استاد حدائق روز دوشنبه 22 شهریور 1400 مصادف با شب هفتم صفر در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم تابه القرآنه الکریم «وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَ أَنَّ سَعيَهُ سَوْفَ يُرَى»[1]
سخن در محضر عزیزان پیرامون موانع شکوفایی جوان از نگاه آیات و روایات بود. با محوریت کلام حضرت ولیعصر نسبت به دعای برای جوانان بود. یکی از موانع شکوفایی در زندگی جوان که البته این در فصل جوانی مخصوصا و برای عموم مردم هم این یک آفت است و آن بیکاری است. بیکاری یکی از آفتهایی است که در روایات هم مذمت شده و مخصوصا برای جوانی که شروع تحول و کار و کوشش و جدیت اوست. این فارغ بودن و بیکار بودن و دنبال کار نرفتن یک عیب بزرگی است برای جوانان.
آیهای که تقدیم شد یکی دو روایت پیرامون اشاره به آیه شریفه و هم آن جهت منفی بیکاری و هم آن بُعد مثبت تلاش و کوشش، و یک بحث هم در جمعبندی، وظیفهی ماهایی که کار از دستمان بر میآید اگر بیاید در راه انداختن جوان به سر کار کمک کنیم. گاهی اوقات برای اینکه یک مالیاتی کمتر بدهیم مانع میشویم یک کسی نان خور شود، کنار سفرهمان یکی دیگر بنشیند، اصلا نظام خلقت این است. یکی از عزیزان که الان هم پای صحبت بنده است، قبل از اذان آمد در دفتر، گفت حاج آقا من دو سه شب قبل آدم یک مبلغی را پرداختم بابت وجوهات، خداوند تماماً به ما برگرداند. این کار خداست. خداوند بیش از 90 مورد درقرآن میفرماید بدهید میدهند، یک مورد شیطان میفرماید ندهید گدا میشوید.
آقا چهار نفر را کنارت را جمع کردی دارند از کنار شما از قِبَل شما میگذرانند زندگی را، خدا به اضعاف مضاعفه به شما میدهد. به تعداد بچههایی که دارید خدا رزقتان را زیاد کرده. شما کارهای نیستید، آقا من دارم خانواده را میچرخانم تو که هستی!
هر آنکس که دندان دهد نان دهد. هر آنچه زیرمجموعهات شلوغتر لطف خدا بیشتر. خدا عنایتش بیشتر شامل حالتان میشود. حالا این را هم یک بحثی دارد که در پایان عرض کنم. این دو آیه شریفهای که آیه 39 و 40 سوره مبارکه نجم که از آیاتی است که تشویق میکند خداوند بندگان خودش را به روحیهی تلاش فعالیت کار و کوشش.
قرآن میفرماید «وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»[2] انسانها درگرو آن سعی و تلاش خودشان هستند. در عرف عوام میگویند هر قدر مومن پول بدهی آش میخوری. قرآن هم میفرماید هر چه زحمت بکشی نتیجه میگیری. نصف شب بلند شدی نانش را میخوری، گرفتی خوابیدی نمازت قضا شد چوبش را میخوری. پرخوابی پیشه کردی عقبی، تلاش و کوشش پیشه گزیدی، حالا بنده یک وقت کار نمیکنم میگویم شانس ندارم، این چه حرف غلطی است. یکی زحمت کشیده تلاش کرده کوشش کرده، حالا در هر زمینهای، زمینهی اقتصادی علمی معنوی تهذیب خودسازی به یک جایی رسیده، یک کسی هم راه نرفته میخواهد برسد به مقصد، خوب این خلاف عدالت است!
تا شب نروی روز به جایی نرسی، شمایی که امشب آمدید مسجد نماز را در مسجد خواندید با آن کسی که نمازش را در خانه خوانده یک ثواب میدهند؟ با آن کسی که اصلا نماز نمیخواند یکسان ببینند، خوب ببینند که ظلم است، و خدا مظهر عدالت است «وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»[3] سعی کردی آمدی مسجد ثواب مسجد آمدن را بهت میدهند. قرآن خواندی ثواب تلاوت قرآن را بهت میدهند، انفاق کردی ثواب انفاق را بهت میدهند. آنقدر نظام حسابرسی الهی دقیق است که خدا میفرماید ذرة المثقالها را نشانتان میدهند. یک تعبیری برای ذره علما دارند میگویند گاهی اوقات در یک اتاق تاریک تاریک قرار گرفتید که یک روزنهی ضعیفی از نور از بیرون اتاق به داخل اتاق میتابد، در این روزنهی نور شما ذرات ریزی را میبینید که در هوا معلق است که اگر چراغ روش کنید پرده را بزنید کنار این ذرات دیده نمیشود. اینها را میگویند ذره. خدا میفرماید کار خوب داشته باشید کار بد را ما نشانت میدهیم، عالم بزرگتر دارد، همینطوری نیست که! هر کاری هر کسی دلش خواست کرد خدا رها میکند! خوب قرآن میفرماید «وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَ أَنَّ سَعيَهُ سَوْفَ يُرَى»[4] سعیتان را آینده میبینید کارتان را میبینید، پاک زندگی کردید مزد پاکیتان را میبینید، ظلم کردی آثار ظلم را خواهی دید.
از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو
من چند تا مطلب در این دو آیه شریفه بیان کنم که این دو آیه دلیل و گواه بر تلاش و کوشش انسانها و تشویق خداوند به روحیهی تلاشگری است. اول اینکه از این آیه استفاده میشود که انسانها در گرو تلاششان هستند.
نابرده رنج گنج میسر نمیشود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
زحمت کشیدید کار کردید نتیجه میگیرید و به نتیجه خواهید رسید. رنج و مشقت تحمل کردید آثارش را خواهید دید. این نکته اول که تلاش و کوشش شماها قطعا به نتیجه میرسد و خدا پاداش خواهد داد. این جملهای که حضرت امام میفرمودند که ما مأمور به نتیجهایم نه نتیجه، و این درسی که از قیام عاشورا استفاده میشود درس عمل به تکلیف است نه نتیجه. اینها درس عاشورا است امام حسین آموخت به وظیفهتان عمل کنید دنبال نتیجه نباشید. اگر سیدالشهدا به دنبال نتیجه بود کربلا نباید میآمد. کربلا در شکست بود، خیلیها این را به امام حسین گفتند، فرزدق این حرف را زد در مسیری که حضرت را دید. در خود مدینه محمد حنفیه این جمله را به امام حسین گفت، امّسلمه عیال رسول الله این تذکر را داد. خود حضرت فرمود خودم میدانم «أنِّی مقتول مذبوح ظلماً و عدواناً» خوب ای حسینبن علی چرا میدانید کشته میشوید و میروید؟ امام مامور به وظیفه است نه نتیجه. و این را هم من اشاره کنم یکی از علتهایی که بخشی از مردم در انجام کارهای خوبشان سستی میورزند چون از آغاز دنبال نتیجه است. این اشتباه است. میگوید این کار را ما انجام دهیم چه چیزی در میآید؟ آقا این کارت را خدا میپسندد یا نه؟ من این حرف را بزنم برایم بد نمیشود؟ آقا از این حرف زدن شما خدا راضی است یا نه؟ خدا راضی است دنبال نتیجه نباش حرفت را بزن. ما به این آدم محبت کنیم بعدا به ما خیانت نمیکند؟ محبت به این آدم را خدا میپسندد یا نه؟ اگر میپسندد چی درش در میآید به شما ربطی ندارد، این درس عمل به وظیفه است. از آیاتی که استفاده میشود به وظیفهتان عمل کنید دنبال نتیجه نباشید، همین دو آیه 39 و 40 سوره مبارکه نجم است. «وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»[5] قرآن میفرماید انسان تو وظیفهات را انجام بده. سعیت را بکن نتیجه با ماست «وَ أَنَّ سَعيَهُ سَوْفَ يُرَى»[6] نتیجه را ما میدهیم، وظیفهات تلاش توست، سعیت را درست انجام بده. صدقه بده ولو اینکه دشنامت دادند. امر به معروف بکن، ولو اینکه نپذیرند. «وَ أَنَّ سَعيَهُ سَوْفَ يُرَى»[7] این هم یک نکته دیگر.
عزیزن از نکاتی که سبب میشود انسانها در انجام وظائفشان قوی و محکم گام بردارند، توجه به پاداش الهی است. یعنی اگر یادمان نرفت که خدا زیر بار منّت بشر قرار نمیگیرد، فراموش نکردیم که خدا کار خوب را بیپاداش نمیگذارد، این سبب دلگرمی میشود برای انجام کارهایتان. اگر یادتان نرفت که عبادتتان انفاقتان خدمتتان به یکدیگر زبان خیر گذاشتن، خدا بیپاسخ نمیگذارد، در کار خیر سست عمل نمیکنید. محکم عمل میکنید، دنبال این هم نیستید، ضریب اخلاصتان میرود بالا، تعریفتان بکنند یا نکنند تحویلتان بگیرند یا نگیرند، چون برای خدا داری زحمت میکشی، مزد هم از او میخواهی، دنبال زنده باد و مرده باد مردم هم نیستی. این هم یک نکته بسیار مهم است. این که دیدید بعضیها در کارهایشان بسیار محکمند قوی هستند متزلزل نیستند چون ایمان دارند به پاداش الهی ایمان دارند به اینکه اعمال آنها را خداوند بیپاسخ نخواهد گذاشت. این هم یک مطلب دیگر که بعضیها در کارهای خیر خیلی مقاوم جدی قاطع هستند چون میگویند اجرم با خداست. اگر ما برای یکدیگر کار کردیم، بله وقتی که قدرشناسی نشود، میگوییم اجرمان ضایع شده و یک جمله هم خدمت همه عزیزان عرض کنم: اگر کسی از انجام کار نیکی احساس پشیمانی کرد، یقین بداند برای خدا نکرده است. خودمان را بازی ندهیم. خودمان را فریب ندهیم. دیدید بعضیها میگویند حیف از کمکی که به فلانی کردم! یعنی چی؟ یعنی برای خدا نکردی. تو اگر برای خدا کردی، طرف قدر شناسی نکرد خدا که قدرشناسی میکند. خدا میفرماید ما اجر کسی را ضایع نمیکنیم. آقا حیف از این زحمتی که ما سالها در این مجموعه کشیدیم. معلوم است برای خدا نکشیدی. تو اگر برای خدا کار کرده بودی دنبال این نیستی که قدرت را بدانند یا ندانند. تجلیل از تو بکنند یا نکنند. شما میگویید من به وظیفهام عمل کردم، نتیجه را هم از خدا میخواهی، پاسخ را از او طلب میکنی. لذا این هم یک مدیریت نفسانی بکنیم، هر جا از انجام کار نیکی کسی احساس پشیمانی بهش دست داد در کارش اخلاص نبوده. ما بعضیها را میبینیم در یک مقطعی کار دستشان است، مدافع تشکیلاتند، تا میگذارندش کنار میشود مخالف. آقا تو که تا دیروز مدافع بودی! میگوید بله من باشم سر کار کار با من وجاهت دارد من نباشم این مجموعه مشروعیت ندارد. معلوم است این کار برای خدا نیست. در کار برای خدا انسان هیچگاه پشیمان نخواهد شد و وظیفهاش را انجام میدهد. این هم یک نکته دیگر ارزشمندی که از این آیه شریفه استفاده میشود.
نکته دیگر عزیزان قرآن میفرماید «وَ أَنَّ سَعيَهُ سَوْفَ يُرَى»[8] انَّ تاکید است. یعنی هیچ عملی در هستی محو نمیشود. آقای ابابصیر آمد خدمت امام صادق، حضرت پشت دست ابابصیر را گرفت، فرمودند آقای ابوبصیر به همین اندازه اگر کسی در دنیا در حق کسی ظلم کند، بدی کند نمیمیرد تا آثارش را ببیند. «وَ أَنَّ سَعيَهُ سَوْفَ يُرَى»[9] ظلم کردی؟ خون مردم را میکنی در شیشه؟ یک حاج آقای واعظ پوری بود خدا رحمتش کند در صفاشهر. پیرمردی بود سالهاست فوت کرده، ایشان برای من نقل کرد، میگفت یک آقایی در بازار وکیل شیراز یک وقتی کار میکرد آقای واعظ پور در سن پیریاش برای من نقل میکرد، میگفت من شاگردی این آقا بودم در بازار. میگفت گاهی اوقات مشتری میآمد ازش جنس بخرد میگفت بجان بچهام این قیمت خریدم. میگفت من میدانستم که او این قیمت نخریده، شاهد بودم.
میگفت با اینکه یک جوانی هم بودم یک وقت نصیحتش کردم گفتم آقا چرا جان بچهات قسم میخوری؟ من شاهد بودم شما این جنس را یک قیمت دیگر خریدی، داری به جان بچهات قسم میخوری؟ گفت من به جان بچهام قسم نمیخورم، میگویم به جان پاچم، ولی حرفهای میگفت مخاطب بچه میشنید، ولی این در گفتار خودش پاچه میگفت. «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ»[10] این آقای سید جلال واعظ پور میگفت او ثروتی هم از این راه در میآورد، خوب یک دورهای میدهند، یک فرصتی میدهند ببینند چکارهای! خدا در خطای اول مجازات نمیکند، فرصت میدهد، سنت استدراج تا خودت را خوب نشان دهی.
ایشان گفت حاج آقا یک دردی افتاد در پایش هر دو پایش را بریدند، فلج افتاد در بستر، هر چه هزینه کرد خوب نشد که نشد. میگوید به جان بچم، ولی پاچهاش را قسم میخورد.
آیت الله مظاهری میگفت در اصفهان یک آقایی بود تاجر گندم بود، قحطی آمد این انبارش پر از گندم بود، اینها امتحان خداست، خدا یکدفعه در یک مقعطی بازار تلخ میشود سخت میشود، ببینند کارهایی که دست من و شما است ما چکارهایم؟ امتحان میشویم. گندم رفت بالا، گفت آمدند پیش این آقا میگفتند گندم میفروشی میگفت منی چند میخری؟ قیمت نمیگفت، مثلا مشتری میگفت مثلا منی یک تومن، میگفت برو بالاتر، میگفت منی 11 ریال، میگفت برو بالاتر، به همین برو بالاتر برو بالاتر گندمها را به اعلی القِیَم فروخت. ایشان میفرمودند این آقا بعد که یک ثروت انبوهی جمع کرد، یک مرضی افتاد در شصت پایش، حالا آفتی بود میکروبی بود عفونتی بود، دکترهای معالج وقتی رفتند دیدند، دکترهای زیادی دیدند گفت یکی از پزشکها گفت آقای حاجی این پا را باید قطع کنیم. گفت این دستش را گذاشت روی انگشت شصتش گفت از اینجا باید قطع شود، دست گذاشت روی قوزک گفت از اینجا؟ گفت برو بالاتر، دست گذاشت روی زانو گفت از اینجا؟ گفت برو بالاتر، گندم را میگویی برو بالاتر. گندم را میگویی برو بالاتر؟ پول اینجوری جمع میکنی؟ «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ»[11] خدا میفرماید من اگر از ظالم انتقام نگیرم خودم ظالم هستم. آبرو بردی آبرویت میرود. مگر اینکه تا مکافات نرسیده جبران کنی.
