استاد حدائق روز چهارشنبه 24 شهریور 1400 مصادف با شب نهم صفر در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت شادی و ترویح ارواح طیبه علما شهدا روح ملکوتی حضرت امام اعلی الله مقامه شهدای فجر انقلاب شهدای دفاع مقدس و دفاع از حرم شهدای عزیزی که از این مسجد به لقاء الهی واصل شدند درگذشتگان از این جمع محترم نمازگزاران این مسجد مرحوم حضرت آیت الله حدائق بنیانگذاران این بنای مقدس منسوبین به حضار محترمیکه در مجلس شرف حضور دارید، یکی از برکات ازدواج همین است امام صادق فرمود اگر برای ازدواج هیچ اثری نبود جز اینکه ماندگارتان میکند الآن من در دعای خودم گفتم چه؟ منسوبین به حضار محترم، یعنی تمام بستگان شما امشب مشمول برکات این مجلس میشوند. در این دعا پدر، مادر، نیاکانتان بستگان سببیتان نسبیتان اگر گذشتگان ما ازدواج نکرده بودند ما نبودیم امشب، این خیر به گذشتگان ما نمیرسید. گاهی اوقات دید یکی را میبیند میگوید خدا رحمت کند مادرت، خدا رحمت کند پدرت، این برکت ازدواج است جوانها بشنوید. یکی از برکات ازدواج این است که آینده بچه هایتان را میبینند و یادتان میکنند و میمانید تمام جمع حاضر امشب تا حضرت آدم ابوالبشر نیاکانی داشتیم. هر جا در مجلسی هستید میگوید درگذشتگان از جمع حاضر یعنی تا آدم ابوالبشر اجداد شما مشمول رحمت شدند. خدا رحمت کند همه نیاکان و درگذشتگان جمع محترم را سببا و نسبا الی آدم ابی البشر خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج ملا علی سیف حاج علی اصغر سیف، مرحوم آقای حاج صدر الله جوانمردی و حاج مسعود جوانمردی مرحوم حاج کریم آقای صدری درگذشتگان از این فامیل محترم که این شبها مجلس به یاد عزیزان از این فامیل منعقد است. روح همه را شاد کنیم تقدیم به محضر مقدس سالار شهیدان صلوات غراتری ختم نمایید.
قبل از ورود به بحث یک خاطره یادم آمد حیف است اینها حکایتهای سینه به سینه است بگذارید بیاید بیرون شما بشنوید. در همین دفتر. در همین دفتر. یک شب یکی آمد خدمت مرحوم آیت الله والد گفت آقا من دیشب یک کار خیری کردم ثوابش را گفتم خدایا برسد به روح پدرم و مادرم و نیاکانم تا آدم ابوالبشر. یک کاری بود کار خیلی بزرگی نبود کار خوب اخلاص شرط خوبیش است. خدا نگاه به کمیت کارهایتان نمیکند خدا نگاه به کیفیت کارهایتان میکند. یک هزار تومنی با اخلاص بده میارزد با یک میلیون تومن ریاکارانه. آن حضرت تومن بارت را بلند میکند یک ذکر با اخلاص میارزد از یک دور مفاتیح را از اول تا آخر خواندن ولی ریایی. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِين»[1] به حاج آقا گفت من این کار را نیت کردم برسد به روح پدرم و نیاکانم تا آدم ابوالبشر. گفت بعد رفتم تو فکر یعنی میرسد؟ کارم خالصانه انجام داه بودم گفت شب خواب دیدم. خواب دیدم صفی است سر صف پدرم است بعد از پدر، پدر بزرگم است گفت اینها را دیده بودم و میشناختم بعد از پدر بزرگم کسی دیگر ایستاده بود قیافهاشرا نشناختم پدر بزرگ باباش بوده خوب این او را ندیده بوده گفت انتهای صف پیدا نبود. اینها طولی ایستاده بودند بعضیها قد بلند بعضیها متوسط بعضیها چهره روشن بعضیها چهره تیره، گفت همه دستها در سینه شان بود هی سر میآوردند پایین میبردند بالا یعنی این کارت به ما رسید. در خانه خدا فایل را نبندید. ما توانمان کم است خدا قدرتش لایتناهی است. اگر یک کار خیری کردی بگو خدایا برسد به روح همه گذشتگان ما تا آدم ابوالبشر. طرف خداست. طرف من و شما نیستیم که امکانات محدود باشد این هم یادم آمد مجددا شادی روح همه درگذشتگان جمع حاضر صلوات دیگری ختم نمایید.
سخن در شبهای گذشته مجلس پیرامون موانع شکوفایی جوان از نگاه آیات و روایات بود. این فصلی گرانبها و طلایی دوران جوانی چه چیزهایی میشود آفت و مانع پیشرفت مطالبی در شبهای قبل عرض شد محوریت بحث ما دعای امام عصر بود «و علی الشباب بالانابة و التوبة»[2] یکی از موانع شکوفایی در زندگی جوان تبعیت از هوای و هوس است. هوسرانی شهوترانی دنبال خواستههای نفسانی رفتن. این میشود آفت. این مانع پیشرفت است. یک وقت یکی از بزرگان علم اخلاق میفرمود جوان اگر در جوانی مراقبت کند حال خودش را میرسد به مقام اولیاء الله. میبرندش تا اعلا علیین. پاک است توانمند است جوان است سالم زندگی کنید. کم نبودند کسانی که در جوانی رهی صد ساله را یک شبه رفتند. آیت الله العظمیشیخ عبد الکریم حائری یزدی را امام حسین حواله دادند سمت یک جوان 18 – 19 ساله این در آستانه مراجعت به ایران از امام حسین مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم که امام را تربیت کرد فقهای بزرگی را پرورش داد مثل آیت الله العظمیاراکی گلپایگانی مرعشی این آقای حاج شیخ عبدالکریم میگوید من از امام حسین یک الگوی کامل خواستم سه ماه نجف به حضرت امیرالمؤمنین عرض کرده بود سه ماه کربلا حالا شرحش مفصل من همین اندازه را بگویم بعد از شش ماه توسل امام حسین حوالهاش میدهد سمت یک جوانی 18 – 19 ساله 18 – 19 سالت باشه. حضرت موسی پیغمبر 18 سالگی پیغمبر شد گذشته عرض کردم جوانها آقا ما هنوز بچهایم، بچهایم یعنی چه؟ موسی اولوالعزم در 18 سالگی «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»[3] این مربوط به حضرت موسی است موسی در 18 سالگی زعامت هدایت امت را به عهده گرفت. آقا ما هنوز در حاشیهایم جوان خوب بدرخشد در جوانی میتواند سرچشمه خدمت و برکات باشد. اما از آن طرف و آن جوان یک نصیحتی به حاج شیخ عبدالکریم حائری کرد که مرحوم حاج شیخ فرموده بود این شد چراغ راه زندگی من. نصیحتش هم این بود دنیا عاریتی است. مردم پستتان عاریتی است عمرتان عاریتی است خانه هایتان عاریتی است این مسجد را میبینید عاریتی است. این منبر عاریتی است. خیلیها روی این منبر، منبر رفتند الان زیر خروارها خاکند خیلیها جای شما نشستند الان زیر خروارها خاکند مردم هرچه دارید عاریتی است دست به دست میچرخد این مغازه امروز دست شماست فردا مال کسی دیگر است دیروز دست کسی دیگری بود. خانهها را دیدید گاهی اوقات من در شهر رد میشوم میبینم خانهی که شخص محترمیبود الآن زدنش زمین کردنش مجتمع تجاری. این ملک که میبینید گاه از تو و گاه از من جاوید نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من
نگاهتان به دنیا این باشد. نگاه عاریه. نگاه امانت اگر نگاهتان به امکاناتتان شد امانت مغرور نمیشوید. وابسته نمیشوید. دیدید شما به مال عاریهای وابسته نمیشوید یک جایی که میدانید مال شما نیست به آن خانه به آن اتاق به آن امکانات وابسته نمیشوید به آن فرش به آن ظرف اما وقتی احساس مالکیت کردید ساعت پشت دستت از خدا میگیردت. یک کتاب از خدا جدایت میکند چون حب پیدا کردی. وابسته شدی. آن نصیحت آن جوان با حاج شیخ عبدالکریم این بود نگاهتان به دنیا عاریه باشد چشمت عاریه است زبانت عاریه است کبدت عاریه است مال تو نیست امانتداری چند صباحی دست تو است سلامتیت امتحان بیماریت امتحان ثروت امتحان فقر و تهی دستی امتحان همه چیز از اوست «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[4] خوب عزیزان یکی از خطرها و تهدیدها برای عموم مردم خاصه جوانها شهوترانی است. دلم میخواهد دوست دارم دلمان میکشد اینها هوسرانی است. من چند تا روایت را تقدیم کنم بعد این دو آیه شریفه که از سوره مبارکه نازعات آیه 40 و 41 زینت بخش مجلس قرار گرفت نکاتی هم در این آیه ذکر کنم.
اما نسبت به تبعیت از هواپرستی ببنید عزیزان بارها گاهی اوقات من به جوانها عرض کردم میگویم جایی که اسلام میگوید نکنید نگویید این راه را نروید نکنی خیرش را میبینی انجام دادی چوبش را میخوری. بعضیها فکر میکنند اگر پاک زندگی کردن خدمت اسلام به کردم خدمت به خودت کردی. تو پاکی و درستیت خدمت به خودت است سالم میمانی اگر نماز کسی خواند اگر واجبات را کسی انجام داد اگر راه تقوا را کسی طی کرد منتی سر دین و مذهب و خدا ندارد به خودش لطف کرده. این جمله نورانی امیرالمومنین در مقدمه خطبه همام حضرت به همام فرمود همام «فان الله سبحانه و تعالی خلق الخلق حیث خلقهم غنیا عن طاعتهم آمنا من معصیتهم»[5] خدا از عبادت شماها بینیاز است گناهان شما به دین لطمه نمیزند آقایی که داری معصیت میکنی داری تیشه به ریشه انسانیتت میزنی دین که تهدید نمیشود. آن خانمیکه رعایت ورع و پاکدامنی نمیکند دارد بنیاد انسانیت خودش را تباه میکند. امشب شما مسجد آمدید به خودتان خدمت کردید نماز میخوانید به خودتان خدمت کردید. اخلاق به خرج میدهید به خودتان محبت کردید. و آن کسی که از دین فاصله گرفته دارد به خودش زیان میزند. پس اول نگاهمان را اصلاح کنیم پاکی و درستی خدمت به خود ما است. کجروی هواپرستی گناه خیانت به خود ما است. مثل همین بیماری کروناست دیگه. شما ماسک بزنید خدمت به خودتان کردید نزدید به خودتان ضربه زدید. رعایت اصول بهداشتی کردید برای سلامتی جسم خودت قدم برداشتی بیاحتیاطی کردی آسیب میبینی. خوب نگاه به شهوترانی باید اصلاح کرد. بعضیها میگویند من یک وقتی بندر عباس سال 85 بود پانزده سال محرم 85 دهه اول محرم بندر عباس بودم. دوتا جلسه شبها بود یک جلسه صبحها بود جلسه پایانی شب ما یک جلسهای در سالن مخابرات بندر عباس اجتماع عظیمیاز جوانهای بندر عباس میآمدند آخر شب آمدیم منزل میزبان ما آقای حاج حسن آقای شریفی. من نشسته بودم ساعت 11 و نیم شب بود تلفن همراه ما زنگ خورد. دیدم یک خانمیجوانی پشت تلفن سلام کرد و گفت آقای حدائق ما پای منبر شما بودیم امشب در سالن مخابرات من دانشجو هستم در خوابگاه دانشجویی در بندر عباس. گفت الآن آمدم در خوابگاه یکی از دخترهای دانشجو الآن شب هم شب عاشورا گفت الآن این دختر در خوابگاه جلو بقیه شراب خورد گفت شراب میخورم تا حال خدا را بگیرم. گفت آقا خیلی ریختم به هم. وقتی حرف را زد گریه کردم که شب عاشورا پناه بر خدا. ما از بزرگترهایمان شنیدیم این ضرب المثل را گر گناهی میکنی اندر شب آدینه بکن خدا رحمت کند ابوی ما این را میخواندند. این طعنه است نه اینکه امر به گناه است کنایه است گر گناهی میکنی اندر شب آدینه بکن که از آن صدر نشینان جهنم باشی. بعضیها خیلی نفهم هستند در یک شبهای مقدس در یک مکانهای مقدس نافرمانی خدا میکنند. زمان و مکان هر چه مقدستر عبادت در آن زمان و مکان پر ثوابتر گناه در آن زمان و مکان پر عقابتر شما «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»[6] یک شب از 1000 ماه برتر همانطور که عبادت در آن شب ثواب فوق العاده دارد گناه در لیلة القدر مثل گناه در شبهای دیگر نیست. همانطور که نماز در مسجد یک فضیلت ویژه دارد گناه در مسجد هم یک مجازات ویژه دارد. شب عاشورا شرابخوری بعد هم توهین و جسارت به اینکه حال خدا را میخواهی بگیری این دانشجو تا برای من گفت گفتم خانم حرف باطل و غلط او را برای من گفتی من یک پیغام دارم دقیقا پیغام من را هم به او میرسانی حرف او را به من زدی امانتداری کن حرف من را الآن به او بزن. گفت چه حرفی. گفتم برو او بگو به آقای حدائق گفتم و ایشان این پیغام را داد گفت احمق تو کوچکتر از آنی که بتوانی حال خدا را بگیری حال خودت را داری میگیری. حال خدا را میگیری؟ دهن کجی به خدا میکنی؟ این گناه نکبتش خودت را دارد میگیرد. گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریایش ننشیند گرد.
گاهی اوقات روی نفهمیبعضیها اولتیماتوم به خدا و دین میدهند ما دیگر نماز نمیخوانیم دیگر مسجد نمیآییم نیامدی که نیامدی. نیامدی چوبش را میخوری خودت را محروم کردی. بعضیها را ما میبینیم آقا من گناه میکنم از خدا خواستم خدا نداده ما هم دیگه این کارها را نمیکنیم بابا یک وقت یک چیزی تو میخواهی که قران میفرماید «عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ»[7] آقا اینی را که داری از خدا میخواهی به صلاحت نیست خدا تا لحظه آخر زندگیت با خبره بدهد طغیان میکنی میشوی قارون. قارون تا پول نیامده بود بهترین قاری تورات در بنی اسرائیل بود. ببینید سرنوشتش به کجا رسید هی گفت پول پول پول ثروت آمد ظرفیت نیامد شد قارون پسر خاله حضرت موسی.
اینقدر مست ثروت شد که حتی در مقام تخریب حضرت موسی و تهمت به حضرت موسی اقدام کرد یک زن بدکارهای را رفت پیدا کرد گفت روز شنبه که حضرت موسی ارشاد میکند بلند شو جلو همه نسبت ناباپاکی و زنا به موسی بده. بشر چقدر پست میشود؟ البته خدا از موسی دفاع کرد. خدا حامیاست. خدا نگهبان است. حالا یک کسی مثل قارون بخواهد تهدید بکند خدا اینجا دفاع میکند. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا»[8] لذا بعضیها این نگاه غلط را دارند آقا دوست داریم دلمان میخواهد مال خودمان است چشممان است جوانیمان است چه مال تو است؟ یک کسی آمد گفت آقا اختیار خودمان را که دارید. خودت را خودت خلق کردی؟ اول نگاه درست داشته باشیم گفتم وقتی که میخواستی به دنیا بیایی با تو مصاحبه کردند که میخواهی پسر باشی یا دختر چشمت زبانت رنگ پوستت خدا این قالب را طراحی کرد داد دست تو تو امانت خدا هستی. تو ودیعه خدا هستی. تو اگر خودت، خودت را خلق کرده بودی میگفتی خودم مال خودم مال خودت کدام مال خودت؟ روزی که آمدی لخت آمدی روزی که میروی با یک دست کفنی میروی؟ این مال مال خداست. این شهر مال خداست. این شیراز جنت طرازی که قرنها انسانها در آن زندگی کردند آمدند رفتند آمدند رفتند صد سال قبل دست کیا بود؟ یک نفرش امروز زنده نیست صد سال دیگر از من و شما خبری نیست. مال خودم؟ خانه خودم؟ چشم خودم؟ این نگاهها نگاههای بیمار است به آن جوان گفتم چه مال خودت؟ همه وجودت مال اوست. همه زندگیت مال اوست باید یک جوری استفاده کنی که آن آفریندگار تو راضی باشد.
لذا یک منطق غلطی که بعضیها دارند میگویند دوست داریم دلمان میخواهد مال خودمان است این حرف حرف اشتباهی است. من چندتا روایت تقدیم کنم محضر عزیزان در روابط اجتماعی. ببینید یکی از توصیههای که اسلام برای جلوگیری از گناه کرده کنترل چشم است. یک جمله زیبایی علامه طباطبایی دارد رحمت الله علیه. ذیل آیه 30 سوره مبارکه نور. و 31. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ»[9]
اول خدا به مردان میفرماید حجاب اول خدا میفرماید مردها. گاهی اوقات خانمها ایراد میگیرند آقا فقط خانمها حجاب داشته باشد نه مرد هم باید حجاب داشته باشد اما حجاب مرد با حجاب زن متفاوت است. آقای محترم با یک لباس رکابی با یک شورت پاچه داری نیا در خانه که ناموس مردم دارند رفت و آمد میکنند با یک لباس بدن نما این بدحجابی است. بله بعضی از مردها امروز بدحجابند یک لباس تنگی گوشید که پنج سانت خم شود 15 سانت بدنش پیدا است یک شلواری میپوشد که این شلوار ترویج فساد است. اسلام با لباس مخالف نیست اسلام با رنگ مخالف نیست. اسلام خانمها با آرایش مخالف نیست. اسلام با رنگ مو مخالف نیست. امام صادق فرمود اگر یک زن مسلمان برای شوهرش خودش را آرایش کند آراسته کند خدا ثواب عبادت به او میدهد. خانم نماز شب یک طرف مثل نماز شب اگر در خانه جلو شوهرت آراسته بگردی هم همین ثواب را به تو میدهند اسلام مخالف با گناه است. اسلام میگوید تابلو نگرد. پوششت حضورت ترویج فساد نباشد. اولا قرآن میفرماید مردها این روایت را امام باقر میفرماید:
علت نزول این آیه جریانی بود در مدینه اتفاق افتاد جوانی دختری از انصار را دید هنوز آیه حجاب نازل نشده بود این دختر روسری سر کرده بود این گوشهایش و یک مقدار موهایش پیدا بود روسری از پشت سر گره زده بود یک مقدار گردنش هم پیدا بود هنوز آیه حجاب نزول پیدا نکرده بود این دختر داشت میرفت یک جوانی هم از مسلمانها جهت مقابلش میآمد نظرش افتاد به این دختر همینطور نگاه کرد این دختر رد شد این برگشت همینطور عقب سر دختر را با نگاه تعقیب میکرد امام باقر میفرماید یک کسی یک استخوانی در راه افتاده بود گذاشته لای شکاف دیوار این همینطور که عقب نگاه میکرد یک دفعه صورتش کشیده شد به دیوار و آن استخوان صورت زخم شد خون جاری شد روی لباس و سینه این جوان یک دفعه به خودش آمد که این یک تلنگر الهی بود با همان صورت خون آلود آمد خدمت رسول الله پیش طبیب معنوی. مساله را مطرح کرد گفت یا رسول الله یک دختر جوانی من دیدم همینطور نگاه میکردم این اتفاق برایم افتاد این دوتا آیه نازل شد.
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»[10] رسول ما به مردان مومن بگو چشمها را فرو بیفکنید. یکی از نشانههای هوسرانی مهار نشدن چشم است چشمت را بپا. «يَغُضُّوا»[11] نه اینکه ببندید کنترل کنید. یعنی نگاه نکن. چشمت را پایین بینداز چشمت را به سمت دیگری بینداز. خدا نمیفرماید غمض بصر کنید. ببندید چشم را. میفرماید نگاه نکنید. مردها حالا میگوید آقا در جامعه حاج آقا به یک آقایی گفتم عجیبم هم هست شیطان گاهی عجیب سوار انسان میشود. گفت حاج آقا ما از اینها که میآید در خیابان با این وضع آرایش کرده دوست دارند نگاه شان کنند ما هم نگاه شان میکنیم. گفتم او دوست دارد برود جهنم تو هم دوست داری بروی جهنم. این منطق است که تو داری. اگر نمیخواستند نگاه شان کنند اینجوری بیرون نمیآمدند خوب او دارد راه شیطان را میرود تو چرا چراغ سبز روشن میکنی. «يَغُضُّوا»[12] نگاه نکن. چشم را فرو بیفکن. این که میگویند امر به معروف و نهی از منکر رسالت عمومیاست یعنی تجار ما کارمندان ما مدیران ما آحاد اجتماع ما اگر همه تذکر میدادند وضع ما اینطور نبود. صد نفر ساکتند یک نفر حرف میزند جلو آن یک نفر هم جبهه میگیرند میگویند تو داری توهین میکنی در حالی که این دارد درست میگوید. آنها تند میروند. اول خدا میفرماید غض بصر. چه اشکالی دارد من فروشند مشتری آمده بگویم خواهر محترمه حجابت را رعایت کن. آقا نخرید جنس رازق خدا است. ببین خدا چگونه پاسخ میدهد. من کارمند در اداره امر به معروف کنم من طلبه امر به معروف کنم. من شهروند تذکر بدهم. من بزرگتر فامیل به عروسم به دخترم به پسرم حرف بزنم. غض بصر «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»[13] این «وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»[14]یعنی حجاب. خودتان را بپوشانید. آقایان حتی در منزل. دختر بزرگ داری پدر محترم این دختر با تو محرم است بحثی نیست اما با یک لباسی بدن نمای محرک جلو این دختر بیست ساله این جوری میگردی؟ ما گاهی اوقات الگوهایمان را نشناختیم آقا امام رضا نشسته بودند جمعیتی هم خدمت حضرت بودند یک آقایی با دختر 8 سالهاش آمد توی مجلس. خوب دختر 8 ساله بود حجاب هم نداشت هنوز بالغ نشده بود آمد محضر امام رضا سلام کرد پدر حضرت با روی خوش جواب دادند دخترش هم آمد سلام کرد امام با روی خوش جواب دادند. تا دختر پشتش را کرد امام رضا به پدر اشاره کردند سریع دختر را از مجلس بیرون ببر، ببرش. پدر فهمید که امام رضا ناراحت شدند دختر را از مجلس برد بیرون برگشت آمد خدمت امام گفت آقا ناراحت شدید؟ آقا فرمودند چرا این دخترت را اینجوری در این جمع نامحرم آوردی؟ گفت آقا این دختر هنوز بالغ نشده. 8 سالش است امام فرمودند میدانم این باید الآن یاد بگیرد معاشرت با نامحرمان را. ببینید ما گاهی اوقات میگذاریم دقیقه نود به بچه هایمان میگوییم نماز بخوان خوب مسلمان فوتبالیست میخواهد برود مسابقه بدهد یک جام جهانی 4 سال تمرین میکند یک وزنه برداری میخواهد دو دقیقه وزنه بلند کند یک سال تمرین میکند ما به بچه هایمان میگویم حالا بالغ نیستند نماز نمیخواهد بخواند حجاب هنوز بالغ نشده خوب کی میخواهی به او بگویی؟ همان زمانی که جشن تکلیف برایش میگیری آن وقت باحجاب میشود آن وقت 15 سال تمامش که شد نماز، نماز خواند؟ تو آداب دینی ببینید میگویند بچه هایتان 3 سال شان که شد اسماء الهی را یادشان بدهید کلمات نماز را یادشان بدهید عادت بدهید آنها را تشویق کند آنها را به عبادت. غض بصر کنترل چشم جلو هوسرانی را میگیرد علامه طباطبایی این جمله را میفرماید این شنیدنی است مرحوم علامه میفرماید چرا خدا میفرماید: «يَغُضُّوا»[15] چشم را بپایید. شاید این سوال در ذهنها بیاید آقا ما اگر نامحرم نبینیم چت کرد با نامحرم حلال است؟ بحث امروز. اینها جزء مسائل مستحدثه امروز است آقا ما داریم در اینترنت در شبکههای مجازی با نامحرم مطالبی را چت میکنیم حرف که نمیزنیم نگاه هم که نمیکنیم مطلب پیامک رد و بدل میشود این هم از مصادیق حرام است یا نیست؟ مرحوم علامه میفرماید اینکه خدا میفرماید چشمها را بپایید معنایش این نیست که صدای نامحرم را هر جوری است بشنوید حلال است. یا اینکه سخن گفتن با نامحرم حلال است. علامه میفرماید شروع آسیبها عمدتا از چشم است. این که بابا طاهر عریان هم میگوید ز دست دیده و دل هر دو فریاد هرآنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
که آن خنجر خنجر ایمان است یعنی با ایمان مدیریت کن چشم را. فرو بیفکن از حرام. علامه میفرماید نه اینکه گفتگو با نامحرم حلال است خدا اگر از چشم یاد میکند شروع غالب مفاسد اخلاقی از چشم است. طرف میبیند هوس میکند میبیند غیبت میکند میبیند طمع میکند میبیند حریص میشود آقا فلانی خانه اینجوری دارید میشود حریص. فلانی قیافه اینجوری دارد میشود هوسران. شکل و شمایل کسی را میبیند میافتد در عرصه غیبت اینها از چشم شروع میشود. آیه بعد هم خدا به خانمها میفرماید:
«قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ»[16]
خانمها شما هم چشم هایتان را مدیریت کنید. شما هم زن محترمه به هر چیزی نگاه نکن اگر این آقا رعایت نکرده تو رعایت کن. این که نمیشود استدلال غلطی است دوست دارند نگاه شان کنیم نگاه شان میکنیم این تعبیر تعبیری منصفانه عاقلانه نیست. « يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»[17] خانمها هم باید خودشان را بپوشانند پوشش اسلامیرا باید رعایت کنند. خوب اینجا نگاه یکی است اگر چشم رها شد مدیریت نشد میبرد ما را در وادی لغزشهای اخلاقی.
من دو سه تا روایت بخوانم.
آقا رسول الله فرمود «النظرة الاولی خطا» نگاه اول در گناه خطا است. یک وقت بنده متوجه نیستم یک دفعه نگاه میکنم شخصی نباید به او نگاه میکردم نظرم افتاد خوب این خطا است خدا میبخشد. این مشکل نیست. «و الثانیه عمد» اما اگر نگاهت را تکرار کردی شد نگاه دوم، این میشود تعمد در خلاف. مسئولید و گناهکارید. «و الثالثه تدمر» اما نگاه دومت اگر نگاه سوم، نابودت میکند. میزند تو را زمین. تدمر. میخواهی هوسرانی نکنی چشمان را فروبند. البته این تعبیر در عرف عوام تعبیر درستی نیست میخواهند از حدیث پیامبر مطلبی بگویند درست تعبیر نمیکنند میگویند یک نگاه یک نظر حلال است یک نظر اول این در بحث ازدواج است و خواستگاری. که نگاه خواستگاری مرد نسبت به زن دارد ولی این نیست که در جامعه ما به هر بنی بشری که صورت گناه دارد نگاه کنیم بگوییم یک نظر حلال. این نظر اگر عامدانه شد گناه است. حلال نیست. یک نظر که حلال نیست. نظر اول به حرام اگر نمیدانستیم پیغمبر میفرماید خطا است خدا خطا را میبخشد تکرار شد عمد است دفعه سوم نابود کننده است. این یک نکته.
حدیث دیگری از آقا امام صادق علیه السلام حضرت میفرماید «النظر سهم من سهام ابلیس»[18] مرحوم لینی در جلد 5 کافی نقل کرده نگاه به حرام تیری از تیرهای شیطان است که سمیاست. ببیند ما دو نوع تیر داریم تیر معمولی که میزند سمی نیست. امکان مداوا طرف هست ولی بعضی تیرها هم مجروح میکند هم مسموم میکند. نگاه به نامحرم حاج آقا هم مجروحت میکند هم مسمومت میکند. بعد حضرت فرمود «و کم من نظرة اورثت حسرة طویله»[19] چقدر نگاههای کوتاه که حرستهای طولانی را برای انسان به دنبال میآورد. من یک خاطره را تلگرافی عرض کنم چون به اینجا رسیدم حیفم میآید نگویم.
از یک جوان ویران شده یک جوانی که ظرفیت خوب داشت و سقوط کرد و نابود شد به نام مصطفی منفلوتی. معذرت میخواهم مصطفی منفلوتی ناقل این داستان است از نویسندگان زبردست در مصر مصطفی منفلوتی است کتابی دارد به نام «النظرات» در یکی از مجلدات کتاب خودش داستانی را از جوانی خودش نقل میکند. از نویسندگان زبردست بوده در مصر منفلوتی. میگوید من در دوران جوانی در شهر قاهره انجمنی داشتیم به نام انجمن نویسندگان جوان. در این انجمن یک جوانی بود اینها را دارم میگویم تا برسم به این حدیث امام صادق که حضرت در یک جمله هشدار میدهد گرفتار نشوید.
حاج آقا نگو سنی از من گذشته شیطان برثیای عابد را فتیلهاش را کشید پایین. مستجاب الدعوه پیر شدیم ما دیگه. پیر شدی؟ برای هر کسی در هر رشتهای در هر طبقهای شیطان دستور العمل دارد. نسخه هر کسی را با حالش میبرد جوان را به یک طریق پیرمرد را به یک طرف من طلبه را به یک سمت دانشگاهیش را به یک نحو هر کسی را به یک نحوی گاهی اوقات میبینی در عبادت امام رضوان الله تعالی علیه میفرماید یکی از بزرگان نجف این بیست سال مقید بود صف اول نماز جماعت جا میگرفت. یک روز نرسید صف دوم جایش شد. میگوید به خودم که رجوع کردم دیدم کسر شان شد برایم. حالیم هم نیست بیست سال دارم صف اول نماز میخوانم برای صف اول نه برای خدا. گفت دیدم اصلا این نماز مثل اینکه افت کردم کسر شان شدم بیشتر در خودم دقت کردم دیدم این بیست سال نماز برای صف اول بوده نه برای خدا. امام میفرماید تمام این بیست سال نمازش را اعاده کرد. یک وقتی میگویی آقا اذان بگو تا روی طرف را کم کنی. صدایت را نشان بده. قرآن بخوان تا بفهمیقرآن خواندن یعنی چه؟ نشون بده که آدم خوب چه جوری است؟ این دیگه کار میشود غیر خدایی.
آقای منفلوتی میگوید این جوان در انجمن نویسندگان بود. جوان بسیار خوبی بود از دوستان ما بود خیلی هم با هم رفیق بودیم. میگوید چهار سال در انجمن نویسندگان این جوان با ما بود منفلوتی میگوید من یک ماموریتی از طرف وزارت فرهنگ مصر به ما دادند در یکی از شهرهای دیگر مصر به این رفیق قرار گذاشتم که ما از طریق نامه از حال همدیگر با خبر شویم میگوید خیلی او را دوست میداشتم میگوید ماه اولی که من رفتم در شهر دیگری از شهرهای مصر نامه نوشتم جواب نامهاش آمد ماه دوم نامه فرستادم نامه برگشت خورد اداره پست پشت نامه نوشته بود گیرنده نامه از مکان نقل مکان کرده آدرسی از او نداریم نامه را برگرداندیم.
گفت نامه سومیفرستاد برگشت خورد. به دوستانی که در انجمن نویسندگان بودند نامه نوشتم به فلانی بگویید به من نامه بنویسد آدرس جدیدش را برای من پست کند آنها نامه نوشتند که از این آقا بی خبریم اصلا این آدم مفقود شده رفت. ناپدید شد. منفلوتی میگوید چهارسال گذشت. دیگر از این آدم بیخبر بودم از این رفیق شفیق. بعد از چهار سال برگشتم دوباره قاهره انجمن نویسندگان جمع دوستان گذشته سراغ آن رفیق را گرفتم که فلانی چی شد؟ گفتند یک ماه بعد از شما اصلا ناپدید شد نمیدانیم چه اتفاقی برایش افتاد هیچ کس از این آدم خبری نداشت.
آقای منفلوتی میگوید شد معمای زندگی ما که این جوان خوش فکر خوش قلم چه به سرش آمد. چه شد که هیچ کس از او سراغی ندارد. میگوید ذهن من درگیر بود غروبی بود در جنوب قاهره محله فقیر نشین میگوید کاری داشتم ماشینم را پارک کرده بود در محله فقیر نشین قاهره داشتم قدم میزدم یک تعبیری هم میکند ساعت غروب صدای گریه این بچههای گرسنه مال این خانوادههای فقیر بلند این بچهها با لباسهای ژولیده در کوچهها میدویدند گریه میکردند بعد خودش میگوید غروب را مثل سایه مرگ میدیدم بر این محله. میگوید ناخواسته همینطور داشتم قدم میزدم بدون برنامه قبلی در این کوچه پس کوچههای محله فقیر نشین قاهره آقا تا سر پا هستید یک سری بزنید به نیازمندان. مریض ها. فقیرها. دولت عمر تمام میشود. امکانات را از شما میگیرند. گفت همینطور که داشتم قدم میزدم یک دفعه دیدم یک دختر بچه 8 ساله از یک خانهای آمد بیرون با عجله دوید طرف من گفت پدرم دارد میمیرد کمکم کن. میگوید من با خدا عهد بسته بودم که هر کجا بتوانم به کسی کمک کنم، کمک کنم. میگوید به دنبال این دختر وارد خانه شدم یک خانه محقری بود پله میخورد بالا. بالا یک اتاقی داشت که اسم داستان را هم در کتاب خودش مینویسد «غرفة الاحزان» بالا خانه غم. میگوید غروب بود رفتم داخل اتاق یک چراغ کم سویی روشن بود دیدم یک آقایی روی تخت افتاده در بستر. فقط از او اسکلتی باقی مانده. میگوید لباس تنش بود ولی قفسههای این اسکلت بدن او قفسه سینه او نمایان بود از زیر لباس. این لباس چسبیده بود به این اسکلت بدن او. و تند تند نفس میکشید. بعد باز منفلوتی میگوید یک لحظه به یاد پرندهای افتادم که در قفس برای فرار از قفس پرپر میکند روح این فرد را پرنده جسمش را قفس دیدم میگوید نشستم کنار تختش دخترش هم داشت گریه میکرد یک وقت نگاهی به من کرد گفت الحمد لله خدا رفیق من را بعد از سالها به من برگرداند.
منفلوتی میگوید یک نگاهی در برق چشمانش کردم دیدم همان نویسنده جوان مصری است. که چهار سال از او بیخبر بودم گفتم رفیق تو را چه به این منزل تو که زندگی داشتی تو که خانه داشتی تو که موقعیت اجتماعی داشتی. دوستان خوبی داشتی اینجا چه میکنی؟ گفت منفلوتی این مکافات دنیای من است تا برسم به آخرت. گفت داستانم را برای تو میگویم بنویس تا مردم عبرت بگیرند این را به جوانها بگویید. اگر اسلام میگوید دختر جوان پسر جوان چشمت را مدیریت کن میخواهد سرنوشت این بیچاره سرت نیاید. امام صادق اگر میفرماید مدیریت کن «اورثت حسرة طویله»[20] برایت اتفاق نیفتد. گفت آقای منفلوتی من قبل از اینکه با شما آشنا بشوم در یکی از محلات اعیان نشین قاهره خانه ای را اجاره کرده بودم کنار خانه ما خانه یکی از ثروتمندان معروف در قاهره بود. اینها زن و شوهری بودند یک دختری 18 ساله داشتند از نظر ثروت در اوج رفاه، میگفت من عصرها میآمدم حیاط منزل میز و صندلی میگذاشتم برای نوشتن مطالب و اخبار و گزارش هایی که باید تهیه میکردم این دختر همسایه دختر تاجر دختر میلیاردر میآمد روی ایوانی داشتند در خانهشان روی ایوان میایستاد من را میدید و من هم این دختر را میدیدم ببینید عزیزان اول از نگاه است. خدا میفرماید جلو نگاه را بگیرید. این نگاه بابش را باز میکند بیحیایتان میکند نگاهتان را مدیریت نکردید میآید در نامه نگاری مدیریتش نکرد میآید در گفتاردرمانی حرف میزنی. مدیریتش نکردی میروی در خلوت گناه مدیریتش نکردی میشود رسوایی. گفت از نگاه شروع شد. روزهای اول او نگاه میکرد من نگاه میکردم این نگاهها ادامه پیدا کرد بعدا یک مطلب او مینوشت یک مطلب من مینوشتم به او میدادم شیطان گام به گام انسانها را میبرد. شیطان یک دفعه کسی را ویران نمیکند. قرآن میفرماید «لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ»[21] از سیاست گام به گام شیطان پرهیز کنید. شیطان قدم به قدم انسانها را از خدا دور میکند. یک دفعه به کسی نمیآید بگوید آقا شراب بخور تارک الصلاة شو فساد بکن. اول قدم به قدم نماز اول وقت خوان را میکند نماز با تاخیر. مسجدی را میکند یک خط در میان. یواش یواش هی چراغ سبز روشن کردی یک دفعه طرف به خودش میآید میبیند ای داد و بیداد 5 سال قبل یک چیز دیگر بود حالا چیز دیگر شده. گفت نگاهها شد نامه. نامهها شد ملاقات حضوری. ملاقاتهای حضوری کار به جایی رسید شد ارتباط حرام.
یک حدیثی حیفم میآید امشب نگویم حالا شرح آیات را فردا شب میگویم. این حدیث شیطان به دو تا پیغمبر بزرگ اوالعزم خدا تذکر داده متاسفانه شما دست به قلم نیستید نمینویسید ولی حافظهتان قویه بارها گفتم بنویسید این کتاب شاید در خانهتان نباشد پیدایش کنید. اینها را پیدا کردیم تحویلتان میدهیم امیرالمومنین میفرماید هرچه در حافظهتان است فراموش میشود «ما حفظ فر و کل ما کتب قر»[22] نوشتید میماند حفظ کردید یادتان میرود. این حدیث تذکر شیطان به دو پیغمبر اولوالعزم است نوح، عیسی. به حضرت نوح آدرس در کتاب خصال صدوق بعد از طوفان نوح شیطان آمد خدمت حضرت نوح و عرض شود خدمت حضرت نوح عرض کرد که «اذکرنی فی ثلاثة مواطن»[23] وقتی که طوفان آمد و جمعیتی رفتند و آن معدود مردند شیطان آمد گفت جناب نوح، علمای علم اخلاق میگوید یکی از راههای خودسازی گرفتن ضعفها از زبان دشمن است. یکی از راههای تربیت است ببیند دشمنت چه میگوید دشمن ضعف تو را پیدا کرده نقطه ضعفت دست اوست چه دشمنی خطرناک تر از شیطان؟ گفت جناب موسی سه جا من را یادت نرود. حواست باشد این سه جا هستم. و خیلی هم کار دست مردم داده در همین سه جا اول گفت جناب نوح، «فانی اقرب ما اکون الی العبد»[24] من خیلی در این سه جا به مردم نزدیکم و خیلی هم کار کردم. اول گفت: «اذکرنی اذا غضبت»[25] تو عصبانیتت مرا فراموش نکن کار دستت میدهم. دیدید حداقلش این است که آدم وقتی عصبانی شد دوتا حرف ناحق میزند. حداقل. جوان دادیم در زندان عادل آباد در دبیرستان تیزهوشان شیراز سال سوم دبیرستان به عنوان قاتل در زندان.
اشک میریخت گفت آقای حدائق من الآن باید دانشگاه باشم به عنوان قاتل در زندان عادل آباد هستم چی شده؟ گفت یک سال و نیم در محلهمان تابستان بود بچهها داشت بازی میکردند یک عده از این طرف محله سنگ از آن طرف به این سمت یک عده از این سمت سنگ از این سمت به آن سمت گفت یک دفعه من سنگ برداشتم پرتاب کردم به سر یک جوانی خورد افتاد به عنوان قاتل مرا زندان آوردند. در عصبانیت مدیریت کنیم خودمان را. لذا اسلام میفرماید عصبانی شدید حرف نزن نشستی پا شو ایستادی حرکت کن.
گفتم در عصبانیت یادتان نرود هستم.
«و اذکرنی اذا حکمت بین اثنین»[26] در داوری و قضاوت هم حواستان به من باشد وقتی میگویند حاج آقا شما بگو هرچی گفتی ما قبول داریم خیلی حواست باشد اینجا شیطان کار دستت ندهد. قضات خدا باید کمک شان کند. کار قضاوت خیلی سخت است. خیلی سخت است. بارها من به قاضیها گفتم امام صادق فرمود قاضیها چهار دسته هستند سه دسته ته جهنم هستند یک دسته لب پرتگاه جهنم. قاضی که میداند حق چیست ناحق حکم میکند میداند حق چیست میداند حق نمیداند حق چست حق حکم میکند. و قاضی که توجه به این که حق چیست ندارد و ناحق حکم میکند یا میداند حق چیست ناحق میگوید یا نمیداند حق چیست حق میگوید یا نمیداند حق چیست ناحق میگوید اینها قعر جهنم هستند آن قاضی که میداند حق چیست و حق حکم میکند «علی شفیر جهنم» در مقام قضاوت حالا بنا نیست حتما در دادگستری باشد یک وقت میگویند حاج آقا ریش سفید خانواده هستی شما حرف بزنید هرچه گفتید ما قبول داریم حواست باشد شیطان کار دستت ندهد. یک طرف قضیه برادرمان است یک طرف قضیه غریب است. حواست باشد خدا نگرانه نظر بدهی. و سومین جایی که شاهدم عرضم بود گفت «و اذکرنی اذا کنت مع امرأة خالیا لیس معکما احد»[27] گفت جناب نوح، زمانی که با زن نامحرمیهستی شخص سومینیست من هستم. به یک آقایی گفتم مراقب باش گفت حاج آقا به ما شک داریم گفتم به تو شک ندارم یقین دارم شیطان پایت ایستاده. بدمان نیاید آقا مراقب باش. در خلوت با نامحرم شیطان کار میدهد دست انسان ها. این آقایی منفلوتی گفت رفیق ما در بستر مرگ بود گفت کار ما رسید به ملاقات، ملاقات کار رسید به ارتباط نامشروع. ارتباط نامشروع شد باردار شدن این دختر تاجر. گفت یک روز دختر آمد گفت آقا من از شما باردار شدم تا پدر و مادرم نفهمیدند بیا خواستگاری تا گند کار بالا نیامده بیا خواستگاری آبروی من را بخر. گفت من میدانستم اینها دخترشان را به من نمیدهند چون در شان این خانواده نبودم گفتم بیام شما را به من نمیدهند گفت من پدرم را راضی میکنم به این ازدواج رضایت بدهد گفت آقای منفلوتی این حرفها را در نفسهای آخر زندگی میگفت برای منفلوتی تعریف میکرد. گفت آقای منفلوتی شب پیش خودم فکر کردم گفتم دختری که خدا را در نظر نگرفت و با من به حرام جمع شد فردای زندگی چه ضمانتی است که با دیگری هم به حرام جمع نشود. این فکر خوبی است ولی علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. دخترها پسری که راحت به تو نامه میدهد فردای زندگی هم به ناموس دیگری نامه میدهد. پسرها دختری که راحت دوستی را به حرام پیشه میگیرد چه تضمینی است که فردای زندگی با دیگری هم چنین نکند؟
گفت شبانه گذاشتم از آن خانه فرار کردم. آمدم در منطقه که با شما رفیق شدم. چهار سال از این دختر و پدر و مادرش بیخبر بودم چهار سال بیخبر. گفت بعد از چهار سال شما رفتید یک شهر دیگری ماه اولی که رفته بودید در دفتر کارم یک نامهای به دستم رسید نامه به قلم آن دختر فریب خورده بود. باردار شد ولش کردم. گفت دیدم نوشته که من این نامه نمینویسم که تو را به آن وعدههای پوچ گذشته دعوت کنم. زندگی من تباه شد. با فرار کردن تو و خیانتی که تو به من کردی و خودم به خودم کردم سبب شد برای این که رسوایی من آبروی خانوادگی و پدر و مادرم را به باد ندهد من هم از خانه فرار کردم. یک ماه بعد از فرار من مادرم دق کرد و مرد بعد از مدتی پدرم هم از دنیا رفت. در فراق دختر مفقوده خودشان. زندگی ما جمع شد. بارها تصمیم به خودکشی گرفتم اما به یاد این بچه که در شکم داشتم و این بیگناهی که نتیجه هوسرانی من و تو بود با خودم لحظه شمار میکردم این دختر به دنیا بیاید بعد خودکشی کنم. دختر که به دنیا آمد گفتم این امانت خدا است شاید خدا تخفیف در گناه من بدهد گفت چهار سال در محله فقیر نشین قاهره اتاقی را گرفته بودم در روزها در خانهها مردم خدمتکاری میکردم و از پول خدمتکاری شکم خودم و دخترم را سیر میکردم با یک خفتی زندگی را گذراندم بینید یک دختر تاجر ثروتمند با یک نگاه کار میرسد به اینجا. پدر میمیرد مادر میمیرد. خودش سقوط میکند از نظر جایگاه. گفت الآن که نامه را دارم برای تو مینویسم بیمار شدم در آستانه مرگم. تو یک امانتی پیش من داری و آن دختر تو است بیا و دخترت را تحویل بگیر قضاوت بین من و تو در روز قیامت در دادگاه عدل الهی. آدرس قاهره جنوب قاهره همین محله همین خانه. همین اتاق روی همین تخت. گفت آقای منفلوتی آمدم در این خانه در این اتاق دیدم این دختری تاجر مصری روی تخت افتاده نفسهای آخر زندگی را میکشد یک دختر 4 ساله کنار تختش است گفت این دختر فرزند من و توست دخترت را تحویل بگیر. قضاوت بین و من تو بماند برای قیامت. فقط یک خواهش از تو دارم چون فامیل من از من ناامید شدند و همه فکر کردند من مفقود شدم من را در حیات این خانه دفن کن. صدایش را هم در نیاور فقط همین کار را برای من بکن. گفت از دنیا رفت من به وصیتش عمل کردم در همان حیات دفنش کردم گفت دیگر آسمان بر سر من خراب شد روزگار پیش من تیره و تار شد چه کردی؟ با یک خانواده با یک زندگی نابود کردی یک خانواده را. گفت برای اینکه تخفیف در گناهم بشود گفتم بگذار در همین خانه و محله که این دختر ثروتمند مصری تجربه کرد ما هم در همین خانه زندگی کنیم گفت از همه موقعیت اجتماعیام دست کشیدم چهار سال گمنام در این خانه بودم گفت الآن احساس کردم لحظات رفتن من است گفتم پروردگارا آن رفیق صمیمیمن را در انجمن نویسندگان به من برسان که دخترم را به او بسپارم و بمیرم. که تو از درب داخل شدی.
بعد میگوید به منفلوتی گفت من هم یک وصیت دارم من را کنار قبر این خانمم در همین حیات این دختر فریب خورده دفن کن. به کسی هم عنوان نکن در همین حیات مرا به خاک بسپار گفت دست دختر 8 سالهاش را گرفت گذاشت در دست من سه بار صدا زد صدیقی ابنتی، صدیقی ابنتی، صدیقی ابنتی، رفیقم دخترم، رفیقم دخترم. رفیقم دخترم.
گفت جان داد و مرد. مردم اگر اسلام میگوید کنترل کنید چشمتان را میخواهد این سرنوشت تلخ اتفاق نیفتد. یک جوان صاحب قلم نویسنده خوش فکر کارش رسید به اینجا. یک دختر ثروتمند مصری با خانواده نابود شدند. برای عدم مدیریت هوا و هوس. و عدم مدیریت چشم. این همانی است که امام صادق میفرماید «کم من نظرة اورثت حسرة طویله»[28] یک نگاه، یک حسرت طولانی را برایتان به دنبال میآورد جوان باید خودش را از هوسرانی باز دارد.
حالا آن دو آیه شریفه که ابتدای سخن تقدیم شد از سوره نازعات این را ان شاء الله فردا شب جمع بندی این مبحث.
بسنده کنیم شب پنچشنبه است قدر این جلسات را بدانیم. من یک جریانی را حالا حاج آقای سیف را دیدم یادم افتاد به مرحوم جدشان از جد خودم میخواهم یک چیزی بگویم که در کتابها گیرتان نمیآید من از پدر بزرگ مادریام مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای مؤید الاسلام خودم شنیدم. داستان مال 80 و چند سال قبل است. این جلسات را میبینید راحت میآیید مینشینید سینه میزنید گریه میکنید دوره بر این مردم گذشت روضه امام حسین قاچاق بود. خدا لعنت کند رضاخان را. جد ما آقای حاج مؤید الاسلام رحمت الله علیه من از زبان خود ایشان شنیدم بدون واسطه نقل میکنم میگفتند در آن دوران کشف الحجاب رضا خانی و تعطیل شدن روضههای محرمی رسید تا شب عاشورا نه مجلسی نه روضهای نه ذکر یا اباعبدالله. کسی جرات نداشت مجلس بگیرد. گفتند عصر تاسوعا بود مرحوم آقای حاج ملا علی سیف که از پیش کسوتان هیئات مذهبی بود آمد سراغ ما گفت حاج آقای مؤید الاسلام 9 روز از محرم گذشت نتوانستیم یک یا حسین بگوییم. راحت یک روضهای بشنویم یک سینهای بزنیم اینها یادمان نرود. گفت امشب منزل یکی از رفقا قرار گذاشتیم که خانم و بچه هایش هم نفهمند یعنی اینقدر ناامنی بود که انسان جرات نمیکرد بگوید در خانهاش مجلس روضه بگیرد این یک پستویی در خانهاش دارد گفت شب بیایید شب عاشورا است میرویم در پستو شما و من و صاحب خانه سه نفری شما یک روضه بخوانید ما یک دمیبگیریم و یک یا حسین بگوییم. این داستان شیراز شما است. مال 80 و چند سال. مرحوم حاج آقای مؤید الاسلام گفتند رفتیم خانه آن آقا در پستو در تاریکی حاج ملا علی سیف بود من بودم و آن صاحب خانه گفتند من یک روضهای آهستهی خواندم مرحوم حاج ملا علی سیف هم یک دم آهسته یا حسین را مداحی گرفت اشک ریختیم بلند شدیم آمدیم. این جلساتتان را قدر بدانید روزگاری بر این مردم اینگونه گذشت.
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
یا ابالفضل
ای پناه بی پناهان یا ابالفضل یا ابالفضل
ای شفیع پر گناهان یا ابالفضل یا ابالفضل
همه مداحید
دلم میخواهد همه مداحی کنید یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل
به به
یا ابالفضل
مهربانتر از تو مولا کس ندیده یا ابالفضل
آن لحظات آخر سیدالشهدا دیدند عباس گریه میکند عباسم چرا گریه میکنی؟ سرداری که دستهایش را از بدن جدا کردند خم به ابرو نیاورده عرض کرد یا اباعبدالله گریه من برای مظلومیت شماست اگر من دارم جان میدهم سر در کنار قدم شما سپردم اما گریه میکنم ساعت دیگر کسی نیست سر حسین را به دامن بگیرد
مهربان تر از تو مولا کس ندیده یا ابالفضل
یا ابالفضل
[1] . مائده 27.
[2] . البلد الامین و الدرع الحصین، ص 350.
[3] . قصص 14.
[4] . بقره 156.
[5] . شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج 10، ص 132.
[6] . قدر، 3.
[7] . بقره 216.
[8] . حج 38.
[9] . نور 30.
[10] . نور 30.
[11] . نور 30.
[12] . نور 30.
[13] . نور 30 - 31.
[14] . نور 31.
[15] . نور 30.
[16] . نور 31.
[17] . نور 31.
[18] . الکافی، ج 5، ص 559.
[19] . الکافی، ج 5، ص 559.
[20] . الکافی، ج 5، ص 559.
[21] . بقره 168.
[22] . الغارات ج 1، ص 183.
[23] . الخصال، ج 1، ص 132.
[24] . الخصال، ج 1، ص 132.
[25] . الخصال، ج 1، ص 132.
[26] . الخصال، ج 1، ص 132.
[27] . الخصال، ج 1، ص 132.
[28] . الکافی، ج 5، ص 559.