استاد حدائق روز شنبه 20 شهریور 1400 مصادف با شب پنجم صفر در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الامام زین العابدین و سیدالساجدین لولده محمدبن علیٍ الباقر «یا بنیَّ انظُر خمسةً فلاتصاحبهُم فلا تحادِثهُم فلاترافِقهُم فی طریق»[1]

در ادامه‌ی عرائض جلسات گذشته با محوریت سخن وجود مقدس امام عصر در دعا برای جوانان از خداوند، بحثی را در این یکی دو شب محضر عزیزان عرض می‌کنیم، همان‌گونه که عوامل شکوفایی جوان از نگاه قرآن و روایات مورد بررسی قرار گرفت، موانع شکوفایی جوان هم باید دیده شود، چرا بعضی از جوانان جوانی‌شان به هدر می‌رود؟ خوب استفاده نمی‌شود. فصل جوانی را به غفلت و بطالت می‌گذرانند. این‌ها علتش چیست؟ منشأش کجاست؟

امشب یکی از علل مهم در عدم شکوفایی جوان یا مانع شکوفایی جوان را محضر عزیزان عرض کنم و آن انتخاب رفیق ناشایست است. همان‌گونه که آن روی سکه رفیق خوب انسان را رشد می‌دهد و می‌برد تا اعلی علیین و مراحل عالیه، رفیق بد هم انسان را می‌کشد پایین تا حد اسفل السافلین. خدا کسی را بد نیافریده. بقول شاعر:

روزی که تو را آفرید صورت آفرین، بر آفرینش تو به خود گفت آفرین

صورت نیافریده چنین صورت آفرین، بر صورت آفرین و چنین صورت، آفرین.

خدا در آفرینش بشر به خودش آفرین فرموده، «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين»[2] ‌دستمریزادی به خودش می‌دهد. بشر تو نمانیده‌ی خدا روی زمین هستی نه کارگزار شیطان!

بزرگی عنوان می‌فرماید «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[3] این هم یک استحسان زیبایی است، خوب نوعا در ذهن می‌آید «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[4] که در ترجمه‌ها هم آمده ‌که یاد خدا موجب آرامش است. آن بزرگ می‌فرمود معنایی فراتر از این آیه است، یعنی بشر غیر خدا هیچ چیزی آرامت نمی‌کند. پول مقام خانواده دنیا ریاست، اگر دستش از خدا جدا شد، این‌ها جز اضطراب چیز دیگری نیست. بشر آرامش می‌خواهی؟ «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[5] ‌راهی جز این نیست، آسودگی می‌خواهی خیال راحت می‌خواهی وجدان آرام می‌خواهی؟ اتصال با خدا، به خدا وصل شوی دستت را به از بدنت جدا کنند آرامی. طرف به خدا وصل نشده یک درجه تب پیدا می‌کند فکر می‌کند همه چیز تمام شده، همه چیز را پایان یافته می‌بیند. به خدا وصل شدی می‌شوی ایوب. ایوب شاید در مدت یکی دو ساعت کل زندگی‌اش رفت، بچه‌هایش یک‌جا رفتند، ده‌ها هزار رأس گوسفند و گاو و شتر به تاراج رفت، کلدانی‌ها دزدیدند. هکتارها مزارع زیر کشتش را به آتش کشیدند. همه این‌‌ها در دو سه ساعت اتفاق افتاد. آقا یک مقداری قیمت جنس بالا می‌رود می‌آید پایین دیگر خواب ندارد، برای چه؟ یاد خدا نیامده. پول، حساب در بانکمان، زور بازویمان، سلامتی‌مان را بیشتر از خدا قبول داریم، این چند ‌خبر تلخ را پشت سر هم به حضرت ایوب دادند حضرت ایوب فرمودند همه چیز مال خداست. گفتند آقا همه بچه‌هایت نشسته بودند یک جایی سقف خراب شد همه‌ی بچه‌هایت از بین رفتند. گفت امانت خدا بود. پشت سرش خبر آوردند آقا ده‌ها هزار رأس گاو و گوسفند و شترت را بردند و دزدیدند! گفت مال خدا بود. پشت سرش گفتند آقا تمام مزارع زیر کشتت را به آتش کشیدند! حالا یک مقدار دلار می‌رود بالا و می‌آید پایین، آقا خواب ندارد.

نماز شده شعار، می‌گوییم «إِيَّاكَ نَعْبُد»[6] ولی در رفتار سکه بهار آزادی برایمان مهم‌تر از خداست. دولت آقای احمدی‌نژاد در یک فصلی دلار یک جهشی کرد. دلار هزار تومنی شد سه هزار تومن. یک کسی آمد گفت آقای حدائق دلار گران شد، گفتم شد که شد. گفت شما نگران نیستید؟ گفتم از این جهت که مردم در زحمتند که مردم نگران است، و این را هم به همه‌تان عرض کنم، اگر مشکلات اقتصادی مردم ناراحتتان نکند در خودتان تجدید نظر کنید. گرفتاری دیگران مشکلات دیگران بیکاری دیگران اگر روی شما اثر نگذارد یک جای کارتان مشکل پیدا می‌کند. مومن و با تقوا کسی است که درد دیگران دردمندش کند.

من از بینوایی نیَم رنگ زرد، غم بینوایان رخم زرد کرد.

او که می‌گوید مشکل خودت است به من ربطی ندارد این باید در خودش تجدید نظر کند. گفتم از این جهت که مردم در سختی‌ هستند که قطعا انسان ناراحت است. ولی از این‌که می‌گویید دلار گران شده از این جهت نه.

گفت آقا شما روحانیت نفستان از جای گرم بلند می‌شود، شما عین خیالتان نیست. گفتم نفس شما از جای سرد بیرون می‌آید؟ نفس تو هم از معده و روده‌تان است که جای گرم است. گفت انصافا بخاطر گران شدن...، گفتم آقا یک جمله بهت بگویم، دلار بشود یک میلیون، من به این سخن خدا به حضرت موسی ایمان دارم، ایمان دارم به این حرف. مردم شما دارید زندگی را می‌چرخانید؟ ولت کنند باید بچرخانند تو را. ده تا نانخور داری؟ خودت و نانخورهایت همه‌تان نانخور خدا هستید. این حرف‌ها چیست؟ گفتم به این سخن خدا به حضرت موسی من ایمان دارم، خدا به حضرت موسی فرمود موسی: «ما دمتَ لاتری کنوزی قد نُفدَت فلا تغتمَّ بسبب رزقک»[7] تا ندیده‌ای ثروت خدا تمام شده غم رزق و روزی را نخور. مردم تا پول‌ها پیش خداست نگران نباشید، شما بندگی بکنید خدا خوب خدایی است. ما خوب بندگی نمی‌کنیم که خدایی خدا را در زندگی‌مان یادمان رفته.

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را!

گفتم جمله دیگر خدا به حضرت موسی فرمود موسی «ما دمتَ لاتری زوال ملکی فلاترَجِّح الی احدٍ غیری»[8] تا ندیده‌ای حکومت خدا سقوط کرده، به غیر خدا رجوع نکن. مردم تا قدرت دست خداست، بندگی خدا را بکنید، خدا خدایی می‌کند. گفتم من به این سخن‌ها ایمان دارم، دلار بشود یک میلیون تومان، خدا می‌تواند بنده‌گانش را اداره کند یا نه؟ خدا به یکی از انبیای بنی‌اسرائیل فرمود اگر تمام مردم روی زمین همه بشوند سوزن فروش، شغل واحد، همه یک شغل، من همه‌ی این‌ها اداره می‌کنم. ما ایمانمان ضعیف است، می‌گوییم آقا یک کاری کسبی آمده، صد متر بالاتر مغازه زده نانمان را آجر کرده! بابا این شرک است، مگر نانمت دست این است که آجر شود؟ خدا می‌فرماید اگر تمام بشریت بشوند یک شغل واحد ما همه را مدیریت می‌کنیم. خوب برگردم به اصل بحث، در بحث شکوفایی جوان، صحبت‌ها شد، از موانع شکوفایی جوان، امشب من یک حدیث نورانی که در چند کتاب از مصادر معتبر شیعی این روایت نقل شده در کتاب شریف الکافی کلینی، کتاب تحف العقول و کتاب الاختصاص، از آن روایت‌هایی است که واقعا باید با آب طلا بنویسند، این روایت را حاج آقا باید بنویسی هر روز هم نگاهش کنی، کلاه سرت نرود، یک وقت 70 سالت هم هست رعایت نکردی زمین می‌خوری. این روایت روایتی است که وجود مقدس امام سجاد به امام باقر و امام باقر هم به امام صادق توصیه می‌فرماید.

پنج گروه را در این حدیث امام زین‌العابدین به امام باقر می‌فرماید اصلا با این‌ها ارتباط برقرار نکن. متن حدیث این است. «یا بنیَّ انظُر خمسة»[9] پسرم به پنج گروه، به این صفات خوب دقت کنید، «فلاتصاحبهُم» اصلا با این‌ها رفیق نشو، یک؛ «ولاتُحادثهُم»[10] هم‌سخن هم نشو با این‌ها، اصلا حرف هم نزن. «ولاتُحادثهُم و لاتُرافقهُم فی طریق»[11] همسفر هم با این‌ها نشو. مسافرت هم با این‌ها ممنوع. می‌خواهی پیاده‌روی هم کنی این‌ها اگر این صفات درشان است اصلا با این‌ها وقت نگذار. جوان‌ها بشنوید. این سخن سخن حضرت زین‌العابدینی است که ایام عزای حضرت و شهادت حضرت را پشت سر گذاشتید و ایام حماسه آفرینی حضرت را در شام و در جامع اموی است. این پنج گروه چه کسانی هستند؟ آقا باقرالعلوم می‌فرماید به پدرم عرض کردم «فقلتُ یا أبتِ مَن هم عرِّفنیهِم»[12] پدرم این‌ها چه کسانی هستند، این‌ها را به ما معرفی کنید. این پنج گروهی که می‌فرمایید نه سفر نه با این‌ها هم سخن و نه رفاقت. قطعا ارتباط با این‌ها باید تعطیل شود، این‌ها چه کسانی هستند؟ آقا فرمود: «ایاک و مصاحبة الکذاب»[13] این‌ها آسیب‌های جوانی است، یک بخشی از جوانان عزیز ما از همین‌جاها دارند ضربه می‌خورند، فراتر از جوانی، همه‌مان اگر این‌ها را رعایت نکردی...، حاج آقا جنگ رفتی اهل جبهه و جنگ بودی، شیطان فتیله‌ات را می‌کشد پایین. شمر هم اهل جبهه بود. شمر به تعبیر مقام معظم رهبری در صفین اگر کشته شده بود شهید بود. 11 سفر حج پیاده بجا آورده بود. این‌‌ها چرا یک‌دفعه برمی‌گردند؟ یک عواملی است، زبیر از مدافعین ولایت بود، بعد از پیغمبر در خانه‌ی امیرالمومنین، پسر عمه‌ی حضرت هم بود، 25 سال بعد شد از مخالفین ولایت، بر همان ولی‌خدایی که در دفاع از او در خانه‌ی امیرالمومنین تحصن کرد شمشیر کشید! این‌ها یک علت‌هایی دارد، یک علت این آسیب‌ها می‌تواند می‌تواند همین دوستی‌ها باشد. از معیارهای خطرناک در دوستی امام سجاد به امام باقر می‎‌فرماید با انسان‌های دروغ‌گو دوستی اصلا نکنید، «فانَّه بمنزلة السراب یُقرِّب لک البعید و یبعِّد لک القریب»[14] امام می‌فرماید انسان دروغ‌گو را بعنون رفیق انتخاب نکن، اگر فهمیدی این آدم حرف راست نمی‌زند. امام می‌فرماید به تعبیر عرف عامیانه‌ی امروزی‌ها، ارتباط قطع، کات باید کرد ارتباط را. بدرد نمی‌خورد. حضرت می‌فرماید آدم دروغ‌گو این‌جوری است، دور را می‌کند نزدیک، نزدیک را برایت می‌کند دور. یعنی می‌گذاردت سر کار، می‌روی سر کار! خوب این بدرد دوستی نمی‌خورد. یک بخشی از آسیب‌هایی که مردم می‌بینند از همین رفیق‌های دروغ‌گو است. یک حرفی می‌زند سخنی می‌گوید، بعد هم می‌گوید شوخی کردیم، شوخی کردیم یعنی چی! عزیزان امیرالمومنین می‌فرماید «لایجد عبدٌ طعمَ الایمان حتی یترُک الکذب هزلَه و جِدَّه»[15] طعم ایمان را نمی‌چشد مگر کسی که دروغ را کنار بگذارد چه دروغ شوخی و چه دروغ جدی. ما گاهی اوقات در تعارفاتمان هم دروغ می‌گوییم. آقا قدم روی تخم چشممان می‌گذارید؟ این چه حرفی است می‌زنی؟ خوب دروغ داری می‌گویی! می‌گوید آقا تعارف است، خوب تعارف دروغ؟

می‌گویند یک وقتی یکی از بزرگان علما نامه‌ای برای یکی از دوستانش نوشت، نوشت بسمه تعالی من از مفارقت شما خیلی خیلی محزونم، بعد یک نگاهی کرد گفت خیلی خیلی محزون نیستیم، یک خیلی را خط زد. گفت خیلی هم محزون نیستم، خیلی دوم را هم خط زد. گفت اصلا محزون نیستم، نوشت ما مشتاق دیدار شما هستیم. گاهی اوقات یک حرف‌هایی می‌زنیم در روابط اجتماعی‌مان در اقتصادمان در وعده‌هایمان، در قرار‌هایمان، اصلا واقعیت ندارد، وای از اینکه از اول قصد دروغ باشد. علی علیه السلام فرمود دروغ شوخی هم لذت عبادت را از تو می‌گیرد، نماز می‌خوانی لذت نمی‌بری. نماز شب می‌خوانی می‌شود عادت، قرآن می‌خوانی می‌شود عادت. یعنی آن لذتی که باید بر سلول سلول وجودت پیام خدا بگذارد نمی‌گذارد. چرا؟ دروغ! «لایجد طعم الایمان حتی یترُک الکذب هزله و جِدَّه»[16] یک جمله‌ی تکان دهنده‌ای از امام باقر علیه السلام بگویم در مذمت دروغ که متاسفانه ‌گاهی اوقات می‌بینیم بعضی‌هایمان مبتلا هستیم به این معضل و به این رذیله‌ی گفتاری.

حدیثی را مرحوم حضرت امام در اربعین حدیث از امام باقر نقل می‌فرماید که خداوند برای تمام کارهای بد کلید‌هایی قرار داده و شاه‌کلید تمام جنایت‌ها شراب‌خوری است. «ان الله تبارک و تعالی جعل للشرور أقفالا و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب»[17] یعنی اگر کسی آلوده‌ی به شراب‌خوری شد، این یک کلیدی است که هر قفلی را باز می‌کند، بی‌عفتی بی‌ناموسی، حرمت‌شکنی، خداگریزی، اصلا همه چیز را می‌گذارد زیر پا. دیدید بعضی از این سارق‌‌ها یک شاه‌کلیدی دارند هر قفلی که می‌اندازد بازش می‌کند. امام باقر می‌فرماید شراب همان شاه‌کلید است روی همه‌ی قفل‌های فساد. «ان الله تبارک و تعالی للشرور اقفالا و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب»[18] تا این‌جای حدیث را بشنوید، این قسمتش خیلی تکان دهنده است. امام باقر می‌فرماید «و الکذب شرٌّ من الشراب»[19] دروغ از شراب بدتر است! پناه بر خدا! متدین افتخار می‌کنی که لب به شراب در زندگی‌ات نزدی، می‌توانی افتخار کنی که در زندگی‌ات یک دروغ نگفتی! دروغ را که امام باقر می‌فرماید از شراب بدتر است! حضرت امام وقتی این حدیث را نقل می‌کنند می‌فرمایند ما که نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم دروغ چه فتنه‌ای برپا می‌کند که شراب به این اندازه نمی‌رسد! ولی سخن از امام باقر است. تازه شرابی که امیرالمومنین می‌فرماید اگر مقدار اندکی شراب در چاه بریزد، از آن چاه مقداری آب بکشند، مزرعه‌ای را آب بدهند، از آن مزرعه سبزه و علف بروید، گوسفندی از آن علف‌ها بروید، در گله‌ی گوسفندی گم شود، امیرالمومنین می‌فرمایند من گوشت هیچ‌کدام از این‌ها را نمی‌خورم! چه می‌کند شراب! شراب با آن‌همه نکبت و آثار بد، امام باقر می‌فرماید دروغ از شراب بدتر است!

بعضی‌ها به مقام‌های عالیه رسیدند، مرحوم حاج شیخ عباس قمی روزهای آخر عمرش نگران بود، بی‌جهت است که این مفاتیح در کنار قرآن در همه‌ی خانه‌ها مورد استفاده است؟ کتاب دعا زیاد نوشته شد ولی مفاتیح الجنان چرا می‌درخشد؟ می‌گویند حاج شیخ عباس قمی روزهای آخر عمرش در نجف خیلی نگران بود، فرموده بود من در همه‌ی عمرم یعنی بیش از 70 سال زندگی یک دروغ گفته‌ام و شرمنده‌ام چگونه به محضر خدا بروم؟ بعد از حاج شیخ می‌پرسند این دروغ چه بوده؟ ایشان فرمودند من در جوانی رفته بودم حج، در مسجد الحرام گفتند یکی از محدثین اهل سنت آمده، رفتم به آن آقا گفتم یک اجازه‌ی نقل حدیثی به ما بده، آن عالم سنی گفت شما سنی هستید یا شیعه؟ من دیدم اگر بگویم شیعه هستم اجازه نقل حدیث به من نمی‌دهد، توریه کردم، گفتم سنی هستم، ولی قصدم این بود که تابع سنت پیغمبر، نه تابع مذاهب اربعه، منظورم این بود که به سنت رسول الله ما عمل می‌کنیم، او فکر کرد که من می‌گویم سنی هستم یعنی تابع مذاهب اربعه هستم، گفت برداشت اجازه‌ی نقل حدیثی نوشت و به ما داد، حاج شیخ روزهای آخر زندگی‌اش در نجف فرموده بود، پشیمانم از این‌که چرا آن یک دروغ را گفتم! آدم دروغ‌گو صلاحیت برای رفاقت ندارد. دقت کنیم در تعارفاتمان هم خلاف نگوییم.

در جلسه‌ای عرض کردم، خدا رحمت کند آیت الله والد می‌فرمودند ما در دوران طلبگی‌مان قم، یک روز درس تمام شده بود، با آیت الله مشکینی داشتیم می‌آمدیم نزدیک ظهر بود، در مسیر که ایشان می‌گفتند من می‌خواستم بروم حوزه‌ی حجتیه، آقای مشکینی رسیدند در خانه‌ی خودشان، گفتند خدا رحمت کند آیت الله مشکینی گفتند آقای حدائق اگر می‌خواهید بفرمایید داخل، کتاب برای مطالعه هست، حالا ظهر بود، باید ایشان می‌فرمود بفرمایید ناهار خدمت شما باشیم، مهمان شما باشیم، گفتند ایشان گفتند اگر می‌خواهید بیایید داخل کتاب برای مطالعه هست. گفتند بعد خودشان دنباله‌ی این مطلب اشاره کردند، گفتند این‌که به شما تعارف نمی‌کنم بفرمایید برای ناهار، خانواده‌ی ما به اندازه‌ی خودمان ناهار درست کرده، و خانواده‌ی ما هم آماده‌ی پذیرایی از مهمان را هم ندارد، بالاخره من نمی‌دانستم امروز با هم می‌آیم تا این‌جا، من هم حوصله‌ی ایثار ندارم که بگویم غذای خودم را نمی‌خورم می‌گذارم جلوی شما! این صداقت است این راستی است این نفاق نیست. این‌جور بدرخشی خدا عزیزترت می‌کند. اگر می‌خواهید بیایید داخل، کتابخانه هست، بفرمایید در کتابخانه مطالعه کنید. گفتند من هم به آقای مشکینی گفتم که من هم تشکر می‌کنم از محبت شما، ما هم فعلا وقت ناهار است می‌خواهیم برویم دنبال ناهار نه دنبال کتاب. حاج آقا می‌فرمودند من ارادتم هم به آیت الله مشکینی مضاعف شد در صداقت و راستی ایشان. حالا می‌گوید ما همه زندگی‌مان مال شماست، حاضر نیست یک 1000 تومان خرجش کند! آقا تشریف بیاور یک نان و پنیری، تا می‌خواهد پا بگذارد داخل، می‌گوید یک  غلطی کردیم این هم جدی گرفت. چرا دروغ می‌گویی؟

ما در اوضاع روابط اجتماعی‌مان اقتصادی‌‌مان رفت و آمدهایمان صداقت هست؟ وعده‌هایمان، وعده‌های منطبق با واقع است؟ جوانان رفیق دروغ‌گور را رفیق انتخاب نکنید. اگر کسی دیدید دروغ‌گویی سیره‌ی اوست، امام سجاد به امام باقر فرمود بدرد رفاقت نمی‌خورد، او می‌گذاردت سر کار، این یک.

دوم امام سجاد فرمود «ایاک و مصاحبة الفاسق»[20] پسرم از دوستی با انسان گنهکار بپرهیز، انسان گنهکار ‌«فإنَّه بایِعُک باُکلةٍ او اقلَّ من ذلک» حضرت زین‌العابدین فرمود پسرم آمدی که گنهکار است به یک لقمه و کمتر از یک لقمه تو را می‌فروشد. بعضی‌ها می‌گویند آقا چا اشکالی دارد، ما با این رفیقمان تارک الصلاة است رفیقیم، با این آدم لائیک رفیقیم، بابا کسی که خدا برایش مهم نیست، خدایی که صفر تا بی‌نهایت وجود او از خداست، این حرمت خدا را شکسته حرمت شما را رعایت می‌کند؟ می‌گویند بترس از کسی که از خدا نمی‌ترسد. آن کسی که از خدا نمی‌ترسد باید از او احتیاط کرد، او زیر قیمت خرجت می‌کند به قول امروزی‌ها! اسلام که عناد به کسی ندارد، جوان عزیز وقتی با یک جوان گنهکاری رفاقت کردی، به وقتش می‌زند در قوزک پایت که بلند نشوی. یک وقتی خیانتی به تو می‌کند به مالت به زندگی‌ات به آبرویت به اعتبارت، چون از خدا نمی‌ترسد. لذا علت این‌که اسلام می‌فرماید از گنهکار فاصله بگیر، آقا در مجلس اگر نشستی مجلس مجلس معصیت است حرمت خدا دارد شکسته می‌شود برخیز! یا مجلس را مدیریت کن مجلس را بیاور در مسیر رضایت خدا یا زورت نمی‌رسد تو برو بیرون، دینت را بردار خارج شو. آقا این گنهکار برادرم است، برادرت باشد، برادرت نابودت می‌کند. رحِمَم هست، رحمت باشد. یک جایی باید تراز و شاقول بشود خدا، باشید با کسانی که با خدا هستند جدا شوید از هر کسی که از خدا جدا شده باشد، ولو پسرت.

خدا به حضرت نوح فرمود یا نوح این پسرت کنعان را رهایش کن، «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[21] این پسر دیگر پسر صالحی نیست، بگذار سیل او را بگذرد. زن نوح ‌از نوح برید، سیل زن نوح را برید، زنش باشد! آقا پای همسر تا کجا باید ایستاد، تا بیگانگی خدا؟ قرآن که فقط برای شب‌های قدر نیست که روی سر بگیریم، خانمم دوست دارد. خامت دوست دارد؟ خوب خدا نمی‌پسندد. ما بعضی‌هایمان بخاطر زن و بچه و شوهر و برادر و خواهر جهنمی می‌شویم.

یک نصیحتی از مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق به همه‌ی شما بکنم، یک صلوات بفرستید.

خدا رحمت کند آیت الله والد می‌گفتند این تذکر را ایشان مکرر در جلسات درس اخلاقشان به طلبه‌ها می‌دادند. می‌گفتند آقایان طلاب، اگر کسی بخواهد جهنم هم برود، برای خودش برود. آقا زور می‌برد برای بچه‌ات بروی جهنم. خودت خلافی نکردی، ولی دفاع از خلافکار کردی. پای باطلِ اهلِ باطل ایستادی، گیرت می‌اندازند بخاطر آن. بخاطر این‌که حالا فلانی بدش نیاید، در گناه با او همراهی کردی. اگر کسی دوست دارد در آتش هم بسوزد حداقل بخاطر کارهای خودش برود بسوزد، نه بخاطر خانمش نه بخاطر شوهرش نه بخاطر بچه‌هایش. خواهران محترمه، آسیه دومین شخصیت مصر بود. وقتی که ایمان آورد به خدای موسی و حضرت موسی، جلوی فرعون ایستاد، حالا اگر زن مصلحت نگری بود، مصلحت دنیایی را می‌دید، می‌گفت خانم پول دست فرعون است زندگی دست فرعون است، تو تظاهر بکن به این‌که با فرعونی در خلوت خودت عبادت کن. ملکه‌ی مصری قدرت دستت است، ثروت داری. آسیه ایمانش را علنی کرد، فرعون گفت خانم پیرو خدای موسی شدی؟ گفت بله، گفت خدا منم! گفت خدا خدای توست و او آفریدگار رب العالمین است، هر چه فرعون کرد آسیه کوتاه نیامد. گفت خانم دست برمی‌داری یا نه؟ گفت خیر.

برای فرعون شکست بود، نزدیک‌ترین شخص به فرعون تابع حضرت موسی شده بود. چهارتا آدم گردن‌کلفت را فرعون صدا زد گفت چهار دست و پای این زن را بگیرید بلندش کنید محکم بزنید زمین. این زن را گرفتند بردند بالا کوبیدند روی زمین. بدن است، گوشت است، پوست است، استخوان است، درد دارد، فرعون آمد گفت دست از خدای موسی برمی‌داری؟ قدرت دست من است. گفت هرگز. فرعون خیلی عصبانی شد. گفت میخ‌کشش کنید. یکی از شکنجه‌های فرعون میخ‌کوب کردن مردم روی زمین بود. میخ‌ها فولادی بیست سانتی می‌آوردند، مجرمین را می‌خواباندند روی زمین، حالا مجرمین از نظر فرعون، موحدین را، بندگان خوب خدا، این دو دستان این‌ها را می‌کشید، دو تا میخ کف دو تا دست این‌ها، دو تا میخ کف دو تا پای این‌ها، این‌ها را میخ‌کوب می‌کردند به زمین، جلوی شعاع آفتاب، سرما و گرما، چند روز این فرد جلوی آفتاب می‌ماند تا می‌مرد. کسی هم حق نداشت به این‌ها کمک کند.

گفت خانمم را میخ‌کوبش کنید. خانم‌ها بی‌جهت آسیه می‌شود یکی از چهار بانوی برتر عالم، این‌ها کار کردند، این‌ها هزینه شدند برای دین، بنده هیچ قدمی برنمی‌دارم می‌خواهم همنشین اولیای خدا در قیامت شویم. اباالفضل دستش را داد، ما خمس را نمی‌دهیم. ما یک انفاقی که می‌توانیم بکنیم نمی‌کنیم، از زیادی مالمان حاضر نیستیم در این اوضاع آشفته کمک به دیگران کنیم، آنوقت می‌گوییم انشاءالله همنشین با اباالفضل شویم. خوب با این روحیه اگر بخواهیم این‌جا همنشین شویم که ظلم است، و خدا ظالم نیست.

فرعون گفت میخ‌کوبش کنید. چهار تا میخ آوردند، بر دو کف دستان او و دو پای او میخ کوبیدند، این بانوی پاکدامن و با ایمان را وصلش کردند به زمین. فرعون آمد گفت خانم متوجه شدی قدرت دست من است، کو آن قدرت خدا؟ دیدید بعضی‌‌ها، می‌گویند آقا این‌همه می‌گویند خدا خدا، اگر راست می‌گویید خدا چرا کرونا را برنمی‌دارد؟ امام حسین چرا کرونا را برنمی‌دارد؟ چرا اربعین تعطیل می‌شود؟ کجا رفت قدرت این‌ها؟ به این‌ها نیست که خدا هر جایی این‌جوری قدرت نمایی کند معجزه کند. اولا یک بخشی از این نکبت‌ها و سختی‌ها مال همین حرمت‌شکنی‌هایی است که دیگران می‌کنند و اثرش را روی جامعه می‌گذارد. و ثانیا در کنار آن یک آزمونی است برای همه، می‌خواهند ببینند تو با خدا هستی در رفاه، یا در سختی هم با خدا هستی! در مشکلات هم یادی از خدا می‌کنی یا فقط یاد خدا در رفاه است؟ لذا جوانی‌تان امتحان است پیری‌تان امتحان است، سلامتی‌ امتحان است، ثروت امتحان است فقر امتحان است، یک روز سر کاری یک روز بیکاری، این‌ها همه امتحان است.

فرعون گفت خانم دست از خدای موسی برمی‌داری گفت خیر، گفت یک تخته‌ سنگ چند تنی را اهرم کنید بیاورید روی بدن این بغلطانید، لهش کنید روی زمین خورد شد فرعون، این خانم را زمین کوبیدند ولی اراده‌اش سست نشد میخ‌کوبش کردند سست نشد، این سنگ چند تنی را شروع کردند اهرم کردن آوردن، امام صادق می‌فرماید آیه این دعا را کرد در قرآن «رَبِّ ابْنِ لي‏ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِه»[22] ‌خدایا من را ببر در خانه‌ای از بهشت، از فرعون و کارهایش من را نجات بده. که امام صادق می‌فرمایند قبل از این‌که این تخته سنگ روی سینه‌ی آسیه قرار بگیرد، خدا به حضرت ملک الموت فرمود روح را از بدن این بانوی پاک‌دامن خارج کنید، تا درد شکسته شدن استخوان‌های بدنش او را آزرده نسازد.

آدم گنهکار این‌جوری است دیگر، بالاخره شوهر باشد گنهکار شد باید مثل آسیه ایستاد، زن بود گنهکار شد مثل حضرت نوح باید ایستاد. از اولاد و همسر نزدیک‌تر دیگر کسی نیست.

امام سجاد به امام باقر فرمود پسرم گنهکار به یک لقمه و کمتر از یک لقمه تو را می‌فروشد. همین که طرف می‌آید می‌گوید آقا ما نماز نمی‌خوانیم تأمل کن، همین‌که می‌بینی آثار فسق درش است، آقا شراکت نکن، مالت را می‌کشد بالا. هی می‌گوید آدم مردی است.

یک خانمی آمد گفت حاج آقا یک خواستگاری برایم آمده، خیلی مرد است، همه چیزش خوب است، هی تعریف کرد کرد کرد، بعد گفت فقط دو تا عیب کوچک دارد، یکی شراب می‌خورد، دوم نماز ندارد. گفتم خانم یک جور عقل به تو بدهد یک صبر و حوصله‌ای هم به ما بدهد. الحمدلله نمردیم عیب کوچک هم از زبان تو فهمیدیم. شراب می‌خورد، نماز نمی‌خواند، دارد برایت می‌زند در خال، یعنی این یک حریم را شکسته! بترس، آن‌که خدا برایش مهم نیست تو هم برایت مهم نیستی. فردای زندگی بیچاره‌ات می‌کند. بارها به قضات گفتم شما هم بگویید. یک پرونده کسی نمی‌تواند در دادگستری پیدا کند، الان من رسما اعلام می‌کنم، سال‌هاست این حرف را زدم، یک پرونده در دادگستری در طول دوران قضات، یک قاضی نمی‌تواند بیاورد که بگوید آقا یک پرونده زیر دست من باز شد، دو طرف پرونده آدم‌های متدین مومن بودند. محال است، یا دو طرف یا یکی از دو طرف ضعیف الایمان و بی‌اخلاق است، غیر از این هم نیست. شما کجا دارید یک پرونده که بین دو تا آدم متدین ولایی با اخلاق، کارشان بکشد به دادگاه، یک قاضی بخواهد مشکل این‌ها را حل کند. یک طلاق، یک طلاق کسی نمی‌تواند نام ببرد، سراغ دارید بیاورید به من بگویید، من که پیدا نکردم، که زن و شوهر هر دو با ایمان و با اخلاق باشند کارشان بکشد به جدایی! یا مرد یا زن یا هر دو یا بی‌ایمان یا ضعیف الایمان یا بی‌اخلاق یا ضعیف الاخلاق بوده‌اند. غیر از این نیست.

آدم گنهکار کانون زندگی را بهم می‌زند، آدم گنهکار کانون اقتصادی را متلاشی می‌کند، پول‌های چه کسانی را می‌خورند، پول چه کسی را می‌کشند بالا؟ آقا پولمان را برد، کلاه سرمان گذاشت، چه کسی این‌کار را نمی‌کند، او که از خدا نمی‌ترسد.

سوم امام فرمود پسرم «ایاک و مصاحبة البخیل»[23] این‌‌ها آسیب‌های دوستی است، از موانع شکوفایی جوان دوستی با این قماش مردم است، حضرت فرمود با آدم بخیل دوستی نکنید، «فإنَّه یخذلُک فی ماله احوَج فی ما تکون الیه»[24] آدم بخیل آن زمانی که بهش نیاز داری رهایت می‌کند، بخل دارد بخیل است، آن لحظه‌ی احتیاج تو رهایت می‌کند پشتت را خالی می‌کند. رفیقی که باید به دادت برسد کمکت بکند، اصلا دیگر رو نشان نمی‌دهد. این هم بدرد دوستی نمی‌خورد. بخیل هم صلاحیت رفاقت ندارد.

چهارم حضرت فرمود پسرم «ایاک و مصاحبة الاحمق»[25] با انسان‌‌های احمق هم دوستی نکن «فإنَّه یرید أن ینفعک فیضُرُّک»[26] آدم احمق آن کسی که حماقت دارد، از عقل درست استفاده نمی‌کند یا عقلش ضعیف است، او می‌خواهد به تو نفع برساند ضرر می‌رساند، نمی‌فهمد، احمق است، رفیق این‌جوری هم بدرد رفاقت نمی‌خورد. می‌خواهد از تو تعریف کند خرابت می‌کند. این هم چهارم.

و پنجمین نکته، عرضم را جمع‌بندی کنم، امام فرمود پسرم «ایاک و مصاحبة القاطع لرحمِه»[27] از کسی که با رَحِم خودش ارتباطش را قطع کرده. بعضی‌ها را دیدید می‌گوید من دیگر سراغ پدرم نمی‌روم. این بدرد دوستی نمی‌خورد. ببینید پدر ولو این‌که کافر، فرزند باید ادب کند احترام کند، طرف آمد به امام صادق عرض کرد پدر و مادرم کافرند قید این‌ها را بزنم؟ حضرت فرمود پدر و مادرت کافرند تو که مسلمانی. تا جایی که احترام به آنها به حرمت خدا آسیب نزند حرمتشان را رعایت کن. تا جایی که حرف آنها را شنیدن با رضایت خدا مغایرت نداشته باشد حرفشان را بشنوید. حالا مادر کافره است، تو که مسلمانی ادب کن احترام کن، آن‌که با رَحِم خودش ارتباطش را قطع کرده، با برادر با خواهر. آقایان مسجد بیاییم پای منبر بیاییم ولی از حال رَحِم ‌خودمان غافل نشویم. در این ایام کرونایی نفهمیم بر رحم ما چه می‌گذرد چه وضعی دارد. قاطع رحِم صلاحیت دوستی ندارد. این‌که به برادر خودش، رَحِم خودش مهر نمی‌ورزد، یقین بدان از رَحِم به او نزدیک‌تر نیستی، به وقتش که رسید قید تو را هم می‌زند. بعد امام سجاد فرمود پسرم «فإنِّی وجدتُ فی کتاب الله فی ثلاث مواضع»[28] پسرم من در سه جای قرآن دیدم که خدا قاطع رحم را لعنت کرده، این پنج گروه از آن رفاقت‌های مضموم که خط قرمز باید روی این‌ها کشید و این‌ها آسیب‌شناسی جوانی است، جوانان عزیز دقت کنند ‌با این قماش و گروه‌هایی که عرض کردیم دروغ‌گو، فاسق بخیل احمق قاطعِ رحم دوستی کردن سبب می‌شود که انسان به آن شکوفایی و رشد و تعالی نرسد. خوب شب پنجم ماه صفر و به حسب شهادت تاریخ، شب شهادت عزیز سیدالشهدا حضرت رقیه بنت الحسین است. نازدانه‌ای که قبر او امروز ملجأ و پایگاه شیعیان در شام است.

من یک سالی مشرف شده بودم دمشق در چند سفری که توفیق بود، یک سالش یادم نمی‌رود، تقریبا نیم ساعت به اذان صبح بود، زمستانی بود، رفتیم برای زیارت حضرت رقیه از بازارچه‌ی معروفی بود باید عبور می‌کردیم، هوای بسیار سردی بود در دمشق، دیدم پشت در حرم مطهر حضرت رقیه تعدادی خانم‌های بی‌حجاب ایستاده بودند، این را بنده خودم دیده بودم. هوا هم سرد بود، سرشان برهنه بود، پاهایشان هم برهنه بود، در آن هوای سرد، حالا گاهی اوقات دیگر پناه بر خدا، شیطان این‌قدر بعضی‌‌ها را به بازی می‌گیرد که سلامت جسم خودش را هم نمی‌بیند، حداقل برای خدا خودت را نمی‌پوشانی برای سلامتی‌ات بپوشان. سرد است هوا، خوب بخاطر سرما یک پوششی به تن کن.

این‌‌ها بی‌حجاب آمده بودند بدنشان و پایشان دستشان سرشان برهنه بود، من خیلی تعجب کردم، این‌ها با این وضع آمدند زیارت حرم حضرت رقیه، این‌ها چه مسلمان‌هایی هستند که آمدند سراغ دختر سیدالشهدا، خوب اذان صبح که گفته شد در را باز کردند، خادم در را باز کرد، جمعیتی که منتظر بودند وارد شدند، دیدم این ‌خانم‌ها رفتند آن اتاق نگهبانی که مال خادم بود، همه‌شان رفتند در آن اتاق، شش هفت نفری بودند، یک پالتوهای بلندی بود، خادم حرم به این‌ها می‌داد، این‌‌ها کلاه این پالتو را کشیدند روی سرشان، پالتو را هم پوشیدند تا پشت پای این‌‌ها پوشیده شد، بدن این‌ها هم پوشیده شد، کلاه هم سر کردند. من دیدم به حالت پوشیده رفتند داخل حرم. من رفتم سراغ آن خادم، به آن خادم سلام کردم و گفتم هنَّ من شیعة امیرالمومنین؟ این‌ها از شیعیان امیرالمومنین بودند با این وضع آمدند؟ هنَّ من نساء المسلمات؟ گفت لا، هنَّ من نساء الیهود. گفت این‌ها از زن‌های یهودی شام هستند. گفتم من نساء الیهود؟ گفت نعم، این‌ها یهودیان شامند. بعد توضیح داد:

گفت یهودی‌های شام هم به حضرت رقیه معتقدند. این‌ها وقتی گره به کارشان می‌افتد، می‌آیند نیمه‌شبی حرم حضرت رقیه عرض حاجت می‌کنند، حاجت می‌گیرند و می‌روند. این‌ها چه خاندانی هستند؟

دوستان را کجا کنی محروم، تو که با دشمنان نظر داری!

گفت این‌ها یهودی‌ها هستند ما می‌شناسیم این‌ها را. خانم‌ها آقایان رقیه سلام الله علیها جواب زن‌های یهودی شام را می‌دهد، جواب شیعیان حسینش را نمی‌دهد!

نیمه‌های شب وقتی خواب پدر را دید، بیدار شد آنقدر گریست، آنقدر بابا بابا کرد که همه را به گریه انداخت. خرابه را کرد عزاخانه ،زینب به گریه افتاد بانوان به گریه افتادند. به یزید گفتند یکی از عزیزان حسین بی‌تابی می‌کنند بهانه‌ی سر بابا را گرفته آرام نمی‌گیرد. گفت ببرید سر بابایش را برایش. یک وقت این نازدانه دید یک طبقی را دارند می‌آورند، چند نفر چراغ به دست هم همراهی می‌کردند. رقیه را نشان دادند، حضرت زینب گفت این عزیز بهانه گرفته. طبق را روی زمین گذاشتند. انشاءالله فیض کامل‌تر حاج آقای مولا خواهند داد به جمع.

گفت عمه جان من بهانه‌ی غذا نگرفته بودم! عقیله‌ی بنی‌هاشم فرمود عزیزم روپوش را بردار آن‌چه که می‌خواهی در میانه‌ی طبق است. کسی پدرش فوت می‌کند می‌گویند عکسش را دیگر جلویش بردارید، آثار پدر را نبیند، اما آن شب چه وضعی بود چه شرایطی بر خرابه حاکم بود که حضرت زینب رضایت داد به این‌که این سر را مقابل رقیه روی زمین بگذارند، گویا دیگر هیچ چیزی رقیه را آرام نمی‌کرد.

روپوش را کنار زد دید سر بریده‌ی بابا میانه‌ی طبق است. با آن دستان کوچکش سر بریده را به سینه گرفت. حاجت‌مندان امشب در خانه‌ی باب الحوائج امام حسین رفتیم. دو تا نور چشمی امام حسین یکی علی اصغر یکی رقیه این‌ها خیلی کار می‌کنند خیلی گره‌ها را باز می‌کنند.

صدا زد عمه بیا گمشده پیدا شده، از طبقی نور هویدا شده

پدر به قربان سر خونی‌ات، سنگ جفا که زد به پیشانی‌ات

بابا جان

بس که دویدم پی این قافله، پای مرا بین شده پر آبله

صدا زد عمه بدادم برس، خرابه غوغا شده، ببین که گم‌گشته‌ام چگونه پیدا شده

هی صدا زد بابا بابا بابا بابا

«یا ابتا من الذی قطع وریدَیک»[29]، بابا چه کسی رگ‌های گلویت را برید، بابا چه کسی من را در این کودکی یتیم کرد، بابا چه کسی محاسنت را با خون سرت رنگین کرد؟ یک وقت دیدند صدا ساکت شد، آمدند نزدیک، دیدند سر یک طرف رقیه هم یک طرف!

 همه بگوییم غریب حسین

 

[1] الکافی ج2 ص376

[2] مومنین آیه14

[3] رعد آیه28

[4] رعد آیه28

[5] رعد آیه28

[6] الفاتحه آیه5

[7] توحید صدوق ص372

[8] توحید صدوق ص372

[9] الکافی ج2 ص376

[10] الکافی ج2 ص376

[11] الکافی ج2 ص376

[12] الکافی ج2 ص376

[13] الکافی ج2 ص376

[14] الکافی ج2 ص376

[15] تحف العقول ص218

[16] تحف العقول ص218

[17] الکافی ج2 ص339

[18] الکافی ج2 ص339

[19] الکافی ج2 ص339

[20] الکافی ج2 ص376

[21] هود آیه46

[22] تحریم آیه11

[23] الکافی ج2 ص376

[24] الکافی ج2 ص376

[25] الکافی ج2 ص376

[26] الکافی ج2 ص376

[27] الکافی ج2 ص376

[28] الکافی ج2 ص376

[29] نفس المهموم ص456

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه