استاد حدائق روز چهارشنبه 6 بهمن 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[1]

در ادامه‌ی عرائض جلسات گذشته با بیان ‌آیه 112 از سوره مبارکه هود که خداوند به پیامبر اکرم توصیه‌ی به رعایت استقامت در زندگی و کسانی که با پیغمبر همراهند و همکاری می‌کنند، «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا»[2] رسول ما استقامت بخرج بده در مسیر رضایت الهی و اجرای اوامر الهی، و کسانی که با شما هم همراهند آن‌ها هم استقامت پیشه کنند، تندروی هم نکنید، تندروی و افراط‌گری ممنوع، «إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»[3] ‌خدا به آن‌چه شماها عمل می‌کنید آگاه است و بصیر است و واقف است. خوب از این آیه استفاده شد که یکی از توصیه‌هایی که خدا به رسول الله امر شده؛ چون اصل بحث ما معرفی سیمای پیغمبر در قرآن که خداوند پیامبر را چگونه توصیف کرده است و به چه دستوراتی مامور کرده است. یکی از دستورات رعایت استقامت در زندگی است. مسلمان باشیم و مسلمان برویم. پاک زندگی کنیم و پاک از دنیا برویم. لذا سابقا هم عرض کردم، در روایتی امام پنجم می‌فرماید حفظ عمل از انجام خود عمل سخت‌تر است. یک کار خوبی را انجام دهید، یک زمانی از شما می‌گیرد، این را اگر توانستید خرابش نکنید حفظش کنید مهم است. و الَّا انجام عمل که بعد ضایع کردن عمل را در پی داشته باشد، جز ولخرجی در معنویات چیز دیگری نیست.

به همین مناسبت دو تا بحث را محضر عزیزان تقدیم کنیم. حال که بحث استقامت پیش آمد ما چه کنیم ضریب استقامتمان را ببریم بالا. ما می‌خواهیم مقاوم باشیم، نمازمان را خراب نکنیم، واجباتمان را ضایع نکنیم، گاهی اوقات عبادت‌ها دستخوش آلودگی‌ها و وساوس شیطانی نشود. مشمول یعمِّرون ثم یخرِّبون نشویم، بسازیم و بعد خراب کنیم. خوب حاج آقای یقطین در مجلس هستند، ایشان سالیان متمادی با زوار و حجاج سر و کار داشتند. گاهی اوقات می‌بینید برای یک چیز مختصری زائر در مقدس‌ترین اماکن خراب می‌کند کار را. برای یک کارهای جزئی و یک چیزهای پیش پا افتاده، هنوز از سفر برنگشته و از آن فضا و محیط خارج نشده، می‌بینید همه را زمین می‌گذارد، چون استقامت نیست، این استقامت را اگر بخواهیم حفظ کنیم و تقویت کنیم چه باید کرد؟ من چند مورد را با استفاده از آیات و روایات محضر عزیزان تقدیم کنم.

یکی از کارهایی که توجه جدی به آن انسان را مقاوم بار می‌آورد در کارها، اولا فراموش نکردن خداست. شما کار را دارید برای چه کسی انجام می‌دهید؟ برای خدا؟ برای کدام خدا؟ می‌بیند یا نمی‌بیند؟ پاداش می‌دهد یا نمی‌دهد؟ اگر طرف حساب خداست و انسان برای خدا کار کرد دیگر ضایعش نمی‌کند، دیگر دنبال این نیست که بفهمند یا نفهمند، بدانند یا ندانند، تجلیل بکنند تجلیل نکنند، در خانه اگر کس است یک حرف بس است. خدا پاداش می‌دهد. یک بخشی از این ندامت‌ها و پشیمانی‌هایی که سراغ مردم می‌آید در کارهای خوبشان نه کارهای بدشان، آقا می‌آید می‌گوید حیف از این زحمتی که ما این‌جا کشیدیم، حیف از این خدمتی که به فلان شخص کردیم. آدم نمک‌نشناسی بود، حیف از این وقتی که ما در این مجموعه صرف کردیم، این‌ها همه حکایت از این می‌کند که کار برای خدا نبوده است. هدف ما رضایت خلق بوده است، خلق را نتوانستیم و خلق ناسپاسی کرد و حالا پشیمان شد. محال است کسی برای خدا کار کند و پشیمانی به سراغش بیاید. اتفاقا آن‌هایی که خالص هستند و برای خدا کار می‌کنند مثل شما عزیزان، اصلا دنبال این نیستند که بفمند نفهمند، بدانند یا ندانند، می‌گویند ما برای خدا کار کردیم طرف حسابمان کس دیگری است. همان که امام رضا می‌فرماید، از صفات مومنین «الخمول أشهی الیه من الشهرة» اصلا مومن گمنامی برایش از شهرت بهتر است. یعنی در کارهایی که می‌کند دوست دارد شناخته نشود، نفهمد کار چه کسی است، دانند چه کسی این‌کار را کرده است چون یاد خدا این‌را مقاوم کرده است.

ما در برنامه‌هایمان و همه برنامه‌های زندگی‌مان، اگر بخواهیم ضریب استقامت را ببریم بالا، باید یاد خدا را در خودمان تقویت کنیم. قطعا یاد خدا اگر تقویت شد انسان در خلوت‌های گناه دیگر گناه نمی‌کند می‌شود یوسف. قطعا یاد خدا اگر تقویت شد در انفاق‌ها جا نمی‌زنیم، خدا دارد می‌بیند برای خدا داریم می‌دهیم. مردم مهم نیستند، رضایت مردم زمانی ارزش دارد که خدا هم راضی باشد.

