استاد حدائق روز جمعه 1 بهمن 1400 در مهدویه بزرگ شیراز به مبحث آیات مهدویت در قرآن پرداختند.

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[1]

در آيه دو و آيه سه سوره مبارکه انفال خداوند خداوند يک سری ويژگی­های را برای مؤمنين بيان می­کند که اگر مؤمنين شديد: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُم‏»[2] از نشانه­های مؤمنين «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ»[3] اول«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[4] اين­­ها در برابر نام خدا و يادخدا قلب­های اين­ها خاشع است تسليم اند در برابر خداوند وقتی که به کسی می­گويند آقا رأی خدا اين است نظر خداوند اين است نظر دين است ديگر چون و چرا نمی­کند استدلال و استنباط در برابر رأی الهی نمی­­کند تسليم است: «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً»[5] آيات قرآن هم که بر اين­ها خوانده می­شود بر ايمان اين­ها افزوده می­شود اين­ها هنگام شنيدن سخن خدا بر ايمان اين­ها و اعتقاد اين­ها افزوده می­گردد: «وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[6] از ويژگی­های مؤمنين رسيدن به همين مقام توکل است مؤمن بايد متوکل باشد متوکل الی الله يکی از معضلات بخش عمده­ای از مردم تضعيف توکل يا ضعيف بودن توکل در اعتقادات و در رفتار انسانهاست در اين فرصت با توجه به آيه­ای شريفه­ای که تلاوت شد از سوره مبارکه نحل آيه 99 يک دو سه جلسه­ای را پيرامون اين صفت مؤمنين که توکل است مطالبی را ما در اين مجلس که از صفات مؤمنين توکل و مؤمن اگر کسی شد از ياران امام عصر و از اصحاب حضرت انشاءالله خواهد بود، خب صلوات ديگری هم ختم کنيد.

در سوره مبارکه نحل آيه 99  خداوند می­فرمايد شيطان با آن همه قلدری و قدرتمندی بر انسان­ها  متوکل راه ندارد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[7] البته آيه قبل اين آيه خطاب به رسول­­الله است و يک هشدار جدی که همه ما بايد حواس­هايمان را جمع کنيم خدا به پيغمبر می­فرمايد: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ»[8] خطاب خطاب به رسول­الله است: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[9] رسول­الله هنگامی که قرآن تلاوت می­کني به خدا پناه ببر: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[10] اين آيه­ ماها بايد حواس­هايمان خيلی جمع باشد به برجسته­ترين شخصيت نظام خلقت رسول­­الله در بهترين حالات سخن گفتن تلاوت قرآن خدا هشدار می­دهد رسول­الله تو بهترين انسان نظام خلقتی در بهترين حالت زندگی­ات هم که قرآن خواندن است حواست باشد به خدا پناه ببر از شيطان يعنی چه حاج آقا؟ يعنی مؤمن، مؤمن مسئول هيئتی، متدين روحانی همه و همه شيعه حواست باشد نگو من حواسم به خودم جمع است به من نمی­خواهد تذکر بدهی اين غرور­ها چه است؟ آقا مگر کسی در مسجد هم ديگر شيطان کارش دارد داريم قرآن می­خوانيم ر قرآن خواندن هم خدا می­فرمايد رسول­الله حواست جمع باشد در بهترين حالات زندگيتان يک وقت می­بينيد شيطان می­آيد در مسجدالحرامی شبی قدری در مکانی مقدسی در حال عمل خوبی اين­ها هيچ تضمين‌نامه­ای نيست ضمانت‌نامه­ نيست خيلی بايد مراقبت بود.

به يک آقایی گفتم آقا مراقب باشد گفت آقا ديگر به ما می­خواهيد تذکر بدهی ما حواسمان جمع است گفتم خيلی مغروری خيری غرور گرفته تو را خدا به رسول­الله تذکر می­دهد به انسانی که اسوه عصمت است در نظام خلقت و مقتدای معصومين هست خدا می­فرمايد رسول­­الله حواست باشد حتی در بهترين حالات زندگی­ات که تلاوت قرآن است مراقب باشد: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[11]بعد آيه بعد می­فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا»[12] بلی وقتی به خدا پناه برديد ديگر شيطان حريف انسان­های با ايمان متوکل نخواهد بود من چند مطلب ذيل اين آيه محضر عزيزان عرض کنم و يک تعريف از توکل اين­که از نگاه دين توکل چيست؟ مراتب توکل چيست؟ و ادامه بحث انشاءالله به شرط حيات در  فرصت ديگر خب از اين آيه شريفه استفاده می­شود شيطان برای همه برنامه دارد حتی شخص رسول­الله چيزی که هست آنجا حريف نيست  برای معصومين هم طمع داشت ولی حريف نيست يا بايد شيطان را از صحنه خارج کنيد يا تسخيرتان می­کند قرآن وقتی که خطاب به پيغمبر می­فرمايد رسول­الله مراقب باشد از اين آيه استفاده می­شود به سراغ همه مي­آيد شيطان پير و جوان نمی­شناسد دانشگاهی و حوزوی تفکيک نمی­کند باحجابی، بدحجابی، بی­حجابی، محاسن داری، بی­محاسن هستی، در يک خاندان خوبی هستی، شهری هستی، روستايي هستی اين­ها را شيطان برايش عدد و رقمی نيست او در فکر فريب همه است اين يک نکته که در اين آيه شريفه شيطان را دست کم نگيريد.

خداوند سبحان به يکی از پنج پيامبر بزرگ نظام خلقت که حضرت موسی است به موسی فرمود موسی چهار سفارش به تو می­کنم اين­ها را فراموش نکن يکی از آن چهار سفارش اين بود موسی به موسی موسای صاحب يد و بيضاء: «مَا دُمْتَ لَا تَرَى الشَّيْطَانَ مَيِّتاً فَلَا تَأْمَنْ مَكْرَهُ»[13]تا نديدی شيطان مرده از مکرش ايمين نباش يعنی مردم وقتی خبر فوت شيطان را به شما دادند نفس راحت بکشيد درس خواندي، روايت بلدی، حج رفتی، بنده­ای خدای می­گفت آقا ما ديگر کفش­هايمان جفت است کارهايمان را کرديم، گفتم خيلی غافلی هستی مستجاب الدعوه اواخر عمرش را شيطان زمين زد: «فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّار»[14]کشاند يک آدمی مستجاب الدعوه برسيسايي عابد را بردش در مسير گناه با توجيه با همان تسويلات شيطانی بلعم باعورايش را فريب داد سامری، سامری که در برابر موسی ايستاد سامری يکی از بهترين ياران حضرت موسی بود قارون يکی بهترين قاريان تورات در بنی اسرائيل بود چراغ سبز روشن کردی می­برد تو را لذا لحظه­­ای انسان نبايد غفلت کند از وسايس و مکائد شيطانی مطالب ديگری که من ذيل اين آيه عرض کنم آنچه می­تواند طبق اين آيه شريفه که خداوند می­فرمايد شيطان با تمام اين تسويلاتش اگر می­خواهيد خودتان را حفظ کنيد يعنی حفظ کرديد آن وقت می­شويد مشمول: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»[15] آن وقت می­شويد مشمول آيه: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[16] راهکار همين است، قرآن می فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا»[17] شيطان با همه اين تسويلات و همه اين وسايس حريف کسانی که مؤمن‌اند و به خدا توکل کردند اين دوتا گزينه کنار هم ايمان به پروردگار و توکل در امور بعضی­ها می­گويند خدا را قبول داريم معتقد به خدا هم هست نماز شب هم می­­خواند اما توکل ندارد گاهی اوقات کارهای که می­خواهد انجام بدهد ته دلش می­لرزه آقا اگر کرديم فردا چه می­شود پول داديم فردا که حمايت­مان می­کنيم خمس مال مان را داديم بعد فردا گرفتار شديم که به داد­مان می­رسد اين توکل ندارد، يک ايمان  «وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[18] به خدا هم اين­ها توکل دارند هم ايمان هم توکل اين دوتا نيروی ارزشمند و دوتا فضيلت ارزشمند اگر کنار يکديگر قرار گرفت قرآن می­فرمايد شيطان بر شما سلطه ندارد بيماری­ بيايد فقر بيايد مشکلات احاطه کند فرد را وقتی ايمان دارد و به خدا اعتماد دارد: «وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[19] شيطان در او تأثير بگذارد بعضی­ها با يک بيماری مختصر با يک مشکل اقتصادی جزئی اصلاً از دين می­برند ديشب يک آقای نقل می­کرد می­گفت آقا بعضی­ها اعتقاداتشان آسيب ديده خب ايمان ضعيف است توکل هم ضعيف است مشکلات اقتصادی مشکلات اخلاقی مشکلات خانوادگی از همه چيز او را می­کند ولی اين طور نيست که بگوييم آقا مشکل اقتصادی همه را  بی­دين می­کند همه را  لامذهب می­کند بعضی­ها در نهايت تنگدستی عفاف پاکدامنی تقوی نماز بندگی خدا را فراموش نمی­­کنند بعضی‌ها هم در اوج فراخ‌دستی و توانگری هستند سر به سجده نمی­گذارند تفاوت در توکل است و در ايمان.

مطلب ديگری که من ذيل آيه عرض کنم خداوند می­فرمايد می­خواهيد پناه ببريد پناهگاهی جز خدا نداريد: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»[20]اگر می­خواهيد پناه هم ببريد پناه‌گاهتان پروردگار است البته لطف الهی را ببينطد خدا می­فرمايد فاستعذ آيه بعد می­فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[21] تو پناه بياور من پناهت می­دهم يعنی فاصله­ای نيست بين جستجو کردن پناه و استمداد پناه از خدا و پناه الهی به بنده تا گفتی يا ربّ دستت را می­گيرد يک  جوانی هجده نوزده ساله­ای بود ساليان قبل البته الآن در استان ديگری است برای بنده نقل می­کرد گفت آقای حدائق برای کنکور دوستان دانشگاه می­خواستند درس بخوانند يکی از رفقای ما به ما خبر داد گفت فلانی منزل ما قرار گذاشتيم دوستان هم کلاسی بيايند درس بخوانيم پدر و مادرم هم مسافرت اند کسی خانه نيست گفت من با اين نگاهی که برنامه درس است و درس خواندن جمعی است گفتم رفتم جوان خيلی خوش چهره خوش سيما نوزده ساله در اوج شهوت گفت آقای حدائق وقتی رفتم وارد خانه شدم اين پسر صاحب خانه که دعوت کرده بود دست من را گرفت گفت بيا تا يک چيزی نشانت بدهم بگويم برای چه  صدايتان زدم گفت در يکی از اتاق­های خانه را باز کرد من فقط همين اندازه می­گويم و می­گذرم حالا هر چيزی را همه­جا نمی­شود گفت و صلاح هم نيست گفت در را باز کرد ديدم گناه به تمام معنی مهياست، همين اندازه بساط حالا شراب عمل منافی عفت گفت اسباب گناه به تمام معنی آماده گفت اين دوستانش را زده بود به اسم درس بيايند ولی آن­جا به گناه بپردازند حالا ببينيد يک جوان نوزده ساله در اوج شهوت خودش هم اين بساط را پهن نکرده ديگری بساط را پهن کرده سر يک مجلس گناه آماده رسيده ببينيد وعده­ای خدا را «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ، إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[22] مؤمن کی صدا  زدی دستت را نگرفتند؟ کی زمين خوردی که گفتی خدايا دستگيری کن دست نگرفتند و تو زمين خوردی؟ زير هر يا ربّ تو لبيک ماست، اين جوان گفت آقای حدائق تا اين صحنه را ديدم گفتم خدايا کمکم کن گفت در دلم گفتم گفت تا گفتم خدايا کمکم کن گفت يک حالی به من دست داد اين ديگر کار خداست تو استعاذه بجو، تو رو بياور، صدا بزن خدا را خدا هم اين­گونه عمل می­کند: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ»[23]حريف تو نمی­شود گفت تا گفتم خدايا کمکم کن گفت يک حالی عجيبی به من دست داد، گفت فقط می­توانم اين­گونه توصيف کن منفورترين کارها نزد شد همان کاری­ که اين­ها بساطش را پهن کرده بودند و بدترين مکان­ها ماندن در آن خانه شد گفت يک انقلابی روحی عجيبی به من دست داد ديدم لحظه­ای در اين خانه نمی­توانم بمانم و اصلاً اين صحنه را که ديدم يک حال ديگری پيدا کردم گفت دويدم مثل در جهنم و عذاب بودم گفت دويدم طرف درب منزل گفت اين دوستان من فهميدند که من می­خواهم بروم اين­ها هم دنبال من آمدند که من را بگيرند منصرف کنند گفت ديدم اين­ها دارند می­آيند اگر بخواهم بايستم کفشم را بپوشم اين­ها چند نفرند من را می­گيرند مانع رفتنم می­شوند گفت مثل آدمی که در آتش افتاده نمی‌توانستم بمانم اين حال را بهت می­دهد يک وقت­های تجربه کرديد يک جايي خدا را  صدا می­زنيد می­بينيد چقدر آن گناه آن کار بد نزدت زشت می­شود آن حس گناه را ازت می­گيرند اين همان استعاذه به خداست و همان وعده الهی است که خدا می­فرمايد شيطان سلطه ندارد گفت دم در منزل ديدم بايستم گرفتنم، گفت پای برهنه فقط در را باز کردم با پای برهنه بدون کفش دويدم در خيابان گفت تا يک مسافتی هم اين­ها دنبال من می­دويدند گفت من با پای برهنه از آن منزل دويدم تا منزل خودما اين را برای خود من نقل کرد يوسف نمی­خواهد که از يوسف قرن­ها قبل بگوييد يوسف صفتانی هم هستند که خدا را صدا می­­زنند و خداوند سلطه شيطان را بر می­دارد رو آورديم که پناه ندادند گفت در اين مسير اشک می­ريختم گريه می­کردم و می­دويدم و اشکم هم برای اين بود که خدايا اگر تو کمکم نکرده بودی به چه زشتی گناهی دچار و مبتلا می­شدم ببينيد عزيزان فاصله بين صدا زدن و جواب گرفتن هيچ فاصله­ای نيست تا گفتی خدا همانجا عنايت می­کنند و کمکت می­کنند يوسف خدا را صدا می­­زند در همان خلوت ذليخا کمکش می­کند قرآن می­فرمايد يوسف هم در آستانه خطر بود هم يوسف داشت تمايل ذليخا پيدا می­کرد هم زليخا به يوسف ميل داشت وقتی که يوسف خدا را صدا زد خدا مديريت کرد از آن بتی آمون کفر آميزترين شئ موجود در آن خلوت يادخدا و ذکر خدا تجلی پيدا کرد که يوسف می­گريزد و درهای بسته به روی او گشوده می­شود اين هم مطلب ديگری در ذيل اين آيه­ای که با محوريت توکل هست.

علمای علم اخلاق برای توکل سه مرحله را ذکر می­کنند يعنی سه دسته طبقه­بندی می­کنند آن­های که توکل دارند توکل­های مردم به خدا، آن­های که توکل ندارند به کنار، آن­های که متوکل به خدا هستند در زندگی اين­ها سه نوع اند دسته­ای اول و مرحله اول و پايين بعضی­ها به خداوند مثل يک وکيل حاذق توکل می­کنند ديديد شما يک وکيلی را می­گيريد برای انجام  امورات­تان اما اين وکيل را  هم تام الاختيارش نمی­کنيد می­گوييد آقا شما وکيل ما هستيد در اين پرونده ضمناً اگر مطالبی هم بود ما را در جريان بگذار اعتماد هم داريد به اين وکيل که آن را به وکالت قبول کرديد وکيل وکيل حاذقی است اما نه در همه مسائل زندگی­تان دستش را باز نگذاشتيد در همه امورات در يک پرونده در يک مسأله تازه آن­هم مشروط است که آقا کارها را با من در جريان بگذار ما بعضی­هايمان با خدا اين­گونه توکل کرديم در يک سری از امورات به خدا توکل داريم همه امورات­مان اين­گونه نيستيم لذا خودش را هم نشان می­دهد طرف تا مريض می­شود ناسزا می­گويد يک جايي می­گوييد توکلت علی الله اما کجا؟ در بعضی از مسائل خاص زندگی‌اش می­گوييم آقا اينجا به خدا توکل کرديد در همه شئوناتت توکل داری؟ خير اين يک دسته يک دسته از متوکلين اين جوری هستند توکل­­شان عموميت ندارد.

دسته دوم مرحله عالی­تر اخلاقيون می­فرمايند توکل بعضی­ها توکل­شان مثل اعتماد طفل به مادر است ديديد بچه­ها به مادر اعتماد دارند مادر وقتی دارو می­دهد اين بچه چون و چرا نمی­کند که اين دارو چيست؟ ترکيبش چيست؟ چرا اين مقدار بايد بنوشم چرا اين قرص را بايد بخورم هرچه مادر می­گويد چشم می­گويد غذايت اين است اين اندازه را بايد بخوری اطاعت می­­کند الآن وقت استراحتت است اين بچه گوش می­کند بچه در برابر اوامر و نواهی مادر تسليم است ولی اين تسليم بودن و اوامری که در برابر مادر است عالمانه نيست عشق به مادر دارد اعتماد به مادر دارد بعضی­ها هم نسبت به خداوند همين طورند به حسب علاقه­ای که به پروردگار دارند در برابر او تسليم اند اما آگاهانه واقعی هم بخشی از اين اعتمادها نيست عالی­ترين مرحله توکل توکل انسان­ها به پروردگار مثال می­زنند مثل ميت روی سنگ غسالخانه اين جوری شديد، ميت را ديديد روی سنگ غسال‌خانه، لباسش را در می­آورند اعتراض نمی­کند تسليم محض است زمستان سرد غسال آب سرد می­ريزد رو اين بدن، اين اگر زنده بود اين آب سر را رو بدنش می­ريختند فرياد می­زد در شستشو يک وقتی بدن را با عجله جابجا می­کنند سر می­خورد رو اين سنگ غسال‌خانه شما صدای نمی­شنويد غسال اين بدن را عريان می­کند عده­ای ايستاده­اند صدا از جنازه بلند نمی­شود که بدنم را عريان نکن اين تا زنده بود گوشه­ای لباسش را می­زديد بالا اعتراض می­کرد حالا لختش کردند حرف نمی­زند کفنش می­کنند اعتراض ندارد در نحوه شستن حرف نمی­زند بعضی­ها در توکل به خدا می­رسند به جايي، در اوج رفاه تسليمند، در اوج سختی­ها تسليم اند سرطان بيايد تسليم است سالم باشد، تسليم است پوشکی بشود بنده است ثروتمند باشد بنده است تهی‌دست باشد بنده است.

دو روز قبل بنده­ای خدای گفت آقا اين خانواده­­ای داريم اين خانواده ما ديگر مدتی است به خاطر اضطراب به خاطر يک جريانی برای اين خانم پيش آمده بوده سانحه­ای اتفاقی که حالا اين هم بخير گذشته بود يک دو سه روزی اين خانم در بيهوشی به سر برده بود مسائلی را هم در آن بيهوشی نشانش داده بودند که گفتم اين لطف خدا بود پرده را برايت زدند کنار حواست باشد که اين خانم برای خود من گفت گفت حاج­ آقا در آن عالم از حق الناس خيلی می­گفتند و من هی فرياد می­زدم دست­هايم را ببريد بدهيد به مردم که حق الناس اداء بشود اين خانم آمده بود خيلی مضطرب شده بود گفتم خدا بهت فرصت داده برت گرداندند، اگر حق‌الناسی به گردنت است حق‌الناس غيبت حق الناس تهمت حق الناس بی­احترامی به مردم حق‌الناس فقط پول صغير خوردن که نيست، حق‌الناس خمس در اموالمان باشد و پرداخت نکنيم مال سيد فقير را نگهداشته نمی­دهد اين­­ها حق‌الناس است حق الناس حقوق مردم را  اداء نکردند چه حق‌الناس مالی چه حق‌الناس عِرضی و آبرويي خب حالا اين خودش را باخته بود می­گفت من خيلی وحشت کردم گفتم خواهر من شما يک صحنه را نشانت دادند بردنت آوردنت جرياناتی هم از برزخ ديدی گفت نشانم دادند بعضی­ها در عبور از سنگ­ لاخ­های خطرناک به راحتی می­گذشتند و بعضی­ها زمين می­خوردند و اين­ها را نگه می­داشتند، گفتم خدا خيلی لطف بهت کرده از تو هم يک انتظار ديگری می­رود حالا اين خورده­ای خودش را باخته ببينيد توکل واقعی يعنی اين که بشويد مثل آن جسدی رو سنگ غسال‌خانه خدا را برای خودت نخواهی خودت را برای خدا بخواهی بهت بدهند بنده باش ازت بستانند بنده باشد نفع بهت برسد شاکر باشد ضرر برسد صابر باش اين اوج توکل است و اين حديث را  من تکميل عرايضم تقديم کنم گرچه خود واژه توکل و مشتقاتش هفتاد مرتبه در قرآن تکرار شده به خاطر حساسيت موضوع متوکل اگر شديد ضربه نمی­خوريد، توکلت اگر رفت بالا نمی­­گويي تورم جنس ده سال قبل را به قيمت تورم امروز می­دهم توکلت اگر رفت بالا نمی­گويي که آقا اين پسر را اگر زن دادم دختر را شوهر دادم با کدام پول می­خواهد زندگی کند خودت با کدام پول زندگی کردی، تا به امروز مردم چه کسی ما را اداره کرده تا به امروز چه کسی زير بغل ما را گرفته همان خدای من و شما خدای ديگران هم هست اين حديث را هم بشنويد که صاحب معانی الاخبار اعلی الله مقامه نقل می­فرمايد پيامبر از جبرئيل سؤال نمودند توکل به خدا را برای ما توضيح بدهيد اين البته درس است من يک نکته اخلاقی هم اين­جا عرض کنم شايد برای بعضی­ها سؤال بشود آقا علم پيغمبر بيشتر است يا جبرئيل؟ جبرئيل خادم پيغمبر است جبرئيل شرف و عزتش به برکت رسول­الله است چرا پيغمبر از جبرئيل می­پرسد؟ مگر رسول­الله نمی­داند توکل يعنی چه؟ چرا؟ خب چرا می­پرسد؟ عزيزان ما يک نوع از سؤال­ها استفهام اقراری است استفهام اقراری يعنی خود سؤال کننده می­داند می­پرسد که آن سؤال شونده پاسخ بدهد و اين پاسخ برای ديگران بشود درس ديده وقتی شما اين يک روش زيبای تربيتی است شما در يک جمعی نشستيد يک چند نفر هم نماز خيلی برايشان اهميتی ندارد شما رو می­کنيد به يک نفری که می­دانيد نمازخوان است و می­دانيد آدم با سوادی است می­گوييد آقا شما نماز هم می­خوانید به آن نماز نخواند نمی­گوييد به نمازخوان می­گوييد و می­دانيد هم که نماز می­خواند می­گويند آقا شما که می­دانيد اين نماز می­خواند چرا ازش می­پرسيد؟ می­گوييد پرسيدم که جواب بدهد که ديگران ياد بگيرند رسول­الله از جبرئيل می­پرسد که جبرئيل پاسخ بدهد که در تاريخ بماند من و شما هم امروز بشنويم پيغمبر از جرئيل پرسيدند توکل چيست؟ لذا سؤالات ائمه گاهی اوقات ائمه می­پرسيدند از  بعضی­ها مسائلی را حضرت موسی به خدا عرض می­کند خدايا شما نزديک هستيد که وقتی دعا می­کنيم خيلی آهسته دعا کنيم نجوی گونه يا دور هستيد؟ «أَ قَرِيبٌ أَنْتَ مِنِّي فَأُنَاجِيَكَ أَمْ بَعِيدٌ فَأُنَادِيَكَ»[24] حالا سؤال می­کنند موسی نمی­داند چگونه بايد دعا کرد حضرت موسی شيوه دعا را بلد نيست که به خدا می­گويد خدايا شما نزديک هستيد يا دور فرياد بزنيم يا آهسته سخن بگوييم می­گويند موسی می­داند اين زبان حال بنی اسرائيل بود موسی از قبل بنی اسرائيل دارد می­پرسد که خدا فرمود موسی: «أَنَا جَلِيسُ»[25]من هم مجلس هستم «جَلِيسُ»[26]من «جالسنی»[27] هرکه با من نشسته من را صدا می­زند من را می­خواند من با او هستم، يعنی کنارتان هستم، خب پيامبر از جبرئيل سؤال نمودند جبرئيل توکل را تعريف کنيد، جبرئيل چند ويژگی را نام برد که من تقديم کنم به پيغمبر عرض کرد: «الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ»[28] اين­­ها ثمره توکل است توکل يعنی اين­که باورت باشد مخلوق ضرر و نفعی به شما نمی­تواند بزند اگر خدا نخواهد دنيا جمع بشوند بخواهند شما را نابود کنند خدا بخواهد شما بمانيد يقين بدانيد کاری ساخته نيست اين اعتقاد بايد در ما قوی بشود، «بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ»[29] مخلوق نمی­تواند موجب نفع شما بشود نمی­تواند موجب ضرر بشود اگر جای هم می­گويي آقا من يک خيری از آن آقا ديدم يک ضرری ديدم اين تقديرات الهی هم اشراف داشته و الا خدا نخواهد بخواهند:

گر نگهدار من آن است که من می­دانم، شيشه را در بغل سنگ نگه می­دارد،

اراده مخلوق شد قتل يوسف تمام برادرها بسيج شدند يوسف را بردند در يک چاهی بيراهه­ای ساقط کردند و کتک زدند يوسف تا آستانه شهادت و مرگ هم رفت، حالا ببينيد اين­ها می­خواهند يوسف برود خدا می­خواهد يوسف بماند کاروانی راه را گم می­کنند مسير بی­راهه می­آيند سر اين چاهی ديگر خشک شده دلو می­اندازند آب بيرون بياورند يوسف می­آيد بالا، «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[30] بنده تو بندگی بکن خدا خدايي می­کند اگر ما يک جاهای هم آسيب می­بينيم چون وصل هم نشديم با خدا، حالا ببينيد توکل اگر رفت بالا طرف اگر بيمار هم شد پزشک را به عنوان وسيله­ای برای درمان می­بيند سابق بعضی از اين آقايون اطبائی که من ديده بودم زير شيشه­های ميزشان يا در مطب­هايشان اين عبارت را زده بودند«الدواء عندنا و الشفاء عندالله» دارو پيش ماست درمان نزد خداست، و همين هم هست يک جراح کارش جراحی کردن است، درمان نزد اوست دارو داروست درمان نيست هرکسی دارو می­خورد خوب نمی­شود ما گاهی اوقات اين قدری که اعتماد به يک پزشک داريم به خدا نداريم اين قدری که اعتماد به دارو داريم به خداوند نداريم بلی دارو را مصرف کن استفاده کن اما با توکل به خدا در مغازه­ات را باز کن با اعتماد به او نگو خودم، تا گفتی خودم واگذرت می­کنند به خودت، «بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ»[31] جبرئيل عرض کرد يا رسول­الله يعنی اين­که اين نگاه در انسان­ها ايجاد بشود باورش بشود که کسی نمی­تواند عطاء کند و منع کند اگر خدا نخواهد بخواهند از شما بستانند دست به دست هم بدهند امام صادق فرمود مال حلال در دريا بيفتد بر می­گرده در آتش بيفتد بر می­گردد: «وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ»[32] عطاء و منع اگر اراده الهی نباشد دست بشر نيست: «وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ»[33] توکل يعنی از همه مردم مأيوس بشوی مردم را واسطه­ای بدانيد وسيله­ای بدانيد نه مسبب يکی از علت­های که در دعاها ما يک مقداری نگه­مان می­دارند دعاها به اجابت نمی­رسد در خانه خدا آمديم دعا هم داريم می­کنيم خدا را صدا می­زنيم ده نفر ديگر را هم کنار خدا داريم صدا می­زنيم خدا هم در عرض آن­هاست امام صادق فرمود نشانه استجابت دعا اين است که اين دوتا حالت اگر برايتان اتفاق افتاد فرصت را غنيمت بشماريد که لحظه استجابت دعاست يک نا اميد شدن از همه يعنی دلت را از غير خدا خالی کن گاهی اوقات می­گوييم آقا ما وامدار شما هستيم ما چشم اميدمان به شماست، چشم اميد خداست بشر يک واسطه است يک وسيله است اين پدر اين مادر ديگران آقا ما برويم بچه­هايمان چه می­شوند شما که هستيد؟ خودت را هم خدا دارد اداره می­کند توکل به ذات اقدس الهی داشته باشيم: «وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ»[34] نا اميد شدن از خلق به طور مطلق از مردم نا اميد بشويد احترام بگذاريد ادب داشته باشيد کارهای روز مره­تان را مراجعه بکنيد اما اميد مطلق را به خدا داشته باشيد بنده وظيفه­ام را انجام بدهم ولی بگويم همه کاره اوست «اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ»[35]بعد جرئيل عرض کرد: «فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ»[36] اگر بنده­ای چنين شد که باورش شد که ضرر نفع عطاء منع همه به امر خداست و از خلق هم مأيوس شدفف خلق مأيوس شد حاج خانم­ها نه اين­که ديگر قيد شوهر را بزنيد آقايون نه اين­که قيد همسر را بزنيم اتفاقاً آن­هایی که به خدا متوکل اند با اخلاق­تر اند مهربان­تر اند برای خدا احترام می­کند ببينيد آنی که به خدا توکل ندارد در کارهای روزمره­اش هم کوتاهی می­کند آن زنی که به خدا توکل دارد می­گويد من شوهرداری برای خدا می­کنم برای به به و چَهچه آقا نمی­کنم آن کارمندی که دارد کار را به خوبی انجام می­دهد برای تقدير نامه مافوق که کار نمی­کند او برای خدا دارد کار می­کند او خدا را در نظر می­گيرد يک وقتی جای رفته بوديم جمعيتی در يک باغی عده­ای نشسته بودند ديدم يک آقايي می­شناختم اين آدم از متدينين بود ديدم اين آهسته بعد از غذا بلند شد آهسته آهسته رفت تهی­باغ چون من حال اين را می­دانستم ديدم نيامد من هم بلند شدم از بين جمعيت آهسته آهسته مسير او را رفتم ببينم چه می­کند ديدم آن انتهای باغ اين دور درخت­ها دارد می­چرخد چوب­های خشک اين­ها را يکی يکی می­چيند مهمان بود، اين توکل است يکی يکی چوب­های خشک را می­چيد اين خارک و خس­ها را کنار می­کشيد مثل يک باغبان يک دفعه تا ما را ديد جا خورد گفتم حاج­آقا ميوه آوردند چايي آوردند شما رها کرديد آمديد گفت حالا آمدم يک خورده قدم بزنم گفتم داشتيد چوب­های خشک را می­چيديد تا متوجه شد که من فهميدم اين جمله را گفت، گفت آقای حدائق گفتم به شکرانه­ای اين­که آمده­ايم از اين طبيعت استفاده کنيم يک خدمتی هم به طبيعت بکنيم نه به صاحب باغ به طبيعت صاحب هستی آفريدگار خلقت اين نگاه چقدر در جامعه هست، ما در مسجد حاضر هستيم دستشويي توالت مسجد خانه خدا را بشوييم حاضر هستيم يک­جايي بگويم اين طبيعت است و متعلق به خداست ما هم يک خدمتی کنيم توکل اگر آمد اين می­آيد خدانگری آمد ديگر نمی­گويي خانه همسايه است نمی­گويي اين کس ديگری است نمی­گوييد اين جوان ديگری است خدا را می­بينی خدا را که ديد نگاهت می­شود يک نگاه آميخته با رأفت و خدمت اينی که بعضی­ها در کارهايشان حد و مرز در خدمت ندارند غريب و خودی نمی­کند آشنا و بيگانه نمی­شناسد آن­های خدا برايشان تراز است در همسرداری در شوهر داری در همسايه داری در تربيت اولاد در اقتصاد در روابط اجتماعی اين­ها می­شوند الگو اين نقش توکل است چون اين ديگر برای خدا دارد کار می­کند ديگر طائفه و قوم و قبيله می­رود کنار بعد جبرئيل عرض کرد: فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَا يَعْمَلُ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ»[37] اگر کسی به اين حالت رسيد ديگر کاری نمی­کند برای کسی جز خدا يعنی تمام کارهايش رنگ الهی به خود می­گيرد هر کاری می­کند برای خداست آسيه اگر کنار فرعون است برای خداست  اگر مقابل فرعون هم ايستاد در بحث توحيد برای خداست: «لَا يَعْمَلُ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ»[38] او خدا را نگاه می­کند برای خدا کار می­کند: «وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ»[39] اميدش و ترسش برای خداست اگر جايي اميد به کاری دارد به خاطر اوست اگر جايي هراس دارد به خاطر خداست هراسش نه برای آبروش است به خاطر خداست می­گويد خدا نمی­پسندد آقا چرا نيامدی می­گويد اين مجلس را خدا تأييد نمی­کرد نيامدم آقا چرا آمدی؟ برای خدا آمدم اصلاً رنگ زندگی­ می­شود رنگ الهی بعد جبرئيل عرض کرد: «وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ»[40] اصلاً طمع به هيچ کس نمی­کند جز خدا بگويد نگاه موقعيت و مقام و پول و جايگاه افراد ندارد افراد محترم برای خودشان ما هم بايد احترام بگذاريم ولی طمع ما برای خداست اگر طمع هم می­کنيم برای خدا طمع می­کنيم جايي که طمع می­نمائيم به وعده­های الهی است و عنايات الهی است که جبرئيل عرض کرد: «فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّلُ»[41] اين می­شود همان توکلی که بالاخره خداوند قريب به هفتاد مور در قرآن خداوند بشارت داده، اگر توکل حاصل شد ببينيد خدا چه می­کند؟.

عرضم را به پايان برسانم حضرت ملک الموت در يک ملاقاتی خدمت رسول­خدا به پيامبر عرض کرد يا رسول­الله ما سه­تا قبض روح کرديم با سه رويکرد متفاوت در يک قبض روح خيلی خنديدم در يک قبض روح خيلی گريستم در يک قبض روح خيلی ترسيدم ملک الموت که الآنی که ما اين­جا نشستيم هزاران نفر را دارد از چرخه­ای هستی خارج می­کند برای عالم برزخ همين الآن بعد صدايش در می­آيد، و آن قبض روحی که خيلی خنديدم از طرف خدا امر شد فلانی را در فلان ساعت جان بگير، رفتم سر قرار ديدم اين آقا رفته در مغازه يک کفش فروشی دارد به  آن کفاش می­گويد يک کفشی برايم درست کن که يک سال کار کند، حالا ما می­خواهيم يک دقيقه ديگر جانش را بگيريم حضرت عزرائيل می­فرمايد خيلی خنديدم اين دارد سفارش کفشی می­کند که يک سال کار کند اين يک دقيقه ديگر دارد می­بيند خب خنديديم قبض روحش کرديم قبض روح دوم که خيلی گریستم به من امر شد خانم بارداری است به مجردی که فرزندش به دنيا آمد جان مادر را بگير حالا يک وقت هم ما نمی­فهميم يک کسی گفت آقا ما از کار خدا سر در نمی­آوريم گفتم تو که خوب است آباء و اجدادت که خوب است انبياء هم از کار خدا سردر نمی­آوردند بشر در خدا می­­خواهی سر در بياری ملک الموت سر در نمی­آورد عزرائيل جزء فرشتگان مقرب الهی است گفت من رفتم تا اين­ بچه به دنيا آمد صدای گريه بلند شد روح مادر از کالبد خارج شد حضرت عزرائيل می­فرمايد اين­جا خيلی گريه کردم نه بچه آغوش گرم مادر را تجربه کرد، نه مادر از روی مهر اين بچه را در آغوش گرفت حالا ما بوديم می­­گفتيم خدايا اين چه کاری است کردی؟ آخر اين کار هم هست که شما می­­کنيد به عقل آدم عاقل هم جور در نمی­آيد کدام عاقل؟ «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً»[42] ذره­ای دانش برايتان داديم بشر مراقب باش گفت اين­جا خيلی گريه کردم، قبض روح سوم به من گفتند جان يک فقيهی را بگير رفتم در آن اتاقی که اين فقيه آرميده بود وارد شدم ديدم نور شديدی دارد طلعلوع می­کند از کنار بستر اين فقيه اين قدر نور زياد بود که وحشت کردم عقب عقب آمدم بيرون بعد گفتم امر خداست بايد جان بگيرم وارد شدم رفتم سمت آن فقيه جان فقيه را ستاندم قبض روح کردم نداء آمد ملک الموت اين فقيه را شناختی، گفتم خير خطاب آمد اين همان بچه­ای بود که بدو تولد جان مادرش را ستاندی ما تربيت می­کنيم ما بزرگ می­کنيم ما پرورش می­دهيم توکل يعنی، خانم نگو فردا بچه­ام چه می­شود خدا چه کاره است؟ آقا نگو فکر آينده فرزندم هستم خدا چه کاره است؟ فردای پيری بر ما چه می­گذرد خدای جوانيت خدای پيری تو هم هست خدای ثروتت خدای فقر تو هم هست اين را يک مقداری رنگ باخته­ است اين نگاه توکل که گاهی اوقات ما فکر می­کنيم خودمان مؤث هستيم گاهی اوقات ديديد بعضی بچه­ها همه امکانات برايشان مهياست آنی که بايد بشود نمی­شود اما بعضی­ها هيچ ندارند خدا می­آيد در صحنه می­شود پيغمبر خاتم پيامبر متولد می­شود پدر ندارد شش ساله مادر از دست می­دهد هشت ساله پدر بزرگ از دست می­دهد يتيمی که در کوچه­های مکه با انگشت اشاره نشانش می­دادند شد خاتم الانبياء، اين هم به اعتبار دور روز آينده می­گويم که روز ميلاد حضرت زهراء و روز تولد بنيانگذار نظام جمهوری اسلامی امام است، امام وقتی که متولد شد خوانين خمين پدر امام را شهيد کردند امام از بدو تولد با يتيمی بزرگ شد هفت ­ساله می­شود مادرش را از دست می­دهد يک آقازاده­ای که در هفت  سالگی نه مادر دارد نه پدر دارد می­شود بنيانگذار نظام جمهوری اسلامی ايران، اين خدا را فراموش نکند آيت­الله العظمی گلپايگانی سه ساله مادر از دست می­دهد هفت­ ساله پدر از دست می­دهد می­شود فقيه اهل البيت ما می­گوييم ما پشتت هستيم هوايت را داريم تا اين است به جايي نمی­رسيم تا خودمان هم اين نگاه را داريم مشکل داريم تا می­گوييم پول­مان حساب­مان پشتوانه­مان املاک­مان ارتباط­های اجتماعی­مان اين­ها مغاير با توکل است توکل اگر قوی شد می­شوی اصحاب المهدی «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»[43] توکل اگر قوی شد می­شوی مؤمن مؤن اگر شدی می­آيي در زمره«خَيْرٌ لَكُمْ»[44] قرار می­گيری، بسنده کنم عرايضم را چند دعا کنيم ميلاد با سعادت حضرت زهرای مرضيه پيشروست الحمدلله مفتخر هستيم که شيعه اين خاندان هستيم من اين حديث را به عنوان عيدی و دعا کنم آقا امام باقر عليه­السلام می­فرمايد روز قيامت اين حديث را شنيديد دعا به پدر و مادرهايتان هم بکنيد که اين عشق به اهل البيت دليل بر پاکی ولادت شماست که امام صادق می­فرمايند هرگاه اسم می­آورند در دل احساس خنکی می­کنی بدان اين دليل بر پاکزادگی توست آقا امام باقر می­فرمايد روز قيامت فاطمه زهراء کنار در جهنم يک توقفی می­کند با اين­که اول کسی که اجازه ورود به بهشت به او داده می­شود زهرای مرضيه است«لِفَاطِمَةَ وَقْفَةٌ عَلَى بَابِ جَهَنَّمَ»[45] بعد حضرت امام پنجم می­فرمايد هرکسی که در محشر است: «كُتِبَ بَيْنَ عَيْنَيْ كُلِّ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ أَوْ كَافِرٍ»[46] در پيشانی هر کسی مشخص است که اين چه کاره است؟ «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[47]است در دنيا ما از حال هم بی­خبر هستيم از درون هم بی­اطلاع هستيم در قيامت پرده­ها می­روند مردم می­فهمند که ديگران چه کاره بودند؟ حقيقت­ها آشکار می­شود پرده­ها می­افتد بعد حضرت می­فرمايد: «فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ إِلَى النَّارِ»[48] اين ايام را تجليل کنيد سجده شکر به جا بياوريد که عاشق اين خاندان هستيد و شيعه اين خاندان هستيد اين­که امام صادق به يکی از ابوعمر زبيری يا يکی از اصحاب ديگر فرمودند ما يکی نفر از شيعيان­مان را هم نمی­گذاريم جهنم بروند قيامت کمک می­کنيم ولی در اين عالم برزخ اين­ها بايد تصفيه بشوند اگر با آلودگی رفته عالم برزخ عالم تصفيه است وجود مقدس امام باقر می­فرمايد فاطمه زهرا می­بيند بعضی از دوستدارانش را دارند می­برند سمت جهنم: «فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ إِلَى النَّارِ»[49] اين عاشق اهل البيت بود اما گناه زياد کرده داره می­رود جهنم، اين­جا حضرت زهراء عرض می­کند: «إِلَهِي وَ سَيِّدِي سَمَّيْتَنِي فَاطِمَةَ»[50] من را فاطمه ناميدی فاطمه يعنی کسی که هم خودش هم دوستدارانش از آتش جهنم جدا اند پروردگارا اين دوستان ما بود دوستان فرزندان ما بود وقتی حضرت زهراء اين را عرض می­کند از طرف پروردگار خطاب می­آيد فاطمه به عزت و جلالم قسم فاطمه­ای و حقاً خودت و دوستدارنت از آتش دوزخ جدا اند گذاشتم که اين­ها را بياورند سمت آتش شما وساطت کنيد عظمت مقام شما را محشريان و حاضران در صحرای محشر متوجه شوند که وساطت فاطمه زهراء کسی که امر به دوزخی شدنش صادر شده بهشتی می­کند: «إلهي بحقّ فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و السرّ المستودع فيها»[51]

پروردگارا بر عشق و ادب و معرفت و ادب ما نسبت به خاندان عصمت و طهارت رسول خاتم اميرمؤمنان زهرای مرضيه و ائمه معصومين خاصه وجود مقدس امام زمان روز افزون بيفزای.

عواقب امور همه ما ها را ختم بخير بفرما

خدمت گذاران به اسلام و مسلمين علماء عاملين مقام معظم رهبری خدمت گذاران به نظام ما ملت ما جمع محترم ما را از جميع بليات و فتن محفوظ بدار؛

خب يکی از اساتيد محترم آمريکا هم در مجلس اند آقا شرح حال اين مجلس را در آمريکا هم برای ديگران بگوييد ببينيد آقايون تربيت خوب باشد آن سر دنيا باشد می­آيد شيراز يک هفته شيراز  است می­آيد دعای ندبه تربيت هم ضعيف باشد کنار مسجد باشد پايش در مسجد باز نمی­شود تربيت توکل معرفت خدا شناسی پروردگارا به عظمت اين ايام و ليالی لباس عافيت را بر قامت مرضای مسلمين ملتمسين دعا منظورين نظر بپوشان؛

اين بيماری عام البلوی کرونا را از سر عموم بشريت خاصه مسلمانان بالاخص شيعيان مرتفع بفرما؛

باران رحمتت را بر اراضی نيازمند ما نافعاً جامعاً کاملاً ساری و جاری بگردان.

 

[1] نحل 99.

[2] هود 86.

[3] انفال 2.

[4] انفال 2.

[5] انفال 2.

[6] انفال 2.

[7] نحل 99.

[8] نحل 98.

[9] نحل 98.

[10] نحل 98.

[11] نحل 98.

[12] نحل 99.

[13] التوحيد (للصدوق) ص372.

[14] حشر 17.

[15] هود 86.

[16] انفال 2.

[17] نحل 99.

[18] نحل 99.

[19] نحل 99.

[20] نحل 98.

[21] نحل 99.

[22] نحل 99- 98.

[23] نحل 99- 98.

[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص496.

[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص496.

[26] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص496.

[27] در مورد حضرت موسی اين تعبير نيامده است.

[28] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[29] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[30] آل­عمران 26.

[31] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[32] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[33] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[34] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[35] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[36] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[37] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[38] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[39] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[40] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[41] وسائل الشيعة ج‏15 ص194.

[42] اسراء 85.

[43] هود 86.

[44] هود 86.

[45] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏8 ص51.

[46] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏8 ص51.

[47] طارق 9.

[48] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏8 ص51.

[49] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏8 ص51.

[50] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏8 ص51.

[51] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-2-فاطمةس ص1146.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه