استاد حدائق روز چهارشنبه 29 تیر1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال سيدنا و مولانا ابوابراهيم موسی ابن جعفر: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ وَ لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الذُّنُوبِ فَإِنَّ قَلِيلَ الذُّنُوبِ يَجْتَمِعُ حَتَّى يَكُونَ كَثِيراً وَ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ وَ سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ اصْدُقُوا الْحَدِيثَ وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ‏»[1]

شاهن­شهی که شيشه جان­ها به دست اوست، گر بشکند به سنگ جفا ناز شصت اوست

در خانه­ای که قبله بود زادگاه او، ابروش قبله و قبله‌نما چشم مست اوست

شاهنشهی که دوش نبی جای شصت اوست، از لطف حق لوای شفاعت به دست اوست

با اين همه جلالت هم قدر و منزلت، گر پيروش رود به جهنم شکست اوست

انشاءالله که بر اين ولايت و تولی و ارادت به اميرالمؤمنين بمانيم و با اين اردات بروی صلوات ختم کنيد.

الحمدالله الذی وفقنا بهذا التوفيق؛ خدا را سپاسگزاريم که در اين سفری که توفيق رفيق شد بدون اغراق و زياده­گويي به ياد جمع محترم حضار گرامی عزيزان حاضر در مجلس مخصوصاً شب­های که مناسب داشت مثل همچو شبی در مکه معظمه در مدينه منوره، ياد برنامه­های هفتگی که در خدمت عزيزان بوديم مخصوصاً عرض سلامی به محضر اولياء الهی دعای می­کرديم در رأس و مقدم دوستان و مؤمنين و مؤمنات بودند يکی از دعاهای ما اين بود که پروردگارا تمام کسانی که آرزوی تشرف و زيارت اين اعقاب مقدسه و اماکن مقدسه را دارند به اسرع وقت و احسن وجه خدايا توفيق نصيب آن­ها بگردان آن­ها شريک در ادعيه صالحه و ذاکيه اوليائی که در عرفات زمزمه کردند که در رأس همه خوبان عالم ولی عصر است همه ماها را سهيم و شريک بگرداند انشاءالله که توفيق زيارت جمع محترم در آن ايام در آن سرزمين مقدس داشته باشيم در سنوات آتيه، من بارها به بعضی از عزيزان گفته­ام رسول­الله به ما آموخت، در ماه رمضان از خدا حج هر ساله را بخواهيم، وجود مقدس زين‌العابدين در سه جای دعای ابوحمزه از خدا حج را طلب می­کند حج هر ساله: «وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ»[2] سيدالشهداء بيست سفر حج پياده به جا آورد آن زمان قديم بود گرسنه بود محتاج بود، سختی بود، از امام حسين ياد بگيرد اين دعای امام عرفه امام حسين مال آن سال آخر نيست، حضرت اين دعای عرفه را پای جبل الرحمه رو به مسجدالحرام ايستاده از آغاز تا پايان می­خواند دعای که گاهی اوقات دو ساعت دو ساعت و خرده­­ای زمان می­برد ما نشستيم چندين بار هی اين پا و آن پا می­شويم امام حسين با اصحابش در جبل الرحمه اين دعا را ايستاده و اشک می­ريخت و می­خواند دعای زين العابدين، امام سجاد بيست و پنج سفر حج مشرف شد، ما در قبل از حرکت محضر آيت­الله العظمی مکارم بوديم ايشان يک روايتی از حضرت زين العابدين خواندند که چند اثر در حج است که اين­جا بايد رفت پيدا کرد، صحت و سلامتی و عافيت بدن، کفايت مؤنه زندگی، آن­های که از مشکلات اقتصادی می­هراسند وحشت دارند حج بيمه­شان می­کند: «تکفون مؤنتکم» يافت نشد، کفايت می­کند اين سفر مؤنه شما را، زندگی­ها را بيمه می­کند اين­ها آثار و برکاتی است که در اين سفر و در اين ضيافتی که ميزبان خداوند است و خداوند پذيرايي اين دعوت است انشاءالله که خدا قسمت کند توفيق رفيق شود همه آرزومندان مخصوصاً جوانان عزيز ما در عنفوان جوانی مشرف بشوند در اين سفر پربار و از اين برکات سفر که به عبارتی حج را تولد دوباره می­گويند غروب عرفه همه چيز پاک است، همه چيز را می­بخشند پاک پاک طرف از عرفات می­رود، و از گناهان آن­ها را مبری می­کند اين يک باب ضيافتی است که خدا برای بندگان خودش ايجاد کرده و توفيقی است که رقم خورده شده انشاءالله که قسمت بشود همه آرزومندان وظيفه خودم می­دانيستم که به ياد عزيزانی که تشريف داشتيد شيراز، چه برادران عزيز خواهران محترمه و من يکی از درس­های که از آيت­­الله والد آموختم و در بعض از جاها هم عرض کردم ايشان می­فرمودند در دعا اگر ديگران را مقدم کرديد خدا اول به خودتان نظر می­کند ولی در دعا اگر خودتان را ديديد می­رويد در نوبت مريض داريد اول مريض­­های مردم را دعا کنيد، نگران جوانت هستی اول جوانان مردم را دعا کنيد، بدهکار هستيد اول دعا برای رفع بدهی ديگران کن، اگر به ديگران اول نظر کردی خدا اول به خودت نظر می­کند اما در دعا اگر خودخواه شدی می­برنت در نوبت، خودخواهی در قالب دعا هم آسيب می­زند لذا حاج آقا می­گفتند که در دعا ديگران مقدم کنيد بالاتر از اين هم يک چيزی به ما آموختند که من از اين آموخته خيلی آثار ديدم می­گفتند حرم رسول­الله حرمی است که پيغمبر اسوه بخشيدن کسانی بود که در حقش بدی کرده بود، می­گفتند در حرم رسول­الله ببين چه کسانی خاطرت را در زندگی نگران و مکدر کردند برای آن­ها زيارت نامه بخوان اين خيلی حرف است.

من حدود پانزده سالی قبل يادم در حرم رسول­خدا مقابل محراب تهجد نشسته بوديم، يکی آقای از علمای تهران بود ايشان خيلی داشت گريه می­کرد هی نگاه به خانه اميرالمؤمنين می­کرد قسم می­داد نفرين می­کرد قسم می­داد نفرين می­کرد، گوشی تلفن ما زنگ خورد ديدم حاج­آقای والد پشت خط بودند من شروع کردم با حاج­آقا شروع کردند اين آقا فهميد که حاج­آقا پشت خط دارند با من صحبت می­کند گفت به حاج­آقا بگوييد يک نفر اين­جا نشسته گرفتاری برايش پيش آمده آقا دعا کنند حاجت را، من چون می­دانيستم دارد نفرين می­کند گفتم خودت با آقا، گوشی را گرفتم دادم دست خودش و بعد با حاج­آقا صحبت کرد گفت آقا يک کسی حق ما را خورده، ظلم کرده چنين کرده چنان کرده شما دعا کنيد اين نفرين ما او را بگيرد، حاج­آقا فرمودند کجا نشستيد؟ اين آقا از علمای تهران هم بود الآن هم هستش، ايشان فرمودند کجا نشسته؟ در مسجد پيغمبر مقابل محراب تهجد حضرت زهراء يعنی مقابل خانه اميرالمؤمنين، گفتم تو زائری پيغمبری هستی که پيغمبر: «أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْك‏»[3]، توصيه می­کرد به کسانی که به شما بدی کردند شما احسان کنيد، کريمان با بدان هم بد نکردند، اخلاق اسلامی يعنی نماز شب می­خواني بايد نشان بده نماز شب که نماز شب خوان است گفتم تو حرم رسول­الله داری نفرين می­کنی پيغمبر ابوسفيان را نفرين نکرد، دندان پيغمبر شکسته شده بود، بدن رسول­الله جراحت برداشته بود در دامنه کوه احد آب آوردند پيغمبر دهانش را شست و شو بدهد، ديدند رسول­الله پيوسته دارد اين جمله را می­گويد: «اللّهمّ اهد قومى فانّهم لا يعلمون‏»[4] خدايا قومم را هدايت کن اين­ها نمی­دانند که­ها را رسول­الله می­فرمايد هدايت ابوسفيان، هند جگرخوار، حالا ما يک مقداری حق­مان را کم و زياد می­کنند می­گويم واگذارت به خدا، خدا بزندت، اين اخلاق پيغمبری نيست حاج آقا گفتند در محضر رسول­الله هستی از خدا بخواه هدايت بشود هدايت شد جبران می­کند هدايت شد ظلم نمی­کند، اين آقا آرام شد شد مثل آبی که رو آتش ريختند، بعد هم خيلی تشکر کرد، اين فرمايش آقا در مسجد پيغمبر اصلاً ما را متحول کرد، گفت اين سفر اين برکات را بايد برای زائرين ايجاد کند، من قبل از ورود به کلام موسی ابن جعفر نکته­ای را هم عرض کنم شايد فراموشم بشود طبق سنوات سال­های گذشته خدا رحمت کند آقای حاج ابراهيم يقطين را روضه دهه اول ماه محرم که در همين مسجدالرسول برگزار می­شد يکی دو سال به خاطر بحث کرونا روضه به صورت ديگری اجراء شد امسال هم انشاءالله دهه اول جناب آقای حاج منصور آقای يقطين يادآوری کردند، که اين روضه صبح­ها در مسجدالرسول برنامه منعقد است و برپاست انشاءالله جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج آقای حسينيان هم که از قم تشريف می­آورند برادر عيال حاج آقای يقطين افاضه فيض می­کنند و در خدمت جمع محترم هستند عزيزان هم انشاءالله شرح شرح زيارت ناحيه مقدسه است انشاءالله عزيزان از اين فرصت­ها استفاده کنيم جلساتی که منعقد می­شود برپا می­شود صبح­ها شب­ها ضمناً در مهديه دانشگاه مهدويت هم دهه اول صبح­ها برنامه است و مجالس ديگری که در سطح شهر است، از اين فرصت­ها انشاءالله بهره­برداری کنيد.

اما امشب شام ميلاد آقا موسی‌ابن جعفر است، هفت پيام از امام هفتم من امشب تقديم کنم اين روايت را مرحوم شيخ مفيد در کتاب امالی و مرحوم علامه مجلسی و مرحوم شيخ کلينی که مرحوم علامه مجلسی به استناد اين بزرگان به استناد شيخ مفيد و مرحوم کلينی در کتاب شريف کافی جلد دوم هفت­تا دستور رفتاری اخلاقی را امام برای تربيت شيعه بيان می­کند اين­ها را من در حد وقت محدود مجلس عرض می­کنم اين­ها را امروز در جامعه ما عمل کنيم امام می­فرمايد نانش را می­خوری، عمل نکرديد عاميانه من می­گويم امام با يک بيان ديگر می­فرمايد چوبش را می­خوريد، مردم به اين­های که من دارم عرض می­کنم عمل کرديد پيشرفت می­کنيد عمل نکرديد پس رفت می­کنيد موفقيت­تان در رعايت اين اصول است:

يک حضرت فرمود: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ‏»[5] شيعه خودت را اين­گونه تربيت کن کارهای خوب زيادت را زياد به حساب نياوريد، هی ننويس به يک آقاي گفت آقای ديدم يک پولی صدقه داد دفترش را درآورد نوشت، يعنی صد تومن به فلانی، گفتم چه می­نويسی؟ گفت من برای حساب و کتاب زندگی، گفت گفتم اين­ها را ننويس، آن­های را که بايد بنويسی نمی­نويسی، گناهان توست، حالا چندتا آدم را ديديد غيبت کرد سريع دفتر باز کند بگويد يک غيبتی کردم غيبت آقای فلانی، ديديد تا حالا علت اين پسرفت­مان مال همين­هاست خوبی­ها که بايد يادمان برود يادمان نمی­رود، به يک آقاي گفتم فلانی گرفتار است کمکش کن، گفت سه سال و نيم قبل خانه فلانی آقای فلانی و فلانی هم نشسته بودند اين قدر بهش دادم، گفتم خدا وکيلی بهت بگويم ديروز چندتا غيبت کردی يادت هست، سه سال و نيم قبل يک کمکی کردی يادت نرفته کجاست، که­ها بودند؟ چقدر بود؟ اين بد است شيعه خوبی­ها را فراموش کن، خدمت برای خدا اگر می­کنيد فراموشش کنيد اصلاً از يادتان برويد: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ‏»[6] کار خوب اگرچه زياد هم کرديد اصلاً به حساب نياوريد، من از يک تربيت يافته مکتب اهل­البيت بگويم، آيت­الله العظمی بروجردی ساعات آخر زندگی­شان بود، ايشان در بيستر افتاده بود، من يکی از خدمات آيت­الله بروجردی را بگويم، امروز تمام مراجع مطرح شيعه شاگردان ديروز آيت­الله بروجردی بودند، اين­های هم که امروز شما پای سفره تقليدشان نيشستيد، ديروز پای سفره تحصيل از اين محضر اين مرجع نشستند آيت الله العظمی مکارم، آيت­الله العظمی سيستانی، آيت­الله العظمی نوری، آيت­الله العظمی جوادی، مقام معظم رهبری، از مرحومين آيت­الله العظمی بهجت، فاضل لنکرانی لطف الله صافی گلپايگانی خيلی از مراجعی که رفتند و هستند اين­ها در کارنامه زندگی­شان به عنوان يکی از درخشان­ترين دوران زندگی­شان شاگردی آيت­الله بروجردی بود، ابوی ما که از افتخارات­شان اين بوده، گفتند سال­ها ما خدمت آيت­الله العظمی بروجردی بوديم، شخصيت عالم پرور مجتهد پرور، صدها مجتهد فقيه عالم به عالم سالم تحويل داد، شما مسجد اعظم قم را ببينيد با برکت­ترين مسجد من می­توانم بگويم که از اين حيث دارد ازش استفاده می­شود مسجد اعظم است از صبح بعد از نماز صبح تا بعد از نماز عشاء ده­ها جلسه درس هر جلسه­ای پانصد نفر، چهارصد نفر کمتر، در سه شسبتان مسجداعظم دارد استفاده می­شود، ما مسجدی در دنيا نداريم اين­گونه استفاده فرهنگی ازش بشود، قم رفتيد گاهی اوقات يک مرجع دارد درس می­دهد بيش از هزار نفر نشستند اصلاً ساعت توقف ندارد اين مساجد اين از خدمات اين بزرگ مرجع بود، کتاب­های که ايشان نوشتند بزرگانی که ايشان تربيت کرد به عالم فرستاد، شهيدبهشتی از نتايج ايشان بود در آلمان، مرحوم آيت­­الله حائری فرزند حاج شيخ عبدالکريم را ايشان فرستاد در آمريکا، بزرگانی را فرستاد در سراسر عالم برای تبليغ دين با اين نگاه که بايد اسلام تبليغ بشود و ترويج بشود در سراسر دنيا اين شخصيت با اين عظمت علمی فرهنگی اجتماعی، پدر مرحوم آيت­الله فاضل آيت­الله حاج شيخ حسن فاضل می­گويد کنار بيستر آيت­الله بروجردی بودم نفس­های آخر بود يک وقت آيت­الله بروجردی آه سردی کشيد، فرمود افسوس که عمر ما به پايان رسيد و برای آخرتمان کاری نکرديم اين حرف کيست؟ حرف يک بزرگ مرجعی که خدمات عظيمی به عالم تشيع و عالم اسلام کرد، می­گويند تا اين حرف را آيت­الله بروجردی زد، مرحوم آيت­الله فاضل گفت آقا شما ديگر چرا اين حرف را می­زنيد شما کار نکرديد؟ که مثل شما کار کرد، می­گويند ايشان اين جمله­ای اميرالمؤمنين را بيان کرد، اين­ها نتيجه تربيت دينی است اين­ها همين پايبندی به سخن موسی ابن جعفر است: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ‏»[7] حاجی کار زياد کردی يادت برود، خيلی اين­ها را دو دوتا چهارتا نکن، ايشان فرمود: «أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِير»[8] کارت را خالص کن آنی که می­خواهد صرافی کند، خيلی دقيق است خيلی خبره است، گفت آيت­الله بروجردی اين را گفت و بعد تمام کرد: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ‏»[9] اين­که بعضی­ها در کارهای خوب در جا می­زند، می­گويد آقا ما کارهايمان را که کرديم، ما حج­مان را که رفتيم بس است، زيارت که رفتيم کافی است، حج يک بار کافی است، چون يادش نرفته، مغرور به اين حج است، يک کار خيری کرده می­گويد همه کارهای خيرها را ما بايد بکنيم ما که پول داديم بس است: «لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيْرِ‏»[10] خوب هستيد، کارهای خوب هم زياد انجام می­دهيد ولی زياد به حساب نياوريد.

اما آن­جای که بايد حواست باشد، دستور دوم: «لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الذُّنُوبِ»[11] کارهای خطا و اشتباهی­تان اگرچه کم است کم حساب نکنيد، شايد يک کار کوچک کرديد، يادت نرود، يادت نرفت ديگر تکرار نمی­کنی، اينی که بعضی­ها هی مکرار در مکرر خطا می­کنند، چون خطاها يادشان می­رود حاج آقا يک بار يادت رفت اين خيابان بن‌بست، يادت نرفت ديگر در اين خيابان بن بست نمی­رود، می­گوييد کسی که فراموش می­کند دوباره بيايد انتهای خيابان هی داد و بداد يکبار هم آمده بوديم دوباره سرمان آمد، بار دوم بار سوم بار چهارم، شيخ عباس قمی صاحب مفاتيح پرورش يافته اين حديث است، آقا شيخ عباس من از فرزندش آيت­الله محدث زاده که سال­ها در حج با ايشان همسر بوديم می­گفت پدر ما حاج شيخ قمی لحظات آخر زندگی خيلی ناراحت بود، گفتند آقا چرا ناراحت هستی، فرموده بود من در بيش از هفتاد سال زندگی يک دروغ گفتم شرمنده هستم چگونه به محضر خدا بروم، اين­ها مال اين است که گناه يادت نرفته، يک دروغ را فراموش نکرده ديگر دو دروغ نمی­شود اينکه بعضی­ها مکرر در مکرر گناه می­کنند چون يادش می­رود چندتا گناه کرده، ما محاسبه اعمال داريم، اميرالمؤمنين می­فرمايد: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا»[12] امروز خطای نکردی، امروز حقی را ضايع نکردی، امروز دلی را نشکسته اصلاً بعضی­ها در اين قيد و بندها نيستند، می­گويند به آقای حاج شيخ عباس گفتند آن دروغ چه بود؟ فرمود در جوانی حج رفته بودم يکی از محدثين اهل سنت در مسجدالحرام بود رفته گفتم اجازه نقل حديث به من بده، گفت يک سؤال از من پرسيد گفت تو سنی هستی يا شيعه؟ مرحوم شيخ عباس فرموده بود بروم اگر بگويم شيعه هستم به من نمی­دهد اجازه گفتم من سنی هستم ولی با اين نگاه و با اين نيت يعنی تابع سنت رسول­الله هستم نه تابع سنن اربعه اهل سنت، گفتم آن عالم سنی فکر کرد من می­گويم سنی هستم يعنی تابع مذاهب اربعه اهل سنت هستم گفت برداشت نوشت يک اجازه­ نقل حديثی به من داد، آقای شيخ عباس می­گويد در عمرم پيشمان بودم که چرا همان يک کلمه را هم گفتم و لحظه آخر از همان يک دروغ خجالت زده بود: «وَ لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الذُّنُوبِ»[13] بلی آقا موسی ابن جعفر می­فرمايد اين گناهان کم­تان مردم کم کم کنارهم قرار می­گيرد گناهان بزرگ را رقم می­زند می­بينيد آدم می­شود يک آدم خطرناک يک آدم جنايتکار اين­که خدا اين گونه نيافريده، خدا هرکه را آفريد خوب آفريد خدا فرعون را خوب آفريد خدا يزيد را خوب آفريد، خدا شمر را خوب آفريد، خدا صدام را خوب آفريد اگر بد می­شوند عواملی سبب شد اين­ها بد شوند يا سوء تربيت يا لقمه حرام يا معاشرت با نااهل و الا به قول شاعر:

روز که آفريد تو را صورت آفرين، بر آفرينش تو به خود گفت آفرين

صورت نيافريده چنين صورت آفرين، بر صورت آفرين و چنين صورت آفرين

من يک وقت در يک جلسه­ای عرض کردم عزيزان يک آقايي در شيراز اعدام شد، فيلم دادگاهش را آوردند در حوزه علميه برای آسيب­شناسی جرم گفتند آقايون اساتيد، طلاب ببينند که چرا بعضی­ها اين جوری می­شوند، يک آقايي اعدام شد چهار فقره قتل مرتکب شده بود دو نفر از نزديکان خودش و دو نفر هم از افراد ديگر وقتی که در دادگاه داشت که تعريف می­کرد چطور من اين­ها را کشتم مثل اين­که داشت می­گفت آب نوشيدم خيلی با يک آرامشی با يک راحتی زدم اين طوری فلانی را کشتم بعد فلان را کردم، قاضی گفت پيشيمان نيستی گفت نه، چرا انسان اينجوری می­شود؟ «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[14] قاضی يک سؤالی خوبی کرد گفت شما يادتان هست اولين اشتباه زندگی­ ات کجا بود؟ اولين خطاء از کجا شروع شد؟ پدرها بچه­ها امانت­اند دست­تان، قيامت هم تا آن حدی که پدر و مادر در تربيت بچه کم گذاشتند می­کشيدندش به حساب بلی حالا يک پسری خراب شد پسر نوح ربطی به حضرت نوح ندارد اما يک وقت پدر مسبب است، گفت سيزده چهارده سالم بود در بازار وکيل داشتم می­آمدم گرسنه بودم اين­ها را من خودم شنيدم از اين آقا، حالا اسمش را هم نمی­آورم گفت در مغازه يک خاروبار فروشی، يک مشت نخودچی چشم صاحب مغازه را پاييدم دزديدم يک مشت نخودچی اين اولين استارت خطاست اين هم که امام هفتم می­فرمايد گناهان کم گناهان بزرگ را رقم می­زند، يک مشت نخودچی می­شود چهار فقره قتل، جلوش را نگرفتی می­شود، گفت يک مشت نخودچی برداشتم کردم در جيبم آمدم منزل پدرم ديد من دارم چيزی می­خورم گفت بچه چه می­خوری؟ گفتم نخودچی، گفت پول از کجا آوردی تو که پول نداشتی؟ گفت حقيقتش را گفتم گفتم گرسنه بودم پول نداشتم از بازار از يک مغازه­ای دزديدم بابای نادان را ببينيد گفت پدرم گفت آفرين بر تو، تو بچه­ای زرنگی هستی، تو گلمت را در اين­ جامعه خوب از آب می­تونی بکشی بيرون، بنازم به اين زرنگی گفت من فکر کردم دزدی کار خوبی است فردا يک مشت نخودچی شد دو مشت، دوزدی به دنبال دوزدی سرقت به دنبال سرقت، ضرب و شتم و اين را هم بگويم عزيزان سيدالشهدای که محرم را پيش رو داريد نکوشت مگر لقمه حرام اين­های که کربلا جلو امام حسين ايستادند، رو به قبله نماز می­خواندند اين­ها نماز صبح اول وقت­شان را به جماعت عمر سعد خواندند اين­ها وقتی سر امام حسين بالای نيزه رفت تکبير گفتند، اين­ها به تعبير امام سجاد قربتاً الی الله آمدند کربلا چه بر سر اين نامسلمان­های مسلمان نما آمد که در قتل ولی خدا شرکت کردند، امام حسين در بين يکی از خطبه­ها فرمود: «فقد ملئت بطونکم من الحرام»[15]، شکم­هايتان از حرام پر شده، شکمی اگر از حرام پر شد امام زمان هم نصيحتش کند اثر نمی­کند، امام زمان زمان سيدالشهداء اثر نکرد ديديد به بعضی­ها حرف می­زنيد مسخره­تان می­کند آيه قرآن را، بابا جمع کن دوره­اش تمام شد، بر نمی­خورد، علی عليه­السلام فرمود گناه را کم نشماريد، آن گناهی که نزد شما کوچک دارد به حساب می­آيد نزد خدا خيلی بزرگ است: «لا تصغرن شيئاً من ذنوبک و ربما وافق سخته و انت لا تعلم» يافت نشد، اين توصيه دوم حضرت.

توصيه سوم امام می فرمايد: «خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ»[16] مردم در خلوت­تان از خدا بپرسيد عجيب است اين ترس در درون، ترس در باطن، ترس در خلوت، ترس در جلوت خيلی مؤنه نمی­خواهد بنده جلو شما مؤمنين رعايت می­کنم بايد يک سری حرف­های نزنم، يک سری کارهای نکنم، مأمور دارد نگاه می­کند دوربين دارد می­بيند اين­ها خيلی هنر نيست هنر اين است که در باطنت از خدا بترسی هنر اين است که در آن اتاق در بسته، هنر اين است که در آن محيطی که می­گويي هيچ کس نيست خدا هست خدا را در نظر بگيری، نوع تخلفات مال اين است که ما: «خافوا الله فی السر»[17] نداريم ظاهراً می­بينيد بعضی­ها رعايت ضوابط را می­کنند اما قانون گريز اند قانون شکن­اند، قانون خدا را زيرپا می­گذارند، چون از خدا فی السر نمی­ترسد موسی ابن جعفر فرمود در خلوت از خدا بترسيد چرا بعضی­ها انصاف ندارند امروز ديدید يکی از مشکلات اجتماعی­ما بی­­انصافی است انصاف نيست من رفتارم با طرف مقابل رفتاری نيست که اگر با خودم عمل بشود دوست دارم احترام را دوست می­دارم ولی بعضاً نمی­گذارم، پيامبر فرمود ناموس مردم را ناموس خودتان بدانيد اين انصاف است، مشتری را فروشنده خودت ببين، ارباب رجوع را آقای مدير خودت ببين، اين می­شود انصاف اين انصاف در جامعه رنگ باخته چرا؟ چون در خلوت­ها از خدا نمی­ترسيم دقيقاً کسانی که در خلوت از خدا می­ترسند انسان­های با انصافی هستند انصاف يعنی با ديگران رفتاری داشته باشيد که با خودتان داريد، اين می­شود انصاف، خوراک مانده را نمی­پسنديد انفاق نکن لباس مندرس را نمی­پسندی صدقه نده.

يک وقت در يکی از جلسات عرض کردم خدا رحمت کند علامه سيدمحمدحسين حسينی تهرانی صاحب کتاب روح مجرد، ايشان در خاطراتش می­نويسد با مرحوم حاج سيدعلی قاضی هم حشر و نشری داشته از شاگردان علامه طباطبايي است، می­گويد زمانی که ما نجف بوديم يک خانواده­ای بودند از اعيان نجف ولی از متدينين ثروتمندان نجف يک وقتی ظهری بود يک فقيری آمد در خانه آن شخص ثروتمند بوی غذا به مشامش خورده بود در زد خانم خانه آمد دم در، گفت يک خرده غذا به ما بدهيد گرسنه بود بوی غذا شنيده بود، آقا غذای تازه دوست می­داری همان را بده، اين می­شود انصاف سيره اهل‌البيت اين بود آقا اميرالمؤمنينی که دو روز قبل جشن عيد غديرش را گرفتيد صاحب الغارات می­گويد آقا رفت در بازار زمانی که خليفه عالم اسلام بود، دوتا لباس صاحب الغارات مرحوم ثقفی می­گويد حضرت خريد يکی هشت درهم يکی چهار درهم می­گويد آقا آمد در منزل، لباس چهار درهمی را خود حضرت ورداشت لباس هشت درهمی را دادند به قبنر، قنبر که است؟ نوکر آقاست قنبر اعتراض کرد گفت آقا شما رهبر عالم اسلام هستيد، اين لباس گرانتر را شما برداريد آن لباس نصف قيمتی را بدهيد به ما، آقا فرمود قنبر تو جوانی، لباس زيبا بر قامت جوان زيباتر است ما يا علی می­گوييم ولی در با علی بودن­مان حرف است:

يا علی با علی يک نقطه باشد فرق آن، يا علی گفتن کجا و با علی ماندن کجا

اين می­شود انصاف، علامه تهرانی می­گويد اين فقير در زد آن خانم که خانم متدينه­ای هم بود آمد دم در گفت خانم گرسنه هستم يک مقدار غذا بده، گفت صبر کن اين خانم رفت در آشپزخانه که از همان غذای تازه­ای پخته شده­ای که عطرش هوا رفته برای اين فقير بکشد، در ظرف­های خودشان رغبت نکرد بکشد گفت اين ظرف­های خودمان است اين فقير الآن بودی می­گفت شايد کرونا دارد کرونا را می­کرديم بهانه، حالا آن زمان که کرونا نبود گفت مثلاً شايد کثيف است، مکروبی است بهداشتی نيست دنبال يک ظرفی می­کشيد که برای اين غذا بکشد، رفت در حمام طاس حمامی را خالی کرد يک آبی درش چرخاند در طاس حمامی برنج و خورشت کشيد آمد داد به اين فقير اين فقير بدبخت هم نشست و خورد و بعد طاس حمامی را هم داد تحويل و رفت اين خانم نيت کرد گفت خدايا ثواب اين انفاق برسد به روح پدرم شب آن روز خواب باباش را می­بيند خواب ديد در عالم برزخ است همه برزخی­ها دور هم خوشحال شادمان پدرش يک گوشه­ای نشسته ناراحت مهموم مغموم، رفت به پدر سلام کرد پدر به سردی جواب داد گفت بابا من دخترت هستم، گفت چرا ناراحتی چرا به سردی جواب می­دهی گفت دختر امروز آبروی من را نزد برزخيان بردی گفت من آبروی شما را بردم گفت هديه­ات از دنيا رسيد ولی در طاس حمام من سر خجالت پايين کشيدم جلو برزخی­ها، برزخی­ها گفتند چه دختر بی­کمالی داری کسی برای باباش غذا در طاس حمامی می­فرستد، مردم بی­انصافی کردید ميوه­ای نيمه­حال گنديده دادی به فقير ميوه گنديده دارد برای امواتش می­فرستد، لباسی که خودت خجالت می­کشی اگر دادی به همان اندازه ثواب گيرت می­آيد لباس سوراخ ثوابش سوراخ است، برنج کوزنه می­دی به خيريه، يکی از مسئولين خيريه گفت ببينيد دوتا کيسه پنجا کيلويي برنج آوردند ما خجالت می­کشيم دست نيازمند بدهيم، اين­ها را بگذارش کنار، اين جور ما انفاق می­کنيم چرا بعضی­ها بی­انصاف شدند؟ چون در خلوت­شان از خدا نمی­ترسند امام هفتم فرمود: «خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ»[18] اگر تو در خلوت از خدا ترسيدی به انصاف می­رسي ديگر انسان حواسش جمع است، در همه عرصه­های اجتماعی اقتصادی همه­جا روابطش روابط خوبی می­شود يکی دو نکته ديگر هم عرض کنم مطلب را جمع­بندی کنم.

امام فرمود: «سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[19] يکی از جاهای که می­گويند که عجله کنيد در طاعت خداست عجله کاری خوبی نيست جز در دو جا يکی در اطاعت خدا: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»[20]، سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[21]، دوم در توبه کردن اين دوجا را می­گويند عجله کن اما جاهای ديگر را می­گويند عجله نکن: «الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ»[22]

«زنوا انفسكم قبل ان توازنوا و حاسبوا قبل ان تحاسبوا»[23] در مسائل دنيايي، اقتصادی خيلی عجول نباشيد اما در کارهای خوب عجول باشيد، وقتی نماز شد: «سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[24]وقتی انجام واجباتت است: «سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[25] صله رحم است: «سَارِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ»[26]هی به فردا نيندازيد، حضرت فرمود در کارهای بندگی خدا سرعت ببخشيد به کارها اين نصيحت ديگر، نصيحت ديگر: «وَ اصْدُقُوا الْحَدِيثَ»[27] امام می­فرمايد در گفتارهايتان راستگو باشيد راست بگوييد صداقت در گفتار داشته باشيد: «وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ فَإِنَّمَا ذَلِكَ لَكُمْ وَ لَا تَدْخُلُوا فِيمَا لَا يَحِلُّ فَإِنَّمَا ذَلِكَ عَلَيْكُم‏»[28] اين نکته را عنايت بيشتر بکنيم زيادی بشنويد امام می­فرمايد همه اين­ها به نفع خودتان است اينی که گفتم عمل کرديد نانش را می­خورد نکرديد چوبش را می­خورد امام می­فرمايد اين کارهای که من دارم سفارش می­کنم اگر رعايت کرديد به نفع خودتان است خدا اولياء دين محتاج اين کارهای شما نيست شما اگر آدم راستگويي بودي، اگر آدم امانتداری بودی، اگر انصاف داشتی اگر کارهای خير زيادت را زياد حساب نکردی، گناه کم را کم به حساب نياوردی اين خودت بهره می­بری خيرش به خود شما می­رسد مردم راستگو هستی نفعش را خودتان می­بينيد انصاف در زندگی نتيجه آن را خودتان می­بينيد امانتدار اگر بوديد بهره­اش را خودتان خواهيد برد، بعد نصيحت پايانی حضرت فرمود: «وَ لَا تَدْخُلُوا فِيمَا لَا يَحِلُّ فَإِنَّمَا ذَلِكَ عَلَيْكُم‏»[29] در چيزی هم که برای شما جايز نيست داخل نشويد آقا يک چيزی که حقت نيست دين اجازه ندارد دين ممنوع دانيسته چه در حرف زدن، چه در رفتار چه در نگاه آقا کسی نمی­فهمد خدا که می­داند نکن اين کار را در آن مسائلی که شرع مقدس اسلام اجازه نداده، شما مراقب باشيد و دقت کنيد وارد نشويد که حضرت فرمود: «فَإِنَّمَا ذَلِكَ عَلَيْكُم‏»[30] رعايت نکرديد خودت آسيب می­بينی آسيب نافرمانی خدا آسيب ظلم آسيب بی­انصافی آسيب حرمت شکنی، خودت فرد اول می­بينيد در يک جمله­ای اميرالمؤمنين می­فرمايد شما وقتی که خدمتی به کسی می­کنيد قبل از اين که نفع اين کار به طرف برسد به خود شما بر می­گردد و قبل از اين­که آثار خطا و جرم ما گريبان کسی را بگيرد در زندگی ما اثر خودش را خواهد گرفت اين هم توصيه نورانی از امام هفتمی که امشب شام ميلاد با سعادت حضرت است اميدواريم که اين نکات ارزشمند اخلاقی را خداوند نصيب همه­ما بکند.

من از يکی از سفرهای عمره يک خاطره­ای انصافی را عرض کنم يک وقتی هم در جمع عزيزان شايد اشاره کردم، الآن يادم آمد اصلاً حج خود حج امام صادق می­فرمايد نتيجه نمی­گيرد حاجی مگر سه چيز به دست بياورد: مَا يُعْبَأُ مَنْ يَؤُمُّ هَذَا الْبَيْتَ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ.... وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ»[31] حج بايد انسان را به ورع برساند از گناه دور کند يعنی حاجی وقتی بر می­گرده عوض بشود، اخلاق بدی اگر داشت گفتار ناپسندی اگر داشت در خانواده فرد خوبی نبود اصلاح: «وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ»[32]، «خُلُقٌ يُخَالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ»[33] اخلاق خوب پيدا کند: «حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ مِنْ غَضَبِهِ»[34] يک تحمل و بردباری در او ايجاد شود که بر غضب خودش مسلط شود اين خاطره را حالا يک وقتی شايد در جمع عزيزان در يکی از مجالس عرض کردم حالا يادم آمد می­خواهم انصاف را بگويم امام فرمود اين انصاف اگر از خدا در خلوت ترسيدی، خداي به شما انصاف می­دهد، آقای حاج منصور آقای يقطين رفتند شاهد ايشان يک سالی ما عمره مشرف بوديم در کاروان يک چند نفر افراد کهن­سال بود سفر سفر عمره بود آقای يقطين گفتند ما بايد اين­ها را يک کسی هم همراه ندارند برای اين­ها همراه پيدا کنيم برای اعمال­شان به بعضی از اين­ها مراجعه شد که از نظر تمکن مالی وضع­تان چه است؟ گفت بعضی­ها تمکن داشتند پول می­دادند برای خريدی، اجاره کردن کسانی که طواف­شان دهند آن موقع هنوز اين سريرها بود که دور کعبه طواف می­دادند و ولچير مجموعاً دويست و پنجا ريال بايد اين­ها هزينه می­کردند يک آقای در کاروان بود پيره مردی بود کسی هم همراهش نبود، حاج آقای يقطين رفت بهش گفت که آقا دويست و پنجا ريال بايد بدهيد ما چند شب ديگر می­خواهيم برويم مسجد شجره اعمالت را می­خواهيم انجام بدهيم خودتان که توانايي راه رفتن نداريد اين تخته سريرها را بايد برايت اجاره کنيم دوتا طواف بايد بدهند، طواف اول و طواف دوم صد و پنجا ريال سعی صد ريال، گفت من پول برای اين­کارها نمی­دهم گفتند آقا عمل تو است گفت من يک مقدار پول آوردم برای سوغاتی است، من پول خرج اين کارها نمی­کنم، گفتم آقا سوغاتی؟ مردم ببينيد يک جمله از قرآن بگويم اين خودخواهی نيست اين تعليم قرآن است اول مردم دلتان برای خودتان بسوزد ما اين قدری که گاهی اوقات دلسوز ديگران هستيم از خودمان غافل هستيم قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ»[35] اول به داد خودتان برسيد بعد خانواده خودت را اول نجات بده، هی می­گويد برای بچه­هايمان، برای بچه­هايمان خمس نمی­دهيم خودت را داری گرفتار می­کنی برای بچه­هايمان نمازمان قضاء می­شود، نکن اين کار را اول سرپا بلند نگهدار بعد زمين­ خورده­ها را بلند حالا اين آقا نگاهش غلط بود، گفت پول آوردم برای سوغاتی هرچه هم ما نصيحت کرديم گوش نکرد، گفتم آقا اعمالت را جدا می­خواهی انجام بده، گفت من را کف مسجدالحرام ول کنيد، چهار دست و پا دور کعبه می­چرخم، ديدم اين منطقی هم ندارد به حاج آقای يقطين گفتم آقا بی سر و صدا محترمه، از محترمين کاروان برايش پول جمع کن حالا اين خودش منطق ندارد، حاج آقای يقطين شروع کرد رفتن خدمت اين اين آقا آن آقا، اسم هم نياورد، گفت يک بنده­ خدا می­خواهيم برای اعمالش امکان ندارد خودش پول بدهد کمکی کنيد هر مقداری که مقدورتان است يکی پنج ريال يکی ده ريال سعودی می­داد يکی بيشتر، يک آقايي بود هنوزم اين آقا در شيراز است الآن رفتم سراغ اين، آدمی حدود چهل و چهار پنج سال داشت گفتند آقا شما يک کمکی بکن، گفت چقدر هزينه اين می­شود، گفتم هزينه کلش دويست و پنجا ريال، گفت من همه را می­دهم، گفتند همه را نمی­خواهد بدهی، مثلاً يک صد ريالی جمع شده، شما صد و پنجاه‌تای ديگر را بده، گفت نه من يا همه را می­دهم يا اصلاً نمی­دهم، کار را که کرد آن­که تمام کرد، گفت اگر می­خواهيد من قول می­دهم همه اين هزينه می­پردازم پول­های بقيه را هم بر می­گرداند، اين آقا را اگر شما قيافه­اش را هم می­ديديد اين کارها بهش نمی­آمد، الآن هم هست در شيراز، اين­که امام رضا فرمود رو قيافه نمره ندهيد، آن وقت اين ظاهر نا آراسته باطن آراسته، يک وقت ديديد ظاهر آراسته است باطن آشفته است، گفتم همه را شما می­دهيد گفت بلی، به آقای يقطين گفتم پول­های بقيه را برگردان، پول­ها را برگرداندند، تا شب مسجد شجره شد و شخص محرم شد، معذورين را گفتيم بگذاريد فردا بعد از ظهر ببريد اين­ها بروند در هتل استراحت کنند، زائرها نيمه شب بروند عمره را انجام بدهند، آمد به من گفت آقای حدائق اينی که من قول دادم پولش را می­دهم همين امشب بياوريد انصاف را ببينيد گفتم آقا اين معذور است، اين بايد همراهش باشند مراقبش باشند بگذار اول ما اين­های که سالم­ اند را طواف بدهند اعمال را کنترل کنيم از احرام بيايد بيرون بعد نوبت ايشان است، گفت حاج آقا من خودم دوست دارم امشب کارم را انجام بدهم دلم می­خواهد اين هم امشب انجام بدهد اين می­شود انصاف، گفتم خيلی خوب به آقای يقطين گفتيم استثناءً اين را امشب بياوريد آن پيره را هم با ولچير آورديم در مسجدالحرام، آمديم پشت حجرالاسود که ديگر همه می­خواستند نيت کنند و اين آقا پول می­داد و اين خشب را می­گرفتند اعمال را شروع می­کردند گفتم آقای فلانی برو اين سريرها را اجاره کن بياور يک نفرش را صد و پنجا ريال را بده، همه هم داشت نگاهش می­کردند آمد جلو آن پيره روی ولچير نشسته بود گفتم پدر جان گفت بلی، تو حوصله رو دوش من سوار شدن داری؟ من خودم بشوم سريرت من خودم هفت دور طوافت بدهم اذيت نمی­شوی؟ اين هم ديد خوب کار مفت است، سواری مفتی، بنده گاهی اوقات طناب را گفتم بعضی­ها گردن می­اندازند، گفت نه تو اذيت نمی­شوی؟ گفت نه من اذيت نمی­شوم گفت عيب ندارد، نشست جلو پيره مرد روی ولچير، نشست پای ولچير گفت رو کول من بيا، آقايان خانم­ها همان­جا بعضی­ها در لباس احرام شروع کردند غيبت کردند، ما می­گوييم عمره رفتيم چيزی ازش در نيامد، بابا تو هنوز اعمال را شروع نکرده داری غيبت می­کنی در خانه خدا داری تهمت می­زنی، ديدم بعضی­ها هی زمزمه کردند عجب آدم پول پرستی، قول داده حالا برای اين­که سبک هم نشود از حرفش هم کوتاه نيايد پول را حاضر نيست بدهد، خب بابا پول را ذليل کن تن را عزيز کن اين قدر پول به جانت چسبيده، اين زمزمه­های بود که بلند کرد پيره مرد سوار کرد هفت دور طواف داد عرق از سر و رويش جاری بود، بردش پشت مقام ابراهيم پيره مرد پياده کرد، نماز خواند رفت در سعی هفت مرتبه با ولچير برد و آورد آمديم در طواف نساء هفت مرتبه طواف نساء نماز طواف نساء که تمام شد گفت آقای حدائق اين پيره مرد تحويل شما، ديگر نفسی برايش نمانده بود رفت کنار مسجدالحرام تکيه داد به اين پله­های حاشيه سعی، هنوز آن پله­ها بود پاهايش را دراز کرد و ديگر عرق از سر و رويش جاری بود، خب حاجی­ها آمدند کاروان ما ظهر ديدم حاجی نيست، شب نديدمش فردا نديدمش فردا شب نديدمش، سؤال کردم گفتم فلانی کجاست؟ گفتند مريض شده سرمای سختی خورده، بعد از دو سه روز من سر ميز غذاخوری ديدمش گفتم فلانی حالت؟ گفت يک خرده سرما خوردم آن شب خيلی عرق کرده بودم اين باد پنکه­ها و اين­ها ما را مريض کرد، گفتم من يک سؤال از شما دارم، شما قول دادی که دويست و پنجا ريال می­دهی، دادشتی هم بده، ازت هم می­آمد، چه شد يک دفعه تصميمت برگشتی خودت شدی چرخ و تخت روان، گفت آقای حدائق من تا کنار حجرالاسود تصميمم اين بود که دويست و پنجا ريال بدهم انصاف انصاف اين را ما در جامعه کم داريم: «خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ‏»[36] گفت تا کنار حجر تصميم اين بود پول بدهم پول هم آورده بودم، گفت وقتی که آمدم پول در بياورم يک دفعه يادم آمد يک مطلبی گفتم بابای خودت اگر بود چه کار می­کردی اين پيره مرد پدر تو برای بابات تخت روان می­گرفتی يا خودت می­شدی تخت روان؟ گفت به خودم گفتم اگر پدرم بود خودم می­شدم تختش، گفتم معامله پدری را با اين بکن، گفت حاج آقا خدا شاهد است حاضر بودم هزار ريال بدهم اين توفيق از من گرفته نشود، گفت نشستم جلو اين پيره مرد، گفتم فرض می­کنم پدرم هست رفتاری که با پدرم می­کردم با اين می­کنم ما امروز در جامعه اين رفتار را داريم با يکديگر، احترام را دوست می­داريم احترام می­گذاريم، جنس ارزان خريدن را خوش­مان می­آيد ارزان می­دهيم دست مردم، از حرمت شکنی منتفر هستيم حرمت نمی­شکنيم، گفت پيره مرد را سوار کردم اعمال که انجام شد گفت مريض شد گفت شب آن روز خواب پدرم را ديدم گفت پدرم نيامده اين جور سفر، گفت ديدم پدرم در لباس احرام جلو من ظاهر شد گفت پسرم خدا خيرت بدهد عمره­ای خوبی ما را بردی: «خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ‏»[37] با انصاف­ها آن­های هستند که در خلوت از خدا می­ترسند گفت من داشتم برای من مسأله­ای نبود ولی می­خواستم با اين رفتاری داشته باشم که پدر خودم با پدرم داشته باشم، اين را در آداب ضيافت اميرالمؤمنين می­فرمايد بهترين ضيافت اين است که خودت ضيافت کنی، يک وقتی سفره می­دهی، غذا می­دهی، يک وقت خود طرف بلند می­شود پذيراي می­کند با جان خودش دارد پذيرايي می­کند.

پروردگارا به عظمت اين ايام و ليالی و به اين ماه عظيم و به اين مناسبت­های که پشت سر گذاشته شد و مناسبت­های مهمی که پيش­روی ماست، پروردگارا قسمت می­دهيم توفيق پايبندی به اين فرمايش امام هفتم که در اين مجلس ذکر گرديد در اين فرصت­های باقی مانده زندگانی به همه عنايت بفرما.

                               

 

[1] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[2] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏1 ص183.

[3] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏71  ص157.

[4] شرح فارسى شهاب الأخبار(كلمات قصار پيامبر خاتم ص) متن ص137.

[5] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[6] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[7] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[8] الإختصاص النص ص341.

[9] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[10] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[11] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[12] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم الفهرست‏ ج‏7  ص66.

[13] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[14] اعراف 179.

[15] بحارالانوار ج45 ص8

[16] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[17] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[18] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[19] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[20] بقره 148.

[21] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[22] المحاسن ج‏1 ص215.

[23] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم الفهرست‏ ج‏7  ص66.

[24] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[25] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[26] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[27] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[28] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[29] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[30] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[31] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏4 ص285.

[32] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏4 ص285.

[33] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏4 ص285.

[34] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏4 ص285.

[35] تحريم 6.

[36] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

[37] الأمالي (للمفيد) النص ص157.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه