استاد حدائق روز چهارشنبه 11 اسفند 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

دانلود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلَّم «ألا أخبرکم بأشبهکم بی قالوا بلی یا رسول الله»[1]

به حسب وظیفه اخلاقی عید سعید مبعث را که یکی از بزرگترین اتفاقات عالم اسلام و رویدادهای عالم بشریت است محضر جمع محترم برادران عزیز و خواهران محترمه تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. قبل از ورود به بحث به دو نکته اشاره داشته باشم.

نکته اول: خدا رحمت کند مرحوم حاج ابراهیم یقطین، عُمدة الحجاج، از چهره‌های ارزشمند در این شهر بودند، یکی از برنامه‌های ارزشمندی که ایشان داشتند هر سال، 14 روز پایانی اسفند ماه، هر روز را به پاس احترام و ادب به محضر یکی از معصومین، از پیامبر شروع می‌شد تا روز 29 اسفند با امام عصر به پایان می‌رسید. اعتقاد ایشان هم این بود که سال را با 14 معصوم، هر روز پیامی و نکته‌ای از آن معصوم انشاءالله دستور کار شود برای هم ختم بخیر سال جاری و هم شروع موفقیت سال آینده.

خوب الان دو سال است که شرایط شرایطِ برگزاری مراسم و مناسبت‌ها کمتر اتفاق می‌افتد که به صورت مجازی این کار دارد صورت می‌گیرد. خدمت حاج منصور آقای یقطین بودیم، این برنامه را در همان 14 روز پایانی سال ضبط شده و هر روز صبح این برنامه بعد از نماز صبح در فضای مجازی منتشر می‌شود. حالا عزیزانی که علاقمند هستند که استفاده کنند، برادر عزیزمان حاج آقای لطفی تشریف دارند، شماره تلفن خودشان را بدهند تا بتوانند در آن شبکه‌ای که برنامه‌ای پخش می‌شود عزیزان را وارد کنند. این نکته اول.

نکته دوم: امروز بعدازظهر جلسه شورای اداری مدیران استان بود، ظاهرا آخرین جلسه شورا بود، جناب استاندار محترم، آقای دکتر ایمانیه از ما خواستند که جلسه‌ای را در جمع مسئولین ارشد استان داشته باشیم. در سال گذشته هم در اسفند ماه ما یک جلسه‌ای با مدیران داشتیم. چون مردم با ما درددل زیاد می‌کنند، من هم منتظر چنین فرصت‌هایی هستم که حرفم را بی‌پرده به مسئولین بزنم. آنچه که باید امروز گفته می‌شد گفتم، و یکی از خواسته‌ها و تقاضاهای من این بود که مسئولین محترم بیایید بین مردم. پیغمبر مردمی بود بین مردم بود و حرف‌های مردم را می‌شنید از حال مردم باخبر بود بی‌اطلاع نبود، شاهد بود رسول الله، و این پیشنهاد را هم عرض کردم که آقایان مسئولین اگر جایی تشریف می‌برند معرفی کنند خودشان را؛ من فلانی هستم جایگاهم این است، اگر کسی گرفتاری دارد در مجموعه ما من درخدمتم. شاید بنده نوعی نتوانم بروم آن مجموعه، آن مدیر و آن مسئول به سمت ما بیاید کمااینکه پیغمبر هم چنین بود. علی علیه‌السلام می‌فرماید رسول الله «طبیبٌ دوَّارٌ بطبِّه»[2] من تشکر کنم، یکی از روش‌های پیغمبر هم این بود که «مبشِّراً و نذیراً»[3] رسول الله خوبی‌ها را بیان می‌کرد تشویق می‌کرد تجلیل می‌کرد، اشتباهات را تذکر می‌داد و راهنمایی می‌کرد.

بعد از آن جلسه برادر عزیزمان جناب آقای مهندس طاهری مدیر عامل فراورده‌های نفتی در استان فارس، ایشان یک پیامکی دادند، از همان جلسه که من آمدم بیرون، گفتند فلانی من حاضرم، من هم تشکر کردم گفتم امشب تشریف بیاورید مسجد الرسول، الان هم تشریف دارند. کسانی که در بحث فراورده‌های نفتی، پمپ‌های گاز، CNG مشکلی و نکته‌ای به نظرتان می‌رسد، مسئول عالی‌رتبه‌ی استانی امشب در مجلس است. بعد از جلسه ایشان تشریف دارند، حرف‌ها را بزنید، اگر مشکلی و نکته‌ای دارید که به ایشان مربوط است مطرح شود انشاءالله که این کار ارزشمندی که ایشان سبقت گرفتند و قدم اول را برداشتند، باعث شود سایر مسئولین هم این روش را پیش بگیرند، هر مسئولی در هر مجموعه‌ای اگر جایی می‌رود نماز خودش را معرفی کند، بنده تاریک نروم تاریک بیایم، کسی هم ما را نشناسد که ما کی هستیم! این کار ارزشمند را از باب مبشِّراً من تشکر می‌کنم از برادر عزیزمان جناب مهندس طاهری، انشاءالله خدا توفیقات ایشان را مضاعف، و مشکلات نظام اسلامی را به برکت امام زمان مرتفع به خیر بفرماید، صلوات غرّاتری ختم بفرمایید.

خوب ایام تحت الشعاع عید سعید مبعث است، و یکی از توصیه‌های اکید قرآن الگوپذیری از رسول الله است، پیامبری که آمده بشریت را هدایت کند، پیامبری که خداوند او را دارای اخلاقِ عظیم یاد می‌کند، «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»[4] ‌پیامبری که خدا او را رحمة للعالمین یاد می‌کند. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»[5] ‌این پیامبری که برای همه‌ی ما سرمشق زندگی است، و امروز متاسفانه یکی از کاستی‌های در عالم اسلام عدم آشنایی با پیغمبر است، گاهی اوقات بنده در حد خودم یک کتاب از آغاز تا پایان زندگی پیغمبر مطالعه نکردم. یک القائات و شبهاتی دشمن مطرح می‌کند که ما در آن می‌مانیم، با کمال تاسف عرض می‌کنم.

یک سالی مدینه منوره بودم از حرم رسول خدا آمدم بیرون، یک زائری دنبال سر من آمد، گفت آقای حدائق پیغمبر هم قربانش بشوم صد تا زن داشته! گفتم خجالت بکش از این زیارت، تو زائل پیغمبری! پیغمبر صد همسر داشت؟ کنار مضجع شریف پیغمبر داری تهمت می‌زنی؟ گفت حالا صد تا نداشت پنجاه تا که داشت. این واقعا اسلام است؟ گفتم زیارت رسول الله آمدی؟ ما در پیغمبر شناسی‌مان مشکل داریم. پیامبر را اگر کسی شناخت مثل دستگاه GPS است، این دستگاه‌های GPS را دیدید در تلفن‌های همراه؟ طرف روشن می‌کند یک خیابان اشتباه نمی‌رود.  سریعترین مسیرها، بهترین مسیرها، هشدارهای در بین راه را این دستگاه‌های GPS که می‌گویند راهنمای بلد! روشن می‌کنند و طرف بلند هم نباشد بلد می‌شود، نشانش می‌دهند.

چندین ماه قبل یک جلسه‌ای بود از منبر آمدیم پایین، یک آقایی بود دنبال سر من آمد گفت آقا من کرمانی هستم، می‌خواهم شما را برسانم. گفتم اشکالی ندارد، اگر می‌خواهید از فرصت استفاده کنید بفرمایید. تا سوار شدم گفتم شما کرمان زندگی می‌کنید یا شیراز؟ گفت کرمان، گفتم شیراز را بلدید؟ گفت نه، گفتم کار ما که سخت شد، ما باید شویم بلدچی شما، راهنمای شما، گفت حاج آقا من دستگاه راهنما دارم، دستگاه GPS دارم، شما فقط بگویید مقصد کجاست دیگر مشکلی نیست. آقایان مقصد را زد، یک راه را اشتباه نرفت، هشدار بهش می‌داد خیابان فلان، در فلان تقاطع، به فلان سمت، بهترین مسیر و نزدیکترین مسیر را راهنمایی کرد.

مردم پیغمبر را شناختید بیراهه نمی‌روید، ثروت، قدرت، شهوت و سواد شما را فریب نمی‌دهد. اینکه بعضی‌ها شیطان ضربه فنی‌شان می‌کند، بخاطر این است که الگو را نشناختند، شاخص را نشناختند. من امشب از کلام رسول خدا چند تا ویژگی که خود پیامبر تاکید می‌فرماید، این‌ها اگر در کسی باشد به منِ پیغمبر شبیه است. رسول الله می‌فرماید «ألا اُخبرکم بأشبهکم بی»[6] منِ پیغمبر به شماها خبر بدهم که شبیه‌ترین شماها به منِ رسول الله کیست؟ هر کسی این صفات را دارد شبیه پیغمبر است. رسول الله اینگونه بود. عرض کردند «قالوا بلی یا رسول الله»[7] بله یا رسول الله من مشتاقیم بدانیم چه کسانی به شما شبیهند، چه کسانی به شما شباهنت دارند! پیامبر اولین ویژگی را که نام برد فرمود «أحسنُکم خُلقا»[8] کسانیکه اخلاق پسندیده دارند به منِ پیغمبر نزدیکتر و شبیه‌ترند. اخلاق! این اخلاق بود که اسلام را پیش برد. قرآن به رسول الله فرمود، این آیه بعد از جنگ احد نازل شد «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[9] رسول الله رحمت خدا شامل حال شما شده است که با مردم نرم هستی، اگر شما یک انسان خشن و تندخویی بودی، همه از دور شما پراکنده می‌شدند. مدیر موفق، پدر موفق، تاجر موفق، شهروند موفق، عالم موفق، انسان موفق کسی است که اخلاق داشته باشد.

یک حدیثی را از رسول الله عرض کنم، مرحوم ملامحسن فیض در محجة البیضا عرض می‌کند، پیغمبر می‌فرماید روز قیامت بعضی‌ها می‌رسند به اعلا درجات بهشت، یعنی آن مقامات عالیه آن‌ها را جا می‌دهند، و حال این‌که این‌ها ضعیف العباده هم بودند، عبادت ضعیف یعنی همین 17 رکعت یومیه را می‌خواندند، اهل سحرخیزی هم خیلی نبود، اهل روزه مستحبی هم نبود، یک ماه رمضانی روزه می‌گرفت، نمازهای واجبی می‌خواند، در حد انجام واجبات کار می‌کرد، مستحبات هم خیلی در زندگی‌اش از او دیده نشد، ولی حُسن خلق داشت، پیامبر می‌فرماید به واسطه‌ی حُسن خُلقش او را می‌برند اعلا درجات بهشت اسکان می‌دهند و بعضی‌ها عابدند در عبادت خیلی کوشا بودند، ولی سوءخلق داشتند، سوء خلق این‌ها را می‌برد اسفل درک جحیم، آن نقاط پایینی جهنم این‌ها را جا می‌دهند. ببینید عبادت باید ما را بیاورد در مسیر رضایت خدا، خدا از این بشر انتظار اخلاق دارد. با حُسن خلق، با اخلاق با مردم روبرو شدن!

ابوجهل ملعون گاهی اوقات در کوچه‌های مکه زمانی که پیامبر رسالت را علنی کردند، می‌آمد لباسِ پیغمبر را می‌گرفت می‌کشید، جسارت می‌کرد به رسول الله با ادبیاتِ زشت به پیغمبر حرف می‌زد، پیامبر برمی‌گشتند یک تبسم می‌کردند، او را با کنیه صدا می‌زدند، می‌فرمودند یا أبالحکم، عرب به ابوجهل می‌گفت پدر حکمت، او نام پیغمبر را به زشتی، پیغمبر نام او را به زیبایی می‌برد. گرچه ابوجهل «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا»[10] بود اما این درس شد برای بشریت.

من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرق میان من و تو چیست بگو

بدی را با بدی جواب ندهید. بداخلاقی را با بداخلاقی جواب ندهید. پیامبر اسوه اخلاق و اسوه معالی اخلاق بود، این نکته اولی که از کلامِ نورانی رسول الله تقدیم کردیم «أحسنکم خُلقا»[11]

دوم حضرت می‌فرماید «ألیَنکم کَنَفاً»[12] کسانیکه نرمخو هستند به منِ پیغمبر شبیه هستند. گاهی اوقات طرف می‌گوید آقا حرف همین است و لاغیر، روی حرف من حرف نباشد و حال اینکه پیامبر اینگونه نبود، پیامبر کارها را به مشورت می‌گذاشت، تازه در مشورت هم گاهی اوقات آرایی که جمع می‌شد خلاق نظر پیغمبر بود، پیغمبر به رای عمومی احترام می‌گذاشت، در جریان جنگ احد همینطور شد، مسلمان‌ها عمدتا گفتند برویم در میدان در خارج از شهر روبرو شویم و نبرد کنیم، پیامبر فرمود بنظر من بمانید در شهر و در داخل شهر با دشمن بجنگیم. گفتند یا رسول الله من در بدر دشمن را شکست دادیم، در أحد هم شکست می‌دهیم، و رفتند و شکست خوردند! خدا به رسول الله می‌فرماید «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»[13]؛ این را هم بگویم، دیدید به بعضی‌ها حرف می‌زنید می‌گوید ما خودمان بلدیم! این هیچی بلد نیست، این غرور دارد، این باد شده است، چه اشکالی دارد یک مدیر با آبدارچی‌اش مشورت کند. خدا به سلیمان‌بن داود می‌فرماید از این مورچه نصیحت بگیر. من در ایام ارتحال امام عرض کردم، از خود حاج عیسی خادم امام شنیدم، یک پیرمرد بی‌سواد می‌گفت امام با من مشورت می‌کرد! امام، فیلسوف، فقیه، مجتهد، رهبر انقلاب با یک آبدارچی بی‌سواد مشورت می‌کرد! معنای مشورت گرفتن هم این نیست که ما هیچی نمی‌دانیم، یا هر چه آن مشاور گفت عمل کنیم، آراء را بشنوید، قرآن می‌فرماید «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[14] ‌گفته‌ها را بشنوید، از گفته‌ها بهترین را انتخاب کنید. پیامبر چنین بود، انسانی نرمخو «ألیَنکم کَنَفاً»[15].

می‌گویند یک روز رسول الله نشسته بودند یک عرب بیابانگرد بی‌سواد آمد خدمت رسول الله روکرد به پیامبر گفت یا محمد برایم قصه بگو! تا با این ادبیات بی‌ادبانه حرف زد، اصحاب آمدند بخروشد. آدم بی‌ادب چه می‌گویی! نام پیغمبر را با یک لفظ بی‌ادبانه گفت. گفت بیا قصه بگو، گاهی می‌گوید آیات قرآن را بخوان اما او اینطور گفت. پیامبر فرمود به او اجازه بدهید، او در حد معرفتش دارد حرف می‌زند. او بیش از این نمی‌فهمد و نمی‌تواند بگوید. نام ما را برده، می‌گوید قصه بگو. حضرت فرمود بنشین من برایت قصه بگویم. شروع کردند آیات قرآن را خواندند. ما گاهی اوقات یک کم و زیادی در برخوردها ببینی می‌خروشیم، ناراحت می‌شویم. آقا مواظب حرف زدنت باش، چگونه حرف می‌زنی، توهین کردی، اسائه‌ی ادب شد، آقا نرمخویی، «ألیَنکم کَنَفاً»[16]

نکته سوم، حضرت فرمود «أبرَّکم بقرابَته»[17] کسانی به من شبیهند که به بستگان خودشان نیکوکار و با محبتند. ‌اخلاق نبوی این بود، رسول الله به اطرافیانِ خودش أبرّ بود. نکند ما ادعای مسلمانی‌مان بشود و گاهی اوقات سال‌ها از قرابت خود غافل باشیم. یکدفعه صله‌ی رحم در حاشیه رفته باشد. ما به قرابت به نزدیکانمان، برادر خواهر بستگان، منسوبین، چقدر احسان و نیکویی داریم؟ این اخلاق نبوی است. «أبرَّکم بقرابَته»[18] آنهایی که به بستگان خودشان ‌احسان می‌کنند به بستگان خودشان خدمت می‌کنند، اینها اخلاق نبوی را دارند، این ویژگی دیگر که در هر کسی این صفت باشد به رسول الله شبیه است.

نکته دیگر حضرت فرمود «أشدُّکم حباً لإخوانه فی دینه»[19] کسانیکه در دوستی نسبت به برادران خودشان به اعتبار دینِشان شدت محبت دارند. چند تا نکته لطیف در این فراز است. اول اینکه مردم تراز در دوستی باید خدا باشد. کسانی را دوست بدارید که خدا دوستشان می‌دارد.

من یک وقتی عرض کردم یکی از دوستان یک وقتی طلب مغرفتی کرد برای همه‌ی اسیران خاک. گفتم آقا اینجوری طلب مغرفت نکن. یکی از اسیران خاک هم فرعون است، یکی از اسیران خاک نمرود است، شمر است، حرمه است، صدام است، آقا برای آنها طلب مغفرت نکنید. ببینید ویژگی یارانِ پیغمبر این است، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»[20] قرآن می‌فرماید این پیامبر که رسول خداست، ویژگی یارانش دو صفت است، «وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»[21] اول هم تبری یاد می‌شود بعد تبرِّی. یاران پیغمبر با کفار شدیدند، با مومنین رحیم و مهربانند. «رُحماءُ بینهم»[22] ‌اینکه طرف قبگوید آقا عیسی بدین خود موسی بدین خودش، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. با آن لامذهب می‌نشینیم صحبت می‌کنیم، با آن دیندارهم...، این دوگانگی است. آن کسی که ترازش خداست، آن کسی که خدا محور است در زندگی او «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»[23] به اعتبار خداوند با بیگانگان خدا و اولیای الهی فاصله می‌گیرد با دوستان خدا مهربان و عطوف است. لذا رسول الله می‌فرماید نشانه‌ی شباهت ما منِ پیامبر «أشدُّکم حباً لإخوانه فی دینه»[24] ‌مردم تراز محبتتان باید دینداری‌ها باشد نه قرابت‌ها. پسر از خدا می‌بُرد، خدا به پدر (حضرت نوح) می‌فرماید «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ»[25] ‌جناب نوح دیگر قید این پسر را بزن، دیگر این فرزند تو نیست، این عمل غیر صالح است، از اولاد نزدیکتر هم هست؟ از شوهر در کانون زندگی مشترک هم هست؟ شوهر از خدا می‌بُرد، آسیه برای خدا از فرعون می‌بُرد. آسیه ایستاد پای عقیده. بجایی رسید که به شهادت رسید، شد یکی از چهار بانوی برتر عالم. ما گاهی اوقات برای یک ملاحظات سرِدستی حق نمی‌گوییم کتمان حق می‌کنیم. آسیه ایستاد. فرعون برایش شکست بود، ملکه‌ی مصر، دومین شخصیت مصر جلوی افکار فرعونی ایستاد. به حضرت آسیه گفت خانم از افکارت دست بردار، قدرتمند منم، همه کاره منم، آسیه محکم ایستاد، گفت دست برنمی‌دارم. چهار مامور قوی هیکل آمدند حضرت آسیه را گرفتند چهار دست و پایش را گرفتند بردند بالا محکم زدند زمین! آقا بدن است استخوان است گوشت است پوست است، عصب است، درد می‌گیرد. البته یک جمله آقا امیرالمومنین دارد این را باید رسید به آن. این‌ها به تعبیر امام یُدرَک و لایوصَف. باید درک شود، وصفش نمی‌توان کرد. آقا امیرالمومنین فرمود اگر در مسیر بندگی خدا بودید، هنگام رسیدنِ سختی‌های زندگی، خدا آنها را برای شما شیرین می‌کند. خیلی من این را باز نکنم، شهدا لحظه‌ی شهادت شیرین‌ترین لحظه‌ی زندگی‌شان بود. اولیا آن لحظه‌ای که از نظر ما رنج و عذاب بوده برای آن‌ها با حلاوت‌ترین ساعات زندگی است. این لطف خداست، «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»[26] ‌‌آسیه را کوبیدند به زمین، گفت خانم دست از خدا برمی‌داری؟ گفت نه. فرعون خیلی عصبانی شد، گفت بروید چهار تا میخ بیاورید آسیه را میخ‌کش کنید. میخ‌های 20 سانتی آوردند. اصلا یکی از شکنجه‌های فرعونی همین بود، مخالفینش را میخ‌کوب می‌کرد. پاهای این‌ها را می‌کشیدند دست‌های این‌ها را باز می‌کردند. چهار تا میخ فولادی 20 سانتی کف دست و کف پا، این را وصلش می‌کردند به زمین، روزها به همین وضع بماند تا جان بدهد، تا خوراک حیوانات بشود، در برابر سرما و گرما جان بسپارد. گفت آسیه را میخ‌کوب کنید. میخ‌ها را آوردند کوبیدند بر دو دست آسیه و دو پای آسیه. گفتند خانم دست از خدای موسی برمی‌داری؟ گفت هرگز. عقیده است، ایمان یعنی این. بی‌جهت این خانم می‌شود یکی از چهار بانوی برتر خلقت. فرعون خیلی عصبانی شد، شکسته شد نزد قبطی‌ها و مصری‌ها. گفت یک تخته سنگ بزرگ چند تنی را اهرم کنید بیاورید روی بدن این زن بغلطانید له کنید او را. حضرت آسیه وقتی دید تخته سنگ را دارند می‌آورند یک دعا کرد قرآن این دعا را نقل کرده است «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ»[27] ‌خدایا ‌من را ببر نزد خودت در خانه‌ای در بهشت و من را از فرعون و کارهای او خلاصی ببخش. امام صادق فرمودند قبل از اینکه این تخته سنگ روی سینه آسیه قرار بگیرد، خداوند به حضرت ملک‌الموت امر کرد روح را از کالبد آسیه خارج کند. خدا تا کجا؟ تا همه جا. بین خود و خدا، آسیه خدا را انتخاب کرد. بین شوهر و خدا، آسیه خدا را برگزید. لذا عزیزان پیغمبر می‌فرماید منِ رسول الله منشأ محبت هستم بخاطر دینداری افراد. شما هم باید دوستی‌هایتان ترازش بشود دینداری. بخاطر خدا دوست بدارید و بخاطر خدا باید فاصله گرفت. ما برای همان خدایی که احترام می‌گذاریم، بخاطر همان خدا هم باید فاصله گرفت جایی که افراد فاصله گرفتند، «اشدُّکم حبا لإخوانه فی دینه»[28] این هم ویژگی دیگر.

نکته دیگر رسول الله می‌فرماید «أصبرکم علی الحق»[29] از ویژگی‌های ارزشمندی که اگر در کسی باشد به رسول الله شبیه است، شکیباترین و صبورترین شما نسبت به مسائل حق، دفاع از ارزش‌ها، پایداری بر اصول اعتقادات دینی. بله حق صبر می‌خواهد، نماز حق است، روزه حق است، انجام واجبات حق است، ترک محرمات حق است، بالاخره این‌ها صبر می‌خواهد، صبر سه جا موضوعیت پیدا می‌کند، یکی صبر در مصیبت که نوع مردم وقتی صبر اطلاق می‌شود همین واژه در ذهنشان می‌آید. بالاتر از این، صبر در برابر طاعت، انجام واجبات و تکالیف الهی، این‌ها شکیبایی و صبر می‌خواهد. بالاتر از این، پیغمبر می‌فرماید صبر در برابر گناه، امروز بعضی‌ها صبور نیستند در برابر گناه. من یک چیزی را عرض کنم، این یک عزم جمعی می‌خواهد تا مسئولین ما بیایند سر خط، بی‌حجابی دارد بیداد می‌کند در جامعه. مردم در قیامت جلوی شهدا سر را باید بیندازیم پایین. سلیمانی‌ها جلوی ما را خواهند گرفت. می‌گویند مملکت اسلامی بود، حکومت اسلامی بود، کار دست شما بود.

کار به جایی رسید که همین دیشب یک مسیرم می‌رفتم در ترافیک! اصلا بعضی‌ها دیگر چادر و روسری سرشان نیست! شلوارهای رسوا، سرهای برهنه، مملکت امام زمان، نظام انقلاب اسلامی، صدها هزار شهیدی که از این ارزش‌ها دفاع کردند. البته من این را عرض کنم، حالا برادر عزیزمان هم از مسئولین در مجلس هستند. امر به معروف و نهی از منکر‌ یک وظیفه عمومی است ولی اولا مسئولین باید بیایند سر خط. در یک تشکیلاتی وقتی یک کارمندی رعایت ضابطه نمی‌کند قطعا حرف مدیر آن مجموعه اثرش بیشتر است. او زیرمجموعه است، وقتی فرزند من رعایت ارزشهای اخلاقی نمی‌کند، سخن منِ پدر موثرتر است تا سخن یک فرد عادی در جامعه؛ او زیرمجموعه این پدر است او زیرمجموعه این تشکیلات است. لذا قرآن هم می‌فرماید «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»[30] ‌ما وقتی امکانات به کسی می‌دهیم، تمکن اعم از تمکن مالی، اجرایی، علمی و آبرویی است، این‌‌ها تمکن است، این‌ها کجا باید اقامه کنند! «أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[31] قرآن آیه 41 سوره مبارکه حج می‌فرماید مردم از آبرویتان از پولتان از قلمتان از سوادتان از فرصت‌هایتان در این چهار جا باید استفاده کنید. گسترش فرهنگ نماز، رسیدگی به امور نیازمندان «أَقَامُوا الصَّلَاةَ»[32] دعوت به خوبی‌ها و نیکی‌ها «وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ»[33] بازداشتن از بدی‌ها و منکرات «وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»[34] همه جای ‌عالم نه در جمهوری اسلامی، «إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»[35] ‌هر جای عالم هستی وظیفه هستی تذکر بدهی. ولی متاسفانه در نظام جمهوری اسلامی یک حالت انفعالی به سراغ بعضی از ماها آمده، اصلا دیگر بی‌تفاوت شدیم، منفعل شدیم، این می‌طلبد که اولا هم مسئولین هم عامه‌ی مردم تذکر دادن را داشته باشند. بالاخره وقتی تذکر داده شود، از افراد متعدد فرد بشنود، این تاثیر می‌گذارد. نظارت ملی یعنی همین. از منِ روحانی بشنود، از شما عزیزِ محترم بشنود، از خانه‌اش بشنود، وقتی می‌بیند یک جمیعتی دارند به او هشدار می‌دهند باورش می‌شود دارد کار اشتباهی می‌کند. من یک خاطره‌ای از شیراز جنت‌تراز برایتان بگویم. این مجتمع ستاره را می‌دانید کجاست؟ خیابان عفیف آباد. آن سال‌های اولی که مجتمع ستاره راه افتاد، مالک و بنیانگذار آنجا را من خواستم، صدایش زدم آمد منزل ما، حالا قرآن آورده بود، گفت آقا می‌گویند تو وهابی هستی وهابی نیستم، سنی هستم وهابی نیستم، من شافعی هستم. چند نفر از دوستان اهل علم هم بودند، گفتیم آقا اینجا شده پایگاه منکرات! گناه دارد اینجا شیوع پیدا می‌کند. البته یک جمله حرف زد، گفت حاج آقا من اینجا را ساختم برای خدمت جامعه تلاش خودم را هم کردم، این‌هایی که اینجا می‌آیند در این محیط اینجوری می‌شوند یا از بیرون می‌آیند داخل؟ گفت این‌ وضع شهر شماست. ما او را ملزم کردیم که دو تا نیروی ارزشی را باید بکار بگیرید، یک برادر یک خواهر، اینها تذکرات معروف و منکر را به مردم بدهند، او هم قبول کرد، دو تا از عزیزان بازنشسته‌ی سپاه، برادر و خواهر را ما دعوت کردیم، گفتیم شما رسالتتان این است که اگر آنجا منکری را می‌بینید تذکر بدهید. یک روزی آن خواهری که آنجا زحمت می‌کشید و تلاش می‌کرد، به من تماس گرفت و گفت آقای حدائق یک صحنه‌ای دیدم گفتم شما را در جریان بگذارم! گفت امشب یک خانمی آمده بود در این ستاره، داستان شاید مال بیست و چند سال قبل است، همان سال‌های نخست شروع کار، گفت با وضعی آمده بود که من بعنوان یک زن خجالت می‌کشیدم به این خانم نگاه کنم، شرمم می‌شد! در بدی چیزی کم نگذاشته بود، گفت آمد در این مجتمع و می‌گشت که جنسی را بخرد. گفت تا این را دیدم من رفتم جلو سلام کردم، گفتم خانم من با شما کار دارم، گفت کشیدمش کنار محترمانه، گفتم معذرت می‌خواهم این چه وضعی است شما آمدید بیرون؟ گفت چه اشکالی دارد؟ گفتم چه اشکالی ندارد! گفت اینجا کجاست؟ گفتم اینجا مجتمع تجاری است. گفت مسجد است؟ گفتم خیر، گفت حسینیه است؟ گفتم خیر، گفت پس چه می‌گویی؟ گفتم تو چرا اینجوری آمدی بیرون؟ آقایان ببینید امر به معروف و نهی از منکر که اسلام روی آن حساسیت دارد بخاطر این است که جامعه حق همه‌ است، گناه روح را بیمار می‌کند، دلتان برای خودتان بسوزد، طرف می‌گوید من دوست دارم اینجوری بیایم بیرون! من بارها عرض کردم انصافا اگر کسی بگوید من کرونایی هستم ناقل کرونا هم هستم دوست دارم بیایم در جامعه شما از او می‌پذیرید. همین امشب در این مسجد یک کسی بیاید من ناقلِ کرونا هستم آمدم مسجد به کسی هم مربوط نیست، شما چه می‌کنید؟ تذکر به او نمی‌دهید؟ با او برخورد نمی‌کنید که آقا تو داری اشتباه می‌کنی، تو باید قرنطینه بشوی، تو داری حق ما را ضایع می‌کنی، سلامت جامعه را داری به خطر می‌اندازی. ما برای یک کرونا اینقدر دقیق هستیم، اینقدر تذکر می‌دهیم توصیه می‌کنیم ولی در برابر گناه بی‌توجهیم، آنجایی که دارید تذکر می‌دهید تنیجه می‌گیرید، آنجایی که رها کردید دارید آسیب می‌بینید.

گفت آن خانم اینجا مسجد یا حسینیه است؟ گفتم نه اینجا مرکز تجاری است، گفت پس چه می‌گویی؟ گفتم شما چرا اینجوری آمدی بیرون؟ درد اینجاست! گفت این خانم این حرف را زد، گفت من با همین تیپ با همین قیافه امروز صبح در امارات رفتم در سفارت جمهوری اسلامی کار داشتم در ابوظبی، از دمِ در آن نگهبان درِ سفارت تا آمدم داخل، ماموران سفارت جمهوری اسلامی، با هر کسی که مراجعه کردم کار داشتم یک نفر گفت قیافت مشکل دارد! کارِ من را انجام دادند، با همین هیکل رفتم فرودگاه سوار هواپیمای جمهوری اسلامی شدم، یک نفر از مهماندارها و پرسنل آن هواپیمایی و مسافرها به من تذکر ندادند، آمدم در فرودگاه شیراز، مامورین گذرنامه گذرِ ما را دیدند یک کلمه تذکر ندادند مردم من را دیدند تذکر ندادند، ساعت‌ها با همین قیافه دارم در شهر می‌چرخم کسی تذکر نداده، حالا آمدم در مجتمع تجاری شما دارید به من ایراد می‌گیرید، این همه مردم که من را دیدند نمی‌فهمند تو می‌فهمی؟ گفت برای خودش اصلا یک احساس حقانیتی می‌کند، مشکل ما این است! یک نفر می‌گوید صدها نفر ساکتند! صدها نفر ساکتند!

خدا رحمت کند آیت الله کشفی، آقا سید محمد کشفی از شاگردان مرحوم جد ما بود، گفت آقای حدائق اوائل کشف حجاب رضاخانی بود، گفت در خدمت جدتان از شاهچراغ آمدیم در خیابان می‌آمیدم به طرف سر دُزَک، گفت یک خانمی بی‌حجاب داشت در جهت ما می‌آمد، حاج شیخ هم داشتند می‌رفتند طرف سر دُزَک بروند مدرسه منصوریه من هم همراه ایشان بودم. گفتند یک لحظه حاج شیخ جلویشان را نگاه کردند این خانم را با این وضع نامناسب دیدند، گفت سرشان را انداختند پایین، این خانم آمد از کنار ایشان رد شود، خیلی محترمانه مودبانه فرمودند دخترم اسلام مخالف با آرایش نیست، اسلام مخالف با زیبایی نیست، اسلام می‌فرماید آرایشت زیبایی‌ات را برای محرمت استفاده کن، سخط خدا را برای خودت رقم نزن، گفت چند تا جمله گفتند خیلی پدرانه مشفقانه مؤدبانه. آقای کشفی گفت این خانم برگشت دو تا حرف زشت زد! که ایشان به من گفت خدا رحمتش کند، گفت من همانجا آرزو کردم ای کاش زمین دهن باز می‌کرد من به اعماق زمین می‌رفتم و این جسارت را از این خانم به این مجتهد شهر نمی‌شنیدم، گفت این جسارت را کرد و آن زن رفت و ما هم آمدیم طرف مدرسه، گفت چند دقیقه‌ای من از ناراحتی دیگر خودم را نمی‌شناختم، کمی آرام گرفتم به آقا گفتم حضرت استاد اینجا جای نهی از منکر بود؟ دیدید چه حرف زشتی به شما زد و چه جسارتی کرد؟ گفت آقای حاج شیخ فرمودند آقای سید محمد کشفی می‌دانی چرا سخن من در این زن اثر نکرد؟ گفتم خیر، فرمودند برای اینکه من می‌گویم شماها ساکتید، مشکل این است! امام حسین حرف می‌زند عالم اسلام ساکت است، نتیجه‌اش شد قتلگاه! نتیجه‌اش شد عاشورا. نتیجه‌ی این سکوت این شد که سرها بالای نیزه رفت. زینب و زن و بچه‌ها به اسارت گرفته شدند. مردم مسئولیم در برابر دین «أصبرکم علی الحق»[36] در برابر حق باید شکیبا بود جایی که انسان خطا و انحرافی را می‌بیند بقول مقام معظم رهبری بگویید و بگذرید. آقا اثر نمی‌کند! شما حرفت را بزن، دنبال نتیجه نباش به وظیفه عمل کن.

یکی دو نکته دیگر را هم عرض کنم. رسول الله فرمود «و أکظمکم للغیظ»[37] آنهایی که خشم و عضب خود را مدیریت می‌کنند و فرو می‌نشانند به منِ رسول الله شبیهند و شباهت دارند، مدیریت عصبانیت و خشم و غضب، این از اخلاق نبوی بود.

نکته دیگر «أحسنکم عفوا»[38] کسانی که می‌گذرند و شایسته می‌بخشند، شایسته در می‌گذرند، ‌وحشی کسی بود که غلام و برده‌ی هند جگرخوار بود، هندِ جگرخوار هم در جنگ احد گفت یکی از این سه نفر را اگر شکار کردی و کشتی آزادت می‌کنم. یا حمزه، یا پیغمبر و یا علی‌بن ابیطالب را. کینه‌ی بدر در دلِ این زنِ پلید بود، مادر معاویه همسر ابوسفیان لعنة الله علیهم. وحشی در کمین پیغمبر بود دید مسلمان‌ها دور مسلمان‌ها هستند نمی‌توانست بیاید نزدیک، علی‌بن ابیطالب را هم نتوانست هدف پرتاب نیزه قرار دهد، در پرتاب نیزه مهارت عجیبی داشت، حضرت حمزه را هدف گرفت، جنگ احد هم که به شکست انجامید، آورد هند جگرخوار را بالای سر حمزه، جنایتی که این هند جگرخوار کرد...، شکمِ حضرت حمزه را پاره کرد، امعا و احشای این سید بزرگوار هاشمی را بیرون کشید مثل گردنبند این روده‌ها را دور گردن انداخت، بینی حضرت حمزه گوشِ حضرت حمزه، لبان حضرت حمزه را بُرید و سر ریسمان کرد، و گردنبند درست کرد، مُثله کرد حضرت را. البته به دستور هند، وحشی اینکارها را کرد. هند دستور دارد و بقیه خانم‌هایی که در صحنه‌ی جنگ بودند به هفتاد جسد شهدا همین جسارت را کردند که پیامبر وقتی آمدند تا این صحنه را دیدند خیلی پیامبر گریستند. عبایی انداختند روی بدن حضرت حمزه، چون صفیه خواهر حضرت حمزه داشت می‌آمد آقا فرمودند برگردانید این خواهر را این صحنه را این خواهر نمی‌تواند ببیند. پیامبر فرمود هر کسی وحشی را هر جایی دید اعدام کند و بکشد، مهدور الدم است. بعد از مدتی وحشی مسلمان شد مخفیانه خودش را رساند خدمت پیامبر و در محضر رسول الله هم شهادتین را بر زبان جاری کرد. گفت یا رسول الله من نمی‌دانستم جاهی بودم، اگر عموی شما را شهید کردم در جاهلیت بود، الان مسلمان شدم، ببینید «أحسنکم عفوا»[39] رسول الله ولی دم حضرت حمزه بود ولی دم عالم اسلام است، رسول الله فرمودند بخشیدم تو را و به مسلمانان اعلام کردند دیگر کسی به وحشی تعرض نکند، و مزاحمتی برایش ایجاد نکنند. بعد حضرت فرمودند یک خواهشی دارم، تا من هستم جلوی من نیا چون من هر گاه تو را می‌بینم خاطره تلخ احد و آن پیکر مُثله شده‌ی عمویم برایم تداعی می‌شود ولی مسلمان‌ها حق ندارند دیگر به تو تعرض کنند.

کریمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از درِ خود رد نکردند.

مثلا کسانی که به دیگران زنگ می‌زنند می‌شوند میزان برای کسانی که زنگ نمی‌زنند. مرحوم امام فرمودند خدا در هر جامعه‌ای بعضی‌ها را می‌کند میزان الاعمال بقیه، قیامت جلوی بنده را می‌گیرند می‌گویند چرا تلفن نمی‌زنی، آقای فلانی در شیراز بود تلفن می‌زد شما چرا نمی‌زدید، فلانی تذکر می‌داد شما چرا نمی‌دادید؟

ساعتی میزان اینی ساعتی موزون آن، ساعتی میزان خود شو تا شوی موزونِ خویش

این یک عزمِ عمومی می‌طلبد «کلکم راع و کلُّکم مسئولٌ عن رعیته»[40] همه باید به وظیفه خود عمل کنند.

ویژگی پایانی «و أشدکم من نفسه انصافاً فی الرضا و الغضب»[41] پیامبر در انصاف با مردم با انصاف‌ترین انسان‌ها بود در رضا و غضب، یعنی در خشنودی‌ها و در عصبانیت، چه در عصبانیت و چه در خشنودی پیامبر انصاف می‌داشت، یعنی تندروی نمی‌کرد، کندروی هم نمی‌کرد، گاهی اوقات یکدفعه ما می‌گوییم با فلانی رفیقیم چشم‌پوشی می‌کنیم از خطاهای او، با فلانی مخالفیم مته به خشخاش می‌گذاریم در اشتباهات او. با انصاف برخورد کردن یعنی هر چه برای خود می‌پسندید برای دیگران هم بپسندید. این هشت ویژگی را رسول خدا می‌فرماید در هر کسی باشد شباهتی به ما دارد، پیامبری که آمده بشریت را به آن کمالات معنوی و انسانی واصل کند.

من یک طلیعه‌ای را از اشعار آقای حاج محمود آقای سیفی را در عید مبعث تقدیم کنم. اشعار فراوانی است، یک قسمتش را من تقدیم کنم محضر عزیزان

تا نزد حبیب حق جبریل امین آمد

این صداهایتان می‌شود ذخیره و قیامت حضرت جواب می‌دهد. وقتی موقع جواب رسید خوب جواب بدهید.

تا نزد حبیب حق جبریل امین آمد، جبریل امین آمد

ابلاغ رسالت بر آن نور مبین آمد، آن نور مبین آمد

آن اشرف انسان‌ها، مبعوث رسالت شد، از جانب جانانش پیغمبر رحمت شد، پیغمبر رحمت شد

این محمد امام العارفین است، معنی رحمة للعالمین است

مهدی فاطمه چشم تو روشن

مهدی فاطمه چشم تو روشن

به یاد همه اموات

مهدی فاطمه چشم تو روشن

مهدی فاطمه چشم تو روشن

این هم یک پیام برای جوانان عزیز و نوجوان‌های مجلسمان در مبعث

اول قدم آن مولا از بحر نماز ایستاد، از بحر نماز ایستاد

اول کاری که پیغمبر بعد از بعثت کرد اقامه نماز بود

تا درس خدا جویی بر زمره‌ی امت داد، بر زمره‌ی امت داد

دنیای سیه شد نور با راز و نیاز او، بر جسمِ جهان شد جان تکبری و نمازِ او، تکبیر و نماز او

مرحبا از اهل دل را شد مؤید، لا اله الا الله و محمد

مهدی فاطمه چشم تو روشن

مهدی فاطمه چشم تو روشن

 

[1] الکافی ج2 ص2240

[2] غررالحکم ص437

[3] اسراء آیه105

[4] قلم آیه4

[5] انبیا آیه107

[6] الکافی ج2 ص2240

[7] الکافی ج2 ص2240

[8] الکافی ج2 ص2240

[9] آل‌عمران آیه159

[10] اعراف آیه179

[11] الکافی ج2 ص2240

[12] الکافی ج2 ص2240

[13] آل‌عمران آیه159

[14] زمر آیه17 و 18

[15] الکافی ج2 ص2240

[16] الکافی ج2 ص2240

[17] الکافی ج2 ص2240

[18] الکافی ج2 ص2240

[19] الکافی ج2 ص2240

[20] فتح آیه29

[21] فتح آیه29

[22] فتح آیه29

[23] فتح آیه29

[24] الکافی ج2 ص2240

[25] هود آیه46

[26] محمد آیه7

[27] تحریم آیه11

[28] الکافی ج2 ص2240

[29] الکافی ج2 ص2240

[30] حج آیه41

[31] حج آیه41

[32] حج آیه41

[33] حج آیه41

[34] حج آیه41

[35] حج آیه41

[36] الکافی ج2 ص2240

[37] الکافی ج2 ص2240

[38] الکافی ج2 ص2240

[39] الکافی ج2 ص2240

[40] مجموعه ورام ج1 ص6

[41] الکافی ج2 ص2240

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه