استاد حدائق روز پنج شنبه 8 مهر 1400 مصادف با روز بیست سوم صفر در بیت الحسن(ع) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال مولانا بقیة الله الاعظم ارواحنا له الفدا «و علی الاغنیا بالتواضع و السعة»[1]
سخن محضر حضار محترم در دو جلسهی گذشته با محوریت بحث تواضع بود که یکی از فضائل اخلاقی برای انسانها تواضع و فروتنی است و خصوصا در دعای شریفی که از وجود مقدس حضرت ولیعصر نقل شده، کسانی که خداوند به آنها لطف و مرحمت نموده و تمکّن مالی دارند، اینها بیشتر باید دقت کنند که این صفت ارزشمند در اینها شکل بگیرد. و یک آسیبی است ثروت، اگر انسان ازش غفلت پیدا کرد، انسان را میبرد تا سرحد تکبر و زیر پا گذاشتن تواضع.
نسبت به تواضع مطالبی را بنده در جلسات گذشته عرض کردم، در این فرصت اولا تعریف حد تواضع، این را هم ما باید بفهمیم. بقول مرحوم حضرت امام؛ میگویند مرحوم حضرت امام گاهی اوقات در جلسات درسشان گاهی اوقات این تکه کلام را داشتند که ما باید بدانیم سر چه کسی را میخواهیم بفهمیم. تواضع بسیار خوب است. آیات قرآنِ نازل بر همین مطلب را نیز دیروز اشاره کردیم، آیاتی را از عبادالرحمان که مقدمترین صفت بندگان خدا را خداوند میفرماید تواضع در رفتار و گفتار است.
حالا این تواضع کجاها باید خودش را نشان دهد؟ بنده میخواهم به خودم نمره بدهم، من متواضع هستم یا نیستم؟ کجا مشخص میشود من متواضع هستم؟ با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشود. سه جا در روایات متعددی من بررسی میکردم با مضامین مختلف و معانی واحد. الفاظ الفاظِ مختلف، ولی نتیجه و ثمره، ثمرهی واحد. در سه جا تواضع خودش را نشان میدهد، انسانهای متواضع معلوم میشود متواضع هستند. حالا اینهایی را که بنده عرض میکنم ما یک مروری روی خودمان انجام دهیم، ببینیم واقعا اینجاها اینگونه هستیم؟ اگر هستیم همان تواضع است. حالا دارای هر موقعیتی که هستیم، دارای هر رتبه و جایگاهی که هستیم اگر اینها برایمان جا افتاده و اینگونه عمل میکنیم انسانی متواضع هستیم. این یک بحث امروز ما.
یک بحث پایانی هم من خدمت عزیزان در تواضع دارم، ثمرهی تواضع! بله شاید کسی بگوید ما متواضع شویم به کجا میرسیم؟ انسانی که تواضع پیشه کرد چه امتیازاتی نصیبش میشود؟ این جای بحث دارد. امروز بعضی از خانمها نمیدانند ثمره حجاب چیست؟ چون نمیدانند رعایت نمیکنند. بعضیها ثمره نماز را نمیدانند. نماز بخوانیم که چه بشود؟ به کجا برسد؟ عبادت خدا به جای خود، بندگی خدا به جای خود، در دنیا نماز با ما چکار میکند؟ این را بعضیها نمیدانند، نمیداند نمیخواند. شما به یک بچهی دو ساله یک سکهی بهار آزادی بدهید، نمیشناسد قدر نمیداند با یک شکلات عوضش میکند. ما بعضی از جوانانمان اینطور شدند، ارزش دین را نفهمیده، به ثمن بخث دینداری را به بیدینی میفروشد. حالا انشاءالله بحثی هم آینده داریم در ادامهی همین کلام حضرت در بخشندگی و سخاوت. این هم بحث است، که یکی از ضرورتهای ثروتمندان بخشندگی است. خدا داده باید بدهی، مال خداست. حالا اگر دادیم چه میشود، خدا چه میکند؟ این جای بحث است. این را مردم اگر بفهمند دین را رها نمیکنند.
معرفت اگر آمد میشود زهیربن قین. شب عاشورا به امام حسین عرض کرد هزار بار در راه شما کشته شوم دوباره زنده شوم دست از شما برنمیدارم. این یک معرفت، بیمعرفتی هم اگر آمد میشود مردم کوفه. دعوت کردند امضا کردند، بعضی از همانهایی که امضا کردند در قتل امام حسین در کربلا شرکت کردند. لذاست که امیرالمومنین میفرماید معرفت زیربنای همه چیز است. اگر کسی خودش را شناخت خدا را میشناسد یعنی اگر قدر خودت را شناختی بندگی میکنی، «من عرف نفسه فقد عرف ربَّه»[2] «من لمیعرف نفسه لمیعرف ربَّه»
در بحث سخاوت من یک حدیثی را از فرمایشات امام باقر عیله السلام در جلد 75 بحارالانوار بخوانم. امام سه تا ویژگی را نام میبرد. عرض کردم از بقیه ائمه هم مثل امیرالمومنین و دیگران نقل شده، حد تواضع نشانهی متواضعین دقیقا همین سه صفت، با یک اختلاف مضامین نقل شده است. ویژگی اول انسانهای متواضع، آقا امام باقر علیه السلام میفرماید «التواضع الرضا بالمجلس دون شرفه»[3] یکی از نشانههای انسانهای متواضع این است که اینها اگر وارد مجلسی میشوند دنبال بالا و پایین نشستن نیستند. من آقای حاجی فلانی هستم باید آنجا بنشینم من آیت الله هستم بالای مجلس باید بنشینم. تو متکبری! اگر دنبال جا هستی و میگویی باید دشکچه زیر پایمان من بیندازند، اگر این اخلاق در وجودم هست متکبرم، اگر داریم باید خودمان را بسازیم تا اجل نرسیده. اگر در مجلسی وارد شدی دیدی پایین مجلس نشستی کسر شأنت نشد آدم متواضعی هستی. آقا ما کجا بنشینیم، کجا برای ما معین کردید؟ خوب این تکبر است، خودت را بساز، حالا سواد داری ثروت داری مقام داری متکبر هم هستی. این نکته اول که ما در محافل عمومی مجالس عمومی اگر وارد شدیم دنبال جای خاص نگردیم. لذا برای شکسته شدن این روحیهی تکبر خود پیامبر در مجالسی که مینشتند مُدوَّر مینشستند، مجلس دایرهای بود، صدر و ذیلی هم نداشت، هر جا میشد مینشستند.
در حالات رسول خدا دارد یک وقتی پیامبر نشسته بودند افراد اطراف رسول الله حلقه زده بودند دایرهای. یکی از ثروتمندان مدینه هم نشسته بود، پیامبر هم توصیه کرده بود که وقتی وارد مجلس میشوید ببینید جای خالی کجاست، آنجا بنشینید. جای خالی بالای مجلس است بروید و بنشینید، جای خالی پایین مجلس است بروید و بنشینید. همه نشسته بودند یکی از ثروتمندان مدینه هم نشسته بود کنار دست این آقای ثروتمند جای یک نفر بود، یک عرب بیابانگرد گمنامی که گاهی اوقات ماها هم اشتباه میکنیم به ظاهر نمره میدهیم به قیافه نمره میدهیم و این خطاست. این وارد مجلس شد، نگاه کرد ببیند جای خالی کجاست دید کنار دست آن آقای ثروتمند یک جای خالی است. این رفت کنار دست او نشست، پیامبر داشتند نگاه میکردند دیدند این آقای ثروتمند شروع کرد این لباسش را هی از زیر پای این جوان جمع کردن، جوان که نشست شاید یک مقدار از لباس این رفت زیر پای او، هی میکشید، یک جوری این کار را کرد که جلب توجه کرد و همه دیدند. و همه فهمیدند که این مثلا کسر شأنش میشود یک گوشه لباسش زیر پای او قرار بگیرد. چون این رفتار رفتار غلطی بود و همه هم متوجه شدند، پیامبر معلم انسانیت است باید عالم تربیت کند، مریض پیش دکتر میرود دکتر اگر نگوید تو چه مرضی داری او خوب نمیشود. رسالت پزشک این است که بیمار را درمان کند و تذکر بدهد. چون در جمع بود پیغمبر در جمع گفتند. فرمودند آقای فلانی، خطاب به آن ثروتمند. فرمودند لباست را جمع کردی، یک خورده خودش را هم کشید کنار که تنهاش به تنهی این جوان نخورد. فرمودند ترسیدی از فقر این جوان چیزی به تو برسد؟ گفت نه یا رسول الله. فرمودند ترسیدی از اینکه از ثروت تو چیزی به او برسد؟ گفت نه یا رسول الله. فرمود پس چرا اینکار را کردی؟
آقا یک طوری در نشستنهایمان برخورد نکنیم که طرف را تحقیر کنیم! یکدفعه این آقا متوجه شد که خطا کرده، گاهی اوقات حواسمان هم نیست، میگوییم از دهنم در رفت، دست خودم نبود، دست خودم نبود حرف است، غافل میشویم، غفلت میکنیم یک لحظه، کار دستمان میدهد شیطان. گفت یا رسول الله به جبران این رفتار غلطی که با این جوان تهیدست اعرابی کردم، نیمی از کل داراییهایم را بهش میبخشم. خیلی حرف است! چه ایمانی! کفارهی این خطا و این رفتار غلط، اهدای نیمی از کلِّ دارایی. ببینید بعضیها پول را خجالت میدهند. قسمت دومش را هم بشنوید. بعضیها پول را شرمنده میکنند.
این حرف را زد، رسول الله رو کردند به آن جوان فرمودند او نیمی از داراییاش را به شما هدیه کرد، عرض کرد یا رسول الله من قبول نمیکنم. میگویم پول را شرمنده میکنند اینجاست، این قسمت را زیادی بشنوید. پیغمبر فرمودند چرا؟ این نیمی از ثروت را به شما هدیه داد! گفت یا رسول الله میترسم نیمی از ثروت او به من برسد، فردای زندگی من هم فرد تهیدستی این رفتار را انجام دهم و نپذیرفت. این است که میگویند بعضیها پول را شرمنده میکنند.
بارها من عرض کردم ابالفضل سلام الله علیه فرات را خجالت زده کرد، فرات را خجالت داد. دشمن را شرمنده کرد، آب را در دست میگیرد میآورد بالا، یک نگاه به آب کرد، فذکر عطشَ أخیه الحسین، فرمی الماء علی الماء آب را روی آب ریخت. ما برای آب نمیجنگیم. ما برای ارزشها برای دفاع از ولایت وامامت میجنگیم.
خوب این نکته اول که امام باقر میفرماید در مجالس وقتی وارد میشوید دنبال بالا و پایین و صدر و ذیل نباشید، هر کجا جا بود همانجا بنشینید.
«الرضا بالمجلس دون شرفه» دوم «و أن تُسلِّم علی مَن لقیت»[4] آدمهای متواضع پیشسلامند. آن کس که میآید نگاه میکند زل میزند تا سلامش کنند، این عین تکبر است. اگر خانه رفتید انتظار دارید بچههایتان به شما سلام کنند متکبرید. اگر انتظار دارید شاگردتان سلامتان کند متکبرید. اگر انتظار دارید کارگر شهرداری که دارد زباله جابجا میکند او بگوید سلام، تکبر است درمان کن خودت را. تواضع یعنی به هر کسی میرسی بگویی سلام علیک. روش اولیای الهی هم همین بود، اینها پیشسلام بودند. در حالات پیغمبر اکرم دارد پیامبر بر همه پیشسلام بود حتی به بچههای کوچک کوچههای مدینه. زمانی که رسول الله در راس بود، رهبر عالم اسلام بود، حتی به بچهها هم سلام میکرد. میگویند یک کسی یک وقتی گفت من بر پیغمبر سبقت بر سلام میگیرم امروز، در مسیر حرکت رسول الله در یک زاویهی دیواری قرار گرفت خودش را پنهان کرد که پیغمبر نزدیک شدند یکدفعه جلوی حضرت ظاهر شود سلام کند. حضرت همینطوری که میرفتند فرمودند آقای فلانی که پشت دیوار پنهان شدی سلام علیک.
ما عادت به سلام داریم؟ زنگ میزنیم یا حسین، نام امام حسین روی سر ما، آداب دینی میفرماید سلام، سلام نام خداست، یکی از اسامی الهی سلام است، سین لام الف میم. یکی از شعارهای بهشتیها سلام است، «لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِيمًا إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا»[5] اصلا در خود سلام برکات است، در خود سلام آثار است، ما هر کاری را بخواهیم بکنیم با سلام پیش برود ببینید چقدر کارها حل میشود! امر به معروف میخواهی بکنی با سلام، نهی از منکر میخواهی بکنی با سلام. خواستهای از کسی داری با سلام، قرضی میخواهی با سلام، اصلا سلام دل طرف مقابل را نرم میکند، اعجاز میکند نام خدا. خدا رحمت کند حضرت حجة الاسلام و المسملین حاج آقای شیخ الاسلامی. یاد کنیم گذشتگان را تا یاد کنند آیندگان ما را. این داستان شاید مال بیست و چهار پنج سال قبل بود، قصر و دشت، شب شنبه، ما ساعت تقریبا یازده شب بود، در تابستان، من با حاج آقای شیخ الاسلامی داشتیم برمیگشتیم. یک مقداری از کسانی که در بلوار شهید چمران رفته بودند، جمعیت داشتند برمیگشتند، در تقاطع چهار راه زرگری ما در چراغ خطر قرار گرفتیم، حاج آقای شیخ الاسلامی جلو بود، بنده هم پشت فرمان بودم. یک ماشینی آمد کنار ما قرار گرفت، چند تا خانم عقب بودند، دو تا آقا و یک راننده جلو، چراغ ماشین روشن، موسیقی نه از این موسیقیها! چنان میکوبید چنان میخواند که اصلا من تعجب میکردم که اینها که در ماشین نشستند سردرد نمیگیرند؟ تا ده متر شاید بیشتر این صدا آزار دهنده بود. حالا ماشین ما کنار ماشین اینها به فاصله نیممتر. اینها یک وقت دیدند دو تا روحانی در ماشین بقلی است، سر و صدایشان هم بلند شد. یعنی هم موسیقی میخواند، هم اینها فریاد و جیغ و داد و ...
به حاج آقای شیخ الاسلامی گفتم آقای شیخ الاسلامی ساکتشان کنم؟ این هنر من نیست، هنر عمل به دین است. هنر عمل به دین! اگر یک پزشکی بیمار را درمان میکند، هنر علمیت است، هنر آن دانش است که او فرا گرفته دارد عمل میکند. گفتم ساکتشان کنم؟ آقای شیخ الاسلامی گفت اصلا به اینها حرف نزن اینها آدمهای وقیحی هستند یکی گفتی دهتا جوابت را میدهند. گفتم الان ساکتشان میکنم. برگشتم یک نگاهی کردم. این که کنار پنجره نزدیک من نشسته بود، البته نیم متر فاصله داشت. تا دید من نگاه کردم، اینها سرهایشان را انداختند پایین، خانمها میخندیدند و هلهله میکردند. من شاید هفت هشت ثانیهای همینطور نگاه کردم، یکدفعه کسی که کنار پنجره بود یک لحظه سرش را بلند کرد، یک نگاهی به من کرد، تا نگاه کرد گفتم سلام علیکم. گفت سلام علیک حاج آقا، گفتم حال شما خوب است؟ این حال شما خوب است دو تا معنا دارد، همهتان اهل ذوقید، هم احوالپرسی بود، هم یک کنایهای بود از اینکه چکاری است دارید میکنید؟ موسیقی گوش میکنی برای خودت! قرآن هم گوش میکنی برای خودت! قرار نیست آیه قرآن را بلند بگذاری همسایه آزاری کنی. این را هم خدا نمیپسندد. حتی اذان اعلامی را هم مراجع میفرمایند اگر همسایه اذیت میشود رعایت باید کرد. من گفتم سلام علیکم حال شما خوب است؟ گفت الحمدلله، دیدم بدون اینکه من یک کلمه دیگر حرف بزنم، ضبط را خاموش کرد، سر و صداها آرام شد، خانمها ساکت شدند، ماشینهای اطراف تعجب کردند، ما چه چیزی به اینها گفتیم که اینها سکوت کردند ضبط را هم خاموش کردند. تا در چراغ خطر بودیم دیگر اینها صدایشان در نیامد. حالا چراغ سبز شد و ما رفتیم و روشن کردند یا نکردند! اما این نکته را بگویم، اینها این جریان را بروند به هر کسی نقل کنند، بگویند ما در تقاطعی دو تا آخوند را گیر آوردیم میخواستیم مسخرهشان کنیم، اینها به ما سلام کردند احوالپرسی کردند. به هر کسی بگویند آنها مذمتشان میکنند. مردم چرا راه اسلامی را نمیروید. حالا بنده با تغیُّر برخورد میکردم: خجالت نمیکشی، خون شهید را زیر پا میگذاری، این چه وضعش است؟ مگر غیرت ندارید؟ او هم چهار تا جواب میداد. لذا عزیزان خود سلام کردن، در روابط اجتماعیمان، در خانه من اگر میخواهم با اخلاق اسلامی تربیت شود، از ما باید یاد بگیرد. پدربزرگ به نوهات سلام کن، نگذار این بچه را شرمندهاش کنند بگویند بیادب پدربزرگت آمد چرا سلام نکردی؟ ما در روایت هم داریم خدا برای سلام و جواب سلام در بعضی روایات هفتاد ثواب مقرر کرده. 69 تا را میدهند به سلام کننده و یکی را میدهند به جواب دهنده. و اینکه یکی از اسمای قیامت یوم التغابن است، یوم التغابن یعنی روزی که همه مغبون هستند. حالا خواهید دید، خوبها مغبونند، بدها هم مغبونند. خوبها وقتی میبینند برای کارهای خوبشان خدا چه کرده با آنها، میگویند ای کاش بیش از این کار کرده بودیم. بدها مغبونند وقتی میبینند خدا با خوبان چه کرده، میگویند ای کاش زندگی دنیایی را هدر نداده بودیم. یوم التغابن، یک بخش از غبنها هم همین است، روز قیامت آقا میبیند خانمش همیشه پیشسلام بوده، در سلام هم 69 تا 69 تا 69 تا خدا ثواب داده به این زن، یکی یکی یکی داده به این مرد. همیشه بچههایش سلامش میکردند، نوههایش سلامش میکردند، آنها پیشگامند، آنها برگ برنده را بردند، آنها ثواب بیشتر را بردند، لذا مغبون است. یوم التغابن، روزی که انسانها غبن دارند، حسرت میخورند، چرا ما اینکار را نکردیم. حاج آقا دلت برای خودت میسوزد؟ پیشسلام باش، بگذار 69 تا گیر شما بیاید و یکی گیر او بیاید که جواب میدهد. آدم متواضع اینجوری است، نمیگوید من سنی ازم گذشته، موقعیتی دارم، جایگاهی دارم، میگوید دلم برای خودم میسوزد، دلم میخواهد خودم منفعت ببینم، امیرالمومنین میفرماید هر کار خیری که کسی انجام میدهد، نفع اولیهی آنکار متوجه خود فرد است. این را مردم اگر بفهمند، دیگر در کار خیر کوتاهی نمیکنند. شما هیئت آمدید، نه منتی بر گردانندگان مجلس و نه منتی بر صاحب اصلی مجلس یعنی سیدالشهدا دارید، بر خودتان منت دارید که آمدهاید از قِبَل این آمدن بهره ببرید که این هم بحث سلام کردن که متاسفانه در جامعه ما کمی رنگ باخته است.
گاهی اوقات عبادت میکنیم نماز هم میخوانیم مستحبات هم انجام میدهیم، اما عارمان میشود سلام کنیم. به این سلام کردی؟ او کیست؟ به این کارگر، به این مشتری! اگر متواضع هستید باید خودتان را اینجا نشان دهید. حالا اگر در ما هست بگوییم الحمدلله و اگر در ما نیست از امروز برویم بدست بیاوریم.
و سومین نشانه تواضع، امام پنجم میفرماید «و ان تترک المراء و إن کنتَ مُحقَّاً»[6] آدمهای متواضع از مجادله پرهیز دارند اگرچه حق با آنهاست. خیلی دنبال مجادله و یکی به دو کردن نیستند. حرفش را میزند سخنش را میگوید، طرف پذیرفت پذیرفت. دیدید بعضیها میگویند من باید به تو ثابت کنم که تو اشتباه میکنی، هی دنبال کار را میگیرد. آقا حرفت را بزن و بگذر، پذیرفت پذیرفت نپذیرفت تو به وظیفهات عمل کردی.
در جای دیگری امیرالمومنین نام میبرد آثار تواضع و فروتنی را، که حضرت میفرماید «و یکره الریا و السمعة»[7] این هم مترادف همین است. انسانهای متواضع امیرالمومنین میفرماید از خودنمایی و شهرتطلبی پرهیز دارند. این دقیقا در ردیف همین است، در ردیف همین عبارتی که امام پنجم میفرماید «و أن تترُک المراء»[8] اینها دنبال خودنمایی شهرتطلبی و مجادله نیستند که بگویند این سواد دارد و مچ طرف را بگیرد.
من یک خاطرهای بگویم از حکایتهای سینه به سینه برایتان بگویم از مرحوم آیت الله والدمان، خدا رحمت کند ایشان میگفتند من طلبهای بودم شاید بیست سالم بود، یک صبح پنجشنبهای بود، در امامزاده ابراهیم جلسهی علمای آنوقت شیراز بود. این جریانی که من دارم نقل میکنم مربوط به شاید بیش از 70 سال قبل شیراز است، بخشی از عزیزان مجلس آن موقع یا نبودید یا شاید طفلی بودید. حاج آقا میگفتند در آن مجلس، این را من از خود ایشان شنیدم، گفتند حدود 23 مجتهد جامع الشرایط نشسته بودند. جلسه علما بود، نشسته بودند همه. یک فرع فقهی مطرح شد، آقایان خوب همه صاحب نظر بودند اجتهاد داشتند، هر کسی نظری داد، نظرها آمد بین دو نفر، بین مرحوم آیت الله شیخ حسن حدائق و یکی دیگر از بزرگان علمای شیراز که حالا اسم نمیبرم. گفتند بحث بین این دو نفر گیر کرد، حالا همه ساکت شدند، اینها نظرات اجتهادیشان را میگفتند یکی حاج شیخ میگفت و ایشان جواب میداد و ایشان میگفتند و حاج شیخ جواب میدادند. حاج آقا میگفتند با این که من یک طلبه جوانی بودم میدانستم حق با پدر من است. آن آقا داشت مجادله میکرد نمیخواست بپذیرد.
ببینید آقایان یک وقت میدانیم حق با طرف است، میخواهیم کلاسمان پایین نیاید. حرفمان زمین گذاشته نشود، میگویند حرف مرد یک کلام است، اگر اشتباه گفتی باید حرفت بشود صد کلام. اشتباه کردی این حرف را زدی. یک چیزی گفتی باید بگویی معذرت میخواهم. یک چیزی گفتیم و روی آن ایستادیم، خوب این حرفی که زدی غلط گفتی، بگو اشتباه کردم. یک کلام است جایی که کلامت حق باشد، نه یک کلام ظالمانه. ابوی گفتند بحث بین این دو بزرگوار بود، این میگفت و آقا میگفت. حرف بالا گرفت، علما هم همه تایید میکردند که حق با حاج شیخ است. گفتند وسط بحث یکدفعه آیت الله شیخ ابوالحسن حدائق ساکت شد. هر چه دیگر آن آقا گفت ایشان ادامه نداد، بحث یکطرفه تمام شد.
حاج آقا گفتند من در عالم جوانی خودم خیلی برایم سنگین تمام شد که پدر من با اینکه حق با او بود وارد بحث شد و دیگران هم تایید میکردند که حق با ایشان است کوتاه آمد. باید ایشان تا آخر میایستاد ثابت میکرد به آن فرد که تو داری اشتباه میکنی. گفتند از امامزاده ابراهیم آمدیم بیرون به سمت منصوریه، گفتند در راه که داشتیم میرفتیم گفتم آقا من یک مطلبی دارم به شما، گفتند بفرمایید. گفتم آقا یا بحث نکنید یا در بحث تا آخرش بروید. حق که با شما بود، دیگران هم میگفتند حق با شماست، چرا شما کوتاه آمدید؟ تواضع تواضع! یاد بگیریم از سیرهی بزرگواران.
گفتند بابای من، من برای خدا داشتم بحث میکردم. تا آنجایی که احساس میکردم این آقا متوجه نیست، در اثنای بحث متوجه شدم این هم میداند حق با من است نمیخواهد بپذیرد. گاهی اوقات غرور علمی غرور شغلی غرور اجتماعی! میگوییم کلاسمان میآید پایین، حرفمان نباید شکسته شود، یک چیزی گفتیم روی حرف ما حرف نباشد، خودت باید حرف خودت را بکشنی اگر خطا گفتی قبل از اینکه خدا بشکند تو را. گفتم بابا من برای خدا داشتم بحث میکردم، تا آن جایی هم ادامه دادم که احساس کردم ایشان نمیداند. در اثنای بحث متوجه شدم ایشان هم میداند که حق با من است نمیخواهد بپذیرد دیگر بحث را ادامه ندادم، این نشانه متواضع بودن است.
هی دنبال حرف را گرفتن! آقا من باید ثابت کنم، من باید چنان کنم، بابا حرفت را بگو، بقول مقام معظم رهبری بگویید و بگذرید، حالا پذیرفت پذیرفت نپذیرفت هم شما حق را گفتید طرف پذیرا نبود. این سه ویژگی از ویژگیهای انسانهای متواضع، اما من چند تا آثار هم از تواضع بگویم و بحث را تمام کنم.
خوب ما اگر متواضع شدیم به کجا میرسیم، این تواضع چه اثری در زندگی ما دارد؟ پیشسلام شدیم، در رفتارهای اجتماعیمان فروتنی را پیشه کردیم، اهل مجادله نبودیم، چه امتیازی برای ما رقم میخورد؟ بشنوید سه چهار تا امتیاز میخواهم برایتان نقل کنم.
اول، امیرالمومنین میفرماید «التواضع یکسِبُک السلامة»[9] اصلا تواضع سلامت روح را برایت میآورد و سلامت اطلاق دارد، سلامت جسم، آدمهای متکبر اصلا در خودشان خودشان را میخورند. استرس دارند، دچار بیماریهای درونی فکری میشود. آدم متواضع چون آلوده به این مسائل نیست، آدم سالمی است. هم از نظر فکری هم از نظر جسمی. این اول.
دوم حضرت میفرماید «التواضع یکسبک المهابة»[10] اصلا خود تواضع ابهت میآورد، آدمهای متواضع انسانهای با ابهتی هستند. نگو سلام میکنم کوچک میشوم، سلام میکنی بزرگ میشوی.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی، هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
آنهایی که متواضعند انسانهای با مهابتی هستند. دیدید گاهی بعضیها کاری دستشان نیست، عدد و رقمی هم نیستند، اما هر جا میرود حرمت او حفظ میشود. آقا میبینی تا مدیر است احترامش میگذارند، فردا که بازنشست شد جواب سلامش را هم نمیدهند، چون آدم متکبری بوده. سعی کنید بر دلها حاکم شویم نه بر تنها. ما را بخاطر امکاناتمان دوست نداشته باشند، بخاطر شخصیتمان ما را احترام بگذارند. چون اگر بخاطر امکاناتتان دوستتان داشته باشند، تا مقام دارید درجه دارید ثروت دارید قدرت دارید قلمت کار میکند، در برابرت احترام میکنند، روزی که اینها ازت گرفته شد دیگر سراغت هم نمیآیند. سراغت هم نمیگیرند. کاری بکنید که شخصیت شما در دلها نقش بگیرد. نه امکانات عارضی شما.
نکته دیگر باز از کلام امیرالمومنین، حضرت میفرماید «ثمرة التواضع المحبة»[11] اصلا خود تواضع تولید محبت میکند. ما گاهی اوقات فکر میکنیم فقط با پول خرج کردن محبت میکنیم. آقا همین سلام کردن ایجاد محبت میکند، این فروتنی ایجاد محبت میکند. این تواضعی که در شما میبینند مردم دوستتان میدارند، رسول الله را چرا مردم دوست میداشتند، اهلبیت را چرا، صالحین پاکان خوبان مومنین! چون اینها به تعالیم الهی عمل میکنند تولید محبت میکنند کما اینکه حضرت میفرمایند «ثمرة الکبر المسبَّة»[12] ثمره تکبر ناسزا شنیدن است. آدمهای متکبر را مردم پشت سرشان حرف میزنند بدی میگویند.
و نکته دیگر، حضرت میفرماید «بالتواضع تتم النعمة»[13] میخواهید نعمت برایتان تمام شود افزایش پیدا کند، انسانهای متواضع نعمت خدا بر آنها اتمام پیدا میکند. مقام داری متواضعی، عزت اجتماعیات میرود بالاتر، مقامت میرود بالاتر. گاهی اوقات میبینید طرف در یک جایگاه رفیعی است اما نسبت به افراد با محبت با تواضع، یک پایگاه قوی درونی در قلوب مردم پیدا میکند. این را البته مسئولین ما باید توجه داشته باشند که ریاست یک وقتی تکبر ایجاد نکند برای اینها! اگر ما میخواهیم این نعمت افزایش پیدا کند قاعدهی الهی این است. قرآن میفرماید «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ» شکر کردید زیاد میکنیم «وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديد»[14] ما نعمت بهتان دادیم قدر دانستید زیادش میکنیم بیشتر میدهیم، کفران کردید عذاب ما شدید است. شکرانهی این نعمتی که خدا داد، حالا هر نعمتی که هست، اگر آمیختهی با تواضع شد خدا این نعمت را توسعه میدهد افزایش میدهد، ثروتمند متواضع را خدا ثروتمندترش میکند، مسئول متواضع را خدا عزت بیشتری بهش میدهد. محبوبیت اجتماعی داری تواضع کردی خدا افزایشش میدهد. اگر بخواهی این نعمت در شما گسترش پیدا کند تواضع.
عرض پایانیام، با گفتار امام هفتم مطلب را به پایان برسانم که حضرت یک مثالی را بیان میفرماید «انَّ الزرع ینبت فی السهل و لاینبت بالصفا»[15] معمولا گل و گیاه و سبزه روی خاک میرویند نه روی سنگ سفت و سنگ سخت، صفا یعنی سنگ سخت سیاه. در آن سنگ سیاه و سنگ سخت گل و گیاه نمیروید، اصلا جای رویش ندارد. حضرت میفرماید رویش روی زمینهای سهل است، خاکها، زمینهای نرم. بعد حضرت میفرماید «و کذلک الحکمة»[16] مردم حکمت «تعمر فی قلب المتواضع»[17] در قلب انسانهای متواضع حکمت رشد میکند «و لاتعمر فی قلب المتکبر الجبار» آدم متکبر جبار ستمگر حکمت در وجودش رشد نمیکند. میخواهید حکمت در وجودتان رشد کند باید متواضع باشید. «لأنَّ الله تعالی جعل التواضع آلة العقل و جعل التکبر من آلة الجبر»[18] خداوند فرمود تواضع را ابزار عقل قرار داد، از آن طرف تکبر را آلت و ابزار جهالت و نادانی. انشاءالله خداوند توفیق دهد آنهایی که تواضع داریم استمرار پیدا کند و اگر نرسیدیم و بدست نیاوردیم توفیق تحصیلش در این فرصتهای باقیماندهی زندگانی به همهی ما عنایت بفرماید.
گفتند بروید در خانهی حضرت زینب. ام المصائب حضرت زینب کبری، شب جمعه هم هست، شب زیارتی سیدالشهداست، بانویی در عالم به اندازهی حضرت زینب این حجم مصیبت را در یک زمان محدود ندیده. داغ برادرها فرزندها خواهرزادهها برادرزادهها، در یک صبح تا غروب. این همه حجم مصیبت در رأس همهی این مصائب داغ سیدالشهدا. حسینی که جان زینب به جان او گره خورده است و از جان خودش او را محترمتر میدانست. آقا سیدالشهدا در وداع آخر فرمودند خواهرم از خیمه بیرون نیا. مرحوم علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطا میفرماید از این امر امام حسین استفاده میشود أمرهنَّ بحفظ الحجاب، میگوید آقا فرمودند تا زندهام بیرون نیا، حالا بعد از من بحث چیز دیگری است که همینطور هم شد، خیمهها را آتش زدند جانها به خطر افتاد، ناگزیر شدند این زنها و بچهها به صحرا رو بیاورند. اما آقا فرمودند تا من هستم شما از خیمهها بیرون نیایید و خودتان را در خیمهها بپوشانید.
حضرت تنها شده بودند دشمن را عقب میراندند برمیگشتند کنار خیمهها بلند صدا میزدند لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم» زنها آرام میگرفتند که امام حسین زنده است. دشمن هی حلقه محاصره را نزدیک میکرد، آقا حمله میکردند اینها را میراندند. یک وقتی حضرت زینب دید امام سجاد فرمودند عمه جان صدای امام حسین دیگر نیامد، دامن خیمه را بالا زد، باد مخالف وزیدن گرفت، آقا فرمودند عمه جان من را بلند کن شمشیر من را بیاور. کمکم کن برخیزم. عزیز برادر چه شده؟ فرمودند مگر صدای مظلومانهی پدرم را نمیشنوید؟ شاید آخرین صداهای حضرت در گودی قتلگاه بود.
خدا رحمت کند آیت الله شوشتری، میفرماید دو موقع موقع اضطرار حضرت زینب بود، یکی روز یازدهم وقتی میخواستند ببرند اسرا را، محرمی نبود زیر بغل زینب را بگیرد سوار کجاوه کند. ویکی این ساعتی که روضهاش را میخوانم، حالا کار دارید گرفتارید حاجت دارید، فرج امام زمان، رفع گرفتاریها بیماری کرونا، سعادت جوانان، خشنودی ارواح اموات. حضرت زینب با پای برهنه از خیمه بیرون دوید، شتابان آمد تا روی تلِّ زینبیه، دیگر سیدالشهدا را نمیدید، دید دشمن یک جایی تمرکز کردند، آقایان کربلا رفتید فاصلهی خیمهگاه تا قتلگاه یک فاصله تقریبا طولانی است، حضرت زینب آمد روی تل زینبیه ببیند چخبر است.
خودم دیدم که صحرا لالهگون بود
زمین از خون یاران غرق خون بود
روضهی من همین یک بیت، عزیزانمان فیض کاملتر بدهند به مجلس
خودم دیدم زبالای بلندی
که محبوب خدا را سربریدند
حسین جانم حسین جانم حسین جان
کربلا زمزمه کنی
حسین جانم حسین جانم حسین جان
[1] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدیی
[2] غررالحکم ص588
[3] تحف العقول ص296
[4] تحف العقول ص296
[5] واقعه آیه25 و 26
[6] تحف العقول ص296
[7] بحارالانوار ج75 ص118
[8] تحف العقول ص296
[9] مستدرک الوسائل ج11 ص298
[10] الکافی ج8 ص23
[11] غررالحکم ص327
[12] غررالحکم ص327
[13] مستدرک الوسائل ج11 ص296
[14] ابراهیم آیه7
[15] بحارالانوار ج75 ص312
[16] بحارالانوار ج75 ص312
[17] بحارالانوار ج75 ص312
[18] بحارالانوار ج75 ص312