استاد حدائق روز پنجشنبه 15 مهر 1400 مصادف با روز سی ام صفر در بیت الحسن(ع) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[1].

صدق الله العلی العظيم

سخن با محوريت کلام ولی‌عصر به اين­جا رسيد که در دعای شريف حضرت برای فقراء امام دو چيز را برای کسانی که در زندگی دچار مشکلات اقتصادی شدند، اين­جا فقراء فقراء اقتصادی منظور است، شما بعضي­ها هم فقراء دينی هستند فقراء فرهنگي‌اند آن يک راهکار ديگر و بايد برود کسب کند معارف را بيندوزد آموزه­های دينی را اين­های که دچار مشکلات اقتصادی‌اند حضرت از خدا تقاضا نمود که به اين­ها خدايا صبر عنايت کن و قناعت را.

سخن پيرامون صبر بود در باب صبر آياتی مورد بحث قرار گرفت از سوره مبارکه البقره که به پنج نوع انسان­ها در دنيا مورد آزمون قرار می­گيرند من يک روايت شنيدنی امروز برايتان بگويم که اين بايد ما را تنظيم کند در  برنامه­های زندگی­مان در ذيل اين آيه که امروز بحث ماست، در آيه 155 خدا می­فرمايد به پنج شکل شماها آزموده می­شويد گرسنگی، ترس، فقر، مشکلات مالی، مشکلات جسمی، بيماری­ها، کسالت­ها و از دست دادن ثمرات زندگی، نتيجه زندگی يک عمر جمع کردید يک‌دفعه می­رود، يک‌دفعه آقا به دلايلی حالا کوتاهی کرد، حالا می­گويم يک علت عمده­ی اين که گاهی اوقات نعمت از کف می­رود بی­علت هم نيست گاهی اوقات می­بينيد طرف مليادر بود، بالشت زير سرش را می­دهد می­گويد بفروشيد پول داروی امروزم را جور کنيد ببينم خدا راضی می­شود، اين امکانات همان‌طور که در روايتی که می­خواهم بخوانم  قرض است مال خودتان نيست اول نگاه­تان را به هرچه داريد نگاه امانت بکنيد نه نگاه ماليت، خانه­ام است خانه­ات کجا بود، خدا می­فرمايد قرضت دادم، شيلاز قرض است اموال قرض است وجودتان قرض است مال ماست، خوب استفاده کرديد اضافه­اش می­کنيم بد استفاده کردي ازت می­گيريم حالا روايت را بعد عرض می­کنم که اين روايت خيلی جهت زندگی­ها را بايد تنظيم کنيم افق ديدمان را نسبت به خودمان و دنيامان روشن کنيم، قرآن در آيه 156 بعد از بيان اشکال امتحانات می­فرمايد رسول ما بشارت بده صابرين را: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»[2]؛ اين­ها امتحانات خداست گرسنگی، ترس، ورشکستگی، بيماری، ثمرات بشارت ده صابرين را صابرين کيا هستند؟ «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ[3]» وقتی که با مصيبتی رو به رو می­شوند با جريان سختی رو به رو می­شوند می­گويند از خدائيم و بازگشت ما به سوی خداست، آيه بعد خيلی اين آيه عجيبه، خداوند سه بشارت می­دهد به انسان­های صبور، صبوری که در اين فراز  و نشيب­ها عوض نمی­شوند، پول بيايد نمازش قضاء نمی­شود، ورشکسته بشود نمازش ترک نمی­شود مريض باشه همان ببنده­ی است که سالم باشد، عليا مجلله زينب کبری(ع) شب يازدهم محرم هم نماز شبش تعطيل نشد، ما گاهی اوقات يک جلسه غافل­مان می­­کند از نماز اول وقت اين­­ها صابرند، صابر اگر شديد خدا می­فرمايد سه وعده از طرف من به شماها داده می­شود، «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ»[4] اول درود من بر آن­هاست بر صابرين، حالا يک اشاره می­کنيم که ما چه کنيم که صابر بشويم اصلاً فرمول صابر شدن چيست؟ اول «عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ»[5]، خدا می­فرمايد درود  ما بر آن­ها اين يک، عزيزان در دو جای قرآن خدا می­فرمايد درود  من بر آن­ها يکی بر شخص شخيص و رفيع رسول خاتم «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً[6]» خدا می­فرمايد خدا و فرشتگان بر پيغمبر درود می­فرستند، اين يک آيه، يک آيه هم اين آيه سوره مبارکه البقره آيه 167: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»[7] اگر صبر کردي صلوات خدا و درود خدا شامل حال شماست اين يک، «وَ رَحْمَةٌ»[8] رحمت الهی شامل حالت می­شود دو، «وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[9] ببينيد در خيلی از آيه­­ها خدا می فرمايد اين کارها را بکنيد اميد اين است که هدايت بشويد اميد اين است که با تقوی بشويد: «لَعَلَّهُمْ»[10]، «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[11] اميد اين است که با تقوی بشويد، برويد تضمين هم نيست درست کار را انجام بدهيد می­شويد با تقوی درست انجام ندادي، به تقوی نمی­رسيد به هدايت نمی­رسيد اما در اين آيه قطعاً خدا می­فرمايد هدايت شده، اگر شدي صابر هدايت يافته­ی.

اين حديث را من يادداشت کردم محضر عزيزان بخوانم حديث بسيار عجيبی است، در چند کتب روايي شيعه بحار، خصال بزرگان نقل کردند امام صادق(ع) در ذيل همين آيه 157 سوره مبارکه البقره اشاره می­فرمايد، اين حديث افق نگاه ما را به زندگی بايد تغيير بدهد، اصلاً واقع بينانه نگاه زندگی کنيم نگاه دارايي­هايمان کنيم نگاه خودمان کنيم، آقا امام صادق(ع) نقل می­فرمايد از رسول الله که پيغمبر فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنِّي جَعَلْتُ الدُّنْيَا بَيْنَ عِبَادِي قَرضاً»[12] من دنيار بين بندهايم به عنوان قرض تقسيم کردم يعنی مال قرضي است هرچه داري، حواست باشد اين خانه­ی که هستيد بيست سال ديگر يکی ديگر است، يک آقای خدا حمتش کند در شيراز يک وقتی ما را صدا زد منزلش اولاد نداشت، همسر نداشت، داشت درد دل می­کرد اسم چند نفر از بستگانش را آورد گفت من به اين­ها اجازه می­دهم بيايند منزلم راهشان نمی­دهم، خب خيلی صحبت­ها کرد و نگرانی­های داشت، آقايون تا دو ماهی گذشت رحمت خدا رفت، خب به ما هم خيلی محبت داشت و بازماندگانش گفتند آقا ظهر بياييد منزلش و به شما خيلی علاقه داشت نهار آنجا باشيد ما رفتيم همان­جايي که دو ماه قبل خودش بود نشسته بودند، می­خواستند سفره پهن کنند ديدم دو سه از آن­های که اسم­شان را آورد و به من می­گفت راه­شان نمی­دهم در خانه، اين­ها نزديک من ايستاده بودند داشتند باهم حرف می­زدند حالا ما استراق سمع نمی­کرديم گاهی آدم يک چيزی به گوشش می­خورد، ديدم يکی می­گفت اين خانه را تفکيکش می­کنيم شمالی، جنوبی اين قدرش مال تو، اين قدرش، روز خاک سپارش، اين لباسی که الآن براي تو است فردا برای کي است؟ می­توانی بگويي فردا برای من است، می­تواني ادعا کني که اين خانه­ی که امروز در او هستم فردا هم هستم، بابا دنيا قرض است، خدا می­فرمايد به عنوان قرض دادم مال من است دست شما، وبستگی­ات را بگذار کنار، هرچه داريد قرض است، بچه­هاتان، خودتان، اموال­­تان، نظام خلقت، اين که بابا طاهر عريان می­گويد به دريا بنگرم در يا تِه بينم يا تو بينم، به صحری بنگرم، به هرجا بنگرم و کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا، يکش می­گفت آقا يخچال فيرزر را تو ببر، کولر گازی را تو، فلان چيز را تو، همين طور که نشسته بودم گفتم حاجی کجايي، هنوز ليلة الدفنت نرسيده خانه­ات را دارند تقسيم می­کنند، اين دنياست، خدا می­فرمايد من دنيا را به عنوان قرض دادم دست مردم مال من است دادم دست شما اگر نشان دادی لايقی، زيادش می­کنم، ديديد يک وقت به يک کسی پولی می­دهيد ­گوييد برو کار کن به بچه­تان اگر پول را خرابش کرد ديگه نمی­دهيد، اگر خوب استفاده کرد حمايتش می­کنيد، خدا می­فرمايد من دنيا را به عنوان قرض بين بنده­هام تقسيم کردم اگر اين­ها خوب استفاده کردند و از اين قرض من درست استفاده کردند ده برابر و هفتصد برابر و بيشتر می­دهد که اين بشارت­ها هم در قرآن آمده، ما داريم بعض از خرج­ها را خدا هفتاد هزار برابر، يکصد هزار برابر برای اموات تا هفتاد هزار برابر جوابت می­دهد اگر از اين قرض خدا در مسير خدا استفاده کردی، و تو هم خوب استفاده کردی و صاحب مال راضی بود خدا می­فرمايد ده برابر،  هفتصد برابر بيشتر هم می­دهم اين جايي که عمل به وظيفه کنيد.

 «وَ مَنْ لَمْ يکن يُقْرِضْنِي مِنْهَا قرضاً»[13] خدا می­فرمايد اگر اين قرضی را که من به شما دادم در مسير من و رضای من هزينه نکرديد، و در حقيقت در راه خدا خرج نکرديد، «فَأَخَذْتُ مِنْهُ شَيئاً قَسراً»[14]، من به زور ازت می­گيرم، دادمت، نشان ندادي لايقی، ازت پس می­گيرم ظرفيت نشان ندادی،  اخذت منها قسراً به زور ازت پس می­گيرم، اما باز اينجا رحمت خدا را ببينيد، الله اکبر، خدا يک چيزی داده دست اين بنده اين بنده لياقت نشان نداد و خوب استفاده نکرد خدا می­فرمايد به زور پسش می­گيرم، در اين پس گرفتن هم باز فرصت برايت می­گذارم اگر حالا که ازت گرفتم در اين پسر گرفتن صبر کردی، آنجا که خوب امتحان پس ندادی، داديمت خوب خرج نکردی، حالا که ازت گرفتيم يک امتحان ديگر است اينجا صبر کن اينجا درست عمل کن،  اگر در پس گرفتن خوب صبر کردی من سه چيز را به تو می­دهم، همين آيه شريفه: «أَعْطَيْتُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ»[15] سه­تا خصلت، سه ويژگی بهت می­دهم که «لَوْ أَعْطَيْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلَائِكَتِي لَرَضُوا»[16] اگر يکی از اين سه چيز را به فرشته­ها بدهم اين­ها راضی‌اند، ببينيد آقايون چه خدای مهربانی، ما گاهی اوقات به يک کسی طرف معامله می­شويم خوب کار نمی­کند که اصلاً قيدش را می­زنيم خدا قيدمان را نمی­زند می­فرمايد من بهت دادم کار نکردی بد عمل کردی، حالا که ازت گرفتم در پس گرفتن خوب عمل کن، حالا که آن­جا ندرخشيدی در صبر کردنش بدرخش، اگر در صبر کردن خوب نقش آفرينی کردی، سه چيز را به تو می­دهم که اگر يکی از اين سه چيز را به فرشته­ها بدهم راضی‌اند، الصلاة و الهداية و الرحمه، صلوات من، درود من يک، هدايت من و رحمت من اين سه چيز را من به شما می­دهم بعد عرض شود که امام صادق(ع) می فرمايد پيغمبر اين آيه را خواند، ان الله عز و جلّ يقول: «الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[17] اين نگاه بايد تو جامعه احياء بشود، حالا می­گويد خانه­ی من، مال من، مال تو کجا بود؟ مال خداست قرض هست دست شما، هرچه داريد قرض است نگاه­تان نگاه قرضی باشد نگاه امانت، آقا زحمت کشيديم پول زحمت کشی است، با چه زحمت کشيدی؟ با بدنت؟ بدن مال اوست، با عمرت؟ عمرت را خدا داده؟ توفيق را خدا داده، اين افق نگاه اگر اصلاح بشود اين وابستگی­ها می­رود کنار، و اين يکی از راهکارهای رسيدن به صبر نگرش انسان­­ها به زندگی است، بعضي­ها می­گويند می­خواهيم صبور باشيم، می­گويند آقا حواست باشد هرچه داری مال خودت نيست مال خداست، الآن شما ببينيد در اين مکان مقدس ذره­ی به اين مکان وابسته نيستيد چرا؟ چون می­گويد مال من نيست، به اين صندلی وابسته هستيد، به اين مکان وابسته­ايد تو جامعه جاهای که می­رويد وابستگی برايتان ايجاد نمی­شود اما گاهی اوقات طرف می­بينيد، به ساعت پشت دستش وابسته است خب نگاه به ساعتت هم همان باشد نگاه به فرش در خانه­ات هم همان باشد، نگاه  به خودت هم همان باشد، ابالفضل نگاه به دستش همين بود قرض است:

         و اللّه إن قطعتم يميني             إني احامي أبدا عن ديني[18]

دستم را گرفتيد دينم را نمی­تونيد بگيريد دست مال خدا بود، در راه خدا دادم.

در زمان رسول خدا(ص) خانواده­ی بودند در مدينه اين آقا مرد کشاورز بود صبح­ها می­رفت سر کار شب بر می­گشت اين­ها يک پسری داشتند، اين پسر هشت ساله شد، بچه مريض شد دو سه شب بود وقتی که اين پدر از سرکار می­آمد غروب می­آمد اين بچه از درد ناله می­کرد يعنی صدای ناله اين بچه بلند بود، يک شب قبل از آمدن اين بچه به منزل، بچه مرد، قبل از آمدن پدر، اين زنی با ايمان ببين اين نگاه نگاه قرضی است بچه­ات هم قرض است خودت هم قرضی، طرف يک مريضی پيدا می­کند نماز ترک می­کند ای بي­معرفت عرض کردم آن هفته­ی قبل يک کسی آمده بود خانمی در دفتر ما يک حرف­های می­زد، گفتم خانم خجالت بکش، خواهرت کرونا گرفته مرده اين فضولی­ها را نکن به خدا توهين می­کني، اين­ها نگاه وابستگی است، گفت خواهرم نماز شب می­خواند گفتم نماز شب بخواند، مگر بايد هر نماز شب خوانی تا الی يوم الدين زنده بماند خودت را اصلاح کن، ادعای ديانت می­شود ولی وابستگی داری به دنيا، اين خانم با ايمان زمان پيغمبر در مدينه می­دانست شوهرش الآن مياد اين بچه يک دانه پسر هم داشتند اين هم طفلک از دنيا رفت بچه را برداشت برد گذاشت در اتاق ديگر در را بست سفره غذا را پهن کرد مثل هر شب خودش را آراسته کرد شوهر آمد منزل، ديد صدای گريه چه نمي­­آيد خب فکر پدر ناراحت بود بچه چند روز مريض بود ناله می­کرد گفت خانم بچه­ حالش چطوره؟ صداش نمي­آيد نمی­خواست يک‌دفعه به شوهر اين خبر را بدهد که بچه فوت کرد، به کنايه گفت گفت هدئت صوته[19]، صداش خاموش بود، صداش خاموش شد از نظر کنايي يعنی به رحمت خدا رفت، شوهر نفهميد فکر کرد بچه خواب رفته، نشست شامش را خورد، بعد از شام دوباره سراغ گرفت، گفت خب بچه چه شد صداش خاموش شد، خواب رفت، خانم فهميد که نه، شوهر نگرفته، گفت آقا من يک سؤالی ازت می­پرسم جواب بده، بعداً حال بچه را بهت می­گم، گفت بگو، گفت امروز که شما نبوديد در اين محله ما يک اتفاقی افتاد، گفت چه اتفاقی؟ گفت يک کسی امانتی را سال­ها نزد کسی سپرده بود مأموری از طرف صاحب امانت آمد گفت امانت را پس بده، آن امانت­دار گفت پس نمی­دم سال­ها پيش من بوده ديگه تحويل نمی­دم اختلاف شد بين امانت­دار و آن مأموری که از طرف صاحب امانت آمده بود، به نظر شما حق با کدام يکی از اين دو نفر بود، شوهرش گفت خانم مسلم و مشخصه حق با صاحب امانته، سال­ها امانت دست اين امانت دار بوده بايد برگرداند نمی­تواند بگويد نمی­دهم گفت نظرت اين است؟  گفت بلی، گفت غير از اين هم خطاست، گفت آقا پسر ما سال­ها امانت بود پيش ما اين نگاه قرضی است، امشب قبل از آمدن شما نماينده خدا آمد برد او را پيش خدا، گفت بچه مرد؟ گفت بلی شوهر آرام شد، گفت راست می­گويي اين بچه امانت بود دست ما، آقا آن شب گذشت فردا اين بچه را بردند دفن کردند خبر به رسول الله رسيد، که يک زنی با ايمانی با اين مقدمه شوهرش را آرام کرد، پيغمبر در حق اين خانواده دعا کرد و به برکت دعای پيغمبر خدا چهار پسر به اين خانواده داد که هر چهار پسر تاريخ می­نويسند از قراء عرب شدند اين نگاه نگاه قرضی است آقا هرچه داری قرض است.

يک وقت دارالرحمه رفته بوديم تشييع جنازه­ی حالا من از زمان پيغمبر نگويم از زمان خودمان بگويم، دوتا صحنه در يک روز خدا به من نشان داد، صد و هشتاد درجه متفاوت، ورودی دارالرحمه ديدم يک آقايي هيکل مثل رستم دم در غسال خانه ايستاده بود خودش را بلند می­­کرد می­زد زمين فحش خدا می­داد، خودش بلند می­کرد می­زد تو ديوار فحش امام حسين می­داد، ای فلان فلان شده­ی امام حسين، ای خدای چنان، ملت هم همه رفته بودند کنار، خداي چنان مادرم را کشتی، ای حسين چه کار کردی؟ ما می­­خواستيم برويم يک آقای بود جوانش غرق شده بود چه جوانی؟ چه جوانی؟ جوانی که در سيزده سالگی نامه برای آيت الله العظمی بهجت نوشته بود من دستخط آيت الله بهجت را ديدم، زير آن نامه آيت الله بهجت نوشته بود من افتخار می­کنم در زمانی زندگ می­کنم که نوجوان­های مثل شما زندگی می­کند اين جوان در بيست سالگی­اش رفته بود کسی را پشت سد نجات بدهد، آن را نجات داد خودش غرق شد، ما برای تشييع او رفته بوديم اين اعجوبه را هم من ديدم، يکی همرام بود گفت آقا حداق برو يک نصيحتش بکن، گفتم مگر تو ديوانه­ی اين داره فحش به خدا می­­دهد اين داره توهين به امام حسين می­کند با اين می­شود حرف بزني، خب عقل داشته باش، امر به معروف و نهی از منکر ظرفيت قابليت، پذيرش شرائط، اين­ها را ما نخوانديم بلد نيستيم فکر می­کنيم هرجا بايد حرف زد گفتم بلی من در يک صورت باش حرف می­زنم، چهار، پنج­تا بشويد برويد بگيريدش يک آدم در و ديوانه­ی است بگيريدش آن وقت باش حرف می­زنم می­گم ببين خدا نه­نه­ات را که برد برد، بابات را هم می­برد خودت را هم می­برد، همه را هم می­برد فضولی هم موقوف، حالا خودت را بزن در ديوار آقايون اين صحنه را من ورودی دارالرحمه ديدم رفتم کنار قبر آن جوان، همه گريه می­کردند پدر اين جوان حتی لباس مشکی نپوشيده بود، ايمان را ببينيد نگاه قرضی را ببينيد حاج آقا همه چيز مال خداست اگر نگاهت اين جوری شد در مصيبت استواری صبوری.

يک مداحی آورده بودند از مداحان محترم شيراز حالا خدا سليقه هم بدهد به ما، ما داريم وقتی مصيبت رسيده­ی ديديد مطالبی بگوييد که اين آرامش پيدا کند نه نمک بر زخم­هاش بپاش هدف گرياندن نيست هدف آرامش دادن است، اين آقا با اين که فرد محترمی هم بود، می­ديد همه دارند گريه می­کنند باباش ايستاده بود فقط باباش می­گفت الحمدلله ربّ العالمين، الحمدلله ربّ العالمين، اين می­ديد پدر نه گريه می­کند نه شيون می­کند، می­گفت آقای فلانی بيا حجله پدرت را ببين، پسرت را که داماد نکردی، بيا بگذارش تو حجله قبر بيا رخت دامادی را تنش ببين اين­ها را می­گفت مردم زار می­زدند اين پدر هی می­گفت الحمدالله رب العالمين، الحمدلله رب العالمين، من آهسته رفتم به آن مداح گفتم چه داری می­گويي؟ مردی حسابی پشت بلندگو بگو از اين پدر بچه ياد بگيريد ايمان يعنی اين؟ صبوری شکيبايي تو اين آدمی که با ايمانه دارد صبر می­­کند حمد خدا را می­کند هی داغش را تازه­تر می­­کني، اين صحنه را هم من آن روز ديدم يکی کفر می­گفت يکی الحمدلله ربّ الله العالمين.

تفاوت کجاست؟ تفاوت تو نگاه­هاست اگر دنيا را قرض ديدی خدا می­فرمايد لايق بودی، من بيشترش می­کنم لذا آقايون نعمت الهی، «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ[20]»، می­خواهی، پول برايت بماند قرض خداست خرج کن خدا می­فرمايد ده برابر، هفتصد برابر بيشتر می­دهم، می­خواهی سلامتی بماند جوری استفاده کن که خدا بپسندد نعمت را در مسير خدا استفاده کنيد خدا افزايش می­دهد، بد استفاده کرديم خدا می فرمايد ازت می­گيريم، ولی اگر پس هم گرفتيم توبيخت نمی­­کنيم، طردت نمی­کنيم، باز خدا رحمة للعالمين است تو بد کردی، تو بد درس و امتحان پس دادی در اين امتحانی که پس دادی باز آنجا اگر خوب صبر کردی باز سه چيز به تو می­دهيم صلوات و هدايت و رحمت.

خب در اين آيه من چند نکته را محضر عزيزان عرض کنم که قرآن می­فرمايد: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»[21] چند چيز عزيزان موجب تقويت بنيه­ی صبره، يکش همين که وجود پيامبر از خدا ذکر می­فرمايد که نگاه­تان نگاه عاريه باشد نگاه امانت باشد، مرحوم آيت الله العظمی شيخ عبدالکريم حائری من وقت مجلس را نمی­گيرم داستان مفصلی است که حاج شيخ از اميرالمؤمنين و سيد الشهداء استاد امام بنيان‌گذار حوزه علميه قم، بعد از اين که از محضر ميرزای شيرازی فارغ التحصيل شد آمد بياد ايران رفت نجف سه ماه نجف ماند از اميرالمؤمنين می­­خواست که يکی از صاحب نفسان و انسان­های برجسته را به من نشان بديد که اين بشه الگوی زندگی­ام، آخر عرض کردم يک روز گفتم الگو داشتن مثل اين دستگاه­ها جی پی اس و نقشه­های راهنماست ديگه راه را گم نمی­کنی، سه ماه نجف ماند نتيجه نگرفت با زن و بچه آمد کربلا سه ماه کربلا ماند شش ماه حاج شيخ اين را من با دو واسطه از آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری نقل می­کنم، خدا رحمت کند مرحوم حضرت ححت الاسلام و المسلمين آقای حاج شيخ محمد آيت­اللهی ايشان نقل می­کرد می­گفت از آقای حاج شيخ مرتضی حائری آيت الله شيخ مرتضی حائری فرزند حاج شيخ که گفت بود پدر ما اين جريان را يک وقت روی منبری درس خارج قم نقل کرده بود حالا خلاصه عرض کنم بعد از شش ماه پافشاری امام حسين می­گويند حاج شيخ عبدالکريم فردا سحر حرم که می­روي، يک جوان هجده ساله­ی هست با اين مشخصات می­رود و اين جوانی که از انسان­های بزرگ است اين را ما به تو معرفی کرديم، درسی که اين جوان به حاج شيخ عبدالکريم داد چه بود؟ روز قبل به حاج شيخ می­گفت عمامه من عاريتی است، عبا و قبای من عاريتی است، فردای آن روز جلو حاج شيخ عبدالکريم مرد و دفن شد، حاج شيخ در حوزه علميه قم روی منبر فردا آن درسی که آن جوان از طرف امام حسين به من داد اين بود می­­خواست بگويد آقای حاج شيخ عبدالکريم مرجعيت عاريتی است، دنيا عاريتی است ثروت عاريتی است، رياست عاريتی است همه چيز مان عاريتی است وابسته به اين موقعيت­ها نشويد اين­ها عاريتی است اين خيلی کمک می­­کند انسان را در روش زندگی دنيا را قرض ببينيم.

يک کلام از اميرالمؤمنين عرض کنم چند نکته را در تقويت صبر، آقا اميرالمؤمنين در مراتب صبر نسبت به صبر در برابر مصيبت امام می­فرمايد: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ الْمُصِيبَاتُ»[22] وابستگی­هاتان را کم کنيد، وابستگی­ها را به دنيا کاهش بدهيد هرچه وابسته نباشيد صبر و شکيبايي­تان بيشتر می­شود بعضي­ها به خودشان هم وابسته نيستند، به آن­چه خدا داده وابسته نيستند زهد، زهد يعنی عدم وابستگی، امام صادق در بيان زهد فرمد زهد معناش نخوردن نيست، نپوشيدن نيست، ملياردر باشه ولی زاهد باش وابسته نباش، هرچه داری بگو مال خداست قرض است اين زهده، بعضی­­ها هيچ ندارند همان حد اقلی که دارند وابسته است، بعضی­ها خدا همه چيز را ريخته در دامنش سليمان ابن داوده، ولی وابسته نيست، اميرالمؤمنين است شش کشور اسلامی تحت فرمانش است فرمود به خدا قسم حکومت بر شما مردم از آبی که از بينی يک بزغاله مي­آيد پايين نزد من بی­ارزش­تره، برای خدا قبول کردم اين زاهده، زاهد را امام صادق فرمود خدا بين اين دو آيه قرآن ترجمه کرده و تفسير فرموده: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ»[23] زاهد يعنی هرچه ازش می­گيرند، از خدا نمی­برد، وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم‏» زاهد هرچه بهش می­­دهند مغرور نمی­شود، از خدا غافل نمی­شود، دنيا بياد سمتش همانی است که دنيا بهش پشت کند، ببينيد اميرالمؤمنين را چهار مرحله برای زندگی حضرت بزرگان نقل می­کنند، از ولادت از ولادت حضرت تا بعثت حضرت که ده سالگی حضرت بود، از دوران پذيرش اسلام و تحقق اسلام تا ارتحال پيغمبر تا سی و سه سالگی، از سی و سه سالگی تا پنجا و هشت سالگی دوران انزوای حضرت و گوشه نشينی حضرت، از پنجا و هشت سالگی تا شصت و سه سالگی دوران امارت و خلافت حضرت در تمام اين دوره­ها اخلاق اميرالمؤمنين، رفتار حضرت عبادت حضرت سلوک حضرت تغيير نکرد همان علی ابن ابی طالب زمان پيغمبر، همان علی ابن ابی طالب  در بيست و پنج سال خانه نشينی بود و همان علی ابن ابی طالب در چهار سال و شش ماه خلافت داری و حکومت داری.

يک آقای مدير کلی، می­گفت آقا ما نوع نمازهامان قضاء می­شود همه­اش تو مأموريت و جاده و اين ور و آن ور، گفتم بد داری امتحان پس می­دهی، حالا شده آقای مدير نمازت می­آيد تو حاشيه­ نشان دادی که لايق نيستی، پس عزيزان زاهد يعنی کسی که وابستگی نداره به سمتش بياد بهش پشت کند، هيچ تو روحيه­ی او اثر نمی­گذاره اين هم يک عامل ديگر در رسيدن به صبر.

ايمان به خداوند صبرها را زياد می­کند، اصلاً از اثرات و آثار يادخدا وقتی شما يادخدا کرديد باورتان شد که امانتی اوست و از او به شما رسيده وسوسه­های شيطانی بازی­تان نمی­دهد، ديديد شيطان بعضي­ها را چه جوری وسوسه می­دهد، می­گويند خدا چه خدايي؟ اين چه عدالتی است؟ اين چه حکمتی است؟ می­گويد تو کار خدا ماندند، اين هم وسوسه شيطانه، چرا از تو گرفت؟ چرا تو مريض بشوی؟ اگر يادخدا کرديد وسوسه­های شيطانی به سراغ شما نخواهد آمد از اثرات ايمان به خداوند و ياد خداوند آن­های که ياد خدا می­کنند کلمات کفر آميز نمی­گويند، می­شود همان آقايي که جوانش را دارند دفع می­کنند هی می­گويد الحمدلله ربّ العالمين اين ايمان است اين يادخداست.

و يادخدا کرديد برای ديگران هم درس هستيد، من امروز خاطره آن آقا را گفتم شد درس برای همه­مان بی­ايمانی آن آدم را هم گفتم شد درس برای همه­مان، با ايمان بودی می­شوی الگو می­شوی درس، می­شوی سر مشق و نکته­ی ديگر اگر کسانی با ايمان شدند و يادخدا را فراموش نکردند اين موجب تسکين و تسلی خاطر می­شود اين که انسان از خدا بخواهد از خدا جدا نشود حالا تعلقات دنيايي امکانات دنيايي آقا اميرالمؤمنين عرض می­کند خدايا اگر در جهنم هم ببری اهل جهنم را خبر دار می­کنم بحبّی لک که دوستت می­­داريم ما اگر حضرت در دعای کميل دارد امشب می­خوانيد حضرت به خدا عرض می­کند اگر ما را پروردگارا به دوزخ ببريد بر عذاب شايد صبر کنم بر فراق نمی­توانم صبر کنم اين ايمانه يعنی در سختی­ها از شما نمی­­توانم جدا بابشم با شما باشيم هرجا باشيم بهشت است اين که شاعر می­گويد:

راستی مردان جانباز خدا می­نخواهند از خدا جان را جدا     انبياء را تن بود زندان جان، جان نخواهند جز بهشت جاويدان

آن بهشت جاويدان قرب حق است  در بهشت هست هرکه با حق ملحق است

هرکه کارهاش را خدا تأييد می­کند عيناً اين که در بهشته، يکی دو نکته ديگر اعتقاد به مقدرات الهی ضريب صبرتان را می­برد بالا معتقد باشيد خدا تقديراتی دارد و مقدراتی دارد که ما نمی­دانيم ما متوجه نيستيم، چرا اين آقا رحمت خدا رفت؟ چرا اين مشکل پيش آمد؟ چه اتفاقی افتاد آن بخشش که به تصميم و تقدير خداست به ما مربوط نيست قطعاً درش حکمت است اين را هم در خودمان تقويت کنيم و از مواردی که صبر را افزايش می­دهد جلسه اول عرض کرديم نماز خداوند می­فرمايد بر پاداشتن نماز: «اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ»[24] خود نماز صبورتان می­­کند و لذا در بحران­های زندگی يک­جايي که گير افتادی می­بينی حالت را شيطان دارد منقلب می­کند سريع بلند شد وضوء بگير دو رکعت نماز، ببين چه می­بينی بسنده کن «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»[25]

روز شهادت امام رئوفه، يک جريان از عنايت امام رضا و که ببينيم امروز در خانه­ی که آمديم، در يکی دو جلسه هم من ديشب عرض کردم ماه صفر پايان زيبائيه، با امام رئوف تمام می­­شود، يعنی کارنامه دو ماه عزاداری­ات را از يد با کفايت ثامن الحجج می­گيری مرحوم نوری اعلی الله مقامه می­­نويسد در شهر يزد دوتا برادر بودند، يکی عالم بود يک برادر ديگه فاسق و فاجر بود اصلاً اين­ها دوتا افق رفتاری و فکری متفاوت داشتند خيلی اين برادر عالم هم رنج می­برد از اين برادری که رعايت ضوابط شرعی را نمی­­کرد چون مردم می­آمدند گزارش را به اين برادر می­دادند، برادرت اين کار را کرد، اين کار را کرد، چون مثلاً يک سالی عده­ی می­خواستند از يزد بروند مشهد زيارت قافله­ی می­خواستند بروند اين عالم هم همراه کاروان، از يزد که حرکت کردند يک چند منزلی که رفتند ديدند يک شبهی سياهی از سمت يزد دنبال اين­ها داره می­آيد آمد آمد تا رسيد به کاروان ديدند همان برادری بالاخره لا ابالی است آن آقای عالم به برادرش گفت برادر کجا داری می­آيي؟ گفت من هم می­خواهم بيايم مشهد گفت برادر البته من يک جمله بگم يک جايي هم عرض کردم آن قدری که آن قدری که افراد فاصله گرفته­ی از دين به اين جلسات نياز دارند اين جمع حاضر نياز ندارند، دارو برای که ضرورت دارد؟ بيمار، آنی که در حد آن بيماری نيست می­گويند آقا اکسيژن بايد گذاشت رو دهان کسی  که ديگه تنفسش مشکل دارد، به آدم سالم که اکسيژن نمی­گذارند که اين جلسات اولويت حق آن­های است که ديگه نماز را گذاشته کنار، ائمه را گذاشته کنار، سبب بشويد جذب کنيد بشويد حلقه اتصال، گذشت ماه صفر ولی آينده حاجی آقا اگر يک­جايي می­­خواهی بروی، در فاميلت اگر جوانی از دست رفته هزينه کن بگو عمو جان، دايي جان، پسرم، برادرم من می­خواهم بروم هيئت می­آيم دنبالت خودم می­شوم راننده­ات شخصيت بهش بده بيا باهم بريم هيئت و بعد هم خودم برت می­گردانم، بعد هم که داري می­آوريش بگو خدا يا رسول الله ما اين را آورديم من از اين دستم بيش از اين بر نمی­آمد سپردمش به شما شما اين را اصلاحش کن، من که نمی­توانم، اگر شما نمی­پسنديد اصلاحش کنيد ببينيد چه می­بينيد؟ من سراغ داشتم کسانی را که بعضی­ها هزينه کربلاشان را دادند، بابا تو فاميلمان يک جوانی بود اصلاً از همه چيز بريده بود، گفتم کربلا می­روی، دوست داری بروی ببيني چه خبره؟ من بانی می­شوم، ثبت­ نامش کردم هزينه­اش را دادم، در کاروان اسمش را نوشتم گفت وقتی که می­خواست برود بدرقه­اش کردم يک پيغام به امام حسين خودم دادم گفتم يا اباعبدالله من حريف اين نمی­شدم فرستادمش اگر دوست نداری اين شيطانی بشود، و شيطان او را ببرد کمکش کنيد، گفت آقا از کربلا برگشت آدم ديگری شد اين جوان لا ابالی دنبال برادر می­آمد گفت برادر تو کجا می­آيي؟ گفت می­­خواهم بيام مشهد، ما هم می­­خواهيم بياييم خدمت امام رضا، گفت برادر اگر داری می­آيي ادب در مسير را حفظ کن، توهين به زائرها، به همسفری­ها نکن، قول داد يک دو سه روزی که از سفر گذشت اين اخلاق زشتش دو باره برگشت اين همسفری­ها می­آمدند به اين عالم می­گفتند آقا برادرت اين حرف را زد اين کار را کرد اين برادر عالم هم گفت برادر خودت را اصلاح کن ما زائر امام رضا هستيم تو قول دادی آمدند تا رسيدند نيشابور صبح نيشابور بودند يک‌دفعه اين برادر مريض شد ببين خدا وقتی بخواهد کسی را ببرد هزارتا دکتر هم بريزند هيچ کار نمی­­توانند بکنند بارها گفتم اطباء به اندازه سوادشان کار می­کنند، بارها پرفسورهای پزشکی را ديدم می­گويند آقای حدائق برای فلان مريض فقط دعا ديگر از ما کاری ساخته نيست، گاهی اوقات اين قدر پول ذليل می­شود اين قدر سواد بی­قدرت می­شود در برابر اراده­ الهی آقا اين صبح مرض شد يک‌دفعه مرض شدت پيدا کرد ظهر مرد حالا تازه يک نيم روز وقتش دادند بعضي­ها با يک سکته­ی قلبی صدق الله العلی العظيم.

مدير کل بنده تو شيراز سراغ داشتم چای شيرين کرد بنوشد کنار اسکان چايي صدق الله مديرها ياد بگيرند مديری سه صد نفر زير دست­‌اند همان­جا می­بريمت جمع می­کنيم، آقا اين برادر صبح مرض شد ظهر مرد برادر عالم گفت خب اين برادر ما به عشق امام رضا آمد غسلش دادند تو غسال‌خانه­ نيشابور کفنش کردند، در يک نمدی پيچيدند اين را گذاشتند روی مرکب گفت ببرين مشهد دفنش کنيد حالا که به عشق امام رضا آمد برود مشهد به خاک سپرده بشود، آوردنش عرض شود که مشهد و تو حرم امام رضا هم سه بار دور ضريح طوافش دادند بردند در قبرستان مشهد به خاک سپردند برادر عالم می­­گويد شب ليلة الدفنش نماز خواندم قرآنی هم برای روحش خواندم، دوتا مطلب من را رنج می­داد يکی از يک طرف کارهای ناشايست او و وضعيت عالم برزخ او نگران بودم که الآن چه وضعی در آن عالم دارد؟ از يک طرف ديگر می­گفتم خب اين به عشق امام رضا آمد و آورديم تو حرم هم طوافش داديم امام رضا بی­دشت نمی­گذارند برود، ما بين اين دو حالت بوديم گفتم خدايا حال برادرم را تو عالم برزخ به ما نشان بده، گفت شب خواب برادر را ديدم، ديدم لباس سفيدی زيبايي بر تن دارد در يک باغی دارد قدم می­زند فهميدم عالم برزخ است، قدر خودت را بدان کجا آمدی امروز؟ گفتم فهميدم عالم برزخه سلام کردم برادر تو را چه به اين­جا؟ اينجا کجاست؟ گفت اينجا باغ برزخی من است خانه برزخی من، گفتم تو که دستت از عمل خالی بود اينجا را که به تو داد گفت علی ابن موسی الرضا، گفتم می­شود بگويي بر تو چه گذشت؟ گفت برادر در نيشابور که مريض شدم لحظه مردن حضرت ملک الموت آمد جانم را بگيرد فقط همين اندازه بگويم مثل گوسفندی که زنده زنده پوستش را می­کنند روح از بدنم خارج شد فريادها می­زدم شماها نمی­فهميديد، گفت تمام وجودم يکپارچه شد آتش، من را آورديد در غسالخانه گفتم حالا اين غسال آب می­ريزه آتش­ها خاموش می­شود گفت سنگ غسالخانه شد آتش غسال آب می­ريخت مثل آتش مذاب می­کردند در دهن من، دست می­کشيد دست غسال می­شد آتش گفت زجرها کشدم ناله­ها زدم ولی شماها نمی­فهميديد گفت من را تو کفن پيچيديد لايه­های کفن شد شد لايه­های آتش نمک دورش پيچيديد شد آتش مضاعف روی مرکب گذاشتيد مرکب شد آتش از نيشابور تا مشهد عذابم می­­کردند آقا کاری حساب داره، گستاخی و خدا گريزی و ناسپاسی بايد مکافاتش را پس بده، عدالت خدا اين را اقتضاء می­کند، گفت رسيديم مشهد تا دم در حرم امام را داشتند من را عذاب می­کردند مأموران عذاب الهی، گفت من را از آن مرکب بلند کرديد رو دست­  که در تابوت گذاشتيد آورديد داخل حرم آتش­­ها خاموش شد مأمورهای عذاب بيرون حرم ايستادند، گفت همين­جايي که قبر آقاست يک تختی بود امام رضا نشسته بودند رو تخت جمعيت زيادی دور حضرت داشتند طواف می­کردند گفت من را آورديد دور حضرت يک دور چرخانديد ديگر حالا عذاب نمی­شدم بدنم عادی شد آتشی نبود، گفت يک دور چرخانديد مقابل صورت حضرت با فاصله يک پيره مرد محاسن سفيدی موقری ايستاده بود آن پيره مرده رو کرد به من گفت تا اينجا هستی به آقا التماس کن يک کاری برايت بکنند، از اينجا بردنت بيرون عذاب بيرون حرم در انتظار توست، التماس کن به حضرت، گفت و کردم به امام رضا گفتم آقا غلط کردم اقا پيشمانم آقا به دادم برس دستم بگير گفت حضرت سرشان را انداخته بودند پايين اصلاً نگاهی من هم نمی­کردند، گفت دور دوم من را چرخانديد رسيدم به آن پيره مرد که دور دوم تمام شد، گفت يک کاری بکن برای خودت التماس کن به حضرت گفت دوباره شروع کردم التماس کردن چهره به چهره حضرت بود آقا پيشمانم آقا ناديمم آقا اشتباه کردم گفت باز حضرت سر را بلند هم نکردند اصلاً نگاهی من کنند، گفت سرشان را پايين بود، گفت دور سوم شروع شد رسيدم به آن پيره مرد که ديگر داشتند من را می­بردند گفت کاری نکردی برای خودت دارند می­برند تو را از حرم، تمام شد فرصت، گفت به پيره مرده گفتم آقا هرچه به حضرت التماس می­کنم اصلاً امام توجه نمی­کند، نگاه نمی­کند.

گفت آقا را قسم بده به پهلوی شکسته مادرش فاطمه، گفت رو به حضرت گفتم آقا تو را به پهلوی شکسته مادرت نگاهم کن، گفت تا اسم مادرش را آوردم حضرت سر بلند کرد يک نگاهی به من کرد مثل اين که بغض راه سخن گفتن را بر حضرت مسدود کرده بود آقا بغض آلود اين حرف­ها را زد، فرمود فلانی گرچه جايي برای شفاعت تو باقی نگذاشتی، اما چه کنم که نام مادرم را بردی، دست بلند کرد آقا دعا کرد، گفت برادر همه اين­­ها مرحمتی امام رضاست، دو سه بيت شعر بگم عزيزان فيض بدهند:

السلام ای شهيد خراسان           ای پناه همه بی­پناهان

تو جگر گوشه­ی مرتضايي         تو علی ابن موسی الرضايي

دو ماه عزاداری کردی، بگوييم آقا مزد اين دو ماه اين بيت شعر ما باشد:

جان زهراء و جان جوادت         وقت مردن کن از ما عيادت

ای رضا جان ای رضاجان ای رضا جان.

 

[1] - بقره/157.

[2] بقره 156

[3] - بقره/156.

[4] - بقره/157

[5] - بقره/157

[6] - احزاب/56.

[7] - بقره/157.

[8] - بقره/157.

[9] - بقره/157.

[10] - بقره/187

[11] - بقره/21

[12] الکافی ج2 ص92

[13] الکافی ج2 ص92

[14] الکافی ج2 ص92

[15] الکافی ج2 ص92

[16] الکافی ج2 ص92

[17] البقره آیه156 و 157

[18] - شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج‏3، ص: 192.

[19] در منابع حديثی و تفسيری يافت نشد.

[20] - ابراهيم/7.

[21] - بقره/167

[22] -الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 50.

[23] -الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 246.

[24] - بقره/153.

[25] - بقره/157

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه