استاد حدائق روز چهارشنبه 5 آبان 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[1]

شب‌های پنجشنبه با محوریت رسول خدا و عنوان سیمای پیامبر در قرآن عرائضی را محضر حضار محترم عرض کردیم، خصوصا که ایام ایامی است که تحت الشعاع نام رسول الله است. آیه‌ای که تلاوت گردید از آیاتی است که خداوند سه دستور را در این آیه شریفه خطاب به پیغمبر توصیه می‌فرماید. همان‌گونه که مستحضرید رسول الله شخصیتی است که خدا او را دارای اخلاق عظیم توصیف نموده است، پیغمبر شخصیتی است که رحمة للعالمین است و شخصیتی است که برای بشریت بعنوان الگو و اسوه تعریف شده است. این سه دستوری است که خداوند در ایه 100 سوره مبارکه اعراف، به پیامبر سه دستور می‌دهند که من و شما که مدعی پیروی از رسول الله داریم، این‌ها باید بشود دستور کار ما، برنامه‌ی کار ما، خدا، رب العالمین، رحمة للعالمین این سفارش‌ها را می‌نمایند. و عجیب است این آیه را هم آقایان جهت مزید بر اطلاعتان بدانید بد نیست. شخصی خدمت امام صادق مشرف شد به حضرت عرض کرد اخلاقی‌ترین آیه قرآن کدام آیه است؟ بیش از شش هزار آیه‌ی شریفه‌ی در قرآن که همه اخلاقی است. حتی علمای علم اخلاق می‌گویند آن آیاتی که از فرعون نمرود شدّاد و قارون خدا یاد نموده این‌ها هم آیات اخلاقی است. گاهی اوقات انسان درس زندگی را از یک انسان موفق یاد می‌گیرد گاهی اوقات زندگی را از یک زندگی باخته یاد می‌گیرد. گاهی اوقات راه را می‌پیمایید با تأسی به یک راه‌پیموده‌ی صحیح، گاهی اوقات راه را می‌پیمایید، با عبرت گرفتن از یک شکست خورده‌ی در راه. لذا علمای علم اخلاق می‌گویند یکی از روش‌هایی که انسان می‌تواند خودش را بسازد، بنا نیست که همیشه یک استادی بالای سر آدم باشد امر و نهی کند، می‌گویند تمام مردم، روز شب جامعه درس اخلاق است.

شما صبح که از منزل خارج می‌شوید هر کسی را می‌بینید استاد اخلاق است، یک کسی آدم وارسته‌ی شایسته‌ای است یاد بگیرید، از حرف زدنش از رفتارش از سلوکش، از ادبش، یک وقت با کسی برخورد می‌کنیم که از نر اخلاقی فاصله گرفته رفتارش پسندیده نیست اخلاقش شایسته نیست، این دارد اشتباه می‌کند تو نکن، این دارد به بیراهه می‌رود تو نرو. به لقمان گفتند ادب از که آموختی! گفت از بی‌ادبان، بی‌ادب هم می‌شود استاد اخلاق. شکست خورده می‌تواند بشود درس پیروزی شما. می‌گویی نرو این راه را نکن این راه را، دیگران کردند ضرر کردند حالا ما هم بکنیم ببینیم می‌شود؟ این همان اشتباه و جهالتی است که بعضی‌ها مرتکب می‌شوند. می‌گویم من در این راه رفتم افتادم در چاه، می‌گوید من هم بروم ببینم من هم می‌افتم در چاه، خوب می‌افتی در چاه.

آن‌کس که راه دارد و به بیراهه می‌رود، بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش

لذا این‌که من عرض کردم ما جامعه برایمان یک استاد است، مردم برای ما یک استادند. خدا رحمت کند یادی کنم از پدربزرگ مادری‌مان، حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای مؤیدالاسلام که آقایان قصر و دشتی‌ها ارادت ویژه داشتند به ایشان و خیلی ایشان خدمت می‌کرد در عرصه تبلیغ در این منطقه. یک وقتی من از ایشان شنیدم، نوجوانی بودم، ایشان نقل می‌کردند می‌فرمودند آقایی بود در شیراز بنام سید شرفه، ما که یاد نداریم و ندییده بودم، فکر نمی‌کنم در این جمع هم سید شرفه را کسی دیده باشد. گفتند از شخصیت‌های مبرّز و موفق روحانیت و سخنور بلیغی بود. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین مؤیدالاسلام گفتم آقا فن سخنوری را شما از کی یاد گرفتید؟ استاد شما کی بود؟ ما این‌قدر استادهای رایگان در دسترسمان هست استفاده نمی‌کنیم. گفتند آن استاد برجسته این جمله را گفت: در هیچ مجلسی شرکت نکردم، و پای هیچ منبری ننشستم مگر این‌که عیبی از معایب خودم را کاستم حسنی به محاسن خودم افزودم. استاد که نمی‌خواهد مردم استادند، با ادب حرف می‌زند یاد بگیر، بی‌ادب سخن گفت تو نگو، اخلاقش پسنده است شما هم تأسی کن، اخلاقش را نپسندیدی، آقا او برخوردش با فرزندش بد بود، تو نکن، این رفتار اجتماعی‌اش غلط بود، این راه اشتباه را تو نپیما. آخر این درس زندگی است، قرآن همه اخلاق است، روای از امام صادق سوال کرد اخلاقی‌ترین آیه قرآن کدام است؟ امام همین آیه را فرمودند «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[2] ‌خدا به پیغمبر می‌فرماید رسول الله اول عفو را پیشه کن (اخلاق فردی) حالا توضیح می‌دهم که منظور این عفو چیست. «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[3] ‌اخلاق اجتماعی، مردم را دعوت به کارهای شایسته و پسندیده کن (اخلاق اجتماعی) ‌«وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[4] ‌از انسان‌های جاهل نابخرد هم اعراض کن و فاصله بگیر، (دستور سوم) سه تا دستور خدا در این آیه می‌دهد به شخص رسول الله. محور بحث ما این سه آیه است. گذشت و عفو، توصیه به خوبی‌ها، فاصله گرفتن از آسیب‌ دیدگاه و گمراهان.

نکته اول: «خُذِ الْعَفْوَ»[5] ‌‌عفو به چه معنایی است، یک معنای عفو به معنای اعتدال است، میانه‌روی؛ یک جهت عفو که در ذهن ما تبادر می‌کند گذشت است، این گذشت هم یک نوع میانه‌روی است. شما می‌توانید انتقام بگیری، اما اعتدال پیدا می‌کنی میانه‌روی می‌کنی انتقام را می‌کنی گذشت، یعنی درجه‌ی شدت انتقام را می‌آوری پایین، می‌رسانی به درجه‌ی عفو، این را می‌گویند اعتدال. آقا می‌تواند قصاص کند می‌گذرد می‌شود اعتدال. طلب‌کاری می‌توانی بدهکار را بیندازی زندان فرصتش می‌دهی می‌شود اعتدال، این می‌شود همان عفو. عفو یعنی میانه‌روی در امور. در کارهایتان نه تندروی نه کندروی، میانه‌روی را پیشه‌ی خود کنید، خدا بهت داده بنا نیست اسراف کنی، زور داری بنا نیست زور بگویی، ازمان می‌آید دارندگی برازندگی، بله دارندگی برازندگی معنایش این نیست که در حرام کار کنی. جوانی آمد گفت چشم مال خودمان است جوانم هستیم نشاطم داریم دلمان می‌خواهد گناه می‌کنیم، خوب این همان جهالت است. که به آن جوان گفتم چشم مال تو هست؟ این بدن مال توست؟ تو در خلق یک سلول بدنت نقش داشتی؟ در یک سلول! و حال این‌که میلیاردها سلول در این بدن دارند هماهنگ کار می‌کنند، تو در یک سلولش...، چشم را تو خلق کردی زبان را تو خلق کردی خودت را خودت آوردی؟ پدر و مادرهایتان نهایت کاری که کردند همبستری است و ازدواج است و لاغیر، قرآن می‌فرماید «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُون»[6] پدر و مادرهایتان جز ازدواج چکار کردند؟ از یک نطفه گندیده این قامت رعنا پدید آمدن کار کیست؟ «ءَ أَنتُمْ تخَلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الخْالِقُون»[7] ‌خدا می‌فرماید شما خلق کردید یا خدا؟ پس عفو به معنای میانه‌روی است در گذشت‌ها هم که می‌گویند بگذرید یعنی میانه‌روی کنید. بله قدرت داری انتقام بگیری، اعتدال داشته باش، عفو پیشه کن. شما ببینید یکی از اسامی خداوند عَفُو است، خداوند اگر بخواهد با عدالت رفتار کند همه‌مان گرفتاریم شک هم نکنید.

یک جریانی را مرحوم کلینی اعلی الله مقامه در اصول کافی نقل می‌کند، خدا نکند عبادت کسی را مغرور کند، خدا نکند نماز خواندن کسی را طلبکار خدا کند، کار خیر کردن مدعی‌تان کند، این خیلی بد است. بگوید آقا ما کردیم ما این‌طوریم ما می‌آییم مسجد، ما نماز شب می‌خوانیم، پناه بر خدا از این غرور! امام صادق می‌فرماید در یکی از جزائر بنی‌اسرائیل یک عابدی بود یک وقت به خداوند عرض کرد پروردگارا با عدلت با من رفتار کن نا با فضلت، ما که گناهی نکردیم خلافی نکردیم وظائفمان را هم انجام دادیم با عدالتت با ما رفتار کن، کسی که حسابش پاک است از محاسبه چه باک است. این وقتی گفت خدایا با عدالت با من رفتار کن، امام می‌فرماید خدا به یکی از پیامبران آن زمان و آن سامان ابلاغ کرد که بروید به آن عابد مغرور بگویید ما یک جلوه‌ی عدالت را نشانت می‌دهیم، با عدالت با تو رفتار می‌کنیم، تو یک الاغی داری سه سال است سوارش شدی، این یک جلوه‌اش، سه سال تو سوار الاغ شدی، عدالت این است که سه سال الاغ سوار تو شود. او هم حیوان است ما هم حیوانیم، فقط ما حیوان ناطقیم. او هم مخلوق خداست تو هم مخلوق خدایی، این عدالت است. سه سال سواری می‌دهی به  الاغت؟ تازه این یک جهتش است. بخواهند با عدالت رفتار کنند همه گیریم. «یا مَن سبقت رحمتَه غضبَه»[8] ای خدایی که رحمتت پیشی گرفته بر غضبت. خدا عَفُو است خدا بخشنده است، البته من در عفو این جمله را هم بگویم. عفو کجا ارزش است؟ جایی که آن شخص خاطی پشیمان است، بله کسی در حق شما خطایی مرتکب شده حالا آمده عذرخواهی می‌کند این‌جا در روایت آمده بگذرید ببخشید، و امیرالمومنین می‌فرماید «العفو عن المقر لا عن المصر»[9] گذشت جایی ارزشمند است که طرف اقرار به اشتباه می‌کند نه اصرار به اشتباه. ببینید طرف آمد به امام صادق گفت که از کجا بفهمیم که خدا توبه ما را قبول کرده؟ من امشب یک ملاک قبولی توبه می‌دهم دستتان از کلام امام صادق علیه السلام. می‌خواهید بفهمید شب جمعه‌هایتان شب جمعه است، لیلة القدرتان کار کرده اشک‌هایتان کار کرده، حرم امام رضا موثر بوده، الهی العفوها کار کرد؟ امام صادق علیه السلام می‌فرماید نشانه‌ی توبه این است که حالت بعد از توبه از گناهانی که توبه کردی متفاوت باشد با حال قبل از توبه. یعنی دیگر به سمت آن گناهان نروی. اگر گفتی الهی العفو از این‌که در امر نماز کاهل الصلاة بودم، دیگر بعد از آن العفو نمازت نباید به تاخیر بیفتد، اگر گفتی الهی العفو از بداخلاقی‌هایم، دیگر قبولی توبه‌ات جایی نشان داده می‌شود که دیگر بداخلاقی نکنی، وگرنه من بگویم الهی العفو دوباره روز از نو روزی از نو، این لقلقه‌ی زبان است این عادت است معرفت و عبادت درش نیست، لذا جایگاه بخشش هم جایی است که انسان مخاطب او مقابل او آن شخصی که دارد عذرخواهی می‌کند بگوید من پشیمانم، خداوند هم مبنای بخشش همین است. آیه قرآن می‌خوانم «إِنِّي لَغَفَّارٌ»[10] خدا می‌فرماید ‌بدرستی که من آمرزنده‌ام و بسیار بخشنده، برای چه کسانی؟ چند تا ویژگی را خدا نام می‌برد، غفاریت خدا این‌جا عمل می‌کند « لِمَنْ تابَ»[11] برای کسانی که توبه کنند «آمَنَ»[12] ایمان بیاورند «عَمِلَ صالِحاً»[13] ‌بعد از توبه کار نیک انجام بدهد، الهی العفو از ظلمی که کردم، خوب برو جبران کن، الهی العفو از نماز نخوانده، خوب برو بخوان، بار زمین‌مانده‌ات را هم از روی زمین بردار تا خدا ببخشد «لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»[14] سپس در مسیر هدایت قرار می‌گیرد، خدا هم هر کسی را نمی‌بخشد با هر العفو گفتن کسی آمرزیده نمی‌شود، با چه قصدی با چه نگاهی با چه وضعی، بعد از این العفو چه می‌کنیم؟ نشان بدهیم در عمل که واقعا برگشته‌ایم. ‌امیرالمومنین فرمود «العفو عن المقر لا عن المصر»[15] پس ‌توصیه‌ی اول به رسول الله گذشت و بخشش.

دوم: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[16] ‌قرآن می‌فرماید رسول الله مردم را دعوت به خوبی‌ها کن، یکی از وظائفی که ما مسلمان‌ها بعضا کوتاهی می‌کنیم، حالا این بعض حدش چقدر است بماند، من با خوش‌بینی می‌گویم بعضا، امر به معروف است امر به خوبی‌هاست، ما خیلی از جاها کار خوب را تشویق نمی‌کنیم تذکر نمی‌دهیم، در خانه‌ی خودمان به بچه‌های خودمان حرف نمی‌زنیم. «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[17] ‌دعوت به خوبی‌ها امر به شایستگی‌ها، این را خدا به پیغمبر توصیه می‌کند، جامعه اگر می‌خواهید ساخته شود مردم جامعه باید ساخته شوند. چند روز قبل در فضای مجازی یک کسی برای من فرستاده بود، خدا رحمت کند یاد کنیم از آیت الله حاج شیخ مجدالدین محلاتی، یک وقت ایشان رحمة الله علیه می‌فرمودند اگر بافتند خوب بافتند، اگر یافتند خوب یافتند. یک چیزهایی که اگر ریشه هم در تاریخ ندارد ساختگی است چیز خوبی ساختند، اگر هم یافتنی‌ است بوده و این‌ها را به ما رساندند خدا پدرشان را بیامرزد که این نکته خوب تاریخی به ما رسید. حالا این جریانی که می‌گویم اگر بافتنی است خوب بافته شده اگر یافتنی است هم خوب یافته شده.

یک کسی پیامی داده بود که پدری شبی در منزل کنار فرزند خردسالش نشسته بود، این بچه هی با بابا حرف می‌زد و پدر هم در کارهای خودش بود، اشتغالات کاری‌اش را می‌خواست دنبال کند و این بچه نمی‌گذاشت پدر به کارهایش برسد. پدر می‌خواست بچه را مشغول کند که دست از سرش بردارد و پدر به کار خودش برسد. یک روزنامه‌‌ای کنار دست پدر بود که نقشه‌ی کل جهان را روی این روزنامه کشیده بودند، پدر این نقشه را ریز ریز کرد ریخت جلوی این بچه، گفت بابا اول این‌ را درستش کن اگر مرتبش کنی با من حرف بزن. بچه را سرگرم کرد، مشغول شد به کارهای خودش، بعد از دقائقی یک‌دفعه پدر دید این بچه نقشه را درست کرد، بچه‌ای که هنوز مدرسه نرفته، نقشه نمی‌شناسد، گفت بابا چطور این را درست کردی؟ گفت من از عکس پشتش درستش کردم، یک تصویری پشت این نقشه بوده آن روی روزنامه، آن عکس را درست کرده بود که نقشه درست شده بود! نتیجه گیری: مردم دنیا اگر درست شوند دنیا درست می‌شود، مردم شیراز اگر درست شوند شیرازتان درست می‌شود. گاهی اوقات شهرها را خراب نکنید، ‌زمان‌ها را خراب نکنید، مردم هستند که زمانی را زیبان می‌کنند و زمانی را زشت. مردم هستند که منطقه‌ای را زیبا می‌کنند و منطقه‌ای را زشت. دست ماست، شما امروز اگر بخواهید جامعه‌تان درست شود باید مردم درست شوند، بازار ما، اداره ما، خانه ما، حوزه‌های ما همه باید بیایند سر خط، قرآن هم می‌فرماید «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»[18] ‌جمعیتی درست نمی‌شود، اجتماعی درست نمی‌شود مگر این‌که انفس درست شود، یعنی مردم بیایند پای کار «حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»[19] ‌همین‌جا من یک جمله عرض کنم، این خطا هم سر زبان خیلی‌ از ماها هم می‌آید.

یک کسی آمد خدمت امام رضا شروع کرد مطلبی را گفتن که آقا زمانه بد شده دوره بد شده، در زمان امام رضا که حالا ماهواره نبود واتساپ نبود اینستاگرام نبود، این مسائل امروزی نبود، آن به امام رضا می‌گفت دوره‌ی بدی است زمانه‌ی بدی است، وقتی این حرف را زد امام فرمودند زمانه را مذمت نکن، ماها می‌کنیم، نمی‌گوییم؟ نمی‌گوییم دوره‌ی بدی است؟ نمی‌گوییم روزگار بدی است؟ ببینید امام رضا چه فرمود، امام رضا فرمود زمانه را خراب نکن، مردم هستند که زمانه را خراب می‌کنند، بعد امام رضا اشعار حضرت عبدالمطلب را خواندند،

یعیب الناس کلهموا زمانا، و ما لزماننا عیبٌ سوانا

نعیب زماننا بل عیب فینا، و لو نطق الزمان بنا هجانا

شعر مال حضرت عبدالمطلب ‌جد رسول الله است، یعنی چه؟ این معلوم می‌شود که قبل از اسلام در زمان عبدالمطلب هم همین حرف‌ها بوده، دوره‌ی بدی است زمانه‌ی بدی است، حضرت عبدالمطلب می‌گوید: یعیب الناس کلهموا زمانا، مردم زمانه را خراب می‌کنند، می‌گویند دوره‌ی بدی است دوره‌ی بدی شده، زمانی بدی شده.

و ما لزماننا عیبٌ سِوانا، ولی وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم زمانه گناهی نکرده عیب در خود ماست، شیراز چه گناهی کرده؟ شیراز جنت دارالعلم هزار سال قبل، این همان شیراز است، این زمین چه تقصیری دارد، این جغرافیا چه گناهی دارد؟ ‌اگر در دوره‌ای درخشیده مردم آبرو بخشیدند، اگر در یک دوره‌هایی هم آسیب دیده مردم آسیب زدند. و ما لزماننا عیبٌ سِوانا امام رضا فرمودند زمانه عیبی ندارد جز خود ما‌! نعیب زماننا ما زمانه را خراب می‌کنیم، و العیب فینا و حال این‌که عیب در ماست عیب در زمانه نیست، و لو نطق الزمان بنا هجانا زمانه اگر می‌خواست ما را سرزنش می‌کرد می‌گفت بد مردمی هستید. شیراز اگر می‌خواست حرف بزند می‌گفت آبرویم را بردید. ‌بله روی این زمینی که می‌شود عبادت کرد معصیت هم می‌شود کرد. در این فضا و زمان و مکانی که می‌شود خدمت کرد می‌شود خیانت هم کرد. و لو نطق الزمان بنا هجانا!

‌لذا این نکته‌ی توصیه‌ی خوبی‌‌ها مهم است، خدا به پیغمبر می‌فرماید همیشه سفارش به خوبی‌ها کن، هر جا رسیدی به تعبیر مقام معظم رهبری بگویید و بگذرید، دنبال نتیجه هم نباشید، آقا حالا ما بگوییم چی از آن در می‌آید؟ تو حرفت را بزن کارت را بکن، چه می‌شود آن با خداست. درسی که امام حسین به بشریت آموخت، کربلا یکی از درس‌های مهمش درس عمل به تکلیف است، امام حسین آموخت به تکلیف عمل کنید دنبال نتیجه نباشید، مردم کارتان را برای خدا انجام بدهید چی در می‌آید با خداست.

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن، که خواجه خود روش بنده‌پروری داند

«وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[20] ‌امروز یک مقداری رنگ باخته، در خانواده‌ها در جامعه، دعوت به خوبی‌ها به نیکی‌ها به پاکی‌ها، این‌ها یک مقداری رفته در حاشیه.

سومین نکته خدا به پیغمبر می‌فرماید «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[21] ‌رسول الله از انسان‌های جاهل، از انسان‌هایی که از خدا و ارزش‌ها فاصله گرفتند اعراض کن، باز این جمله نورانی از امام رضا را من عرض کنم محضر عزیزان، روز چهارشنبه بود انتساب به حضرت علی‌بن موسی الرضا هم داشت، شخصی بنام ابوهاشم خدمت امام رضا رسید امام از او گلایه کردند چرا با فلانی رفت و آمد داری، اسم آوردند گفت دایی من است، رحمم است. امام فرمودند دایی‌ات باشد، او یک آدم فاسدالعقیده است، با آدم فاسد العقیده چرا رفت و آمد می‌کنی؟ مردم این‌جا یک هشدار به ابوهاشم دادند بترسیم، و فراموش نکنیم این هشدار امام رضا را، آقا ما عمری ازمان گذشته حواسمان به خودمان جمع است! شیطان فیتله‌ی بلعم باعورای صاحب اسم اعظم را کشید پایین، شیطان برسیسای عابد مستجاب الدعوه را زناکار کرد، مغرور نشو به دو تا سفر زیارتی، چهار تا سابقه‌ی معنوی. خدا به حضرت موسی اولوالعزم پیغمبر بزرگ می‌فرماید موسی «موسی ما دمتَ لاتری الشیطان میتاً فلاتأمن مکره»[22] تا ندیدی شیطان مرده از مکرش در امان نباش. به حضرت موسی خدا می‌فرماید! بعد می‌گوییم آقا ما حواسمان به خودمان است به ما نمی‌خواهد تذکر بدی، به ما شک داری؟ به یک کسی گفتم آقا مراقب باش در کارت مراقب باش شیطان دورت نزند. گفت آقای حدائق به ما شک داری؟ گفتم خیلی خودت را باور کردی. به تو شک ندارم به شیطان یقین دارم که پای همه‌مان ایستاده، با قسم هم ایستاده. «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ»[23] ‌سوگند یاد کرد!

وقتی گفت دایی‌ من است، امام رضا فرمود دایی‌ات باشد دایی‌ات یک آدم فاسدالعقیده‌ای است. این نکته را خوب دقت کنید، این را به آن‌هایی بگویید که می‌گویند شریکم اگر بد است من خودم خوبم. رفیقم اگر آدم آلوده‌ای است ما اهل نماز و مسجد و درستی هستیم، عیسی به دینش موسی به دینش، این حرف غلطی است، ضربه می‌خوری، خیلی‌ها ضربه خوردند در این معاشرت‌های آلوده، پاک بودند با ناپاکان نشست و برخواست کردند پاکی را باختند. امام رضا این جمله را فرمودند، فرمود آقای ابوهاشم «فانَّ طبعک یسرق من طبعه شراً و انتَ لاتعلم» مراقب باش، با این دایی فاسدالعقیده نشست و برخواست می‌کنی، طبعت، یعنی دست خودت نیست، روح و طبعت تو از او بدی می‌دزدد، خودت متوجه نمی‌شوی. کی به خودت می‌آیی؟ طرف می‌آید می‌گوید آقا ما تا 5 سال قبل نماز شب می‌خواندیم الان به نماز هم اعتقادی نداریم، نمی‌دانم چه بر سرمان آمد! نمی‌دانی؟ تو اول بگو با کیان دوستی، با کی رفیق شدی، با کی رفت و آمد داری؟ یک وقت می‌گویند آقای فلانی عوض شد، لائیک شد، شد لامذهب مطلق، همه چیز را گذاشت کنار، یک شبه طرف این‌جوری می‌شود؟ این‌هایی که سرطان می‌گیرند یک‌دفعه از پا در می‌آیند؟ این مدت‌ها سرطان داشته نمی‌دانسته، سلول سلول این سرطان رشد کرده، الان شما انصاف بدهید بیمارهای کرونایی، خدایی‌اش اگر کسی بداند این آدم ناقل کرونا است رعایت هم نکرده می‌گویند آقا بنشین با این صحبت کن، حرف عیسی به دینش موسی به دینش کسی این‌جا می‌زند؟ بگوید آقا این کرونا دارد که دارد، ما که سالمیم، کرونایش برای خودش، سلامتی ما هم برای خودمان، این منطق را کدام آدم عاقل می‌پذیرد، پدر کرونا گرفته تمام بچه‌هایش فاصله گرفتند عقل هم تایید می‌کند، آقا این ارتباط باید کنترل شود، واگیر است مبتلا می‌‌شوی. ما به این اندازه‌ای که از کرونا می‌ترسیم از گناه نمی‌ترسیم. الان همین امشب بگویند دو نفر ناقل کرونا می‌خواهند بیایند در مسجد دور شما بگردند، چکار می‌کنید؟ یا آ‌ن‌ها را بیرون می‌کنی یا شما فرار می‌کنی، غیر از این است؟ شما را به خدا قسم بگویند دو تا گنه‌کار می‌خواهند بیایند در جمع شما با شما صحبت کنند، به همین اندازه‌ای که از کرونا حذر دارید از کرونا هم داریم؟ و حال این‌که آسیب گناه از کرونا بدتر است. کرونا نهایتش فوت است و دارالرحمة و دنیا به پایان رسیدن، اما گناه «خسر الدنیا و الآخرة»[24].

«وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[25] ‌خدا به پیغمبر می‌فرماید من و شما که دیگر جای خود داریم، آن‌که جاهل است آن‌که منطق ندارد آن‌که زیر بار حرف حق نمی‌رود هر کسی می‌خواهد باشد این با خدا زاویه گرفته، آسیب می‌رساند به تو، ضربه می‌خوری طبعت بدی می‌دزدت متوجه نمی‌شوی. من چند نکته در این آیه شریفه در تکمیل عرائضم ذکر کنم و یک روایت پایانی و مطلب را جمع کنم.

این آیه‌ای که امشب تلاوت شد، بزرگان و علما می‌گویند این‌که امام صادق فرمود عالی‌ترین و  اخلاقی‌ترین آیه در قرآن است، یک ویژگی‌هایی در این آیه است مزید بر اطلاع من عرض کنم، همه‌ی اصول اخلاقی در این آیه ذکر شده است، من چند تا را عرض کنم. در این آیه شریفه اخلاق فردی را خدا اشاره می‌فرماید: عفو، عفو جزء اخلاق فردی است و حق شماست، یک کسی غیبتت را کرده آبرویت را برده پولت را خرده، حالا می‌آید می‌گوید آقا پشیمانم معذرت می‌خواهم عذرخواهم، این حق شماست، اخلاق فردی است، اخلاق فردی در این آیه اشاره شده، اخلاق اجتماعی هم اشاره شده «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» ‌این «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» ‌اخلاق اجتماعی است، یعنی مردم را دعوت به خوبی‌ها کنید، خودت خوبی خوب تربیت کن، خودت در مسیری دیگران را هم بیاور در مسیر، به خودمان اکتفا نکنیم؛ آقا من نمازم را می‌خوانم کارم را انجام می‌دهم کاری به این‌ کارها ندارم، این خلاف این آیه است. خدا به رسول الله می‌فرماید ضمن این‌که خوبی دیگران را هم خوب کن، اخلاق فردی و اجتماعی هر دو در این آیه اشاره شده.

رفتار با دوست، رفتار با دشمن هر دو در این آیه ذکر شده. رفتار با دوست «خُذِ الْعَفْوَ»[26] ‌یک دارد می‌آید عذرخواهی می‌کند معلوم است شما را هم قبول دارد حالا اشتباهی کرده پشیمان است، آقا ببخشید، حالا در هر زمینه‌ای می‌آید عذرخواهی می‌کند حلیت می‌طلبد، «خُذِ الْعَفْوَ»[27] بعضی‌ها خیلی روح بلندی دارند!

یک خاطره‌ای را یادم آمد لابلای جامعه‌ی ما، بزرگانی از نظر معرفت قرار دارند که بنده نمی‌شناسم ما نمی‌شناسیم ولی گوهرهای ناشناخته هستند. یک جریانی را من نقل کنم، سال‌ها قبل بود یک خانمی به من تماس گرفت، گفت آقای حدائق، آن زمانی که به من زنگ زد گفت 20 سال قبل در یک مجلس عروسی من سرویس طلای عروس را دزدیدم! گفت از بستگان ما بود عروس، ولی خوب گرفتار هم بودم وضع مالی من هم بد بود. این را هم من اشاره کنم، این‌که می‌گویند فقر مساوی است با فحشا این حرف غلطی است، این‌طور نیست که هر فقیری کار فساد بکند، فقیر بی‌دین می‌شود فحشا، اگر کسی فقر فرهنگی داشت فقر اقتصادی هم آمد این جنایت می‌کند. ولی بعضی‌ها هستند در گرسنگی می‌کنند دست‌اندازی به مال مردم نمی‌کنند، لذا خطر در فقر فرهنگی است، فقر فرهنگی آمد میلیاردرش هم احتکار می‌کند گرانفروشی می‌کند، فقیرش هم جنایت می‌کند. این‌طور نیست که هر آدم تهی‌دستی خلاف بکند.

حالا این خانم فقر فرهنگی داشت، فقر اقتصادی هم سبب شد دزدی کرد. گفت سرویس عروس را دزدیدم، گفت عروس از بستگان ما بود، گفت آقا 20 سال گذشته، همان زمان هم فروختم و خرجش کردم، بعد از 20 سال الان به خودم آمدم فهمیدم اشتباه کردم چه بکنم؟ گفتم خانم زیر دینی. طلای عروس را دزدیدی، معادل ارزش ریالی‌اش هر مقدار وزنش بوده باید برگردانی، چند گرم طلا بوده عیار چه بوده؟ این‌ها را باید امروز پس بدهی امروز برگردانی، گفت حاج آقا این از فامیل ماست، من اگر بخواهم این‌کار را بکنم دیگر آبرو برای من نمی‌ماند، رسوای خاص و عام می‌شوم. گفت یک محبتی شما می‌کنی برای من؟ گفتم چکار کنم؟ گفت من تلفن صاحب طلا و عروس 20 سال قبل را به شما می‌دهم، این پای منبر شما می‌آید، شما را هم قبول دارد، شما به او بگویید یک کسی طلای تو را 20 سال قبل دزدید پشیمان شده، شماره حساب بده به شما من پول طلا را می‌دهم به شما، شما بریزید به حسابش. یک نصیحت برادرانه به شما بکنم، آقایان اگر کاری ازتان می‌آید برای رفع مشکل مردم رفع نگرانی مردم، تا می‌توانید کار کنید، این آبروها را با خود نمی‌برید در قبر، این‌ها را دادند این‌جا خرجش کنید، تا این پول دستت هست کار کنید، تا این قلمت کار ازش می‌آید بنویس.

ای که دستت می‌رسد کاری بکن، پیش از این کز تو نیاید هیچ کار

حالا یک آدم بی‌معرفتی باشد بگوید آقا طلایش را تو می‌دزدی تلفنش را ما بزنیم، بعد متهم شویم بگویند این‌ها دست داشتند با هم، آبرویم هم برود! گفتم اشکال ندارد، گفتم خانم تلفن را بمن بده پولی فعلا دست من نده، من اول با او صحبت کنم، اگر شماره حساب داد بعد بیاورید من واریز می‌کنم به حساب. این خانم شماره حسابی داد و ما زنگ زدیم. حالا می‌خواهم روح بلند را بگویم! آن گوهرهایی که می‌گویم در شهر گم هستند، ما نمی‌شناسیم ولی خدای رب العالمین می‌شناسد.

یک خانمی گوشی را برداشت گفتم بنده فلانی هستم شناخت، گفتم خانم نگویید آقای حدائق علم غیب دارد، اما یک چیزی می‌خواهم بگویم، شما 20 سال پیش شب عروسی‌ سرویس طلایت گم شد؟ گفت بله، گفت شما از کجا می‌دانید، گفتم آن کسی که طلایت را دزدید پشیمان شده حالا می‌خواهد جبران کند ولی خجالت می‌کشد مستقیما خودش این پول را به شما برگرداند من را واسطه قرار داده. و آن خانم هم گفت ازش بخواهید حلالم کند، بگذرد از من. من پول را برمی‌گردانم، پول را می‌خواهم بدهم، اما 20 سال دست‌اندازی در مال مردم حق‌الناس بود، این را هم از من بگذر. گفتم این خانم می‌خواهد پول را برگرداند ضمن این‌که می‌گوید حلالم هم بکن. می‌دانید این خانم چه گفت؟ مردم درس بگیرید، بزرگی یعنی این، خدا به پیغمبر ‌می‌فرماید «خُذِ الْعَفْوَ»[28]. ببینید تربیت یافته‌های مکتب رسول الله باید این‌جوری باشند. گفت آقای حدائق بزرگترین بشارت را امشب به من دادید، امشبی که با او تماس گرفتم. گفت نه از این‌که طلای من برگشت به من، از این‌جهت که آن فرد خاطی پی به اشتباه خودش برد و از مسیر خطا فاصله گرفت، از این خوشحالم نه از پول باخته‌ی برگشته، گفت به این خانم بگویید من همان شب او را بخشیدم و می‌دانستم کی برداشته، گفت ولی به شوهرم هم نگفتم کار که بود. گفت زمانی که داشت برمی‌داشت دیدم او را، به روی خودم نیاوردم، گفتم حالا نیاز دارد اگر نیاز نداشت این‌کار را نمی‌کرد، دستش خالی است معرفتش هم خالی است، گفت من همان شب او را بخشیدم، ولی در این 20 ساله همه‌ی نگرانی‌ام این بود که او با این روحیه‌ی دزدی بمیرد و قیامت گرفتار باشد. گفت بزرگترین بشارت را به من دادی، بشارت هم این‌که این فرد پی به اشتباه خودش برد. گفت بهش بگویید من تو را آن شب بخشیدم و این پول طلایی که آماده کردی می‌خواهی به من برگردانی هدیه من به تو به پاس پشیمانی! چند تا آدم داریم این‌طوری بخشیده باشد! حالا می‌بخشیم با خفت، برو، من می‌دانستم که تو پس نمی‌دهی.

یک وقتی در همین مسجد یک آقایی بود بنده‌ خدا آمد گفت آقای فلانی حکم جلب من را گرفته الان از کلانتری می‌خواهند بیایند من را بگیرند. گفتم آقای فلانی حکم جلب فلانی را گرفتی؟ گفت این باید آدم بشود، باید برود زندان تا سرش بخورد به دیوار سنگی زندان و به خود بیاید، گفتم حاجی ندارد بدهد، قرآن می‌فرماید اگر ندارد «فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَة»[29] ‌فرصتش بدهید تا دستش باز شود. گفت من این‌ چیزها حالیم نیست، نمازم در همان مسجد می‌خواند، به آن طرف گفتم فرار کن که الان کلانتری می‌آید می‌گیردت، آن آدم که آدم بشو نبود، حرف خدا را گوش نداد، تو فرار کن. این اسلام است؟ مسلمانی فقط این است که من در مسجد نماز بخوانم یا اخلاق پیغمبری داشته باشم. اخلاق این زن را ببینید درس است برای ما. گفت این پولی که تو برگرداندی هدیه من به تو به پاس این‌که به اشتباه خود پی بردی، این عفو است، این گذشت زیباست. لذا در این آیه شریفه هم خدا توصیه رفتار با دوست «خُذِ الْعَفْوَ»[30] هم با دشمن «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[31] می‌کند، آیه آیه‌ی کاملی است، هم توصیه زبانی ‌است هم توصیه‌ی عملی است. توصیه زبانی «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[32] توصیه عملی «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[33] ‌در رفتار و عمل مردم را دعوت به نیکی‌ها کنید، و اعراض از انسان‌های جاهل، امر به خوبی‌ها رفتار عملی و زبانی، و اعراض از انسان‌های منحرف رفتاری عملی است. هم مثبت در این آیه اشاره شده هم منفی. «خُذِ الْعَفْوَ»[34] مثبت «أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[35] بُعد منفی از جاهلین، هم برای پیغمبر هم برای امت هم برای بشریت تا همه‌ی ادوار تاریخ درس است. خدا به پیغمبر خطاب می‌کند ولی این درس برای همه است تا الی یوم القیامة، این سه دستور ارزشمند.

عرضم را ‌تمام کنم با این حدیث، وقتی این آیه نازل شد، پیامبر از جبرئیل سوال کردند جبرئیل این‌که خدا می‌فرماید «خُذِ الْعَفْوَ»[36] منظور چیست؟ یک درس را هم در پرانتز خدمت عزیزان عرض کنم. حضار محترم هر چه بزرگ شوید، هر چه از نظر علمی و اجتماعی بروید بالا، خاک پای پیغمبر نمی‌شوید، شک نکنید. آن پیغمبر با آن عظمت خدا در جای دیگری به او می‌فرماید «شاوِرْهُم»[37] مشورت بگیر، یعنی غرور نداشته باش، نگو همه چیز بلدم، خودمان کار آمدیم، سرمان می‌شود، «شاوِرْهُم»[38] مشورت بگیر، چه اشکالی دارد؟ به نوه‌ات بگو ‌ما این‌کار را می‌خواهیم بکنیم نظر شما چیست؟ یک وقت همان کارگر ساده یک چیزی می‌گوید که شما حواست نیست. این پیغمبر باعظمت به جبرئیل می‌فرماید جبرئیل در این آیه که خدا می‌فرماید «خُذِ الْعَفْوَ»[39] منظور چیست؟ ‌اصلا مقام پیغمبر مقام جبرئیل کجا؟ اصلا قابل مقایسه نیست، جبرئیل پیام‌آور الهی است خادم رسول الله است، جبرئیل به پیغمبر عرض کرد به واسطه‌ی شما خدا به من هم رحمتش را رساند، «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»[40] ‌جبرئیل گفت من از این آیه بهره بردم، از رحمت شما بهره‌مند شدم، ولی ببینید تواضع پیغمبر را، این درس است برای ما که یک وقت از آدم از نظر سن و سال پایین‌تر از نظر علمی پایین‌تر از نظر اجتماعی پایین‌تر سوال کن. علم و سواد و اجتماعی و موقعیت اجتماعی برای ما غرور ایجاد نکند، پیغمبر وقتی سوال کردند جبرئیل سه تا نکته را گفت. این سه نکته پایانی را بشنوید و عرضم تمام.

جبرئیل عرض کرد یا رسول الله منظور از «خُذِ الْعَفْوَ»[41] «تعفو عمن ظلمک»[42] یک بگذر و ببخش کسی که در حق تو ظلم کرده است. بدی کرده حالا پشیمان است، نادم است خطاکار است، حالا می‌گوید آقا معذرت می‌خواهم، دیگر بیش از این خجالتش نده شرمنده‌ترش نکن، مثل امام حسین عمل کن. حر صبح عاشورا آمد گفت هل لی توبة، سرش را هم پایین انداخته بود و حال این‌که همین حر دو جا به حرکت امام حسین ضربه زد، مسیر حرکت حضرت را در منزل‌گاه شراف از سمت کوفه منحرف کرد به سمت کربلا، ضربه دوم ‌روز دوم محرم وقتی که حکم توقف را ابن‌زیاد فرستاد برای حر، حر طبق دستور ابن‌زیاد گفت آقا خیمه‌هایتان را نزدیک آب برپا نکنید، با فاصله خیمه‌ها را برپا کنید، لذا آقایانی که کربلا مشرف شدید، فاصله دارد خیمه‌گاه و خیام حسینی با علقمه و شریعه‌ی فرات. گفت شما باید از آب فاصله بگیرید، آب می‌توانید بردارید ولی گفتند نزدیک آب خیمه برپا نکنید. اما همین حر که امام حسین را در کربلا نگه‌داشت، هزار سرباز شد نزدیک به سی‌هزار سرباز، آن دقیقه پایانی که دیگر کار تمام است و جنگ دارد شکل می‌‌گیرد، حضرت را سپرد در دست دشمن، آمد به حضرت گفت هل لی توبة! ما بودیم چه می‌گفتیم؟ می‌گفتیم بی‌انصاف تو ما را گرفتار کردی، تو نگذاشتی ما برویم، حضرت به حر این را فرمودند که بگذار من بروم سمت یمن، گفت آقا من باید مراقب شما باشم. اما وقتی به حضرت گفت توبه من قبول است؟ حضرت فرمودند سرت را بالا بگیر، خدا توبه‌ات را می‌پذیرد، در آغوش گرفتند حر را، و بعد تقاضا کردند بگذارد اول رزمنده‌ی شما باشم چون اول مسدود کننده‌ی راه من بودم، آقا فرمودند برو اول رزمنده تو. «تعفو عمن ظلمک»[43]  آن که بدی کرده حالا می‌گوید معذرت می‌خواهم بپذیر او را، بگذر از او، این یک.

جلوه‌ی خوبی را حاج آقا گفتند من در بحث عفو تکمیل می‌کنم. ببینید این‌جایی که می‌گویند ببخشید حقوق شخصی است،  امیرالمومنین می‌فرماید دو جا کسی حق ندارد ببخشد، یعنی شما نیستید در مقام بخشش. این‌که می‌گویند «تعفو عمن ظلمک»[44] ‌طرف بهت ظلم کرده مالت را خورده آبرویت را برده بدرفتاری کرده حق تو را ضایع کرده، به خود شما برمی‌گردد، بله شما می‌بخشید، از جاهایی که دست همه‌ی ما در بخشش کوتاه است، اگر کسی به بیت‌المال دست‌اندازی کرده، هیچ‌کس نمی‌تواند ببخشد، از رهبر گرفته تا بیایید پایین، مقام معظم رهبری تا بیاید پایین، رؤسای قوای سه‌گانه هیچ‌کس نیست کسی که بگوید اموال عمومی را من می‌بخشم. اموال عمومی مال عموم مردم است. دست‌اندازی در بیت‌المال را نمی‌شود بخشید. این‌هایی که دست‌اندازی به بیت‌المال می‌کنند گاهی اوقات در تلویزیون هم شما مشاهده می‌کنید این‌ها باید به اشد مجازات مجازات شوند. این‌هایی که با مصلحت اجتماعی بازی کردند، مسئولیت دستش بوده از این مسئولیت سوء استفاده کرده، کیسه‌اش را پر کرده از اموال عمومی، این‌ها را باید تا ریال آخر ازشان پس بگیرند، به اشد مجازات مجازات شوند، یکی دست‌اندازی به بیت المال بخشش نیست، و دوم امیرالمومنین می‌فرماید جایی که کسی به اسلام ضربه بزند، به سلطنت اسلام، به پیکره‌ی اسلام. این هم قابل بخشش نیست. طرف به اسلام خیانت کرده من و شما نیستیم در آن حدی که بخواهیم ببخشیم. من و شما در مسائل شخصی‌مان. این هم که خدا می‌فرماید «خُذِ الْعَفْوَ»[45] ‌یعنی بخششی که در حیطه‌ی خود شماست. کسی آمده توهین به اسلام کرده، آقا شراب خورده شما می‌توانید ببخشی؟ یک آدم فاسد که جامعه را به لجن می‌کشد می‌شود بخشید؟ اصلا دست قاضی نیست، قاضی نمی‌تواند کسی را که به حکومت اسلامی آسیب زده ببخشد، به احکام اسلامی لطمه وارد کرده ببخشد. لذا این دو مورد عفو استثنا است، در کلام امیرالمومنین هم هست.

«تعفو عمن ظلمک تُعطِی من حرمَک»[46] عطا کنید به کسی که شما را محروم داشت‌، یک زمانی نیاز داشتید نداد آمده سراغت کمکش کن.

 و سوم «تصِل من قطعَک»[47] جبرئیل عرض کرد یا رسول الله وصل کن ارتباطت را با کسی که ارتباط را قطع کرده، این هنر است. این رحِمی که قیدت زده، برادر خواهر دایی عمه خاله، رَحِم یعنی فامیل‌های پدر و مادری‌تان، چه کسانی قیدتان را زدند، شما بروید سمتشان، اخلاق یعنی این. یک خاطره از فقیهی بزرگ از این شهر و دیار برایتان بگویم و تمام. خدا رحمت کند آیت الله العظمی آقای شیخ بهاءالدین محلاتی. یک صلواتی برای شادی روحشان بفرستید. مرحوم آیت الله والد نقل می‌کردند، خوب شاگرد آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی بودند و خیلی هم ارتباط صمیمانه‌ای بین این استاد و شاگرد بود. بالاخره در سفر حضَر خیلی حاج آقا ارادت و ایشان هم خیلی محبت به ابوی داشتند.

ابوی می‌گفتند سال پنجاه و دو پنجاه و سه بود، آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی زنگ زدند گفتند آقای حدائق بیایید منزل من کارتان دارم. گفتند من رفتم منزل ایشان، دیدم یک پاکت پول که پول خوبی بود و آن زمان پول زیادی بود، گفتند این پول را بردارید فلانی بیمار است، فلانی کی بود؟ یک آقایی بود که از مخالفین سرسخت ایشان بود. در نوع جلسات هم بر علیه آقای شیخ بهاءالدین محلاتی حرف می‌زد، بر علیه این مرجع بزرگ وارسته‌ی ملّا، آن آدم نادان جوسازی می‌کرد. مریض سختی شده بود، دستش تنگ شده بود، روزگار بدی پیدا کرده بود، خبر به آیت الله العظمی محلاتی رسیده بود، حاج آقا فرمودند آیت الله العظمی محلاتی به من فرمودند این پول را شما بگیرید بروید دیدنش بدید بهش اما اسم من را نیاورید.

کم مباش از درخت سایه فکَن، هر که سنگت زند ثمر بخشش

هر که بخردت جگر به جفا، همچو کان کریم زر بخشش

این‌ها پرورش‌یافته‌‌های مکتب پیغمبرند، گرچه قدر آیت الله العظمی محلاتی در این شهر کما هو حقه دانسته نشد، قدر ایشان شناخته نشد.

حاج آقا گفتند من پول را که گرفتم، گفتم آقا اگر من بردم و از من سوال کرد پول مال کیست چه بگویم؟ گفتند اسم من را نیاور. گفتم خوب اگر اصرار کردند پول مال کیست؟ گفتند من این پول را می‌بخشم به شما، شما از طرف خودت بده. گفتم آقا من این‌کار را نمی‌کنم، من پول را می‌برم حالا می‌گویید اسم نیاور اسم نمی‌آورم ولی پول را بهش می‌دهم، گفتم اما نگرفت برمی‌گردانم. حاج آقای والد می‌فرماید من رفتم خانه‌ی آن آقا در رختخواب افتاده بود روزگار سختی پیدا کرده بود با همان مریضی هم مرد و از دنیا رفت. گفتند من نشستم کنار بسترش پاکت پول را گذاشتم کنار بالشتش. گفتم آقا این مقدار پول در پاکت است، پول زیادی بود آن زمان. گفتند تا مبلغ را گفتم گفت این پول مال شماست؟ گفتم نه، گفت مال کیست؟ گفتم نپرس، آن‌ کسی که داده گفته اسم من را نیاور، گفت نمی‌شود، تا اسم نیاوری من قبول نمی‌کنم. گفتم من هم مامورم که اسم نیاورم، شما یا می‌پذیرید یا نمی‌پذیرید من برمی‌گردانم به صاحبش. گفتند یک مقداری مکث کرد همین‌طور که خوابیده بود گفت این مبلغ پول کار هیچ‌کسی نیست جر آیت الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی. گفت همین‌طور است؟ گفتم چون دیگر خودش فهمید که من دیگر نمی‌توانم این‌جا دروغ بگویم. بگویم نه مال ایشان نیست، خوب دارد می‌پرسد. حاج آقا یک وقتی روزه هستی می‌گویند روزه هستی؟ نگو نه، خوب چرا دروغ می‌گویی! بگو بله، وقتی می‌پرسند راستش را بگو، در مقام پرسش انسان باید حقیقت را بگوید.

حاج آقا گفتند وقتی گفت کار هیچ‌کسی جز ایشان نیست، مال ایشان است؟ گفتم تشخیصت درست است. گفتند تا این را گفتم دیدم همان‌طور که روی بالشت خوابیده بود دو سه قطره اشک از گوشه‌ی چشمش غلطید افتاد روی بالشت. گفت سلام من را به آقا برسانید بگویید این آخر عمری ما را شرمنده‌ی اخلاقتان کردید و بعد هم گفتند مدتی بعد فوت کرد. این اخلاق نبوی است. ابوی می‌گفتند بزرگ شدن خمره‌ی محلاتی نیست، بزنند دربیاورند آیت الله محلاتی بیاید بیرون! بابا کار کردند زحمت کشیدند، راه رفته به مقصد رسیدند. تلاش کرده نتیجه گرفته. این همان عفو است «تعفو عمن ظلمک»[48] به کسی که ظلم کرده بود بی‌آبرویی کرده بود، جوسازی کرده بود، حالا روزگاری گرفتاری و تهی‌دستی‌اش احسان این بزرگ‌مرد را ببینید.

پروردگارا به عظمت رسول خاتم و امام صادق قسمت می‌دهیم توفیق عمل و پایبندی به این آیه شریفه‌ای که امشب زینت بخش مجلس ما قرار گرفت، در این فرصت‌های باقی‌مانده‌ی زندگی عنایت بفرما.

 

[1] اعراف آیه199

[2] اعراف آیه199

[3] اعراف آیه199

[4] اعراف آیه199

[5] اعراف آیه199

[6] واقعه آیه58

[7] واقعه آیه59

[8] مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر بند19

[9] نهج‌البلاغه حکمت 783

[10] طه آیه82

[11] طه آیه82

[12] طه آیه82

[13] طه آیه82

[14] طه آیه82

[15] نهج‌البلاغه حکمت 783

[16] اعراف آیه199

[17] اعراف آیه199

[18] رعد آیه11

[19] رعد آیه11

[20] اعراف آیه199

[21] اعراف آیه199

[22] الخصال ج1 ص217

[23] ص آیه82

[24] حج آیه11

[25] اعراف آیه199

[26] اعراف آیه199

[27] اعراف آیه199

[28] اعراف آیه199

[29] بقره آیه280

[30] اعراف آیه199

[31] اعراف آیه199

[32] اعراف آیه199

[33] اعراف آیه199

[34] اعراف آیه199

[35] اعراف آیه199

[36] اعراف آیه199

[37] شورا آیه159

[38] شورا آیه159

[39] اعراف آیه199

[40] انبیا آیه 107

[41] اعراف آیه199

[42] تفسیر نورالثقلین ج2 ص111

[43] تفسیر نورالثقلین ج2 ص111

[44] تفسیر نورالثقلین ج2 ص111

[45] اعراف آیه199

[46] تفسیر نورالثقلین ج2 ص111

[47] تفسیر نورالثقلین ج2 ص111

[48] تفسیر نورالثقلین ج2 ص111

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه