استاد حدائق روز چهارشنبه 26 آبان 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتاب الکريم: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[1]
صدق الله العلی العظيم
با توجه به موضوع برنامه هفتگی شبهای پنجشنه در مسجد با محوريت رسولالله از منظر قرآن و توصيههای الهی به ذات مقدس پيامبر آيهی که تلاوت گرديد امشب آيه 80 از سوره مبارکه نساء، چند نکته را من در اين آيه چون موضوع رسولالله است محضر عزيزان و رواياتی را زينت بخش مجلس جمع محترم قرار دهم، خداوند میفرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[2] کسانی که از پيامبر اطاعت میکنند يقيناً از خدا اطاعت کردند، «وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[3]، آنهای هم که اعراض کردند از پيغمبر، رو برگرداندند تبعيت نکردند، اطاعت اوامر رسولالله را ننمودند، قرآن میفرمايد: «وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[4] شما مسئوليتی ديگر نسبت به آنها نداريد، آنهای که زير بار شما نمیروند شما در برابر آنها ديگر تکليفی نداريد ارشاد کرديد، نصيحت کرديد، نپذيرفتند و اعراض کردند: «أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[5].
من چندتا نکته را در اين آيه شريفه محضر عزيزان تقديم کنم نکته اول اين که از اين آيه شريفه و آيات متعدد استفاده میشود که سخنان پيامبر همانند سخنان خداست البته اين آيه را عزيزان توجه داشته باشيد اشاره به تبعيت در سنت است، تبعيت در احکام که يقيناً بايد انسان تبعيت بکند، «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ»[6] پيامبر اگر کسی ازش اطاعت کرد، از خدا اطاعت کرده قطعاً در امر نماز، در امر روزه در واجبات، در محرمات که بلا شک بايد تبعيت کرد، آنها احکام دين است اين آيه را بخشی از بزرگان میفرمايند اشاره به سنت دارد، يعنی پيامبر هر کاری در رفتار اجتماعی خودش، در معاشرتهايش، در اخلاق فردی و جمعیاش انجام داد شما هم انجام بدهيد، اطاعت کرديد از اين کارهای فردی و اجتماعی پيغمبر مثل اين که اطاعت از خدا کرديد، بحث اطاعت در سنت است، اطاعت در احکام، اطاعت در اوامر که قطعاً بايد اطاعت کرد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[7]، از سنت پيغمبر و کارهای رسولالله شما اگر تبعيت کرديد، پيروی کرديد، نشستن پيغمبر، برخواستن پيغمبر، سخن گفتن رسولالله، سنت پيامبر با آن چارچوبی که پيغمبر تبيين نموده است، قطعاً کسی که دنباله روی کند از پيغمبر: «فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[8] از خدا اطاعت کرده است.
نکته اول اين که از اين آيه استفاده میشود که سخنان رسولالله همان سخنان خداست، لذا میشنيد و گاهی اوقات شندهايد اين جملات را که بعضیها میگويند ما کاری به پيغمبر و امام و روايت و مسائل گفتار اهل البيت نداريم، فقط خدا اين يک دروغ فاحش و آشکار است، مگر میشود کسی بگويد من از خدا اطاعت میکنم، اوامر خدا را و نماينده خدا را قبول نداشته باشد، بنده بگويم آقا امام حسين را قبول دارم مسلم ابن عقيل را قبول ندارم اين دروغ فاحش است اين همين شگردی بود که کوفیها پيش گرفتند و فريب خوردند، ادعای ارادت به امام حسين میکردند از نماينده حضرت سر پيچی، کسی بيايد به يک آقای بگويد آقا ما شما را قبول داريم ولی اوامر تو را قبول ندارم اين ارادت است؟ ممن شما را قبول دارم ولی عزل و نصبهای تو را قبول ندارم، اين ارادت نيست ارادت واقعی اين است که انسان مطيع باشد، همان طوری که اگر بنده مدعی هستم خدا را قبول دارم، منتخبين خدا را هم بايد قبول داشته باشم، نمايندگان الهی را هم بايد تبعيت کنم، اوامر الهی را هم بايد بشنوم، يک شعری هست، شاعر میگويد:
سرم به فدايت به شرط رگ نبرد، بعضيها ارادتشان اين جوری است، آقا ما خيلی مخلص هستيم، ولی هرچه گفتی ما گوش نمیکنيم، دوستت میداريم، ولی حرفهايت را زمين میگذاريم اين نيست آن ارادت، لذا اين آيه پيام اولش اين است که قطعاً سخنان رسولالله همچون قرآن حجت و لازم الاجراست، هرچه پيغمبر میفرمايد: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[9] آنچه پيغمبر میفرمايد بگيريد عمل کنيد و هرچه رسولالله نهی نموده ترک کنيد و رها کنيد و يکی از نقاط ضعف جوامع اسلامی امروز فاصله گرفتن از تبعيت اوامر پيغمبر است، ما در اين قال رسولاللهها درست عمل نمیکنيم، گاهی اوقات میبينيم ه صلاحمان نيست به مصلحتمان نيست، يک جايي روايت را بخواهيم عمل کنيم، مصالح ما شايد به خطر میافتد میگويم اين حديث مال 1400 است، اين آيه از آياتی است که اگر کسی سؤال کرد، آقا دليل عصمت انبياء را از قرآن ثابت کنيد، يکش همين آيه 80 سوره نساء است که صريحاً خدا میفرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[10]، اين يکی از آيات بارز و شاهد بر عصمت پيامبر است که مستقيماً خدا می فرمايد از پيغمبر اگر اطاعت کرديد، از خدا اطاعت کرديد، يعنی بیچون و چرا تبعيت اوامر او تبعيت اوامر الهی است، و چنين شخصی که حرف او حرف خداست يقيناً مقام عصمت دارد، اينهم نکته ديگر.
و مطلب ديگر اوامر انبياء در طول اوامر الهی است البته آيات فراوانی در قرآن داريم: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[11] از آن طرف هم آيه داريم کسی که خدا را اطاعت کند و پيغمبر را: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[12] اطاعت کنيد از خدا و اطاعت کنيد از پيغمبر و اين آيه که اول خدا میفرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[13] همه اينها گويای اين نکته است که اوامر انبياء و اوامر پيغمبر در طول اوامر خداست، يعنی بعد از اوامر الهی اوامر پيامبر اکرم، اوامر انبياء الهی لازم الاجراست.
يک نکته دقيق ديگر را هم من در اين آيه اشاره کنيم، از اين آيه استفاده میشود، انسان مختار است نه مجبور، دين جبری نيست، شما امشب جبری مسجد نيامديد هيچ کدام از شما را به جبر دعوت به نماز نکردند شما يک مورد کسی را نداريد در زندان به خاطر خمس ندادن زندان رفته باشيد، داريد بياوريد، يک مورد کسی را پيدا کنيد بگويند آقا اين به خاطر نماز نخواندن رفته زندان، اصلاً ما نداريم، بلی آنجاهای که طرف را زندانی میکنند حقوق مردم را پايمال کرده است نسبت به حقوق الهی و وظايف فردی نسبت به پروردگار باز از آياتی که گويای اين است که دين اختياری است نه اجباری، همين آيه هشتاد سوره مبارکه نساء است، قرآن میفرمايد اطاعت کرديد از پيغمبر اطاعت کرديد از خدا سر پيچی کرديد: «فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[14]، ما پيغمبر را نفرستاديم که بخواهد شمای را که داريد سرپيچی میکنيد و اعراض میکنيد نگهبانی کند از شما، سرپيچی کرديد، سرپيچی کرديد، پيغمبر مأمور به وظيفه است، نه نتيجه، سيدالشهداء مأمور به وظيفه بود نه نتيجه، عزيزان ما مأمور به وظيفه هستيم، کارمان را خوب انجام بدهيم، چه از او در ميآيد به ما ربطی ندارد، حرفت را بزن، کارت را بکن، صداقت را پيشه کن يک وقت يک جوانی آمد به ما گفت حاجآقا شما میگوييد منتظر زندگی میکنيد، پاک زندگی کنيد، من پاک زندگی کنم که جامعه با پاکی من، اصلاح نمیشود، گفتم بلی با يک نفر پاک شدن، يک جامعه آلوده پاک نمیشود، اما پاکی فردی شما بیاثر نيست، با بوی يک گل بهار نمیآيد اما بوی يک گل بوی خودش را میآورد، و اين جامعه مرکبی از آحاد اجتماع است، لذا دين يک امر اختياری است: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»[15] در جای ديگر هم خدا میفرمايد، اجباری هم نيست بلی حجاب اجباری نيست بلاشک اما بیحجابی که دارد به جامعه آسيب میزند اسلام می فرمايد جلوش را بگير، جامعه حق همه است، رباخوری اگر کسی در خلوت خودش ربا بخورد، «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»[16] بخورد قيامت جواب بدهد، اما اگر اين آمد بساط رباخوری را در جامعه پهن کرد، جامعه را فشل کرد بايد جلوش را گرفت، گناه، معصيت، نافرمانی خدا تا شيوع اجتماعی پيدا نکرده، در خلوت فرد است بين خودش و خدای خودش است اسلام کارش ندارد، ظهور و بروز پيدا کرد میگويند جلوش را بگيريد، مردم در اين جامعه میخواهند زندگی کنند، جامعه را داري فاسد میکنی، لذا ببينيد غيبت اگر به گوش شما شنيد بايد برخورد کنی، اگر کسی در خلوت خودش بنشيند هی زمزمه کند، اسم يک کسی را بياورد، بگويد آقا فلانی اين طور، فلانی آن طور، بنشيند تا صبح بدگويي از هر کسی میخواهد بکند خودش هست و خودش میداند و خدای خودش اما اگر همين حرفها را در جمع مردم آبروی فرد را در حضور ديگران دارد میبرد اسلام میفرمايد جلوش را بگيريد حرمت افراد در جامعه، حرمت دين در جمع نبايد شکسته بشود، بلی يک کسی تارک الصلات اصلاً نماز هم نمیخواند آن خودش و خدای خودش، اما اگر آمد اين تارک الصلاتی را رواج داد، شروع کرد نماز را تخريب کردن، تضعيف کردن، توهين به مسجد کردن، دارد رسماً تبليغ میکند بايد جلو اين را گرفت، لذا دين در نگاه اوليه يک امر اختياری است کما اينکه خيلیها شايد دينداری را رعايت نمیکنند، اظهار هم نمیکنند که ما مثلاً آدم بیدينی هستيم اسلام هم کاری به ايشان ندارد، میگويد شما به جامعه آسيب نزن، ما کاری به شما نداريم، اما اگر اين فساد رفتاری شيوع پيدا کرد آن از باب مصلحت اجتماعی بايد جلوش را گرفت، لذا اين حرف را بعضیها به غلط اين جوری برداشت میکنند که: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»[17] يعنی ما هر کاری خواستيم بکنيم آزاد هستيم، حال آنکه خلاف عقل است، بارها بنده عرض کردم همين بيماری شايع کرونا اگر الآن در همين مجلس شما يقين داشته باشيد کسی ناقل کروناست، بدانيد يقين داشته باشيد، مثل اين که الآن يقين داريد شب است، يقين داريد آقای فلانی ناقل کروناست آمد در مسجد، شما چه برخوردی با او میکنيد؟ تعارف میکنيد؟ نگاهش میکنيد؟ زورتان رسيد آن را بيرون میکنيد، نشد خودتان الفرار مما لايطاق، در میرويد، غير از اين است، آقا بيايد بگويد آقا آزادی است مسجد خانه خداست من کرونايي هم میخواهم بيايم مسجد، میگويند شما بیخورد کردی، شما میآيي يک جمعيتی را آولده میکنی، فضاء را آلوده میکني، برو درمان بشو بعداً بيا، چطور يک آدم گنهکاری فاسد العقيدهی به خودش اجازه میدهد افکار آلودهی خطرناکتر از کرونای خود را القاء میکند، در جامعه پخش میکند میگويد آقا آزادی است، اين آزادی است؟ اصلاً آزادی در نگاه دين اميرالمؤمنين میفرمايد يعنی آزاد از شيطان بودن، تسليم خدا بودن، ما آزادی را برعکس داريم معنی میکنيم، اسارت شيطان را اسمش را میگذاريم آزادی، طرف در دام شيطان افتاده اسير است میگويد من آزاد هستم، تو اسير هستی، تو آزاد نيستی، آزاد کسی است که تسليم خداست، آزاد از شيطان است، لذا انسان را خداوند مختار خلق نموده نه مجبور، اين آيه هم گويای همين هست: «وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[18] اين دليل بر اينکه انسان آزاد است، اگر کسی از پيغمبر روی برگرداند تبعيت نکرد، خدا به پيغمبر میفرمايد شما ديگر تکليفی نداريد، شما مأمور نيستيد که حتی آن کسی هم که زير بار شما نمیرود، بخواهيد دنبالش برويد، اين يک پيام است برای آدمهای خوبی که بچههای بد نصيبشان شده خدا نصيب نکند، نوح يک پسرش میشود کنعان آيا ايراد به حضرت نوح وارد است؟ خير، «فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[19] نوح تو کار خودت را کردی، اين اولاد ناخلف دارد بیراهه میرود، آدم ابوالبشر يک پسرش میشود قابل قاتل، «فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[20] آدم ديگر چه کار کند؟ حرف خودش را زد، کار خودش را کرد تبليغ خودش را کرد اين بچه زير بار نرفت، بعض اوقات افرادی میآيند آقا ما خودمان پاک، پاکی زندگی کرديم، به راستی زندگی را ادامه داديم، حالا در خانوادهمان در بچههامان يکش يک جور ديگر شده، خدا به رسولالله میفرمايد اگر زير بارت نرفتند از تو اعراض کردند، شما ديگر تکليفی نداريد، اين آيه يک مايهی اميدی است برای آنهای که خوب کار کردند و بعضیها زير بارشان نرفتند و اين نکته را هم اضافه کنم، متدينين بنا نيست هرچه گفتيد حرفتان را بپذيرند، ما خاک پايي پيغمبر نمیشويم، پيغمبر ازش اعراض میکردند، رسولاللهی که اطاعت از او اطاعت از خدا بود، و آيهی که خواندم دليل بر عصمت او بود، نزديکترين کسانش هم از او اعرض کرده بودند، مثل ابولهب، مثل زن عمويش که خدا تشبيهی به: «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»[21] کرد اين دليل بر اين نيست که طرف در بيان حقيقتش مشکل دارد، لذا آدمهای متديين مؤمن اگر يک جايي حرف زدید، زيربارتان نرفتند در خودتان شک نکنيد، در آن قلب تيرهی مقابل شک کنيد، حرف حق داريد میزنيد برای خدا داريد میگوييد اگر نپذيرفت خدا میفرمايد: «فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[22] تازه به رسولالله خدا میفرمايد اگر از تو اعراض کردند نگران نباش، تو ديگر مسئوليتی نداری، حرفت را زدی، سخنت را گفتی، تبليغت را کردی، آنها زيربار نرفتند ديگر مسئوليت بيش از اين نداری، اين هم يک عامل تسکينی است برای همهما، که خدا رحمت کند امام را میفرمودند ما مأمور به وظيفه هستيم نه نتيجه، کار را بايد خوب انجام داد، چه از او در ميآيد به ما ربطی ندارد، آيا وظيفهی که ما انجام داديم ثمر بخش است اين با خداست.
تو نيکی میکن در دجله انداز، که ايزد در بيابانت دهد باز
نکته ديگر در اين آيه شريفه و يک روايتی از محضر امام باقر تقديم کنم در ذيل همين آيه نکته پايانی هم اين که وظيفه انبياء که ما هم بايد از پيغمبر الگوپذيری کنيم، رسولالله اسوه است پيامبر است الگوست برای بشريت، ما از نحوهی عملکرد پيغمبر بايد درس زندگی بياموزيم، پيامبر وظيفهاش تبليغ بود نه تحميل، رسولالله تحميل نمیکرد، تبليغ میکرد، لذا ببينيد تربيت يافتگان مکتب رسولالله امام حسين امام حسين شب عاشورا هم به عزيزان خودش، اول هم از حضرت ابالفضل شروع کردند، فرمودند برادرم دست برادرهايت را بگير برو، تحميل نکردند بمان، بعد به بقيه اصحاب بنی هاشم، فرمودند شما برويد به فرزندان عقيل فرمودند شما يک برادرتان مسلم شهيد شد اين داغ برای شما بس است برويد همهتان مدينه اينها با من کار دارند، مرامنامه اولياء دين تليغ است نه تحميل، تحميل نتيجهی خوبی ندارد، گاهی اوقات ما میخواهيم نمازخوان تحميلی درست کنيم اين خيلی بد است، بايد نماز بخوانی، گاهی اوقات با تحميل میخواهم حجاب البته عرض کردم حجاب تحميل نبايد باشد اجبار نبايد باشد، ولی از آن طرف هم بیحجابی جامعه را به لجن نبايد بکشد، ولی حالا طرف در کانون خانواده خودش هست، خودش اختيار دارد، جامعه را آسب نزند خودش میداند ما وظيفهمان تبليغ است وظيفما اين است که بگوييم فرزندانمان، اعضای خانواده، دوستان راه اين است طريق هدايت اين است، به وظايفتان عمل کنيد، ولی تحميل بخواهين بکنيم دين را اصلاً منش انبياء تحميل نبود، اينها تذکر میدادند ارشاد میکردند میپذيرفتند: «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ»[23] میپذيرفتند، نمیپذيرفتند هم ما کاری خودمان را کرديم، وظايف خود را انجام داديم، اين هم نکته ديگر که اساساً بنای دين و بنای اولياء دين، ائمه معصومين، انبياء معصومين بر تحميل نبود، هيچ کجا سراغ نداريد که اولياء الهی در يک مسألهی تحميل کرده باشند، بلی برخورد اگر کردند، برخورد نسبت به گناه علنی کردند، ولی پيغمبر هيچگاه کسی را به نماز خواندن مجبور نمیکرد و اين نکته را هم من اضافه کنم، پيامبر چرايي نماز را برای مردم بيان میکرد، آثار بینمازی را بازگو میکرد، اما شخصيت فردی را در بینمازی خرد نمیکرد اين خيلی نکته است، شما نداريد در تاريخ که رسولالله يکبار به کسی گفته باشد تو تارک الصلات هستی، آدم بدی هستی، پيامبر وقتی برخورد میکرد اين گونه بود اگر با تارک الصلات هم رو به رو میشد، با شرابخور يا با فاسد هم رو به رو میشد فاسدی که جامعه را فاسد نکرده، پيامبر فساد را زير سؤال میبرد نه اين فاسد را يعنی زمينهی برگشت را برای فرد پيغمبر باقی میگذاشت، حالا بنده از بیتدبيری خودم میخواهم يکی را به خدا وصل کنم، نماز نمیخواند چنان خرابش میکنم که بقيه کارهای خوبش را هم میگذارد زمين، شخصيت را خرد میکنم نکه کار فاسد را پيغمبر کار بد را خرد میکرد غيبت میکند نگو تو آدم بدی هستی، بگو آقا غيبت کار خوبی نيست، لذا برگرده، نماز نمیخواند بگو آقا بینمازی کار پسنديدهی نيست نگو تو تارک الصلات هستی، حجاب رعايت نمیکند، بگو خواهرم رعايت نکردن حجاب کار شايستهی نيست نگو تو بدی، روزنههای اميد را به روی مردم نبايد بست اين درسی است که ما از زندگی انبياء میآموزيم.
اما يک روايت من اينجا تقديم کنم هم در بحار علامه مجلسی جلد 65 هم در کتاب شريف امالی شيخ مفيد در ذيل همين آيه 80 سوره مبارکه نساء، اين روايت از امام پنجم نقل شده آقای زرارة ابن اعين آمد خدمت امام باقر عليهالسلام، امام به زاره ابن اعين فرمودند آقای زراره اسلام بر پنج اساس استوار شده: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ[24]» اصلاً بنای اسلام روی پنج اساس است، رو پنج پايه است: «عَلَى الصَّلَاةِ»[25]، دوم حضرت فرمودند: زکات، سوم حج، چهارم روزه و پنجم ولايت ما اهل البيت، اينها ارکان پنجگانه اسلام است، لذا اگر کسی بگويد من مسلمان هستم نماز نمیخواند اين بنای اسلامش متزلزل است، کسی بگويد من مسلمان هستم روزه نمیگيرد، مسلمان هستم زکات نمیدهد، مسلمان هستم حج نمیرود، يا مسلمان هستم و ولايت را قبول ندارم، بعد حضرت فرمودند در آن چهارتای اول، خدا رخصت قائل شده ولی در آن پنجمی رخصت نيست، در نماز عزيزان خدا قائل به رخصت است، اگر سلامتی داريد، وضوء بگيريد بيمار هستيد تيمم کنيد، آب برای شما ضرر دارد در غسل و وضویتان با تيمم عبادتتان را انجام بدهيد، آب ضرر ندارد غسل و وضوء بگيريد اين رخصت، نماز را میتوانی ايستاده بخواني ايستاده بخوان، نمیتوانی نشسته بخوان، نمیتوانی خوابيده بخوان، گاهی اوقات طرف فقط به اندازه يک الله اکبر گفتن ازش میآيد میگويند همين را بگويد کافی است برای آن مضطر آنی که نمیتواند بگويد، اينها استثنائات نماز است، گاهی اوقات در حال حرکت میشود نماز خواند گاهی اوقات شرائط جوری است که پشت به قبله در حال دويدن بايد نماز خواند رو به قبله تکبير گفت پشت به قبله، حالا احکام استثنائات در امر نماز فقهاء ذکر کردند فراوان.
در مسأله زکات اين طور نيست که همه زکات بدهند زکات آن کسی که اموالش به نصاب زکات میرسد بايد زکات بدهد، اموالش به نصاب نرسيد زکات نمیخواهد بدهد، آن کشاور آن طلا فروش آن دامداری که دارائش به حد نصاب نرسيد زکات بر او واجب نيست پس رخصت قائل شدند.
در مسأله حج واجب الحج شديد بايد برويد حج، نشديد نمیخواهيد برويد من از شخصی آيتالله العظمی مرعشی خودم شنيدم خودم از دو لب آيتالله العظمی مرعشی شنيدم فرمودند من واجب الحج نشدم و حج هم نرفتم يک مرجع بزرگ اينهم علت داشت، میگفتند من هر پولی که گيرم میآمد کتاب میخريدم برای کتابخانه، اين کتابهای ارزشمند اسلامی که گاهی اوقات خارجیها داشتند میخريدند میبردند ايشان میگفتند من با پول نماز استجاری، روزه استجاری اين را خود ايشان فرمود اين مرجع بزرگ، و پولی ديگر برايم نمیماند که به استطاعت برسم لذا يکی از مراجع عظام تقليد که حج نرفت، آيتالله العظمی مرعشی بود واجب الحج نشدند، حج هم واجب نيست.
مسألهی روزه بعضیها میبينيد روزه توانائيش را ندارد، در يک دورهای سلامتی داشت توانايي داشت روزه میرفت، الآن بيماری، ضعف است توانائي نيست همان طوری که برای فرد سالم روزه رفتن، اطاعت است برای فرد مريض هم روزه نرفتن اطاعت است، اين هم استثناء در روزه.
اما ولايت را امام باقر فرمود خدا عذر نمیپذيرد سالم باشی يا مريض پير باشی يا جوان، غنی باشی، يا فقيرحج اگر غنی بودی بايد بروی، سالم بودی بايد بروی، اما مسأله ولايت بيمار سالم ثروتمند، فقير شهری، روستائی مرد زن پير جوان عالم با سواد بیسواد هرکه در هر رتبهی در هر جايگاهی ولايت اهل البيت را بايد قبول داشته باشد، اين طور نيست که کسی بگويد آقا من در اين شرايط بودم ديگر ولايت تکليفش از من ساقط شد اين تا اينجايي حديث را داشته باشيد.
بعد امام به آقای زراره فرمودند: : «ثُمَّ قَالَ ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَى الرَّحْمَنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ»[26] آقا امام باقر به زراره فرمودند آقای زراره: «ذِرْوَةُ الْأَمْرِ»[27] شرف هر کاری آبروی هر کاری: «وَ سَنَامُهُ»[28]، رفعت هر کاری، کارهايتان اگر میخواهد ارزش پيدا کند، قيمت پيدا کند، مقام پيدا کند، کارهايتان اگر میخواهيد آبرو بهم بزند: «وَ مِفْتَاحُهُ»[29] اگر میخواهيد کليد گشايش بر هر امری، به دست شما برسد: «وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ»[30]، باب ورودی به هر توفيقی: و «وَ رِضَى الرَّحْمَنِ»[31]، رضايت الهی همه اينها در گرو اطاعت امام است، اطاعت امام معصوم، اينکه مرحوم علامه اصفهانی در وادی السلام نجف میگويد تشرف خدمت آقا امام عصر داشتم اين عبارت نورانی را میگويد رو سينه حضرت ديدم از دور میدرخشد: طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانکارنا اگر کسی بخواهد به معارف دينی دسترسی پيدا کند از غير مسير ما مثلی اينکه دارد ما را انکار میکند، يعنی راهی رسيدن به خدا طريقش از طريق معصومين و اولياء معصومين است، بعد امام فرمودند: «الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِه»[32]، بعد امام استنادی به همين آيه فرمودند، فرمودند: ان الله عز و جل يقول به همين آيه 80 سوره نسائی که بحث امشب ما بود، آقا فرمودند خداوند سبحان میفرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[33] کسی از پيغمبر اطاعت میکند از خدا اطاعت کرده و آنهای که رويگردان از دين میشوند اي پيغمبر تو ديگر تکليفی برای آنها نداری، رفتند که رفتند، شما حرفتان را زديد تبليغ را کرديد ارشاد را کرديد آنها نپذيرفتند، امام بعد اين جمله را فرمودند حالا قدر خودتان را بدانيد، پايان اين حديث حضرت فرمود: «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ»[34] اگر کسی پيدا بشود، تمام شبهای زندگیاش را به شب زندهداری بگذراند، حالا متدينين که الحمدلله اهل سحر خيزی هستند يک ساعت، دو ساعت به آذان کسی مثلاً بلند شود، نيمساعت آذان، امام میفرمايد اگر کسی تمام شبهای زندگیاش بيدار باشد: «قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ»[35] و در طول زندگانی حضرت میفرمايد پيوسته روزه باشد، يعنی هرچه از خدا عمر گرفته روزه بوده، که کاری که شنيدنی نيست، يکجايي گفتم ما همين روزههای ماه رمضان را هم به سلامت بگذرانيم خيلی بايد خدا را شکر کنيم که غيبت و تهمت و خلاف و اينها در روزههای نيايد، بعد حضرت فرمود: : «وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ»[36] و هرچه خدا میدهد صدقه بدهد، يعنی هرچه گيرش میآيد انفاق کند در راه خدا خرج کند، که اين هم باز مطلبی است که امکان وقوعش نيست يک کسی بگويد من هرچه گيرم آمد در راه خدا دادم و در راه خدا نفاق کردم، ما همين امروز جايي بوديم ذکر خير يکی از ثروتمندان بينالمللی که اصالتاً هم فارسی است البته خارج هست گفتند اين خيلی هم مشتاق است شما را ببينيد، بعد آن آقای که اب بستگانش بود گفت اين وضعی نداشت، با خدای خودش يک عهدی بست، گفت خدايا هرچه به من دادی، يک سومش را در راه شما خرج میکنم گفت اين آقا تا حالا پنجاتا مدرسه ساخته، پنجاتا مدرسه صفر تا صد و شرطش هم اين است میگويد من در زمينهای موقوفهای مدرسه نمیسازم زمين را میخرم به نام دولت میکنم صفر تا صدش را هم انجام میدهم، خب قطعاً خدا زيربار منت کار خوب بندگانش قرار نمیگيرد، گفت خدا هم به او داده و لطف کرده يعنی خوب به تعهد عمل کرد خدا هم : «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[37] حالا اين «وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ»[38] هم يک کاری نشدنی است که هرچه انسان گيرش میآيد در راه خدا انفاق کند: «وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ»[39]، در طول دهر هرچه زنده است هرسال برود حج، که اين را هم شما سراغ نداريد يک کسی بگويد من هفتاد سال زندگی کردم از همان دوران طفوليت هم میرفتم حج، نشنيديم نديديم: «وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ»[40]، اما با تمام اين تفاصيل امام باقر فرمود: «وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ»[41]، اين همه کارها را انجام بدهد ولی ولايت ولی خدا را نشناسد امام زمانش را نشناسد، میدانيد چه اتفاقی میافتد امام فرمود: «فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ»[42]، تمام اعمالش رد میشود اين اعمال را خدا قبول نمیکند، در يک روايتی پيغمبر فرمود حتی اگر بين رکن و مقام در مسجدالحرام مظلومانه کشته بشود ولايت ولی خدا را نپذيرد و نفهمد و تبعيت نکند الآن همين وضعيتی که شما امروز در داعش میبينيد بعضی از تندروهای گروههای اسلامی بالاخره گاهی اوقات میبينيد نماز خوب میخواند ذکر خوب میگويد، روزه خوب میرود اما ولی خدا را نشناخته امام در ذيل همين آيه 80 سوره نساء اين حديث را فرمودند و حساسيت تبعيت از ولی خدا در مقبوليت اعمال که از اين آيه اطاعت بیچون و چرای از پيغمبر و اطاعت محض، آقا نشسته بودند آقا امام صادق، يکی از اصحاب حضرت خدمت حضرت نشسته بود حالا زراره بود يا يکی ديگر از ياران حضرت، امام صحبت کردند فرمودند شما چقدر حرف ما را قبول داريد، يک سيبی مقابل حضرت بود، عرض کردم يابن رسولالله اگر اين سيب را شما از وسط نيمه کنيد، به من بگوييد نيمی از اين حلال است نيم ديگرش حرام است بیچون و چرا قبول میکنم، اين طور تسليمم ديگر چون و چرا نمیکنم که چرا، امر شما را مطالع میدانم و امر شما را لازم الاجراء میدانم.
يکی از ياران اميرالمؤمنين ابوالاسود دوئلی بود ابوالاسود را بعضیها میگويند مبتکر ادبيات عرب و نحو بوده آدم ملا با سواد شيعهای ولائی اين در يک مقطعی اميرالمؤمنين را قاضی کردند، شد قاضی از طرف حضرت منصب قضاوت بهش دادند خب کسی که اميرالمؤمنين او را میکند قاضی آدمی است که از نظر علميت صلاحيت قضاوت دارد، يک وقتی بعد از مدتی آقا عزلش کردند گفتند به ابوالاسود بگوييد از قضاوت عزل شدی ديگر قضاوت نکن، اين ابوالاسود شخصيت بزرگی بود، کسی بود که بعد از شهات اميرالمؤمنين هزار سکه طلای معاويه زانوی او را خم نکرد خب اين برخوردی که اميرالمؤمنين با او کردند، و اطاعت از ولی خدا، اين را هم من عرض کنم که بالاخره بعد از اميرالمؤمنين چگونه بر ولايت ثابت ماند آقا وقتی که شهيد شدند معاويه ابن ابیسفيان ملعون بعضیها را با پول میخواست بخرد، چهرههای درخشان عالم اسلام يکش ابوالاسود بود میگويند هزار سکه طلا و چندتا خيگ عسل که خيلی قيمت داشت ارزش داشت از شام معاويه فرستاد گفت ببريد کوفه پيش ابوالاسود طلاها را به او بدهيد عسلها را هم بدهيد نمک گيرش کنيم به اصطلاح امروزیها حداقل اين دهانش را ببنده ديگر از فضائل اميرالمؤمنين حرف نزد بر عليه معاويه سخن نگويد آن پيکی که از طرف معاويه آمده بود يک نامه هم معاويه نوشته بود آمد درخانه ابوالاسود در زد، دختر ابوالاسود يک دختر هشت نه سالهای داشت آمد دم در گفت پدرت کجاست؟ گفت پدرم در مسجد کوفه است، گفت من يک نامهای از معاويه دارم، اين عسلها را خيگهای عسل را گذاشت گوشه حياط گفت اينها سخت است برايم جا به جا کردنش سکهها را با خودش برد هزار سکه طلاست، گفت نامه معاويه را میبرم پدرت را در مسجد میبينم اين عسلها را تحويل بگيريد آمد در مسجد ابوالاسود را ديد، نامه را داد به ابوالاسود، ابوالاسود نامه معاويه را باز کرد، ديد معاوية ابن ابیسفيان نامه نوشته که ما چند خيگ عسل، هزار سکه طلا را به رسم هديه برای شما فرستاديم، رو کرد به اين پيک گفت عسلها کجاست؟ گفت عسلها را گذاشتم در منزل، گفت در منزل گذاشتی، منزل ما، گفت بلی سريع حرکت کرد ديگر نايستاد با شتاب رسيد در خانه وارد شد ديد اين دختر هشت، نه سالهاش دور اين خيکهای عسل است اين سر آن ورودی عسل را خيک عسل را بسته بودند يک خرده عسل نشت کرده بود اين دختر دست زده بود روی اين نشتی عسل سر خيگ آمد گذاشت تو دهنش، پدر رسيد گفت دختر آب دهنت را بيرون بينداز اين عسل به بهايي فروختن اميرالمؤمنين هست، ما اين جوری پای اميرالمؤمنين هستيم، قيامت انتظار نبايد داشته باشيم با ابوالاسود دوئيلی خدا همسايهمان کند، بعد شعر خواند:
ابالعسل المصفی يابن هندی، نبئ عليه احساباً و دين[43]
آدم اديبی بود، گفت با عسل و سکههای طلا میخواهی دين من را بخری، علی ابن ابیطالب را به تو بفروشم به خدا قسم چنين کاری نمیکنم تا مولايم اميرالمؤمنين است، گفت جمع بکن ببر اينها را برای معاويه اين آدم با اين ايمان يک بر خورد تندی اميرالمؤمنين باش کردند دوران قضاوتش و باز پای حضرت ايستاد تابع ولايت بود اين جريان بعد از شهادت اميرالمؤمنين بود آقا وقتی از قضاوت گذاشتنش کنار ابوالاسود آمد خدمت حضرت نه به عنوان اعتراض، ببينيد يک وقتی يک بزرگی میگويد آقا اين کار را نکن، آقا چرا؟ شروع میکنيم محاجه کردن، آمد خدمت اميرالمؤمنين، گفت آقا «انا لا احيف و لا اجر»[44]؛ من نه حيف و ميل کردم نه ظلم، چرا ما را از قضاوت کنار گذاشتی؟ خدا به داد قضات برسد، قاضی بايد اين جوری باشد، که اميرالمؤمنين میفرمايد: آمد به حضرت گفت آقا چرا ما را عزل کردی؟ چرا نه ايراد داشت، گفت میخواهم مشکل خودم را بفهمم میدانم که شما از روی رضای الهی من را گذاشتيد کنار نصبم برای خدا بود عزلم هم برای خدا بود، اما درد خودم را میخواهم بفهمم، من مشکلم کجا بود؟ ما که نه حيف و ميل کرديم نه ظلم کرديم نه پول رشوهای گرفتيم نه حکم خلافی داديم، آقا فرمودند ابوالاسود شنيدهام در محکمه قضا صدايت بالاتر از صدای متداعين است، قاضی بعضاً نعره میکشد، حضرت فرمود چرا صدايت را بلندتر از صدای طرفين دعوی کردی؟ تو حق نداشتی صدايت را بالاتر ببری، تو به درد قضاوت نمیخوری، ولی اين ابوالاسود در ولايت ماند آقا گذاشتنش کنار، دست از ولايت نکشيد، اميرالمؤمنين را برای منصب و مقام نمیخواست که از حضرت دست بکشد، مثل زبير و طلحه نبود که اينها بيايند شمشير روی حضرت بکشند ايستاد تا بعد از شهادت حضرت هم دست رد به صلهای معاويه زد، خب بسنده کنيم، انشاء الله خداوند همه ما ثابت قدم در تبعيت از ولايت اولياء الهی که اطاعت از خداست قرار بدهد.
خب ايام در اين هفته جاری يک از مناسبتها ارتحال کريمه اهل البيت حضرت فاطمه معصومه سلامالله عليها بود، بانوی که ملجأ و مرجع همه انسانهای گرفتار و مستمند و درمانده، مرحوم آيت الله سيدمحمود مرعشی پدر آيت الله العظمی سيدشهاب الدين مرعشی در يک تشرفی خدمت اميرالمؤمنين از حضرت سؤال کرد که آقا قبر حضرت فاطمه زهرا کجاست؟ آقا فرمودند: سيد محمود فاطمه زهرا به من وصيت کرد قبر مخفی بماند، اين قبر بايد مخفی بماند تا مهدی بياد گفت آقا با اين دلمان چه کنيم؟ ما دلمان میخواهد برويم سر قبر حضرت زهرا عقدهای دل وا کنيم، سادات دوست دارند سر قبر مادر بروند، گرچه علامه امينی نقل میکنند که ايشان فرمودند اصلاً شيعهای فکر نمیکنم باشد محرم به حضرت زهرا نباشد، چون اينها در اعقابشان و گذشتهشان اگر يک مادر بزرگ، چه مادر بزرگ پدری، چه مادر بزرگ مادری علويه بوده باشد با حضرت زهرا محرم اند شما صدها انسان در اعقابتان بودهاند از نياکان ما، که خب حالا حضرت زهرا مادر شيعه است مادر ائمه است، گفت وقتی که به آقا گفتم آقا با اين دلم چه کنم؟ آقا فرمودند هرگاه دلت هوای کوهی فاطمه را کرد به قم برو و به زيارت فاطمه معصومه مشرف شو، آنچه خدا از بزرگی و عظمت به او عنايت، به فاطمه زهرا عنايت کرده به فاطمه معصومه هم منتقل شده.
من يک جريانی را از کرامات و عنايت حضرت فاطمه معصومه بگويم و عرضم را تمام و يک توسل پيدا کنيم، بعد از فوت آيتالله العظمی حاج شيخ عبدالکريم حائری يزدی اداره حوزه علميه به سه مرجع واگذار شد که اينها مشترکاً اداره میکردند آيتالله العظمی سيدصدرالدين صدر پدر امام موسی صدر آيت الله العظمی سيدمحمدتقی خوانساری و آيت الله العظمی محقق داماد، اينها حوزه را مشترکاً اداره میکردند بخشی بيشتر مسائل مالی حوزه رو دوش آيتالله العظمی سيدصدر الدين صدر بود، آقای حاج شيخ عبدالکريم فوت کرده بود، اينها زمامدار شده بودند در اداره حوزه، زمان هم سخت بود میگويند يک دو ماهی بود وجوهات نرسيد و پول نيامد مرحوم آيتالله العظمی سيدصدر الدين صدر پول قرض میگرفت حوزه را اداره میکرد يک دو ماهی گذشت ماه سوم آن منشی آقا گفت آقا وقتی شهريه است ما میخواهيم شهريه بدهيم پول هم نيست ايشان هم خب دو ماه قرض کرده بود ديگر حالا شايد ملاحظه میکردند که رجوع کنند به افرادی که متمکن بودند آقا پول قرض بدهيد خيلی ايشان ناراحت شد میگويند بلند شد وضوء گرفت لباس پوشيد آمد حرم حضرت معصومه با دل شکسته يان اين مرجع رو کرد به ضريح مطهر و مقابل ضريح ايستاد گفت بیبی يا ما بد خادمی هستيم، از ما راضی نيستيد بگوييد ما کار را رها کنيم برويم، يکی ديگه بيايد کار را تحويل بگيرد حمايتش کنيد، يا شما کارگشا نيستيد بگوييد ما برويم جای ديگری در خانه کسی ديگری در بزنيم دق الباب کنيم، میگويند چند قطره اشک هم ايشان ريخت و آمد وارد منزل شد، وارد خانه که شد اين مرجع بزرگ، خادم گفت آقا يک پيره مرد روستايي است از اطراف گلپايگان آمده کار به شما دارد، خيلی هم اصرار میکند آقا را میخواهم ببينم، آقا فرمود که من حالا حال ندارم بگوييد فردا بيايد گفت اين اصرار میکند میگويد من مسافرم آقا را فقط میخواهم ببينم و بروم و خيلی اصرار میکند اجازهاش دادند آمد داخل، آمد نشست خدمت آقا گفت آقا من وصيت میخواستم ثلث اموالم را بعد از خودم برايم خيرات کنند به اين فکر رسيدم که تا خودم هستم اين کار را بکنم، ديد يک چمدان همراهش بود گفت آقا اين چمدان پول از پول است اين را دلم میخواهد بابت ثلثم خودم تا زنده هستم بدهم و اين را هم عرض کنم رسولالله فرمود اگر کسی تا زنده است با دست خودش يکدانه خرما بدهد با دست خودش، از تمام اموال و زندگی او که بعد از او برای او خيرات کنند ثوابش بيشتر است يکدانه خرما با دست خودتان بدهيد، کی نمازی که خودتان میخوانيد قابل برابری با نمازی که برايتان بخوانند، کی خمسی که خودت میدهی برابری میکند با خمسی که ديگران بدهند اگر بدهند، اگر بکنند، اين پيره چمدان را گذاشت محضرت اين مرجع گفت آقا فقط آمدم اين پول را بدهم و بروم میگويند آيتالله العظمی صدر پول را تحويل گرفت و به منشی خودش فرمود نگاه کنيد پول چقدر است؟ ديدند بدهی دو ماه گذشته تحصيل شد و شهريه ماه جاری هم رسيد، میگويند ايشان دوباره وضوء گرفت لباس پوشيد رفت در حرم حضرت معصومه گفت بیبی، ببخشيد بیادبی ما را ما نمیآييم ما صدا نمیزنيم، ما نمیخواهيم شما خاندان کرم هستيد.
در حالات مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمی نقل میکنند که يک وقتی يکی خواب ايشان را ديد سؤال کرد گفت حضرت فاطمه معصومه شفاعت گنهکاران قم را خواهد کرد در قيامت، ميرزا ابوالقاسم قمی فرمود، گناهکاران قم را من شفاعت میکنم حضرت فاطمه معصومه گنهکاران امت جدش را شفاعت میکند.
اين بانو برای ديدن برادر از مدينه حرکت کرد نقل میکنند نزديکیهای قم خبر شهادت امام رضا رسيد اين بانو به خاطر اين خبر بيمار شد، مدتی هم در خانه بزرگان اشعری، تحت مراقبت و مداوی قرار گرفت، اما در فراق برادر جان به جان آفرين تسليم کرد و انصافاً مردم قم تجليل کردند، يک روايت از آقا امام صادق است، امام صادق میفرمايد برای خدا حرمی است و آن مکه است برای پيغمبر حرمی است و آن مدينه است برای اميرالمؤمنين حرمی است و آن کوفه است، برای ما اهل البيت حرمی است و آن قم است، میگويند اين حديث را امام صادق وقتی فرمود که هنوز موسی ابن جعفر سلام الله عليهما متولد نشده بود: «وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ»[45] که بعد حضرت فرمود در آينده از پاره تن من شخصيت در اين شهر دفن خواهد شد که به برکت او جمعيت زيادی راهی بهشت خواهد شد.
من يک عرض سلام مختصر اين خواهر برای ديدار برادر آمد خبر شهادت برادر او را بيمار کرد و روحش به هستی و لقاء الهی واصل شد از يک خواهر ديگر هم عرض کنم حضرت زينب بنت اميرالمؤمنين که او با برادر بود، در کربلا بود شاهد بر همه مصائب و جريانات بود و خود ديده بود آنچه را که اين جنايت پيشهگان رقم زدند،
خودم ديدم فضای آسمانها، پر از انّا اليه راجعون بود
خودم ديدم حسينم تشنه جان داد،چه جانی بر لب آب روان داد
خودم ديدم که صحری لالهگون بود، زمين از خون ياران غرق خون بود
خودم ديدم علی اکبرم را، خودم در بر گرفتم اصغرم را
گل گم کردهام میجويم او را، به هر گل میرسم میبويم او را
حسين جانم، حسين جانم، حسين جانم
حسين جانم، حسين جانم
رو به جانب مدينه کرد صدا زد: «صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ»[46]، يا رسولالله درود فرشتگان بر تو باد، «هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَا»[47].
اين کشته فتاده به هامون حسين توست، اين صد دست و پا زده در خون حسين توست
الا لعنةالله علی قوم الظالمين
و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم
اللهم عجّل لوليک الفرج، وسهّل له المخرج و اوسع له المنهج
پروردگارا به عظمت زينب کبری، فاطمه معصومه سلامالله عليهما، فرج امام زمان ما را نزديک بگردان، عاقبت امرمان را ختم بخير بفرما، ارواح گذشتگان ما، والدين ما، ذوی الحقوق جمع محترم حاضر در اين مجلس، از اين مجلس و محفل بهرهمند بفرما، خدمتگذاران به اسلام و مسلمين، علماء عاملين، مقام معظم رهبری، خدمتگذاران به نظام ما، ملتما، جمع محترم ما از جميع فتن محفوظ بفرما، اين بيماری عام البلوی کرونا را از سر عموم بشريت، مسلمانان بالاخص شيعيان، مردم اين آب و خاک، ملتمسين دعا، منظورين نظر، مبتلايان به اين بيماری صحت و عافيت مرحمت بفرما، باران رحمتت را بر اراضی نيازمند ما ساری و جاری بگردان، مشکلات اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، معنوی جامعه ما و جوامع بشری را مرتفع بخير بفرما، بمنّه و کرمه بالنبی و آله رحم الله من قرء الفاتحة مع الصلوات.
[1] نساء 80.
[2] نساء 80.
[3] نساء 80.
[4] نساء 80.
[5] نساء 80.
[6] نساء 80.
[7] نساء 80.
[8] نساء 80.
[9] حشر 7.
[10] نساء 80.
[11] نساء 69.
[12] نساء 59.
[13] نساء 80.
[14] نساء 80.
[15] بقره 256.
[16] بقره 256.
[17] بقره 256.
[18] نساء 80.
[19] نساء 80.
[20] نساء 80.
[21] مسد 4.
[22] نساء 80.
[23] مائده 99.
[24] بحارالانوار ج65 ص329.
[25] بحارالانوار ج65 ص329.
[26] بحارالانوار ج65 ص333.
[27] بحارالانوار ج65 ص333.
[28] بحارالانوار ج65 ص333.
[29] بحارالانوار ج65 ص333.
[30] بحارالانوار ج65 ص333.
[31] بحارالانوار ج65 ص333.
[32] بحارالانوار ج65 ص333.
[33] نساء 80.
[34] بحارالانوار ج65 ص333.
[35] بحارالانوار ج65 ص333.
[36] بحارالانوار ج65 ص333.
[37] عنکبوت 69.
[38] بحارالانوار ج65 ص333.
[39] بحارالانوار ج65 ص333.
[40] بحارالانوار ج65 ص333.
[41] بحارالانوار ج65 ص333.
[42] بحارالانوار ج65 ص333.
[43] منبع يافت نشد.
[44] منبع يافت نشد.
[45] مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل ج10 ص206.
[46] مناقب آل ابی طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب) ج4 ص113.
[47] مناقب آل ابی طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب) ج4 ص113.