استاد حدائق روز دوشنبه 19 مهر 1400 در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»[1]
صدق الله العلی العظیم
سخن در شبهایی که توفیق بود در ماه صفر با محوریت سبک زندگی مهدوی از نگاه صاحب الزمان برای اقشار و طبقات مختلف اجتماعی. گروهی که حضرت در این دعای خودشان یاد میکنند و برای اینها هم از ذات مقدس پروردگار تقاضای دعایی مینمایند بعد از ثروتمندان فقرا هستند. عرض کردیم برای ثروتمندان دو نکته ضرورت دارد، تواضع و فراخدستی ضرورت کار ثروتمند است. پول آدم را متکبر نکند مغرور نکند خودش را گم نکند، گاهی اوقات وظائفش را فراموش نکند که متاسفانه این آفت در ثروت برای کسانی که خودش را نساختند ایجاد میشود. یکدفعه میشود قارون، بهترین قاری تورات میشود مخرِّب بر علیه پیغمبر خدا. ثروت میآید تغییر میکند.
عرض کردیم ثروتمندان هم تواضع و فروتنی و هم فراخدستی و انفاق بعنوان ضرورت برای زندگی آنهاست که بحث آن گذشت در جلساتی که در ماه صفر بود، برای فقرا هم حضرت دو چیز را از خدا تقاضا میکند «و علی الفقراء بالصبر و القناعة»[2] پروردگارا به فقرا هم دو مرحمت دو موهبت تفضل کن، یکی صبوری و شکیبایی و دوم قناعت را پیشهی خود کردن. کسانی که تهیدستند، حالا به دلائلی از نظر اقتصادی در تنگنا هستند، یک نکته این است که اینها صبر را از دست ندهند، در بحث صبر هم آیات و روایاتی گذشت، سخن در مورد قناعت است که فقیر از ضرورتهایش روحیهی قناعت داشتن است. البته قناعت برای همه امتیاز است، کما اینکه تواضع برای همه است و اولویت برای پولداران دارد، فراخدستی برای همه و اولیتش برای ثروتمندان است. صبر برای همه ضرورت دارد مخصوصا برای فقرا، قناعت هم همینطور، قناعت امتیازی است ارزشمند برای همه مخصوصا کسانی که از نظر اقتصادی هم در تنگنا هستند.
در یک حدیثی امام صادق فرمود مردم در دنیا دنبال چهار چیز در تلاشند، همه دوست دارند به آنها برسند، من شما خوب بد مرد زن، این خواستهی همه است ولی راه را اشتباهی میروند. یکی از خواستههای همهی مردم که عمومیت دارد امام صادق میفرماید قناعت است، بینیازی است، همه دوست دارند بینیاز باشند، بینیاز زندگی کنند، این تکاپوی روزانهی مردم، این فعالیتهایی که میبینید طرف میگوید تاریک میروم تاریک میآیم، برای چیست؟ میخواهد دستش جلوی مردم دراز نباشد، زندگیاش آمیخته با غنی بودن و بینیازی بگذرد. این روحیهی بینیازی روحیهی ارزشمندی است اما راه بدست آوردنش را مردم دارند بیراهه میروند.
امام صادق میفرماید «أما الغنا فموجود فی القناعة»[3] حاجی میخواهی بینیاز شوی راهش در پول زیاد جمع کردن نیست، ثروت زیاد جمع کردن اگر خودت را نساخته باشی گداترت میکند، میشوی ثروتمند گدا، روحت گداست، روحت فقیر است، نه خود میخوری و نه به دیگران میخورانی. میخواهی بینیاز شوی، امام صادق میفرماید بینیازی را خدا در قناعت قرار داده است. کسانی که این بینیازی را در زیادی اموال دنبال میکنند بهش نمیرسند. خانههای اضافی، پولهای در بانک مانده، املاک و اراضی، اینها کسی را بینیاز نمیکند. و چه زیباست این تمثیل امام صادق علیه السلام که حضرت میفرماید مردم دنیای شما مثل آب شور دریاست، آب شور اگر آدم تشنه نوشید تشنهتر میشد «کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتی یقتله»[4] آدم تشنه را وقتی آب شور بهش میدهند، هی شور روی شور، عطش افزوده میشود، کار به جایی میرسد که این آبهای پیاپی شور او را از پا در میآورد. این یک تابلویی از حقیقت دنیاست که امام صادق میفرماید و خیلیها هم آسیب دیدند، خیلیها با ثروت زیاد و تکاثر اموال میخواستند به آن بینیازی برسند فقیرتر حریصتر از نظر روحی نسبت به دنیا شدند. پس قناعت صفت ارزشمندی است که مدد میرساند و کمک میکند ما را در بینیاز شدن.
در حالات اباذر مینویسند که هم جواب رد به عثمان خلیفه سوم داد در یکی دو مرتبه، هم جواب رد به معاویةبن ابیسفیان داد وقتی رفت شام. در هر دو موردش برایش سکههای فراوانی از طلا را آوردند، ببینید این روح قانع است، این انسانی است که به قناعت رسیده. میگویند نیمهشبی بود، معاویه غلامی را فرستاد با هزار سکه طلا، حالا اباذر هم تبعید شده بود به شام در دولت عثمان. میخواست با این سکههای طلا شخصیت اباذر را بخرد و اباذر به معاویه اعتراضی نکند. چون چند جلسه معاویه نشسته بود جمعی نشسته بودند اباذر ایرادهایی گرفت، معاویه به حسب خودش فکر کرد اباذر هم مثل کسانی است که با پول میشود شخصیتش را خرید. این مامور آمد هزار سکه طلا را گذاشت پیش اباذر، اباذر گفت این چیست؟ گفت مرحمتی معاویةبن ابیسفیان است. گفت معاویه این پول پول شخصی اوست یا پول بیت المال است. گفت پول شخصی کجا بود، معاویه هزار سکهاش کجا بود، این پول را از بیت المال داده به شما. چون شما صحابهی با سابقهی پیغمبری!
یک وقت این حرفها زیر بغلمان نرود، آقای حاجی چون شما اهل مسجدی ما داریم این ارفاق را به شما میکنیم، چون شما فلانی هستید! چه فرقی میکند؟ در بیت المال همه مساوی هستند. ببینید اباذر چگونه خردمندانه برخورد کرد! گفت چون شما صحابه رسول الله هستید موقعیت عالی نزد پیغمبر داشتید معاویه برای شما هزار سکه فرستاده. گفت این هزار سکه را برگردانید نزد معاویه بگویید من با بقیه مردم در مصرف بیت المال یکسانیم، اگر روزی به تمام مردم شام به همین مبلغ انفاق کردید من هم یکی از این مردم، من هیچ فرقی با بقیه ندارم.
مامور یک مامور به اصطلاح عرف عوام زرنگی بود معاویه هم به او تاکید کرده بود که این هزار سکه را هر جوری است سعی کن اباذر قبول کند. گفت آقای اباذر حالا شما به خاطر این مطلب نمیپذیرید، اما من غلام معاویه هستم، معاویه گفته اگر اباذر این هزار سکه را قبول کرد من شما را آزاد میکنم. کلاه سرمان نرود، قربة الی الله نشکندمان جهنم.
خدا رحمت کند مرحوم جد ما را گاهی اوقات توصیه میکردند به طلاب که حواستان باشد قربة الی الله جهنمی نشوید، قربة الی الله امام حسین را کشتند در کربلا، قربة الی الله ولی خدا را به مسلخ کشیدند امام سجاد فرمود «کلٌّ یتقرَّب الی الله تعالی بدم الحسین»[5] تمام این جمعیتی که آمدند کربلا در برابر امام حسین صفآرایی کردند قربة الی الله آمدند، یعنی گفتند ما حسینبن علی را میکشیم به خد نزدیک شویم. این خطرات شیطان است. گاهی اوقات میگویند آقا برای خدا این کار را بکن، برای خدا ظلم بکن، برای خدا تعدی! این غلام همین حرف را به معاویه زد، گفت آقا شما برای خدا این پول را قبول کن تا ما آزاد شویم. عاقل اباذر است، اباذر گفت خدا نمیپسندد که من تو را قید بندگی معاویه رها کنم خودم به قید بندگی او درآیم. من اگر بتوانم تو را آزاد کنم خودم هم برده نشوم این ارزش دارد، ولی تو را آزاد کنم خودم اسیر شوم این ارزش ندارد. و این نکته را هم خدمت همه برادران عزیزی و خواهران محترمه عرض کنم، قرآن میفرماید اول بداد خودتان برسید بعد بداد دیگران. حاج آقا اول خودت را نجات بده، برای بچههایمان جهنمی نشویم برای رفیق گرفتار نشویم برای شریکت خودت را گرفتار نکن «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُم ناراً»[6] اول خودتان را نجات بدهید بعدا خانوادهتان را. اگر خودت داری زمین میخوری اصل خودت هستی، اول بداد خودت برس، واجباتت محرماتت مراعات کن، بعد توانستی دست دیگری را هم بگیری بگیر، اما در دستگیری دیگران دیدی خودت داری سقوط میکنی خدا میفرماید اول خودت. بعضی از مردم را میبینیم برای دیگری دارند گرفتار میشوند، بخاطر رفاقت بخاطر قرابت بخاطر خویشاوندی چشم روی حقائق میبندند، اباذر همین حرف را به آن غلام زد. بعد آن غلام گفت آقا هزار سکه است خیلیها دست و پا میشکنند برای اینها. گفت آن خمره گوشه اتاق ما را میبینی؟ گفت بله، گفت سرمایهی من در آن خمره است، ثروت من! این غلام یک غلام طمّاعی بود، پولکی بود بقول امروزیها، رفت سر آن خمره ببیند در آن خمره چه چیزی است، فکر کرد هزاران سکهی طلا در این خمره قرار گرفته که این هزار سکه به نظر اباذر جلوه نمیکند. رفت دید دو تا قرص نان است، دو تا قرص نان. گفت اینکه دو تا قرص نان بیشتر نیست! گفت یکیش خوراک امشب من است، یکیش هم فردا باشم خوراک فردای من است. منی که خوراک امشب و فردایم آماده است زیر بار منت معاویه نمیروم. حالا مردم چقدر جمع کردند نماز قضا درست میکنند، چقدر جمع کردند و حرص میزنند و ظلم میکنند و ناحق میگویند! خوب این روحیهی قناعت که امام صادق میفرماید قناعت اگر آمد بینیازی میآید، خصوصا این قناعت برای فقرا ضرورت دارد «و علی الفقراء بالصبر و القناعة»[7] آیهی که تقدیم شد آیه 97 سوره مبارکه نحل، من یک ترجمهای از این آیه و چند نکته از این آیه و یک حدیث در تکمیل عرائضم تقدیم کنم. از آیایت که پیام قناعت درش است همین آیه است. قرآن میفرماید «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[8] اگر کسی عمل شایستهای انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، و مومن باشد ما در حق او دو جریان ارزشمند را رقم میزنیم هم در دنیا و هم در آخرت. در دنیا «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»[9] ما حیات طیبه شامل حالش میکنیم و در آخرت «وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»[10] به شایستهترین وجه ما پاداشش را در قیامت خواهیم داد «وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»[11] به بهتر از آنچه که او عمل کرده ما پاداش میدهیم.
یک نکته لطیفی هم عرض کنم، در قرآن یک جاهایی خدا صریح پاداش و کیفیت پاداش را بیان نمیفرماید، کلی ذکر میشود، این را جز ذات مقدس الهی حد صواب را کسی نمیداند. «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[12] برای شهدا، نزد خدا رزق میخورند، این یعنی مشخص نیست، حدش قابل توصیف نیست «وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»[13] ما به احسن ما کانوا یعملون جواب میدهیم، یعنی شما دیگر نمیفهمید چکار میکنیم.
خوب دو نکته در این آیه است، قسمت اول آیه پاداش دنیوی که در کلامی آقا امیرالمومنین میفرماید منظور از حیات طیبه قناعت است، اصلا حیات طیبه قناعت است. کارگری قانع باش، آیت اللهی قانع باش استاد دانشگاهی قانع باش، فرماندهی مدیری مسئولی خانهداری، قانع اگر بودی حیات طیبه داری. حالا این قناعت چه میکند؟ من نکاتی را در روایات عرض خواهم کرد. چند مطلب را من در این آیه ذکر کنم.
اولا یکی از درسهایی که از این آیه استفاده میشود که نژاد جنسیت قومیت سن مراتب اجتماعی از نگاه اسلام مهم نیست، از نظر اسلام تقوا مهم است و ایمان. لذا این آیه هم میفرماید «مَنْ عَمِلَ صالِحاً»[14] هر که کار شایستهای انجام دهد، هر که یعنی اروپایی باشد، افریقایی باشد آسیایی باشد، سیاه باش بلال باش، سید قریش باش ابولهب باش ملعونی، بلال باش و مسلمان باش ممدوحی «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى»[15] این مراتبی که برای ما دستگیر شده قرآن اینها را نفی میکند «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[16] الان در این شیراز جنتتراز کی به خدا نزدیکتر است؟ نه سن و سال ملاک است نه سواد ملاک است نه سابقه ملاک است نه ثروت ملاک است نه شهرت ملاک است. قرآن میفرماید تقوا ملاک است. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[17] میگویند علامه نائینی وقتی فوت کرد خواب ایشان را دیدند، گفتند از برزخ چخبر؟ میگویند ایشان این شعر را خواند
کس نداند در این بحر عمیق، سنگریزه قرب دارد یا عقیق
گاهی اوقات میبینی کسی که بنظر نمیآید آنجا خیلی بنظر میآید، کسی که خیلی در نظر بود آنجا در نظر نیست. این نکته اول که قرآن میفرماید هر کسی که کار شایسته انجام میدهد، نژاد و جنسیت و قومیت و سن و سواد و ثروت برای ما مهم نیست، برای ما ایمان و عمل صالح مهم است این نکته اول.
نکته دوم، خانمها این را زیادی بشنوید. این تبلیغات سوء که متاسفانه در این رسانهها و جرائد و فضاهای مجازی بر علیه اسلام نسبت به حقوق زن میکنند، که میگویند زن در اسلام حقش دیده نشده جایگاهش لحاظ نشده، یکی از آیاتی پاسخ صریح میدهد همین آیه است، قرآن میفرماید «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى»[18] چه مرد و چه زن، فرقی نمیکند. زن صالحه و مومنه باشد و عمل صالح انجام دهد یا مرد مومن باشد و عمل صالح انجام دهد، برای خداوند مرد و زن فرقی ندارد. زن و مرد یکسانند در پیشگاه الهی «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى»[19] ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم. این بحثی که حالا در بحث ارث در بحث دیه در بحث شهادت تفاوتی ما در احکام میبینیم اینها مباحث حقوقی است. من یک جایی عرض کردم اسلام مسئولیت ادارهی اقتصاد زندگی را به دوش مرد سپرده از آن طرف در ارث بردن هم حمایتش کرده. میگویند آقا شما دو برابر میبری ولی وظیفهات است خرج کنی، زن وقتی شوهر میکند صفر تا صد خرج زندگی به عهدهی مرد است. بدون تعارف، ما هستیم و فقه. میگویند آقا زن گرفتی باید خرج بچههایت را بدهی خرج خانمت را هم بدهی. این خانم اگر میلیاردر باشد میتواند ریالی از پولش را در این زندگی نیاورد، پول اوست میتوند خرج نکند ولی مرد موظف است به خرج کردن. این اتفاقا عین عدالت است که از کسی که انتظار کار دارند باید حمایتش کنند. شما به یک کسی مسئولیتی میدهید به نسبت مسئولیتش حمایتش میکنید. به یکی میگویید برو فلان مبلغ خرید کن به همان مبلغ حمایت میکنید به یک فرزند هفت سالهتان یک مقدار پول میدهید به جوان دانشگاهیتان یک مقدار پول دیگر میدهید. میگویید این هزینهای که باید بکند هزینهاش سنگین است آن بچه نمیتواند بگوید پدر ما بین ما فرق گذاشت، خوب تو آن هزینهها را نداری. لذا خواهران محترمه از آن جهت در بحث ارث در بحث دیه چون بحث نان آور و نان رسان است اسلام میفرماید دو برابر. الان هم در قوانین قضایی است که اگر خانمی از بین رفت و ثابت شد که نان آور خانه است باید دیه کامله داده شود. این زن نانآور بوده نانرسان خانواده بوده قتل اتفاق افتاده دیهی کامله میآید. لذا عنوان بحث دیه و بحث ارث به این اعتبار است. ولی در مسائل معنوی یک روایت یک آیه ما نداریم که عنوان شده باشد که ثواب نماز خانمها کمتر از مردان است، این اگر بود ظلم است و نداریم. یک نفر پیدا شود بگوید که مثلا حج خانمها ثوابش از حج خانمها کمتر است. یک روایت بیاورند که بگویند مثلا روزهی خانمها ارزشش از روزهی خانمها کمتر است اصلا نیست، برعکس، یک وقتی زنهای مدینه آمدند خدمت رسول الله گفتند یا رسول الله چرا ما از جهاد محرومیم؟ پیغمبر یک چیزهایی گفتند که مرد باید برود جبهه زیر گلوله شیمیای شود خمپاره بخورد به آن ثواب برسد زن در خانه دارد به آن ثوابها میرسد. تازه گفتند اینجا مردان جای اعتراض برایشان باز میشود. لذا زن و مرد در انجام عبادات در تکالیف در پرورش فضائل اخلاقی یکسانند، آن تفاوتی هم که هست فقط در بحث ارث است و دیه است و آن را هم که توضیحش را عرض کردم. پس از آیاتی که دلیل بر این است که زن و مرد از نگاه اسلام یکسانند همین آیه 97 سوره نحل است «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[20] حالا حرفهایی که عوام میزنند، مردسالاری غلط است زنسالاری غلط است اولادسالاری غلط است. اسلام میفرماید حقسالاری، هر کسی حق میگوید باید حرفش پذیرفته شود، در یک خانهای هر کسی حق میگوید باید حرف او را پذیرفت در یک جامعهای هرکسی حق میگوید باید حرف او حاکم باشد. این هم مطلب دیگر.
البته شرط قبولی اعمال، قرآن میفرماید «مَنْ عَمِلَ صالِحاً»[21] اول عمل باید عمل صالح باشد، ما هر عملی را نمیپذیریم، بعد هم «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[22] اگر اجر از خدا میخواهی آخرت خوب میخواهی باید ایمان هم داشته باشی. اینجا من یک پرانتزی باز کنم یک توضیحی مزید بر اطلاع عزیزان عرض کنم.
افرادی که کار نیک میکنند از دو دسته خارج نیستند، یا مومن هستند یا مومن نیستند. بعضیها هستند میبینید مدرسه میسازند ولی یک رکعت نماز هم نمیخواند شراب هم میخورد به کمیته امداد هم کمک میکند. اعتقادی به قیامت ندارد اما به همنوعان خودش رسیدگی میکند دست دهنده دارد، اینها تکلیفشان چیست؟ اینها را خدا در دنیا حسابشان صاف میکند و خدا نکند کارهای خوب مردم در دنیا تسویه شود «وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصيب»[23] که دیگر در قیامت دستشان خالی میشود. فرعون را خدا در دنیا تسویه کرد، حضرت موسیبن عمران به خدا عرض کرد خدایا چرا به فرعون اینقدر فرصت دادی؟ صدام را چرا 34 سال در عراق فرصت دادند معمَّر قذافی را 42 سال در لیبی؟ ما نمیدانیم پشت پرده چخبر است ما خبر نداریم. ما جنایتهای اینها را شنیدیم، گاهی اوقات شاید اینها یکسری کارهایی اینها میکردند که این فرصت به اینها داده شد و تسویه شدند. فرعون از دیکتاتورهای دانهدرشت تاریخ است، شما اگر چند نفر را در تاریخ بعنوان دیکتاتورهای بزرگ تاریخ نام ببرید یکیش فرعون است که به همسر خودش حضرت آسیه هم رحم نکرد. وقتی حضرت موسی به خدا عرض کرد خدایا چرا فرعون فرصت دادی؟ ببینید طاقت ما کم است کار اگر دست ما بود سنگ روی سنگ بند نمیشد، ما باشیم فقط ظاهرش را میبینیم پشت قضیه را خبر نداریم سریع میخواهیم وارد شویم. حضرت موسی وقتی از خدا جویا شد پروردگارا چرا به فرعون فرصت دادهای؟ خطاب شد موسی فرعون سه کار نیک دارد انجام میدهد داریم تسویه حسابش میکنیم. بله ما نوعا آدمکشیهایش را شنیدم آسیهکشیاش را شنیدیم «وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتاد»[24] را خواندیم، به میخ کشیدن مخالفینش، ادعای خدایی کردنش. اما کارهای نیک فرعون را سه تا را خدا برای حضرت موسی نام برد. فرعون اهل اطعام طعام است، خدا اطعام طعام را دوست میدارد، خدا نان رسانی را دوست دارد ولو فرعون، زیر بار منت فرعون خدا قرار نمیگیرد. من یک مثالی عرض کنم، شما اگر کارگری را به کار گرفتی، این کارگر از نظر اعتقادی و ایمانی با شما هیچ وجه اشتراکی ندارد نه خدا را قبول دارد نه پیغمبر و نه اهلبیت، ولی کارگر سربراهی است از این جهت که هر کاری بخواهید انجام میدهد هر کاری بهش میگویید دارد انجام میدهد. عصر که این کارگر میخواهد برود دستمزدش را میدهید یا نمیدهید؟ اگر بگویید نمیدهید که ظلم کردید. اگر بگویید چون خدا را قبول نداری من زحمت صبح تا عصرت را نادیده میگیرم مشمول آن سخن پیغمبر میشویم که «من ظلم اجیر اجرتَه فلنة الله علیه»[25] این اجیر تو بود برایت کار کرده، نباید حق او را نادیده بگیری، اما اگر کارگری برای شما کار کرد که این کارگر هم کارگر زحمتکشی است و هم معتقد به خداست هم متدین است مومن است ولایی است، شما آن اجرتی که بهش قرار بستید را میپردازید، اضافهی بر آن هم هدیهای بهش میدهید میگویید این هم بابت ایمانت این هم مزد نماز اول وقتی که خواندی خوشم آمد این شام را ببر با زن و بچهات میل کن، این لباس برای خودت.
ما در پیشگاه خدا اینگونهایم. مردم اگر کار نیک کردید خدا را باور داشتید یقینا در دنیا اجرتان را میگیرید مثل فرعون. اینکه بعضیها میگویند این چه حکمتی است فلان کس شراب میخورد نماز نمیخواند روز به روز وضعش دارد بهتر میشود؟ این سنت استدراج است این را خدا تسویه حسابش میکند در دنیا، این کارهای خوب نهفتهاش را دارند تمام میکنند که قیامت دیگر حرف برای گفتن نداشته باشد.
اما اگر کسی کار خوب کرد ایمان به خدا هم داشت هم دنیا را خدا میدهد که در رأس طبق آیه شریفه حیات طیبه که یکی از مصادیق بارز حیات طیبه وجود مقدس امیرالمومنین ذیل همین آیه میفرماید القناعة، این را در دنیا میدهیم به شما، آخرت هم به بهترین وجه پاداش خواهید گرفت. پس شرط قبولی اعمال عمل صالح و ایمان که اجر آخرتی رقم بخورد، اگر این اتفاق نیفتاد فقط بُعد دنیاییاش را خدا تسویه میکند «وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصيب»[26]
مطلب دیگر اینکه قطعا امتیاز بخشی به کارهای خوب ایمان انسانهاست، یعنی اعتقاد فرد باور فرد، «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[27] با چه نیتی دارد اینکار را انجام میدهد با چه قصدی؟ این است که ارزش بخشی میکند به اینکار که هم کار باید خوب باشد و هم نیت. این چند مطلب ذیل این آیه شریفه.
اما نکتهای هم من در بحث آثار قناعت خدمت عزیزان اشاره کنم. ما اگر قانع شدیم به کجا میرسیم. هذ اول الکلام، من دو سه مورد عرض کنم بقیه بحث بماند جلسه دیگر. خوب این حق همه است که بگویند قانع شدیم چه میشود نماز خواندیم به کجا میرسیم حرص نزدیم چه اتفاقی میافتد تواضع با ما چه میکند قانع شدیم چه میشود؟ از ویژگیهای قناعت که خوب آیه میفرماید حیات طیبه که این یکی از بزرگترین موهبتهاست، از ویژگیهای دیگر امیرالمومنین میفرماید عزت نفس، آدمهای قانع نفس عزتمندی پیدا میکنند.
مولای متقیان میفرماید «من عز النفس لزوم القناعة»[28] از آثار ارزشمند قناعت و ملازمت با قناعت این است که انسانها به عزت نفس میرسند و آنهایی که قانع هستند معلوم است که انسانهای با عزتی هستند از نظر نفسانی. گاهی اوقات میبینی دستش خالی است وضعی هم ندارد اما پول را خجالت میدهد. چیزی ندارد اما روح بلندی دارد، از همان حداقلها میگذرد برای خدا، ولی بعضیها خیلی چیزها دارند ولی حاضر به گذشت نیستند. روح عزیز و عزت نفس پیدا کردن.
نکتهی دیگر امیرالمومنین در غررالحکم میفرماید اندوهگین نبودن، یک بخش از اندوههای مردم مال مسائل دنیایی است، آقا چه شد بازار رفت بالا آمد پایین دلار چه شد طلا چه شد ملک چه شد، دیدید که نوع مردم گرفتارند، یک آقایی مدتها قبل آمد گفت من اگر شصت سال قبل قصرودشت میخواستم زمین بخرم چند هکتار میتوانستم بخرم الان همان پولها صد متر زمین هم نمیدهند. گفتم بنده خدا شصت سال گذشت همینطور در فکر دنیا هستی؟ این چه زندگی است که تو شصت سال داری با اندوه میگذرانی. این روحیهی حرص است. حریص اگر کسی شد اینطور میشود. آدم قانع آدمی میشود که زندگیاش آمیخته به اندوه نیست قانع است به آنچه خدا به او داده، میگوید الحمدلله رب العالمین امشب خدا ما را تامین کرده دستمان جلوی کسی دراز نیست با پای خودمان آمدیم مسجد میبینیم، خدای امشب خدای فردا هم هست. این روحیه را انسانهای قانع دارند، زندگی گوارا. ببینید عزیزان بارها عرض کردم خانههای چند هزار متری زندگی خوب نمیآورد. بنده میلیاردر خودم در خانهاش رفتم، این را قصه نمیگویم از کتابها هم نمیگویم از حکایتهای سینه به سینه است، در همین شهر شیراز منزل میلیاردر رفتم خانهای که بیش از ده پانزده سال قبل میگفت سه میلیارد پول خانهام است که الان شاید صد میلیارد پول آن خانه باشد. میگفت آقا شب که میخواهم بخوابم آسایش ندارم در اتاقم را قفل میکنم که پسرم نیاید من را خفه کند. امیرالمومنین به کمیل میفرماید که هر چه ثروتتان زیاد شود دشمنانتان هم زیاد میشود. این طبیعت مال است، گاهی اوقات در خانواده دشمن پیدا میکنید بچههایت دشمنت میشوند رفیقانت دشمنت میشوند همسایهات دشمنت میشود چرا داری نمیدهی؟ حالا توقع دارد هر چه داری بدهی. این طبیعت دنیاست، اگر انسان قانع شد، حالا قانع شدن هم نه به این معناست که انسان دستش خالی باشد، قانع یعنی وابسته نبودن. یعنی راضی بودن به آنچه بهش رسیدی، این را میگویند قناعت، تلاش کردی به یک زندگی رسیدید الحمدلله رب العالمین، حالا ما یک بحثی هم خواهیم داشت نسبت به راهکار قانع شدن، ما چه کنیم که این نفس را تربیت کنیم قانع زندگی کنیم دنیا بازیمان ندهد. این انشاءالله بحث جلسه آیندهی ما باشد. امیرالمومنین فرمود «اطیب العیش القناعة»[29] قناعت گواراترین نوع زندگی است، انسانهای قانع زندگیهای بسیار گوارایی دارند. اینکه امام زمان برای فقرا میفرماید قناعت را خدایا بهشان بده، یعنی اگر دستش خالی است روح قانع داشته باشد لذت ببرد از آن زندگی، آن روح بر این زندگی غلبه پیدا کند، پذیرش اعمال اندک، این را هم بشنوید، حالا این برای آنهایی که یک مقداری تهیدست هستند، روایت از امام ششم است که وجود مقدس امام صاقد میفرماید آنهایی که در دنیا به کم مواهب دنیایی ساختند، حالا وضع خوبی نداشتند خدا قیامت به اعمال کمشان راضی است. حالا خواهید دید، خدا قیامت از کارگر عبادت کارگری میخواهد از استاندار عبادت استانداری میخواهد از مدیر کل عبادت مدیر کلی از آبدارچی عبادت آبدارچی. هر کسی به نسبت به آنچه بهش دادند باید کار کند. میلیاردرها خدا یک انتظار دیگر ازشان دارد تا فقرا.
روایت را بشنوید امام ششم میفرماید «من رضی من الله بالیسیر من المعاش»[30] آنهایی که در دنیا به کم معاش نسبت به خدا راضی شدند، یک زندگی سادهی حداقلی داشت به همین رضایت داد، «رضی الله عنه بالیسیر من العمل»[31] خدا روز قیامت به عمل کمش رضایت میدهد، میگویند ما دیگر از تو نمازهای مستحبی و نافله و چیزهای دیگر و کارهای دیگر انتظار نداشتیم صدقه از تو انتظار نداشتیم، تو نداشتی از نیاز هم نبود بدهی اما دیگران مسئلهی خمسش مسئلهی انفاقش مسئلهی رسیدگیاش، اینها یک توقعاتی دارند. و نکته پایانی و عرضم را تمام کنم، آزادی فکری و روحی، این هم از برکات قناعت است که مولای متقیان میفرماید «استغنِ عمن شئتَ و کن نذیره»[32] بینیازی بجوی از آن کسی که میخواهی تا مثل او بشوی، «استغنِ عمن شئتَ و کن نذیره»[33] از هر کسی که میخواهی بینیاز بشو میشوی مثل خودش. حالا اگر یک کارگری از یک میلیاردی چیزی نخواست، این هم میشود مثل او، این هم میشود مثل او.
روحیهی قناعت را من اشاره کنم و عرضم تمام. در حالات رسول خدا دارد که حضرت یک وقتی در مسجد نشسته بودند مسلمانها حلقه زده بودند. یکی از ثروتمندان مدینه نشسته بود کنار دستش یک فضای خالی بود، یک عرب بیابانگردی که ظاهرش حکایت از این میکرد که وضعی نداشت، با یک لباس سادهای آمد داخل، پیغمبر هم توصیه کرده بودند که هر وقت داخل میشوید هر جا خالی بود بنشینید، دنبال صدر و ذیل مجلس را دنبال نکنید هر جا خالی بود بنشینید «شرف المکان بالمکین»[34] این آمد کنار دست آن ثروتمند نشست. تا نشست پیغمبر دید آن ثروتمند هی دارد لباسش را جمع میکند، حالا شاید یک بخشی از لباس رفت زیر این آقا، هی لباسش را میکشید، یکجوری هم اینکار را کرد که جلب توجه کرد همه داشتند نگاه میکردند، خوب این جوان بیبضاعت عرب هم شرمنده شد، چون رفتار یک رفتار ناپسندی بود و همه فهمیدند و آبروی این جوان به عبارتی تحتالشعاع قرار گرفت، پیغمبر رو کردند به آن ثروتمند عرب، فرمودند آقا لباسهایت را جمع کردی ،ترسیدی از ثروتت چیزی به این برسد؟ عرض کرد نه یا رسول الله. فرمودند ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد؟ عرض کرد نه یا رسول الله، فرمودند پس چرا اینکار را کردی؟ عرض کرد یا رسول الله به جبران این اشتباهی که کردم نیمی از کل داراییام را به این فرد میدهم. ایمانها هم ایمانهای دیگری بوده! نیمی از کل زندگیام را با او تقسیم میکنم، ببینید قناعت چقدر آدم را بزرگ میکند، این جوان عرب تهیدست عرض کرد یا رسول الله من قبول نمیکنم. گفتند چرا؟ گفت من به ثروت برسم من هم همین رفتار را با یک تهیدست دیگری انجام دهم، و نپذیرفت، «استغنِ عمن شئتَ و کن نذیره»[35] بینیازی بجوی از هر که میخواهی، تو هم میشوی مثل او. حالا اگر یک میلیاردری بود شما از او چیزی نخواستید شما هم مثل او هستید «کن نذیره»[36] حالا ما چه کنیم که انشاءالله قانع شویم، این انشاءالله بحث آیندهی ماست، راهکارهای قانع زیستن از نگاه اولیای دین.
همینجا جملهی پایانی ما، یکی از مشکلاتی که ما امروزه به خاطر همین عدم روحیهی قناعت داریم، خانمی امروز تماس گرفته بود که جوانهایی هستند آمادهی ازدواج ولی خانوادههای دختر سختگیریهای بیمورد میکنند، مهرهای سنگین توقعات زیاد سبب شده سن ازدواجها میرود بالا، و عرض شود که آمار خطا و گناه در زندگی جوانان افزایش پیدا میکند. اینها ناشی از همان روحیهی قناعت نداشتن است.
پدران امروز، حالا شاید این حرف را بزنم بعضیها بگویند آقا دوره عوض شود، اسلام برای همهی دورههاست. چند درصد از پدرها و پدربزرگهایی که درون مجلسید روزی که زندگی را شروع کردید همهی اسباب زندگیتان آماده بود، چند درصدتان؟ اکثریت قریب به اتفاق با دست خالی شروع کردند، با توکل به خدا شروع کردند، خدا هم در قرآن وعده داده، «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[37] رفته رفته زندگی شکل گرفته خدا برکت داده. همین آقایی که امروز خانه دارد ماشین دارد امکانات دارد روز اول اینها را داشت؟ ای پدری که خودت با دست خالی رفتی و دختر به تو دادند، چرا امروز به جوان مردم اینگونه سخت میگیری؟ این بیانصافی است، اگر پدرعیال شما هم سی سال قبل چهل سال قبل همین سختگیری را با شما میکرد شما هم زن گیرت نمیآمد. ما محبتی که در حقمان کردند را در حق دیگران عمل کنیم. این متاسفانه همان رویکرد بیقناعتی است. روحیهی قناعت نیست یک، سختگیریها و بهانهجوییهایی که نتیجهاش شده رشد طلاق و کاهش ازدواج و قطعا اگر من بخاطر سختگیریهای بیمورد مانع ازدواج شوم و این جوانها بخاطر این عدم ازدواج، چه دختر و چه پسر به گناه کشیده شوند من هم خالی از این دائرهی گناه اینها نخواهم بود. خوب بسنده کنیم.
صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یابن رسول الله
ایام مصادف با وفا دختر امام حسین حضرت سکینه است، من یک جریانی از حضرت سکینه نقل کنم مرحوم مجلسی نقل میکند.
میفرمایند وقتی اسرا را در خرابهی شام اسکان دادند، حضرت سکینه میفرماید خیلی ما محزون و متاثر بودیم. میگوید شب با دلی شکسته خوابم برد. در عالم خواب دیدم هودجی از آسمان به زمین آمد. پنج نفر از این هودج خارج شدند، اول حضرت آدم ابوالبشر است، دومی حضرت نوح نجی الله است، سومی ابراهیم خلیل الله است، چهارم موسی و پنجم دیدم رسول خداست که شال عزا به گردن انداخته، از این هودج خارج شد، خطاب به حضرت آدم کرد گفت پدر ببین با حسینم و عزیزانش چه کردند!
میگویند در این اثنا هودج دیگری هم از آسمان به زمین آمد پنج بانو هم از این هودج خارج شدند، گفتند اولی حضرت حواست، دومی حضرت ساره است، سومی مریم است، چهارمی کلثوم و یک بانوی قامت خمیدهی دست به کمر گرفتهای، گفتند فاطمهی زهراست، مادر بزرگ شماست. میگوید تا من حضرت زهرا را در خواب شناختم رفتم سمت مادربزرگ گفتم یک گزارشی از این جریانات را به حضرت زهرا بدهم
«یا امتاه بددوا والله شملَنا»[38] مادر بخدا جمعیت ما را پراکنده کردند
«یا امتاه جحدوا والله حقنا»[39] مادر بخدا حق ما را پامال کردند
حضرت سکینه میفرماید همینطور که میگفتم حضرت زهرا سر پایین افکنده بود فقط میشنید، گفتم و گفتم تا رسیدم به اینجا گفتم «یا امتاه قُتلوا والله الحسین أبانا»[40] مادر بخدا حسینت را مظلومانه کشتند، میگوید یک وقت حضرت زهرا سر بلند کرد فرمود «یا سکینه کُفِّی صوتَک»[41] دخترم دیگر ساکت باش دیگر ادامه نده قلبم را آتش نزن، یک وقتی دیدم حضرت زهرا دست برد زیر چادر یک جامهی آغشته به خونی را درآورد به من نشان داد فرمود «هذا قمیص ابیک الحسین»[42] این جامهی آغشته به خون پدرت حسین است این را من همراه دارم تا قیامت، در دادگاه عدل الهی عرضه میکنم خدا ببین با حسینم چه کردند؟
همه بگوییم غریب حسین
[1] نحل آیه97
[2] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی عج
[3] علل الشرایع ج2 ص468
[4] الکافی ج2 ص136
[5] بحارالانوار ج22 ص274
[6] تحریم آیه6
[7] مفاتیح الجنان دعای حضرت مهدی
[8] نحل آیه97
[9] نحل آیه97
[10] نحل آیه97
[11] نحل آیه97
[12] آلعمران آیه169
[13] نحل آیه97
[14] نحل آیه97
[15] نحل آیه97
[16] حجرات آیه13
[17] حجرات آیه13
[18] نحل آیه97
[19] حجرات آیه13
[20] نحل آیه97
[21] نحل آیه97
[22] نحل آیه97
[23] شوری آیه20
[24] فجر آیه10
[25] مستدرک الوسائل ج14 ص30
[26] شوری آیه20
[27] نحل آیه97
[28] غررالحکم ص682
[29] غررالحکم ص191
[30] وسائل الشیعه ج25 ص29
[31] وسائل الشیعه ج25 ص29
[32] غررالحکم ص136
[33] غررالحکم ص136
[34] الطراز الاول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعمول ج5 ص247
[35] غررالحکم ص136
[36] غررالحکم ص136
[37] نور آیه32
[38] بحارالانوار ج45 ص141
[39] بحارالانوار ج45 ص141
[40] بحارالانوار ج45 ص141
[41] بحارالانوار ج45 ص141
[42] بحارالانوار ج45 ص141