب‌های بسیار ارزشمند در ردِّ بعضی از این فرَق تصوّف، خیلی کتاب جامعی است. مرحوم ملامحمد طاهر قمی در قم بود، ملامحسن فیض در کاشان بود، یک مقطعی مرحوم ملامحسن که مستحضرید در شیراز درس خوانده بود، یکی از دامادهای ملاصدرای شیرازی هم همین ملا محسن فیض کاشانی است، صاحب کتاب‌های متعدد، تفسیر صافی، أصفی، مُصفَّی، محجة البیضا، آدم ملا و باسواد، در یک مقطعی شایع شدف شایع شد که ملامحسن صوفی است. شبهه‌ تصوفش انتشار پیدا کرد، خیلی حرف‌ها هست که می‌زنند ولی هیچ پایه و اساسی ندارد، ولی حواستان باشد آقایان، «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ»[21] این حرف می‌آید سر زبان، ثبت می‌شود قیامت باید پاسخ داد. چیزی که نمی‌دانید نگویید.

شایع شد ملامحسن صوفی است، مرحوم آیت الله ملامحمد طاهر قمی ضد صوفیه بود، کتاب نوشته بود، می‌گویند در جلسات درسش در قم هر جا می‌نشست بر علیه ملامحسن فیض سخن می‌‌گفت، می‌گفت فریب این آقا را نخورید این آقا صوفی فلان است. مرحوم ملامحسن اواخر عمرش یک کتابی نوشت در رد صوفیه، این کتاب پخش شد یک نسخه‌اش رشید دست محمد طاهر قمی آن عالم بزرگ در قم، ایشان کتاب را خواند دید که عجب، بر خلاف باور ایشان که فکر می‌کرد این آقا صوفی است اصلا او ضد تصوف است! می‌دانید چه کرد؟ این کسی که اشتباهش یادش نمی‌رود این است، ما گاهی اوقات بغل دست هم نشستیم تهمت به هم زدیم یادمان رفته که بگوییم حلالمان کن چون فراموش کردیم. زن و شوهر در زندگی بدی‌های به یکدیگر را فراموش کرده‌اند یک معذرت‌خواهی سر زبانش نمی‌آیی، یادت نرفت می‌شود محمد طاهر قمی، می‌گویند ایشان تا این جزوه را دید از قم پیاده راه افتاد آمد سمت کاشان، پیاده، سوار مرکب هم نشد. آمد تا رسید کاشان، در خانه‌ی ملامحسن فیض رسید در زد، هی صدا می‌زد «یا محسن قد اتاک المسیء»[22] ای نیکوکار گنه‌کار در خانه‌ی تو آمده ‌«یا محسن قد اتاک المسیء»[23] آقایان ‌به خدا قسم خفت دنیا کجا خفت آخرت کجا! این‌جا با یک شرمنده‌ام حلالم‌کن عذرخواهم ببخشید می‌بخشند، قیامت پدر از اولاد نمی‌گذرد. اولاد از پدر نمی‌گذرد چون همه گیرند همه گرفتارند.

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

می‌گویند به ملامحسن فیض گفتند آیت الله محمدطاهر قمی دم در است، گفت بگویید بفرمایید داخل، گفتند می‌گوید نه من داخل نمی‌آیم به ملامحسن فیض بگویید بیاید دم در. ببینید اخلاق بزرگان را! همین امروز گفتم یک خانواده‌‌‌ای با هم اختلاف داشتند در تلفن گفتم خدا به حضرت موسی می‌فرماید موسی من سه تا کار در حق مردم کردم انتظارم این است که مردم هم این‌گونه عمل کنند. این‌ها توصیه خدا به آن پیغمبر اولوالعزم است.

اول، موسی نعمت زیاد دادم منت نگذاشتم «وهبتک نعیما کثیرا و لم‌أمُنُّ علیک» تو هم اگر کاری در حق کسی می‌کنی بی‌منت بکن، خرابش نکن، «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[24]

دوم، موسی من عبادت آینده را از شما نخواستم شما هم رزق و روزی آینده را جلو جلو از من نخواهید، آقایان بعضی‌ها برای سی سال دیگر دارند می‌دوند. من اعتقادم این است که 70 درصد از فعالیت اقتصادی مردم امروز ما حداقل برای آینده‌ی نیامده است نه برای الان. شما چند درصد سراغ دارید کسانی که بگویند آقا امروز نروم سر کار امشب گرسنه‌ام، چند درصد؟ بله کار بکنید زحمت بکشید اما نه به قیمت نماز قضا شده، نه به قیمت حج ترک شده، نه به قیمت صله‌ی رحم فراموش شده، نه به قیمت واجبات زمین‌مانده. واجب را گذاشتیم زمین برای آینده‌ی نیامده می‌دویم. خدا به حضرت موسی فرمود ما که نمی‌گوییم نماز فردایتان را الان بخوانید، به شما می‌گویند نماز صبح فردایتان را الان بخوانید؟ چرا نان فردایتان را الان از خدا می‌خواهید؟ رزق ده سال دیگر را الان از خدا دارید طلب می‌کنید.

سوم، خدا فرمود موسی من اگر کسی در حقم بدی کند عذرخواه شود توبه کند می‌گذرم و می‌بخشم، موسی انتظارم این است که اگر کسی در حق شما بدی کرد، عذرخواه و پشیمان شد بگذرید، تا بگذرند. یکی از فرمول‌های زیبای مغفرت می‌دانید چیست؟ امام صادق می‌فرماید وقتی در خانه‌ی خدا می‌روید می‌خواهید خدا ببخشد شما را؟ می‌خواهید مردم شما را ببخشند؟ اول ببخش تا شما را ببخشند. دست بلند کن بگو خدایا هر کسی که من بر او حقی دارم گذشتم خدایا شما هم قادرید هر کسی بر من حقی دارد اسباب مغفرتش را فراهم کنید. قطعا انسان مورد مغفرت قرار می‌گیرد. ما بعضی اوقات شترمرغی عمل می‌کنیم آن‌هایی که ازشان طلب داریم می‌گویم قیامت پل صراط، آن‌هایی که به آن‌ها بدهکاریم می‌گوییم الهی العفو، خدا می‌فرماید ما می‌بخشیم انتظار داریم شماها هم ببخشید.

لذا حضار محترم امیرالمومنین جزء نشانه‌های انسان‌های سعادتمند، «ذکر الذنوب الماضیه، نسیان الحسنات الماضیة» نکته‌ی سوم و چهارم که شاهد حدیث بنده است در این حدیث امام صادق هم هست، امیرالمومنین می‌فرماید آدم سعادتمند در مسائل دنیایی یک طبقه از خودش پایین‌تر را نگاه می‌کند «نظرُه  فی دنیاه الی من هو دونه»[25] در مسائل آخرتی یک طبقه از خودش بالاتر را نگاه می‌کند. مردم بگردید در اخلاق در عبادت در رفتار در دیانت یک سر و گردن از خودتان بالاتر را پیدا کنید. امام سجاد الگویش امیرالمومنین است، به حضرت گفتند این‌همه عبادت! آقا فرمود من کجا و علی کجا! امیرالمومنین الگویش رسول الله است، پیغمبر که الگوی بشریت تا ابدیت است به خدا عرض می‌کند «الهی ما عبدناک حقَّ عبادتک و ما عرفناک حقَّ معرفتک»[26]، اگر در مسائل مالی ‌از خودتان یک طبقه پایین‌تر را نگاه کردید دو تا اتفاق مبارک می‌افتد.

اول شاکر می‌شوید به داده‌های خدا

دوم حریص نمی‌شوید

دیدید بعضی‌ها حریصند، می‌گوید فلانی خانه‌اش این‌قدر است ما این‌قدر، آن‌ها مالی‌آبادند ما گودرمانیم، ماشین ما پراید است ماشین او شاسی بلند است. حریص به دنیاست، حریص به دنیاست، حضرت می‌فرماید در مسائل مالی زیردست‌هایتان، در مسائل معنوی بالادست‌هایتان، در همین نکته هم امام صادق همین را اشاره می‌فرماید: حضرت می‌فرماید «و انظر الی من هو دونک»[27] ‌حضرت فرمود در مسائل دنیایی به زیردستانتان نگاه کنید «و لاتنظُر الی من هو فوقک»[28] در مسائل دنیایی به بالادستانتان نگاه نکنید، چه می‌شود؟ حضرت فرمود «فکثیرا ما قال الله عزوجل لرسوله»[29] زیاد خدا به پیغمبر این را اشاره فرمود «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ»[30] ‌خدا به پیغمبر فرمود رسول الله مال زیاد، اولاد زیاد منافقین شما را به شگفتی نیندازد، این بحث به اعتبار این‌که قدرت‌های ظالم امروز را شما اگر می‌بینید مرهوب نشوید. آقا اسرائیل چنین قدرتی دارد امریکا چنین، فلان کشور فلان، قرآن می‌فرماید «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ»[31] دارایی کفار و منافقین و قدرت ‌‌آن‌‌ها شما را مرهوب نسازد، خود همین‌ها عامل عذاب برای آن‌هاست.

یک نکته هم این‌جا عرض کنم، روز دانش‌آموز هم فردا هست، یک جمله کوتاه به اعتبار این چند تا دانش‌آموز عزیزی که در مجلس هستند بگویم. این البته باید در ساختار آموزشی ما اصلاح شود. من اعتقادم این است که ساختار آموزشی ما بیمار است، چه در آموزش و پرورش و چه در دانشگاه، چون ما داریم سواد توسعه می‌دهیم نه علم را، آن علمی که خدا می‌فرماید من معلِّم هستم «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[32] ‌آن علمی که خدا می‌‌فرماید آن‌هایی که می‌دانند و نمی‌دانند یکسان نیستند، آن علمی که پیغمبر می‌فرماید برای طلبش هجرت کنید ولو به چین، مرز سنی قائل نباشید از گهواره تا گور، مرز جنسی قائل نباشید زن و مرد، کدام علم است؟ امام صادق می‌فرماید علم واقعی چهار تا نشانه دارد، این هم به اعتبار روز دانش‌آموز که فرداست.

اول خودشناسی، اصلا نشانه‌ی علم این است که انسان خودش را بشناسد، به خودمان نمره بدهیم، آقا به نسبت به پارسان چقدر خودت را شناختی، دنیا مغرورت کرده یا دنیا به این حقیقت نزدیکت کرده؟ بنده به نسبت ده سال قبل خودم را بهتر شناختم؟ «أن تعرِف نفسَک»[33] این رکن اول علم که خودشناسی است.

دوم خداشناسی «أن تعرِف ربَّک»[34] امام صادق فرمود علم یعنی خدا را بشناسید، یعنی بچه‌های ما سال به سال که بر تحصیلاتشان افزوده می‌شود بر عبادت بندگی خداشناسی اخلاق فضیلتشان باید افزوده شود، الان ما این چرخه را نمی‌بینیم. آقا می‌آید می‌گوید بچه‌ی ما دبیرستان می‌خواند دانشگاه رفته شده لائیک. خانم آمده می‌گوید من همسر شوهرم که شدم بخاطر نماز شب او بود، الان پست و مقامش را نگویم، می‌گوید حاج آقا روز عاشورا من در این اتاق زیارت عاشورا و سجاده شوهر من در آن اتاق پای بساط لهو و لعب و قمار. این سواد است این علم نیست، انسان هر چه علم بیشتر پیدا کند خدا را بهتر باید بشناسد هر چه به مرز رفتن نزدیک‌تر می‌شوی خداشناسی شما قوی‌تر.

و سوم علم یعنی «أن تعرِف ما أراد منک»[35] وظیفه‌شناسی، دانش‌آموز واقعی آن است که هر چه سوادش بیشتر می‌شود وظائفش را بهتر بشناسد. وظائف در مقابل پدر مادر خدا خود جامعه دیگران، وظیفه‌شناسی.

و چهارم، علم یعنی «ان تعرِف ما یُخرِجک من دینک»[36] آسیب‌شناسی، گناه شناسی خطرشناسی، این نشانه‌ی علم است.

من یک خاطره از مرحوم آیت الله والد بگویم و تمام کنم. علم یعنی این. سال 64 بود ما از مدرسه منصوریه آمدیم حاج آقا می‌خواستند بروند مسجد النبی قائانی‌نو، سوار ماشینی شدیم داشتیم می‌رفتیم نزدیکی‌های فلکه‌ی شاهزاده قاسم، یک ماشینی داشت می‌رفت از داخل ماشین پوست موز انداخت در خیابان، ماشین جلو! مرحوم آیت الله والد این صحنه را دیدند، به راننده گفتند نگهدار نگهدار، من نفهمیدم برای چی گفتند نگهدار، ماشین را نگهداشت ایشان پیاده شدند رفتند وسط خیابان پوست موز را برداشتند آمدند نشستند در ماشین به راننده گفتند حرکت کن. آن سال ما در آن حالت جوانی و ناپختگی گفتم آقا این چکاری بود کردید؟ پوست موز را یکی دیگر انداخت در خیابان شما چرا پیاده شدید برداشتید؟ گفتم آقا مردم فکر می‌کنند شما انداختید، شما با این لباس و عبا و عمامه رفتید وسط خیابان پوست موز برداشتید؟ گفتند بابا من برای خدا پیاده شدم نه برای مردم، وظیفه‌شناسی، این شهر متعلق به همه‌ی ماست، او رعایت نمی‌کند من باید رعایت کنم، این نگاه امروز در جامعه چقدر حاکم است؟ ما گاهی اوقات اموال یکدیگر را اموال غارتی نگاه نمی‌کنیم، بیت‌المال را مال غارتی نمی‌بینیم؟ گفتند شهر مال همه است او رعایت نکرد من رعایت می‌کنم، من برای خدا پیاده شدم مردم هر حسابی می‌خواهند بکنند بکنند، در خانه اگر کس است یک حرف بس است. این درس اول.

گفتم آقا اگر برای خدا پیاده شدید خوب به من می‌گفتند شما پیاده نمی‌شدید، من یک جوانی بودم می‌گفتید برو این پوست موز را بردار بیاور. گفتند بابای من اگر کار خوب است چرا اول خودم انجام ندهم؟ خوب بابا کار خوب را در عمل یاد بده. خوب خودت انجام بده تا دیگران یاد بگیرند. گفتم خوب است چرا خودم انجام ندهم چرا واگذار به دیگران کنم؟ آقایان می‌دانید نتیجه‌ی این‌کار را من کجا دیدم؟ 15 سال از این قضیه گذشت سال 79 در یک مجلسی بودیم یک آقایی گفت آقای حدائق آیت الله حدائق چه نسبتی با شما دارد؟ گفتم پدر من است. گفت من یک چیزی از پدر شما سالیانی قبل دیدم اصلا دیدگاه من را به اسلام و روحانیت و انقلاب عوض کرد. گفتم چه دیدید؟ گفت سال 64 بود من یک مغازه‌داری بودم کنار شاهزاده قاسم در پیاده‌رو صندلی گذاشته بودیم با چند تا از این مغازه‌داران داشتیم حرف می‌زدیم. من به انقلاب و روحانیت اعتقادی نداشتم، یکدفعه دیدم یک ماشینی رد شد پوست موز انداخت در خیابان، پشت سر آن ماشین ماشین دیگری نگهداشت یک روحانی عمامه به سری پیاده شد رفت وسط خیابان پوست موز را برداشت آورد در ماشین. گفت من به این‌هایی که نشسته بودند گفتم این آقایی که پیاده شد پوست موز او را برداشت را می‌‌شناسید؟ گفتند حاج آقای حدائق هستند. گفت اصلا کار این آدم کار پدر شما نگاه من را به روحانیت به انقلاب به اسلام عوض کرد. این همان است که امام صادق می‌فرماید در رفتارتان از دین تبلیغ کنید و حمایت کنید «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» [37]

امیدواریم ساختار آموزشی ما با این جهت خودشناسی خداشناسی وظیفه‌شناسی و آسیب‌شناسی گسترش پیدا کند که هر چه بر حجم اندوخته‌های عزیزان ما افزوده می‌شود بر حجم معرفت الله و معرفت النفس و وظیفه‌شناسی و آسیب‌شناسی افزوده شود.

بسنده کنیم، اشاره کردند که این آیه شریفه‌ی نزول رحمت الهی را بخوانیم، یکی از معضلات بحران کم‌آبی است. یکی از عزیزان باغ‌دار گفت آقای حدائق هشتاد روز است ما این باغ را آب ندادیم، در این خشکسالی راهی نیست جز این‌که انسان در خانه‌ی خدا برویم «وَ هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَميد»[38]

اللهم عجل لولیک الفرج و اوسع له المنهج و سهل له المخرج

پروردگارا توفیق آن‌گونه زیستنی که ‌مرضی ذات مقدس شماست در این باقیمانده‌ی زندگانی به همه‌ی ما عنایت بفرما.

 

[1] توبه آیه55

[2] توبه آیه55

[3] توبه آیه55

[4] رعد آیه11

[5] توبه آیه55

[6] اعراف آیه143

[7] مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی

[8] توبه آیه55

[9] توبه آیه55

[10] توبه آیه55

[11] لهوف (ترجمه میرابوطالبی) ص110

[12] مناقب آل‌‌ابی‌طالب (ابن‌شهرآشوب) ج4 ص96

[13] توبه آیه55

[14] توبه آیه55

[15] فجر آیه28 و29

[16] آل‌عمران آیه170

[17] توبه آیه55

[18] توبه آیه55

[19] توبه آیه55

[20] ملک آیه2

[21] ق آیه18

[22] عناوین الاحکام ج1 ص135

[23] عناوین الاحکام ج1 ص135

[24] بقره آیه264

[25] مستدرک الوسائل ج12 ص173

[26] بحار الانوار ج23 ص68

[27] امالی شیخ طوسی ص681

[28] امالی شیخ طوسی ص681

[29] امالی شیخ طوسی ص681

[30] توبه آیه55

[31] توبه آیه55

[32] بقره آیه282

[33] مسند الامام الکاظم ج1 ص248

[34] مسند الامام الکاظم ج1 ص248

[35] مسند الامام الکاظم ج1 ص248

[36] مسند الامام الکاظم ج1 ص248

[37] مشکاة الانوار فی غررالاخبار ص46

[38] شوری آیه28

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه