استاد حدائق یکشنبه 24 مرداد 1400 مصادف با هفتمین شب از ماه محرم در مسجد النبی(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث درس هایی از نهضت سیدالشهدا(ع) پرداختند.

دانلود

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله الحکیم «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[1]

سخن در شب‌های گذشته پیرامون یکی از درس‌های جامعه ساز و انسان ساز امام حسین در جریان نهضت عاشورا، بعنوان درس ایثار و فداکاری، یکی از درس‌های مهم در این نهضت سیدالشهدا درس فداکاری و ایثار و نوع دوستی بود.

آیاتی از قرآن تلاوت شد، که خداوند شرط رسیدن به مقام برّ را، دیگران را مثل خود دیدن و از خود جدا ندیدن ذکر می‌فرماید. در این مقوله مطالبی ذکر شد، امشب عالی‌ترین عمل بر را می‌خواهم یک اشاره‌ای کنم.

سخنی را از رسول خدا پیامبر اسلام اشاره کنم، در کتاب شریف کافی جلد دوم، ما مقام برّ را عرض کردیم یعنی آنچه برای خودتان می‌پسندید برای دیگران بپسندید. در مسائل اقتصادی‌تان، در مسائل اجتماعی‌تان، در احترام گذاشتن به یکدیگر. مومن پشت سر دیگران یک جوری حرف برن که اگر همین حرف‌ها را پشت سر خودت بزنند بدت نیاید.

اسم مردم را یک جوری ببر که اگر همان نوع اسمت را بردند سخت بهت نگذرد. دوست داری با احترام صدایت بزنند با احترام صدایش بزن. دوست داری تحویلت بگیرند تحویل بگیر. دوست داری فرصتت بدهند، فرصت بده.

آقا امیرالمومنین وقتی مالک اشتر را فرستادند مصر، در این منشوری که امام به مالک فرمودند نکات بسیار عظیمی نهفته است. یک دستور امام این بود که آقای مالک، بدان تو یک بالادستی داری در مصر و آن خداست، به زیر دستانت رحم کن تا بالا دستانت بهت رحم کنند. «ارحم من دونک یرحمک من فوقک»[2] همه‌تان بالا دست دارید. هر کسی دارای هر رتبه‌ای دارای هر مقامی بالا دست دارد. خانه‌ی پرش خداست. شما ادعا کنید بگویید من هیچ کسی بالادستم نیست، می‌گویند پس خدا چیست! مردم می‌خواهید خدا بهتان رحم کند؟ به زیردستانتان رحم کنید. این‌ها مقام بر است. در مسائل مالی‌مان بر داشته باشیم، در مسائل رفتار اجتماعی‌مان برّ داشته باشیم. گاهی اوقات یک وقتایی ما بچه‌هایمان را اطرافیانمان را نهی می‌کنیم به فلانی اینقدر محبت نکن فلان نکن! به بزرگترتان رحم کن، محبت کن تا رحمت کنند. اگر بی‌احترامی کردی آینده بی‌احترامی تحویل می‌گیری. آنهایی که پدر و مادرتان زنده‌اند، اگر ادب کردید فردا بچه‌هایتان بهتان ادب می‌کنند، حرمت شکستید یقین بدانید حرمتتان را می‌شکنند.

ابابصیر آمد خدمت امام صادق، حضرت پشت دست ابابصیر را گرفتند، فرمودند آقای ابوبصیر اگر به همین اندازه کسی در حق کسی بدی کرد نمی‌میرد تا آثارش را ببیند. زدی می‌خوری، عالم بزرگتر دارد و آن خداست، کلاه سر مردم گذاشتی و آن خداست، کلاه سر مردم گذاشتی، کلاه سر خودت گذاشتی. «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرين»[3]

بحث امشب ما این است که عالی‌ترین جلوه‌ی بر چیست؟ این حدیث نبوی را من تقدیم کنم، ببینید آقایان یک وقتی برّ در مسائل مالی است در مسائل اخلاقی است در مسائل رفتاری است. جوان مردم را مثل جوان خودمان بدانیم ناموس مردم را مثل ناموس خودمان احترام بگذاریم. بیت المال را مثل مال خودمان ببینیم. ما گاهی اوقات بیت المال را مال غارتی فرض می‌کنیم مال خودمان را یک جور دیگر می‌بینیم. این‌ها همه از مصادیق برّ است، احترام اکرام به دیگران و اموال مردم. اما عالی‌ترین بر در نظام خلقت، پیامبر اکرم فرمود «فوق کلَّ ذی برٍّ برٌّ»[4] بالادست هر کار خوبی کار خوبی است. یعنی شما هر کار خوبی بکنید بهتر از آن هم می‌شود انجام داد زیباتر از آن هم می‌شود انجام داد، اما رسول الله می‌فرماید فقط یک جا بالادست ندارد، «حتی یُقتَلَ فی سبیل الله»[5] شهادت دیگر نقطه نهایی برّ است. شهید شدن، امشب از خدا بخواهید توفیق شهادت بهتان بدهند. این خواسته‌ی همه‌ی اولیا بوده است. من یکی دو سه جمله از پیغمبر و امیرالمومنین را امشب اشاره می‌کنم. امیرالمومنین تقاضای شهادت می‌کند، امام زمان تقاضای شهادت می‌کند، رسول الله متقاضی شهادت بود. پیامبر می‌فرماید بالادست هر کار نیکی کار نیکی است، جز شهادت، وقتی کسی به شهادت رسید، «فاذا قُتل فی سبیل الله فلیس فوقَه برٌ»[6] وقتی طرف به شهادت می‌رسد دیگر بالاتر از شهادت برّی نیست. ‌من این را بازش کنم، چرا؟

آقای محترم، خانم، یک وقت برّ با پولت داری، با مشتری انصاف می‌دهی، به گرفتار برّ می‌کنی، با پولت داری برّ می‌کنی، یک وقتی با آبرویت برّ می‌کنی، آبرویت را خرج می‌کنی برای حل مشکلات مردم، این برّ است، اما یک وقتی با جانت برّ می‌کنی، جانت را می‌آوری در کار، شما دیگر عزیزتر از جانتان چیزی دارید؟ همه‌ی این دوندگی‌های شبانه‌روز مردم، برای رفاه جسمشان است، گرچه بعضی‌ها هم راه را گم کردند، بعضی‌ها بجای اینکه دنیا در خدمت این‌ها باشد این‌‌ها در خدمت دنیا هستند. می‌گوید ما داریم تلاش می‌کنیم به یک آرامشی برسیم، ولی دارد آرامش خودش را از بین می‌برد. بعضی‌ها روش زندگی را هم فراموش کردند گم کردند زیست می‌کنند به جای زندگی کردن. این را هم به همه‌تان بگویم، هر چه ثروت‌ها زیادتر بشود اضطراب‌ها بیشتر. هر چه دنیایتان شلوغ‌تر، آرامش شما شلوغ‌تر، این وضع دنیاست. انسان به جایی می‌رسد که عزیزترین سرمایه‌ی خودش که جانش است در راه خدا هزینه می‌کند، با جانش بر می‌کند، ما دیگر بالاتر از این نداریم، برّ مالی برّ آبرویی، برّ اجتماعی، اما یک وقت برّ انفسی، با جان می‌آیی روی صحنه، پیامبر می‌فرماید بالاتر از این شهادت دیگر چیزی وجود ندارد. آقا امیرالمومنین در همان نامه‌ای که به مالک اشتر نوشتند، توصیه‌هایی به مالک کردند، یک قسمت از نامه این است، پیغمبر فرمودند «و أنا أسئل الله بسعة رحمته»[7] من از خدا می‌خواهم بواسطه‌ی آن رحمت گسترده و فراگیرش «و عظیم قدرته»[8] از خدا می‌خواهم بواسطه‌ی آن قدرت بزرگ و عظیمش، چه می‌خواهد؟ به مالک اشتر می‌نوسید، می‌فرمایند «ان یختم لی و لک بالسعادة و الشهادة»[9] خدا پایان زندگی من را و پایان زندگی تو را ختم به سعادت و شهادت کند. کلام امیرالمومنین است، نترس.

گلوله خوردیم درد دارد، سرت را داعشی ‌ببرّند درد دارد؟ من می‌گویم درد ندارد، یک شب اشاره کردم امشب از کلام امیرالمومنین می‌گویم. آقا امام رضا می‌فرماید یک روز امیرالمومنین بر فراز منبر کوفه بودند، کسی از پای منبر سوال کرد آقا بر رزمندگان و مجاهدان فی سبیل الله در میدان رزم در دفاع از دین، این‌ها وقتی جراحت برمی‌دارند و مجروح می‌شوند چه می‌گذرد؟ آقا خطبه‌ی مفصلی خواندند یک قسمتش این است.

حضرت فرمودند وقتی مجاهدان فی سبیل الله بدنشان مجروح برمی‌دارند جراحت برمی‌دارند، لمس کردید در تابستان بسیار گرم، وقتی آب خنک گوارایی به شما می‌دهند چقدر لذت می‌برید؟ لذت آن جراحت و زخم بر بدن رزمنده از لذت نوشیدن آن آب عذب و گوارا برای آن تشنه در تابستان بیشتر است. باید برسی بهش تا بفهمی. ‌

گفتند سردار سلیمانی را خواب دیده بودند یکی از بزرگان، گفته بود آقا آن لحظه‌ای که ماشین شما مورد برخورد موشک قرار گرفت و بدن شما قطعه قطعه شد چه حالی داشتید؟ گفت اصلا من احساس نکردم، من آن لحظه دیدم کنار امیرالمومنینم و بدن ما آنجا قطعه قطعه است. ما در جوار حضرت بودیم و لذت معاشرت با امیرالمومنین. مومن این بدن را خدا داده اگر برای خدا خرجش کردی...

من یک شب اشاره کردم گفتم هضم این مطلب ثقیل است. شهدا لحظه‌ی شهادت عالی‌ترین لحظات زندگی‌شان است، شیرین‌ترین لحظه‌ی زندگی‌شان است. حججی را سرش را بریدند، سردارد اسکندری را سرش را بریدند فراز نیزه کردند، ما سر بریده می‌بینیم، امام ما نیستیم در آن قالب که خداوند در لحظه‌ی شهادت چه لذتی چه حالی به این شهید می‌دهد! این شهید چه وضعی دارد آن لحظه‌ی شهادت، چه حالی به او می‌دهد! این کار الهی است، این لطف حضرت حق است. پیامبر می‌فرماید روز قیامت وقتی بهشتی‌ها در بهشت قرار گرفتند دوزخیان در دوزخ مستقر شدند، هیچ کدام از بهشتی‌ها آروزی برگشت به دنیا نمی‌کنند مگر شهدا! این را خوب عنایت کنید. حالا انشاءالله بعد از 120 سال از دنیا تشریف بردید، خدا ختم ما را کلام امیرالمومنین قرار می‌دهد «اللهم اختم لی بالسعادة و الشهادة»[10] از خدا بخواهید پایان زندگی‌تان با شهادت و سعادت باشد. وقتی بهشتی‌ها در بهشت قرار گرفتند، دیگر هیچکدام از این بهشتی‌ها آرزو نمی‌کنند دوباره برگردند دنیا، چرا؟ چون مراحل سختی را گذراندند، از مراحل سخت مردن است، هنوز نمردیم بفهمیم بر میت چه می‌گذرد! مرگ سخت است، امام سجاد که نمی‌خواهد من و شما را بترساند، در دعای ابوحمزه امام به خدا عرض می‌کند «أبکی لخروج نفسی»[11] خدایا در این شب‌های قبر گریه می‌کنم برای لحظه‌ی جان سپردنم، روح را می‌خواهند از سلول سلول بدن خارج کنند، سخت است جان دادن. این‌‌ها تاریکی قبر را تجربه کردند، ضیق لحد را، «ابکی لضیق لحدی أبکی لسؤال منکر و نکیرٍ ایَّاک أبکی لخروجی عن قبری عریانا ذلیلا حاملاً ثقلی علی ظهری»[12] این‌ها مراحل سختی است که ما پیش رو داریم، هنوز به سختی نرسیدیم، آقا می‌آید می‌گوید امروز روز سختی گذشت بر ما، مومن هنوز سختی ندیدی! سختی لحظه‌ی مردن است، سختی شب اول قبر است، سختی عالم برزخی است که اگر کسی دست خالی رفته باشد، سختی قیامت است که طلبکارها می‌ریزند دور انسان. سختی عبور از پل صراط است، سختی موقف حساب است، خوب مومنینی که می‌روند بهشت، یک مراحل سختی را گذراندند تا رسیدند بهشت، این‌ها دیگر آرزو نمی‌کنند برگردند عقب، به تعبیر عامیانه می‌گویند پدر ما در آمد تا رسیدیم به بهشت، وحشتی که ما را در قبر گرفت، گاهی اوقات در این مراحل هم انسان‌ها تصفیه می‌شوند، بعضی‌ها در حال جان دادن پاک می‌شوند، بعضی‌ها روی سنگ غسال‌خانه حالشان را جا می‌آورند، بعضی‌ها در شب اول قبر، بعضی‌ها جرم سنگین است طولانی‌تر می‌شود برزخ، تا می‌رسند به قیامت که حالا در قیامت اهلبیت عنایت می‌کنند شیعیان را دستگیری می‌کنند، عبور از پل صراط با آن مواقف هفتگانه روی پل صراط، این همه مسیر سخت را گذراندند می‌گوید برای چی برگردیم به دنیا؟ دیگر برنمی‌گردیم.

من یک مثالی بزنم حالا مثال ملموس، بارها بنده تجربه کردم گاهی اوقات این جوانان عزیزی که در دانشگاه رتبه خوب می‌آورند، مثلا رتبه‌ی تک رقمی، رفته دانشگاه با رتبه تک رقمی. من می‌گویم آقا شما دوست داری دوباره آزمون از نو شروع شود، یک آزمون دیگر یک امتحان دیگر، این را نادیده بگیرید، دوباره شروع کنید به امتحان؟ می‌گوید هرگز. می‌گویم چرا؟ می‌گوید آقا، معلوم نیست در آزمون بعدی ما این رتبه را بیاوریم، زحمت کشیدم سختی درس خواندن، سختی کنکور، برای چه دوباره برگردم به عقب! هیچکس پس از گذراندن موفقیت‌ها با سختی‌ها، آرزوی بازگشت به عقب را نمی‌کند. سوال این است، چرا شهدا در بهشت آرزوی برگشت به دنیا را دارند؟

پیامبر می‌فرماید وقتی از شهدا می‌فرمایند چرا شما دوست دارید دوباره برگردید، دوباره بیایید در دنیا؟ پاسخ می‌دهند ما از لحظه‌ی شهادت، تا حضور در بهشت، آنقدر لطف الهی شامل حال ما شد و آنقدر بهره از الطاف حق بردیم، دوست داریم دوباره این‌ها تکرار شود. شما یک وضعیت سخت شهادت می‌بینید! بله سیدالشهدا در گودی قتلگاه، سر مبارک حضرت از بدن جدا شد، خوب هر انسان آزادمردی اشکش جاری می‌شود، علی اصغر در آغوشش هدف تیر قرار گرفت، پیکر زیر سمّ اسب‌ها کوبیده شد، راوی آمد به امام باقر عرض کرد چرا خاک کربلا بوی عطر عجیبی دارد؟ امام گریست فرمود پیکر جد ما حسین را زیر سمّ اسب‌ها با خاک کربلا ممزوج کردند. این‌ها سخت است، اما برای امام حسین شیرین است. از آن لحظه‌ی شهادت تا رسیدن به لقای رب الارباب در جنات عدن، چقدر خدا لطف کرد، شهدا هم می‌گویند ای کاش برمی‌گشتیم دنیا، دوباره از نو، این محبت‌ها این لطف‌ها، این احسان‌ها دوباره تجربه می‌شد. مقام شهادت مقام بسیار بالایی است که رسول الله می‌فرماید عالی‌ترین جلوه‌ی برّ است.

سخنی از رسول الله من تقدیم کنم، پیغمبر در سخنی می‌فرماید «لوددتُ انِّی أغزوا فی سبیل الله فاُقتَل»[13] دوست دارم در راه خدا جهاد کنم سپس کشته شوم و شهید شوم، حرف پیغمبر است! «ثم اغزوا فاُقتَل »[14] دوباره زنده شوم جهاد کنم دوباره شهید شوم، «ثم اغزوا فاُقتَل»[15] دوباره زنده شوم جهاد کنم کشته شوم. شهدای کربلا، شب عاظورا وقتی به امام حسین گفتند یا اباعبدالله سخن از جان مگو جان چیز ناچیز است، آقای زهیر‌بن قین گفت آقا دوست دارم هزار بار در راه اهداف بلند شما جهاد کنم کشته شوم خدا دوباره من را زنده کند کشته شوم زنده شوم، دست از شما برنمی‌دارم. این‌ها تربیت یافتگان مکتب اسلامند. بشر اینقدر بزرگ می‌شود که عزیزترین سرمایه‌ وجودی او که جانش است، را راحت برای خدا هزینه می‌کند. این مکتب اسلام است. این‌هایی که می‌بینید به پول بسته‌اند به جانشان وابسته‌اند، به امکاناتشان به مقامشان به دنیایشان، این تعلیم اسلام نیست. اگر وابستگی در ماست، این وابستگی‌ها را اصلاحش کنید. امام صادق فرمود قلب حرم خداست در حرم خدا غیر خدا را راه ندهید. بله فرزندت را دوست بدار برای خدا، ثروت بخواه برای خدا، زندگی را دسوت بدار برای او، نه زندگی را برای زندگی. این عادی‌ترین جلوه‌ی بر و مقام نیکوکاری که انسان دیگر بزرگترین سرمایه‌اش را هزینه می‌کند.

بارالها این تنم این پیکرم، این علمدار رشید این اکبرم.

همه را امام می‌آورد در صحنه. شما روضه‌ی این را شنیدید، حالا شب تاسوعا می‌خوانیم، قمربنی‌هاشم دست راستش را می‌زنند،

فرمود و الله ان قطعتموا یمینی، بخدا سوگند دست راستم را گرفتید دینم را نمی‌توانید بگیرید، دست از بدن جدا شده، دست چپ می‌زنند، این همان است که امیرالمومنین فرمود، آب گوارای خنک در تابستان گرم برای انسان تشنه چه حلاوتی دارد، رزمنده‌ی مبارز فی سبیل الله جراحت‌ها و آسیب‌هایی که به او می‌رسد، به مراتب گواراتر از آن آب عذب است. دست چپ، یا نفس تخشَ من الکفاری، و أبشِری برحمَة الجباری

عباس دست نداری، رحمت خدا در انتظارت است. خدا کند این روح بلند در ما پیدا شود، از این وابستگی‌های دست و پاگیر رها شویم و نجات پیدا کنیم، این جلسات باید ما را برساند به اینجا که بشر به خودت هم وابسته نباش. وابستگی مطلق فقط به خدا.

در عصر تاسوعا بود، آقا امام حسین مقابل خیمه نشسته بودند شمشیر را به زمین زده بودند پیشانی را روی دسته‌ی شمشیر، یک لحظه امام استراحت کرده بودند، یکدفعه امام چشم‌ها را گشودند فرمودند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[16] حضرت علی اکبر ایستاده بودند فرمودند پدر جان آیه استرجاع را خواندی! چه شده؟ آقا فرمودند من الان یک خوابی دیدم، دیدم گله‌هایی از حیوانات وحشی و درنده ما را  احاطه کردند هجوم آوردند و در بین این حیوانات وحشی یک سگ ابرصی بود که این بیشتر به من حمله می‌کرد که منظور شمر بود، شمر مرض برَص هم داشت. آقا فرمود امشب دیگر شب آخر است و فردا شب شب وصل است.

علی اکبر یک سوالی پرسید، گفت پدر جان «أفَلسنا علی الحق»[17]؟ پدر جان ما بر حقیم؟ آقا فرمودند بله، گفت «إذَن لانبالی بالملک»[18] هراسی از مردن نداریم. بقول شاعر

مرگ اگر مرد است گود نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاودان، او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

آن که خوب کار کرده می‌گوید مرگ از ما چه می‌گیرد؟ یک خانه شش دانگ چهار دست لباس پول در حساب ماشین زیر پا، این را می‌گیرد! شما حیات طیبه‌ی جاوید ابدی را می‌گیرید. شما رضوان الهی را می‌گیرید، برنده شمایید، سربلند آن کسی است که خوب کار کرده است.

من در این آیه چند نکته عرض کنم. در باب مقام شهادت دو سه تا نکته مهم در همین آیه شریفه است که آیه 169 سوره مبارکه آل‌عمران که اصلا شهدا پای این سفره نشسته‌اند، رمز موفقیت شهید هم همینجاست «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً»[19] ‌خدا در دو جای قرآن نهی می‌کند مسلمان‌ها را که نسبت به شهدا اینگونه حرف نزنید. یکی در آیه 154 سوره مبارکه البقره «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُون»[20] ‌خدا می‌فرماید آنهایی که در راه خدا کشته شدند این‌ها را مرده نگویید، اینگونه حرف نزنید، شهیدی که جان برای خدا داده، هستی را برای خدا خرج کرده به این نگویید مرده

زنده را زنده نگویند که مرگ از پی اوست، بلکه زندست شهیدی که حیاتش زقفاست

این‌‌ها تازه با رفتنشان حیات آغاز می‌شود، هم حیات برای بازماندگان هم حیات برای خودشان. ببینید سردار سلیمانی رفت چه تحولی ایجاد کرد، حججی رفت چه تحولی ایجاد کرد، شهدا رفتند چه تحولی ایجاد کردند، اصلا وجود شهدا نام شهدا یاد شهدا در فامیل بستگان طایفه مسجد محله شهر، می‌شود منشأ برکت.

قرآن می‌فرماید مسلمان‌ها به شهدا مرده نگویید «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ»[21] ‌به این‌ها مرده خطاب نکنید، این‌ها احیا هستند، شما نمی‌دانید، زنده این‌ها هستند. آیه 169 سوره مبارکه آل‌عمران، خدا بالاتر از این هشدار می‌دهد. آنجا می‌فرماید و لاتقولوا، به زبان نیاورید، در ادبیات گفتاری‌تان اینگونه نگویید. در این آیه خدا می‌فرماید «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا»[22] اصلا تصورش را هم نکنید، یک وقت یک چیزهایی آقایان سر زبانمان نمی‌آید ولی در فکرمان می‌آید. خدا می‌فرماید فکرت را هم مدیریت کن، اصلا اینگونه حساب نکن، اینگونه فکر نکن، کسانی که در راه خدا کشته شدند احیا هستند، زنده‌های واقعی این‌ها هستند نزد خدا رزق می‌خورند.

چند تا نکته دقیق من در این آیه عرض کنم، اولا شهدا به این عظمت که رسیدند، اگر ما هم می‌‌خواهیم به مقام شهادت برسیم که تقاضای همه‌ی اولیای الهی رسیدن به این فوض عظمای شهادت است، ببینید شهید پای کدام سفره بزرگ شده، ‌«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً»[23] شهدا فی سبیل الله کار کردند، فی سبیل الله زندگی کردند ‌یعنی ترازشان خدا بود، خدا را دیدند، برای خدا زندگی کردند، برای خدا به میدان جنگ رفتند، این‌ها چون رضایت الهی، فی سبیل الله اخلاص داشتند به شهادت رسیدند. آن که نفسش برش حاکم است، آنکه هواهای نفسانی در زندگی‌اش غلبه دارد نمی‌تواند به آن مقام برسد. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[24] این نکته اول، شهید مظهر اخلاص است، ‌اخلاص از این بالاتر که جان عزیزش را گرفته کف دست. این نهایت اخلاص است.

شب عاشورا وقتی امام حسین سخنرانی کردند خطبه خواندند گفتند امشب شب آخر است، آقا بعد از خیمه آمدند بیرون، یک غلامی داشتند این ترک بود، عرب هم نبود، کس و کاری هم نداشت، غلام بود، آقا فرمودند من آزادت کردم، این شب شبانه بگذار از این صحرا برو، تا شب هست از تاریکی استفاده کن برو، فردا ما در این صحرا شهید می‌شویم، من دیگر بارم را از دوش تو، بیعتم را از تو برداشتم. البته من اعتقادم این است که امام حسین پرده‌برداری کند که مردم غلام ترک، غلام، غلام! بامعرفت آمده کنار امام. نگویید غلام ترک، غلام ترک مثل حبیب‌بن مظاهر با معرفت آمده، فی سبیل الله آمده. این‌ها حواله‌ی اشتباهی در دستشان قرار نگرفت. آقا وقتی این را گفتند غلام افتاد روی دست و پای امام حسین به گریه کردن. گفت آقا کجا بروم، من شما را بگذارم بروم! بروم قیامت جواب پیغمبر و فاطمه‌ زهرا را چی بدهم؟ این می‌شود خدا نگری. گریه کرد گفت آقا در ما چه دیدید به ما می‌گویید برو! از من چه بی‌توفیقی دیدید که می‌خواهید این توفیق را از من سلب کنید؟

امام می‌فرماید جانت را بردار و برو، التماس می‌کند که می‌خواهم بمانم و جان بدهم، این فی سبیل الله است. که امام در حقش دعا کردند و وقتی هم شهید شد امام آمدند صورت روی صورتش گذاشتند، صورت به چهره‌ی او گذاشتند. به حسب مقتل‌ها، اول شهیدی هم که امام چهره به چهره‌اش گذاشتند این غلام ترک بود، بعد روی صورت علی اکبر. یعنی همان کاری که امام با عزیزش کرد با غلامش کرد، یعنی مردم در خانه‌ی ما اهلبیت غلام ترک با علی اکبر فرقی نمی‌کند این را از امام حسین یاد بگیریم. ما گاهی اوقات طایفه‌مان را بر دیگران ترجیح می‌دهیم. این‌‌ها هم محله‌ای ما هستند، این‌ها رفیق قدیم ما هستند. امام حسین فرمود تراز محبت و دوست داشتن فی سبیل الله است. فی سبیل الله یعنی غلام ترک باشد باید مثل فرزندت برایت عزیز باشد. این یک نکته فی سبیل الله.

نکته دیگر قرآن می‌فرماید این‌ها زنده هستند، این‌ها مرده نیستند! اصلا شهید را که شهید می‌گویند، شهید به معنای حاضر است، شهید به معنای ناظر است، شهدا حاضرند، شهدا ناظرند، اصلا شهدا روز قیامت گواهند، این‌ها روز قیامت گواهند، این‌ها قیامت شهادت می‌دهند، این‌ها حاضر و ناظرند، «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ»[25] زنده این‌ها هستند. بالاتر از این، اوج افتخاری که خدا به یک شهید می‌دهد، «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[26] نزد خدا رزق می‌خورند. عزیزان این عند ربِّهم بالاترین پاداش است. عند ربِّهم، ببینید خداوند سابقون را در سوره واقعه وقتی توصیف می‌فرماید، عالی‌ترین جماعتی که در بهشت قرار می‌گیرند سابقون هستند. در سوره واقعه اول نعمتی که می‌فرماید ما به سابقون می‌دهیم چیست؟ «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُون»[27] ‌سابقون اولین لطفی که خدا به آنها می‌کند این است که به مقام خدا نزدیکند. تقرب مقامی دارند نه مکانی، خداوند جسم نیست که مکان برایش تصور شود. از نظر مقام به خدا نزدیکترند. شهدا «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[28] در نزد پروردگار تغذیه می‌شود. ایثار کردی با جانت؟ خدا می‌فرماید می‌آوریمت پیش خودمان. از عزیزترین امکاناتت برای ما گذشتی! لذا درجات برّ هر چه برود بالاتر، مقامات تو می‌شود عالی‌تر. از هزار تومن گذشتی به اندازه‌ی هزار تومن بهت نگاه می‌کنند، یک میلیون به اندازه‌ی یک میلیون، بیشتر بیشتر.

یک خواهر محترمه‌ای که امشب هم شاید پای منبر من باشد نمی‌دانم، عصر آمد، این‌ها صحنه‌های زیبای ایثار است. در یک خانه‌ی کوچکی با فرزندانش با شوهرش، شوهرش هم گفت کارگری است، دو سال قبل آمد گفت من مبلغی پول دارم فعلا نیاز ندارم، این را آقای حدائق اگر کسی نیاز دارد بدهید قرض الحسنه. خانه در یک منطقه محروم، خانه‌ی کوچک، شوهر کارگر! بعضی‌ از پول‌ها کجا خوابیده! بعضی‌ها واجباتشان را انجام نمی‌دهند، زکاتش را نمی‌دهد، خمسش را نمی‌دهد. این خانم گفت آقا یک ساله بده به یک کسی، پول داده شد به یک بنده خدایی هم گرفتار بود، ده میلیون تومان پول بود. سر یک سال گفتم خواهر من این پول آماده است، این پول را آورده. گفت آقا ما می‌خواستیم یک خانه‌ای بخریم، امکان خریدنش نیست، نداریم خانه بزرگتر بخریم، بدهید قرض به کس دیگر. همین امروز عصر همین خانم آمده بود پیش من در همین دفتر. گفتم خانم این پولت را چکار می‌کنی؟ گفت آقای حدائق ما که قدرت خرید خانه‌ی دیگری نداریم، این‌ها مقام برّ است، خدا زیر بار منت این نوع انسان‌ها قرار نمی‌گیرد، و قیامت این‌ها می‌شوند میزان الاعمال ما. می‌گویند این خانم در یک منطقه‌ی محروم یک خانه‌ی کوچک، این پول را می‌گوید این پول، شوهرم دارد کارگری می‌کند، در سپرده نمی‌گذارد سودش را بگیرد، می‌گذارد در سپرده‌ی خدا، ما اگر مثل این خانم در شیراز هزار تا داشتیم وضع شهرمان این نبود. خدا رحمت کند امام را، امام می‌فرماید میزان هر کسی را خدا کسی مثل خودش قرار می‌دهد. قیامت از همین شیراز، از همین شهر، خدا میزان می‌کشد بیرون، می‌گوید آقای فلانی تو در بازار بودی، جنست را همینطور می‌کشیدید بالا، هر جوری دلت بخواهد عرضه می‌کردی، گفت فلانی هم در بازار بود این کارها را نمی‌کرد. کارمند بودی تخلف کردی از بیت المال، فلانی کارمند بود سی سال کار می‌کرد یک خودکار بیت المال را زیر دین نرفت، سراغ دارم من. آن یکی، تو یکی. تو دوره‌ی آخرالزمان بود دختر اینگونه تحویل دادی، فلانی هم مادر بود دختر اینگونه تحویل داد. سرها قیامت پایین می‌افتد، میزان الاعمال ما را که امیرالمومنین قرار نمی‌دهند، چه کسی می‌تواند به تراز امیرالمومنین در بیاید، میزان الاعمالت را از خود ما می‌کشند بیرون. می‌گویند این خانم با این وضعیت ضعیف اقتصادی ولی روحیه‌ی سرشار از ایمان و قناعت، در راستای کمک به جامعه در حد امکاناتش کار کرد، چرا تو نکردی. اینکه شاعر می‌گوید

ساعتی میزان اینی ساعتی موزون آن، ساعتی میزان خود شو تا شوی موزون خویش

و شهادت پایان یافتن نیست، آغاز یک زندگی آمیخته با برکات الهی است. «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»[29] این عالی‌ترین جلوه‌ی برّ است و باز همین شهادت در سیره‌ی امام حسین درس است.

‌امام آموخت مردم دینتان به خطر افتاد برای خدا خرج کنید حتی جاناً. بعضی‌ها دیدید یک تشر بهشان می‌زنند می‌گویند آقا پولمان در خطر است، آبرویمان، بلایی سرمان می‌آورند، امام حسین مبنایش این نبود. خیلی‌ها به امام حسین می‌گفتند آقا کربلا نرو می‌کشند شما را، شنیده بودند از رسول الله، حضرت محکم پاسخ داد و آمد در صحنه و آمد کربلا.

خوب شب هفتم محرم، یکی از جلوه‌های زیبای ایثار، ایثار طفل شیرخواره است.

نوع شماها‌ خانم‌ها و آقایان تجربه پدری و مادری را داشتید، آن جوان‌هایی هم که هنوز پدر نشدید مادر نشدید انشاءالله خدا همسران شایسته بهتان بدهد.

ببینید ثمرات مرحوم شوشتری اعلی الله مقامه می‌فرماید جزء سخت‌ترین امتحانات خداست، یک تعبیر ثمرات یعنی داغ فرزند و جوان. یعنی عصاره‌ی زندگی.

علی اصغر آخرین شهید است قبل از شهادت امام حسین به نقلی. وقتی آقا آمد وداع کند با اهل حرم، همه رفته بودند و امام تنها بود. یک وقت صدای گریه‌ی بی‌تابانه‌ی علی از درون خیمه بلند شد. این آقازاده تشنه است، گرسنه است، مادر شیر ندارد، آب از روز هفتم محاصره شد. البته آب می‌رساندند به خیمه‌ها با زحمت، دیگر از غروب تاسوعا آب قطع شد. اوج عطش شب عاشورا و روز عاشورا اتفاق افتاد، رباب مادر این آقازاده شیر هم نداشت، یک جمله امام حسین دارند که خطاب به لشکر کوفه فرمودند این را خانم‌ها خوب عنایت کنید، مادرها شما خوب فهمیدید.

تلظِّی در لغت دو معنا برایش می‌کنند، می‌گویند ماهی زنده را وقتی از آب می‌گیرید می‌اندازید در خشکی، دیدید ماهی وقتی هی این طرف آن طرف، این پهلو آن پهلو می‌شود، این حالت جا دادن ماهی برای رسیدن به آب را عرب بهش می‌گوید تلظی.

یک معنای دیگر هم بعضی‌ها برایش می‌گویند، بچه‌های شیرخواره چون قدرت سخن گفتن ندارند، این‌‌ها وقتی گرسنه‌شان می‌شود با گریه کردن خواسته‌شان را می‌گویند. بچه وقتی مریض است، وقتی که گرسنه است شروع می‌کند به گریه کردن، این گریه اعلام خطر است. گاهی اوقات می‌بینید بچه اینقدر گریه می‌کند که دیگر از نا می‌افتد، دیگر صدایش در نمی‌آید، آن نفس‌های اخر، بچه هی دهن می‌کشد، گردن می‌کشد بدنبال شیر و سینه‌ی مادر. مادرها امشب شما بیشتر گریه کنید. دیدید بچه‌های تشنه را، بچه‌های شیرخواره هی گردن می‌کشند دنبال غذا!

علی اصغر را وقتی حضرت زینب آوردند در آغوش امام حسین، آقا دیدند علی دارد تلظی می‌کند. دارد جان می‌دهد، از شدت عطش!

یک سالی در یکی از بیمارستان‌های شیراز رفته بودیم عیادت یک مریضی، در راهرو بیمارستان دیدم یک خانمی از یک اتاقی فریاد زنان دوید دنبالمان، گفت آقای حدائق برسید به دادمان دارد می‌میرد! گفتم چیه خواهر من؟ گفت بچه‌ی من را می‌خواهند عمل قلب کنند، بچه‌ی شیرخواره‌ای داشت. گفت اطبا گفتند از 12 ساعت قبل از عمل دیگر به این بچه شیر نده، فقط دستمالی را مرطوب کنید روی لب‌های بچه بکشید، اگر تشنه شد گریه کرد به این حد. آقایان این بچه بغل پرستارها، این پرستار بغل می‌کرد بچه زار می‌زد، آن پرستار بغل می‌کرد، اصلا آرام نمی‌شد، تلذی می‌کرد، هی دهنش را باز می‌کرد گردن می‌چرخاند از شدن گرسنگی و تشنگی. مادر داشت می‌مرد. می‌گفت حاج آقا بچه تشنه است بچه گرسنه است گفتند غذایش ندهید، با شکم خالی باید برود اتاق عمل. گفتم خانم با یک جمله آرامت می‌کنم، امشب می‌خواهم این جمله را بگویم آتش بزنم به دل‌هایتان. آن خانم را با یک جمله آرام کردم. گفتم خانم انشاءالله فرزندت تو می‌رود در اتاق عمل سلامت برمی‌گردد بعد سیرابش می‌کنی بعد سیرش می‌کنی، شیرش می‌دهی.

اما می‌خواهی آرام شوی، یادی کن از آن شیرخواره‌ی حسین، آن آقازاده‌ای که در خیمه دست به دست می‌چرخید. زینب بغل می‌کرد آرام نمی‌شد، رباب مادر بغل می‌کرد آرام نمی‌شد، سکینه بغل می‌کرد آرام نمی‌شد. آخرالامر دادندش آغوش پدر، آقا یک نگاهی به آقازاده کرد، امشب شب باب الحوائج خردسال کربلاست، گرفتارها مریض‌دارها حاجتمند‌ها، نمی‌دانم ای کسانی که گره در کارتان افتاده، این آقازاده با این دستان کوچکش گره‌های بزرگ را می‌گشاید. بخواهید این مرض منحوس کرونا از سر بشریت رفع گردد، فرج امام زمان نزدیک شود، انشاءالله عزیزمان حاج حسین آقای مومنی هم به فیض خواهند رساند

هان بیا ای کودک افسرده‌ام، مرغک لب تشنه‌ی پر بسته‌ام

تا به اوج عشق پروازت دهم، نیک فرجامی زآغازت دهم

پس در آغوشش چو جان بگرفت تنگ، برد او را جانب میدان جنگ

این که بدین کودکی گناه ندارد، یا که سر رزم این سپاه ندارد

بلکه دل‌افسرده است و آه ندارد، راه دهید آنکه را پناه ندارد

یک مورخ مسیحی فرانسوی می‌گوید بزرگترین دلیل مظلومیت حسین‌بن علی شهادت طفل شیرخواره‌اش بود. مگر یک طفل شش ماهه چقدر آب می‌خواهد سیراب شود.

ای وای ای وای، علی در آغوش پدر، یک وقت تیر حرمله از گوش تا گوش علی...

زسوز تیر چنان دست و پای خود گم کرد، که خواست ناله کرد در عوض تبسم کرد

آقا سیدالشهدا دست برد زیر این حنجر پاره، این خون‌ها را دست می‌گرفت و به آسمان می‌پاشید، سر به آسمان بلند کرد، «هونٌ علیَّ»[30] خدایا تحمل می‌کنم برایم آسان است چون شما می‌بینید، همه بگوییم غریب حسین

 

[1] آل عمران آیه169

[2] غررالحکم ص143

[3] آل عمران آیه54

[4] الکافی ج5 ص53

[5] الکافی ج5 ص53

[6] الکافی ج5 ص53

[7] نهج البلاغه نامه 53

[8] نهج البلاغه نامه 53

[9] نهج البلاغه نامه 53

[10] بحارالانوار ج97 ص321

[11] دعای ابوحمزه ثمالی

[12] دعای ابوحمزه ثمالی

[13] صحیح مسلم ج6 ص33

[14] صحیح مسلم ج6 ص33

[15] صحیح مسلم ج6 ص33

[16] بقره آیه156

[17] بحارالانوار ج44 ص367

[18] بحارالانوار ج44 ص367

[19] آل عمران آیه169

[20] بقره آیه154

[21] بقره آیه154

[22] آل عمران آیه169

[23] آل عمران آیه169

[24] آل عمران آیه169

[25] آل عمران آیه169

[26] آل عمران آیه169

[27] واقعه آیه10 و 11

[28] آل عمران آیه169

[29] آل عمران آیه169

[30] بحارالانوار ج45 ص46

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه