حجر بن عدی از شیعیان امیرالمومنین نوه‌ی حاتم طاعی است، امیرالمومنین به شهادت رسیدند، زیادبن ابیه ملعون آمد شد فرماندار و حاکم کوفه در خطبه نماز جمعه به امیرالمومنین جسارت کرد، حجربن عدی نشسته بود

برخواست. زیادبن ابیه را زد و با او برخورد کرد. زیادبن ابیه به دارالاماره پناه برد و دید تا این‌ها هستند کار پیش نمی‌رود. زیاد بن ابیه یک نامه‌ای نوشت برای معاویه و گفت علی‌بن ابیطالب کسانی را تربیت کرده که تا این‌ها در کوفه هستند نمی‌شود نام شما را برد. در راس آنها حجربن عدی است و جمعیتی که همراه آنها هستند. معاویه نوشت تمام این‌ها را دستگیر کنید و تحت الحفظ بیاورید شام. حجر را گرفتند و یک جمعیتی را، حجر یک جوان هجده نوزده ساله‌ای داشت، او را هم گرفتند. این‌ها را با ماموران حکومتی تحت الحفظ بردند به شام. سه فرسخی شام معاویه دید حجر اگر رسید به شام یک سخنور بلیغ و یک رجل شجاع است که قطعا معاویه را رسوا می‌کند، حضورش در شام برای بنی‌امیه خطر است، یک پیکی را فرستاد گفت جلوی این‌ها را بگیرید و نیاوریدشان شام. دو تا پیشنهاد کنید به این‌ها هر کدام را قبول کردند عمل کنید.

پیشنهاد اول اینکه دست از اعتقادتان از علی‌بن ابیطالب بردارید و دیگر نام علی را هم نبرید، تبلیغ هم نکنید، دفاع هم از علی نکنید، بروید زندگی‌تان را بکنید. راه دوم اگر اینکار را نمی‌کنید همه را گردن بزنید.

ببینید بعضی‌ها عزیزند، عزیز یعنی نفوذناپذیر، عزیز یعنی پول عوضش نمی‌کند، عزیز یعنی تهدید در او نفوذ نمی‌کند، حجربن عدی عزیز بود. پیک معاویه وقتی پیشنهادات را داد حجر گفت یک پیشنهاد سومی هم هست، به معاویه بگو شما کار خودت را بکن ما هم کار خودمان را می‌کنیم، مردم هم انتخاب می‌کنند. ما علی علیه‌السلام را تبلیغ می‌کنیم، شما هم اهداف خودتان را و مردم انتخاب کنند. گفت نه معاویه گفته یکی از این دو را، یا کشته شدن و یا برگشتن از عقیده! حجر گفت راه سوم نیست، گفت اگر عشق به علی‌بن ابیطالب و دفاع از حقیقت و امامت جرم است و فرد محکوم به قتل است، من اول فرد آماده‌ی برای جان دادم هستم. آمدند که سر حجر را بزنند، حجر گفت اول پسرم را گردن بزنید بعدا من را! یاران حجر گفتند جناب حجر، شما را می‌کشند پسرت را هم می‌کشند، داغ فرزند دیدن برای پدر خیلی سخت است، گفت من هدف دارم، من را قطعه قطعه کنند دست از ولایت علی برنمی‌دارم، اما نگرانم که یک وقت فرزندم سر بریده‌ی پدر را ببیند عقیده‌اش سست شود. دلم می‌خواهد تا هستم و تا می‌بینم، این عشق فرزندم را به علی ببینم. اول جوان را گردن زدند بعد حجر را گردن زدند، بقیه را هم گردن زدند. آقایانی که شام مشرف شدید، زیارتگاه شده این مقبره‌ی دسته‌ جمعی، زائرانی که شام می‌روند می‌روند سر قبر حجر و این 39 شهیدی که برای ولایت امیرالمومنین جان دادند.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه