استاد حدائق روز دوشنبه 21 آذر 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان این مبحث که « چرا بعضی از جوان ها از دین فاصله می گیرند؟» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله «الْمَرْءُ عَلى دِينِ خَلِيلِهِ وَقَرِينِه»[1]

سخن در جلسات گذشته خدمت حضار محترم با محوریت عوامل دین‌گریزی داشتیم چرا بعضی‌ها از دین فاصله می‌گیرند و از فطرت‌شان دور هستند، پاکی که خدا به آنها داده‌اند از این پاکی فاصله می‌گیرند و به مسیر انحراف و ضلالت می‌روند، این بحثی بود که در مسجد چند هفته شروع شده است، عواملی از نگاه قرآن مورد بررسی قرار گرفت، از عواملی که سبب دین‌گریزی می‌شود اساساً گناه انسان‌ها دین‌گریز می‌کند، نافرمانی خدا، حالا گناه به هر معنایی، به همان اندازه‌ای که غیبت می‌کنم از دین فاصله می‌گیرم یا به همان اندازه بداخلاقی می‌کنم از دین و خدا فاصله گرفتم، گناهان چه گناهان کبیره یا صغیره این‌ها مثل ویروس هستند، ویروس و بیماری در سلامت انسان‌ها اثر منفی می‌گذارد، گناه هم همین‌طور است، لذا در بحث عوامل پیدایش گناه یکی از عواملی که قرآن هم به آن عنایت فرموده است و تذکر داده است و انسان‌ها آلوده‌ی به گناه می‌شوند و رفیق‌های ناباب دارند، این نکته‌ی بسیار مهم در سلامت انسان‌ها یا ضلالت انسان‌ها، دوستی با نااهلان سبب می‌شود انسان‌ها به گناه آلوده شوند، لذا بعضی‌ها گناهکار هستند معلوم می‌شود رفیق گناهکاری دارند، هفته‌ی گذشته به همین مناسبت آیات 27 تا 29 سوره‌ی مبارکه‌ی فرقان و تذکراتی که خداوند فرمودند که در قیامت چون وجدان‌ها آگاه می‌شود و انسان‌ها دیگر قیامت منصفانه حرف می‌زنند زیرا به پایان خط رسیدند و گاهی اوقات ما در زندان دیدیم و سابق در جمع زندانی‌ها بودیم و دیدید افرادی که خطا کردند و به آخر خط رسیدند اعتراف می‌کند که اشتباه کرده است، همین امروز سیمای جمهوری اسلامی کسی که قاتل دو نفر در مشهد بودند دادگاهش را نشان داد می‌گفت: من جو گیر شدم و احساساتی شدم و اشتباه کردم این الان وجدانش بیدار شده است، خب چه مرضی داشتی آن زمانی که کارد می‌زدی به این بیچاره‌ی مظلوم و او را کشتی، وجدانت آن وقت چه کار می‌کرد، وجدان غافل بوده است این دلیل بر فطرت پاک انسان‌هاست، خدا فطرت پاک داده است ما غبارآلودش می‌کنیم، بعد یک جاه‌هایی بیدار می‌شویم می‌فهمیم اشتباه کردیم، قیامت همه‌ی مردم بیدار می‌شوند و بدان روزگار پشت دستان خود را می‌گزند، «يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا»[2] ای کاش در دنیا با فلانی رفیق نشده بود این حرف را کجا می‌زنند؟ آخرت که دیگر وجدان بیدار شده است و الان در این حجاب دنیا و زر و زیورها و عیاشی و خوش‌گذرانی این وجدان غبارآلود شده است.

قرآن می‌فرماید: رفیق نقش تأثیر سازنده‌ای در سرنوشت انسانها بدارد هم رفاقت و هم شقاوت، روایاتی را در جلسه‌ی گذشته در باب ویژگی‌های رفقای ناشایست از نگاه اهل‌البیت را هم ذکر کردیم که امام باقر به امام صادق تذکر می‌دادند و این را زین‌العابدین بیان کردند که با پنج گروه اصلا دوستی نکنید این برای پیرمردها هم خوب است حاج آقا نگو 80 سالمه و دیگر برای‌مان لازم نیست دیدید آخر عمری یک رفیق ناباب عاقبت به شر می‌کند آدم را، حالا این مطالبی را که ما می‌گوییم ضرورتش برای جوانان است که آغاز راه هستند و عمومیتش برای همه‌ی مردم است، امام رضا تعبیرشان این است طبع‌تان بدی می‌دزدد دست خودتان نیست، شما یک آدم خوب اگر با یک نااهل رفاقت کردی شما را از نظر اعتقادی آلوده می‌کند.

بحث امشب ما در بحث کارشناسی بحث رفیق من صفاتی را در رابطه با رفیق خوب برای‌تان بگویم این هم خدمت همه‌ی پدر و مادرها عرض کنم یکی از کارهایی که هر پدر و مادری باید انجام بدهد آگاهی فرزندانش نسبت به این است که با چه کسانی دوستی بکند و با چه کسانی دوستی نکند، این را پدر ومادرها توجه ندارند فقط پول، می‌گویند آقا زندگی‌شان را تأمین کردیم، عزیزان از زندگی خورد و خوراک مهم‌تر تربیت است که رهایش کردیم، اقتصادش را تأمین کردیم ولی معرفتش را رها کردیم، لذا از رسالت‌های هر پدر و مادر این است که باید و نبایدهای دوستی را ما متذکر بشویم، یادتان نرود هفته‌ی گذشته گفتیم پنج گروه دوستی با این‌ها مسموم است و گفتیم و تکرار نمی‌کنیم، امشب می‌خواهیم بپردازیم به کسانی که صلاحیت و لیاقت دوستی دارند چون اگر این‌ها را رعایت نکردیم آسیب می‌بینیم، با حرام مختصر زمزمه‌ای در شماست، با کمال تأسف بگویم مادر محترمه‌ای پیش من در مسجد آمد گفت: حاج آقا می‌خواهیم یک بخشی از اموالم را در مسیر کارهای خیر انجام بدهم بچه‌هایم گفتند اگر این کار را کردی جسدت را دفن نمی‌کنیم، جنازه‌ات را روی زمین می‌گذاریم، گفتم: این پول‌ها مال کیست؟ گفت: مال خودم هست. بچه‌هایم هم پول‌دار هستند. اولاد اگر خوب تربیت نکردی می‌شود این، تهدیدت می‌کند درحالی که نیاز ندارد ولی مال خودش می‌داند و حق بخشش نمی‌دهند.

نسبت به بحث رفیق خوب این روی سکه نگاه اسلام چیست؟ وجود مقدس روایتی که اول سخن تقدیم شد پیامبر می‌فرماید: «الْمَرْءُ عَلى دِينِ خَلِيلِهِ وَقَرِينِه»[3] انسان‌ها به اعتبار دین رفیق‌شان و دین قرین‌شان پیشرفت می‌کنند ببینید رفیق‌تان کیست؟ با همان اعتقادات او جلو می‌آیی. اگر انسان معتقدی باشد یا از نظر اعتقادی ضعیف است، ببینید رفیق شما و قرین شما چه کسی است؟

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله مطهری کسی از ایشان سؤال کرد که اقا می‌خواهیم نماز شب‌خوان بشویم چه کارکنیم؟ ایشان فرمودند: رفیق نماز شب‌خوان پیدا کن، این رفیق تو را راه می‌اندازد و رفیق تارک‌الصلاه تو را بی‌حال می‌کند، مثلا زیارتی رفتی رفیق خوب می‌گوید فلانی زود باش راه بیفت که به حرم برسیم ولی آن رفیق ‌بی‌حال می‌گوید: حالا چه عجله‌ای هست دلت در حرم باشد، نماز صبحت را بخوان حالا حرم شلوغ است وقتی خلوت شد سر فرصت می‌روی می‌خواهی بروی ولی بی‌حالت می‌کند.

رفیق شایسته که پیامبر می‌فرماید: «الْمَرْءُ عَلى دِينِ خَلِيلِهِ وَقَرِينِه»[4] یک روایت از امیرالمؤمنین نقل کنم ایشان فرمودند: «إنّما سُمِّيَ الرفيقُ رفيقا لأنّه يُرفِقُكَ على صَلاحِ دِينِكَ»[5] اصلا رفیق را که رفیق می‌نامند به چه معناست؟ رفیق یعنی کسی که رفق و مهر و محبت و همراهی با تو در دین داشته باشد، اصلا علت اینکه امام علی فرمودند رفیق تو را در دینت تقویت کند مثلا کار سرگرمت کرده بگوید حاجی نماز، حاجی خمس می‌دهی، خواهرم حجابت، مراقب حرف زدنت باش داری غفلت می‌کنی، آن کسی صلاح دینت را متذکر می‌شود امیرالمؤمنین می‌فرماید رفیق است یعنی رفق و مدارا و همراهی با شما دارد و مصلحت دینت را می‌خواهد بعد حضرت فرمود:«فَمَن أعانَكَ على صلاحِ دِينِكَ فهُو الرَّفيقُ الشَّفيقُ»[6] آن کسی که در مصلحت دینت کمک می‌کند این رفیق شفیق است، آن‌هایی که کمک‌تان می‌کنند در رشد و تعالی دین و اخلاقی آن رفیق، رفیق ارزشمندی است حالا گاهی اوقات من یک آدم خیلی ولخرجی هستم و مهمانی می‌کند او را آدم خوب می‌دانیم این رفیق نیست بلکه کسی رفیق است در دین شما و در تربیت اخلاقی شما را راه بیاندازد.

گاهی اوقات ما افراد را خوب نمی‌شناسیم حالا شما با کسی آشنا شدید هنوز باورهای اعتقادی او را و ظرائف رفتاری او را اطلاع ندارید و این دستور العملی که مولای متقی می‌دهد عمل کنید، حضرت علی علیه السلام فرمود: «مَنِ اِشْتَبَهَ عَلَيْكُمْ أَمْرُهُ»[7] بعضی‌ها را شما نمی‌شناسید و ادعای دوستی دارد و سلام علیک هم دارد چاکرم مخلصم این حرف‌ها را هم به کار می‌رود ولی باورهای اعتقادی او را خبر ندارید و در درون او نیستید، درود خدا بر مولای متقیان اینجا گفته است بشنوید، حضرت فرمود: «وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِينَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ»[8] دین و اخلاقش را نمی‌فهمی ببین با چه کسانی رفت و آمد دارد. با چه کسانی سروکار دارد و در کدام مجالس حضور پیدا می‌کند، رفقای او را شناسایی کن. «إِنْ كَانُوا أَهْلَ دِينِ اَللَّهِ فَهُوَ عَلَى دِينِ اَللَّهِ وَ إِنْ لَمْ يَكُونُوا عَلَى دِينِ اَللَّهِ فَلاَ حَظَّ لَهُ فِي دِينِ اَللَّهِ»[9] اگر رفقایش آدم‌های دین‌داری هستند و متدین هستند خودش هم انسان متدینی است ولی آقا آمده می‌گوید ما در اداره کارمندی هستیم و همکار هستیم ولی نمی‌دانم افکارش چگونه است و در ظاهر خوب است و احترام می‌گذارد در اینجا امام علی می‌گوید ببین با چه کسانی رفت و آمد دارد و ارتباطش با چه کسانی است اگر ارتباطش با انسان‌های دین‌دار است خودش هم دین‌دار است، اما اگر با کسانی ارتباط دارد که دین‌دار نیستند خودش هم دین‌دار نیست این هم یک کدی برای شناخت رفقا و دوستان، در این جامعه‌ی گسترده و وسیع گاهی اوقات شناسایی‌ها زحمت است ببین با چه کسانی هم‌صحبت است، دوستانش چه کسانی است، مجالس انسش چه کسانی شرکت می‌کند، تو اول بگو با کیان دوستی، زآن‌گه بگویم تو کیستی

خب این‌ها را مقدمه‌ی عرائضم عرض کردم این جمله‌ای که مکرر شنیدید و این ضرب‌المثل ریشه در حدیث امیرالمؤمنین دارد: هزار دوست به خو کم است یک دشمن بسیار، این سخن امیرالمؤمنین است روایت هم در اصول کافی، جلد 2 آقا امیرالمؤمنین فرمودند: «اتَّخِذ ألفَ صَديقٍ وَالأَلفُ قَليلٌ»[10] هزار رفیق برای خودت بگیر و هزار تا هم کم است دوست با این معیارهایی که من الان اشاره می‌کنم که امام صادق نام می‌برد. حضرت فرمود: هزار دوست داشته باش ولی هزارتا هم کم است. «ولا تَتَّخِذ عَدُوّا واحِدا،وَالواحِدُ كَثيرٌ»[11] یک دشمن و یک رفیق ناباب نداشته باش که یکی هم زیاد است یعنی یک دوست ناباب بسیاراست و هزار رفیق شایسته کم است. این در حساسیت دوستی حالا آیات قرآنی است که من با رعایت وقت به ذکر آیات نمی‌پردازم ولی یک روایت از امام صادق محضر عزیزان می‌گویم.

امام صادق در بایدهای دوستی 5 تا ویژگی را نام می‌برد و مقدمه‌ی کلام حضرت این است «تَکُونُ الصَّدَاقَهً إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ هَذِهِ الْحُدُودُ أَوْ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَی الصَّدَاقَهْ»[12] صداقت و دوستی حد و مرزی دارد یک ویژگی‌هایی در رفقا باید باشد که رفیق نام گیرد، اگر کسی این حدود و ویژگی‌های پنج گانه در او نبود رفیق کاملی نیست اگر این‌ها در او نباشد رفیق کاملی نیست، «وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَی شَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّدَاقَهً»[13] اگر هیچ کدام از این‌ها نباشد اصلا اسمش را رفیق نگذار، اگر از این 5 مطلب هیچ کدام را نداشت مؤمن خودت را گول نزن این رفیق نیست، اگر این‌ها در او کامل نبود رفیق کامل نیست، اصلا ندارد امام صادق فرمود: اسمش را دوست و رفیق نگذار.

1ـ «فَأَوَّلُهَا أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتُهُ وَ عَلَانِیَتُهُ لَکَ وَاحِدَهً»[14] از ویژگی‌های دوست خوب این است که آشکار و پنهانش برای تو یکی باشد، خلوت و ظاهرش برای تو معلوم باشد، مثلا جلوی رویت بگوید مخلصیم ولی در خفا این طور نیست، آن کسی که ظاهر و باطن دو تا است این نفاق دارد و رفیق نیست، رفیق خوب آن است که گاهی اوقات خطا را هم که می‌گیرد می‌گوید آقا چون دوست دارم می‌گویم این رفتارت و گفتارت درست نبود. لذا کسانی را به دوستی برگزینید که اولین ویژگی این است حضرت می‌فرماید: علانیه و صریره آن یکی باشد جلو و پشت سر شما باشد باید یکی باشد و خلاف نمی‌گویند و تخریبت نمی‌کنند.

«الثَّانِی أَنْ یَرَی زَیْنَکَ زَیْنَهُ وَ شَیْنَکَ شَیْنَهُ»[15] حضار محترم رفیق خوب رفیقی است که زینت شما را زینت خودش بداند، شکست شما را شکست خودش بداند. یعنی شما را از خودش جدا نبیند موفقیت شما را موفقیت خودش بداند، بعضی‌ها را دیدید از موفقیت دیگران می‌سوزند و حسادت دراو شعله‌ور می‌شود این رفیق نیست، رفیق آن است که وقتی فهمید شما موفقیتی برای‌‌تان ایجاد شده است در هر زمینه‌ای اجتماعی، اقتصادی یا معنوی خوشحال بشود انگار موفقیت برای او ایجاد شده است. آسیب اگر دیدید آن آسیب را برای خودش ببیند این را مخصوصا باید به جوانان عزیزمان توصیه کنیم.

«وَ الثَّالِثَهً أَنْ لَا یغَیِّرَهُ عَنکَ مَالٌ وَ لَا وِلَایَهً»[16] دوستان خوب دوستانی هستند که ثروت و قدرت عوض‌شان نکندکسانی را دیدید که تا زمانی که به پول نرسد خوب است ولی به ثروت رسید عوض می‌شوند، بعضی‌ها تا قدرت ندارند در مسجد پیدایش می‌شود ولی وقتی مدیر بشود دیگر راه مسجد را گم می‌کند. بعضی از مدیران یک مشکلی دارند تا به مسئولیت می‌رسند مردم را فراموش می‌کنند. امروز به تهران زنگ زدم به نماینده‌ی مردم در مجلس و گفتم به مسجد بیایید و حرف مردم را بشنوید،گفت: ما می‌آییم. گفتم: بیشتر بیایید، مردم به شما رأی دادند الان کار دست‌تان هست مشکلات و خواسته‌های مردم را برآورده کنید، بالاخره یک وقتی این‌ها تا پول و قدرت نیست انسان خوبی هستند، عبدالملک مروان می‌گوید این تا قبل از رسیدن به خلافت بهش می‌گفتند: حمامة المسجد، کبوتر مسجد. هر کسی مروان را می‌خواست ببینید می‌گفتند به مسجد برو در حال تلاوت قرآن است، کارش در مسجد همین بود، یک روز به عبدالملک گفتند: خلافت اسلامی به تو رسیده است و باید خلیفه بشوی، مروان قرآن را بست و بوسید و گفت: هذا فراق بینی و بینک روز جدایی بین من و قرآن رسیده است، شاعر می‌گوید:

یارب روا مدار که گدا معتبر شود، گر معتبر شود زخدا بی‌خبر شود. کدام گدا؟ گدای بی‌معرفت.

بعضی‌ها وقتی به ثروت می‌رسند خودشان را گم نمی‌کنند و به امکانات می‌رسد خدمات محبت‌هایش افزوده می‌شود، آن فقیر بی‌معرفت وقتی به ثروت برسد طغیان‌گری می‌کند مثل قارون که وقتی به ثروت رسید به حضرت موسی زاویه کرد و بر علیه ایشان توطئه کرد، بعضی‌ها هم مقام عوض‌شان می‌کنند تا زمانی که پستی ندارند یک انسان عادی است ولی وقتی به ریاست رسید پناه بر خدا.

یک جریانی من نقل کنم از زمان آقا موسی‌بن جعفر ببینید این ریاست با بعضی‌ها چه می‌کنند. هارون الرشید ملعون به مدینه آمد یک روز هارون اعلام کرد که بزرگان مدینه این‌ها بیایند که هارون قصد ملاقات با این‌ها دارد یکی از کسانی که دعوت شده بود آقا موسی بن جعفر بود، مأمون عباسی که لعنت خدا بر آنها باد که قاتل امام رضا شد، من در یک جلسه‌ای امروز صبح گفتم مردم پول طول عمر نمی‌آورد، مقام طول عمر نمی‌آورد، هارون‌الرشید کسی بود که ادعا می‌کرد آفتاب در قلمرو حکومتم غروب نمی‌کند، یعنی شما از مشرق زمین بگیرید به یمن و عربستان، ایران، عراق، سوریه، مصر، اردن، لیبی و اسپانیا و تا قلب اروپا، هارون گفت: هر کجای عالم اسلام شب باشد هم‌زمان جای دیگری روز است، همیشه در مملکت اسلامی که تحت فرمان من است آفتاب طلوع می‌کند و حرفش هم درست بود، زیرا قلمرو حکومتش فراتر از نیم‌کره بود، هارون در 44 سالگی جمعش کرد. پول داری؟ مدیری؟ امکانات داری؟ بهترین تیم‌های پزشکی اطباء تیم پزشکی هارون بود با یک دل‌درد خدا فیتیله‌اش را پایین کشید در 44 سالگی. شکم‌درد سختی گرفته بود و فریاد می‌زد و اطباء می‌گفتند هر چه معاینه می‌کنیم کسالتی پیدا نمی‌کنیم اصلا این دردی که شما می‌گویید ما نمی‌فهمیم و بدن سالم است، مأمونی که قاتل امام رضا در 49 سالگی خدا او را برد هر کسی بالاتر از 49 سال است بدانید نه پول، نه ورزش نه سلامتی شما را نگه نداشته بلکه خدا اگر بخواهد ببرد در همان وقت مقرّر هر که باشی أجلت می‌رسد.

هارون در مدینه بزرگان مدینه را خواست و آقا موسی بن جعفر را هم دعوت کرد، مأمون گفت: من در مجلس بودم هر کسی وارد می‌شد نهایت احترامی که پدرم به این‌ها می‌کرد در روی آن تشکچه‌ای که نشسته بود یک نیم‌خیز می‌شد و یک حرکتی می‌کرد و احوالپرسی می‌کرد و بعد هم که می‌رفتند هارون هم بلند نمی‌شد آنها را بدرقه کند یک خداحافظی می‌کرد و به این‌ها یک پول خوبی هدیه می‌داد. مأمون می‌گوید موسی بن جعفر ابوابراهیم آمد رنگ از چهره‌ی پدرم پرید دیدم پدر از جایگاه خودش بلند شد و با عجله به سمت در رفت مأمون گفت: من به دنبال پدرم رفتم دیدم یک آقای لاغر اندامی از یک الاغی پیاده شد هارون جلو و او را در بغل گرفت و گفت: پسرعمو خوش آمدی و با احترام به جایگاه خودش نشاند و خودش هم در کنار این آقا دو زانو نشست و خیلی باادب صحبت کرد و گفت: چند فرزند داری و چه کار می‌کنی؟ وضعیتت چگونه است. آقا وقتی خواست بلند شود برود هارون تا دم در منزل و پای مرکب به بدرقه‌ی آقا موسی بن جعفر آمد و به مأمون گفت: پسرم پیاده دنبال مرکب آقا می‌روی تا دم در خانه‌اش. مأمون گفت: من خیلی بهم برخورد چون ما پسر خلیفه بودیم این آقا کیست که من باید تا دم در منزلش پیاده بروم! ما رفتیم وقتی به در منزل رسیدیم که آقا به منزل برود من را کنار کشید و فرمود: مأمون بعد از پدرت هارون، تو خلیفه خواهی شد مراقب باش در حق فرزندم رضا ظلم نکنی که دودمان خلافتت پیچیده می‌شود. اصلا کسی گمان نمی‌کرد مأمون خلیفه بشود زیرا مادرش کنیز ایرانی بود یک برادر دیگری داشت بزرگت‌تر خودش به نام امین، که مادرش دخترعموی پدرش هارون بود یعنی پدر و مادر هر دو عباسی بودند و مأمون مادرش کنیز بود و کسی تصور می‌کرد که مأمون یک زمانی خلیفه بشود، مأمون گفت: من به ساختمانی که پدرم بود آمدم پدرش حواله می‌داد به کسانی که دیدنش آمدند که چقدر بدهید و به اسم موسی بن جعفر که رسید دیدند یک پول کمی حواله کرد در حالی که دیگران را زیاد احترام نمی‌کرد پول کلانی حواله کرد ولی برای موسی بن جعفر که برای استقبالش تا دم در رفت و من را در دم در منزل ایشان فرستاد پول اندکی حواله کرد. این‌ها عبرت‌های تاریخ است و تاریخ درس است و تکرار می‌شود امیرالمؤمنین فرمود: از تاریخ عبرت بگیرد.

مأمون به پدر گفت: پدرجان احترامی که به این آقا کردی به هیچ کدام از مهمان‌هایت نکردی منی که فرزند خلیفه بودم گفتی پیاده ایشان را دم در منزل بدرقه کنم. چرا یک حواله‌ی کمی برای این آقا فرستادی هارون گفت: پسرم یک حقیقت برایت بگویم. مردم خدا کند ریاست بیاید و حقیقت‌ها کنار برود. گفت: پسرم این آقا حکومت حق اوست ما غاصب حق حکومتش هستیم، من بارها عرض کردم عارف‌ترین مردم به ائمه قاتلین و غاصبین زمان خودشان بودند، معاویه امیرالمؤمنین را خوب می‌شناخت لذا وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین به شام رسید این حرف معاویه است. گفت: «عجزت النساء أن یلدن مثل علی بن ابی طالب»[17] زن‌های عالم عقیم هستند دیگر مثل علی را به دنیا بیاورند، این حرف معاویه است، این‌ها خودشان خبر داشتند و می‌شناختند علی را، نه اینکه علی را نشناسند، هارون گفت: پسرم حکومت حق این‌هاست، مأمون گفت: پدر چرا حکومت را واگذار نمی‌کنی؟ هارون گفت: پسرم مگر نمی‌دانی الملک عقیم حکومت عقیم است، موسی بن جعفر که جای خود دارد و تو هم که پسرم هستی اگر برای این حکومت بخواهی سر راهم بایستی تو را هم از سر راه برمی‌دارم. این‌ها سقوط انسان است. اینکه پول کمی برای این آقا حواله کردم این‌ها خاندانی هستند که به مال دنیا وابستگی ندارند، پول دست‌شان آمد به مردم می‌دهند، مردم دور این‌ها آمدند و علاقمند به این‌ها می‌شوند، ما باید این‌ها را در تنگناهای اقتصادی بگذاریم که کسی دور این‌ها جمع نشود، این حرف هارون است.

پس از ویژگی‌های رفیق خوب این است که ثروت و مقام عوضش نکند، برداشت دیگری هم از این سخن امام صادق هست رفیق خودش اگر به مال و قدرت رسید عوض نشود، بعضی‌ها تا کارمند ساده هستند به همکارانش سلام می‌کند تا مدیر شد همه یادش می‌رود و کسی دیگری شد، وقتی به قدرت رسیدی باید بهتر باشی اخلاق، رفتار، معاشرتت، شایسته‌تر بشود بعضی‌ها اینجوری هست که ریاست این‌ها را عوض می‌کند، یک جهت دیگر این است که رفیق خوب نباید شما را برای مقام و قدرت و ثروت بخواهد بعضی‌ها دور بعضی‌ها جمع هستند برای موقعیت‌هایشان، پول‌شان. همین که شاعر که می‌گوید:

این دغل‌دوستان که می‌بینی، مگس هستند گرد شیرینی

حالا چون ثروت دارد حاج خانم و حاج آقا و تمجید می‌کند و اگر این ثروت برود جواب سلامش را هم نمی‌دهند، من نمی‌دانم در این شیراز و در این جمع یک عده یادتان هست از خطباء معروف این شهر مرحوم حاج آقای بلاغت بود می‌شناختید یک عده عزیزان ایشان را، دایی آیت الله العظمی مکارم شیرازی از خطباء برجسته بود و اواخر عمرش با مرحوم آیت الله والد به دیدنش رفتیم و ایشان مریض بودند در یک یا دوسال آخر عمرشان، به عنوان گلایه به حاج آقا گفت: حاج آقای حدائق من در شیراز برای بعضی از خانواده‌ها برای سه نسل‌شان منبر رفتم عمر بابرکتی هم ایشان داشتند بالای صدسال ایشان زندگی کردند گفت: بعضی از خانواده‌های شیرازی برای پدربزرگ‌هایشان هم منبر رفتم، برای پدرها و نوه‌هایشان هم منبر رفتم ببینید برای سه نسل  سخنرانی کرده‌اند و گفت: دوسال مریض شدم افتادم در خانه یک احوالی از من نگرفتند. تا سرکار هستیم احوالت را می‌پرسند، رفتی کنار دیگر سراغت را نمی‌گیرند، گاهی اوقات اعلامیه روی دیوار می‌بینند آقای فلانی فوت کرد، بابا مجلس یک و نیم سالش هست، یک سال هست که فوت کرد کجایی؟ لذا دنبال رفیق‌هایی باشید که پول و قدرت شما آنها را جذب نکرده باشد و شما را برای خودتان بخواهد، رفیق خوب کسی است طرف را برای خودش دوست دارد.

من اینجا یک داستان آموزنده‌ای از لیلی و مجنون بگویم این هم شنیدنی است محبت یعنی این می‌گویند یک وقتی کسی آمد مجنون را اذیت کند و گفت: آقای مجنون خبر داری لیلی شوهر کرده است. مجنون عاشق سراپانشناخته‌ی لیلی بود حالا در عشق و علاقه‌اش به لیلی حرف‌ها زدند می‌گویند مجنون گفته است اگر خون من را روی زمین بریزید رسم‌الخط خون من لیلی است، گاهی اوقات سگ روستای لیلی را می‌دید و می‌گفت بوی روستای لیلی می‌دهد آیا شما عاشق اینگونه دیدید؟ دختر فلانی را دوست دارد ولی ماشین پدر او را خراب می‌کند این چه محبتی هست؟! این را زیادی بشنوید خدا رحمت کند آیت الله حاج شیخ محلاتی می‌گفتند بعضی چیزهاست اگر بافتنی است خوب بافته‌اند و اگر یافتنی است خوب یافتند. این داستان اگر آموزنده است خوب بافتند و اگر یافتنی است خدا رحمت کند کسانی که سینه به سینه نقل کردند به ما رسیده است، خلاصه این آقا گفت: مجنون لیلی شوهر کرد، انتظار داشت مجنون خودزنی کند، ناراحت بشود یا ناسزا بگوید ولی مجنون گفت: لیلی شوهر کرد عیب ندارد این را خیلی آرام گفت. طرف قصدش اذیت مجنون بود ولی این مجنون ناراحت نشد، آن طرف گفت یک چیزی به تو بگویم؟ مجنون گفت: بگو. گفت: لیلی با میل خودش شوهر کرد، این دیگر خیلی سخت است یعنی یک عمر دل برای کسی گذاشتی که برایت ارزش قائل نبود و رفت با کسی دیگری ازدواج کرد اینجا علی القائده مجنون باید ناراحتی می‌کرد و ناسزا می‌گفت تا حرف دوم زدند صدای خنده‌ی مجنون بلند شد و قاه قاه خندید، طرف گفت: به تو دیوانه می‌گویند واقعا راست است تو می‌گویی لیلی را دوست داری و به تو می‌گویند لیلی با میل خودش شوهر کرد یعنی برایت ارزش قائل نبود و دیگری را انتخاب کرد و تو این همه به اوعلاقه داشتی و توجهی به تو نداشت و تو می‌خندی؟ این جمله را بشنوید و خیلی آموزنده است مجنون گفت: من لیلی را برای لیلی دوست می‌داشتم نه لیلی را برای خودم. زمانی که به من گفتی لیلی شوهر کرد یک خورده ناراحت شدم که شاید مجبورش کردند به ازدواج، اما خبردوم به من دادی که با میل خودش شوهر کرد خوشحال شدم.

 یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یک هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد

خیلی‌ از مردم خدا و امام زمان را برای خودش می‌خواهد نه برای امام زمان، زیارت آل یاسین می‌خواند مشکلات اقتصادی‌اش حل بشود، دعای فرج می‌خواند برای اینکه مریضت خوب بشود اشکالی هم ندارد باید اولیاء را واسطه کرد نه اینکه ما امام زمان را برای مشکلاتمان و عالی‌ترین ارادت این است امام زمان را برای امام زمان صدا بزنید این عشق واقعی است به جوان‌هایمان بگوییم دوست واقعی کسی است که تو را برای خودت بخواهد نه برای پول و مقام و موقعیت و روزی که این‌ها از تو گرفته شد تو را رها کند، وقتی مجنون فهمید با میل خودش شوهر کرده خوشحال شد این محبت واقعی است حالا دیدید بعضی‌ها می‌گویند می‌زنم و می‌کشم، یک خانم دختری گفت: ما یک خواستگاری داریم گفت اگر تو زن من نشوی خودم را می‌کشم، گفتم: این شوهر برای تو نمیشود و دروغ هم می‌گوید، این برای تو ارزش قائل نیست بلکه دنبال خودش است، این فردای زندگی هم می‌گوید اگر فلان کار نشود خودم را نمی‌کشم، کسی که برای خودش ارزش قائل نیست، مردم برای شما هم ارزش قائل نیست. اسلام حجاب می‌گوید خانمی که برای خودت ارزش قائل نیستی و زیبایی‌ات را به حراج گذاشتی چطور یک مردی به تو اعتماد کند که می‌توانی حرمت شوهرت حفظ کنی؟ اسلام می‌فرماید ظلم نکنید منی که ظلم می‌کنم و به خودم ستم می‌کنم به دیگران ستم نمی‌کنم، لذا آن کسی که برای خودش ارزش قائل نیست برای دیگران هم ارزش قائل نخواهد شد.

«وَ الرَّابِعَهً أَنْ لَا یَمْنَعَکَ شَیْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ»[18] رفیق خوب رفیقی است که در حد امکاناتش نسبت به کمک شما کم‌کاری نکند، یک جاههایی گیر می‌کنید قلمش، زبانش، ثروتش کار می‌کند و قدرت کمک دارد و اگر می‌تواند کار کند ولی دریغ می‌کند این رفیق خوبی نیست تا جایی که از شما بر می‌آید مشکل‌گشایی کند حالا بعضی‌ها یاد گرفتیم می‌گوییم مشکل خودت هست باید خودت حلش کنی.

«وَ الْخَامِسَهً أَنْ لَا یُسْلِمَکَ عِنْدَ النَّکَبَات [19]» در گرفتاری‌ها رهایت نکند در مشکلات چه کسانی اطراف‌تان هست، زمانی که مشکلی ندارد الحمدالله ولی زمانی که انسان بیمار است یا مشکل اقتصادی دارد، آن زمانی که انسان مشکل خانوادگی دارد و باید یک همفکری با او شود آن موقع ببینید چه کسانی سراغ‌تان می‌آید.

اینها معیارهای بایدهای دوستی از نگاه رئیس مذهب آقا امام جعفر صادق می‌باشد قطعا اگر رفیق با این معیارها قرار گرفت سلامت زندگی را رقم خواهد زد.

ایام فاطمیه است مقدمه‌ی عرض ادب به محضر حضرت زهرا یک جریانی من از عبدالزهرای کعبی بگویم، آقای عبدالزهرای کعبی از منبری‌های معروف عرب بود حالا یک جریانی آیت الله والد از عبدالزهرا داشتند در سفر عراق‌شان، زمان مرجعیت آیت الله العظمی حکیم بماند اما این داستان را از زندگی عبدالزهراء بگویم ایشان یک دهه‌ی اول محرمی بودند در بحرین از ما دعوت کردند به خاطر سخنرانی می‌گفت شب‌های چهارم یا پنجم بود یک آقایی از این پامنبری‌ها آمد به من گفت آقای عبدالزهرا ما شب تاسوعا در منزل‌مان روضه گرفتیم می‌خواهیم شما تشریف بیارید و یک روضه بخوانید، عبدالزهرا گفت: من وقتی ندارم و وقتم پر است و شب‌ها منبر دارم و موفق نیستم بیایم. گفت: آقای عبدالزهرا اگر نیامدی شکایتت را به حضرت فاطمه زهرا می‌کنم چنان قاطع این حرف را زد که عبدالزهرا کعبی می‌گوید من جا خوردم از این صفای باطن این فرد که با اخلاص تمام این حرف را زد. گفتم: آدرست کجاست؟ من تنظیم می‌کنم شب تاسوعا به منزل‌تان می‌آیم برای سخنرانی. ایشان گفت: شب تاسوعا به منزل ایشان رفتیم منزلشان از جمعیت پر بود، عمدتاً هم اهل سنت بودند و شیعه بود ولی اکثریت اهل سنت بودند، اقای صاحب مجلس که دعوت کرده بود دم در مجلس ایستاده بود و وارد که شدم این مرد گفت: آقای عبدالزهرا دو خواهش از شما دارم خواهشم این است که شما امشب که شب تاسوعاست، توسل به حضرت زهرای مرضیه پیدا کنید و از او روضه‌ی در و دیوار برای مردم بخوانید، عبدالزهرا گفت: به دو دلیل این روضه را امشب نباید خواند دلیل اول اینکه شب تاسوعاست و امشب در عالم اسلام همه دست توسل به جانب حضرت ابالفضل دراز می‌کنند، یک مقداری از این پامنبری‌ها اهل سنت هستند من روضه‌ی یورش به بیت ولایت و توهین به حضرت زهرا را در این جمعی که این‌ها اهل سنت هستند صلاح نیست، گفت: آقای عبدالزهرا منزل من است صاحب منزل من هستم و من از شما دعوت کردم من از شما می‌خواهم شما چه کار به مستمعین دارید.

عبدالزهرا گفت: من روضه توسل به حضرت زهرا پیدا کردیم این اقا دم در مجلس نشسته بود شروع به روضه خواندن کردم این دم دستش یک چندتا استکان بود و مدام به سرش می‌زد یامولاتی یا فاطمه، یا مولاتی یا فاطمه، که از حال او همه حالشان منقلب شد حتی اهل سنت مجلس هم منقلب شدند، آقای عبدالزهرا گفت: یک سروسرّی این فرد با حضرت زهرای مرضیه دارد این نوع ارادت و این نوع اهتمام و توجه شب تاسوعا یک مجلس روضه گرفته آن هم حضرت زهرا را یاد کنیم. روضه که تمام شد آقای عبدالزهرا نشستند جمعیت که خلوت شد به آن آقا گفت: من یک سؤال از شما دارم و من روضه زیاد خواندم و مجلس هم زیاد رفتم اما این اولین بار است که می‌بینم بانی مجلس نام حضرت زهرا می‌آید منقلب می‌شود این حالت را من تاحالا در کسی ندیدم سر و رازت  با حضرت زهرا چیست؟ این آقا گفت: آقای عبدالزهرا من از اهل سنت بودم در بحرین یک پسری داشتم و پسرم چهارسالش بود یک روز به من خبردادند که این پسرت یک سکه‌ی پولی را بلعیده و رفته و حالت خفگی پیدا کرده است و ما بچه رو بیمارستان بردیم و بچه از درد داشت می‌مرد، دکترها گفتند: این جای بدی این سکه قرار گرفته و حرکت هم نمی‌کند این را باید عمل کنید و چون سنش پایین است و عمل سختی هم هست شما این را منتقل به خارج کنید، من وضع مالی‌ام خوب بود و تاجر بودم گفت: از بحرین به آلمان تماس گرفتند و برای ما وقت گرفتند در یک از بیمارستان‌های هامبورگ آلمان که آنجا بچه را منتقل کنیم و دو سه روزه بچه را بردیم و این بچه بین مرگ و زندگی بود، پیوسته ناله می‌کرد و این سکه هم جای حساسی بود احتمال خفگی داشت و خودم را به آلمان رساندیم و آنجا یک دکتر مسیحی و بیمارستان هماهنگ شده بود و پرونده را که دید و بچه را برای اتاق عمل آماده کردند دکتر آلمانی گفت: یک امضایی بدهید این بچه شاید زیر عمل زنده نماند و اگر این بچه از بین رفت ما ضامن نباشیم، یک امضایی از ما گرفتند و بچه را برای عمل بردند و دستم کوتاه بود ناگهان یادم آمد که شیعیان بحرین وقتی گره به زندگی‌شان می‌افتد می‌روند درخانه‌ی فاطمه‌ی زهرا می‌روند یک دفعه این یادم آمد گفتم: یا فاطمه الزهرا اگر این بچه‌ی من را شفا دادی دو سه کار را قول می‌دهم انجام بدهم اول اسم این بچه را نام عزیزت حسین می‌گذارم، اسمش را عوض می‌کنم، دوم خودم و خانمم و هر چه از بستگانم می‌توانم شیعه می‌کنم، به یاد عزیزت حسین در دهه‌ی اول محرم یک شب مجلس روضه می‌گیرم ولی محور عزاداری‌ام خانم شما هستید، گفت: آقای عبدالزهرا تا این سه نیت را در دلم می‌گفتم بچه را بردند و در بسته و بعد از لحظاتی دکتر بیرون آمد و گفت پدر این بچه کجاست؟ من را نشان دادند و با عجله به سمتم آمد و گفت: عیسی مسیح را صدا زدی و کمک از ایشان گرفتی، گفت: معجزه شد این بچه الان روی تخت قبل از اینکه بیهوشش کند عطسه کرد و سکه برگشت. گفت: عیسی مسیح را صدا نزدم بانویی را صدا زدم که کار مسیحانه در عالم می‌کند، فاطمه‌ی زهرا را صدا زدم. بعد پسرش حسین را صدا زد و دیدم آن پسر آمد و گفت: این همان بچه است نامش را حسین گذاشتم هر شب هم در دهه‌ی اول محرم یک شب مجلس روضه‌خوانی می‌گیرم و روضه هم با محوریت حضرت زهراست.

گرنگاهی زهرا به ما کند دردها را دوا کند زهرا

کم مخواه از عطای بسیارش چه آن خواهی عطا کند زهرا

بر دل و جان ما صفا بخشد گر نگاهی به ما کند زهرا

همین عبدالزهرایی که نامش در مجلس بود می‌فرماید: یک شب خواب امام حسن و خواب امام حسین را دیدم در عالم خواب به من گله می‌کردند عبدالزهرا چرا روضه‌ی ما رو نمی‌خوانی گفتم آقازاده‌ها افتخار من روضه‌خوانی در خانه‌ی شماست بفرمایید کدام روضه را نخواندم فرمودند عبدالزهرا بخوان برای شیعیان ما وقتی به خانه‌ی ما یورش آوردند از یک طرف مادر ما بین در و دیوار ناله می‌کرد از یک طرف دشمنان دور پدر ما احاطه کرده بودند علی را در بند کشیدند برای شیعیان بگو ما فرزندان علی و فاطمه در صحنه منزل متحیر بودیم آیا به کمک پدر بشتابیم یا به جانب مادر برویم.

 یا رسول الله زهرا را ببین پشت در افتاده بر روی زمین

از فشار در شکسته پهلویش تازیانه عدو زد بر بازویش

همه بگوییم یا زهرا

اللهم صل علی فاطمه و أبیها و بعلها و بنیها بعددما أحاط به علمک

پروردگارا به عظمت زهرای مرضیه توفیق آن گونه زیستنی که مرضی ذات مقدس شماست در این فرصت‌های باقیمانده‌ی زندگانی به همه‌ی ما عنایت بفرما

والدین و ذوی الحقوق ما را ببخش و بیامرز و جوانان عزیزمان و فرزندان ما نسل ما را از فتنه‌های آخر الزمان محفوظ بدار، مشکلات عالم اسلام و عموماً نظام جمهوری اسلامی ایران خصوصاً مرتفع به خیر بفرما.

 

[1].کافی، شیخ کلینی،ج4، 695

[2] .فرقان، آیه28

[3].کافی، شیخ کلینی،ج4، 695

[4].کافی، شیخ کلینی،ج4، 695.

[5]. میزان الحکمه، شیخ محمد محمدی ری شهری، ج4، ص494.

[6]. میزان الحکمه، شیخ محمد محمدی ری شهری، ج4، ص494.

[7]. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة  ,  جلد۱۶  ,  صفحه۲۶۵

[8]. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة  ,  جلد۱۶  ,  صفحه۲۶۵

[9]. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة  ,  جلد۱۶  ,  صفحه۲۶۵

[10]. الأمالی (للصدوق) , جلد۱ , صفحه۶۶۹

[11]. الأمالی (للصدوق) , جلد۱ , صفحه۶۶۹

[12]. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱,صفحه۳۶۶

[13]. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱,صفحه۳۶۶

[14]. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱,صفحه۳۶۶

[15]. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱,صفحه۳۶۶

[16]. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱,صفحه۳۶۶

[17] بحارالانوار ج30 ص679

[18]. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱,صفحه۳۶۶

[19]. تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱,صفحه۳۶۶

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه