استاد حدائق روز چهارشنبه 1 دی 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الحکيم فی کتابه الکريم: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[1].

بحث جلسات گذشته در دو هفته­ای قبل محوريت آيه 10 و 11 و 12 از سوره مبارکه صف بود با عنوان سيمای رسول­­خدا در قرآن که عرض کرديم يکی از آثار و برکات تبعيت از پيامبر اکرم رهايي از همه مشکلات سختی­­ها درد و رنج­هاست هم در دنيا هم در آخرت، يک وقتی عرض کردم يک جوان دانشجويي گفت آقا خوب که دنيا دست ما نيست ما در مملکتش مانديم اين­گونه است دنيا را اگر می­خواستند به ما بدهند چه می­­کرديم، گفتم ما مانده­­ايم نه اسلام ما بد مسلمان­های هستيم ما به وظايف­­مان عمل نمی­­کنيم چه ربطی به اسلام دارد:

اسلام به ذات خود ندارد عيبی، هر عيب که هست در مسلمانی ماست

ادعای مسلمانی­مان می­شود خلاف می­کنيم ظلم می­کنيم حق الناس کم و زياد می­کنيم همين روز من اخبار 14 را داشتم می­­ديدم آقايي را گرفته بودند از هواپيما پياده می­­کردند بيست هزار مليارد دلار ارض اين ملت بی­چاره را گرفته برده کارهای ديگر کرده است ای بر بی­­کفايتی مسئولينی که در زمان­ اين­ها اين غلط­ها را کردند بلی يکی دوتا نيست همين شده که وضع اين است.

بالاخره ببينيد عزيزان اين­ها بد مسلمان­های هستند، من هم مثل شما ناراحتم بالاخره ببينيد آقايون اين وضعيت است، خب بالاخره همين است ديگر با وضعيت اميرالمؤمنين هم رأس کار باشد حضرت می­ماند آقا از جنگ صفين بر می­­گشت يک پيره مردی ورودی کوفه جلو حضرت را گرفت گفت به معاويه پشت کرديد با اين لشکر امام فرمود اگر من به تعداد انگشتان دستم يار پايکار داشتم جبهه را ترک نمی­کردم آن وقت می­گويي مهدی بيا مهدی بيا دعای عهد می­­خوانيم زيارت آل­ياسين می­­خوانيم با اين رفتار امروز مشکل در عمل نکردن به اسلام است حالا من حديثی را از حضرت زهرای مرضيه چون ايام ايام مناسب و منتسب به حضرت است عرض خواهم کرد که اصلاً دنيا را بايد برای چه خواست، حضرت زهراء نگاهش به دنيا چه است؟

قرآن می­فرمايد اگر می­خواهيد از عذاب اليم رهايي پيدا کنيد: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[2] نه فقط ايمان نه فقط باور اعتقادی بلکه «وَ تُجاهِدُونَ» مؤمن بايد اهل کار باشد اهل تلاش باشد: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[3] مردم اين اموال امانت خداست دست شما روزی که آمديد اين مقام و مديريت و ثروت و باغ و مزرعه و خانه در سند شما نبود روزی هم که می­رويد بايد بسپاريد و برويد از اين فرصت­ها استفاده کنيد: «وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[4] آن­هم برای خدا نه خرج کردن در غير مسير خدا برای خدا هزينه کنيد: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[5] اگر اين شد: «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»[6] قطعاً اگر کسی با اين معيار همسو باشد يعنی واقعاً مؤمن به خدا مؤمن به رسول­الله اهل تلاش در راه خدا با مالش و جانش اين­ها هيچ­گاه دچار عذاب اليم نمی­شوند سرطان هم بگيرد خوش است من يک وقتی داستان مرحوم آيت­الله حاج شيخ مهدی حائری را در يکی از جلسات نقل کردم از اميرالمؤمنين روايت داريم که شخصی از حضرت پرسيد بندگان خوب خدا گاهی اوقات بيماری­های سخت يا شهداء با وضعيت سخت شهيد می­شوند امام فرمود بهترين حالات برای اين شهيد همان لحظه سخت است اين حال را خدا می­دهد ما نمی­­فهميم اين­ها همانی است که بايد گفت «يدرک و لايوصف»[7] شهيد حججی وقتی دارند سرش را می­­برند لذتی خدا به او می­­دهد که برای من و شما قابل توصيف نيست، سيدالشهداء زير تيغ شمر حالتی خدا به او می­دهد که برای من و شما قابل توصيف نيست به زينب سلام­الله عليها در لباس اسارت خدا لذتی می­­دهد که می­فرمايد ما رأيت الا جميلاً برای من سخت است که نيستم اهلش هرچه عاشق­تر شديد سختی در راه معشوق لذت ­بخش­تر است.

من يک مثال سردستی قابل لمس و درک عرض کنم اين را بيشتر مادرها حسش کردند مادرها ديديد گاهی اوقات شما بچه خرسال بچه طفل در قنداقه شب نمی­خوابد حالا يا کسالت دارد يا بدخواب است مادر بچه را در آغوش می­­گيرد اين مادر بچه در بغل او بدخوابی برای او لذت است تا بچه بخوابد من نمی­­فهمم اين را من بی­خوابی برايم رنج است ولی برای آن عاشق که مادر است لذت است گاهی اوقات ما می­بينيم بالاخره رسيدگی­های سختی که مادرها در حق عزيزان­شان می­کنند همين چند روزی قبل يک خانمی آمد پيش من در شاه چراغ بودم يک خانمی با چشمان اشک آلود آمد گفت حاج آقا فرزندی دارم سال­ها فلج در بستر افتاده بالاخره گذاشتنش بهزيستی اشک می­ريخت می­گفت گفت من چه بکنم شوهرم می­گويد اين بايد بهزيستی بماند من فراق اين فرزند معيوب و فلج شب و روزم را يکی کرده از يک طرف اطاعت امر شوهرم می­­خواهم بکنم اين بچه آنجا بايد بماند از يک طرف فراق بچه را نمی­توانم تحمل کنم اين عشق است عاشق شدی می­شوی مثل اين مادر معرفت رفت بالا می­شود اين رنج او و درد او برای اين مادر کشنده است شبی آقايي آمد در دفتر مسأله­ای داشت ديدم خيلی عجله دارد گفت آقا من يک مسئوليت مهمی به دوشم هست اگر بشود زودتر کار من را انجام بده گفت مسئوليت مهم ما ذهن­هامان تبادر پيدا می­کند به اين­که همين مسئوليت­های ظاهری اجتماعی بعد گفتم آقا انشاءالله موفق باشيد حالا مسئوليت­تان؟ گفت خدا يک لطفی به من کرده که نمی­دانم با چه زبانی شکر کنم و زمان قادر سپاسگزاری از خدا نيست اين همان حديث اميرالمؤمنين است:

تو بندگی چو گدايان، به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری دارد خوب بندگی بکن در اوج مشکلات با ثباتت می­کند با صلابت می­­شوی گفتم خدا چه لطفی کرده گفت آقای حدائق من يک جوانی دارم سی سالش است از بدو تولد ناقص الخلقه بود سی سال افتاده در رختخواب اين را من امانت خدا می­دانم لطف الهی می­دانم گفت بيشتر وقتم کنار بيستر اين هستم تر و خشکش می­دهم اين که به شما می­گفتم من عجله دارم يک کار مهمی رو دوشم است می­خواهم برسم به اين فرزندم آقايون با شوق می­گفت نه با بی­رغبتی نه با اجر خود خراب کردن نه با کنايه به خدا زدن واقعاً با معرفت حرف می­زد اصلاً مثلی که تمام دنيا را دادند به اين بچه­ای فلج تمام دنيای اوست می­گفت من نمی­دانم چه کردم که خدا اين لطف را به من ارزانی داشته گفتم خدايا چه بنده­های با معرفتی ما يک تب طرف می­کند اولتيماتم می­دهد به خدا اين که اميرالمؤمنين فرمود اگر در مسير قرار گرفتيد مؤمن شديد به وظايف­تان عمل کرديد سختی­ها برای شما رنج آور نيست لذت آور است لذت می­بريد از اين سختی لذت می­بريد از اين بيماری لذت يعنی يک حالی برايت می­دهند که دستت خالی است ولی روحت بزررگ است از ماديات خالی از معنويات پر اين کار خداست شرطش هم اين است که: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[8]. من يک حديث از حضرت زهرای مرضيه تکميل عرايضم عرض کنم که مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار نقل می­­کند دنيا تا کجا؟ دنيا تا چه اندازه؟ دنيا برای چه؟ ما دنيا را چقدر بخواهيم يک سؤال است حاج آقا چقدر بايد خودت را خرج کنيد؟ چقدر تلاش کنی؟ تا چه حدش ارزشمند است؟ حدش چه است؟ يک وقتی زمانی امام صادق جماعتی از تجار می­خواستند گروهی بروند شام برای تجارت يکی از اين تجار آمد خدمت حضرت به امام عرض کرد که آقا من هم می­خواهم بروم آمدم يک مشورتی کنم با شما بروم يا نروم؟ امام فرمود شما نرو در اين سفر ضرر است خب اين از محضر امام صادق آمد بيرون يک ملاحظه­ای خودش کرد دو دوتا چهارتای کرد گفت جنسی که اين­جا می­خواهيم بخريم شام بفروشم آن­جا هم باز است خريدش فراهم است راه هم که با اين کاروانی که داريم می­روم انشاءالله امنيتش تأمين است اين­که امام صادق فرمودند نرو ضرر است خيلی اعتناء هم نکرد به فرمايش امام خريد و اموال را بار کرد با کاروان حرمت کرد و شام رفت و از شام برگشت منفعتی خوبی هم حاصل شد اين برگشت مدينه گفت برويم خدمت امام صادق بگوييم آقا شما گفتيد نرو ضرر است ما رفتيم منفعت است آدم کم‌جنبه بی­ظرفيت آمد محضر امام صادق تا نشست حضرت فرمودند آمده­ای که بگويي در اين سفر ضرر نکردی؟ گفت بلی يابن رسول­­الله شما فرموديد درش ضرر است؟ ما اتفاقاً برخلاف سفرهای ديگر منفعتی خوبی هم حاصل شد آقا فرمودند يادت می­­آيد در فلان منزل­گاه به خاطر خستگی سفر نماز صبح تو قضاء شد تمام اين اموالی که به دست آوردی بيش از اين بدهی جای آن دو رکعت نماز را نمی­گيرد، به چه قيمتی پول به چه قيمتی، نماز قضاء ترک صله رحم دوری از ارزش­های دينی، گرفتاريم گرفتاری به چه قيمتی؟ حالا عرض کردم در يک حلسه­ای آقايون وقتی دست­مان از اين دنيا کوتاه شد می­رسيم به اين حديث رسول­الله پيغمبر می­فرمايد اين­های که در قبرها خوابيدند آرزويشان اين است بشنويد قدر بدانيد می­گويند اي کاش تمام دنيا مال ما بود می­داديم و خدا ما را بر می­گرداند در دنيا دو رکعت نماز می­خوانديم اين نماز را وقتی قدر می­دانی که دستت کوتاه می­شود واقعيت­های را کما هو حقه از آن عالم می­بينيد آن وقت می­فهمی چه خبر است؟ پرده­ها می­افتد حقايق را مشاهده می­کنی حضرت زهرای مرضيه می­فرمايد دنيای شما نزد من محبوب است برای سه چيز، اصلاً دنيای موفق دنيای است که اين­ها درش ديده شود و اگر کسی اين­ها را رعايت کند دنيايش دنيای خوبی است دقيقاً اين فرمايشاتی که حضرت زهرا می­فرمايد در همين آيه­ای يازده سوره مبارکه صف نهفته است يعنی اين­ها برگرفته از همين آيه يازده است حالا من در مقام تطبيق يک تطبيقی می­کنيم، فرمايش اين بزرگ بانو را نسبت به کلام حضرت حق، «حُبِّبَ إِلَيَّ مِنْ دُنْيَاكُمْ ثَلَاثٌ»[9] ‏زهرای مرضيه می فرمايد دنيای شما نزد من محبوب است برای سه چيز، اين سه چيز اگر دنيا باشد دنيايتان با ارزش است نبود قافيه را باختيد جزء خذلان و خسران و زيان، چيز ديگری برايتان عايد نمی­شود يک: تلاوة کتاب الله[10] دنيای موفق آن­های دارند که ارتباطشان با خدا قطع نمی­شود: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»[11] تلاوة کتاب الله يعنی انس با قرآن داشته باشيم بخوانيم تدبر کنيم عمل کنيم: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن‏»[12]، قرآن را فقط نبوسيم بعد آيه به آيه­اش را در جامعه لگد مال کنيم متأسفانه ديديد وضعيت قرآن در بعضی از خانه­ها شده کتاب مقدس در رحلی يکجايي خاک می­­خوره در جلد چرمی، مخملی جعبه خاتم در همين حد هم احترام می­کنيم که پا دارز نمی­­کنيم آقا اين­جا قرآن است حواست باشد ولی همين قرآن می­بيندنث در همان خانه دارد لگد مال می­­شود آيات نماز آيات ذکات، آيه خمس آيات حجاب آيات امر به معروف و نهی از منکر آيات صله رحم آيات رسيدگی به مستمندان، شما امروز در جامعه اسلامی می­بينيد بلی در قرآن احترام می­­گذاريم يک قرآنی مختصری را در جيب­مان می­گذاريم برای سلامتی­مان مسافر سفر می­رود از زير قرآن عبورش می­دهيم گاهی اوقات در وسيله نقليه قرآن درش می­گذاريم که ماشين را دزد نبرد اتفاق بدی نيفتد در اين حد؟ قرآن کتاب زندگی است، ما امروز چقدر به قرآن و سنت پيغمبر داريم عمل می­کنيم مشکل همين­جاست مرحوم آيت­الله سيد هبة الدين شهرستانی صاحب کتاب اسلام و هيئت حدود تقريباً نود سال قبل يک سؤالی از عالم اسلام کرد اين عالم بزرگ شيعه سؤالش هم سؤال کوتاهی بود: لم سقطنا و بم نرتضی، ما چرا سقوط کرديم، ما مسلمان­ها چرا امروز وضع­شان اين شده ما هستيم که از پادشاهان باج گرفتيم يک زمانی اسلام حرف اول در دنيا بود در همه عرصه­ها عرصه­­های اقتصادی، عرصه­های سياسی عرصه­های علمی بزرگترين دانشگاه­ها در بلاد اسلامی بود من همين بزرگوارانی که در بقيه منصوريه دفن است سيد صدرالدين محمد دشتکی، و سيد غياث الدين منصور خودم شاهد بودم بيست و چهار نفر از اساتيد فلاسفه اروپا حدود ده سال قبل همه مسيحی و يهودی آمده بودند شيراز پشت در مدرسه با يک مترجمی گفتند ما از اروپا آمديم شيراز دقايقی کنار قبول اين بزرگان علوم عقلی عرض احترام کنيم و برويم بحث­ شاه­چرا نبود اين­­ها مسلمان نبودند اسمی سعدی و حافظ سر زبان اين نبود آن مترجمه گفت اين­ها همه استادهای فلسفه­ در اروپا هستند يک توری آمدند در دنيا دارند می­گردند صاحبان علوم عقلی را می­روند کنار تربت­شان عرض ادب کنند حالا آمدند اين­جا دوتاش خانم بود بيست و دوتا مرد بود اين وضع اسلام بوده امروز پای سفره فکر اين­ها اروپا نشسته در علوم طبيعی، در اخلاق در تفسير در فقه چرا وضع شده اين حرف مرحوم سيدشهرستانی سيد هبة الدين شهرستانی: لما سقطنا ما چرا سقوط کرديم؟ و بمَ نرتقی، ما چه کنيم؟ دوباره برگرديم به آن موقعيت به آن عزت به جايگاه ايشان فرموده بود سؤال را من مطرح کردم از انديشمندان عالم اسلام شيعه و سنی نامه نوشتم که جواب سؤال من را بدهيد ايشان می­فرمايد صد و نود پنج جواب­های که برای من آمد اين بود از علمای شيعه و علمای اهل سنت ما از اطاعت از خدا و تبعيت از سنت رسول­الله فاصله گرفتيم، وضع­­مان شده اين­ مشکل همين­­جاست فاصله اتفاق افتاده که اين آسيب خودش را دارد نشان می­دهد لذا حضرت زهرای مرضيه می‌فرمايد دنيا را من دوست می­دارم اول برای انس با خدا، تلاوة کتاب الله با قرآن انسان مأنوس باشد به قرآن عمل کند تراز قرآن باشد گاهی اوقات بنده خودم را عرض می­­کنم يک وقت می­بينی يک آيه قرآن می­­خوانم عمل نمی­کنم يک وقت مشمول اين حديث می­شود: «وَ قَالَ ص رُبَّ تَالِي الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُه»‏[13] بعضی­­ها قرآن می­خوانند و قرآن اين­ها را لعنت می­­کند چون عمل نمی­کنند.

می­گويند يک صاحب نفسی عارفی رفته بود تشييع جنازه ميتی داشتند قرآن می­خواندند آهستی به آن قاری گفت اين آيات را نخوان که اين­ها جزو افزايش عذاب برای اين متوفی چيز ديگری نيست، تو داری آيات قرآن می­خوانی آيه­ ناز اين نماز نمی­خوانده اين­ها همه­اش الآن می­شود عذاب هی می­­شود تکرار می­­گويند اين­ها را می­خواندند فقط عمل نکردند قرآن بالای سر قبلی ميتی مفيده که آن ميت عمل به اين آيه می­کرده وقتی آن عامل نبوده و عمل نمی­کرده تکرار اين تضعيف عذاب است، تضعيف ندامت و تشديد ندامت فرد است يک انس با قرآن، «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»[14] دنيا برای اين ارزش دارد دنيا را بخواهيم که از خدا نبريم دنيا همه دنيا را به کسی بدهند از خدا بريده باشد تمام است قافيه را باختيم.

دوم حضرت زهرا فرمود: و النظر فی وجه رسول­الله[15]، من دنيا را دوست می­دارم برای نگاه به چهره پيغمبر «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[16] اين و رسوله باز سخن حضرت زهرای مرضيه می­خواهيد نجات پيدا کنيد، می­خواهيد گرفتار سختی­های دنيوی نشويد، چه در بعد اخلاقی چه در بعد اجتماعی، پيغمببر فراموش نشود رسول­الله تراز است ميزان است اسوه است اين­جا چرا حضرت زهرا می­فرمايد: و النظر فی وجه رسول­الله نفرمايد: و النظر فی وجه ابی، نگاه به چهره بابايم پدرم بابا نگاه به چهره نماينده خدا اين برای همه درس است يعنی مردم دنيای موفق است که نماينده خدا از شما راضی باشد امروز زندگی موفق مال کسی است که امام زمان از او راضی باشد اگر امام زمان از کسی خشنود است اين دغدغه نداشته باشد ذره­ای اضطراب و هراس به سراغ آن­های که ولی خدا از آن­ها راضی است ندارد چون رضايت ولی خدا رضايت خداست: و النظر فی وجه رسول­الله يعنی تلاش­تان اين باشد که نماينده خدا از شما راضی باشد نگاه­تان به نگاه او باشد امروز تربيت­های ما را امام زمان تأييد می­کند اين جوان­ها اين جامعه اين اجتماع، اجتماع مهدوی است، البته بارها بنده عرض کردم کار کار همگانی است کار يک گروه نيست کار مسجدی­­های تنها نيست همه بايد دست به دست هم بدهيم بنده به عنوان يک پدر فرزندم را در خانه خوب تربيت کنم دخترم پسرم به عنوان يک همسايه نسبت به همسايگان خودم يک شهروند در جامعه خودم اين ارتباط را ما برقرار کنيم ما متأسفانه آن و النظر فی وجه رسول­الله را شما امروز رنگ می­­بينيد که رضايت ولی خدا برای ما بشود حرف اول، و النظر فی وجه رسول­الله آن رسول الهی چه می­پسندد نگاه او برای ما درس باشد پيام باشد اين نکته دوم که در آيه شريفه هم: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[17].

سوم حضرت زهرا می­فرمايد و الإنفاق في سبيل الله‏ دنيای خوب دنيای است که در اين دنيا بتوانيد دست­­گيری کنيد اگر خدا چيزی برايت داده به داد ديگران هم برسی انفاق فی سبيل الله اين فی سبيل­الله يعنی اخلاص يعنی برا ی خدا، تلاوة کتاب الله يعنی محور خداست و النظر فی وجه رسول­الله و الانفاق فی سبيل­الله يعنی اگر صدقه می­­دهيد انفاق می­کنيد کار نيکی انجام می­دهيد رنگ الهی به خودش بگيرد قطعاً اين کار هم ماندگار است من يک جمله عرض کنم خود حضرت اسوه همين بود زمانی که فدک به پيامبر اکرم تقديم شد و پيامبر فدک را به حضرت زهرا هديه کردند عوائد فدک می­گويند مزرعه­های فدک گندمش مدينه را جواب می­داد در تاريخ مینويسند عوائد فدک بين هفتاد هزار دينار طلا تا صد هزار دينار طلا سالانه بوده، خب اين را به رسول­الله تقديم کردند صاحبان سرزمين­ها و بلاد هفتگانه، پيغمبر هم به حضرت زهرا حضرت زهرا چه کار کرد؟ حضرت حضرت زهرا در حد مصرف نياز شخصی خودشان بر می­داشتند بقيه را تحت نظر رسول­الله هزينه می­­کردند برای فقراء و نيازمندان اين و الانفاق فی سبيل الله خود زهرا اسوه عملی اين کار بودند مال مباح ملک طلق مال خود حضرت لذا اين که بعد از ارتحال رسول­­الله دست گذاشتند رو فدک و مانع شدند برای رسيدن عوائد فدک به حضرت زهرا چون اينها می­دانستند يک درآمد سنگين کلان مثل درآمد فدک دست حضرت زهرا قرار بگيرد و اميرالمؤمنين، بخضی از مردم به خاطر اين ثروت دور اين­ها جمع می­شوند اين سياست سياست­­مداران غاصب بود مرحوم حاج شيخ عباس قمی قضيه­ای را نقل می­کند که هارون الرشيد آمد مدينه لعنة الله عليه که اين هم بر خودش هم بر اولاد­هايش هم پدرش لعن اين­ها غاصب بودند هارون آمد مدينه يک روز يک جلسه­ عمومی داشت بزرگان مدينه را دعوت کرده بود که اين­ها هم بيايند روز عيدی بود مأمون می­گويد من يک جوانی بودم با پدرم هم رويم باز بود يعنی راحت حرف می­زدم می­گويد من می­ديدم رجال مدينه که می­­آيند بزرگانی که مطرح بودند پدرم خيلی احترام می­کرد يک سری تکان می­­داد از آن جايگاهی که نشسته بود حرکت هم نمی­کرد می­­گفت بياييد بنشينيد اين‌جا بعد اين­ها که می­خواستند بروند هدایای سگينی را برای اين­­ها حواله می­­کند دو هزار دنيار، پنج هزار دنيار طلا ده طلا مأمون می­گويد من هم مراقب بودم می­­ديدند افردی هی می­آمدند و آنهای که جائر سنگين و هدايا بزرگ هارون برای اين­ها برای اين­ها معين می­کرد می­فهميدم که يک توجهی هارون به اين­ها دارد و اين­ها يک جايگاهی دارند يک وقتی آن مأمور که دم در اعلان می­­کرد که می­خواهد بيايد داخل يک دفعه اعلام کرد گفت ابو ابراهيم موسی ابن جعفر آمد هارون می­گويد، مأمون می­گويد تا اسم موسی ابن جعفر آورده شد رنگ از چهره­ پدرم پريد پدرم از جا بلند شد دويد رفت به طرف ورودی مجلس مأمون می­گويد ديدم يک آقای لاغر اندامی از مرکب پياده شد با يک هيئت ساده­ای ولی پدرم آمد جلو دست گذاشت شانه اين مسافحه کرد يابن تشرف، تفضل پسر عمو خوش آمدی آورد آقا را در مجلس جای خودش نشاند رو آن جايگاه خاصی خودش آقا را نشست آن­جا خودش کنار او دو زانو نشست گفت ادبی که به اين آقا کرد به هيچ کس من نديده بودم گفت يک مدتی هم صحبت کردند پدرم احوال پرسيد چندتا فرزند داريد چندتاشان ازدواج کردند يک صحبت­های اين جوری و گفت بعد آقا بلند شد و رفت باز دنبال آقا رفت تا دم در مجلس بعد به من گفت مأمون پای پياده دنبال مرکب اين آقا می­روی تا منزلش بدرقه کن آقا را مأمون می­گويد ما پسر خليفه بوديم خيلی برايمان گران تمام شد اين آقا که هست؟ که من پسر بايد اين آقا را پياده بدرقه کنم می­گويد رفتيم يک جريانی هم مأمون اين­جا نقل می­کند می­گويد آقا منزلش رسيد از مرکب پياده شد من را به سمت خودش کشيد فرمود مأمون بعد از پدرت تو خليفه می­شوی اصلاً کسی گمان نمی­­کرد مأمون خليفه بشود چون مأمون مادرش کنيز بود کنيز ايرانی بود امين مادرش دختر عموی هارون الرشيد بود امين پدر و مادرش هردو از عباسی­ها بودند مأمون مادرش کنيز و ايرانی با آن حس نژاد پرستی هم که بين عرب­ها بود اصلاً کسی تصور نمی­کرد که يک کنيز زاده بشود خليفه، خود مأمون اين گمان را نمی­کرد می­گويد آقا فرمودند بعد از پدرت تو می­شود خليفه مراقب باش در حق فرزندم علی ظلم نکنی، اين هشدار را هم آقا بهش دادند و فرمودند اگر ظلم کردی تومار حکومتت بهم پيچيده می­شود می­­گويد اين را هم آقا به ما فرمود، می­گويد من برگشتم آمدم در همان مجلسی که پدرم بود حالا همه اين­ها را گفتم برای اين جمله که گاهی اوقات ظالم­ها می­دانند حق اولياء اگر رد شد به دست اين­­ها رسيد اين­ها می­روند در حاشيه یمگويد آمدم به پدرم گفتم آقا اين که بود؟ می­گويد پدرم حواله­ای که برای اين آقا کرد که يک کمکی هديه­ای يک هديه بسيار ناچيز، احترام نگفتنی هديه هديه مختصر و ناچيز می­گويد من به پدرم گفتم پدر احترامی که به اين آقا کردی به هيچ کس نکردی ولی هديه­ای که برای اين آقا مقرر کردی از هديه همه اين­های که آمدند پيش شما کمتر بود اين جوری است هارون گفت پسرم خلافتی که دست­­ماست حق اين­هاست حکومت مال اين­هاست خلاف متعلق به اين­ها است اين­ها اگر پول آمد در دست­شان وابسته­­ای به دنيا نيستند انفاق می­کنند يک بخشی از مردم به خاطر پول دور اين­ها جمع می­شودند ما بايد تا می­­توانيم اين­ها را در سختی قرار بدهيم در مشکلات اقتصاید قرار بدهيم که کسی هم دور اين­ها جمع نشوند، مأمون می­گويد به پدرم گفتم پدر اگر حکومت حق اين­­هاست چرا واگذار نمی­کنی؟ گفت پسرم مگر نشنيده­ای که گفته­ اند الملک عقيم، حکومت پادشاهی عقيم است، يک روايتی هم دارد اين برای مسئولين خيلی تکان دهنده است: آخر ما «يخرج من رءوس الصديقين حب الرئاسة»[18] آخر چيزی که از قلب بنده­های صديق خدا می­رود بيرون حب رياست است گاهی اوقات می­بينی طرف از پول می­­گذرد از خيلی چيزها می­­گذرد ولی از اين مقام نمی­­تواند بگذرد از اين طول عرض ميز رياست از اين خلافت غاصبانه هارون ملعون می­داند حق مال موسی ابن جعفر است به مأمون گفت پسرم نه موسی ابن جعفر تو هم که پسرم هستی اگر بخواهی برای خلافت جلو من بايستی تو را ازبين می­­برد موسی ابن جعفر که جای خود دارد.

خب ببينيد عزيزان اين­ها نتيجه همان وابستگی­های به دنياست روی همين وابستگی­ها يکی از فشارهای که اين­ها سمت اولياء الهی ارجاع می­­کردند در تنگناي اقتصادی اولياء را قرار دادند فدک آ« سماريه عظيمی حضرت زهراء مرضيه مرضيه مصادر می­­شود بعد از، که حضرت زهرا در خطبه­شان فرمودند چطور انبياء ديگر ارث نمی­­بيم هيچ که نباشد می­­گوييد اين مال پدر من است من وارث پدرم هستم ضمن اين­ها پدرم در زمان حياتش به من واگذار کرد و به من هديه کرد و الانفاق فی سبيل­الله، اين انفاق فی سبيل­الله، «تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[19] يعنی اين سه گزينه­ای که حضرت زهرای مرضيه در اين کلام نورانی می­­فرمايد نگاه من به دنيا اين است آقايون دنيايتان موفق است اگر اين­ها درش باشد حالا ما به خودمان يک نمرهای بدهيم تا الآن تا امشب انگيزه زندگی ما رضايت خدا بوده انگيزه زندگی رضايت امام زمان بوده انگيز­ه زندگی دستگيری از نيازمندان و مستمندان بوده است؟ اگر اين در ماست اين دنيا دنيای موفقی است اگر اينها نباشد قافيه را باختيم، حبب اليکم من دنياکم ثلاث: تلاوت کتاب الله و النظر فی وجه رسول­الله و الانفاق فی سبيل الله ارتباط با خدا ارتباط با ولی خدا ارتباط با خلق خدا اسلام دينی جامع است نمی­گويند همه­اشم منبر و محراب نمی­­گويند همه­اش نيمه شب و نماز شب يک بخشش نماز شب است يک بخشش نماز شب است يک بخشش هم فعاليت‌های اجتماعی­تان خدمات اجتماعی­تان است در اين دوره سخت کرونا بعضی­ها خوب امتحان پس دادند، بعضی­ها هم باختند قافيه را باختند بعضی­ها ماسکی رايگان خريدند رفتار بعضی­ها هم ماسک رفتند انبار کردند انبارهايشان را شکستند، انفاق فی سبيل­الله از نگاه­های بزرگ بانو در زندگی دنيايي و زنگی موفق است بعضی­­ها در آيات فراوانی شما مشاهده می­کنيد که خداوند بعد از ارتباط با ذات مقدس خودش ارتبا با خلق خدا نام می­بريد اين «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[20] همين است: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[21] خدا «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» مردم اول پيوندتان را با قوی بکنيد با خدا ارتباط­­تان قوی شد قطعاً به داد مردم می­­رسيد، قطعاً کمک می­کنيد و متأسفانه در اين جامعه امروز و در اين وانفسای امروز يک کسی گفتم آقا من فقيه سراغ ندارم گفتم شما سراغ نداری يک سری به اين خيريه بزن خواهر محترمه­ای برای من نقل کرد گفت حاج­ آقا در اين بری آفتاب سعدی خدا به داد همه­مان برسد و خدا رحم­مان کنه من کراراً عرض کردم هر وقتی اين کارتون خواب­ها و اين دوره گردهای که پلاستيک جمع می­­کنند می­بينم يک استغفاری از ته دل می­­گويم می­گويم: استغفر الله ربّی و اتوب اليه، خدا ما را ببخش ما هم مسئوليم ما هم در قبال اين مردم مسئوليم نبايد دل گندگی کرد بی­خيالی کرد خواهر محترمه­ای هفته پيش می­­گفت حاج آقا ديدم يک خانمی دوتا بچه گذاشته روی گاری ساعت ده شب در اين کوچه و پس کوچه­ها دارد در سطلهای زباله پلاستيک جمع می­­کند خوب ببينيم بگذاريم اين مسلمانی است، پيغمبر فرمود: «من أصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم‏»[22] اگر صبح کنی به مشکلات مسلمانان بی­اعتنا باشی و اهميت ندهی اسم خودت را مسلمان نگذارد، گفت من وقتی اين خانم را ديدم رفتم جلو خواهر احترمه شما يک خانم پوشيده­­ای کجاب کامل، گاری به دست دوتا بچه در اين سرما در کوچه­­ها ساعت ده شب، خانم شما کجا؟ گفت من شوهری دارم بيمار، مال يک شهر ديگر استان ديگر هستيم شوهرم بدهکار بوده دستش خالی هجرت کرديم آمديم اين­جا آدرس منزل، تلفن گفت تلفنش را من گرفتم اين خانم برای خود من نقل کرد گفت آقای حدائق به داد برسيد گفت تلفن اين خانم را گرفتم آدرس­­تان را بدهيد گفت خواستيد بياييد زنگ بزنيد که باشم من گفت حاج آقا رفتم منزل اين خانم در منطقه بر آفتاب گفت يک دوتا اتاق اجاره کرده بود شوهرش مريض در يک اتاق افتاده بود سه­­تا بچه دو ساله و چهار ساله و هفت ساله و خود خانم هم باردار اين ناموس مسلمان­ها نيست، سومين حرم اهل البيت است اين خانم گريه می­کرد و می­گفت گفت حاج آقا اين بچه­­ها از سر و کول من می­رفتند بالا حالا يک مختصر آذوقه­ی من برده بودم دست من را می­بوسيدند پای من را می‌بوسيدند گفت به من گفت خانم دو روز است اين بچه­ها غذا ندارند گفت اصلاً معلوم بود زن باردار اين­ها مسلمان نيستند، برای اميرالمؤمنين خبر دادند که سربازان معاويه خلخال از پای يک زن يهودی درآوردند حضرت خطبه خواند فرمود از اين خبر اگر انسان آزاد مردی بشنود و بميرد من علی از او تمجيد می­کنم آن وقت راحت می­خوابيم به ما چه؟ شهر صاحب دارد استاندار دارد شهردار اين جواب است شما مسئول نيستي؟ از شما کاری نمی­آيد؟ راحت بخوابيم دغدغه نداشته باشيم بابا ما سراغ نداريم، آن­­های که سراغ دارند و تحقيق کردند را ببريد بپرسيد برويد ببينيد وضعيت را و الانفاق فی سبيل الله دنيای خوب دنيای است که دستگيری بکنيد دستگيری بکنيد تا دست­تان را بگيرند دستگيری کرديد نجات­تان می­­دهند من عرضم را تمام کنم با اين جمله و ادامه مطالب انشاء الله فرصت ديگر و جلسه­ای ديگر.

علامه مجلسی و مرحوم سيد نعمت الله جزايری اين­­ها هم عصر بودند مرحوم مجلسی خب وضعيت اقتصادی و اجتماعی­­شان وضعيت عالی بود البته من اين را هم بارها عرض کردم، اسلام مخالف با پول نيست اسلام مخالف با خانه خوب نيست اسلام مخالف با وسيله نقليه خوب نيست اين تنگ نظري­ها را بگذاريد کنار اسلام می­­فرمايد برادر عزيز خواهر محترمه اين­ها همه مال خداست وابسته به اين­ها نباش اين­ها امانت است از اين‌ها خوب استفاده کن اسلام با وابستگی مخالف است با دل بستگی به دنيا مخالف است نه با زندگی در دنيا پول در اختيار خوبان اگر قرار بگيرد خوب است: «نعم المال الصّالح للرّجل الصّالح»[23] پولی ارزشمند است که در اختيار انسان­­های ارزشمند قرار بگيرد لذا می­­بينيد افراد متدين مؤمن با همين پول خيريه با همين پول مسجد، با همين پول مدرسه با همين پول وجوهات با همين پول خدمات اجتماعی اين­ها نبش پول در اختيار صالحان ولی اين پول اگر افتاد دست قارون صفت­ها می­­شود همين اختلاس­­های که می­شنوی رقم­های هزار مليارد دلاری که طرف زير و رو کرده بعد هم می­­گويد ما بالاخره حتی اشتباه کرديم خلاف نکرديم من گناهی نکردم يک اشتباه کردم اشتباه بيت­المال مسلمين را اموال عمومی را لذا با پول اسلام مخالف نيست با کلاه برداری نکردم بلی کولاه برداری نکردم ولی اشتباه کردم تعجب است اين رقم عظيم اسمش را می­گذارد اشتباه خب حضار محترم مرحوم سيد نعمت الله جزائری که يازده سال در همين مدرسه منصوريه طلبه بود شيراز اين يک زندگی بالاخره مقتصدانه­ای رسته­­ای از اين ظواهر دنيای داشت و خوب سختی‌های زيادی هم ايشان کشيده بود نگاه سيدنعمت­الله جزائری يک نگاهی بود نسبت به دنيا خيلی راغب نبود دنبال اين چيزها نبود در نهايت سادگی زندگی کردن ايشان می­رود مدتی اصفهان با مرحوم مجلسی معاصر می­شود و محضر مجلسی هم کسب فيض می­­کرده علامه مجلسی دوم محمدباقر مجلسی، مرحوم مجلسی بر خلاف سيد نعمت الله خانه خوب امکانات رفت و آمد مجلس، سفره خب سيد نعمت الله با يک نگاه ديگر مرحوم مجلسی با يک سبک ديگر گاهی اوقات بين اين دو بحث می­شد سيد نعمت الله جزائری می­­گفت آقا شما خيلی در دنيا بساط را پهن کرديد اين زيبنده نيست مرحوم مجلسی می­فرمود دنيای خوب منافات با آخرت خوب ندارد خدا به ما آموخته: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[24] اما به شرطی که خوب استفاده کنی دنيا غافلت از آخرت نکند مزرعه است اين مزرعه يک وقت نشود مزرعه موقتی نگاه دائمی بکنيد اين­ها در بحثها همديگر را نمی­توانند متقاعد بکنند يک قرار می­گذارند قرار اين بوده که هرکدام زودتر از دنيا رفت بيايد به خواب آنی که زنده است بگويد حق با که است؟ بعد سيد نعمت الله جزائری ايشان هجرت کرد رفت نجف اشرف می­­گويد يک شبی جمعه­ای بود خبر فوت مجلسی به نجف رسيد که علامه مجلسی در اصفهان فوت کرد ايشان می­­گويد من همان شب نمازی خواندم برای روح علامه مجلسی قرآن خواندم و گفتم جناب مجلسی قرار بر اين بود که هر کسی زودتر رفت بيايد به خواب زنده بگويد حق با که است؟ حق با من است که اين طور مقتصدانه زندگ می­کنم يا حق با شماست که با اين وضع زندگی می­کردی می­گويد آن شب خوابيدم خواب ديدم علامه مجلسی را در يک باغ بسيار زيبايي و کاخ بسيار زيبا مجلسی داشت قدم می­زد ما هم فهميدم عالم عالم برزخی مجلسی است رفتم جلو سلام کردم متوجه شدم که اين برزخ علامه مجلسی است، گفتم حضرت استاد حق با ما بود يا با شما؟ گفت حق با من بود می­شود از دنيای خوب برای آخرت خوب استفاده کرد پول خدا برايت داده کار کن قلم در دستت است بيار رو کاغذ آبرو برايت دادند سختت نشود مشکل را حل کن من در همين مسجدالرسول يک شب آمده بوديم دنبال حاج آقا يک جايي جلسه­­ای داشتند حاج آقا آمدند از اتاق بيرون در را بستند قفل کردند صدای زنگ تلفن از داخل اتاق بلند شد ديدم دوباره برگشتند، حاج آقا برگشتند در را باز کردند رفتند در اتاق تلفن جواب را دادند اتفاقاً تلفن هم طول کشيد سؤالی که طرف داشت يک شش، هفت دقيقه­ای وقت ايشان را گرفت بعد که مکالمه که تمام شد گفتم آقا شما که ديگر از اتاق آمده بوديد بيرون؟ گفتند بابا ما وظيفه­مان خدمت به مردم و رفع نگرانی­­های مردم است الآن اين تلفنی که من جواب دادم اين يک اختلافی داشت با همسرش اگر من اين را نمی­­گفتم امشب راهنمايش نمی­کردم شايد اين اختلاف بحرانی می­شد اين همان رسيدگی به حال مردم است مردم را فراموش نکردن پيغمبر من امروز در جمع آقايون طلاب در حوزه عرض کردم رسول­­الله فرمود يکی از ويژگی­­های که در هرکسی باشد قيامت به من پيغمبر نزديک است پنج­تا ويژگی­ را رسول­الله نام برد يکش اين است: «أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ»[25] آن­های که در دنيا به مردم نزديک اند قيامت به پيغمبر نزدک است با فاميل­تان نزديک هستيد با مردم نزديک هستيد؟ از در پشتی نروم از در پشتی بياييم تلفن جواب ندهيم گاه اوقات پاسخگو نباشيم کار از ما می­آيد نکنيم هرکسی به مردم نزديک­تر قيامت به پيغمبر نزديک­تر قيامت همه دست و پا می­زنند خودشان را برسانند به پيغمبر چون فصل الخطاب نجات رسول­­الله است اميرالمؤمنين هم به پيغمبر تمسک می­جويد می­خواهيد نزديک باشد در دنيا به مردم نزديک باشيد مرحوم سيد نعمت الله جزائری گفت آقا حق با شما بود؟ گفت بلی گفت می­شود بگويم بر شما چه گذشت؟ ايشان فرمود زمانی که سکرات موت رسيد حضرت ملک الموت آمد از سؤال کرد که مشکل­تان گفتم بدنم درد می­کند شروع کرد از پايين پا دست کشيدن همين طور می­کشيد درد بر طرف می­­شد تا رسيد به حلق من گلی را به من داد بو کردم روح از بدن خارج شد، ما را غسل دادند کفن کردند به خاک سپردند لحد گذاشتند خاک ريختند همه رفتند در آن تاريکی قبر ديدم صدای بلند شد ملامحمد باقر مجلسی برای اين منزلت چه آوردی؟ علامه مجلسی که صد و ده جلد بحار الانوار نوشته اين را از مرحوم امام نقل می­کنند از علامه طباطبايي هم نقل می­کنند که فرموده بودند اگر کسی يک دوره بحار داشته باشد از معارف اسلامی به اهل البيت چيزی کم ندارد خدمتی که ايشان به عالم اسلام و تشيع کرد روايات ائمه را جمع آوری کرد در اين دائر المعارف بحار الانوار علامه مجلسی می­گويد من وقتی گفت برای اين منزل چه آورديد اول کارهای عمده يادم آمد، گفتم بحار الانوار را تقديم کردم گفت برای اين منزلت چه آوردی شروع کردم يکی يکی کتاب­ها نام بردند تأليفاتم صدا خاموش نشد شاگردان تربيت کرديم بزرگانی پرورش داديم صدا خاموش نشد خدمات اجتماعی­ام را يکی يکی گفتم صدا خاموش نشد و اين که اميرالمؤمنين می­­فرمايد مردم هيچ کاری را سبک نشماريد يک وقت می­بينی همان کارهای که می­گويي چيزی نيست دنيا و آخرتت را تأمين می­­کند يک وقت همان معتاد را که می­گويي پول به اين بدهی به جايي نمی­رسد همان نجاتت می­­دهد:

کس نمی­داند در اين بحث عميق، سنگريزه قُرب دارد یا عقیق

ان الله تبارک و تعالی: «أَخْفَى رِضَاهُ فِي طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ»[26] يک وقت يک ذکری در همان بی­حالت بگويي ارزش دارد به يک شب تا صبح با حال عبادت کردن چون آن با حال عبادت کردن دنباله­اش غرور می­آيد طلبکاری می­آيد اين با بی­حالی که گفتی خجالت زدگی دنبالش است اين خجالت زدگی و سر افکندگی می­بردش بالا علامه مجلسی می­­فرمايد همه کارهای که به نظرم بزرگ گفتم صدا خاموش نشد هرچه گفتم گفت برای اين­جا چه آوردی؟ يک دفعه يک جريانی يادم آمد يادم آمد که يک روز در کوچه­های اصفهان داشتم رد می­شدم ديدم چند نفر يکی را دوره کردند دارند کتکش می­زنند گفتم چرا می­زنيد؟ گفتند آقا اين بدهکار است از همه ما پول گرفته به تعبير امروزی­ها سر کارمان گذاشته امروز و فردا می­کند ما هم ديگر کلافه شده داريم می­زنيم جای اين پولی که از او طلبکار هستيم علامه مجلسی می­فرمايد يک مقدار تأمل کردم گفتم ملامحمد باقر مجلسی خدا هم آبرو برايت داده هم پول اين­جا بايد کمک کني، گفتم اين را نزنيد بياييد منزل من به بدهکار هم گفتم، به آن بدهکار کتک خورده هم آمده و اين­ها هم آمدند نشستند جلو آن بدهکار گفتم يکی يکی بگوييد چقدر از اين طلب داريد؟ يکی گفت آقا اين مبلغ، يکی گفت اين مبلغ يکی گفت اين مبلغ، جلوی خود بدهکار پول­ها را دادم حقوقش را تعديه و تصفيه کردم اين­ها رفتند به آن بدهکار هم يک مبلغی دادم گفتم اين هم برای خودت پاشو برو، گفت تا اين را گفتم در عالم قبر صدا آمد همين برای برزخ تو کافی است ديدم در باز شد: «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»[27] باغستانی که «لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى‏ قَلْبِ بَشَرٍ»[28] گفتند اين­ها همه­اش مزد همان گره گشايي است بحار الانوارش را می­­گويند بگذار حالا جای خودش قيامت مقطع خودش اين کار حالا چه بوده اين کار که اين­جا به داد علامه مجلسی می­رسد؟ خلوص اخلاص درش بالا بوده، جهات ديگری بوده اين همان و الانفاق فی سبيل الله است آبرو داده موقعيت داده دل­تان برای خودتان می­سوزد به داد ديگران برسيد به داد خودتان رسيديد تمام کنيم.

صلّی الله عليک يا مولاتنا فاطمة الزهراء سيدة نساء العالمين

هم ايام فاطمه است هم شب پنج شنبه است من جمع کنم نام حضرت زهراء را و ابوالفضل در آن لحظاتی آخری که قمر بنی هاشم از اسب به زمين افتاد صدا زد يا اخاه ادرک اخاک العباس[29] برادر به فرياد برادر برس سيره قمر بنی هاشم اين بود در محضر امام حسين هميشه می­گفت سيدی و مولای آقای من مولای من و اين نتيجه تربيت مادر ام­البنين بود ام­البنين فرزندانش را اين گونه تربيت کرده بود شما غلامات فرزندان فاطمه زهرا هستيد، مرحوم سيدمحمد فشارکی می­گويد يکی از علما خواب حضرت ابوالفضل را ديد گفت آقا ما يک سؤال داريم شما يک عمر به امام حسين می­گفتی آقای من مولای من سيد من کنار علقمه وقتی از اسب به زمين افتادی فرمودی برادر به داد برادر برس چه شد آن­جا هم نفرمودی سيدی و مولای خطاب آقای به سيد الشهداء کنی فرموده بود سؤال دقيقی پرسيدی من تا آن لحظه به خودم اجازه نمی­دادم اين عبارت را به کار ببرم وقتی از اسب به زمين افتادم ديدم يک بانوی مجلله­ای کنار پيکر من حاضر شد هی صدا می­زد ولدی عباس ولدی عباس[30] در آن لحظات آخر گفتم خانم مادرم ام­البنين مدينه است شما که هستيد به من خطاب فرزندی می­کنيد؟ فرمود فرزندم عباس من مادرت فاطمه زهرا هستم وقتی اين را شنيدم آرام شدم به خودم جرأت دادم بگويم برادر به داد برابر برس.

ديدی که فلک به ما چی­­ها کرد؟

قربان زبان حال سيدالشهداء که دست تو از بدن جدا کرد؟

ما را به غم تو مبتلا کرد، عباس جوان برادر من، برادر گفتم که در اين جهان فانی، شايد تو ز بعد من بمانی، زينب به سوی وطن رسانی، عباس جوان برادر من يک جمله امام حسين فرمود آتش زده دل شيعه را آقا وقتی آمد کنار اين پيکر تير باران شده قرار گرفت فرمود برادر اليوم نامت عين الآن چشمی بسته شد که تا بيدار بود دشمنان ما خواب نداشتند برادر الآن چشمی را رو هم گذاشتی که تا بيدار بود خواهرانت آسوده می­خوابيدند به برکت اين بيداری تو آرامش اهل حرم رقم می­خورد:

امشب همه دشمنان بخوابند، اهل حرم اندر اضطرابند،اطفال من از عطش کبابند

عباس جوان برادر من.

آقا يک وقت ديد دشمن گستاخ شد دارند رو به خيمه­ها می­آورند تا عباس بود اين جرأت را به خود نمی­دادند پيکر برادر را رها کرد آقا با مرکب با شتاب آمد سمت خيمه­ها خودش را به اين زن و بچه­ها برساند تا به خيمه­ها رسيد يک وقت اين بچه­ها خيمه­ بيرون دويدند رو کردند به سيدالشهداء سکينه صدا زدا أين عَمِّی العباس، عباس کجاست؟ بابا عموي­مان عباس کجاست؟ امام جواب اين زن و بچه­ها را نداد اما آقا يک کاری کرد صدای شيون اين­ها بلند شد ديدند آقا رفت در خيمه ابالفضل عمود خيمه را روی زمين خواباند.

رفتی و شکست محفل ما، هم محفل ما و هم دل­ما،

نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الاعظم الاعزّ الاجل الاکرم

الهنا بفاطمة الزهراء و ابی­الفضل العباس يا الله يا الله

اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج

پروردگارا به عظمت زهرای مرضيه دنيا ما را با معيار فاطمی منطبق بفرما؛

آنچه را که فاطمه زهراء برای او ارزش بود در اين فرصت­های باقی مانده زندگی برای ما ارزشمند باشد

والدين و ذوی الحقوق ما را ببخش و بيامرز، عواقب امور ما را ختم بخير بفرما؛

پروردگارا آن­های که به اسلام و مسلمين و جامعه اسلامی ظلم و ستم می­کنند اگر قابل هدايت اند هدايت اگر قابل هدايت نيستند آن­ها را رسوا بفرما باران رحمتت را بر اراضی نيازمند ما ساری و جاری بگردان، لباس سلامتی و عافيت را بر قامت بيماران ما ملتمسين دعا، منظورين نظر بپوشان؛

خدمت­گذاران به اسلام و مسلمين علمای عاملين مقام معظم رهبری خدمت­گذاران به نظام ما ملت ما جمع حاضر ما از جميع فتن محفوظ بفرما؛

بمنّه و کرمه بالنبی و آله رحم الله من يقرء الفاتحة مع الصلوات.

 

[1] صف 11.

[2] صف 11.

[3] صف 11.

[4] صف 11.

[5] صف 11.

[6] صف 11.

[7] در منبعی يافت نشد.

[8] صف 11.

[9] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج16 ص259: در منابع موجود منسوب به اميرالمؤمنين است نه حضرت زهرا(س)

[10] اين تعبير يافت نشد.

[11] صف 11.

[12] نساء 82.

[13] جامع الاخبار(للشعيری) ص48.

[14] صف 11.

[15] منبعی يافت نشد.

[16] صف 11.

[17] صف 11.

[18] شرح نهج­البلاغه لابن أبی الحديد ج2 ص181.

[19] صف 11.

[20] مائده 55.

[21] مائده 55.

[22] مکاتب الرسول(ص) 3 ص275.

[23] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص 786.

[24] بقره 201.

[25] تحف­العقول النص ص46.

[26] وسائل الشيعة، ج‏1 ص117.

[27] الکافی(ط- الاسلاميه) ج3 ص242.

[28] وسائل الشيعه ج10 ص376.

[29] با اين تعبير يافت نشد.

[30] يافت نشد.

 

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه