جوانی آمد خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: پدر و مادر من، کافر و کافره هستند، قیدشان را بزنم؟ امام فرمودند: پدرت کافر است، مادرت کافر است، تو که مسلمانی! احترام به پدر و مادر را باید حفظ کنی تا جایی که مغایرت با حرمت خدا پیدا نکند.
یکی از اساتید حوزه میگفت: خدمت علامه طباطبایی نشسته بودیم، شخصی آمد به علامه گفت: آقا، در یک مجلسی بودیم، فلان آقا پشت سر شما گفت: علامه طباطبایی چیزی بارش نیست.
مرحوم آیتالله آقای حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، استاد امام، ایشان اعجوبهای بودند در عرفان. من خودم از امام (ره) شنیدم که فرمودند: خدا تفضّل به مردم قم کرده که پیکرِ این شخصیت بزرگ در قبرستان شیخانِ قم دفن است و خیلیها هم میروند سَرِ تربت حاج میرزا جواد آقا در قبرستان شیخان حاجت میگیرند.
یکی از ارزشهایی که متأسفانه در جامعهی ما دارد فراموش میشود، انتخاب نام نیک است. حالا اسم فرزندش را در شناسنامه میگذارد «فاطمه» بعد که صدایش میزند، میگوید: آزیتا. میگوید آقا اسم فرزندم در شناسنامه «محمدحسین» است ولی صدایش میزنم: آرش.
یک اشکال دیگر هم این است که میگویند: حجاب مردها را حریص میکند به زنها. این خانمی که رفته در چادر، بدتر این مرد تحریک میشود که این خانم را بیشتر نگاه کند. از چادر بیا بیرون! آزاد باش! آنی که هستی باش دیگر نگاهت نمیکنند، و بعد هم استدلال میکنند میگویند در دین خودتان هم دارید: الإنسان حَریصٌ عَلی مَا مُنِع. گاهی اوقات روایات ما را هم به رُخ ما میکِشند. اولاً این حرف، حرف غلطی است و این سراپا سفسطه و مغلطه است. شما خودتان انصاف بدهید که آن خانم دختری که هفت قلم آرایش میکند، پای عریان، لباس بدننما، تابلو میآید بیرون، بیشتر چشمها به او متوجه میشود یا به آن کسی که پوشیده است؟
تابستان سال قبل داشتیم میرفتیم، پشت یکی از چراغخطرهای شیراز، وانتی بود که یک تعدادی جوان بزن و بکوب داشتند. تنبک دستشان بود و یک پیرمرد کهنسالی هم وسط اینها ایستاده بود میرقصید. پیرمرد وسط، جوانها هم ضرب گرفته بودند و این پیرمرد هم رقص! چه رقصی! واقعاً نمیدانم دوره کجا دیده بود؟!
به حضرت موسی (ع) ابلاغ شد، موسی! همسایهی بهشتی شما، یک جوان قصّاب است در فلان محلهی بنیاسرائیل. الله اکبر. یک جوانِ قصّاب، میشود همسایهی موسیبنعمران اولوالعزم. آیا این توفیقات همینطور بیخودی است؟ پارتیبازی است؟ بیحساب و کتاب است؟ چه کار کرده این جوان قصّاب که به این مقام رسیده؟
یکی ازعلماء آمد گفت حاج آقا، فلانی (از متدیّنین بازار وکیلِ شیراز) پشت سر فلان مرجع تقلید گفته، آقا، فلان مرجع، فلان آیت الله العظمی، دو میلیارد تومانش را فلان تاجر تهرانی در معاملات خورده. بعد آن آقای نماز شبخوان متدیّن بازار وکیلِ شیراز، تبلیغ کرده بود وجوهاتتان را میدهید به مراجع، مراجع وجوهات را میکنند سرمایهی تجارت میاندازند در معاملات، تجّار پولِ وجوهاتِ شما مردم را میخورند. اسم آن آقا که این حرف را زده بود آورد. به من گفت: فلانی شما که نمایندهی مراجع هستید، دلم میخواهد ریشهی این کار را بیرون بکشید. به آن آقا گفتم: تو هم باورت شد؟ گفت: حاج آقا من باورم نشد ولی آن آقا را که میشناسید! فلانی، آدم متدیّن، خودش اهل وجوهات، اهل نماز شب، جای مُهر در پیشانیِ اوست.