استاد حدائق روز چهارشنبه 3 شهریور 1400 مصادف با شانزدهمین روز از ماه محرم در منزل آقای شهریزی به بیان ادامه مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَليم»[1]
سخن پیرامون دو ضرورت برای افراد کهنسال و پدران جامعه از نگاه امام عصر بود رعایت وقار و سکینه را در رفتار و گفتار و زندگی فردی و اجتماعی را رعایت کردن.
یکی از موجبات وقار در زندگی و تمأنینه و سکینه در روایات ذکر شده است حلم است، وجود مقدس امیرالمؤنین در غررالحکم سخنی از فرمایشات حضرت است که فرمود «سبب الوقار الحلم»[2]
از موجبات باوقار شدن و آن آرامش (توضیحاتی داده شد تمییز بین وقار و سکینه در جلسات گذشته) و الان مشایخنا بالوقار و السکینه، آنچه که سبب میشود به این حالت برسد ثبات و تعادل خودش را در رفتار و گفتار و عملکرد از دست ندهد یک جهت آن حلم است، حلم یعنی در امور ثابت قدم بودن (تثبت در امور) انسان ثبات داشته باشد. حالا سختترین جاههایی که انسان باید حلیم بودن خودش را ثابت کند پنج مورد است که آقا امام صادق نام میبرند که حالا از فرمایشات حضرت مجلس بهره خواهیم برد و اشاره خواهم کرد.
آیهای که تلاوت شد آیهی 263 سورهی مبارکهی البقره است که مظهر و جلوهی تمام عیار حلم خود خداوند است تا خدا حلیم است ابراهیم خلیل الرحمان خدا میفرماید حلیم است.
این آیهی 263 را من یک اشارهای بکنم که یکی از صفات و اسماء الهی صفت و اسم حلم است مؤمن هم باید حلیم باشد و نشانهی عابد بودن حلیم است، رکعات زیاد نماز خواندن نیست که بگوید من 200 رکعت نماز میخوانم، ولی دو کلمه باهات حرف میزنند به سومی نمیرسد جوش میآوری! تو حلیم نیستی، عابد نیستی... باید در برابر ناملایمات شکیبایی خودت را از دست نده، بالاخره کثرت اعمال و مناسک است که کسی زیاد آن را انجام بدهد ولی حقیقت این عبادت برای شخص رقم نخورده است، قرآن میفرماید «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ»[3] سخن خوب گفتن و گذشتن از لغزشهای دیگران بهتر است از صدقهای که «يَتْبَعُها أَذىً»[4] دنبال آن صدقه اذیت اتفاق میافتد یعنی با مردم خوب حرف بزن پول نمیخواهد بدهی، محترمانه برخورد کن بهتر از این است که صدقه بدهی و بعد هم خاطر طرف را مکّدر کنی، توهین کنی، ناراحتش کنی «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَليم»[5] خداوند بینیاز و حلیم است.
شخصی خدمت رسول خدا رسید و آن وقت در برخورد با سائل سؤال کرد که ما وقتی نیازمندان به ما مراجعه میکنند ما چگونه با این فرد نیازمند برخورد میکنیم. پیامبر فرمودند «بذل یسیر أو رد جمیل»[6] شما وقتی کسی بهتان مراجعه میکند و تقاضای مساعدتی دارد یا میتوانی کمک کنی کمکن کن، به زیبایی و شایستگی، حالا در حد امکانات... «أو رد جمیل»[7] یا قصد کمک نداری! یا توانایی کمک نداری یک وقت پول داریم نمیخواهیم بدهیم. در دوران نوجوانیام قبل از انقلاب یکی از میلیاردرهای شیراز روز عید فطر در همین مسجد النبی و آقای والد نماز عید فطر خوانده بودند و این آقا داخل مسجد شد و یک فقیری سراغش آمده بود و گفت آقا یک کمکی به ما بکن! این صحنه را دیدم که در جیبش پول خورد در آورد و صدای برخورد پولها بلند شد (آن زمان پول خورد ارزش داشت) گفت میشنوی پول دارم ولی بهت نمیدهم، این همان چیزی است که رسول خدا نقل کرد، نمیخواهی بدهی دل نشکن، آقا این معتاد است و پول را میگیرد و مواد میکشد...
از مرحوم آیت الله والد برایتان نقل کنم که ببین آقا! درس بگیریم از پرورش یافتگان مکتب اهل بیت ابوی ما میگفتند: یک زمستانی بود خدمت آیت الله العظمی شیخ بهاءالدین محلاتی به همراه چند نفر در منزشان نشسته بودیم یک شخصی وارد شد تقاضای کمک کرد از ایشون، و یک پولی به ایشان دادند این گرفت و رفت، یکی از متدینین حاضر در مجلس گفت آقا این که بهش پول دادید تریاکی بود، اهل منقل است، این پول را تریاک میکند، آقا گفت: صدایش بزنید...
فقیر برگشت و ایشان معادل همان پول را دوباره بهش دادند و گفت: آن پولی که قبلا دادم برای خودت بود ولی این که بهت دادم برو خرج زن و بچت بکن!
ببینید این اخلاق بزرگان است پول به خودت دادیم نمیگوییم برو تریاک بکش مال خودت است و اگر استفادهی غلط کرد به خودش مربوط است و این همانی است که رسول خدا میفرماید یا «بذل یسیر أو رد جمیل»[8] آقا دیگر پیدایت نشود! بگویم ببرنت! ... این درست نیست
رسول خدا در همان روایت میفرماید یک وقت میبینید که فقیری که به شما مراجعه کرده فرشتهای است به سیمای فقیر خدا میخواهد امتحانت کند. تو چه کارهای! شما چگونه عمل میکنی در برابر این نعمتهایی که خدا بهتان داده است با بندگان خدا چگونه رفتار میکنی؟
خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج شیخ جد بنده که فرمود: وقتی کسی از ایشان تقاضایی داشت و ایشان از عهدهاش بر نمیآمد ولی یک کاری برایش انجام میداد و آن اینکه میگفت دعا میکنم مشکلت حل شود ببینید این رد جمیل است، با دل شکسته نمیرود.
قرآن میفرماید:« قول معروف و مغفره» سخن شایسته گفتن و مغفرت جستن برای دیگران بهتر از این است که پول بدهی و اذیت کنی.
صدقات تأثیر گذار نیست و مؤثر واقع نمیشود چون دنبالش اذیت است آقا ما کمکت کردیم، ما برایت وام گرفتیم... این اذیت است و یک صدقه را باطل میکند «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[9]
من چند نکته را در این آیهی شریفه محضر عزیزان عرض کنم، از این آیه استفاده میشود که حفظ آبروی نیازمند، از پر کردن شکمش مهمتر است پس اول آبرو را حفظ کنید و این بهتر از پول دادنی است که شخصیت او را خراب کنید.
قطعا باید انفاقها باید آمیختهی با اخلاق باشد، آیه میفرماید... دقت کنید صدقاتتان «يَتْبَعُها أَذىً»[10] نباشد، به دنبالش اذیت و آزار روحی، عملی برای طرف ایجاد نکنید، و حالا اگر یک وقتی فقیری مراجعه کرد و تنگدست است و حرف درشتی زد خدا میفرماید: مغفرت. بگذرید! اینهایی که به جاههایی رسیدند و بزرگ شدند برای مثال مرحوم ابوی فرمودند که بزرگ شدن خمرهی رنگریزی نیست بزنند! درآرند! کاشف الغطاء بیرون بیاید! حالا بنده خودم را عرض میکنم، کار نمیکنم کوتاهی میکنم، شانس نداریم و اقبال نداریم... این حرف درستی نیست خدا نظام خلقت را بر مبنای شانس، پیشانی بلند خلق نکرده است، ببینید آنهایی که موفقیتهایی کسب کردند و درخشیدند کجا به دست آوردند؟ زحمت کشیدند. تا شب نروی روز به جایی نرسی! تا غم نخوری به غمگساری نرسی! من یکی از تربیتیافتگان مکتب اهل بیت را برایتان بگویم: مرحوم آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء که شیخ انصاری وقتی اقوال این فقیه را نقل میکنند می گویند: قال البعض أساتین بعضی از استوانههای فقاهت چنین گفتند، شخصیت بسیار بزرگ ... ایشان در صحن علی بن ابی طالب 2000 نفر پشتسرشان نماز میخواندند، نماز مغرب و عشاء را میخواندند جمعیت بسیار زیادی پشت فقیه بزرگ و مرجع عامهی مسلمین نماز را اقامه میکردند. مرحوم کاشف الغطاء عادتش این بود وقتی برای نماز می آمدند بعضی صدقاتشان را به ایشان میدادند که به نیازمندان بدهید و اگر ایشان قبل از نماز مغرب و یا در آمدن به سمت حرم کسانی پول به ایشان داده بودند به عنوان صدقه، بین نماز مغرب و عشاء یک مکثی میکرد و نماز عشاء را نمیخواند و یک مقداری فرصت میداد و فقرا میدانستند و صف میکشیدند به نوبت کنار ایشان میآمدند و کاشف الغطاء صدقات بین فقراء را پخش میکردند، روزی در حین پخش کردن صدقات نوبت به فقیری رسید ولی صدقات تمام شده بود، مرحوم کاشف الغطاء گفتند تمام شد! این فقیر بیادب و بیتربیت آب دهانش را پرتاب کرد روی صورت کاشف الغطاء، خب شما خودتان را جای ایشان بگذارید چه عکس العملی نشان میدادید؟ و جمعیت عظیمی هم پشت ایشان صف کشیده بودند، و کاشف الغطاء دیدند که مأمومین بلند میشوند که فقیر را بزنند، ایشان تا احساس خطر کرد بلند شد و عبایش را از روی دوشش درآورد و مثل کیسه کرد و گفت مردم هر کسی به کاشف الغطاء ارادت دارد برای خدا به این فقیر کمک کند، پیغمبر فرمود: احسان به کسی بکن به تو بدی کرد، هنر اینجاست آن کسی که به دیدنت میاید و شما به دیدنش میروید وظیفهات را انجام دادی، آن کسی سلام میکند و تو علیک سلام میگویی وظیفهات را انجام دادی، آن کسی که ترکت کرده و ترکش نکنی هنر کردی...
کم مباشه از درخت سایه فکن ، هر کس سنگت زند ثمر بخشش
با تو گویم چیست آیت حلم ، هر که زهرت دهد شکر بخشش
هر که بخراشدش جگر به جفا ، همچون کان کریم زر بخشش
این حلم است و خود ایشان میگوید در صف مأمونین گشت و مردم وقتی دیدند که کاشف الغطاء پول جمع میکند هر کسی از دستش برمیآمد یک کمکی کرد و ایشان عبایش را با تمام پولهایش به فقیر داد و گفت برو. او بد کرد ولی کاشف الغطاء چه کار کرد؟ می گویند: از ایشان پرسیدند چطور یک انسان معصوم میشود یعنی نه گناه و نه فکر گناه میکند؟ ایشان گفتند: من که خاک پای معصومین نیستم به سهم خودم چهل سال یک مکروه انجام ندادم، مکروه ما ماشاالله انجام می دهیم مثل چای داغ خوردن که مکروه است، سر سفرهی غذا چهارزانو مینشینی مکروه است، در رفتن به مسجد با پای چپ میروی مکروه است، اینها را اگر کسی انجام داد مؤاخذه نمیشود ولی اگر انسان بخواهد به جایی برسد که در تمام زوایای زندگی حرام که رفته کنار هیچ! مکروه هم انجام ندهد، این آقا میشود شیخ جعفر کاشف الغطاء و یا بزرگان و شخصیتهای دیگری به واسطهی همین حلم و بزرگواری به درجات بالا رسیدند، لذا اگر نیازمندی بخاطر تنگدستی بخاطر مشکلاتش، سخن درشتی گفت، انسان از طریق معرفت استفاده کند و مغفرت برخورد کند خوب قطعا با سخن شایسته هم با نیازمندی که مشکلات دارد وقتی صحبت کنید این موجب تسکین خاطر او میشود و دقت کنید که صدقات آمیخته با منت نباشد که قرآن هم همین هشدار را هم میدهد و خداوند میفرماید ما اعمالتان را پاداش میدهیم و ما غنی هستیم و شما صدقه بدهید یا ندهید خدا محتاج به این صدقات ما نیست.
آقا کار خیر کردی یا نکردی! خدا محتاج نیست نماز خواندی به خودتان خدمت کردی، نخواندی به خودتان زیان زدی «وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَليم»[11] خدا هم غنی است و هم حلیم است که این صفت حلم از صفات ذات اقدس ربوبیت است، یکی دو روایت را من اینجا محضر عزیزان عرض کنم.البته صدقه هم را که صدقه میگویند قرآن میفرماید «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً»[12] صدقه را علتش صدقه میگویند چون با پرداخت این کمک صدق بندگیت را ثابت میکنی، طرف نشان میدهد به خدا که از پول میگذرم برای خدا چون بندهام، از این غذا انفاق میکنم و خود این پرداخت پول و لباس و غذا گواهی است بر بندگی من، بخاطر خدا این کار را میکنم این صدق بندگی من است پس صدقه، صدقه میگویند چون صدقه دهنده با صدقه دادن تصدیق میکند بندگی خودش، که برای خدا این کار را کرده است.
خب اینجا چند جا است که میگویند که حلم باید بدرخشد و خودش را نشان دهد اینجاها خیلی مهم است. امام صادق میفرماید: «الحلم سراج الله»[13] بردباری و حلم چراغ الهی است یعنی انسانهایی که حلم دارند در ظلمت نمیافتند، در بیراهه نمیافتند، غضب یک نوع ظلمت است، انسان حلیم دچار غضب نمیشود، بعد حضرت میفرماید: «الحلم یدور علی خمسة أوجه»[14] پنج جاست که حلم میچرخد که افراد آنجا خودشان را نشان دهند، اصل شکوفایی حلم باید اینجاها شکل بگیرد.
این مواردی که گفته میشود به اعتبار این است که بزرگان و سالمندان ما حلیم باید باشند خصوصاً در این مواقع پنج گانهای که اصل حلم باید اینجا تجلی کند ولی مثلا بنده در مجلسی نشستم همه با احترام حرف میزنند برای چی عصبانی بشوم؟ طرف وقتی مشکلی ندارد محل عصبانیت نیست.
امام صادق فرمود: «أن یکون عزیزاً فیذل»[15] یکی از جاههایی که حلم باید خودش را نشان بدهد افرادی که عزیز بودند و ذلیل شدند، یک موقعیت و جایگاهی داشته است و بالاخره در یک جریانی این عزت رفت این آبرو رفت، خانمی پیش من امد و گفت: پسرم معتاد شد و شوهرم کارخانهدار بود، پیش خدا گریه و زاری کردم و دعا کردم و گفتم: خدایا ما حاضریم کارخانه برود بچه برگردد، ثروتمان برود ولی بچه سلامت پیدا کند. پسرم خوب شد ولی شوهرم ورشکست شد، الان در یک سوییت کارمندان شوهرم زندگی میکنیم، گفتم: خانم سرت نمیشد دعا کنی خدایا کارخانه باشد بچمم خوب بشود، درست دعا کنید، امام رضا میفرماید: حضرت یوسف وقتی به زندان افتاد یک دردلی با خدا کرد خدایا ما که پاک بودیم، در برابر وسوسههای زلیخا تسلیم نشدیم، ما باید به زندان بیفتیم؟ جبرئیل نازل شد و گفت: جناب یوسف خدا میفرماید خودت از ما زندان خواستی، اگر خودت نگفتی «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْهِ»[16] خدایا زندان برای من بهتر است از بودن در این کاخ و دعوتی که مرا به حرام وا میدارد، و ما دعایت را مستجاب کردیم و به زندان آوردیمت.
لذا حواسمان باشد که از خدا چیزهایی نخواهیم که بعدا شر بشود و در آن بمانیم، در دعا هم باید دقت کرد «وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ»[17] یک زمانی چیزی را دوست میداری شر است و یک چیزی شر میدانی ولی خیر است.
اول آنهایی که حالا پناه بر خدا به ذلت افتادند و مشکلاتی دارند و گرفتاریهایی دارند، موقعیت و ثروت رفت اینجا باید خودش را نشان بدهد و حلم را نشان بدهد. طرف آمد و گفت: آقا من برای استخدام رفتم، ولی استخدام نشدم و خانه آمدم و همهی کتابهای دعا را از خانه بیرون کردم. ببینید به خاطر یک استخدام نشدن برید، این حلم ندارد.
دوم امام صادق فرمود: «أن یکون صادقاً فیتهم»[18] یک جایی حرف راست میگویی و حق با توهست ولی متهمت میکنند، اینجا حلم داشته باش، زودی بیتابی نکن و بگویی من راست میگویم و حق با من است، آیا صادقی؟ کی صادق تر از رسول الله، پیامبر را متهم میکردند و به او ساحر میگفتند، مجنون...
ضریب تحملتان را بالا ببرید، حرفتان را بزنید خدا هم واقف هست که صادقید، نپذیرفتند ولش کنید، امام حسین صادق نبود، کوفیها امام حسین را متهم نکردند که تو خارجی برای مقام و حکومت قیام کردی، به اسم خارجی بودن حسین بن علی را شهید نکردند؟ وقتی صادق هستی حلیم باش، اتهام مردم شما را ناراحت نکند.
سوم حضرت فرمود: «أو یدعو إلی الحق و فیستخفَّ به»[19] جایی که دعوت به سوی حق میشود و این دعوت میکند که نماز بخوانید، آقا فلان کار خیر را انجام بده، حجاب را رعایت کنید... تذکری یا دعوتی میکنید به سوی حق، خفیف و سبکت میکنند، اینجا باید حلمت را نشان بدهی، برای کی دعوت کردی برای خدا؟ با همین استخفافها هم خدا به تو عزت میدهد، برای مثال گفتی عزیزان وقت نماز است نماز را بخوانید یعنی تذکر به جایی داده شد و حرف حقی زده شد ولی اینطور نیست که حرف حق همه جا استقبال داشته باشد، یک وقتی هم میبینید مقابله میکنندو مبارزه میکنند.
آنجایی که دعوت به حق میکنی و شما را استخفاف و سبک میکنند، آنجا هم باید حلیم باشی، شکمبهی گاو و شتر را در مسیر راه پیغمبر بر سرش میریختند، پیامبر مقاومت میکرد.
آقا این چه دینی است؟ بخاطر دین سبک شدیم، دیگر نمیگوییم. یک جایی گفتیم پشیمان شدیم، کم و زیادمان کردند، حلیم نیستی! حلیم وقتی برای خدا حرف میزند مورد استخفاف قرار گرفت باید بایستد.
به امام گفتند سید هندی، قبل از انقلاب، در نجف بر علیه شایعه کردند این آقا مرجع انگلیسی است علتش این بود که امام در بین مراجع جزء تمیزترین و شیکپوشترین مراجع بود، برای امام وقتی خیاط پارچه میآورد ارزانترین پارچه را انتخاب میکردند ولی زیبا میپوشیدند، بعضی از مردم نادان این اقا چون خیلی تمیز و مرتب میگردد انگلیسیها هم تمیز میگردند پس این انگلیسی است حالا با چهارتا حرف اینجوری باید سنگر را رها کرد؟
مردم یک جایی برای دین اگر سبک شدیم بایستیم، برای خدا کار میکنی، خدا زیر بار منت شما قرار نخواهد گرفت.
چهارم: «أو أن یُؤذی بلاجرم»[20] یک جایی اذیتت میکنند درحالی که هیچ خطایی هم نکردی، اشتباهی نکردی، بی جهت شما را مورد اذیت قرار میدهند، باز انسان حلیم چون حسابش پاک است و برای خدا کار میکند باید حلم را نشان بدهد، آقا ما دیگر مسجد نمیآییم، هیأت نمیاییم، ما آنجا اذیت شدیم، چنین و چنان شد، اگر برای خدا هست انسان ضریب تحمل را باید بالا ببرد.
پنجم: «أو ان یطلُبَ بالحق و یخالفوه فیه»[21] مطالبهی حق میکنی ولی مخالفت میکنند، کار حقی را طلب میکنی ولی در برابر تصمیم حق تو مخالفتها سر بلند میکنند اینجا حلیم باش، ما میخواهیم کار خیر بکنیم و رضایت الهی را تحقق ببخشیم ولی اینها با ما همراهی نمیکنند، آقا نکنند! تو کار خودت را انجام بده.
همان طور که امام فرمودند: ما مأمور به وظیفه هستیم نه نتیجه.
بعد حضرت فرمود: «فإذا آتیتَ کلا منهما حقه فقد أثبت»[22] اگر در این موارد پنج گانه امام صادق میفرماید خوب درخشیدی و ظرفیت خودت را نشان دادی حق حلم را ادا کردی، اگر کسی حلیم شد آنگاه میشود باوقار، دیگر این آدم را نمیشود به این سادگی از مدار اخلاق خارج کرد از جهت بندگی خدا این را دور کرد و فاصله افکند.
عرضم را تمام کنم با این فرمایش امام مجتبی، از امام حسن کسی سؤال کرد از حلم برایمان بگویید «سأل الحسن عن الحلم، کضم الغیض و ملک النفس»[23] آدم حلیم خشم و غضب خود را فرو میبرد، میتواند پرخاش و تندی کند ولی خودش را مدیریت میکند و بر نفس خودش مالک است.
گر بر سر نفس خود امیری مردی، ور بر دگران خرده نگری مردی
مردی نبود فتاد درا پای زدن، گر دست فتاده را بگیری مردی
این ملک النفس اگر انسان مدیریتش کند در مواقع مختلف زندگی و فراز و نشیبها مسیر تندخویی را پیشه نکند اگر کسی حلیم شد «سبب الوقار الحلم»، سبب میشود انسان به وقار و به بردباری و تمأنینه برسد.
پروردگارا ضریب تحمل ما را در این فرصتهای باقیماندهی زندگانی افزون بگردان.
صلی الله علیم یا مولاتنا زینب بنت امیر المؤمنین
حضرت زینب نشان داد که اسوهی وقار بود اسوهی حلم بود، گاهی اوقات بعضیها یک مختصر مشکلی در زندگیشان پیش میآید به خدا انتقاد میکنند که حق ما این بود؟ ما این همه کار خوب کردیم باید اینجوری جوابمان میدادی باید اینجوری سر ما میآمد؟
یک آقایی در شیراز خدا رحمتش کند با پسر جوانش در 5 دقیقه در اب خفه شدند، از متدینین هم بودند و جلسات هم میآمدند ما برای عرض تسلیت به منزلشان رفتیم. اینها خارج از شهر رفته بودند این پسر 16 ساله که قد رشیدی هم داشته است در آب رودخانه میپرد که شنا کند، پدر میبیند که بچه رفت بالا نیامد، پدر با لباس در آب پرید و بالا نیامد و بعد از نیم ساعت در مسیر جریان رودخانه جسد اینها را گرفتند. من برای تسلیت رفتم دیدم خیلی خانمش به هم ریخته است گفت حاج آقا من در لطف خدا ماندهام و دچار شک و تزلزل شدم، شوهر من آدم متدینی بود اهل وجوهات بود، صبح جمعه هیأت رفت از هیأت برگشته بود بچهها گفتند بابا حوصلهمان سر رفته است ما را بیرون ببر، من خستم شماها برید، بچهها اصرار کردند که باید بیایی، وسایل را داخل ماشین گذاشتیم، شوهرم اهل نماز شب و با اخلاق و متدین و خوب بود، پسر من یک جوان 16 ساله نماز شب میخواند سر ما باید این بیاید؟
این چه عدالتی است، این چه لطفی است، بعضیها من را سرزنش میکنند دیدی خدا خوب مزدت را داد؟ هی خدا، هی خدا، هی خدا.... اینم خدا خدا کردنتان، گفتم خانم با یک جمله آرامت میکنم، گفتم مقام تو پیش خدا بالاتر است یا حضرت زینب؟
شروع کرد به گریه کردن، من کجا زینب کبری کجا... عزیزان این چیزها فقط در روضه نیست ها! اینها را که میشنوی باید در جامعه و زندگیمان اجرایی کنیم. تو بیشتر مصیبت دیدی؟ یا زینب؟ خانمی که در یک صبح تا عصر هفت برادر، دو فرزند، بیش از سی خواهرزاده و برادرزادهاش را قطعه قطعه کردند، کی مثل حضرت زینب داغ دید؟ نه تنها قطعه قطعه کردند بدنها جلو چشمان زینب زیر سم اسب لگد مال کردند، سرها بالای نیزه کردند از کوفه تا شام این سرها جلو اسرا بود، طرف متوفی به رحمت خدا رفته تمام اسباب زندگیاش را جمع میکنند که بازماندگان نبینند متأثر شوند، زینب در طول سفر سر بریدهی برادرها و فرزندانش بالای نیزه بود، گفتم خواهر من دنیا محل آزمایش و ازمون است این چه حرفی هست تو میزنی! از زینب یاد بگیر، یکبار حضرت زینب گله و شکوه نکرد، من همین را بگویم و روضهام همین جمله باشد میان همه دلها امان از دل زینب. شب یازدهم محرم امام سجاد میفرماید: نیمههای شب در آن خیمهی نیم سوخته دیدهام عمهام زینب نشسته نماز شب میخواند، گفتم عمه جان مگر عظمت خدا نزد تو پایین آمده که امشب نماز شبت را نشسته میخوانی، گفت عزیز برادر آنقدر تازیانه بر این بدن زده شده است که قدرت ایستاده نماز شب خواندن را ندارم.
[1] بقره آیه263
[2] غررالحکم ص396
[3] بقره آیه263
[4] بقره آیه263
[5] بقره آیه263
[6] تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب ج2 ص437
[7] تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب ج2 ص437
[8] تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب ج2 ص437
[9] بقره آیه264
[10] بقره آیه263
[11] بقره آیه263
[12] بقره آیه263
[13] مستدرک الوسائل ج11 ص289
[14] مستدرک الوسائل ج11 ص289
[15] مستدرک الوسائل ج11 ص289
[16] یوسف آیه33
[17] بقره آیه216
[18] مستدرک الوسائل ج11 ص289
[19] مستدرک الوسائل ج11 ص289
[20] مستدرک الوسائل ج11 ص289
[21] مستدرک الوسائل ج11 ص289
[22] مستدرک الوسائل ج11 ص289
[23] تحف العقول ص225