ببینید الان هم همین هست، الان اگر کسی جنایتی کرد تا پروندهاش در دادگاه باز نشده برود رضایت بطلبد کاریش ندارند، ولی اگر رضایت را جلب نکرد کار کشید به دادگاه پرونده مطرح شد آنوقت دیگر دادگاه ورود پیدا میکند میگوید احقاق حق. مردم تا هستید در دنیا اگر کمی کاستی بوده زودتر اصلاح کنید، کارتان کشید به برزخ و قیمت کار سخت است. دیگر چون همه گیرند کسی به این راحتی نمیگذرد. خوب قطعا قرآن میفرماید هیچ عملی در هستی محو نمیشود، «وَ أَنَّ سَعيَهُ سَوْفَ يُرَى»[12] ما سعیتان را نشانتان میدهیم.
و یک مطلب دیگر قرآن میفرماید «سَوْفَ يُرَى»[13] یعنی در پاداش عمل عجله نکنید. سوف از حروفی است که در ادبیات عرب بر سر فعل که میآید آیندهی با فاصله را تعریف میکند. سین را میگویند آینده نزدیک است، سَیُری، سوف آیندهی با مدت است، یک مقداری طولانیتر. این آیه میرساند که قطعا کارهایتان را میبینید، حالا امسال نشد سال دیگر نشد پنج سال دیگر نشد ده سال دیگر، نشانتان میدهند، احسان کردید احسان را میبینید، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»[14] قرآن میفرماید احسان کردید نتیجه را میبینید بدی کردید آثارش را میبینید. حالا یک مقداری طول میکشد، گاهی اوقات ما کمحوصله هستیم. آقا فلانی این کار بد را کرد چرا خدا نمیزندش؟ خوب صبر کن. شما یک ظالم را در تاریخ سراغ دارید سر سالم به قبر رسانده باشد؟ یک ظالم؟ آقا زین العابدین میفرماید روز 12 محرم ما بردند کنار سفره ابنزیاد، دیدیم کنار سفره ابنزیاد در تشت سر امام حسین است. حضرت میفرماید من همانجا گفتم پروردگارا منتظر اجرای عدالتت هستم، صبر باید کرد، چه عزیزی عزیزتر از امام حسین، چه عزیزتر از زینالعابدین. اما «سَوْفَ يُرَى»[15] نشان میدهیم به شما عدالتمان را.
آقایان یک 5 سالی گذشت، ابنزیاد را روز عاشورای پنج سال بعد حدود ساعتی که امام حسین در کربلا شهید شد، پیکر منحوسش به درک واصل شد، با شمشیر ابراهیمبن مالک اشتر، زد وسط نیمتنهی ابنزیاد گفت شرَّقتُ و غرَّبتُ، یک نیمتنهات را انداختم شرق یک نیمتنهات را فرستادم غرب، سرش را فرستادند برای مختار. مختار سر ابنزیاد را که دید به یک پیکی گفت سریع ببرید مدینه برسانید خدمت امام سجاد. ظهر بود، امام سجاد سر سفره غذا نشسته بودند، پیک مختار رسید اجازه گرفت وارد شد گفت البشاره البشاره، گفت آقا سر دیکتاتور و این افریط بنیامیه را مختار برای شما فرستاده، آن بسته را باز کردند دیدند سر ابنزیاد وسط دستمال است. امام سجاد رفت سجده و شکر بجا آورد، گفتند آقا چه شد؟ حضرت فرمود ما را پای سفره ناهار ابنزیاد که آوردند سر پدرم کنار سفره بود، گفتم خدایا منتظر اجرای عدالتم. نانجیب سر امام حسین را میگذاری کنار سفره ناهارت! سر منحوست را میآوریم کنار سفره زینالعابدین. مردم این خدا را فراموش نکنید. محبتتان بیپاسخ نمیماند. ظلم و خلاف و اجحاف و تعدیها هم بیجواب نمیماند. اینها را هم خدا پاسخ میدهد. لذا خدا در قرآن میفرماید «سَوْفَ يُرَى»[16] نشان میدهیم.
خدا رحمت کند مرحوم امام فوت کردند، آیت الله بهاءالدینی رحمة الله علیه میفرماید حاج احمد آقا میآید دیدن آیت الله بهاءالدینی. آیت الله بهاءالدینی میبینند حاج احمد آقا خیلی آشفته است. میگوید آقا آشفتهاید نگرانید؟ حاج احمد آقا میفرماید چند شب قبل من خواب امام را دیدم، امام در عالم خواب بمن فرمودند احمد یا انبیا و اولیا همه چیز را به ما نگفتند چون مصلحت ندانستند یا فرمودند و به ما نرسیده. گفت بعد امام فرمودند احمد اینقدر حسابرسی الهی دقیق است که برای یک دست بالا بردن هم باید جواب بدهید. دلت خواست! مالت است! میتوانی! دوست داری! از این خبرها نیست.
امروز یک عزیزی آمد از ما مسئله سوال کرد گفت آقا ما اگر واکسن کرونا نزنیم و بعد بخاطر واکسن نزدن بمیریم مسئولیم؟ گفتم سر تا پا مسئولی. گفت برای چی؟ گفتم بدنت مال کیست؟ تکلیفت را روشن کن. این دست این پا این زبان متعلق به کیست؟ اینها مال خداست امانت است دست شما. گفتم اگر در سلامت جسمت کوتاهی کردی ظالمی. ظلمتُ نفسی دعای کمیل امیرالمومنین برای همین است. غذایی خوردی که برایت ضرر داشت کاری کردی که به این بدن آسیب رسید این مال خداست. گفتم قطعا مسئولید در پیشگاه خدا باید جواب پس بدهی. وجود تو امانت الهی است.
خوب این آیه شریفه. من چند نکته را درباره نگاه دین به کار و تلاش و دو سه روایت هم در مذمب بیتوجهی و سهلانگاری در کار. اولا در نگاه اسلام چرا کار اهمیت دارد؟ چند تا نکته در روایات ماست که من سرفصلش را عرض کنم.
در روایات داریم که انسان اگر بیکار شد احتمال اغوای او از طرف شیطان است. یعنی آدم وقتی بیکار است و کاری ندارد یواش یواش فکرش رفتارش عملش به یک سمت و سوی دیگری میرود. یک بخشی از گناهان بخاطر مدیریت نکردن زمان و وقت است. انسان بیکار احتمال انحرافش و اغوایش از طرف شیطان هست. لذا اسلام میفرماید بیکار نگردید. آقا پیرمرد هم شدی برای خودت کار تعریف کن، در حد توانت در حد ظرفیتت. برنامه داشته باش، وقتت را مدیریت کن. این یک جهت در روایات.
دوم انسانهایی که تلاشگرند و اهل کارند از فقر فاصله میگیرند. اسلام با فقر مخالف است. پیغمبر میفرماید «کاد الفقر ان یکون کفرا»[17] فقر چه بسا انسانها را به کفر بکشاند. «الفقر سواد الوجه فی الدارین»[18] فقر روسیاهی در دو دنیاست. فقر چیز خوبی نیست. بالاخره مشکلات اقتصادی را اسلام باهاش مخالف است، اما اینها راهکار هم دارد، این فقر اقتصاددی را چگونه میشود ریشهکنش کرد؟ بالاخره مسئولین مسئولند، ثروتمندان مسئولند، متدینین مسئولند، دانشمندان مسئولند، پیغمبر میفرماید! ریشهکن کردن مشکلات اقتصادی هم راهکار دارد. لذا یک جهت اهمیت کار، مخالفت با فقر دو.
و یک جهت دیگر، سلامت جامعه در پرتو استقلال مالی است. ببینید جامعه وقتی از نظر مالی استقلال پیدا کرد، دزدی تخلف فساد گناه دینفروشی خودفروشی جمع میشود بساطش. وقتی استقلال آمد، استقلال مالی آمد دیگر انسان در برابر وساوس شیطانی قوی است. روی این سه تا جهت اسلام روی کار و تلاش و فعالیت خیلی اهتمام داده است. من چند تا روایت در اهمیت کار بگویم که بعد مضرات بیکاری را بهش بپردازیم. در روایات داریم پیغمبر میفرماید کار همانند جهاد است. آقایان جهاد در جبهه. بعضیها فکر میکنند هنر فقط در جبهه بودن است، من روایتش را بخوانم که بدانید باب خیر درِ خانهی همهتان است اگر درست استفاده کنید.
رسول الله فرمود «الکادُّ علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله»[19] کسی که برای زیرمجموعهی خودش عیال خودش نانخورهای خودش زحمت میکشد. خدا ثواب جهاد در جبهه را به او میدهد. همش که نباید برود سوریه! آقای محترم زحمت بکش زندگی خودت، زندگی خانوادهات؛ خانم محترمه شاغلی، زحمت میکشی برای اینکه زیرمجموعهی تو با سربلندی زندگی کنند، خدا ثواب جهاد را به شما میدهد. این یکی از روایاتی است که در اهمیت کار پیغمبر میفرماید ثواب جهاد را میدهند. این مغازهدارها را میبینی، اینها اگر نگاهشان این باشد که ما زحمت میکشیم کار میکنیم نه کلاه سر مردم بگذاریم، خدمت به مردم بکنیم، اجحاف بکنیم درآمدی هم کسب کنیم، خانواده و زندگی را با عزت مدیریت کنیم، لحظه به لحظهی این آقا در مغازهاش ثواب جهاد را دارد. این یک روایت.
روایت دیگر اساسا امام صادق میفرماید «التجارة تزید فی العقل»[20] فعالیتهای اقتصادی، کار و تلاش سبب افزایش تدبیر و خرد انسانها میشود. همینکه انسان در جامعه است فعالیت اقتصادی دارد کار میکند، حالا در هر زمینهای دارد کار میکند. این در پرتو این کار و تلاش خرد انسانیاش میرود بالا. این هم یک برکت دیگر کار.
نکته دیگر، عزیزان بعضیها تصور میکنند اگر کسی مثلا دنبال فعالیتهای اقتصادی بود اینها همش کارهای دنیایی است! کار و تلاش اگر برای خدا صورت بگیرد فقط جنبهی دنیایی ندارد بُعد اخروی هم دارد. این روایت را از رسول خدا بشنوید. پیغمبر فرمود« العبادة سبعون جزءاً» عبادت هفتاد جزء دارد، «أفضلُها طلب الحلال»[21] بافضیلتترین شکل عبادت طلب حلال است. خیلی عجیب است این روایت! بافضیلتترین جلوه عبادت این است که انسان دنبال نان حلال باشد، کلاه سر کسی نگذارد کلاه سرش نرود، ربا نخورد اجحاف نکند احتکار نکند. این عالیترین جلوه عبادت است، «افضلُها طلب الحلال»[22] امام صادق فرمود «لاتدَع طلب الرزق من حلِّه فإنَّه عونٌ لک علی دینک»[23] حضرت فرمود رها نکنید طلب رزق را از طریق حلال، پول از طریق حلال بدست بیاورید، این درآمد از حلال برای شما کمکی میشود نسبت به دینتان. یعنی این کمککار شما میشود در مسائل معنوی. همین درامدی که انسان به حلال در میآورد. لذا یک جلوه عالی عبادت در این روایات داریم که همین طلب حلال، کسب حلال است. اینها نگاه اسلام نسبت به کار و تلاش، و کار سیرهی عملی نوع انبیا و اولیا بوده. شما یک پیغمبر بیکار سراغ ندارید. من از ائمهتان بهتان بگویم. انبیا را حالا فعلا وارد نمیشویم. من از چند تا امام برایتان حرف بزنم. اول امیرالمومنین.
آقا امیرالمومنین را 25 سال حقش را غصب کردند و حضرت خانهنشین شد. اما نه به این معنا که حضرت در خانه بنشیند برایش غذا بیاورند در منزل. اقا بفرمایید قربان شما برویم، این غذای تبرکی است شما میل بفرمایید داغدیده هستید! آقایانی که مدینه رفتید من دیدم در عوالی، منطقه عوالی در مدینه محل تجمع شیعیان در مدینه است، این نخلستانها عوالی، عمران عوالی اینها همش به همت امیرالمومنین بود. چاههای متعددی را امیرالمومنین به آب رساند، در همان دوران انزوا! دروانی که حضرت را از حکومت گرفتند، حق جامعهی اسلامی را غصب کردند، اما امیرالمومنین در خانه ننشست، حضرت میآمد زراعت میکرد چاه حفر میکرد، خدمت به جامعه میکرد، ابنعباس میگوید یک عصری بود دیدم آقا یک چاهی را به آب رساند. بدون تعارف عرض کنم چاه آبی زمان حضرت امیرالمومنین به نظر من ارزشش کمتر از چاه نفت الان نبود. آن زمان آب در منطقهی حجاز فراتر از اینکه سبب توسعهی اقتصادی بود عامل حیات مردم بود. خشکسالی بود قحطی بود، ابنعباس میگوید آقا چاهی را رساندند به آب از چاه آمدند بالا. حضرت خودشان چاه را حفر میکردند. آمدند بالا لب چاه نشسته بودند پاهایشان داخل چاه، لبهی چاه نشسته بودند، دستهای حضرت گلی بود پاها گلی بود. آقا فرمودند یک مشکی بیاورید من دستم را بشورم، از چاه بیرون نیامدند لب چاه. مشکی آوردند حضرت دستشان را شستند، فرمودند یک پوست گوسفندی و کتف است استخوان و مرکبی هم بیاورید. آوردند حضرت هنوز از چاه بیرون نیامده سند وقفیت چاه را برای فقرای مدینه حضرت نوشتند و تایید کردند از چاه آمدند بیرون. ابنعباس میگوید گفتم آقا شما عیالوارید عائلهمندید، بچههای فاطمه در خانه شما هستند. این چاه را بگذارید برای آنها. آقا فرمودند ابنعباس فرزندان علی خدا را دارند. بچهات را بیشتر دوست میداری یا خدا؟ اگر فرزندت را برای خدا دوست داشتی خیرش را میبینی، اگر خدا را برای خودت و زنت و بچه دوست داشتی واگذارت میکنند به همینها. این روایت امام صادق را بشنوید. زید شحَّام میگوید خدمت امام صادق رسیدم. آقا امام صادق فرمودند «انَّ امیرالمومنین اعتقَ ألفَ مملوک مِن ماله و کَدِّ یده»[24] امیرالمومنین علیبن ابیطالب را امام صادق میفرماید هزار بنده را خرید و آزاد کرد. با پول بیت المال، با اعتبارات دولتی! امام صادق میفرماید «مِن مالِه»[25] از مال شخصی خودش، از زحمتهایی که میکشید «و کَدِّ یده»[26] و تلاش بازویش هزار بنده را آزاد کرد. آقایان میخواهید با امیرالمومنین محشور شوید، آقا میفرماید من در عمرم هزار بنده آزاد کردم، تو چند تا گره مردم را باز کردی؟ چند تا آدم گرفتار را کمک کردی؟ این امیرالمومنین است. همین امیرالمومنینی که نان جو میخورد.
من بارها گفتم خیلیها فکر میکنند ائمه نداشتند! این تصور غلطی است، ائمه ما جزء متمکنین زمان خودشان بودند از نظر مالی، نمیخواستند نه اینکه نمیتوانستند. فرق است بین نخواستن و نتوانستن. یک وقت داری، میل نداری به این. یک وقتی نداری و میگویی نمیخورم. امیرالمومنین در نهجالبلاغه فرمود بخدا قسم اگر میخواستم بهترین غذاها را برای خودم میتوانستم فراهم کنم. اما حضرت با نان جوی سر میکند. در آن آخرین افطار که منزل دخترش بود، وقتی برای حضرت سفره افطاری پهن شد، دختر حضرت میگوید من در سفره یک قرص نان یک مقدار نمک یک ظرف شیر گذاشتم. آقا فرمود دخترم کی دیدی در سفره پدرت با دو خورشت باشد. حالا آقا سفره هفت رنگ پهن میکند، میگوید سفره شرم است. سفره شرم است؟ باید از حرفت شرم کنی، با نعمت خدا اینجوری حرف میزنی! امیرالمومنین به نمک میفرماید خورشت!
اقا فرمودند یکی از خورشتها را بردار، امکلثوم میگوید من دستم رفت نمک را بردارم، آقا فرمودند دخترم شیر را بردار. پدرت علی با نان و نکم مانوستر است. امیرالمومنین داشت. در همان سالهایی که حضرت اینگونه با نان جو سر میکرد، هر سال حضرت 50 هزار درهم امیرالمومینن از عوائد شخصی خودش انفاق میکرد. این را میگویند انسان موفق. این نسبت به وجود مقدس آقا امیرالمومنین. وجود مقدس آقا امام صادق علیه السلام، راوی میگوید تابستان گرمی بود، دیدم امام صادق داشتند روی زمین کار میکردند عرق میریختند، گفتم یابن رسول الله این وضعیت وضعیت خوبی نیست استراحت کنید در این گرما. همه رفتهاند استراحت کنند. امام صادق فرمودند من آرزویم این است در حال تلاش و کار به محضر خدا بروم. اسلام دین کار و تلاش است. این احمدبن موسی که مضجع شریفش در شیراز است و افتخار برای ما مردم شیراز است، از افتخارات احمدبن موسی این است که أعتق ألفَ مملوک. احمدبن موسی هزار بنده را خرید و آزاد کرد و کتب بیده المبارکَ الفَ مصحَف، هزار جلد احمدبن موسی با دست خودش نوشت و هدیه داد. یعنی یک کار بزرگ اجتماعی. این نگاه اسلام است، اسلام دین کار است اسلام دین تلاش است. من با این حدیث آقا موسیبن جعفر بحث را به پایان برسانم. حالا ادامهی این بحث باشد فردا شب.
امام موسیبن جعفر فرمود «ان الله عز و جل یُبغِضً العبد النوّام الفارغ»[27] خداوند در خشم است از آن انسانی که پر خواب و بیکار است. خدا از آدمهای پرخواب و بیکار بیزار است. سلامتی بهت دادند کار کن.
مطلب تمام، یک جوانی آمد خدمت امام صادق، این دستانش معیوب بود. به حضرت گفت آقا من دستانم معیوب است یک کمکی به من بکنید نمیتوانم کار کنم. حضرت فرمود سرت که سالم است، روی سرت بار ببر پول بگیر دست جلوی مردم دراز نکن. خدا نوّام فارغ را دوست ندارد، و در خشم است خدا از آن بندههایی که در خوابند. خواب اصحاب کهف چُرت من است.
و اینکه فارغند بیکارند، این بیکاری آفت است، برای هر کسی که باشد در هر مقطعی، مخصوصا برای جوانان، یک آفت برای جوان همین بیکاری است.
برای روان شدن بازارا کار هم من از نگاه اسلام نکاتی را بگویم که یک وقتی از دست ما اگر کاری بر میآید مشلی را میتوانستیم حل کنیم حل کنیم.
یک آقایی آمد پیش ما گفت حاج آقا در فلان اداره یک سفارشی کنید که من را استخدام کنند. فرم پر کردم مصاحبه کردم، حالا یک فشاری نه پارتی بازی. نه پارتی بازیها. ببینید تبعیض با تمیز فرق میکند. تبعیض یعنی دو نفر شرایط یکسان داشته باشند بیجهت یکی را مقدم کنید. این تبعیض است و بد است.
تمیز یعنی اینکه یک نفر رجحانی دارد که که او ندارد. این خیلی خوب است. گفت آقا یک سفارشی کنید که بالاخره کار ما را انجام دهند، غیر قانونی هم نمیخواهیم برویم پستی هم که میخواهند به ما بدهند تخصصش را داریم. گفتم آقا در آن ادارهای که میخوهید بروید برادرت که از مسئولین آن مجموعه است! خوب برادر شما از معاونان آن مجموعه است به برادرت بگو یک سفارشی بکند. گفت برادر من میگوید من سفارش نمیکنم. گفتم تلفن برادرت را بده، من اول از برادرت که از مسئولان آنجا هستند زنگ بزنم. من زنگ زدم به برادر، گفتم آقا این برادر شما در این اداره آمده؟ گفت بله، گفتم تقاضای برادر شما تقاضای شما تقاضای خلاف شرع است؟ گفت خیر، گفتم میگوید پارتی بازی بکن؟ گفت خیر، گفتم پس چرا یک زبان خیری نمیگذارید، این هم مثل بقیه، ببینند او را اگر شرایط جور شد، حالا بپذیرندش. آن آقا گفت من آبرویم را برای کسی خرج نمیکنم. گفت آبرویت را بگذار و ببر در قبر. آبرویت را خرج نمیکنی! مردم این آبروها را باید بگذارید و بروید. اتفاقا آبرو را اگر برای خدا ریختی خدا جمعش میکند. اگر وقت گذاشتید خدا عزتتان میدهد. پول اگر هزینه کردی خدا اضافهاش میکند. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[28] حالا این آقا برادر این آدم است، این بیچاره هم کار خلاف قانون نمیخواست، ولی بعضیها اینقدر خودخواهیم، عارمان میآید یک تلفن بزنیم حتی برای برادر خودمان. میگوید اصلا من دئبم این است که من آبرو پیش کسی نمیریزم. آبرو پیش کسی نمیریزی؟ سیرهی اولیا این بود؟ تا میتوانید از این فرصتهایتان آبرویتان فرصتتان قلمتان امکاناتتان، در راستای رضای خدا، رفع مشکلات خلق خدا استفاده کنید که بعد که این فرصت تمام شد و به تعبیر امیرالمومنین «نُقلوا علی أعوادهم الی قبور المُظلِمة الضیعة» دارند روی تابوت میبرندتان در قبر آن وقت پشیمان نباشید.
صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یابن رسول الله.
شب شبههی شهادت امام مجتبی است، یک سالی ما در مدینه قبرستان بقیع روبروی قبول اهلبیت من ایستاده بودم داشتم زیارتنامه میخواندم، یک آقایی از شیعیان قطیف آمد کنار دستان من ایستاد. یک دفعه رو کرد به من گفت یا شیخ ما الامام الغریب؟ گفت امام غریب کیست؟ من یک نگاهی کردم گفتم شما امام غریب را چه کسی میگویید؟ گفت شما ایرانیها انتم تقولون الامام الرضا الامام الغریب، میگویید امام رضا امام غریب است. بعد یک اشارهای به قبر امام حسن کرد گفت هذا الامام امام الغریب، گفت امام غریب این آقاست که در شهر خودش دفن است، در نزدیکی قبر جدش رسول الله، اما
اینجا چراغش روزها هم آفتاب است. اینجا بقیع و بقعه دلهای کباب است.
وقتی پیکر امام مجتبی را با آن اهانتی که شد و ابنشهر آشوب مینویسد تیرباران کردند تابوت حضرت را، امام حسین امر فرمودند که جسد را بیاورید در بقیع، خود امام مجتبی هم فرمودند اگر اجازده ندادند من را در کنار جدم پیامبر به خاک بسپارند ببرید در بقیع دفن کنید. قبر آماده شد، آقا امام حسین پیکر برادر را در قبر گذاشتند، صورت زیبای یوسف اهلبیت را سیدالشهدا از کفن خارج کرد و روی خاک قبر گذاشت. اصحاب و بنیهاشم میگویند دیدیم سیدالشهدا شروع کرد این اشعار را خواندند.
أأدهن رأسی ام أطیب محاسنی، و رأسُک معفورٌ و انتَ صلیبوا
برادر دیگر بعد از شما نباید عطر استعمال کرد، دیگر نباید بوی خوش استفاده کرد، نباید محاسن خضاب کرد، به احترام آن بدن تیرباران شده دیگر نباید عطر استعمال کرد، به احترام آن صورت روی خاک قرار گرفته دیگر نباید محاسن خضاب کرد. اینجا حضرت این جمله را فرمود، اما کربلا کنار علقمه جملهی دیگری کنار پیکر برادر دیگرش فرمود: صدا زد عباس «الان انکسر ظهری»[29]، الان کمر برادرت شکست
همه بگوییم یا حسین
[1] نجم آیه39 و 40
[2] نجم آیه39
[3] نجم آیه39
[4] نجم آیه39 و 40
[5] نجم آیه39 و 40
[6] نجم آیه39
[7] نجم آیه39
[8] نجم آیه40
[9] نجم آیه40
[10] آلعمران آیه54
[11] آلعمران آیه54
[12] نجم آیه40
[13] نجم آیه40
[14] اسرا آیه7
[15] نجم آیه40
[16] نجم آیه40
[17] الکافی ج2 ص307
[18] بحارالانوار ج69 ص30
[19] مستدرک الوسائل ج13 ص55
[20] الکافی ج5 ص148
[21] الکافی ج5 ص78
[22] الکافی ج5 ص78
[23] وسائل الشیعه ج17 ص34
[24] الکافی ج5 ص74
[25] الکافی ج5 ص74
[26] الکافی ج5 ص74
[27] الکافی ج5 ص84
[28] انعام آیه 160
[29] بحارالانوار ج45 ص42