بسم الله الرحمن الرحیم.
متن سخنرانی استاد حدائق
11 دی 98 مسجد الرسول
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم : بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿قُلْ إِنَّمَا اَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَي إِلَيَّ اَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَداً﴾ [1]
در ادامهی مباحث گذشته با محوریت آیهی پایانی سوره مبارکه کهف، خداوند به پیامبر اکرم میفرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا اَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَي إِلَيَّ ﴾ «به مردم بگو من هم انسانی مثل شما هستم، تفاوت من با شما این است که به من وحی ابلاغ میشود،» از همینجا رمز عظمت رسول الله مشخص می شود؛ هزاران نکتهی باریک تر از مو در «یوحی الیَّ» است که خداوند این پیامبر را برگزیده و این نیز بی جهت و اتفاقی نیست. ﴿ اَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ﴾ «پروردگار همهی انسانها یکی است»؛ ﴿فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ﴾ «هرکسی که علاقمند ملاقات با خداست،» ﴿فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾ «تلاش کند، کارهای شایسته انجام دهد.» ﴿وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَداً﴾ در این آیه دو نکتهی مهم برای بالا بردن ظرفیت انسانها و آمادگی لقا وجود دارد، که بیان خواهد شد.
مرحوم حضرت امام میفرمودند: ترس از مرگ، ترس از بدی اعمال است. هرکس که از مرگ میترسد یعنی از بدی اعمال خودش میترسد. مثلا وقتی کسی میگوید: من از قاضی هراس دارم. چون یک جای کارش میلنگد. گاهی اوقات ما از مردم هراس داریم، چون نسبت به آنها احساس بدهکاری میکنیم. کسی که وظایف خودش را در حد خودش به نحو شایسته انجام داده از مرگ هراسی ندارد. راوی از امام باقر (علیه السلام) سوال کرد: «مردن برای مومن چه صورتی دارد؟ امام فرمودند: همانگونه که فردی با رغبت می خواهد لباس کثیف مندرس خودش را با لباس زیبایی عوض کند، مرگ برای مومن همین طور است. یعنی با یک رغبت و نشاط آن لباس فرسوده و مندرس دنیایی را از تن بیرون می آورد و خلعت زیبای برزخی را بر تن می پوشاند. چرا برخی افراد این نشاط را ندارند؟ بجای آن ترس و هراس دارند، گاهی اوقات فکرش نیز ایشان را مضطرب میکند. در این آیه دو علت، اشاره شده است، یکی اینکه قرآن میفرماید: هرکسی میخواهد برای ملاقات با خدا مشتاق شود و از مرگ نترسد ﴿ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً ﴾ کار خوب انجام دهد. کارهای شایسته و خدمات اجتماعی، کارهای خداپسندانه، ضریب ظرفیت انسانها را برای ملاقات با بالا خدا میبرد. یعنی اصلا درون و روح انسان را آماده میکند.
﴿ وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَداً﴾ مومن باید مراقب باشد که در عبادتش شرک وارد نشود، آفت عبادت شرک است. رسول خدا در حدیثی فرمودند: «الشرکَ أخفی من دَبیبِ النَّمل عَلی صفَاةٍ سَوْداء فی لَیْلَةٍ مظلم»[2] «گاهی شرک در اعمال ما وارد می شود اما خودمان متوجه نیستیم، غافل هستیم.» پیامبر میفرماید «أخفی من دَبیبِ النَّمل»؛ «ورود شرک در اعمال از حرکت مورچهی سیاه در شب تاریک روی سنگ سیاه، مخفی تر است.»؛ «صفاه» یعنی سنگ سیاه؛ ممکن است مورچه روی چیزی که تولید صدا میکند حرکت کند ک می توانید صدای حرکتش را با دقت بشنوید اما وقتی مورچه ای روی سنگ سختی حرکت کند، صدای حرکت مورچه را نمی شنوید. «لیلة مظلم» یعنی شب تاریک، گاهی شب به صورتی است که هیچ نوری ندارد حتی ماه هم نوری ندارد. این شب تاریک را «لیلة مظلم» می گویند. گاهی هوا روشن است و می توانید با دقت مورچه را ببینید اما در شب تاریکی که رنگ مورچه نیز سیاه است نمیتوان مورچه را دید. حرکت این مورچه قابل احساس نیست. گاهی اوقات شرک این گونه وارد کارهای شما می شود. صدقه ای میدهید متوجه نیستید که این صدقه برای خدا نیست. حرفی میزنی اما باورت بر این نیست که برای خدا است. کارت رنگ دیگری گرفته است. گاهی فرد کارهایی کرده که ضریب مقبولیت را پایین آورده است. مرحوم امام در اربعین حدیث، میفرمایند: «یکی از علمای نجف بیست سال مقید بود که صف اول جماعت حاضر بشود و نماز بخواند، در نماز جماعت یک ثواب مشترک خدا به همهی نماز گذاران و یک ثوابهای ویژه به نماز گذاران صف اول نسبت به صف دوم و صف دوم نسبت به صف سوم، می دهد.روزی این عالم برای نماز جماعت، در صف اول جایی پیدا نشد و در صف دوم جا گرفت، بعد میگوید: به خودم که رجوع کردم، حس کردم کسر شانم شد که بعد از بیست سال امروز صف دوم نماز خواندم، دقت بیشتری کردم و متوجه شدم که کل این بیست سال را برای صف اول و نه برای خدا، نماز میخواندم. ایشان تمام بیست سال نماز خودش را اعاده کرد. گاهی نماز خواندنمان، زیارتمان، خیرمان هم حواسمان نیست و برای اینکه نمود پیدا کند انجام می شوند.
امیرالمومنین مبنایی را برای ریا کاران نام میبرد؛ چون شیطان هم دشمن ذوالفونی است، گاهی اوقات شیطان بندههای خوب خدا را به اسم اینکه ریا نکنند از کارهای خوب میگیرد. مثلا به تو القا میکند اگر مسجد بروی ممکن است تو را ببینند و ریا میشود، اگر بخواهید صدقه بدهید القا می کند که دو نفر میفهمند و ریا میشود. جوانی از جوانان مجلس، به من گفت: در منزل نمازهایم قضا میشود، چون هر وقت میخواهم نماز بخوانم پدر یا خواهر یا مادر میبینند و با خود میگویم نماز باید خالصانه برای خدا باشد و کسی متوجه نشود. وقتی به خودم میآیم که در دغدغهی این که ریا نباشد نمازم قضا شده. این کار شیطان است. شیطان می بیند که نبض طرف چطوری میزند. بالاخره باید یک ورودی برای جدا کردن و گرفتن مردم از انجام وظایف شان پیدا نماید.
امیرالمؤمنین میفرماید:. «لِلْمُرَائِي ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ[3]،»؛ «ریا سه تا نشانه دارد» اگر این نشانه ها در اعمالمان باشند، باید اصلاحشان کرد. اما اگر کارهای نیک ما با این نگاه نباشد، ریا نیست. «لِلْمُرَائِي ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ: ینشط اذا رأی الناس،» «آدمهای ریاکار، وقتی مردم کارهای آنها را میبینند؛ خوشحالند ولی وقتی مردم از کارهای خوب اینها بی خبرند؛ ناراحتند.» ایشان دوست دارند همه کارهایشان را بفهمند، بدانند، متوجه بشوند. گاهی اوقات از اینکه مردم کارهای ما را متوجه نمیشوند، رنج میبریم. این نشانهی ریاست. اما انسان بی ریا دنبال رضایت خداست، حالا مردم بدانند یا ندانند، بفهمند یا نفهمند. مثل اینکه باید بالای این مجموعه اسم ما ثبت شود. در زمان هارون الرشید، هارون در بغداد مسجدی ساخت، نام هارون بالای مسجد زده شد، بهلول نیمه شب اسم خودش را روی تابلو یا چیزی نوشت و روی اسم هارون گذاشت، صبح به هارون خبر دادند که بهلول اسم خودش را روی اسم شما زده است. گفت بهلول را بیاورید، بهلول را آوردند و به او گفتند: تو رفتی اسم خودت را آن بالا زدی؟ گفت: بله، هارون گفت: من آن مسجد را ساخته ام تو اسم خودت را میزنی؟ بهلول که میخواست به هارون ثابت کند که آن مسجد را برای خدا نساختی، گفت: تو مسجد برای خدا ساختی یا برای مردم؟ گفت: برای خدا. گفت: خدا میداند که مسجد را تو ساختی؟ اگر خدا میداند که تو ساختی و برای خدا هم ساختی، بگذار اسم من بالا باشد و مردم فکر کنند مم ساختم. گفت: من برای خدا ساخته ام، ولی مردم باید بدانند که من ساخته ام. گفت: پس این کار شما برای خدا نیست.
اگر دست و پا میزنیم تا کارهای خود را به مردم معرفی کنیم و مردم بفهمند و اگر نفهمیدند رنج میبریم؛ این اعمال ریاکارانه اند. آن هایی که واقعا خالص هستند، هرچه مخفیانه تر کار کنند، لذتش برای ایشان بیشتر است. در روایت آمده است: «وَ اَلْخُمُولُ أَشْهَى إِلَيْهِ مِنَ اَلشُّهْرَةِ[4]،» گمنامی برای بندگان مؤمن خدا بهتر از شهرت است. لذا عالی ترین صدقه، صدقه در شب تاریک است که گیرنده نفهمد که صدقه دهنده کیست. دریافت کننده نیز نفهمد که پرداخت کننده کیست. این بهترین صدقه است. یا طوری صدقه بدهد که وقتی دست راست میپردازد، دست چپ نفهمد. «وَ يَنْشَطُ إِذَا رأی اَلنَّاسِ و يَكْسَلُ إِذَا كَانَ وَحْدَهُ،»
نشانه ی دیگر ریا این است که: «ریاکار وقتی یک کاری را به تنهایی انجام میدهد و کسی نمیفهمد، رنج میبرد. دوست دارد همه بفهمند. اگر نماز شب میخواند، چهار نفر متوجه بشود. اگر کار خیری میکند، به دیگران هم بازگو کند. این روحیهی ریاکاری هست. آدمهای خالص در تنهایی بیشتر لذت میبرند، لذا معمولا بندگان خوب خدا، خلوت شان بهتر از جلوت شان هست. خلوتهای اینها را باید دید، در جلوت خیلی نشان نمیدهند.»
کسی پیش حاکم اصفهان رفت و گفت: کمکی به ما کن، حاکم اصفهان گفت: اگر دنیا و آخرت میخواهی، نزد آقای سیدمحمدباقر شفتی بروید. مرحوم آیت الله العظمی سیدمحمدباقر شفتی از سادات حجتی شیراز که مسجد سید اصفهان از مساجد معروف و محل اقامهی نماز ایشان است. یعنی حاکم اصفهان جلو ایشان، اظهار عجز میکرد. خدا هم دنیا و هم عزت و آبرو و هم معنویت و عرفان و آخرت را به این عالم داده بود. وقتی حاکم اصفهان کنیز خانهی ایشان را دید، گفت: سیدمحمدباقر شفتی، حال نیمه شب هایش چطوری هست؟ بنده بارها عرض کرده ام که هیچ چیز اتفاقی نیست. گاهی بنده خودم کم کاری میکنم، پیشرفت دیگری را میبینم و میگویم فلانی شانس دارد و من شانس ندارم، این حرف غلطی هست. نظام محاسبهی الهی هم نظام شانسی نیست. خدا میفرماید که ما ذره المثقالها را جواب میدهیم. ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾﴿وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[5]﴾ علتش چیست؟ یعنی چه کرده است و حوالهی آن را کجا گرفته است؟ کنیز خانهی سید گفت: تا نیمه شب، که همهی اهل منزل میخوابند، سید نیز خواب است. از نیمه شب به بعد، وقت بیداری سید هست. گفت: این مرجع و این آیت الله العظمی از اتاق بیرون میآید، با پای برهنه، ساعتی در حیاط قدم میزند، دست به سر میزند و میگوید: سیدی العفو، سیدی العفو؛ بعد کنار حوض آب، یک نگاهی به آب میکند و مدتی گریه میکند، بعد وضو میگیرد، به اتاقش می رود و مشغول نافلهی شب میشود. چه نافله ای؟ البته آن کنیز در حد معرفت خود حرف زد. گفت: شبها سید محمد باقر شفتی دیوانه میشود، روزها عاقل میشود. نیمه شبها مثل آدمهای دیوانه است. روزها نیز عمامهی خود را بر سر میگذارد و در جمع طلاب، علما، مردم و جامعه حاضر می شود. اینها در خلوت خودشان صاحب نام هستند، خیلی دنبال اسم و رسم در جلوت نیستند.
حافظ میگوید:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود.
از عوامل دیگری که ضریب پذیرش لقاء را بالا میبرد، این است که خدا به حضرت فرمود: «مناجاتهم لی»؛ «اینها با من مناجات میکنند.» یک علت دیگر شب زنده داریست. هرچه ارتباط شما با خدا قویتر شود عاشقتر میشوید. هرچه در خلوت نیمه شب به خدا نزدیکتر شوید برای خدا عاشقتر میشوید.
از نشانههای ریا این است که وقتی کارهایمان را نمیبینند رنج میبریم. اگر جایی را نظافت میکنیم و هیچ کس نیست، برای ما سخت است. دو نفر که ما را میبینند، خوشحال میشویم. اگر بالای سر ما دوربینی است و ضبط میکند، چون دوربین او را می بیند، کار می کند و این برای آیندهی اش خوب است. این برای خدا نیست. خودتان را نمره بدهید، ما که نباید به خود دروغ بگوییم.
در سال 69 که در شمال زلزله آمد، آیت الله العظمی گلپایگانی به مقلدین شان اجازه دادند که از سهم امام به این زلزله زدهها کمک کنند. من یادم می آید که فردی در آن سال صدهزار تومان داد و گفت که ببرید خدمت آیت الله گلپایگانی و رسید آن را برایم بگیرید. حاج آقای ابوی به من گفتند: شما که قم میروی- تقریبا حرف 29 سال قبل است- رسید این را بگیرید و بیاورید، ما هم رسید را گرفتیم و آوردیم و به آن آقا دادیم. بعد کسی از شهرداری زنگ زد و گفت که آقای فلانی آمده است و رسید آقای گلپایگانی را نشان داده است و گفته است من برای زلزله زدههای منجیل و رودبار کمک کرده ام، جاهای دیگر هم برده بود. وقتی که من ایشان را دیدم و گفتم که چرا رسید آقای گلپایگانی را نشان شهردار میدهی؟ شما برای خدا کمک کردی یا برای شهردار؟ گفت من برای خدا کمک کرده ام. گفتم: پس چرا این رسید را به اینها نشان میدهی؟ گفت برای اینکه اینها بفهمند که من آدم خیّری هستم. گفتم خدا باید بفهمد یا شهردار؟ کارت را بی ارزش کردی. دیگر به خدا نگو که خدایا من برای تو کار کردم. گاهی اوقات حواسمان نیست، این همان «مِنْ دَبِيبِ اَلنَّمْلِ عَلَى اَلصَّفَا[6]» است. ریا جوری در کارها وارد می شود که خودمان نیز نمیفهمیم.
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
سومین نشانهی ریا: «ویحبّ أن یحمدَ فی جمیع اُموره»[7] «نشانهی ریا این است که آدمهای ریاکار دوست دارند در هرکاری از آنها تعریف کنند.» آن هایی که انتظار دارند خلق خدا از ایشان تعریف کند، ضریب اخلاص آنان پایین است، اگر کاری برای خداست، خدا باید تعریف کند. بشر کیست؟ بفهمند یا نفهمند، بدانند یا ندانند، اینکه خدا میداند کافی است. مثلا گاهی گفته می شود، فلان جا فلان کاری کردیم و از ما تجلیل نشد، قدرشناسی صورت نگرفت، معلوم می شود که این کار برای خدا نیست، اگر برای اوست تو باید انتظار قدرشناسی از او داشته باشی، نه از مردم، «ویحبّ أن یحمدَ فی جمیع اُموره» ریاکاران دوست دارند که در همهی کارها از ایشان تعریف کنند. قرآن میفرماید: «اگر عمل صالح آمد و عبادت هم آلوده به شرک نشد، این دو شما را بالا میکشد» بالا به سمت مشتاق لقا خدا بودن، انسان را عاشق لقا الهی میکند. شما روضههای شب عاشورا زیاد شنیده اید، شخصی مثل زهیر بن قین، شب عاشورا به امام حسین (علیه السلام) میگوید: پسر پیغمبر، سخن از جان نگو جان چیز ناچیزی است، به خدا قسم من دوست داشتم به جای یک جان خدا، هزار مرتبه مرا خلق میکرد، هر هزار مرتبه در راه شما کشته میشدم و قطعه قطعه میشدم، دوباره خدا مرا خلق میکرد. این چه ایمانی است؟ این همان اشتیاق به لقا الهی است، یعنی طرف به جایی رسیده است که این لقا در وجود او گسترش پیدا کرده است.
یکی از عواملی که انسانها را به لقا خدا نزدیک میکند، حسن ظن است؛ که متاسفانه در جامعه ما تنزل پیدا کرد یعنی نگاه اجتماعی، نگاه حسن ظن نیست، سو ظن است. خداوند در آِیه 12 سورهی مبارکهی حجرات میفرماید: ﴿يَا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظَّنِّ﴾ خداوند در این آیه چهار دستور، سه نهی و یک امر، سه نباید و یک باید، میدهد. «يَا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظَّنِّ» این یکی از نواهی است؛ از خیلی گمانها پرهیز کنید که «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» بعضی از این گمانها گناه است، بعضی از این گمانها شما را به سمت گناه می کشاند. دستور دوم: «وَلاَ تَجَسَّسُوا» در زندگی مردم تجسس نکنید، ورود به زندگی مردم نداشته باشید که فلانی چه کار میکند و چه میخورد و از کجا میآورد. به ما چه ربطی دارد، تجسس در کار مردم، کارگاه بازی در زندگی مردم ممنوع، تجسس نکنیم. «وَلاَ يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضاً» غیبت هم نکنیم، دستور سوم، «اَيُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَن يَاْكُلَ لَحْمَ اَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» قرآن میفرماید: غیبت کردن مثل اینکه گوشت برادر مردهی دینی خودت را میخوری، کدام آدم است که بگوید گوشت مردار برادر دینی اش را می خورد، جسد مرده را گوشت اش را مصرف کند. قرآن میفرماید: غیبت مثل همین است، یک نفر ماه رمضان خدمت رسول الله رسید و حرفی زد که غیبت شد، پیامبر فرمودند: «ذرات گوشت برادر دینی ات را لای دندان هایت میبینم،» پیامبر حقیقت آیه را میبیند، قرآن میفرماید: «اَيُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَن يَاْكُلَ لَحْمَ اَخِيهِ مَيْتاً»؛ دوست دارید گوشت برادر دینی تان را بخورید؟ «فَكَرِهْتُمُوهُ» در حالی که این را اصلا نمیپسندید، «وَاتَّقُوا اللهَ» دستور چهارم، تقوا پیشه کنید. سه تا دستور سلبی یک دستور ایجابی، سه تا نهی و یک امر، در این آیه دیده می شود، «إِنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ» خداوند توبه پذیر و مهربان است. در این آیه خداوند از سوءظن، نهی میکند. یکی از آسیبهای خانواده و جامعه، گمان بد به یکدیگر داشتن است، سوءظن انسان را از خدا دور میکند، حسن ظن انسان را به خدا نزدیک میکند، در این فاصله، احادیثی از پیامدهای سوءظن عرض می شود، پیامبر میفرماید: « همهی شما با سه چیز درگیر هستید، مومن، کافر، فاسق، فاجر، مسلمان، یهودی و مسیحی همه با آن روبرو میشوند و رد خور ندارد؛ اما باید راه برون رفت از آن را پیدا کرد، یکی گمان، گمانهای بد، این سراغ همهی شما میآید. گاهی ذهن نسبت به کسی تصور سو میکند.
زمان صدام مشرف به کربلا بودیم، در حرم امام حسین، خانمی از اعضای کاروان فریاد زنان گفت: زیارت من نابود شد، چه کار کنم؟ هی گریه کرد، گفتم خانم چه شده است؟ کاروان از بغداد شروع میشد، یعنی آغاز سفر از بغداد بود و بعد به سامرا و نجف و کربلا حرکت کاروان انجام می شد. آن خانم گفت روز اولی که به حرم موسی بن جعفر رفتیم، هنگام بیرون آمدن ازحرم، دست فروشان برای فروش اجناس می آمدند و وضع مردم هم خیلی بد بود، یک بچهی عراقی جوراب فروش آمد نزدیک آمد و جوراب و دانه ای بیست تومن می فروخت، جوراب هایش را آورد و گفت که میخواهم جوراب بفروشم، صدتا یک تومنی، حالا ارزش پول کم شده است تا میگویند صد تومن ذهنها میرود روی میلیارد، پولها بی ارزش شده است. گفت: من پنج تا جوراب از او گرفتم و گذاشتم روی این بساطی که کنار دست او بود، بچهی بیچاره وضعی هم نداشت و گفت اینها را از من بخر و گفت من پدر ندارم، یتیمم، گفتم: من این پنج تا جوراب را برداشتم گذاشتم این طرف پول را دادم و بعد که جورابها را برداشتم دیدم چهارتا است و پنج تا نیست، گفتم: تو قرار بود پنج تا جوراب بدهی و چهارتا تحویل دادی گفت: خانم من پنج تا جوراب دادم، گفتم دروغ میگوید، حق تان همین که صدام بر شما مسلط بشود، این بچه شروع به گریه کرد و گفت: خانم من 5 تا جوراب به شما تحویل دادم، گفتم: این که 4 تا است، گفت من 5 تا دست شما داده بودم، بلاخره بچه با گریه یک جوراب دیگر را داد و گفت: ولی من 5 تا دادم، این ماجرا گذشت و کاظمین تمام شد، سامرا، نجف، کربلا که رسیدیم، امروز برای نماز صبح که به حرم می رفتم، یکی از همسفرها آمد و گفت خانم فلانی در کاظمین که جوراب میخریدی از کنار دستت رد شدم و یک جوراب را برداشتم. این خانم زار میزد، چرا زود قضاوت میکنید؟ چرا زود تصمیم میگیرید؟ گفت حالا این جوراب را چه کنم؟ گفتم: این بچه که دیگر در دسترس ما نیست و برو خدمت امام حسین از حضرت بخواه که اخلاق تو را درست کنند. زود قضاوت نکن، محجبه هستی، کربلا آمده ای، ارادت به اهل بیت داری ولی این نواقص گاهی اوقات کار را خراب میکند.
آقایی چند وقت پیش، آمد و گفت: کارگری افغانی در منزل ما کار میکرد، عصر آن روز خانمم گفت: انگشتر طلایم گم شده است، در خانه را بستم، به آن کارگر گفتم صبر کن، دزدی میکنی؟ ما تو را آوردیم که کار کنی، گفت: من دزدی کردم؟ گفتم: این کیف ات را بده، کیف او را گشتم، لباس او را گشتم، وسایل او را گشتم، گفتم: زنگ بزنم به 110 تو را ببرند؟ گفت: آقا من خلافی نکرده ام، من صبح تا حالا برای تو کار کرده ام، گفتم: انگشتر خانم من نیست، گفت: به من چه ربطی دارد؟ گفتم: در این خانه کس دیگری نیامده است، تو دزدی کرده ای، کلی تهدیدش کردم، مزد او را هم ندادم، گفتم: حرامت باشد، زیر دین هستی، دو روز بعد خانمم گفت: انگشتر را بالای آینه توی دستشویی جا گذاشته بودم. مردم زود قضاوت نکنید، مردم زود چفت دهان را باز نکنید، قرآن میفرماید «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» میگفت: من چه کار کنم؟ گفتم: برو بگرد و این افغانی را پیدا کن، وای به قیامتت، آبرو بردی، تهمت زدی، حق او را ندادی، برای تو کار کرده بود، پیغمبر فرمود: اگر کسی در حق اجیری ظلم کند، لعنت خدا بر او باد، طبق این حدیث پیامبر ملعون هستی، اگر از او دلجویی نکنی، حرف زدن خیلی راحت است، زود قضاوت نکنید، ظن از چیزهایی است که سراغ همه میآید. رسول الله فرمود مورد دوم: «وطیره» طیره یعنی فال بد زدن و به دلم بد آمده است. گاهی اوقات میگویند: به دلم بد آمده است امروز این کار را بکنیم نمیشود، یک انرژِی منفی به خودمان میدهیم، این هم سراغ یک عده ای میآید. مورد سوم: حسادت، حسد هم سراغ همه میآید. مومن، نماز شب خوان، مسجدی، غیر مومن، اینها همگی گرفتار حسادت میشوند، البته حسادت هم ضابطه دارد، حسادت در مسائل دنیایی است و معمولا پایین دست به بالا دست حسادت میورزد. در معنویات، هیچ کسی به دیگری حسادت نمیورزد، چون معنای حسادت آرزو کردن از دست دادن نعمت طرف مقابل است. تا کنون دیده اید کسی بگوید من به مسجد رفتن آقای فلانی حسادت میورزم، اصلا این طور نیست. مردم در مادیات به همدیگر حسادت میورزند، در مسائل دنیا که آقا ماشین او این طور است و خانهی او این طور است پول او این طور است، مقام او رفته بالا، در اینها و معمولا زیر دستان به بالا دستان حسادت میکنند. کسی که در یک خانهی ملکی حیاط دار نشسته است، به آنی که در سوئیت نشسته است حسادت نمیورزد. نمیگوید: خدایا این سوئیت از این گرفته بشود او وضع اش بهتر است، او به بالا دست خودش حسادت میورزد. این سه تا نکته: ظن و گمان بد، فال بد زدن و انرژی منفی دادن به خود و سوم حسادت کردن و حضرت راه برون رفت از این را میفرماید: «إِذَا ظَنَنْتَ فَلاَ تُحَقِّقْ»[8] وقتی گمان و سوءظن سراغ شما آمد آن را دنبال نکنید. گاهی اوقات در ذهن ما خطور میکند که فلانی آن پول از کجا آورده است؟ این فرد با این خانم حرف میزد، این خانم چه کاره این بود؟ سوءظن نداشته باشید شاید از محارم او باشد، مطلب را، دنبال نکنید. رسول الله راه درمان بدگمانی در این روایت را تعقیب نکردن سوءظن عنوان می کنند. «وَ إِذَا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ»؛ وقتی که انرژی بد یا فال بدی به دل شما گذشت که این کار نمیشود، اعتنا نکن و عمل کن. میگوید: امروز نرو به دنبال کار، امروز روز آمد کار نیست، پیامبر میفرماید: اعتنا نکن و برو انجام بده، اگر اعتنا کردید به وسواس دچار میشوید.
یکبار از قم به شیراز میآمدیم، خروجی قم، یک دفعه ماشینی وسط جاده ترمز زد و چهارتا در ماشین باز شد، همه افراد داخل ماشین فرار کردند، گفتم شاید داخل این ماشین بمب گذاشتند و به اینها خبر دادند که ماشین منفجر می شود، به راننده گفتیم: نگهدار، خیلی عجیب بود و ماشینهای دیگر هم تعجب کردند، آمدم پایین و رفتم سراغ راننده گفتم که چه شد یک دفعه این طور وسط جاده نگه داشتید؟ گفت: یکی از افراد داخل ماشین عطسه کرد، گفتیم الان یک بلایی سر همهی ما میآید، گفتم: ما در روایت داریم که وقتی عطسه میکنید حداقل تا سه روز دیگر زنده هستید، این که بشارت است، از خدا بخواهید عطسه کنید، وقتی که عطسه میکنید یعنی تا سه روز دیگر تضمین دارید و ضمانت نامه دست شما دادند و حواستان باشد که در این سه روزه کاری کنید، اگر عطسه نکردید معلوم نیست که چه خبر است. گاهی اوقات این مطالب را جور دیگر برداشت میکنیم و میگوییم که صبر کرده است، اینجا عطسه میکنید حمد خدا را به جا بیاورید که سالم هستید و دنبال کار بروید. مورد سوم پیامبر فرمود: «إِذَا حَسَدْتَ فَلاَ تَبْغِ» وقتی هم حسادت به سراغ شما آمد، ظلم نکنید و مراقب باشید که به آلوده ظلم نشوید.
پیرامون این آیه شریفه چند نکته از پیامدهای زیان بار سوءظن بیان می شود. از عواملی که سوءظن در جامعه ایجاد میکند اول: اعتماد مردم نسبت به یکدیگر را از بین می برد. اعتمادی که بزرگترین سرمایهی یک جامعه است. وقتی بی اعتمادی فراگیر شود؛ فرد که میگوید: من به چیزی نیاز دارم دو برابر آن از طرف وثیقه میگیرید. در روابط اجتماعی ما وقتی که اعتماد نباشد، کارها قفل و سخت میشود، اعتماد چرخ جامعه را به حرکت در می آورد. در خانواده نیز وقتی که زن به شوهر اعتماد ندارد و مرد به همسر اعتماد ندارد، زندگی، زندگی نیست. زن و شوهری به دفتر من برای حساب کردن خمس، آمدند. دیدم که آقا هی من من میکند و نگاهش به خانمش است. من احساس کردم این فرد چیزهایی دارد که نمیخواهد همسرش بفهمد، به خانمش گفتم: که اگر ممکن است شما بیرون بروید؛ من دو سه تا سوال شخصی از شوهرت دارم، گفتم: چیزی داری که میخواهی خانمت نفهمد؟ گفت: مقداری پول جایی پس انداز کردم و زنم نمیداند و فلان چیز را خریدم و خانمم بی خبر است، گفتم: این خانم توست، گفت: زن ما اگر فهمید، تخم پول را درمی آورد، اگر فهمید همه را آتش میزند، این اعتماد نیست، من به فرزند خودم اعتماد نداشته باشم، فرزند به پدر اعتماد نداشته باشد، این خانواده، خانواده نیست. اگر در اداره ای مدیر به زیرمجموعه و زیرمجموعه به مدیر اعتماد نداشته باشد، اصلا آن اداره، اداره نیست، سوءظن سبب بی اعتمادی میشود.
امیرالمومنین فرمودند: «مَن ساءَت ظُنُونُه اعتَقَدَ الخِيانَةَ بمَن لا يَخُونُهُ»[9] اگر کسی سوء ظن پیدا کرد، به کسی که خیانت نکرده است، اعتقاد خیانت پیدا میکند. یعنی سوءظن ما را به مسیری میبرد که به آدمهای پاک نیت سو پیدا میکنیم، «اعتَقَدَ الخِيانَةَ بمَن لا يَخُونُهُ»، یعنی اعتماد رنگ میبازد. از آثار زیان بار سوءظن این است که آرامش جامعه را بهم میزند و اعتماد از دست میرود، آرامش از جامعه رخت برمی بندد، گاهی اوقات ماشین ها، خانه ها، درها با قفلهای الکترونیکی کنترل میشود، بازهم دغدغه وجود دارد، در عصر ظهور انقدر آرامش شکل میگیرد، که مردم به هم معتقد هستند و فضای جامعه، فضای آمیخته با امنیت است که اگر یک خانم جوانی، ظرفی پر از جواهرات گران قیمت روی سر بگیرد و از مشرق عالم به سمت مغرب برود، کسی نه به مالش نه به جانش خیانت نمی کند. این امنیت امروز در هیچ کجای دنیا نیست، در همین شیراز، ساعت دو بعد از نیمه شب بگویند که آقا بیا در فلان بلوار قدم بزن، مثلا در بلوار رحمت از ابتدای بلوار، یک طی الارض کنید. میگوید: ممکن است بلایی به سر ما بیاورند. در عصر ظهور چون حسن ظن و امنیت حاکم است، چنین نخواهد بود.
از آثار زیان بار سوءظن، امیرالمومنین فرمود: عامل بروز جنایتها سوءظن است. بعد از اینکه پرونده به دادگاه میرود، فرد میفهمد که اشتباه کرده است. در تهران پروندهی آقایی را متوجه شدم، به یک پدرگفتند که دخترت در یک مجلس پارتی شرکت کرده است، این حرف مربوط به بیست سال قبل است، یک عکس مبهمی را هم به او نشان دادند که کسی در عکس بود و لباسی شبیه لباس دختر این پدر داشت. این پدر به اتاق دختر میرود و در اتاق با کارد به جان دخترش میافتد، یک کلمه هم نمیپرسد که تو در آن مجلس بودی یا نبودی، مادربیچاره هرچه به در میزند نمیتواند کاری کند، تا پلیس سر میرسد پدر دختر را کشته بود. پرونده در دادگستری تهران بررسی شد و فهمیدند که این دختر بیچاره اصلا آنجا نبوده است، مجلس جای دیگری بوده و کس دیگری هم بوده است، بعد پدر در دادگاه گفته بود: از خجالت این ظلمی که به دخترم کردم، مرا اعدام کنید.
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.
چرا زود تصمیم میگیرید و حرف میزنید؟
امیرالمومنین فرمود «سُوءُ الظَّنِ یُفْسِدُ الاْمُورَ وَ یَبْعَثُ عَلَى الشُّرُورِ»[10] «سوءظن هم کارهای شما را خراب میکند و هم شرارتها را برمی انگیزد،»؛ آدم هایی که گرفتار سوءظن هستند، شر تولید می کنند، سوءظن به خانمش و به فرزندش، دارد. در خیلی از دادگاههای خانواده، مبنای کار سوءظن است. بین زن و شوهر سوءظن ایجاد شده است، این سوءظن زندگی را به تلاطم جدایی، می کشد. در روایت آمده است، بدترین ظلم، سوءظن است. سوءظن سبب میشود که انسان به سرعت دوستانش را از دست بدهد. آدم هایی که ضریب سوءظنشان بالاست رفیقهای خوبشان را از دست میدهند. حتی در خانواده اعضای خانواده از ایشان فاصله میگیرند و سوءظن باعث می شود، عبادتها فاسد شود، حتی روی تفکرات ما اثر منفی میگذارد، امیرالمومنین میفرماید: «من ساء ظنّه ساء وهمه»؛ «کسی که گمان بد دارد، تفکرات او تفکرات غلط میشود» او نسبت به همه کس و دیگران نگاه دیگری پیدا میکند و این اثرات زیان بار سوءظن است.
کسانی که ناخواسته مبتلا به رذیلهی اخلاقی هستند؛ در روایات برایشان توصیه وجود دارد. امام علی (علیه السلام) می فرمایند: اگر کارهای مردم برای شما شبه ایجاد کرد وکمی ثقیل بود، مثلا فلانی با فلانی حرف میزد، یا گاهی اوقات مطلبی را میشنویم که این فلان مجلس بود و از آن مجلس بیرون آمد، فلان حرف را زد و از خودش شنیدیم، حضرت میفرماید: تلاش کنید توجیه صحیحی برایش پیدا کنید، « لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلًا»[11] «اگر به ظاهر کلام بدی شنیدی اگر میتوانی حمل به خیرش کنی حمل به شرش نکن؛ گاهی اوقات چیزی از دهان کسی خارج میشود وما چیزی هم بر آن اضافه میکنیم، حمل به شرش میکنیم.امیرالمومنین از بازار کوفه رد میشدند، کسی به حضرت جسارت کرد، امام فرمودند: «وَ لَقَد أمُرَّ عَلَی اللَّئیم وَ یُسَبُّنی»[12] «به آدم پستی برخورد کردم که به من دشنام داد» مستقیما به خود حضرت جسارت میکرد، به کدام امیرالمومنین!؟ امیرالمومنینی که شش کشور اسلامی تحت فرمان او بود.
گر بر سر نفس خود امیری مردی
گاهی اگر جواب نمیدهیم چون کاری از دستمان بر نمیآید، امیر المومنینی که درب قلعه خیبر را از جا میکند، هم از نظر اجرایی و هم از نظر حکومتی و هم از نظر جسمی یدالله است، حضرت میفرماید: «فَمضيتُ عَنهُ وَقُلتُ لا يَعنيني» «گذشتم و گفتم به من نبود»، گاهی کسی کمی به ما زیادی نگاه میکند میگوییم چته؟ نگاه دارد؟ این طوری میخواهیم آدم بشیم؟
جایی منبر بودیم، بعد خانمی مراجعه کرد و گفت: حاج آقا چرا امشب روی منبر از غیبت حرف زدید، شما نباید از غیبت حرف میزدید، گفتم: چرا؟ گفت: شما وقتی روی منبر از غیبت گفتید؛ بعضی از خانمها به من نگاه میکردند، شاید تصورشان این است که منظور شما من هستم، گفتم: خانم خدا یک صبری به ما بدهد و یک درکی هم به شما بدهد، اول اینکه من علم غیب ندارم؛ حضرت جبرئیل به ما نازل نمیشود. نکتهی دوم اینکه مگر شما غیبت میکنی؟ گفت هان! گفتم: مگر غیبت میکنی که این حرف را به خودت می گیری؟ اگر واقعا اهل غیبت هستی، خودت را بساز! من روی منبر حدیث امام صادق گفتم؛ اگر عیبی در تو هست خودت را اصلاح کن. اگر عیبی در تو نیست، چرا بدت آمده؟ گاهی اوقات برخی افراد حرفی می زنند، حالا قصد او ما نیستیم و هدف او کس دیگری است، یک دفعه دنبال کار را میگیریم که نه آقا این به ما توهین کرد، دو تا گردن او میگذاریم، آقا این به پیامبر توهین کرد، به انقلاب اسلامی جسارت کرد، امیر المومنین میفرماید بگذر و با بزرگواری رد شو، و رو آورش نکن.
راه درمان سوءظن: اولین راه اینکه، اگر سخن و رفتاری را از کسی دیدید که میتوانید به خیر توجیه اش کنید، به شر توجیه اش نکنید. دومین راهکاری که قرآن هم در آیهی 12 سوره حجرات میفرماید، تجسس نکردن است. در کار مردم باریک نشویم، اسلام اجازه تجسس در کارهای مردم را نداده است. ما همراه فردی، به منزل کسی رفته بودیم، صاحبخانه برای پذیرایی به آشپزخانه رفته بود؛ آقای همراه ما فرش خانه را کنار زد و به پشت قالی دست کشید و گفت: حاج آقا فرششان ابریشمی است، گفتم: به خانهی این آقا آمدید قالیها را نرخ گذاری کنید یا برای دیدنش آمدید؟ چه کار دارید که قالی او چیست؟ شما به دیدن ایشان آمدید؛ میخواهید منزل او را ارزیابی کنید؟ و سومین راه حل، توجه نکردن و ترتیب اثر ندادن به بد گمانی است، «إِذَا ظَنَنْتَ فَلاَ تُحَقِّقْ»[13] وقتی سوءظن میآید، آن را دنبال نکنید و ادامه ندهید.
آسمان افتادهی نام علی است،
خضر خود لب تشنهی جام علی،
نام مولا زینت عرش است اگر،
نام زینب زینت نام زمین است.
[1] سوره کهف/ آیه 110
[2] میزان الحکمه، ج 6، ص 2725.
[3] تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) , جلد 1 , صفحه 187
[4] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد 1 , صفحه 443
[5] زلزال 7 و 8
[6] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل , جلد 1 , صفحه 113
[7] روضة المتقین، نشر بنیاد فرهنگ اسلامى، ج 12، ص 4
[8] تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) , جلد 1 , صفحه 127
[9] تصنیف غرر الحکم: 264 ح5681
[10] غررالحکم، جلد4، صفحه 132، حدیث 5575.
[11] حکمت 352 نهج البلاغه
[12] متشابه القرآن، ج2، ص258.
[13] تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) , جلد 1 , صفحه 127