من این جریان را چند روز قبل در همین مسجد شنیدم، این حرف سه روز قبل است، در همین دفتر بعد از نماز ظهر آمدند، وقتی یاد خدا باشد انسان این‌جوری است، رضایت مردم برایش مهم نیست، ما رضایت خدا که باشد در انفاق درجا نمی‌زنیم، یاد خدا که آمد در عبادت درجا نمی‌زنیم. در کارهای نیکمان شرمندگی سراغمان نمی‌آید که چرا کردیم، پشیمانی ما را احاطه نمی‌کند، اصلا از گذشته خودمان پشیمان نیستیم، می‌گوییم برای خدا کردیم.

یک خانم و آقایی تقریبا شاید شصت هفتاد سال از عمرشان گذشته بود آمدند در این دفتر، چند تا هم سوال داشتند مسائلی داشتند در یک سفری هم با ما همسفر عمره بودند. بعد این خانم یک کار خیری می‌خواست بکند حالا در یک جهتی، یک اقدام خیری می‌خواست انجام بدهد. بعد گفت آقای حدائق من لطف و عنایت خدا را در زندگی بارها دیده‌ام. یک خاطره‌ای را تعریف کرد که برای همه‌ی ما درس است. گفت شب زمستانی بود، باران شدیدی می‌آمد. گفت داستان مال حدود سی و پنج، چهل سال پیش است، مثلا اوائل انقلاب، دهه‌ی مثلا شصت و این‌ها بود. گفت از بازار وکیل آمدم بیرون، باران شدید داشت می‌آمد، دیدم یک خانمی بدون کفش در این باران دارد راه می‌رود! گفتم خانم مگر شما کفش نداری؟ گفت رفتم مسجد نماز بخوانم کفشم را دزدیدند. گفت یک لحظه به خودم آمدم گفتم معامله‌ی خودت را با این بکن. ببینید آقایان خیلی مهم است، امام صادق می‌فرماید سه چیز جزء سخت‌ترین کارهاست و مرد میدان می‌خواهد تا انجام دهید، اگر موفق هستید خدا را شکر کنید. «أشدُّ ما افترض الله علی العباد»[4] جزء دشوارترین مشکل‌ترین چیزهایی که خدا بر بندگانش واجب کرده این سه چیز است.

اول، حضرت می‌فرماید مواسات مالی داشتن با یکدیگر. مواسات مالی یعنی شما در معاملاتتان و تبادلات اقتصادی‌تان آن‌چه برای خودتان می‌پسندید مواسات مالی داشته باشید با دیگران.

دوم، حضرت می‌فرماید انصاف با مردم، انصاف یک معنایش عدالت است، یک معنایش اعطای حق است، و یک معنای کلی انصاف این است که انصاف یعنی هر چه برای خودت می‌پسندی برای دیگران هم بپسند. این خیلی سخت است. من در یک جلسه‌ای گفتم همین حدیث امام صادق امروز پیاده شود و عمل کنیم، نوع مشکلات ما حل می‌شود. نوع مشکلات ما ریشه‌کن می‌شود. مردم با انصاف با هم عمل کنم. این پیرمرد را من پدر خود ببینم، این پیرزن را مادر خودم ببینم، این مریض روی تخت بیمارستان را بگویم این مثل خواهر من مثل برادر من، نگاه ما به یکدیگر این‌گونه باشد، بیگانه به هم ننگریم. این انصاف که امام عصر هم برای عمومِ بشریت انصاف را می‌خواهد، «و علی الرعیة بالانصاف و حسن السیرة»[5] خدایا به مردم انصاف عطا کن، با انصاف باشیم. در مبادلات اقتصادی‌مان در روابط اجتماعی‌مان در کارهای سیاسی‌مان، درون خانه‌مان، من به فرزند خودم، من به پدر خودم با انصاف رفتار کنم، این خیلی مهم است.

سوم، «و ذکر الله علی کل حال»[6] یاد خدا در همه‌ی حالات، این خیلی مهم است، ضریب استقامت را یاد خدا می‌برد بالا.

بعد این بنده خدا گفت من به خودم گفتم اگر خودت بودی دوست داشتی چکار می‌کردند؟ گفت رفتم جلوی این بنده خدا، گفت کفش‌های خوبی هم داشتم، درآوردم گذاشتم جلویش گفتم بپوش. گفت خودتان چکار می‌کنید؟ گفتم من این‌جا یک به فاصله ده پانزده متری یک کفش فروشی است می‌روم می‌خرم. گفت به اصرار پوشید و اندازه پایش هم بود. گفت رفتم سمت کفش فروشی، گفتم این دمپایی‌ها چند؟ گفت پنج تومن، گفتم کفش چند؟ گفت پانزده تومن. گفت دیدم پولم به خرید کفش نمی‌رسد، گفتم یک دمپایی بده. گفت آن کفش فروش گفت خانم ما را هم در کار خیرت شریک کن. من دیدم چه کردی! او برای خدا کرد، مَثَل همان است که خدا به یکی از انبیای بنی‌اسرائیل فرمود، فرمود شما با اخلاص کار بکنید، ولو پنهانش بکنید، ما پرده‌برداری می‌کنیم و آشکارش می‌کنیم. شما با اخلاص کار کنید، تعریف از کار با خدا. این خانم گفت هر چه اصرار کردم، آن آقا قبول نکرد و گفت یک مقدار از پول کفش را من می‌دهم. گفت یک کفش نو خوبی را گذاشت جلوی پای ما، آن مقداری که من پول داشتم دادم بقیه را هم ایشان داد. گفت آقای حدائق آمدم منزل، شوهرم نظامی بود، در خانه به من گفت خانم امروز در پادگان یک برنامه‌ای بود، بین همسران نیروهای نظامی هدایایی می‌کردند، یک قرعه‌کشی کردند بعنوان جایزه بهتر، اسم من درآمد برای شما، گفتند این برای همسرانتان. گفت سه تا تراول پنجاه هزار تومنی، چهل سال قبل، دادند گفتند بدهم به شما. گفتم خانم کفشی که انفاق کردی چقدر می‌ارزید؟ گفت پانزده تومن، گفتم قرآن می‌فرماید «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»[7] ‌‌ده تا پانزده تومن می‌شود چقدر؟ بشر این اعتقادت را به خدا قوی کن، هنوز ساعتی نگذشته خدا برمی‌گرداند، یک؛ آن کفش را هم که به تو رسید، دو؛ بالاتر از همه‌ی این‌ها اجر اخروی است که برایت می‌ماند.

خوب در این آیه مبارکه 45 سوره انفال. قرآن خطاب به مومنین می‌فرماید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً»[8] ای جماعت مومنین اگر با جمعیتی از دشمنان روبرو می‌شوید،‌ «فَاثْبُتُوا»[9]  ثابت قدم باشید «وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[10] یاد خدا کنید، امید این است که رستگار شوید در پرتو این یاد خدا. در این آیه خداوند به رزمندگان جهادگر در عرصه‌ی نبرد با دشمن در میدان جنگ می‌فرماید «وَاذْكُرُوا اللَّهَ»[11] یکی از سخت‌ترین حالات زندگی ما این است که جانمان در خطر است با دشمن هم روبرو هستیم، ما آن‌جا بخواهیم ثابت بمانیم، قوی عمل کنیم، درجا نزنیم، «وَاذْكُرُوا اللَّهَ»[12] این آقای شهید محسن حججی را دیدید، آن داعشی ملعونی که سر او را برید گرفتند، بعد به او گفتند شما چطور دلت آمد سر او را ببرید؟ گفت اصلا ثبات قدم این و اخلاق این ما را جسور کرد و جری کرد به سر بریدن! گفت این آدم را کتک می‌زدیم می‌خندید، شکنجه می‌کردیم می‌خندید. این همان «فَاثْبُتُوا»[13] است، این همان «وَاذْكُرُوا اللَّهَ»[14] است. ‌اصلا حدیث از امیرالمومنین داریم که مومنین و مخصوصا شهدا، حضرت می‌فرماید شهدا آن لحظه‌ی شهادت خدا یک عنایتی به آن‌ها می‌کند که بهترین حالت زندگی آن‌ها همان لحظه‌ی سربریده شدنشان است. من این جمله را سربسته می‌گویم و می‌گذرم. من اعتقادم این است، جزء بهترین لحظات زندگی سیدالشهدا در پیشگاه خدا در گودی قتلگاه، زیر خنجرِ شمر بود، حالا این‌ها را بنده که نمی‌فهمم، خیلی‌ها را درکش نمی‌کنند، این‌ها یُدرَک و لایوصَف، باید درک کرد نمی‌شود وصف کرد. همان خدایی که این جان ناقابل را داده است، همان خدایی که این درد را داده است، خدا لذتی را هم می‌دهد که در همان حال درد لذت می‌بری و می‌روی. من اعتقادم این است که بهترین حالت زندگی سردار سلیمانی، زمان انفجار آن ماشین و قطعه قطعه شدن ایشان بوده است. این را بنده نمی‌فهمم، شهدا می‌فهمند، این را امیرالمومنین می‌داند که وقتی فرق مبارکش منشق می‌شود، تاریخ این را نقل کرده از کلام حضرت، «فزتُ و رب الکعبة»[15] به خدای کعبه رستگار شدم، فرق را دارند می‌شکافند، شمشیر است آهن است، پوست و گوشت و استخوان است، حضرت می‌فرماید رستگار شدم! این کار خداست. شما به وظائف عمل کنید ببینید خدا با شما چه می‌کند؟ لذا من بارها عرض کردم، خیلی‌ها را دیدم از مومنین در اوج بیماری و درد و رنج و کسالت، سرطان دارد، وقتی می‌روید کنارش آرامش پیدا می‌کنید. از این مریضِ دردآلودی که به حسب ظاهر دکترها می‌گویند ما ناامید هستیم باید درس صبر آموخت.

آقایی بود از عزیزان سپاه، می‌گفت مادر من سرطان استخوان شدید داشت، می‌گفت دکتر که می‌بردم و معاینه می‌کرد، به من می‌گفت این مادر شما این‌جا ساکت است در خانه چکار می‌کند؟ گفتم این مادر ما در خانه هم خیلی آرام است! گفت نه فریادی ناله‌ای سر و صدایی؟ گفتم فقط گاهی اوقات یکدفعه ما می‌شنویم از آن اتاقی که مادر خوابیده، یکدفعه‌ای یک صدایی بلند می‌شود می‌گوید الحمدلله رب العالمین. گفت دکتر گفت این دردی که مادر شما دارد و از نظر علمی ما می‌فهمیم، باید خانه را روی سرش بلند کند. این همان ایمان است، این کار خداست، آن خدایی که اگر درد می‌دهد، یک لذتی کنارش می‌آید که آن لذت پوشش می‌دهد. قرآن می‌فرماید در برابر دشمنان، میدان جنگ، رزمندگان «إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا»[16] ‌ثابت بمانید، استقامت داشته باشید، «وَاذْكُرُوا اللَّهَ»[17] یاد خدا کنید، این یاد خدا شما را به استقامت می‌رساند. البته امام صادق فرمودند یاد خدا فقط به سبحان الله ‌و الحمدلله گفتن نیست، یاد خدا یعنی در همه شئونات خانوادگی و اجتماعی، مخصوصا «عند ما حرّم الله»[18] آن‌جایی که خدا حرام کرده است. ‌ذکر یعنی جاهایی که ورود ممنوع است و خدا را یاد کنی و خودت را کنترل کنی. یاد خدا یعنی در حرف زدن یاد خدا یعنی در روابطمان یاد خدا یعنی در خلوتمان. هر جا هستید خدا را فراموش نکنید.

دو سه نکته را من از این آیه شریفه محضر عزیزان عرض کنم، که البته مراد از این ذکر را هم مفسرین اشاره دارند که چه توجه باطنی و درونی، چه ذکر لسانی، هر دو را پوشش می‌دهد، اما عمده‌ی اثرگذاری ذکر همان توجه باطنی است، همان خطور قلبی و درونی است که انسان خدا یادش نرود. یک وقتی لقلقه‌ی من نشود که ذکری را عادت دارم روزی هزاران مرتبه بگویم، گاهی اوقات می‌گوییم الله اکبر، ولی پول در کارتمان اکبرتر از الله است. انصاف این است.

یک بنده‌خدایی گفت آقا از خمس برای ما بگویید، گفتیم گفتیم گفتیم، گفت حالا ما خمس می‌دهیم شما جور ما را می‌کشید! گفتم سخت در اشتباهی، تو فکر می‌کنی خودت جور خودت را کشیدی؟ تا حالا کی جور تو را کشیده است؟ دیدگاهت را درست کن، آقایان تا حالا چه کسی ما را اداره کرده است؟ خودمان، به خودمان رهایمان کنند باید جمعمان کنند. تا حالا خدا، از این به بعد هم خدا. گاهی اوقات نماز می‌خوانیم در این نماز الله اکبر هم می‌گوییم، حمد خدای عالمیان را هم به زبان می‌آوریم، اما گاهی اوقات بیرون از نماز رفتار‌ها بیگانه است با آن‌چه در نماز گفتیم. کمی دل‌ها می‌لرزد، چون این یاد خدا فقط شده همین ذکر. یاد خدا باید آن خطور قلبی، دائمی، پیوستگی همه جا و با همه کس باشد. «وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[19]

دو سه نکته را از این آیه محضرت عزیزان تقدیم کنم. نکته اول این‌که لازمه ایمان ثابت قدمی است، ایمانی که ثبات درش نباشد، این ایمان ماندگار نیست. مومن باید ثابت باشد، باید خراب نکند زحمتش را، خنثی نکند کارهای خودش را، عبادت، تلاش، کوشش و گاهی اوقات یکدفعه می‌زند خرابش می‌کند، با یک کلمه، با یک ناسزا با یک تهمت. گاهی اوقات می‌زند خراب می‌کند همه چیز را. یک وقتی ما خدمت آیت الله العظمی مکارم بودیم، یک شخصی آمد یک مسئله‌ای از ایشان پرسید، گفت آقا ما مثلا اگر بگوییم لرها این‌طورند، ترک‌ها این‌طورند، شخص را که ما نگفتیم، گفتیم لرها، کدام لر را مشخص نکردیم، ترک‌ها، کدام ترک را مشخص نکردیم. ایشان فرمودند به مراتب بدتر از این است که اسم ببری. تو وقتی یک جماعتی را یک قومی را داری کلی یاد می‌کنی، تمام این‌ها طلبکار تو می‌شوند. می‌گوید آخوند‌ها این‌طور، حالا از کلینی بگیر، تا قیامت هر چه آخوند آمد می‌شود طلبکار. دکترها این‌طور، بازاری‌ها این‌طور، شیرازی‌ها این‌طور. آن‌طرف می‌خواست یک مجوزی بگیرد برای غیبت، ایشان گفت خیلی اگر اشتهای به این حرف‌ها داری بگو یک لُر منافقی، یک ترک کافری، یک منافقی هم پشت سرش بگذار که بعد متدینین طلبکارت نشوند. می‌گویی ترک‌ها، آیت الله العظمی خوئی می‌آید در صحنه، علامه طباطبایی می‌آید جلو. می‌گویی لرها آیت الله العظمی بروجردی می‌آید در صحنه، غیبت کردی؟ کمی باید مراقب باشیم که لازمه‌ی ایمان ثابت قدمی است. ثبات در کار، حواسمان باشد خراب نکنیم.

نکته دیگر این‌که خدا می‌فرماید یاد پیوسته‌ی خداوند لازم می‌آید، «فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ»[20] ‌این ثبات یعنی پیوسته در این مسیر باشیم مقطعی نباشیم. ما در یک مقطعی در یک دورانی از سال، در یک «فَاثْبُتُوا»[21] این باید تداوم داشته باشد. و قطعا ‌یاد خدا و پایداری، یاد خدا و استقامت، رمز پیروزی بر علیه دشمن است، حالا چه دشمن دشمن ظاهری در عرصه جنگ، چه دشمن دشمنِ معنوی ما یعنی ابلیس باشد. می‌خواهید بر شیطان غلبه پیدا کنید، یاد خدا در کنار این استقامت و تخریب نکردن.

خوب قطعا از این آیه یکی از بشارت‌ها این است که، از جاهایی که انسان‌ها رستگار می‌شوند، میدان‌های نبرد با دشمن است. یکی از مواقف و اماکن رستگاری روبرو شدن با دشمن است. این یک نکته که ذکر، سبب می‌شود یاد خداوند انسان‌ها را ثابت قدم می‌دارد.

من چند تا اثر دیگر را هم از روایات، در بحث اثر تربیتی یاد خدا خدمت عزیزان عرض کنم که اگر این یاد خدا آمد عبادت‌های ما معنویت‌های ما استقامت پیدا می‌کند.

وجود مقدس آقا امیرالمومنین می‌فرماید «دوام الذکر یُنیر القلب و الفکر»[22] آن‌هایی که ذکر پیوسته در زندگی آن‌هاست، یعنی همیشه به یاد خدا هستند، خدا را فراموش نمی‌کنند، این‌ها دارای یک قلب و فکر روشنی هستند، قلبشان روشن است. فکرشان روشن است. گاهی اوقات می‌بینی سواد هم ندارد، ولی باسواد‌ها باید از او کسب درس کنند. یک بنده خدایی بود در قائله‌ی 88، فتنه‌ی سال 88، باسواد و سال‌ها مدیریت داشت، یک وقتی آمد پیش ما گفت حاج آقا ما یک مادربزرگی داریم بی‌سواد است، پیرزن، این پای تلویزیون می‌نشست، این جریانات را که تلویزیون نشان می‌داد، این شروع می‌کرد به نصیحت کردن که این‌ها دارند اشتباه می‌کنند و اطاعت از فرامین الهی لازم و واجب است. گفت من در یک مقطعی فریب خوردم، آن آقا خودش گفت، گفت منِ تحصیل ‌کرده‌ی دانشگاهی مدیر با این مادربزرگ بی‌سواد بحث می‌کردم، مادربزرگ من را قانع می‌کرد. این همان است، با خدا بودی خدا می‌شود معلم. «یُنیر القلب و الفکر»[23] قلبتان را و فکرتان را روشن می‌کند یاد خدا. این از برکات یاد الهی است.

نوعا ما هراس داریم از وسوسه‌های شیطانی، امیرالمومنین در غررالحکم می‌فرماید «ذکر الله مطردة الشیطان»[24] یاد خدا شیطان را از شما طرد می‌کند و دور می‌کند. می‌خواهید شیطان رانده شود از شما، خدا را فراموش نکنید، قطعا آن‌هایی که به یاد خدا هستند، شیطان بر آن‌ها نفوذ و ورودی ندارد. «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[25].

از نکات دیگری که از برکات همین ذکر و یاد خداست، شرح صدر است. بعضی‌ها را دیدید سینه‌‌ای بزرگ دارند. من بارها عرض کردم حضرت موسی وقتی پیامبر شد از خدا چهار چیز طلب کرد که در قرآن آمده است، حالا که بار مسئولیت روی دوشمان گذاشتی،

اول، «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»[26] خدایا شرح صدر من را ببر بالا، حالا که شدیم پیغمبر شرح صدر داشته باشیم، با یک کم و زیادی جوش نیاوریم، تند نشویم، نبرّیم، قهر نکنیم، شرح صدر! به پیغمبر هم خدا می‌فرماید «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»[27] ما به تو شرح صدر ندادیم؟ بعضی‌ها با یک قوره ترش می‌شوند با یک حبه قند شیرین می‌شوند. این‌ها ظرفیت پایین است. خدا را یاد کردید شرح صدرتان می‌رود بالا. حضرت موسی به خدا عرض کرد خدایا شرح صدر به من بده

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي»[28] کارها را بر من آسان و روان کن، این هم درس است، عزیزانی که کار دستتان است، کارها را آسان بگیرید تا خدا آسان بگیرد، سخت گرفتید گرفتار سخت‌گیری می‌شوید. همان‌طوری که حضرت موسی از خدا می‌خواهد خدایا کارها را برای من آسان کن، شما هم اگر کاری دستتان است خیلی گره به کار نزن، کار را در مسیر خودش سرعت ببخش.

«يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»[29] ‌حضرت موسی عرض کرد خدایا گره را از حرفم بردار مردم بفهمند حرف من را، زبان من را بفهمند، «يَفْقَهُوا قَوْلِي»[30] ‌ حرفی هم که می‌زنم سنجیده، بجا و پسندیده حرف بزنم. پس شرح صدر از برکات یاد خداست.

از نکات دیگری که آثار یاد خدا برای انسان رقم می‌زند، دوری از نفاق است. بعضی‌ها از نفاق رنج می‌برند، از دو رویی رنج می‌زند، داروی از بین بردن نفاق فراموش نکردن خداست. رسول الله می‌فرماید «من أکثر من ذکر الله فقد براءة من النفاق»[31] آن‌هایی که یاد خدا را زیاد بر زبان جاری می‌کنند از نفاق دور می‌شوند، نفاق از این‌ها فاصله می‌گیرند. دیدید بعضی‌ها پناه بر خدا ظاهر و باطنشان دو تاست. علامت منافق این است که وقتی حرف می‌زند درش دروغ در می‌آید، وعده می‌دهد خلاف در می‌آید، «اذا وعد أخلف إذا حدَّث کَذِب إذا ائتُمِن خان»[32] اعتماد به او می‌کنی خیانت می‌کند. این رذائل اخلاقی اگر بخواهیم برچیده شود راهش یاد خداست. خدا را در همه حالات اگر فراموش نکردیم از این نفاق هم دور خواهیم شد. این هم یک نکته دیگر.

اساسا افراد می‌آیند می‌گویند آقا می‌خواهیم خودمان را بسازیم، خودسازی از کجا؟ یک استاد خوب، یک معلم خوب، یک دستورالعمل، یک ذکر، من امشب این را تقدیم کنم از کلام امیرالمومنین: راهکار خودسازی انسان‌ها. علی علیه‌السلام می‌فرماید «مداومة الذکر قوت الارواح و مفتاح الصلاح»[33] مردم پیوسته خدا را یاد کنید، عرض کردم ذکری هم که در این روایات می‌گویند فقط ذکر لسانی نیست، توجه به این‌که در محضر خدا هستید، توجه به این‌‌که عالم محضر اوست. تداوم این امر و تداوم به این مطلب، امیرالمومنین می‌فرماید «قوت الارواح»[34] روح شما را تغذیه می‌کند، روح شما را زنده می‌کند، خوراک روح شماست «و مفتاح الصلاح»[35] هر کسی می‌خواهد به رستگاری برسد خدا را فراموش نکند.

و نکته پایانی و عرضم را تمام کنم، از برکات ارزشمند یاد خداوند و در کنار آن، ایجاد و پدید آمدن استقامت در امور، قرآن می‌فرماید آرام گرفتن دل‌ها به یاد خداست. «الَّذِينَ آَمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[36] ‌خدا می‌فرماید آن‌هایی که ایمان آوردند قلب‌هایشان به یاد خدا و آرامش رسید. بدانید «بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[37] بدانید یاد خدا آرامتان می‌کند، یاد خدا این آرامش را به انسان‌ها عطا می‌کند که در این آیه شریفه هم انحصارا خدا می‌فرماید آن‌چه می‌خواهید آرامتان کند یاد خداست. می‌خواهید زندگی دنیایی شما را مضطرب نکند یاد خدا، فراز و نشیب‌های روزگار شما را متاثر نکند یاد خدا.

من یک خاطره‌ای را از یک عالم وارسته‌ی بزرگ تقدیم کنم و عرضم را تمام کنم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله والد ما را از مرحوم جد ما نقل می‌کردند. ما یک عمویی داشتیم که در سن 19 سالگی فوت کرد، در مرض حصبه‌ای که در شیراز آمد و أبوی می‌فرمودند جزء نوابغ بود این آدم. حالا در اخلاق و در معنویت و ...، می‌گفتند سال اولی که معلم شد اول حقوقی که گیرش آمد، از مرحوم آیت الله والد، شش هفت سال بزرگتر بود ایشان، گفتند آمد خمس اول حقوقش را داد. گفتند سعدی مدرسه درس می‌داد، ظهر تنظیم کرده بود، با دوچرخه خودش را می‌رساند مدرسه منصوریه محله‌ی لبِ آب، پشت شاهچراغ، آدرس می‌دهم که اگر منصوریه را نمی‌شناسید شاهچراغ را که می‌شناسید. خوب کد را بدهم که حواس‌ها جمع شود. حاج آقا می‌گفتند خودش را می‌رساند به نماز جماعت، مقید به نماز جماعت بود، از کارهایی که می‌کرد، من اعتقادم این است الان هم می‌گویم، یکی از الگوهای معلم‌های ما همین آقاست، حسین حدائق! حالا قیامت خواهید دید. معلم باید این‌جوری کار کند. أبوی می‌گفتند این معلم بود، حقوقش را خمس داده بود، تابستان رسید، یک تعدادی از اراذل و اوباشی که در شیراز بودند، این‌ها داش مشتی بودند، پناه بر خدا اهل منکرات و مسکرات بودند، این‌ها را شناسایی کرده بود حدود پانزده شانزده نفر. حالا ببینید خداوکیلی، ما باغ می‌خواهیم برویم با خوبتر از خودمان می‌رویم. چهارتا آدم زمین خورده را نمی‌بریم بلندشان کنیم، بابا ول کن، سفر می‌خواهیم برویم گزینش می‌کنیم چه کسانی صلاحیت دارند با ما باشند. ابوی می‌گفتند این پانزده شانزده تا از آن دانه درشت‌های گودرگون و محله‌ی لب‌آب و این‌هایی که لب محله‌ها می‌ایستادند و مردم هم ناراضی بودند از این‌ها، نماز نمی‌خواندند، در مسیر نبودند، این‌ها را شناسایی کرده بود، بعد به این‌ها گفته بود آقا من یک روز می‌خواهم میزبان شما باشم، یک ناهار مهمان من در یکی از باغ‌های قصرودشت. با پول معلمی خودش، خوب بالاخره ناهار مفتی هم می‌چسبد. بعضی‌ها دنبال این هستند و وقتی هزینه ندارد دعوت را قبول می‌کردند.

ابوی می‌گفتند می‌آمد به این آقایان باغدارهای قصر و دشت قرار می‌گذاشت می‌گفت آقا یک روز باغتان را بدهید دست ما، این‌ها را هم می‌آورد باغ، یک آبگوشتی درست می‌کرد به این‌ها می‌داد، مدیریت می‌کرد و پذیرایی می‌کرد، با پول خودش نه پول ارشاد اسلامی، نه پول سازمان تبلیغات نه پول سهم امام، با پول حلال زحمت کشیده‌ی خودش، یک جوان مجرد! می‌گفتند به این‌ها یک ناهار می‌داد، اول هم ناهار می‌داد و پذیرایی می‌کرد، بعدازظهر که می‌شد کتاب معراج السعادة را می‌آورد با خودش، می‌گفت خوب آقایان من دو سه مسئله احکام می‌خواهم به شما بگویم و چند مطلب از معراج السعادة. می‌گفتند چند تا از مسائل دینی را برای این‌ها می‌گفت، شماها مکلفید در برابر خدا مسئولید نماز باید بخوانید. حاج آقا می‌گفت من خودم شاهد بودم بعضی از این ازاذل و اوباش را کرد مسجدی صف اولی. بعضی از این‌ها یک چیزهایی شدند که اصلا خودشان شدند اهل الله، آوردشان سر خط. اتفاقا این را هم خدمتتان عرض کنم، این‌هایی که در بدی خیلی بدند، اگر بتوانید بیاوریدشان این سمت، در خوبی‌ هم خیلی خوبند، همان‌طور که در بدی با سرعت می‌روند جلو، در مسیر هدایت هم با سرعت می‌آیند جلو. می‌گفتند این کارش این بود که ابوی می‌گفتند یک روزی جمعی از این‌ها را برده بود در باغ، بعد که آمده بودند، دو سه روز بعد، یکی از همین داش مشتی‌ها به ایشان می‌گوید آقای حدائق ما در باغی که ما را بردی، ما رفتیم در باغ بغلی چند تا انار هم چیدیم و خوردیم. ایشان می‌گوید باغی که من بردم اجازه داشتید از دیوار باغ مردم رفتید آن‌طرف؟ گفت بله. حاج آقا می‌گفتند سه روز این آقا کارش را تعطیل کرد، حسین آقا، باغ به باغ در قصرودشت دنبال صاحب باغ می‌گشت تا صاحب باغ را پیدا می‌کرد. گفت آقا من از شما حلالیت می‌خواهم بگیرم. مردم ذرة المثقال‌ها را خداحساب می‌کند. این‌ها را می‌کنند میزان الاعمال، بعضی‌ها کرور کرور دین گردنشان است، خم به ابرو نمی‌آورند. گفتند آن صاحب باغ را بعد از سه روز پیدا کرد، تا حلالیت نطلبید... ؛ گفت آقا ما یک عده مهمان آورده بودیم در باغ بغل، یکی‌شان اشتباه کرد آمد در باغ شما، چند تا دانه انار خورده، پولش را بخواهید می‌دهم، اگر هم حلال می‌کنید حلال کنید.

ابوی می‌گفتند که بسیار مقید در مسائل حلال و حرام بود، و واقعا ثابت قدم در مسیر مسائل شرعی، خیلی دقیق، ابوی می‌گفتند که این جوان، حالا یک جوانی با این مشخصات انسان داغ ببیند چقدر سخت است؟ سخت‌ترین مصیبت در دنیا مرحوم شوشتری می‌فرماید داغ فرزند صالح شایشته‌ی مومن است. از این مصیبت دیگر سنگین‌تر نیست. این جوان با این توصیف که این را هم من از آیت الله والد نقل کنم، ابوی خودشان این را برای من نقل کردند، گفتند من دوازده سیزده سالم بود کنار بسترش بودم، لحظات جان دادنش بود، آقای حاج شیخ هم کنار بسترش بودند. همان نفس‌های آخر رو کرد به آقای حاج شیخ، گفت آقا بلند شوید احترام کنید امام حسن و امام حسین تشریف آوردند. حاج آقا می‌گفتند کمی هم خودش سرش را از بالشت بلند کرد و دیگر خوابید و بلند نشد. داغ خیلی سنگین است، حاج آقا می‌گفتند تا چهل روز آقای حاج شیخ خودش را کنترل کرد، می‌گفتند حاج شیخ خیلی مدارا کرد، در تشییع هم که جسد را می‌بردند طرف امامزاده ابراهیم دفن کنند، می‌گفتند خوب والده‌مان خیلی بی‌تابی می‌کرد خواهرها خیلی، مردم خیلی ناراحت بودند، گفت واقعا داغ چنین جوانی با چنین مشخصاتی...؛ گفت حتی داش‌مشتی‌ها آمدند می‌زدند خودشان را در تشییع، گفتند حاج شیخ محاسنشان را در دستشان گرفتند کنار قبر، گفتند پروردگارا امانتی داده بودی شاکر و سپاس‌گذارم که امانت را سالم تحویل دادم. گفتند تا چهل روز هم حاج شیخ شکیبایی کرد، ابوی گفتند روز چهلم بود، اربعین ایشان بود، یک وقت دیدیم صدای گریه‌ی بلند حاج شیخ از اتاق بلند شد، های های ایشان گریه می‌کرد، گفتند والده‌ی ما به ما گفتند برسید ببینید چی شده پدرتان دارد گریه می‌کنید! یک آقایی بنام حاج صمد آقای مطفِّف بود، پسرخاله‌ی ابوی ما بود، این هم هم‌سن حاج آقا بود خدا رحمتش کند. گفت من و پدرتان رفتیم پشت در اتاق حاج شیخ دیدیم ایشان در را از داخل چفت زدند و بستند. گفت در بسته بود، گفت به خاله جانم گفتم خاله این در بسته است، اجازه می‌دهید دست بکنم زیر پاشنه و در را دربیاورم؟ گفت دست کردم زیر پاشنه‌ی در در را باز کردم رفتیم داخل، گفت دیدیم آقای حاج شیخ یک نامه‌ای جلویشان است و دارند نامه را می‌خوانند و گریه می‌کنند. نامه‌ی آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی است، ایشان از نجف یک نامه‌ی تسلیتی نوشته بودند برای حاج شیخ، همزمان در نجف هم یکی از فرزندان آقا سید ابوالحسن اصفهانی را در نماز پشت سر آقا سید ابوالحسن سر بریده بودند، آن هم چه جوانی! جوانی که خیلی‌ها می‌گفتند آینده‌ی حوزه دست این جوان بود. سر پسر سید را پشت سر سید در جماعت چند هزار نفری بریده بودند. آقا سید ابوالحسن برای حاج شیخ نوشته بودند که شنیده‌ام که جوانی را شما از دست داده‌اید، من هم به داغ جوانی مبتلا شدم، آن‌چه سبب تسکین من و شماست، روضه‌ی علی‌اکبر است که می‌نویسم و خودم و شما را با این روضه دعوت به آرامش می‌کنم. گفتند ایشان در نامه روضه‌ی علی‌اکبر نوشته بودند و حاج شیخ داشتند روضه علی‌اکبر می‌خواندند و گریه می‌کردند. روضه‌ی علی اکبر را می‌خواندند و گریه می‌کردند.

صلی الله علیک یا اباعبدالله، حالا نام علی‌اکبر هم آمد، عرض ادبی به ساحت مقدس این جوان هاشمی کنیم که اسوه‌ی ادب بود، اسوه‌ی صبر و شکیبایی بود.

یک وقت صدا زد بابا، «یا أبتا علیک السلام»[38]، من هم رفتم خداحافظ، «هذا جدی رسول الله یقرئک السلام»[39] پیغمبر آمده سلام می‌رساند و می‌گوید حسین به جانب ما بشتاب. چون تقاضای آب از امام کرده بود، نگران حال پدر بود، گفت پدر جان دیگر فکر تشنگی ما هم مباش، الان پیغمبر کام تشنه‌ی من را سیراب نمود.

الا لعنة الله علی القوم الظالمین و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم.

پروردگارا به عظمت اهلبیت قسمت می‌دهیم توفیق ایمان و استقامت را در این فرصت‌های باقیمانده‌ی زندگانی به همه‌ی ما عنایت بفرما

توفیق ذاکر بودن ذات مقدس شما را در ظاهر و باطن، خلوت و جلوت، به شایسته‌ترین وجه به همه‌ی ما عنایت بفرما

مهم‌ترین عیدی ما را در این ایام تعجیلی در فرج مولایمان صاحب الزمان مقرر بفرما

لباس سلامتی و تندرستی بر قامت بیماران ما ملتمسین دعا و منظورین نظر بپوشان.

 

[1] انفال آیه45

[2] هود آیه112

[3] هود آیه112

[4] الکافی ج2 ص170

[5] مفاتیح الجنان، دعای حضرت مهدی

[6] الکافی ج2 ص170

[7] انعام آیه160

[8] انفال آیه45

[9] انفال آیه45

[10] انفال آیه45

[11] انفال آیه45

[12] انفال آیه45

[13] انفال آیه45

[14] انفال آیه45

[15] مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول ج8 ص279

[16] انفال آیه45

[17] انفال آیه45

[18] الکافی ج2 ص170

[19] انفال آیه45

[20] انفال آیه45

[21] انفال آیه45

[22] غررالحکم ص819

[23] غررالحکم ص819

[24] غررالحکم ص819

[25] نحل آیه99

[26] طه آیه25

[27] شرح آیه1

[28] طه آیه25

[29] طه آیه25

[30] طه آیه25

[31]  بحارالانوار ج2 ص500

[32] الکافی ج2 ص291

[33] غررالحکم ص709

[34] غررالحکم ص709

[35] غررالحکم ص709

[36] رعد آیه28

[37] رعد آیه28

[38] بحارالانوار ج45 ص45

[39] بحارالانوار ج45 ص45

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه