استاد حدائق روز چهارشنبه 9 آذرماه 1401 در مسجدالرسول(ص) قصردشت به بیان ادامه سلسله مباحث عاشورا و مهدویت پرداختند
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحيم: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
عرض شود که اين حضور در مساجد من دو شب قبل در مسجدالنبی گفتم نبايد به شما بگويم بياييد برای مسجد کار کنيد، دلتان برای خودتان میسوزد کار کنيد، روايتی را خواندم حالا وقت مجلس را نمیگيرم، فقط يک قسمتش را میگويم رسولالله فرمود بالا سردرب ششم بهشت، اين را بنويسيد تا برسيم انشاءالله همهمان برويم بهشت ورودی به بهشت بالای سردربها و ورودی جهنم مطالبی نوشته شده بالای سردرب ششم بهشت چهار مطلب نسبت به مسجد است، يکی از آنها اين است که دوست دارند قبر آنها وسيع باشد زمانی که میميرند در مساجد حضور بيشتر پيدا کنند، ما گاهی اوقات تلگرافی میآييم تلگرافی میرويم، رسولالله فرمود مؤمن در مسجد مثل ماهی در آب است: «المؤمن فی المسجد کالسمک فی الماء»[2] يعنی مؤمن وقتی میآيد در مسجد مثلی که تازه افتاده در آب ماهی که در آب افتاده، نشاط او، شادابی او، لذت او در خانه خداست نعوذ بالله منافق در مسجد مثل پرنده در قفس است: «و المنافق فی المسجد کالطير فی القفس»[3] پرنده ديديد پرپر میزند در برود آقا تعقيبات را کمتر بخوانيد کار داريم نماز را خيلی طول داديد ما کار داريم بابا وقت بگذار برای خودت تا نتيجه بگيری در زندگی لذا حالا اين حضور و آمدن در مساجد، نشستن شما آثارش را بعد از رفتن میبينيد که در خروجی از دنيا اين آثار و برکات جلوس شما در مساجد، حضور شما در مساجد، میخواهيد قبرتان روشن باشد، برای مساجد اسباب روشنايي بخريد بلی حالا بعض مساجد بانيان خير دارد الحمدلله هستند اداره میشود اما ما میخواهيم يک سهمی داشته باشيم ما هم يک نقشی داشته باشيم آنهايي که مساجد را نظافت میکنند تميز میکنند مسجد خادم دارد وظيفه خادم هم هست اما آقا من اگر دلم برای خودم میسوزد من هم نقشی داشته باشم نظافت مسجد مانع میشود از اينکه اين بدن زير خاک مورد هجوم مور و موريانه قرار بگيرد بدنها را اينجا بايد بيمه کرد، ذکريا، انبياء، الياس نوع انبياء اينها خدام مسجد بودند بنيانگذاران مسجد بودند بانيان مسجد بودند حضرت ابراهيم حضرت آدم حضرت اسماعيل پيامبر اکرم، نياکان و اجداد رسولالله لذا اين آمدن در مساجد در جلسات اينها برکات معنوی دارد انشاءالله اين جلساتی هم که منعقد میشود اطلاع رسانی کنيم ديگران را هم واسطه خير بشويم، يک وقت حالا خود من شرائط گرفتن مجلس ندارم، ولی زبان که دارم: «وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[4] آقا فلانجا مجلس است فلانجا دعای ندبه است فلانجا راهنما بشويم حداقلش اگر نيايند شما ثواب گفتنتان را خدا به شما میدهد اين يک حداقل کار است: «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ[5]» خدا از همه شما جمع محترم و همه بانيان خير و همه عزيزانی که خدمت میکنند در ترويج معارف اهلالبيت و گسترش شعائر دينی به شايستهترين وجه پذيرا باشد و به نظر قبولی برساند صلوات غراتری ختم نماييد.
سخن پيرامون اين فراز از سخن سيدالشهداء بود که از شباهتهای امام عصر با حضرت ايوب: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[6] به همين مناسبت جلسه گذشته آيهای از سوره مبارکه البقره آيه 155 و 156 قرائت شد که در اين آيه شريفه امام صادق مصاديق آيه را در تأويل، تفسير آيه فتن آخرالزمانی هم نام بردند، که در آخرالزمان خداوند جامعه بشری گرفتار میشود، به اين نقص اموال را حضرت خوف را فرمودند سلاطين ظالم گرسنگی را گران شدن قيمتها و اجناس و کالاها فساد در تجارت و انفس: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ»[7] مرگهايي ناگهانی که اصلاً در روايات داريم که بلاء گسترش پيدا میکند حالا يک جلسه استقلالاً من يک حديثی از امام صادق برايتان میخوانم بيش از بيست مورد امام صادق میفرمايد اينها اتفاق میافتد که الآن هم بخش عمده اينها اتفاق افتاد، و در روايت هم داريم آن قدر بيماریها گسترش پيدا میکند که دو سوم مردم روی زمين در اثر اين وبا، وبا يعنی بيماریهای عمومی، همين کرونا را در همين اخير در رسانههای عربی میگفتند وبا يک بيماری شايع عمومی، بيماریهای عمومی میآيد که گاهی میبينيد متخصصش هم نمیفهمد، شما در همين جريان کرونا چقدر پزشکها رحمت خدا رفتند چقدر پرستارها فوت کردند بالاخره بلاء وقتی میخواهد بيايد میبرد همه را اين از نکاتی است که در آخرالزمان اتفاق میافتد که راوی میگويد ما محضر امام صادق بوديم گفتيم آقا دو سوم مردم میروند امام صادق فرمود دوست نداری در آن يک سوم باقی مانده باشی که از اصحاب و ياران و درک دولت کريمه بکني، حالا يک سری آسيبهايي است که الآن ما داريم می بينيم ازدواج با حيوانات، امام صادق میفرمايد سگبازی ازدواج با حيوانات آقايون اين روايت را بايد با آب طلا بنويسيد اين روايت مربوط به بيش از هزار و چهار صد سالی قبل امروز در کشورهاي اروپايي ازدواج با حيوان را قانونی میکنند با افتخار میرود با سگ ازدواج میکند با افتخار میرود با حيوان ازدواج میکند روايتی که امام صادق هشدارش را قرنها قبل داد به کجا دارد میرود بشريت، اينها البته خدا رحمت آيتالله حائری را میگفتند اينها نويد بخش ظهور است اينها را که شما میبينيد داريد نزديک میشويد، همجنس بازی، مردها خودشان را مثل زنها درآوردند، زنها خودشان را مثل مردها در آوردند، رباخوری بشود اصل، قرآن برود در حاشيه و موارد ديگر من حالا متن حديث مفصل است چون امشب شام ميلاد حضرت زينب هم هست پاس ادب و احترام به اين بانوی بزرگ را هم بايد داشت در اين حديث من وارد نمیشوم حديث را يک جلسه مستقلاً به آن حديث میپردازيم که چه میشود در آخرالزمان که نوعاً هم داريم اينها را میبينيم اتفاق افتاده اين وقايع، کانون خانوادهها متزلزل میشود مفاسد اخلاقی گسترش پيدا میکند صداقت و راستگويي میرود در حاشيه، اخلاق و فضيلت فراموش میشود اين بماند اين حديث در بحث فتن آخرالزمان در روايت داريم امام میفرمايد ستم همهجا فراگير میشود ظلم ستم گسترش پيدا میکند دين بیمحتوی میشود يعنی طرف میگويد ديندار هستم ولی در عمل نشان نمیدهد ديندار است، نماز شب میخواند ولی میبينيم اخلاق دين مداری میرود در حاشيه، در روايت دارد همانند ظرفی که وارونه شده، دين ديندارها میشود مثل ظرف وارونه شده، ظرف هست اما داخل اين ظرف محتوايي نيست چيزی نيست خب اينها از فتن آخرالزمان و علائم آخرالزمان.
امام صادق آن آيه شريفه 155 البقره و 156 را که خداوند پنج نوع ابتلاء را نام میبرد حضرت فرمودند اينها اشاره به آخرالزمان هم هست، و بعد قرآن میفرمايد: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرين الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[8] صابرين را بشارت بدهيد کسانی که در اين جريانات صبورند شکيبا هستند بردبارند و باورشان اين است که همه چيز از خداست بازگشت همه به سوی خداست، اين آيه 156 اما آيه 157 و بعد هم بپردازيم به شخصيت حضرت زينب، خدا در آيه 157 میفرمايد: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»[9] عجيب است اين آيه، سروران عزيز در قرآن خدا هرکجا بشارت هدايت میدهد مشروط است و قطعی نيست مثلاً آيه 200 سوره مبارکه آلعمران: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»[10] خدا يک دستور چهار مادهای را به تمام مؤمنين میدهد اين آيه از آيات مهدوی در قرآن است خدا يک دستور چهار مادهای میدهد میفرمايد اگر اينها رعايت کرديد اميد اين است که هدايت بشويد، رستگار بشويد، در برابر واجباتتان صبور باشيد، در برابر گناهان: «صابِرُوا»[11] صبور باشيد، امام باقر میفرمايد: «صابِرُوا»[12] اشاره به عدو هم هست، در برابر دشمنانتان بابا بازی نخور، فريب نخور دشمن دورت نزند، مردم زمان امام حسين بنی اميه دورانشان زدند به اسم اسلام امام مسلمين را کشتند اينها برای لای کتابها نيست، امام سجاد میفرمايد همه اينهای که آمدند کربلا در قتل امام حسين شرکت کردند قربة الی الله آمدند، ببين چه کار کرده بود تبليغات من امروز در جمع از معلمهاي يکی از نواحی شيراز در يکی سالنهای آموزش و پرورش سخنرانی داشتم مايه تأسف است معلم آمده میگويد آقا ما سر کلاس جرأت نمیکنيم بگوييم بسمالله الرحمن الرحيم، کجا داريم میرويم، اين بچههای مقطع ابتدائی، پدر و مادرشان چه کسانی هستند؟ گوششان سپردهای به چه سخنانی است بلی در خانهها ماهواره و تبليغات بيگانه و اين بچه بیچاره هم ده دوازده ساله معلم میخواهد با بسمالله همين امروز يکی از معلمها به من گفت، در اين سالن فرهنگيان: «إِلَى أَيْنَ تَذْهَبُونَ؟»[13]خب فردای من و شما دست همين بچههای امروز است جامعهتان را همينها میخواهند اداره کنند، مديران شما همينها میخواهند باشند پدر و مادران فردا اينها هستند پدر و مادرها دارند چه کار میکنند؟ غافل هستيم رها کرديم دشمن را داريم نگاه دوستی میکنيم، قرآن نمیفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ»[14] اين فقط برای لای همين قرآن فرسوده شده همين است که امام صادق فرمود در آخرالزمان قرآن فرسوده میشود يعنی استفاده نمیشود فرسوده يعنی میرود جای ديگر استفاده هم اگر شده استفاده درست نشده رها میکند قرآن را، ما دشمن را داريم نگاه دوستی میکنيم، گاهی اوقات حرف دشمن را صحيح میدانيم حرف دوست را باطل و چقدر ما آيات داريم در قرآن که خدا نهی کرده اين مسائل را.
سروران عزيز قرآن میفرمايد در اين آيه 157 البقره به طور قطع میفرمايد کسانی که صابرند هدايت شدهاند خيلی عظمت دارد اين آيه، در آيه 200 آلعمران آيههای ديگر خدا میفرمايد: «لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُون»[15]، «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»[16] اميد اين است که رستگار بشويد اميد اين است که هدايت بشويد ولی در اين آيه خدا میفرمايد قطعاً رستگار هستيد اگر صابر باشيد، و خداوند در قرآن يکجا میفرمايد درود من بر شخص شخيص پيامبر: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً»[17].
مورد ديگر در آيه 157 خدا میفرمايد صلوات من بر صابرين است، يعنی اگر کسی صابر شد میآيد اينقدر رشد میکند که شايستهای درود خدا میشود: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»[18]درود خدا و رحمت خدا بر اينها باد من يک نکته هم عرض کنم امروز در جامعه اسلامی صابرين را بايد تجليل کنيم، چون خدا تجليل کرده حالا حضرت زينب اسوه صابرين است اين را من مقدمه قرار دادم که ورود در بحث موضوع اين ايام اين بزرگ بانوی عالم اسلام کنيم، گرچه حضرت زينب دهها ويژگی را بزرگانی که قلم به روی کاغذ آوردند و شخصيت حضرت زينب را بررسی کردند ذکر کردهاند يکی از عظمتهای حضرت زينب بعد صبر و شکيبايي ايشان است در تقوی، در علم، در شجاعت، در ادب، در فصاحت، در بلاغت، در سخاوت، اصلاً اين خانم ممتاز تاريخ است:
زن مگو مرد آفرين روزگار، زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبين، زن مگو دست خدا در آستين
خدا میفرمايد کسانی که صابرند درود من خدا بر آنهاست رحمت ما بر آنهاست و اينها هدايت شده هستند: «أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»[19]قطعاً اينها هدايت شدهاند لذا اگر کسی را ديديد هدايت شده بايد تجليلش کنيد، يک جريانی را يک وقتی عرض کردم در يک صبحی خدا دو صحنه متفاوت را در دارالرحمه شيراز به ما نشان داد، آقايي از فرهنگيان شيراز فرزند نوزده سالهای او برای نجات دادن يک فردی که داشت غرق میشد در سدّ پريده بود آن را نجات داد، خودش غرق شد، چه جوانی؟ جوانی که در سن سيزده سالگی و شانزدهسالگی دوتا نامه به آيتالله العظمی بهجت نوشته بود من دستخط آيتالله العظمی بهجت را خودم ديدم، در سن سيزده سالگی يک سؤالی از آيتالله بهجت پرسيده بود يک سؤال اخلاقی، تربيتی عرفانی، آيتالله بهجت زيرش نوشته بودند بسمهتعالی من يعنی آيتالله العظمی بهجت افتخار میکنم که در زمانی که زندگی میکنم که نوجوانهای مثل شما زندگی میکند يک چنین نوجوانی اهل نافله شب بعد دانشجوی ممتاز، برای نجات جان کسی رفت داخل آب، خودش فوت کرد، واقعاً ضايعه بود، فرزند آقای حاج محمدجعفر تقوايي، آقای تقوايي از دبيران خوب آموزش و پرورش بود ما رفتيم برای تشييع و نماز ايشان در ورودی دارالرحمه کنار غسالخانه ديدم يک آقايي مثل رستم هيکل قوی و درشتی داشت اين کنار در غسالخانه ايستاده بود میرفت عقب میآمد جلو، خودش را میزد در در غسالخانه توهين به خدا میکرد، میرفت عقب میآمد جلو، میزد خودش را در در غسالخانه دشنام به امام حسين میداد ای حسين فلان فلان شده، ای خدايي چنين و چنان همه فاصله گرفته بودند کسی نزديکش نمیرفت يکی از اينهای که همراه ما بود گفت حاج آقا برويد يک نصيحتش بکنيد گفتم مگر تو خولی، عاقل باش، اين دارد به خدا فحش میدهد، اين دارد به سيدالشهداء جسارت میکند، نهی از منکر هم يکجايي بايد بکنی که احتمال خطر نباشد، گفتم بلی در يک صورت با او حرف میزنم گفتم اگر هنر داريد برويد بگيردش سهچهارتا بشويد بگيردش که ديگر رفع خطر بشود، میروم جلو بهش میگويم ببين آقا خدا مادر تو را که برد برد، بابايت اگر زنده است بابايت را هم میبرد، تمام کس و کارت را هم میبرد خودت را هم میبرد فضولی موقوف، دروری میگويي، البته کسی جرأت نکرد بروند بگيردش، اين صحنه را من ديدم، رفتيم برای تشييع اين جوان اين صحنه متفاوت را هم ببينيد اينها را بايد تجليل کرد، آقا نماز خوانده شد آوردند جسد را برای خاکسپاری، تمام اين کسانی که آمده بودند زار میزدند، بستگان اين جوان، و گفتيم ثمرات يک جهتش هم فقدان و داغ جوان است، جزء سختترين آزمونهاست همه داشتند گريه میکردند اما اين پدر لباسش را هم عوض نکرده بود با همان لباس معمولی آمده بود پايين قبر ايستاده بود داشتند قبر را آماده میکردند يک مداحی هم داشت در بلندگو میخواند اين مداح خوش انصاف ديد اين پدر گريه نمیکند عمداً میخواست اين پدر را به گريه بيندازد میگفت آقايي فلانی ديدی پسرت را داماد نکردی، ديدي مجلس عروسی برايش نگرفتی حالا بيا بگذاريش در حجله قبر آقا اينها را میگفت مردم زار میزدند من کنار دست اين پدر ايستاده بودم ديدم فقط میگويد الحمدلله ربّ العالمين خدايا شکرت آنگونه که پاک تحويل گرفتم پاک تحويل دادم پدرها تا آن حدی که در تربيت بچهها غفلت کرديم بايد جواب بدهيم مادرها تا آن حدی که مادر کوتاهی کرده قيامت بايد پاسخ بدهد، خدا میفرمايد سالم دادم تحويلت چه کار کردی؟ بچهای ابتدايي بايد بگويد چرا بسمالله میگوييد به معلم، اينها در کدام خانه دارند بزرگ میشوند، من رفتم به اين مداح گفتم مرد حسابی تو به مردم بگو از اين پدر ياد بگيريد بابا صابر را بايد تجليل کرد خدا تجليل میکند: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»[20]اگر ديديد يکجايي ديد کسی شکيبايي میکند صبوری میکند استوار است در برابر سختیها اين را بزرگش کنيد بيان کنيد به ديگران بگوييد گفتم شما به جايي که بگويي مردم از اين پدر ياد بگيريد ببينيد چگونه صبور است؟ تو عمداً میخواهی نمک به داغ و آلام درونی پدر بپاشی، در مصائب میگويند دعوت به صبر کنيد، نه اين آتش فقدان اين عزيز را شعلهورتر کنيد اين دوتا صحنه را من در يک روز در دارالرحمه ديدم خدا نشان داد اگر آن بیمعرفتی بیادب هست با معرفتهای اين جوری هم هست: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»[21].
خب دوره آخرالزمان صبر و شکيبايي يکی از توفيقاتی است که میتواند زندگیها را به سلامت گذران کند، صبر در روايات داريم سهجا توصيه شده صبوری کنيد، يکی صبر در برابر مصيبت، دوم مرحله سختتر و دشوارتر صبر در برابر طاعت و مرحله بالاتر و دشوارتر صبر در برابر معصيت و گناه است، اين ديگر خيلی هنر میخواهد بعضیها میبينيد نماز را خوب میخوانند نماز اول وقت، غيبت هم الی ماشاءالله حج میرود، کربلا میرود صبر در طاعت دارد، صبر در مصيبت دارد، اما در برابر گناه صبور نيست، بعضیها در مصيبت صبورند، در طاعت صبور نيستند، سختیها را صبر میکند مصيبتها را تحمل میکند اما در واجبات میگويد حوصلهاش را ندارم نماز اول وقت نمیرسيم آقا خمس بده، حالا خدا انشاءالله توفيق بدهد آينده حساب میکنيم میدهيم بعضیها اين جوریاند در يک جاهايي صبر دارد، در مصيبت صبر دارد، اما در طاعت صبر ندارد در مصيبت و طاعت صبر دارد در معصيت صبر ندارد.
راهکار رسيدن به اين صبوری چيست؟ که خدا میفرمايد اگر صبور بوديد درود من بر شما، من يک جمله از فرمايشان اميرالمؤمنين عرض کنم بعد تطبيقش کنيم با زندگی حضرت زينب سلامالله عليها، ابتدایترين مرحله صبر حالا لذا تا میگوييم صبر ذهنها تبادر پيدا میکند به صبر در برابر مصيبت تا میگويند صبر کن، فکر میکنند فقط در مصيبت بايد صبر کرد و حال آنکه اين دوره مقدماتی صبر است سرطان مصيبت مشکلات اقتصادی مصيبت، فقدانها و فوتها مصيبت، فراز و نشيبهای اقتصادی مصيبت، حضرت ايوبی که بحث ما بود: «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ»[22] از دست دادن بچهها، مزارع، طيور، حيوانات اينها مصيبت، بعضیها در صبر دربرابر مصيبت خيلی خوب میدرخشند چرا؟ اميرالمؤمنين میفرمايد راهش اين است: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ الْمُصِيبَاتُ»[23] حضرت میفرمايد اگر در دنيايتان وابستگی پيدا نکرديد مصيبتها برايتان سبک میشود حاجی آقا به خودت وابسته نباشد، که اگر گفتند بيماری لاعلاج داری دنيا را پايان يافته نبينی، مرحوم امام آخرين نماز شب قبل از عمل جراحیاش را سيمای جمهوری اسلامی بارها نشان داد، سوند به امام وصل بود سيروم به امام وصل بود، امام ايستاده نافله شبش را خواند بعضیها يک سردرد میگيرند خدا را میبرند میکشند به حساب خدايا بچهما بايد بیکار باشد مزد ما اين بود، خدايا ما يک مسجدی، ما يک متدين مايي که هيئتی هستيم مايي که حلال و حرام را دقت میکنيم ما بايد اين جوری سرمان بيايد؟ چه خبر است اينجا آزمايشت میکنند چرا بعضیها میبرند؟ يک خانمی به من گفت، آقای حدائق رفتم تهران استخدام بشوم کارم نشد برگشتم هرچه کتاب قرآن و دعا بود از خانه بيرون کردم، گفتم خدايا از ما اين جوری حمايت میکنی منی قرآن خوان، منی نمازخوان، من بايد بروم استخدام نشوم پس خدايا شما حواست به ما نيست ما هم میگذاريم کنار، چرا؟ چون وابسته به خودم هستم نه به خدا، گاهی اوقات به بچهمان وابسته هستيم گاهی اوقات به پول وابسته هستيم گاهی اوقات به خانه وابسته هستيم گاهی واقت به مقام وابسته هستيم، از اين وابستگیها بايد رهايي پيدا کرد زينب به هيچ چيز جز خدا وابسته نبود زينب حسين را برای خدا میخواست ببينيد اينها درس زندگی است حضرت زينب عشقش به امام حسين برای خدا بود، من يک گوشههای مجبورم از تاريخ حضرت زينب بگويم گرچه خاطر شما عزيزان مکدر هم میشود از اين مروری بر اين تاريخ سخت دوران زندگی اين بزرگ بانو اما به عنوان درس بايد گفت، اين صحنه را بشنويد بعد از ظهر عاشوراست سيدالشهداء را هم به شهادت رساندند، اين خانم اول زائر امام حسين است هيچ کس در زيارت امام حسين بر حضرت زينب سبقت نگرفته، آمد کنار قتلگاه آثار جرم و جنايتها را کنار زد با بدنی رو به رو شد که عريان بود، من بعضی از نقلهای مقتل را در عمرم تا الآن رو منبر نخواندم جرأت هم نمیکنم بخوانم میدانيد چرا؟ اگر خوانده شد بايد پای روضه بميرند مردم، قصهای تعريف نمیکنيم، بايد جان بدهند پای اين روضه، بر امام حسين چه گذشت در قتلگاه بماند؟ يک در صدها جنايتی که اينها کردند جرأت گفتنش را انسان ندارد با اين پيکری که روی سينه پيغمبر جايش بود اين نامردمان چه کردند؟ انگشت را با انگشتر بردند، زينب آمده با اين بدن رو به روست بدن عريان سر در اين بدن نيست صدها جراجت به اين بدن وارد شده، حضرت سکينه همراه عمهاش زينب بود حضرت سکينه پدر را نشناخت، گفت: «يا عمتاه هذا نعش من»[24] اين بدن بدن کيست؟ دختر نشاخت پدر را، که حضرت زينب فرمود: «هذا نعش ابيک الحسين» [25] اين بدن بابايت حسين است، میبينيد خانم چه کار کرد؟ من دارالرحمه يک آقايي را میخواستند دفن کنند از داخل تابوت آوردنش بيرون خواهرش آن عقب جمعيت ايستاده بود تا کفن برادر را ديد بیهوش شد اين زينب کيست؟ دست برد زير اين بدن بدن را بلند کرد، يک مقداری اين بدن را از سطح زمين بلند کرد، سر به آسمان بلند نمود: «اللهم تقبل هذا القلیل القربان»[26]، خدايا اين قربانی را از ما بپذير حضرت زينب عشق به امام حسين برای خدا بود، همراهش با امام حسين برای خدا بود، اين درس امروز است درس صاحب امروز است زينب به بشريت تا ابديت آموخت مردم امامتان را هم برای خدا دوست بداريد.
پيغمبر يک روز در مسجد نشسته بودند يک پدری با يک نوجوانی هشت نه سالهای آمدند محضر رسولالله بعد از احوالپرسی و سلام پيغمبر رو کردند به آن پسر، بايد اولاد اين گونه تربيت کرد، میگويي بابايت را بيشتر دوست میداري، يا موتور سکليت؟ میگويد موتور سيکلت، من خودم شنيدم خودم ديدم، پيغمبر فرمودند پسرجان من را بيشتر دوست میداری يا بابايت را؟ تربيت خوب يعنی اين، حالا بچههای ما بودند اگر با سياست میخواستند حرف بزنند میگفتند هردويتان را بیسياست میخواستند حرف بزنند میگفتند بابايمان بابايمان خرجمان را میدهد رسيدگی میکند رسولالله چه کار کرده؟ اما ببينيد اين نوجوان چه گفت؟ عرض کرد يا رسول الله من شما را بيش از پدرم دوست میدارم؟ پيغمبر فرمودند چرا؟ گفت چون احترام به پدر را از شما آموختم، رسولالله فرمودند آفرين بر تو، روايت هم داريم، روايت داريم مؤمن واقعی کسی است که پيغمبر فرمود، مؤمن واقعی کسی است رسولالله فرمود که من پيغمبر را بيشتر از خودش دوست بدارد، فرزندان من را بيشتر از فرزندانش دوست بدارد يعنی مؤمن واقعی کسی است که بگويد امروز رضايت امام زمان از رضايت بچههايم مهمتر است اين مؤمن واقعی است، مؤمن واقعی کسی است که بگويد رضايت پيغمبر از رضايت خودم مهمتر است، گفت يا رسولالله ما احترام به پدر را از شما آموختيم، پيغمبر فرمودند آفرين بر تو، فرمودند سؤال دومی ازت میپرسم من را بيشتر دوست میداری يا خدا را؟ اينجا ديگر قاعدتاً بايد میگفت هردو را شما رسولالله آن پروردگار، عرض کردم يا رسولالله ما شما را هم برای خدا دوست میداريم، رسولالله آن را گرفتند در آغوششان بوسيدند فرمودند مسلمانها بچههايتان را اين گونه تربيت کنيد ما ارادتمان بايد به يکديگر برای خدا باشد زمانی که کسی از خدا فاصله گرفت بايد ازش فاصله گرفت، خدا به حضرت نوح میفرمايد پسرت فاصله گرفتی: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[27] اين ديگر عمل غير صالح است رهايش کن، شوهر از خدا فاصله گرفت آسيه از شوهرت فاصله بگير: «وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ»[28] دعا کرد خدايا ما را از فرعون و کارهايش نجات ببخش، چه میشود بعضیها اين قدر عظمت پيدا میکنند؟ میشود زينب ولی خدا را هم برای خدا دوست میدارد اين ثمره همان وابسته نبودن است زهد است، مردم خانه داشته باشيد پول داشته باشيد اولاد داشته باشيد وابسته نباشيد: «حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِم»[29] روايت داريم اين محبتها آدمها را کور میکند، کرّ میکند ديديد بعضیها ديگر گوششان شنوا نيست روی يک مواردی حرف ديگر نمیشنود میگويد آقا فلانی اشتباه کرد میگويد اين چيزها در گوش من نمیرود آقا ببين دارد خطا میکند: «يُعْمِي»[30]نابينا میشود در برابر ديدن خطاها چون وابسته است، زينب اسوه زهد بود، باز اين تاريخ را من عرض کنم، معذرت میخواهم باز خاطرها مکدر میشود زمانی که حضرت زينب از شام برگشت مدينه با شوهر پسر عمو دختر عمو بودند عبدالله ابن جعفر گفت خانم من يک چيزهايي از عاشورا و کربلا شنيدم میخواهم از خودتان بشنوم، گزارشهايي را گرچه فقط يکجا در تاريخ دارد حضرت زينب برای عبدالله ابن جعفر گله کرد از سختی سفر خيلی مهم است، که عبدالله ابن جعفر گفت خانم در اين سفر چه گذشت بر شما؟ زينب سلامالله عليها از کربلا نگفت از آن همه مصيبت حرف نزد، فقط به عبدالله ابن جعفر گفت برای من سخت آمد در مجلس يزيد ما را جلو نامحرمان حاضر کردند، خانمهای مسلمان چه کار داريد میکنيد؟ زن، زندگی، آزادی، اسلام با زن مخالف است اسلام با آزادی مخالف است اسلام با زندگی مخالف است اين شعار اسلام است عظمت ارزش هويت اعتبار، شخصيت زن را پيغمبر به زن برگرداند شلوار چاکدار میپوشی داخل خيابان برای چه؟ میخواهی چه را نشان بدهی، البته من همينجا هم عرض کنم مسئولين ما مسئولاند اين وظيفه مسئولين ماست وظيفه قوه قضائيه قوه مجريه، قوه مقننه، اينها بايد بيايند سر کار، مردم وظيفهشان تذکر است و اخلاق اجراء قاطعيت کار مسئولين است نبايد رها بکنيم رها کردم وضع از اين بدتر میشود، کار به جايي میرسد که لخت میآيند در خيابان رها کرديد همين خواهد شد پله پله، آقا ما جامعه حق همه است حرمت جامعه نبايد شکسته بشود با يک شعار فريبندهای که دشمنان اسلام دارند سر میدهند بعضیها فريب خوردند من هم در طائفهای خودم عدهای فريب خوردهای هستند به ايشان حرف نمیزنم، من هم کار نمیکنم آنچه که حضرت زينب رنج برد در اين سفر از آغاز مدينه تا پايان به مدينه برای عبدالله ابن جعفر نقل کرد گفت فقط يکجا برای من خيلی گران تمام شد در مجلس يزيد بود از زندان حرف نزد از آتش زدن خيمههای سيدالشهداء سخن نگفت، از شلاق خوردنها سخنی به ميان نياورد، از گرسنگیها حرف نزد، فقط دغدغه حضرت زينب اين بود ما را در يک مجلسی آوردند نامحرمها نشسته بودند ما را بردند جلو همه، اين برای من سخت تمام شد، خب به عبدالله ابن جعفر اين را گفت عبدالله ابن جعفر يکچندتا سؤال پرسيد گفت خانم من شنيدم شما هرکدام از اين شهدای بنی هاشم که شهيد میشدند میرفتيد استقبال امام حسين؟ گفت بلی، گفت چرا استقبال بچههايت نرفتی؟ پسرهايت در کربلا شهيد شدند، اينها وقتی شهيد شدند گفتند شما از خيمه اصلاً خارج نشدي کيست اين زينب؟ فرمود عبدالله ابن جعفر عاشورا کربلا نبودی حسين خيلی تنها شد، من وقتی گفتم فرزندهايت شهيد شدند دارند میآورند از خيمه بيرون نرفتم، گفتم يک وقتی سيدالشهداء میبيند يک مادر داغديده دارد میآيد شايد امام حسين احساس شرمندگی کند، نشستم داخل خيمه، گفت برای علی اکبر که شما وسط ميدان رفتی؟ گفت من ترسيدم امامم کنار پيکر جوانش جان بدهد، رفتم تا وسط ميدان به دنبال سيدالشهداء فرياد میزد زينب: «وامحمداه وا عليا»[31] کيست اين خانم؟ نسبت به عزيزان خودش آنگونه نسبت به علی اکبر اينگونه اينها همهاش زهد است وابسته نيست، عزيزان اسلام میفرمايد در دنيا باشيد با دنيا نباشيد، زهد امام صادق فرمود يعنی وابسته بودند اينها امانت است دنيا دست به دست میچرخد اين خانهها شرکتها کارخانهها حوزههای علميه دانشگاهها قبل از ما کسانی بودند بعد از ما هم کسانی ديگر هستند اينها دست به دست میچرخند شما همين خيابان قصرالدشت ببينيد بعضی از اين درختها سابقه هشتاد سال صد سال عمر دارد، چه کسانی اينها را غرس کردند؟ چه کسانی اينها را بزرگ کردند کجا رفتند؟ اميرالمؤمنين به مدائن رسيد، امارتهايي مداين را که ديد فرمود: «أَيْنَ سَاكِنُوكِ؟ أَيْنَ بَانُوكِ؟»[32] چه کسانی در اين خانهها زندگی میکردند کجا رفتند آنهايي که اينها را ساختند معمارها کجا رفتند؟ صاحبان اصلی کجا رفتند؟
اين ملک که میبينی گاه از تو و گاه از من، جاويد نخواهد ماند خواه از تو و خواهم از من
زهد سلامت زندگی میآورد آدم وقتی وابسته نشد، در بيماری در مشکلات اقتصادی در مشکلات اجتماعی رنگ عوض نمیکند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[33] اگر کسی اين جوری شد صلوات خدا شامل حال اوست اين راهکار اول، صبر در مصيبت که ابتدايترين مرحله صبر است.
يک درجه میآييد بالاتر صبر در برابر طاعت صبر در برابر طاعت از صبر در برابر مصيبت سختتر است اميرالمؤمنين میفرمايد اگر میخواهيد در طاعتتان صبور باشيد نماز قضاء روزه قضاء خمس نداده، زکات پرداخت نشده، حج نرفته، در کارنامهها نماند راهش اين است که حضرت میفرمايد: «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي] إِلَى الْخَيْرَاتِ»[34] حضرت میفرمايد مرگ يادتان نرود آقا معلوم نيست باشی و اين کارها را بکنی، هی نگو فردا و فرداها اميرالمؤمنين فرمود به خودتان نگوييد فردا و فرداها اين کار را میکنم: «لا تقول غداً بعد غد» ، هی فردا و فردا نکنيد بعضیها بودند که حضرت میفرمايد با همين فردا و فرداها کردن واجباتشان زمين ماند زمانی بيدار شدند که رو تختهای تابوت داشتند اينها را میبردند قبرستان که ديگر سرمايه ز کف رفت و تجارت رفت، آقا کارت را همين امشب انجام بده، فردا دير است واجب زمين ماندهای داری الآن نماز قضا شده داري بسمالله حق الناسی به گردنت است اداء کن شايد خوابيدی بيدار نشدی، ورثه انجام ندادند، صبر در برابر طاعت راهکارش را اميرالمؤمنين میفرمايد: «سَارَعَ [فِي] إِلَى الْخَيْرَاتِ»[35] يک خانم متدينهای مؤمنهای است در همين شهر گفت حاجی آقا ما يک عمويي داشتيم بسيار آدمی خوبی بود يعنی اخلاقش خوب بود زحمت کش بود زن و بچه دوست بود همه چيز رديف ولی تاريک الصلاة، آقا ببينيد ماجاهای که اصل را ول کرديم به فرع پرداختيم، بابا اصل خداست، اول خدا و به اعتبار آن خدا خلق خدا. به اين عمو میگفتم عمو تو همه چيزت خوب است حيفی تو است که نماز نمیخوانی حج نمیروی، میگفت که نياز به اين کارها ندارد، آدم بايد سالم زندگی کند سالم زندگی کردن يعنی که سالمتر از اميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين يک رکعت نماز قضاء داشت، پاکتر از پيغمبری، اين چه حرف منحرفی است که بعضیها میزنند، گفت يکجايي تشييع جنازهای بود، داشتند ميت را در قبرستان دفن میکردند عموی بلند جلو همه کنار قبر متوفی گفت جلو همه وصيت میکنم من مردم به جايي تلقين نوار هايده برايم بگذاريد، اين روضه شيرازتان است، اينها درسهای زندگی است اين مال لای کتابها مال پانصد سال قبل نيست، مال هفت هشت ده سال پيش است، گفت بلند گفت که نوار هايده برای من بگذاريد، گفت همه گفتند لا اله الا الله، آقا اين حرفها را نزن، گفت آقا من به اين چيزها اعتقاد ندارم، عمل انسان زن و بچه دوست باش خدمت به مردم بکن سالم زندگی کن با اخلاق باش، تلقين يعنی چه؟ گفت حاج آقا يک چند سال بعد عمو رحمت خدا رفت گفت البته نوار هايده نگذاشتند خودش آدم نادانی يک چيزی وصيت که هر وصيتی نبايد عمل بشود، تلقينش هم دادند و آدابش را هم انجام دادند گفت من در فکر بودم خدايا اين عموی ما چه سرنوشتی دارد در برزخ؟ خدايا اين را به ما نشان بده، اين خانم برای خود من نقل کرد از بانوان متدينه اين شهر است، گفت حاج آقا يک شب خواب ديدم در يک کوير سوزان خيلی هوا گرم، يک کوير خشک لم يزرع گرمايي کشنده من داشتم حرکت میکردم از دور ديدم يک شبحی دارد سمت من میآيد آمد آمد نزديک رسيد ديدم عموي من است گفت اين قامتش کاملاً خميده شده بود، اين در زندگیاش قوز نداشت، يک قوز خيلی بزرگی رو کمر اين بود که خمش کرده بود گفت فهميدم که عالم عالم برزخ است، گفت به عمو سلام کردم، ديدم خيلی آشفته عرق از سر و روی او جاری کاملاً خميده آن اصلاً خميده نبود در دنيا قامت رشيدی داشت، گفتم عموجان اين قوز رو کمر شما کجا بود؟ شما که قوز نداشتی، گفت اين بار گناهان من است، آقايون کار حساب دارد، خدا میفرمايد ذرة المثقالها را حساب میکنيم يک چند روز مهلتت داديم فرصتت داديم هر کاری کردی تمام شد شتر ديدی نديدی، اين که خلاف عدالت است گفت اين بار گناهان من است، گفت يکدفعه يادم آمد گفت عمو يادت است در تشييع فلانی گفتی برای من تلقين نخوانيد نوار هايده بگذاريد؟ گفت عمو بيش از اين من را شرمنده نکن، بزرگ تو بودی نه من، حق با تو بود نه من، گفت يک خواهشی ازت دارم، برو به بچههايم بگو من خيلی برايتان دويدم خيلی زحمت کشيدم از نظر دنيايي همه چيز برايتان فراهم کردم، من گرفتار نمازهای نخوانده هستم گرفتار روزههايي نرفته هستم، گرفتار واجبات نپرداخته خمس نپرداخته هستم، حج نرفته هستم به دادم برسند گفت بعد که بيدار شدم رفتم سراغ اين دختر عموها پسر عموها يکجايي همهشان جمع بودند رفتم گفتم، گفتند ببين آنها گفتند بابای ما تا زنده بود به اين چيزها اعتقادی نداشت ما هم اعتقادی نداريم شما هم برای بابای ما خواب نبين، ما هم از اين کارها برای بابايمان نمیکنيم مردم اگر دلتتان برای خودتان سوخت سوخت، نسوخت دلسوزی از ديگران کار عبثی است طرف به رسولالله گفت يا رسولالله میخواهم خدا رحمم کند، پيغمبر فرمود برو به خودت رحم کن، ما اگر مردن يادمان نرود در کارهاي خير نماز قضاء نداريم واجب زمين مانده نداريم: «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي] إِلَى الْخَيْرَاتِ»[36] نکته را تمام کنم.
نکته پايانی صبر، صبر در برابر گناه که خيلی سخت است، اميرالمؤمنين میفرمايد دو چيز يادتان نرود گناه نمیکنيد، بهشت را و جهنم را: «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»[37] آنهايي که مشتاق بهشتاند بايد خودشان را از ناپاکیها حفظ کنند: «وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»[38] آنی که از جهنم میترسد از خطا و گناه بايد خودش را باز دارد بعضیها ديديد در عمرشان کاملاً مراقب اند چشم، زبان، رفتار، گفتار همه سالم چرا؟ چون قيامت را قبول دارد، چون باور دارد که: «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ»[39] باور دارد که ذرة المثقالها میآيد در حساب حضرت زينب هم در برابر مصيبت هم در برابر طاعت، طاعت را يک جمله از زندگی حضرت زينب و يک جمله از صبر در معصيت و تمام کنم انشاءالله جناب حجة الاسلام آقای گودرزی هم مداحی خواهند کرد و به فيض خواهد رساند شام ميلاد حضرت زينب است، تمام اسراء نقل کردند در تاريخ میگويند در طول اين دوران اسارت که شروعش از کربلا يازدهم محرم شد و ختمش بعد از اربعين اينها مدينه آمدند میگويند اصلاً نديديم در جايي عمهما توقف کند وقت نوافل باشد نوافل را نخواند نه نماز واجب، نافله! امام سجاد میفرمايد شب يازدهم محرم من در جلسهای عرض کردم اگر از من سؤال کنند در حد اطلاعات اندک خودم، به من بگويند آقا سختترين شب عمر حضرت زينب چه شبی بود؟ میگويم شب يازدهم محرم سال شصت و يک هجری، از آن شبی که مادرش را غريبانه غسل دادند و به خاک سپردند و از آن شبی که پدرش را غريبانه غسل دادند و در سرزمين قديم نجف به خاک سپردند سختتر شب يازدهم است، شب يازدهم محرم تمام اين بدن شهداء روی زمين رها شده بود اينها زير اسبها کوبيده شده بود خيمهها آتش زده اموال به غارت رفته حتی گوشواره از گوش دختران امام حسين را کندند نگفتند درآوريد کشيدند بيرون آقا امام حسين من داشتم تاريخ کربلا را میديدم در آن وداع آخر امام حسين به حضرت زينب و خانمها يک توصيهای کردند فرمودند چادرهايتان را به کمرتان گره بزنيد، اينها بعد هجوم میآورند بر اين خيمهها وای بر آنهايي که دم از اهلالبيت میزنند و به گونهای ديگری عمل میکنند آقا فرمودند چادرها را به کمر گره بزنيد اينها يورش میآورند به خيمهها میخواهند به تاراج ببرند همه چيز شما را که نتوانند چادرهايتان را ببرند، اين تذکر را امام حسين قبل از شهادت دادند، امام سجاد میفرمايد شب يازدهم لا به لای خيمههای نيم سوخته ديدم عمهام زينب نماز شب را دارد نشسته میخواند گفتم عمهجان امشب نماز شب را نشسته میخوانی عظمت خدا نزد شما پايين آمده فرمود عزيز برادر آنقدر اين بدن شلاق خورده، که قدرت ايستاده نماز شب خواندن را ندارم، نماز شب، نه نماز واجب، اين خانم میشود عقيله، اين خانم میشود زينب زينت اميرالمؤمنين زين اب، اين در عبادت حضرت زينب، و در برابر مصيبت هم در برابر نافرمانی خدا هم عرض کردم دغدغه حضرت زينب فقط ملاقات با نامحرم در مجلس يزيد بود، طول اين سفر به ابن زياد حضرت زينب فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»[40]ما از خدا جز زيبايي چيزی نديديم ايمان را ببينيد شکنجه زندان اسارت تاراج شهادت اينها زيباست چون برای خداست، ما که نباختيم ما برديم چون برای خدا کار کرديم زشت برای کسانی است که در مسير خدا نيستند، انشاءالله اميدواريم به عظمت اين بزرگ بانو که امروز روز ميلاد با سعادت او بود، خداوند بانوان و دختران جامعه ما را با معارف حضرت زينب بهتر و بيشتر از گذشته آشنا بگرداند. پروردگارا مهمترين عيدی ما را در اين ايام تعجيل در فرج امام زمان ما قرار بده.
[1] بقره157.
[2] فیض الاله ص50
[3] فیض الاله ص50
[4] صف11.
[5] ذاریات آیه55
[6] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج2 ص522 .
[7] بقره155.
[8] بقره155- 156.
[9] بقره157.
[10] آلعمران200.
[11] آلعمران200.
[12] آلعمران200.
[13] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج2 ص38.
[14] مائده51.
[15] انبياء31.
[16] بقره189.
[17] احزاب56.
[18] بقره157.
[19] بقره157.
[20] بقره157.
[21] بقره157.
[22] ص41.
[23] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص50.
[24] معالی السبطین حائری ج2 ص50
[25] معالی السبطین حائری ج2 ص50
[26] کبریت احمر ص57
[27] هود46.
[28] تحريم11.
[29] من لا يحضره الفقيه ج4 ص380.
[30] من لا يحضره الفقيه ج4 ص380.
[31] غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف ص105.
[32] الكافي (ط - دارالحديث) ج3 ص141«از امام صادق نقل شده»
[33] بقره156.
[34] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.
[35] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.
[36] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.
[37] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.
[38] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.
[39] انبياء47.
[40] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.