استاد حدائق روز چهارشنبه 26 مرداد ماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه مباحث « سیمای پیامبر(ص) در قرآن» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال رسول­الله صلی­الله عليه و آله و سلم: «أَوْصَانِي رَبِّي بِتِسْعٍ أَوْصَانِي بِالْإِخْلَاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الْقَصْدِ فِي الْفَقْرِ وَ الْغِنَى»[1].

برنامه شب­های پنج شنبه در اين مکان مقدس مسجدالرسول با محوريت شخصيت رسول­خدا از منظر قرآن و کلام وحی بود من مقدمه­ای عرايض تذکری را محضر عزيزان عرض کنم فردا شب مصادف با هشتمين سال در گذشت مرحوم حضرت آيت­الله آقای حاج شيخ نعمت­الله اديب که از علمای برجسته اين شهر ساليان متمادی در اين شهر زحمت کشيد هم در تربيت طلاب حوزه علميه و هم خدمت اجتماعی به مردم اين مسجدالرجاء يک بخشش همت ايشان بود و خدا رحمت کند آقايون رجائی­ها من از خود ايشان شنيدم می­گفتند زمين خالی بود ما داخلش نماز می­خوانديم همين مسجدالرجاء که می­بينيد با اين تشکيلات مدتی در زمين خالی ايشان می­گفتند ما نماز می­خوانديم صبح ظهر شب، خدا رحمت کند آقای حاج ابوالقاسم رجايي آقای حاج عبدالنبی رجائی آمدند محبت کردند اين بنای خير از اين­ها ماند ببينيد. آقايون اول و آخر بايد بگذاريد تشريف ببريد آقای حاج ابوالقاسم رجائی رفت مسجد هست بالاخره اين­ها صدقات جاريه است که انسان­ها می­توانند در زندگی خودشان از خودشان آثار نيکی باقی بگذارند حالا فردا شب که شب جمعه است مصادف با هشتمين سال ايشان در حرم مطهر احمد ابن موسی هم سخنرانی و هم دعای کميل صبح جمعه هم در مهديه بزرگ شيراز انشاءالله آن­جا هم همه دعای ندبه و هم سخنرانی بياد ايشان که از شاگردان حضرت امام و آيت­الله العظمی بروجردی بود و در سال چهل و دو من از خود ايشان شنيدم گفتند در يورش کماندوهای شاه به فيضيه ايشان هشت­تا دندانش شکست با چماق زده بودند در دهن ايشان تمام دندان­های ايشان از سال چهل و دو، سال شصت هم که در اين همين شيراز جنت­تراز ايشان در خانه خودش ترور شد منافقين ترور کردند ايشان را و هم جانباز قبل از انقلاب بود هم جانباز بعد از انقلاب حالا عزيزانی که وقت دارند مقتضی است اکرام به عالم، در روايت داريم اميرالمؤمنين می­فرمايد: «وَ مَنْ أَكْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَكْرَمَنِي وَ مَنْ أَكْرَمَنِي فَقَدْ أَكْرَمَ اللَّهَ»[2] اکرام يک عالم دينی اکرام خداست انشاءالله عزيزانی که موفق هستند فردا شب صبح جمعه اين تکريم را خدا بر می­گرداند در زندگی ما و ما هم مورد تکريم انشاءالله قرار خواهيم گرفت، شادی روح همه بزرگان علماء صلحاء مرحوم آيت­الله اديب عزيزانی که از اين شهر به جوار رحمت حق شتافتند حضرات آيات عظام محلاتی، شيرازی، شهيد دستغيب حدائق ثامنی طوبائی، ربانی حائری ايمانی ملک حسينی پيشوا اعلی­الله مقامهم جميعاً خدا شاد کند روح همه در گذشتگان به حق پيوستگان، و آن­های که در ذکر شما حافظه شما هستند حالا سر زبان من نيامد عنايت کنيد صلوات غراتری ختم نماييد.

روايتی که ابتدای سخن زينب بخش مجلس قرار گرفت از فرمايشات رسول­خدا در کتاب تحف­العقول جلد اول اين روايت را صاحب تحف­العقول از شخص پيغمبر نقل می­کند امشب بحث ما اين است پيامبر در کلام پيامبر، يک وقتی به­ يک کسی می­گويند آقا خودت را معرفی کن هرکسی خودش را بهتر از همه می­شناسد اگر صادق باشد آن فرد، و اگر امين باشد بهترين تعريف همان است که خود فرد خودش را می­شناسد، انسان امين مؤمن صادق درست گفتار می­گويد آقا ديگران يک چيزهای می­گويند من خودم می­دانم اين است من از حال خودم  با خبر هستم رسول­الله اسوه عصمت است اسوه پاکی است اسوه راستی است اين سخنی که می­خواهم بگويم انصافاً با آب طلا بايد بنويسيم ولی متأسفانه ما می­شنويم و يادمان می­رود فراموش­مان می­شود، پيغمبر که بود؟ پيغمبر چه می­کرد موفق بود؟ چرا ما نا موفق هستيم چرا ما در تربيت بچه­هايمان داريم درجا می­زنيم با دو نفر می­خواهيم حرف بزنيم نمی­توانيم بياوريمش در راه چون روش پيغمبر را گم کرديم رمز موفقيت رسول­الله کجا بود؟ اين حديث يک تصويری کاملی از جلوه­های موفقيت رسول­الله را خود پيامبر ترسيم می­کند رسول­الله فرمود خداوند به من نه سفارش کرد و من هم امت اسلام را به اين دستورات نه­گانه سفارش می­کنم، می­خواهيد موفق باشيد اين دنيای که می­گذرد خسران زدگی نگذرد با موفقيت بگذرد من يادم هم رفت حامل سلام مرجع عالی­قدر حضرت آيت­الله العظمی مکارم به همه شماها هستم من پريروز خدمت ايشان بودم گفتند هرجا صلاح ديدی سلام من را برسانی برسان ما سلام مرجعيت را امشب به شماها رسانديم، و انشاءالله برای دوام سلامتی و توفيقات ايشان همه دعا می­کنيم و انشاءالله که خداوند وجود بلند پايه مراجع عظام تقليد را بر سر جوامع اسلامی مستدام بدارد.

رسول­الله اول نکته­ای که بيان می­فرمايد به عنوان توصيه الهی به او می­فرمايد: «بِالْإِخْلَاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[3] خدا به من پيغمبر سفارش کرد اخلاص را در خلوت و جلوت فراموش نکنم ما يک مشکل عمده­مان بی­اخلاصی است آقا کمک کرديم تقدير نمی­کنند زحمت کشيديم تشکر نکردند برای که زحمت کشيدی، يک خانمی آمد گفت آقای حدائق عمرما به پختن و شستن و نظام گذشت و تباه شد، گفتم خانم اول تکليفت را روشن کن اين کارها را برای که کردی؟ اين کارها اگر برای شوهرت کردی تباه شد، شوهر قدر نشناس کارت ضايع شده، اما اگر کار برای خدا کردی، به خاطر خدا خدمت به همسر به خاطر خدا خدمت به اولاد، يقين بدان ضرر نکردی و خدا زيربار منت خلقش قرار نمی­گيرد خدا ذرة المثقال­ها را جواب می­دهد، لذا آن­های که اخلاص دارند دنبال اين هم نيستند که مردم بفهمند يا نفهمند می­گويد در خانه اگر کس است يک حرف بس است، حالا بفهمند ما اين کار را کرديم يا نفهمند می­شود امام خمينی ساعت دو بامداد نيمه شب بلند می­شود برای نماز شب در دستشويي محيط حياط نوفل‌لشاتو، خانم دباغ می­گويد ديدم امام يک سيمی برداشته دارد سنگ توالت را می­شورد، خمره رنگ­ريزی است بزرگ شدن؟ کوچکی کردی بزرگت می­کند به وظيفه عمل کردی خدا می­بيند خانم دباغ می­گويد گفتم اماما سنگ توالت داريد می­شوريد ما گاهی اوقات در خانه خودمان هم عارمان می­شود خانه خداست عارمان می­شود امام در خانه موقتی نوفل‌لشاتوی پاريس! خانم دباغ می­گويد وقتی گفتم امام فرمودند ما اين­جا مدتی هستيم آمدم امشب دستشويي نيمه شب ديدم يک خرده کثيف است اين افرادی که ديدن ما می­آيند ما را به عنوان الگوی اسلام می­دانند اگر اين سنگ توالت کثيف باشد اين را پای حساب اسلام می­گذارند من ديدم مقدم بر نماز شب اول تميز کردن اين است اين اخلاص است، حالا قهراً يک کسی متوجه می­شود: «بِالْإِخْلَاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[4].

من اين خاطره را در بعضی از جلسات عرض کردم حالا به ذهنم آمد بگويم زمان صدام ملعون بود ما در محضر آيت­الله والد مشرف شديم عراق، پروازها هم اين جوری بود کرمانشاه و از کرمانشاه مرز خسروی اولين توقف هم در کاظمين بود بعداً سامراء بعداً هم نجف و انتهاء کربلا، در مسير حد فاصل بين سامراء و نجف که می­رفتيم حاج آقا به من گفتند به اين راننده عرب بگو يک­جايي اگر دستشوی بود نگهدارد من بروم دستشويي، من رفتم به آن راننده گفتم اگر جايي دورات الميات بود دستشويي بود نگهداريد حاج آقا می­خواهند دستشويي بروند در هر اتوبوسی هم سه­تا مأمور بعثی بود از طرف صدام اين­ها کنترل می­کردند زائرها را حواسشان جمع بود مراقب بودند حالا عزيزان هستند با سابقه­های اعتاب مقدسه حاج آقای يقطين، ساير عزيزانی که مکرر رفتيد و خاطره آن سال­ها را هم داريد يک پنج دقيقه­ای گذشت ديدم راننده نگهداشت يک اشاره­ای کرد در بيابان يک تقريباً صد متری از لب جاده فاصله بود يک توالت صحرای بود گفت آن­جا دستشويي است سريع برويد آن­جا، حاج آقا پياده شدند من هم همراه ايشان بودم، من رفتم همراه ايشان تا دم در دستشويي ايشان عبا را در آوردند قبایشان را هم در آوردند دادند دست من رفتم داخل من ايستاده بودم ديدم که خب يک خرده طول کشيد پنج دقيقه شش دقيقه هفت دقيقه راننده هم عجول بود هی بوق می­زد که زودی بياييد گفتم شايد يک وقتی کار داشته باشند آب نبود در دستشويي آمدم پشت دستشويي گفتم آقا آب هست يک وقت شنيدم صدای شستن دارد می­آيد ايشان گفتند آب هست ديدم در را باز کردند توالت بسيار کثيفی بود هی آفتابه پر می­کردند می­شستند يک جاروی مندرسی هم بود با آن جارو آن فضای توالت را هی آب می­ريختند تميز می­کردند دوباره آب می­ريختند تميز می­کردند من گفتم آقا توالت بيابان عراق وقت داريد می­گذاريد توالت داريد می­شوريد آقا بياييد برويم ما که ديگر اين­جا نمی­آييم يک بار آمديم حالا شما داريد اين توالت را می­شوييد دوتا درس را ايشان به من دادند اين دوتا درس را خدمت­تان می­گويم بشنويد خود ايشان می­فرمودند بزرگ شدن خمره رنگ ريزی نيست بزنند در بیاورند آدم بزرگ بيايد بيرون! بايد کار کنی بايد زحمت بکشی بايد روی اخلاقت دقت کنيد اين­ها را خدا می­بيند دوتا درس گفتند گفتند بابا عالم متعلق به خداست، نگاه­تان را اين جوری کنيد، خانه من ماشين من شهر ما محله ما اين منيت است اين تکبر است، عالم مال خداست همه متعلق به او هستند شهر مال خداست شيراز مال خداست ايران مال خداست هستی مال اوست نگاه را بايد اين گونه گسترده کرد فرمودند بابا عالم متعلق به خداست خدا دوست دارد از آن امکاناتی که دست بشر است بشر خوب استفاده کند گفتند من آمدم در اين دستشويي ديدم خيلی کثيف است گفتم به پاس تشکر از اين­که استفاده کرديم اين دستشويي را هم بشوييم و برويم تميزش کنيم عرض کردم بعضی­ها هم اين کار را در خانه خدا هم نمی­کند در مسجد هم نمی­کند هنر بکنيم به خادم می­گوييم خادم بيا اين دستشويي اين جوری بايد باشد تميزش کن خب خدا هم اين جوری جواب می­دهد، خدا می­بيند اين­ها را حالا بيابان عراقی که ديگر اصلاً ما به آن­جا مسيرمان نيفتاد دوتا مغازه هم به فاصله دويست متری آن طرف صحری بود گفتند عالم متعلق به خداست خدا دوست دارد از امکاناتی که بشر دارد استفاده می­کند خوب استفاده کند اين می­شود همان اخلاص نگری، گفتم خب آقا اگر شما با اين نگاه دستشوي را تميز کرديد صدای من می­زديد شما می­آمديد بيرون به من می­گفتيد فلانی برو تميز کن، درس دوم گفتند بابای من کاری اگر خوب است چرا خودم انجام ندهم چرا کار خوب را حواله به ديگران می­دهی، آقا اين کار را بکن، اگر می­توانی خودت بکن ياد بده به ديگری، پيغمبر اين جوری بود رسول­الله اول خودش قدم بر می­داشت ديگران ياد می­گرفت اميرالمؤمنين می­فرمايد ما در جنگ­ها کم می­آورديم به پيغمبر پناه می­برديم پيغمبر وسط جنگ بود خدا رحمت کند سردار سليمانی اين جمله­اش را سيمای جمهوری اسلامی بارها پخش کرد می­گفتند زمان دفاع مقدس فرمانده­های موفق می­گفتند بياييد يعنی خودشان بودند وسط جنگ نمی­گفتند برويد خودم هستم، تو هم بيا کنار من، اين رمز موفقيت است يعنی خودت اول عامل باش خب اگر اخلاص بر کارها حاکم شد انسان ديگر دغدغه اين مسائل را ندارد بفهمند يا نفهمند، هی لوح تقدير را تابلو می­کنيم بيست­تا لوح بابا اين­ها را بايد خدا قبول کند، باز خود مرحوم آيت­الله والد می­گفتند يک وقتی من اجازاتم را بردم خدمت پدرم، جزء متقدمنين از نمايندگان امام در اين استان مرحوم آيت­الله والد بود سال هزار و سه صد و سی و نه شمسی که امام هنوز مرجع نشده بود ايشان نماينده امام بودند بارها از نشر آثار امام آمدند گفتند آقا اين دستخط­های امام را که شما داريد بدهيد ما در صحيفه نور می­خواهيم چاپ کنيم، ابوی گفتند من اين­ها را نگرفتم که نشان ديگران بدهم و چاپ بشود و تحويل هم ندادند فقط در حد يک مصاحبه­ای آمدند با ايشان کردند خب اين می­شود اخلاص ديگر انسان برای خدا، گفتند من يک وقتی اين نامه­های مراجع را آيت­الله بروجردی امام آيت­الله خویي، بزرگان اساتيدم را بردم پيش پدرم نشان دادم ايشان يکی يکی خواندند گذاشتند خواندند گذاشتند زمين، همه را که با دقت خواندند گفتند بابای من ببينيد خوب بشنويد اگر به جای اين چهارده اجازه، صد اجازه از صد فقيه بزرگ داشته باشی ولی خدا و امام زمان از کار تو راضی نباشد بارت رو زمين است يک شيرازی تعريف­تان بکنند امام زمان نارضی باشد قافيه را باختی يک شيرازی بگويند آقای فلانی آدم خوبی است ولی خدا تأييد نکند: «هَباءً مَنْثُورا»[5] گفتند پدرم به من گفت اگر به جای اين چهارده­تا صدتا نامه داشته باشی ولی خدا از کار تو ناراضی و امام زمان رضايت نداشته باشد بارت زمين می­ماند و اگر هيچ­کدام از اين­ها در دستت نباشد ولی امام زمان از تو راضی باشد خدا کارت را تأييد کند نگران نباش، اين رمز موفقيت است، پيغمبر فرمود اولين توصيه خدا به من در شروع کار اخلاص است، اخلاص را مرحوم شيخ بهائی اعلی­الله مقامه يک تعريف مختصری دارد برای اخلاص من يک اشاره­ای کنم ايشان می­فرمايد: «الاخلاص تنزيه العمل ان لايکون لغير الله فيه نصيب» ، اخلاص يعنی مردم کارهايتان را يک جوری تصفيه کنيد پاک کنيد که غير خدا در کار شما کسی نقشی نداشته باشد اين می­شود اخلاص صدقه می­­دهی صد درصد برای او حرف می­زنی برای او، تجارت می­کنی برای او نه برای خوشايند ديگران مردم خوش­شان بيايد يا نيايد اين مهم نيست: «الاخلاص تنزيه العمل ان لايکون لغير الله فيه نصيب» ، حاج آقای مؤيد را قصرالدشتی­ها يادتان است، آقای شهسواری، حاج آقای مؤيدالاسلام از خطبای اين شهر، من يک جريانی را يک وقت از ايشان شنيدم بگويم اين از آن حکايت­های سينه به سينه است از اين­جا در بيايد بدهم تحويل شما، از خود ايشان من شنيدم اخلاص را، گفتند يک روز عاشورای بود مجلسی سنگينی يکی از موجهين در شيراز بود روز عاشورا جمعيت زياد، نشسته بودند ايشان هم ظاهراً منبری آخری بود گفتند منبری قبل از ما، حالا چطور بود که نتوانيست مجلس را منقلب کند به گريه بيندازد مثلاً يک حال معنوی به مجلس بدهد که حالا حال معنوی هم به سر و صدا نيست حال معنوی به آن اتصال درونی مردم است گفتند صاحب مجلس خيلی ناراحت شد منبریکه آمد پايين داشت می­رفت جلو همه گفت خراب کردی مجلس را آقا تو روضه می­گيری برای گريه يا روضه می­گيری برای رضايت خدا، هدف گرياندن است يا هدف وصل کردن مردم به خداست، يک خرد ما تجديد نظر هم بايد بکنيم در بعضی از نگاه­هايمان، گفتند جلو همه به آن آقای منبری گفت خراب کردی مجلس را اين روضه بود که خواندی آن بنده خدا هم خجالت زده شد سر انداخت پايين رفت گفتند جلو همه گفت حاج آقای مؤيد الاسلام شما درستش کن يک روضه­ای بخوان امروز عاشوراست کربلا ببر همه را ايشان گفتند رفتم منبر منبرم را رفتم سخنرانیم را هم کردم آمدم روضه بخوانم ديدم اين روضه ديگر اخلاص درش نيست اين روضه برای صاحب مجلس می­خواهم بخوانم نه برای امام حسين نه برای خدا گفتم مردم من امروز حال روضه خواندن ندارم ولی چون روز عاشوراست يک سلام به امام حسين می­کنيم و می­آيم پايين: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[6] بدون لحن بدون صوت: «وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ»[7] گفتند اين را خواندم از منبر آمدم پايين همه هم تعجب کردند روز عاشورا حاج آقای مؤيدالاسلام آن نفس ملکوتی و پاک همين چند کلمه خواند و آمد پايين گفتند آمدم داشتم می­رفتم صاحب مجلس آمد جلو گفت آقا شما که خراب­تر از او کردی؟ گفتم تو خراب کردی، تو اخلاص من را بهم زدی، تو سبب شدی که من اين گونه سلام بدهم و پايين بياييم مگر من برای تو منبر می­روم من برای سيدالشهداء بود ولی چون توصيه کردی که کربلايش کن به احترام امام حسين اين سلام را دادم آمدم پايين اين را می­گويند اخلاص اين جوری باشيم در زندگی­مان، اخلاص يعنی در اين دو راهی­های بين مردم و خدا خودتان و خدا بچه­هايتان و خدا خدا تنزيه العمل پيغمبر رمز موفقيتش اخلاص بود پيغمبر اقبال و ادبار جامعه روش اثر نمی­گذاشت مردم دورش بودند يا نبودند رسول­الله محکم ايستاده بود سه سال سخت­ترين دوران زندگی رسول­الله در شعب ابوطالب بود پيغمبر مقامت کرد برای خدا چون کار برای خدا بود رسول­الله فرمود اولين سفارش خدا به من اخلاص: «فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[8] اخلاص دو جا يکی در خلوت محيط­های در بسته جای که کسی نيست خودمان هستيم و غريب نيست خيلی هنر است سفری خارج از کشور کسی به کسی نيست دوربين نيست آن­جا را اخلاص داشته باش هرجا هستيد خدا هست: «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ»[9]، مثل يوسف باش در خلوت زليخا هم بگو خدا، «فِي السِّرِّ»[10] سر هم در درون حکايت دارد هم در خلوت­ها در درون­تان هم اخلاص داشته باشد يعنی يک جور خودتان را تربيت کني که در وجودتان هم فقط تراز بشود خداست، غير خدا نقشی در زندگی­تان نداشته باشد لذا اگر اين جوری شد حب و بغض­ها می­شود الهی مهر و قهر­ها می­شود الهی انسان يک جايي تند می­شود يک جايي کند می­شود، امام صادق فرمود: «وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ»[11] يک جوری می­شود که دين­مدار می­شود يعنی دوستی­ات برای خداست دشمنی­ات هم برای خداست حسابت سوابق گذشته و ما با که بد بوديم و با بچه­اش هم بد هستيم اين­ها می­رود کنار رنگ الهی می­گيرد همه کارها: «فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[12]در علاينه­مان هم در جامعه اخلاص در نظر بگيريم با مردم برای خدا رفتار کنيم برای خدا حرف بزنيم خدا را در نظر بگيريم: «فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[13]اين می­شود اخلاص نکته اولی که پيغمبر بيان می­فرمايد.

و لذا در اخلاص هم عرض کنم تنها جايي که شيطان اظهار ضعف کرده در برابر مخلصين است شيطان محکم پاي همه­مان ايستاده شک هم نکنيم تا نفس می­رود و می­آيد دارد کار می­کند چشم طمع به همه دوخته مگر اين­که افراد بشود مخلصين: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين‏»[14]اگر رفتی در دائره مخلصين ديگر شيطان حريف نيست حالا اين­جا باز من اضافه کنم.

فرق بين مخلِص و مخلَص اين هم نکته­­ای است شيطان حريف مخلِص­ها هست حريف مخلَص­ها نيست در قرآن هم گفت مخلَص­ها را نمی­توانم فريب بدهم مخلِص­ها به صيغه فاعلی می­توانم فريب بدهم، مخلِص به که می­گويند؟ مخلِص به آن­های می­گويند که در بعضی از مراحل و مقاطع زندگی با خدا هستند در بعضی از مراحل و مقاطع زندگی خدا را فراموش می­کنند گرفتار است نماز شب می­خواند مريض سرطانی دارد در اين روضه در اين مجلس در اين محفل التماس دعا، دنبال شغل است آقا چه نمازی ما بخوانيم که شغل گيرمان بيايد چک­مان فرم نخورد گرفتاری­مان حل بشود اين را می­گويند مخلِص مخلِص در گرفتاری­ها به دنبال خداست گرفتاری­هايش که برطرف شد می­بينيد ديگر نمی­بيندش تا مشکل مالی دارد تا مشکل اجتماعی دارد تا مشکل سلامتی دارد تا گرفتاری­های دارد، که يک بخش مردم اين جوری اند ديگر توسلات­شان توجهات­شان به اهل­البيت در همين وادی است، شخصی آمد خدمت حضرت زين­العابدين گفت آقا ما گرفتار هستيم دعايمان کنيد مشکلاتمان حل بشود امام فرمودند چرا در گرفتاری­ها به ياد ما هستيد ما دعايتان می­کنيم انشاءالله مشکلت هم حل بشود، ولی ما را برای گرفتاری­هايتان بايد بخواهيد اين بی­انصافی نيست آقا شما يک کسی هم وقت گير افتاد می­آيد سراغ­تان هر وقت گرفتار است می­آيد شما ناراحت نمی­شوی، می­گويي فلانی خب يکبار هم احوال­ما را برای خودمان بپرس تو هر وقت گرفتاری سر می­زنی، وقتی گرفتار نيستی ياد نمی­کنی ما بندگی­مان نسبت به خدا نبايد اين­گونه باشد لذا آن­های که مخلَص اند مريض هم بشوند با خدا هستند می­شود ايوب ايوب هم زندگی­اش را در دو سه ساعت جمع کردند کل زندگی ايوب همانی بود که قبل از آن بود، هکتارها مزارع زير کشت آتش گرفت، ده­ها هزار رأس گوسفندش را کلدانی­ها اين­ها درسه چهار ساعت شد، تمام پسرهايش يکدفعه سقف آمد پايين همه يک­جا رفتند ذره­ای در عبادت ايوب و ارادت ایيوب به خدا اثر نگذاشت اين می­شود اخلاص، خدا را برای خدا، نه خدا را برای شغل نه خدا را برای سلامتی نه خدا را برای ثروت شيطان آن­های که مخلِص­اند يعنی اهل­­البيت و خدا و دين را برای خودشان می­خواهند اين­ها را می­تواند فريب­شان بدهد و حريف­شان بشود اما آن­هایی که مخلَص‌اند، مخلَصين، يعنی خدا را برای خدا می­خواهد ديگر خودش را نمی­بيند همه کارهايش رنگ الهی پيدا کرده، او سالم باشد يا مريض فقير باشد يا غنی مشهور باشد يا گمنام زندانی باشد يا آزاد ببينيد آقا موسی ابن جعفر را کردند زندان، امام در زندان سندی ابن شاهک اين را تاريخ نقل کرده بزرگان نوشتند يکی از اذکار و مناجات­های آقا اين بود که خدايا مدت­ها می­خواستم يک جای خلوتی پيدا کنم با شما بهتر خلوت کنم، خيلی عجيب­ است ما را بکند زندان می­گوييم خدايا مزد ما را اين می­دهی، حق ما اين بود ما و زندان، خب شما چه خدايي می­کنی؟ اما ببينيد موسی‌ابن جعفر اين مخلَص است می­گويد خدايا مدت­ها منتظر يک شرائطی بودم که با شما بهتر خلوت کنم سپاس می­گويم که اين شرائط برایم فراهم شد:

يکی درد و يکی درمان پسندد، يکی وصل و يکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد

لذا اين نکته را هم من اخلاص اشاره کرده باشم که مخلَص بايد بود مخلَص اگر کسی شد ديگر شيطان حريفش نيست آقا مريضی سختی، بندگی­اش را می­کند اول ملياردری، ذره­ای در روحيه­­اش اثر نمی­گذارد آقا همه ثروتت  رفت می­شود مثل ايوب، بيماری آمد شيطان به خدا حرفش اين بود می­گفت خدايا اين ايوب که اين همه شما را می­پرستند هم اولاد بهش دادی هم ثروت بهش دادی هم آبرو دادی هم سلامت، هرکه بهش اين­ها را بدهيد شما را نپرستد چه کار کند؟ خطاب شد ما برای اين­که به تو ثابت کنيم که ايوب ما را برای اين­ها نمی­خواهد بهت نشان می­دهيم در دو سه ساعت همه زندگی ايوب رفت بعد ايوب بيمار شد بيماری سخت پيدا کرد مردم منطقه ترسيدند که اين بيماری مسری باشد ويروسی باشد به قول امروزی­ها ايوب را از منطقه کردند بيرون کار ايوب به خرابه نشينی افتاد اما در عبادت ايوب اثری نگذاشت ما يک خرده گوچه فرهنگی گران می­شود اين چه اسلامی است اين چه دينی است؟ بعضی­هايمان بد امتحان پس می­دهيم بد امتحان پس می­دهيم، چند روز قبل داشتم می­آمدم داخل مسجد يک آقای داشت در پياده رو می­رفت ديدم يک تعبير زشت و تند و بدی کرد حالا به اسلام و روحانيت داشت می­رفت پيره مرد حالا ظاهراً موقری بود آدم هفتاد و چند ساله من رفتم دنبالش دست گذاشتم در شانه­اش گفتم سلام عليکم حالتان خوب است، برگشت يک نگاهی کرد گفت آقا ما شيفته­ای اخلاق­تان هستيم مخلصيم ارادتمنديم معذرت می­خواهم اين حرف­ها را می­نويسند: «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيد»[15]حرف از دهن­تان در می­آيد نگارش می­شود، ثبت می­شود آن وقت قيامت پرونده­ات را می­دهند دستت آقا شوخی کرديم می­گويد همين شوخی­ات را هم ما نوشتيم، اين حرف­ها را همين جوری زديم می­گويند يادداشت کن حواست جمع بشود، مخلَصين انسان­های رسته­ای از اين آسيب­ها هستند پيغمبر فرمود درس اول خدا به من توصيه به اخلاص کرد من هم جامعه اسلامی را توصيه به اخلاص می­کنم.

توصيه دوم رسول­الله فرمود: «وَ الْقَصْدِ فِي الْفَقْرِ وَ الْغِنَى»[16]که البته اين غنا و فقر يک توضيحاتی دارد من فقط يک ترجمه تفصيل بماند فرصت ديگر قصد يعنی ميانه­روی اقتصاد يعنی اعتدال اصلاً را می­گويند: «الاسلام هو الاعتدال» ، اسلام يعنی دين اعتدال دين ميانه روی نه تندروی نه کندروی افراط و تفريط در همه امور مذموم و ناپسند است در مسائل مالی هم پيغمبر می­فرمايد خدا به من سفارش کرد که در دو حال اعتدال را از دست ندهم در فراخ دستی اگر خدا لطف کرده دارم، از دستم هم می­آيد خرج کنم اسراف نکنم، دارندگی و برازندگی نبايد بشود زيربنای اسراف داريم می­توانيم، يک کسی می­گفت يک­جای رفتم ديدم اين آقا دارد ماشين می­شويد شير آب هم باز گفتم آقا شير را ببند آب تصفيه شده است، گفت پولش را می­دهيم مگر مفتی است کنتر می­اندازد، اين منطق است خدا در قرآن نمی­فرمايد: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين‏»[17] ما اسراف کننده­ها را دوست نداريم آقايون يک کسی خدمت امام صادق حضرت نشسته بودند جمعی هم بودند يک فردی خرما می­خورد هسته خرما را اين جوری پرت می­کرد يک طرف ديگر خرمايش را هسته­اش می­انداخت مثلاً دور آقا امام صادق اين صحنه را ديدند فرمودند اسراف نکن خدايش خيلی از زندگی­های ما زير شبهه اسراف است آقا فرمودند اسراف نکن اين ديگر جرأت نکرد بگويد بگويد هسته خرما اسراف نکردنش يعنی چه؟ گذشت و مدتی، خانه حضرت بود ظرف خرمايي وسط مجلس بود مهمان­های حضرت از خرما استفاده می­کردند بعد ديد خود امام صادق يک ظرفی جلوشان هست خرما که می­خورند هسته­ها را می­گذارند در آن ظرف هسته­های خودشان را جمع می­کند اين همينطور حضرت را زير نظر گرفته بود بعد ديد پايان جلسه امام به يکی از خادم­هايشان فرمود آن بزغاله که گوشه حيات است بياورش، آوردند هسته­ها را دادند بزغاله خوردند بعد رو کردند به آن آقا گفتند آقا اگر بتوانی از هسته خرما هم استفاده درست کنی استفاده درست کن، حالا طرف وسائل می­خرد گنديده می­شود می­ريزد دور. قرآن می­فرمايد اعتدال داشته باشيد پيغمبر فرمود خدا به من سفارش کرد در مسائل اقتصادی هم در فراخ دستی زمانی که وضعت خوب است هم در تهی دستی از حد اعتدال تجاوز نکن خدا دوست دارد ثروتمندها اهل اسراف نباشد خدا دوست دارد فقراء اعتدال را رعايت کند يعنی در فقر دست به گناه دست به حرام نزند، حضرت فرمود: «وَ الْقَصْدِ فِي الْفَقْرِ وَ الْغِنَى»[18] ما هم در فراخ دستی هم در تهی دست خدا به ما هم می­گويد خدا رحمت کند عرضم را تمام کنم، مرحوم آقای حاج سيدعلی نقی طبسی می­گويد يک وقتی يک فقيری رفت در خانه يک ثروتمندی در زد تا در زد صدای آن صاحب­خانه بلند بود داشت به يکی از نوکرهای در خانه­اش تندی می­کرد، می­گفت چرا يک چوب کبريت را سوزاندی چرا چوب کبريت را خراب کردی، اين فقير گفت خدايا کجا آمديم اين آقايي که يک چوب کبريت اينجور ناراحتش کرده حالا بگوييم به ما پول بده، کمک بکن، اين يک چوب کبريت اينطور بهمش ريخته ايستاد صاحب­خانه آمد در را باز کرد سلام کرد گفت بفرما، گفت آقا من نيازمند هستم فقيرم يک کمکی کنيد حالا به همه­تان هم عرض می­کنم مخصوصاً وقتی درخانه­تان آيفن‌تان را فقير می­زند دست خالی ردش نکن يک دفعه سر و ته­تان می­کند، يکی از مشکلاتی که برای حضرت يعقوب پيش آمد همين بود حضرت يعقوب يک شب جمعه به فقير گفت صبر کن تا بچه­ها غذا بخورند بعد تو، تمام شد گرفتاری­های که برای يعقوب و يوسف آمد به خاطر آن دل شکسته بود مخصوصاً وقتی در خانه­ای: «حوائج الناس اليکم نعم الله عليکم»[19]، مخصوصاً امام سجاد به ابوحمزه فرمود شب­های جمعه و روزهای جمعه شش­دانگ حواست را جمع کن کسی آمد به­تان مراجعه کرد دل شکسته ردش نکنيد، گفت اين فقير آن آقای صاحب­خانه ثروتمند گفت کمکی کنيد، صاحب­خانه گفت صبر کن اين اصلاً باورش نمی­شد صاحب­خانه کمکش کند، يک چوب کبريت ناراحتش کرده بود اين رفت داخل کمک شايانی آورد و غذا و خوراک و لباس و پول، فقير گفت آقا من يک سؤالی دارم، گفت چه سؤالی؟ گفت اين صدای شما بود بلند بود برای يک چوب کبريت گفت بلی، گفت شمايي که برای يک چوب کبريت اين قدر ناراحت شده بودی چطور دلت آمد اين همه کمک به ما بکني، گفت اشتباه نکن، با اسراف مخالف بودم نه با انفاق من حرفم به کارگری در خانه اين بود که چرا يک چوب کبريت را بی­خود آتش زده بلا استفاده خراب کردی، انفاق به نيازمند که قرض به خداست: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً‏»[20]اين­که دور ريخته نمی­شود اين که تازه داری به دست می­آوری من با آن اسراف مخالف بودم، نکته دوم رسول­الله فرمود در عرصه فعاليت­های اقتصادی نه تندروی نه کندروی، خدا به­تان لطف کرده اسراف نکنيد آقا داريم خرج می­کنيم بابا خرج کن ولی اسراف نکن، بسنده کنيم.

صلّی الله عليک يا اباعبدالله صلی الله عليک يابن رسول­الله

ايام ايام سوگواری عزيزان سيدالشهداست يکی از جرياناتی که اتفاق افتاد در خرابه شام حضرت سکينه می­فرمايد در آن شب­های که ما در شام در خرابه بوديم يک شب خواب ديدم، ديدم هودجی از آسمان به خرابه نازل شد پنج انسان بزرگ از اين هودج خارج شدند گفتند اولين آدم ابوالبشر است دومی ابراهيم خليل الرحمن است نفر سوم حضرت نوح نجی الله است چهارم موسی­ کليم­الله پنجمی را گفتند اين پيامبر اکرم خاتم الانبياست، می­گويد در عالم خواب ديدم که پيغمبر رو کرد به حضرت آدم فرمود پدر ببين با حسينم چه کردند؟ با عزيزانش چه کردند؟ عزيزان حسينم را خرابه نشين کردند، گفت در اين اثناء هودجی دومی به خرابه فرود آمد از اين هودج هم پنج بانوی بزرگ خارج شدند گفتند اولی حضرت حواست دومی آسيه است سوم هاجر چهارم مريم، بانوی پنجم ديدم يک بانوی دست به کمر گرفته­ای قامت خميده­ای گفتند اين مادر بزرگت فاطمه زهراست حضرت سکينه می­فرمايد جرأت پيدا کردم بروم درد دل با حضرت بکنم، سمت پيغمبر حياء کردم بروم اما سمت مادر برزگم گفتم می­روم سمت مادر بزرگ رفتم طرف مادر بزرگ گفتم يا اماه، مادر ببين با ما چه کردند؟ ما را خرابه نشين کردند، مادر شروع کردم از اين گزارش سفر گفتم يا اماه، «بدّدوا واللّه شملنا»[21] مادر به خدا حق ما را ضايع کردند مادر به خدا: «جحدوا واللّه حقّنا»[22]حق ما را انکار کردند، حرمت فرزندهايت را رعايت نکردند تا رسيدند به اين­جا سکينه می­فرمايد حضرت زهراء سر پايين انداخته بود فقط می­شنيد، يک وقت گفتم مادر: «قتلوا واللّه الحسين أبانا»[23] مادر حسينت را مظلومانه کشتند گفت تا نام حسين را بردم تا اين­جا فاطمه زهراء می­شنيد يک وقت سر بلند کرد صدا زد: « كفّي صوتكِ‌ يا سكينة»[24] دخترم ديگر بس کن ادامه مده قلب مادرت را آتش مزن حضرت سکينه می­فرمايد ديدم حضرت زهراء يک جامعه آغشته به خونی را از چادر بيرون آورد فرمود: «هذا قميص أبيك الحسين»[25]اين لباس آغشته به خون پدرت حسين است اين را من با خودم همراه دارم تا روز قيامت تا در محضر پروردگار آن­جا دست به تظلم بلند می­کنم می­گويم خدا ببين با حسينم چه کردند همه بگوييم يا حسين يا حسين يا حسين.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.

 

[1] تحف العقول النص ص36.

[2] جامع الأخبار(للشعيري) ص39.

[3] تحف العقول النص ص36.

[4] تحف العقول النص ص36.

[5] فرقان 23.

[6] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص776.

[7] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص776.

[8] تحف العقول النص ص36.

[9] حدید آیه4

[10] تحف العقول النص ص36.

[11] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏15 ص129.

[12] تحف العقول النص ص36.

[13] تحف العقول النص ص36.

[14] حجر 40.

[15] ق 18.

[16] تحف العقول النص ص36.

[17] انعام 141.

[18] تحف العقول النص ص36.

[19] مستدرک الوسائل ج12 ص369

[20] بقره 245.

[21] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج13 ص364.

[22] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج13 ص364.

[23] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج13 ص364.

[24] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج13 ص364.

[25] تاريخ امام حسين عليه السلام = موسوعه الامام الحسين عليه السلام ج13 ص364.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه