استاد حدائق روز پنج شنبه 21 مرداد 1400 مصادف با سومین روز از ماه محرم در منزل آقای شهریزی به بیان ادامه مباحث "سبک زندگی مهدوی" پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»[1]

صدق الله العلی العظیم

جلسه‌ی گذشته آیاتی از سوره‌ی مبارکه‌ی فجر محضر عزیزان ذکر گردید و مجلس به ذکر آن مزیّن شد بعضی از دوستان عنوان کردند این سوره‌ی فجر سابقاً  شما بحث آن را کردید و در سایت هم موجود است، بحثی عنوان بشود که ادامه‌ی بحث نگفته باشد، این حرف درستی است و آقای شهریزی هم خیلی مشتاق هستند مباحثی باشند که بعدها اینها پیاده شود و بماند و یک یادبودی از این مجلس و جمع باشد.

در بحث سبک زندگی مهدوی در مسجد النبی شب‌های سه شنبه بحثی را شروع کرده بودیم ادامه‌ی آن دعای ولی عصر به این قسمت از دعا رسید که حضرت برای گذشتگان و اموات ما دو چیز را از خداوند تقاضا می‌کند «و علی موتاهم بالرأفة و الرحمة»[2] خدایا مردگان ما را مشمول رأفت و رحمت قرار بده، اموات‌مان را فراموش نکنیم و ذوی الحقوق را از یاد نبریم، بالاخره امروز هستیم نتیجه‌ی زحمت دیروز گذشتگان ماست، امروز دارای هر رتبه و مقام و موقعیتی که هر کسی هست مدیون الطاف الهی و تلاش والدین و گذشتگان اوست.

در بحث رأفت و رحمت صحبتها بسیار شد قصد به اینجا رسید ما که الان اینجا هستیم و موجودیم ما هم یک تلاشی کنیم برای  مشمول رحمت خدا قرار گرفتن و نباید بنشینیم که آیندگان یادی از ما به رحمت و رأفت بکنند خود ما چه بکنیم، از نگاه قرآن موجبات رحمت، موجب بحث قرار گرفت که قرآن موارد متعددی را نام می‌برد که اگر اینها شما در زندگی انجام دادید مشمول رحمت و رأفت الهی قرار خواهید گرفت یک از ان موارد بحث امروز ماست، حالا مواردی ذکر شده بود ما چه کنیم مشمول رحمت و رأفت الهی قرار بگیریم در زندگی دنیایی؟

یکی از این عوامل قرآن می‌فرماید شکیبایی و صبر و بردباری است، اساساً انسانهای صبور و بردبار در برابر حوادث وسختی‌ها و فراز و نشیب‌های زندگی دنیایی مشمول رحمت الهی قرار می‌گیرند، با این آیه که مقدم بر این آیه تلاوت شد در قرآن خداوند یاد فرموده و آیات 155 تا 157 سوره‌ی مبارکه‌ی البقره می‌باشد. آیه‌ی اول این است که خدا می‌فرماید: ما انسانها را در زندگی دنیایی به پنج شکل مورد آزمایش قرار می‌دهیم که بزرگان می‌گویند که این 5 اتفاق برای خود امام حسین افتاد، بعضی‌ها هر پنج تا و بعضی‌ها کمتر.

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ»[3] ما می‌آزماییم شما را ... البته من اینجا بحث آزمایش را عرض کنم بعضی‌ها به غلط فکر می‌کنند آزمایش برای این است که خداوند چیزی را بداند که این بنده چگونه است؟ این طور نیست، ذات اقدس الهی ما را از خودمان بهتر و بیشتر می‌شناسد، آفریدگار ماست، یکی از مهمترین فسلفه‌های آزمایش تربیت انسانهاست گاهی اوقات در این آزمونها می‌خواهند افراد رشد کنند و پرورش پیدا کنند.

خدا رحمت کند آیت الله حائری را در رادیو صحبتی از ایشان پخش می‌کرد و جمله‌ای را ایشان عرض کردند که حکیمانه بود فرمودند: شیطان هم یک لطفی است ما بدمان می‌آید، شیطان سبب می‌شود شما شکوفا بشوید، شیطان سبب می‌شود یوسف شناخته بشود شیطان سبب می‌شود کربلا را به عنوان تابلو بزرگ انسانیت برای بشریت تا ابدیت ترسیم بشود و شیطان سبب می‌شود آنهایی که سرافکنده‌اند در این آزمونهای دنیایی خودشان را نشان بدهند، با همین شیطان خوبان عالم در این فراز و فرودهای زندگی سربلند بیرون می‌ایند، لذا اشاره هم کردند که شیطان تزریق به گناه نمی‌کند بلکه تشویق می‌کند، بالاخره طرف را تحریم می‌کند ولی اختیار دست خود انسانهاست، لذا امتحان برای رشد و شکوفایی انسانهاست، در پرتو این امتحانات است که انسان به مقامات می‌رسند، کما اینکه در نظام روزمره‌ی دنیایی ما هم همین است مثلا این دانشجو تا امتحان ندهد تا آن نمره‌ی مقبول نگیرد نمی‌تواند مراتب عالی طی کند و تحصیل بکند، باید امتحان بدهید مثلا آزمون راهنمایی رانندگی کتبی وشفاهی را بگذرانی که گواهینامه را بدهند.

کسی بگوید من بلدم از من نگیرید، میگوییم در این آزمون‌ها فراز و فرودها شناخته می‌شوی و اگر عیبی هم داری عیبت را بهت تذکر می‌دهند.

روزی یکی از بستگان ما رفته بودند برای آزمون گواهینامه، آن افسر تا من سوار شدم فامیلم را دید که حدائق است گفت با آیت الله حدائق چه نسبتی داردی؟ من سریع برگشتم گفتم ایشان مثلا عموی ماست. گفت: بزن کنار، برو پایین، ردی. گفتم: چطور شد؟ چرا؟ گفت: به حسب ارادتی که به آیت الله حدائق دارم ردت می‌کنم که یاد بگیری دفعه‌ی دیگر اگر کسی باهات حرف زد در حال رانندگی صورتت را برنگردانی، برو به آقام سلام برسان و بگو من رو به حساب ارادت شما این را رد کردم.

این ارزش و لطف است و بعد آن آقا گله‌مند بود و گفتم محبت خوبی بهت کرده و اگر الان این افسر هیچی نمی‌گفت و فردا گواهینامه می‌گرفتی عادت می‌کردی در حال رانندگی صورت برگردانی و با کنار دستی‌ات حرف بزنی یک حادثه‌ای اتفاق می‌افتاد، لذا امتحان لطف است افراد خودشان را محک می‌زنند و خودشان را می‌شناسند و می‌فهمند.

قرآن می‌فرماید ما به پنج شکل شما را مورد آزمون قرار می‌دهیم: 1ـ خوف و ترس، گاهی اوقات بعضی‌ها دچار ترسی و تهدیدی می‌شوند و آزموده می‌شوند که تا کجا با خدا هستند.

2ـ گرسنگی، امتحان دیگری است وقتی می‌بینی تنگدست است و مشکلات اقتصادی دارد، ازموده می‌شود در این مشکلات اقتصادی تا چقدر پای خدا ایستاده است، ازش می‌آید که خلاف کند ولی آیا مایل است به خلاف کردن؟ بعضی‌ها در گرسنگی سرافرازن من یادم نمی‌رود خاطره‌ای را زمان صدام دارم  ما عراق مشرف شده بودیم و از ایران می‌گفتند اگر کسی به عنوان زائر وارد عراق می‌شوند به مردم عراق کمک کنند لباسی یا غذایی به اینها بدهند چون مردم عراق فقیر بودند و وضعیت اسف باری بود. و این موضوع را در کاروان ما اعلام کردند و هر کس به تناسب توانایی‌اش لباسهایی با خودش آورده بود.

 یادم نمی‌رود عصری امامزاده سید محمد رفتیم زیارت کردیم و راننده گفت سریع سوار بشوید که به نجف برسیم، زائرها در برگشت به جرأت می‌توانم بگویم که دور هر زائری بیش از ده فقیر می‌چرخید و همه می‌گفتند سیدی مسکین، سیدی فقیر، اشاره به لباس‌ها می‌کردند. یک خانمی همسفر با ما بود و مسن بودند، گفتند آقای حدائق من دو سه تا لباس آورده بودم که انفاق کنم اینها دارند می‌گویند لباس نداریم اینجا بدهم ثوابش بیشتره یا کربلا بدم؟ مردم خدا دو جا در قرآن می‌فرماید عجله کنید! یکی در کار خیر «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات»[4]، یکی در توبه کردن«سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَة»[5]

آقا در این مجلس صدقه بدهیم بهتر است؟ یا شب جمعه بدهیم؟ شاید شب جمعه نبودی؟ در کار خیر عجله کنید کار الانت را به ساعت دیگر نسپار، امروز را به فردا موکول نکن، علی علیه السلام هی نگو «غدا بعد غد» هی نگو فردا و فرداها کارم را انجام می‌دهم، یک وقتی به خودت می‌آیی که روی تخته‌ی تابوت، «نُقِلوا علی اعوادهم الی قبورهم المظلمة الضیقة»[6] می‌گویند دیگر کار تمام شد. فرصت از رفت.

من به این خانم گفتم خانم اگر لباس آوردی همین‌جا بده عجله کن، گفت آنجا کربلاست، گفتم معلوم نیست باشی تا کربلا! اینجا هستی، با دست خودت. مردم رسول الله فرمود تا کسی زنده است اگر با دست خودش یک دانه خرما بدهد ثوابش از کل زندگی او که بعد از او برای او خیرات کنند که معلوم هم نیست بکنند بیشتر است، همه‌ی زندگی‌تان یک طرف، یک دانه خرما خودت بدهی یک طرف.

این خانم رفت سر چمدانش رفت در اتوبوس، دو سه تا لباس داشت آورد پای پله‌های اتوبوس هجوم آوردند سر این زن، معلوم نشد لباس‌ها به دست کی رفت، نشست روی صندلی، حالا منتظر بود زائرهای دیگر هم برسند. یکدفعه بعد از لحظاتی این زن بلند شد، گفت آقای حدائق دیدید چه شد؟ گفت من دو تا بسته‌ی صد هزار تومنی، آن سال، این داستان مربوط به سال 78 است یعنی 22 سال قبل، این را گفتم که ارزش 100 هزار تومن بیاید دستت. گفت دو تا بسته‌ی 100 هزار تومنی برای خرید سوغاتی آورده بودم این‌ها را لای لباس‌ها گذاشته بودم، با لباس‌ها رفت.

من یادم است آن سال یک ده تومنی، ده تا یک تومنی واقعا به یک نیازمند عراقی می‌دادید، مثل اینکه الان در وضع امروز یک پانصد هزار تومنی بدهید به یک نیازمند، روحش چهره‌اش اینگونه شکفته می‌شد. تا این را گفت، من گفتم خانم پاشو بیا، به راننده گفتم این یک لباس داده به این‌ها پول وسطش بوده، اشتباه کرده، ببینید دست چه کسی است این پول، دو تا مامور عراقی هم بودند رفتند بین جمعیت، بعضی‌ها لباس دستشان بود، خوب بقیه هم لباس‌ها را دادند، هر کسی لباس آورده بود ما اعلام رسمی کردیم «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات»[7] هی لباس‌ها را می‌گرفت نشان می‌داد می‌گفت خانم این است، نه خانم این است، نه، پول رفت لباس هم رفت. راننده احترام کرد محبت کرد، یک ده دقیقه‌ای اضافه ایستاد، این ماموران عراقی داشتند می‌گشتند در جمعیت، اضافه بر وقت مقرر تامل کرد و بعد دیدند خبری نشد، آهسته آهسته اتوبوس را راه انداخت رفت انتهای جاده‌ی امامزاده سید محمد دور بزند برگردد برود جاده اصلی. همینطور که یواش یواش داشت می‌رفت، یکدفعه دیدیم راننده ماشین را نگاه داشت، از دور دست صحرا دیدیم یک خانم میانسال عرب و یک پسربچه‌ی دوازده سیزده ساله‌ دارند می‌دوند و دست تکان می‌دهند. رانند اتوبوس را نگه داشت این‌‌ها رسیدند در اتوبوس را باز کرد این پسر ده دوازده ساله سوار شد پشت سرش آن خانم آمد نفس زنان پای برهنه.

آن بچه آمد در جمعیت نگاه کرد آن خانم را با انگشت اشاره‌اش نشان داد. نشان داد به این خانمی که پشت سرش بود ما فهمیدیم مادرش است. این یعنی دین، گرانی است، جنس در انبار مانده‌ی سه سال قبلت را به قیمت امروز غالب می‌کنی؟ خدا کجا رفت، ایمان کجا رفت مروت کجا رفت؟ ایمان اینطور انسان را تربیت می‌کند. گرسنه‌ای؟ دست به مال مردم انداخته‌ای؟ این خانم هم گرسنه بود. این را من خودم دیدم.

آمد سمت این خانم، دیدم که این زن عرب لباس را باز کرد دو تا بسته‌ی صد هزار تومنی بدون اینکه یک برگش کم شده باشد، داد به این خانم با لباس. بعد شروع کرد صحبت کردن، گفت خانه‌ی ما در این روستای نزدیک امام زاده سید محمد است، پسر من الان آمد، دیدم لباسی آورده وسط لباس یک پول سنگینی است. گفتم این مادر این لباس را کی بهت داد؟ گفت یک زائر خانم ایرانی. گفتم این اشتباه کرده، این پول لای این لباس نگذاشته که به تو بده، این حواسش نبوده، ما خودمان را هم نباید به خواب بزنیم. بخواهیم توجیه کنیم بگوییم به به بنازم به همت این زن، می‌خواسته ریا نشود پول را گذاشته لای این لباس بهمان داده. خدا خواسته ابالفضل هم امضا کرده امام زاده سید محمد هم حاجت داده. این توجیهات غلط را نباید کرد.

گفت به فرزندم گفتم ایرانی بودند؟ گفت بله، گفتم بدویم برویم تا نرفتند، اینجا خیلی اینجا توقف نمی‌کنند. می‌گفت از آن روستا پای پیاده این‌ها دویده بودند نفس نفس می‌زدند، وقتی پول را این خانم ایرانی برداشت، زائرها همه داشتند نگاه می‌کردند. من از این خانم سوال کردم که خانم، شما به این پول نیازی نداشتید، احتیاجی نداشتید؟ این زن گفت من شوهرم را از دست دادم، چند تا بچه‌ی یتیم دارم، نان امشب در منزل ندارم، به نان امشب محتاجیم ولی به مال حرام هرگز. مردم شما فکر می‌کنید اگر سمت خدا قدم برداشتید خدا شرمنده‌تان می‌شود! اگر برای خدا دادید خدا نمی‌دهد؟ کی کار کردیم جواب نگرفتیم، کی هزینه کردیم پاداش نگرفتیم، نرفتیم که درها باز نشد. یوسف حرکت بکن، درهای بسته را برایت باز می‌کنیم. گفت من به نان امشب بچه‌هایم نیاز دارند ولی به این پول هرگز. تا این را گفت، ببینید عنایت الهی

بنازم خداوند پیروز را، پریروز و دیروز و امروز را

بیش از آن دویست هزار تومن، تمام زائرها پول دادند و به این خانم هدیه دادند، از دویست هزار تومن پول شبهه ناک می‌گذری، ما بیش از این پول حلال به تو برمی‌گردانیم. بعضی‌هایمان بندگی نکردیم که خدایی خدا را ندیدیم. ‌امام هادی فرمود «من اطاع الله یُطاع»[8] اطاعت کردی اطاعتت می‌کنند. خوب این یکی از آزمون‌های الهی است. گرسنگی آمون است، نقص اموال آزمون است، خدا می‌فرماید این از امتحانات است، گاهی اوقات یکدفعه یک بخشی از اموال شما از شما گرفته می‌شود، یک روز داری وضعیتت خوب است، عده‌ای زیر دستت دارند اداره می‌شوند، یک روز هم می‌شوید محتاج. می‌خواهند ببینند آن روزی که ثروت داشتی چکاره بودی، امروزی که ثروت از دست دادی چکاره‌ای! خدا را برای پول می‌خواستی یا خدا را برای خدا؟ یک روز در رأسی یک روز در حاشیه‌ای، این‌ها همه آزمون است.

من به بعضی از این مسئولین می‌گویم این اتاق‌هایی که شما در آن نشستید، قبل از شما هم کسان دیگر بودند، این میز ریاستتان درس است این عبرت است. یک جاهایی آدم می‌رود یکدفعه یادش می‌افتد چه کسانی در همین اتاق مدیریت داشتند، ریاست داشتند امروز دست کس دیگر است، دنیا اینجوری است دست به دست می‌چرخد. نقص اموال، گاهی اموال می‌رود از دست انسان، نقص انفُس، گاهی اوقات توانایی و سلامتی می‌رود این هم امتحان خداست. یک شب سالم بودی تا صبح خوابیدی پلک باز نکردی بخاطر سلامتی یک شب خوابیدی در بستر تا صبح پلک روی هم نگذاشتی بخاطر بیماری! می‌خواهند ببینند آن شب سلامتی چکاره بودی شب بیماری چکاره بودی. ما فقط اهلبیت را در گرفتاری‌ها می‌شناسیم، کرونا یادمان به اهلبیت می‌افتد.

شخصی آمد به زین‌العابدین عرض کرد آقا گرفتاریم دعایمان بفرمایید، آقا فرمودند دعا می‌کنیم اما چرا در گرفتاری‌ها می‌آیید سمت ما، چرا وقتی همه چیزمان براه هست یادی از ما نمی‌کنید. مثل اینکه بنده هر وقتی گرفتارم بروم سراغ یک کسی، خوب ناراحت می‌شود، می‌گوید این آقای حدائق هر وقت کار دارد می‌آید سراغ ما، یکبار زنگ نزده احوال ما را بپرسد. خدا می‌خواهد بیازماید یعنی مردم بفهمند چکاره‌اند خودشان، این آزمون برای خود ما چه درسی است! ما در حالت سلامتی چگونه‌ایم، در حالت بیماری چگونه‌ایم. آن زمانی که طرف توانایی دارد با این توانایی چگونه نماز می‌خواند حالا که بیمار است چکاره است! «نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات»[9] ثمرات یک بخشی از ‌دستاوردهایتان، حالا ثمرات تعابیر متعددی شده، هم ثمرات بعنوان ثمرات زراعی است، هم ثمرات بعنوان ثمرات زندگی است، هم مرحوم آیت الله شوشتری می‌فرماید یکی از مصادیق ثمرات داغ جوان است. سخت‌ترین امتحان در ثمرات داغ جوان است. خدا می‌فرماید این‌ها آزمون است، این‌ها ابتلائاتی است که ما شما را می‌آزمونیم ببینیم شما چگونه‌اید، در برابر این امتحانات در برابر این اطلاعات زندگی، برای خود شما ثابت شود، حالا که ثابت شد خودت را اصلاح کن، حالا که دردت را فهمیدی اینجا ضعف داری مراقب باش آسیب بیش از این نبینی.

این آیه اول، آیه 155 که خداوند این پنج نوع آزمون را نام می‌برد و بعد می‌فرماید «وَ بَشِّرِ الصَّابرِين»[10] رسول ما بشارت ده انسان‌هایی را که در برابر این مسائل شکیبا و صبورند، در برابر این بیماری در برابر این خوف تحدید، در برابر این ورشکستگی، در برابر این بیماری‌های جسمانی و از دست دادن سلامتی، حالا امروز پهلوان هستی! در یک مجلسی بودیم یکی از پهلوان‌های قدیم شیراز کنار دست ما روی صندلی نشسته بود، خدا رحمت کند از آنهایی بود که خیلی سر زبان بود و خیلی هم تعریفش می‌کردند، خیلی پهلوان بود و خیلی هم تعریفش می‌کردند. من دیدم آمد از روی صندلی بلند شود، یک مقدار بلند و افتاد روی صندلی، دیدم اشک از چشمانش جاری شد، گفتم حاج آقا بدنت درد گرفت؟ گفت آقای حدائق گریه می‌کنم از روزگار، من کسی بودم که وزنه‌های صد و شصت صد و هفتاد کیلویی را یکجا بلند می‌کردم حالا خودم را نمی‌توانم بلند کنم. پهلوانی، پول داری، ذهنت مثل کامپیوتر است، آقای دکتر، مهندس، مدیر کل! یک روز فتیله‌ات را می‌کشند، «وَ بَشِّرِ الصَّابرِين»[11] خدا می‌فرماید رسول ما بشارت بده انسان‌های صبور و شکیبا را، صابرین چه کسانی هستند؟ قرآن می‌فرماید «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ»[12] زیباترین تعریف در تبیین مقامات صابرین این آیه است. «إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ»[13] وقتی ناگواری‌ها سختی‌ها مشکلات به سمت آنها می‌آید این‌ها شعارشان این است «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[14] همه از خداییم و بازگشت همه به سوی خداست. اگر این معیار آمد این معیار صابرین است و این صابر را آیه بعد می‌فرماید مشمول رحمت است. می‌گوید مال مال خداست، «المال مال الله»[15] زندگی مال خداست، سلامتی مال خداست، این کبِد مال خداست، این چشم مال خداست، وقتی وابسته نشد حتی به خود، مشکلات زندگی او را از پا در نمی‌آورد. بعضی‌ها دیدید برای یک نوسان قیمت کفر می‌گویند، گوجه فرنگی گران می‌شود روی اعتقادات زندگی‌‌اش اثر می‌گذارد. این نیست بنده، این نیست صبور، صابر کسی است که هر چه از دستش می‌رود با خداست.

خدا رحمت کند آیت الله العظمی اراکی را، من یکی از جلوه‌های صابرین را عرض کنم تمام کنم، حاج آقای یقطین هم حضور دارند به فیض می‌رسانند، مرحوم آیت الله جواد آقای ملکی تبریزی که استاد امام بود، یک وقت امام می‌فرمودند خدا به مردم قم تفضل کرده که پیکر پاک این شخصیت بزرگ در قبرستان شیخان دفن است. صابر یعنی ایشان. ‌‌«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قالوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[16]‌ حالا آقایان من این مطلب را راحت دارم روی منبر نقل می‌کنم شما هم می‌شنوید، اما اگر کسی در این موقع امتحان قرار بگیرد و اینگونه سربلند بیرون بیاید هنر است.

ایشان می‌فرمودند استاد ما آقای میرزا جواد آقا، یک سالی جمعیتی از اهالی تبریز روز میلاد امام رضا آمده بودند قم ناهار مهمان ایشان بودند. آقا در اتاق نشسته بود، مهمان‌ها نشسته بودند، منتظر بودند که سفره پهن بشود و از مهمان‌ها پذیرایی شود برای صرف ناهار. خوب روز عید هم بوده روز میلاد امام رضا، بعضی‌ها شعر می‌خواندند، مجلس مجلس شادی است مجلس عزا که نیست.

یکدفعه صدای شیون خانم‌ها از حیات منزل بلند شد. فراید شیون، همه‌ی مهمان‌ها وحشت‌زده شدند، آقا سریع بلند می‌شوند از اتاق می‌آیند بیرون می‌آیند حیات، می‌بینند آقازاده‌ی 15 ساله‌اش افتاده در حوض منزل، بچه خفه شده بود جسد آمده بود روی آب، مادر و اهل منزل دور حوض به سر و صورت می‌زدند و شیون می‌کردند. «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون»[17] حاج میرزا جواد آقا تا این صحنه را می‌بیند می‌آید جسد را از روی آب می‌گیرد، می‌برد می‌گذارد در یکی از اتاق‌های منزل، این‌ها معصوم نبودند، من از معصوم برایتان نمی‌گویم. از تربیت یافتگان مکتب اهلبیت می‌گویم. جسد را می‌گذارد در یک اتاقی و درش را می‌بندد، می‌آید به خانمش و خانم‌ها می‌گوید امانت خدا بود، چند صباحی دست ما بود و به سمت صاحبش برگشت.

بروید کارتان را بکنید، بروید سفره‌را پهن کنید. آقا می‌آیند در اتاق، مهمان‌ها می‌شنوند سر و صدا بلند شد صدای فریاد شیون، بعد می‌بینند آقا وارد شد خیلی عادی معمولی تغیّری! این‌ها دیگر به خودشان جرأت نمی‌دهند که سوال کنند آقا چرا خانم‌ها فریاد می‌زدند، می‌بینند آقا معمولی و عادی است، اصلا نمی‌پرسند.

سفره پهن می‌شوند مهمان‌ها ناهار را می‌خورند، بعد از ناهار هم ساعتی می‌نشینند و صحبت و گفتگو، بعد هم یکی یکی بلند می‌شوند می‌روند. دو سه نفر از این‌ها که از خصیصین آیت الله میرزا جواد آقا بودند آقا می‌فرماید شماها بمانید من کارتان دارم، این‌ها می‌مانند آقا امری دارید؟ حالا بیان را ببینید، بیان ایشان در انتقال اینکه فرزند من از دنیا رفته.

فرمودند امروز روز میلاد امام هشتم بود، خداوند به ما عیدی مرحمت کرد. این‌ها می‌گویند آقا چه عیدی؟ می‌فرماید امانتی که خدا بار مسئولیتش را روی دوش ما سپرده بود امروز از ما گرفتند و مسئولیت ما را سبک کردند، چرا مومن همیشه نیمه خالی لیوانت را می‌بینی، چرا نیمه پر لیوان را نمی‌بینی! درد را می‌بینی، صبر در برابر این دردی را که تربیتت می‌کند را نمی‌بینی. فقر را می‌بینی، تربیتی که در برابر صبر در فقر برایت رقم می‌خورد را نمی‌بینی! آقا فرمود به ما عیدی داد، می‌گویند آقا چه عیدی؟ می‌فرماید این پسر ما از دنیا رفت، بیایید برویم تجهیز و تشییع و تدفین. همان روز بعد از ظهر بی‌سر و صدا آقازاده را غسل دادند کفن کردند بردند قبرستان دفن کردند، فردای آن روز آیت الله میرزا جواد آقا درس را تعطیل نکرد، رفت حوزه‌ی درس، درس گفت، بعد از درس آیت الله اراکی می‌گوید ایشان رو کرد به طلبه‌ها، فرمود آقایان طلاب پسر ما هم رفت. آیت الله اراکی می‌گوید من نفهمیدم، یکی از طلبه‌ها گفت آقای شیخ محمد تقی، می‌دانی پسر استاد کجا رفت؟ گفتم نه! گفت دیروز در حوض آب خفه شد رفت. درس را تعطیل کند، یک هفته کار تعطیل شود، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون»[18]

من از خود آقای دعایی شنیدم، می‌گفت حاج آقا مصطفی شب در بیمارستان نجف فوت کرد، امام می‌دانستند آقا مصطفی حالش بد شده بردند او را بیمارستان. گفت آمدم منزل امام در زدم، یکدفعه دیدم امام در را باز کرد، امام فرمودند آقای دعایی از مصطفی چخبر؟ گفت نمی‌خواستم این خبر را به امام بدهم. خودم را کنترل کردم سکوت کردم، گفت امام فرمودند برای مصطفی اتفاقی افتاد؟ گفت بغض راه سخن گفتن را بر من بسته بود، خودم را می‌گرفتم که گریه نکنم. گفت امام فرمودند مصطفی فوت کرد؟ اشکم جاری شد، امام فرمودند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون»[19] رفتند داخل، و فرمودند مرگ مصطفی از الطاف خفیه‌ی حق بود. در تشییع هم جسد آیت الله حاج آقا مصطفی را آوردند صحن امیرالمومنین آیت الله العظمی خوئی نماز خواندند، امام بعد از نماز از در دیگر صحن رفتند، همان روز هم امام درسشان را گفتند.

بی‌جهت امام می‌شود امام! خدا حواله‌ی عوضی دست کسی می‌دهد! نظامی را طراحی و بنیان‌گذاری می‌کند و معمار انقلاب می‌شود. امام حواله‌ی بندگی را گرفته، حاج آقا مصطفی برایش خیلی عزیز بود، ولی برای خدا نه بیشتر.

خوب اگر صبور شدید حالا این آیه پایانی که «أُوْلَئكَ عَلَيهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ»[20] را انشاءالله از موجبات رحمت که صبر و شکیبایی است جلسه‌ی آینده عرض خواهیم کرد.

روز سوم است، دیشب یک آقایی آمد سر جانماز در مسجدالنبی، سالمید مریض‌ها یادتان نرود، الحمدلله روی پایتان راه می‌روید، آنهایی که آرزو دارند در این جلسات و نمی‌توانند بیایند را یاد کنیم. یک جوانی آمد سر جانماز گفت حاج آقا دختر سه ساله‌ای دارم سرطان خون دارد دعایش کنید. دو نفر از متدینینی که هر سال در این ایام پای این منبر بودند دیشب به من تماس گرفتند گفتند کرونا گرفتیم نمی‌توانیم بیاییم. آروز داشتیم که می‌آمدیم. شکرانه‌ی سلامتی‌تان یاد کنید از بیماران.

صلی الله علیک یا اباعبدالله، روز سوم، یادی از این سه ساله‌ی سیدالشهدا

من یک بیت شعر بخوانم دیگر مفصلش را حاج آقای یقطین به فیض برسانند، یک بیت شعر دنیایی معنا دارد

به دامن پدر سر سه ساله دیده هر کسی، به دامن سه ساله‌ای سر پدر ندیده کس

چند جمله با سر خون‌آلود بابا سخن گفت،

یا ابتا من الذی أیتمنی علی صغر سنی، بابا چه کسی من را در این کودکی یتیم کرد، بابا چه کسی رگ‌‌های گلویت را برید، من الذی قطعک وریدیک، من الذی خضبک رأسک بدمائک، چه کسی محاسنت را با خون سرت رنگین کرد.

یک وقت دیدند صدای بابا بابای رقیه خاموش شد، علیا مجلله آمد نزدیک، زینب کبری، دید سر یک طرف، رقیه هم یک طرف

همه بگوییم یا حسین

 

[1] بقره آیه157

[2] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی

[3] بقره آیه155

[4] بقره آیه148

[5] حدید آیه21

[6] الکافی ج2 ص136

[7] بقره آیه148

[8] الکافی ج1 ص138

[9] بقره آیه155

[10] بقره آیه155

[11] بقره آیه155

[12] بقره آیه156

[13] بقره آیه156

[14] بقره آیه156

[15] وسائل الشیعه ج11 ص500

[16] بقره آیه156

[17] بقره آیه156

[18] بقره آیه156

[19] بقره آیه156

[20] بقره آیه157

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه