استاد حدائق روز چهارشنبه 26 آبان 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتاب الکريم: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[1]

صدق الله العلی العظيم

با توجه به موضوع برنامه­ هفتگی شب­های پنج­شنه در مسجد با محوريت رسول‌الله از منظر قرآن و توصيه­های الهی به ذات مقدس پيامبر آيه­ی که تلاوت گرديد امشب آيه 80  از سوره مبارکه نساء، چند نکته را من در اين آيه چون موضوع رسول‌الله است محضر عزيزان و رواياتی را زينت بخش مجلس جمع محترم قرار دهم، خداوند می­فرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[2] کسانی که از پيامبر اطاعت می­کنند يقيناً از خدا اطاعت کردند، «وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[3]، آن­های هم که اعراض کردند از پيغمبر، رو برگرداندند تبعيت نکردند، اطاعت اوامر رسول‌الله را ننمودند، قرآن می­فرمايد: «وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[4] شما مسئوليتی ديگر نسبت به آن­ها نداريد، آن­های که زير بار شما  نمی­روند شما  در برابر آن­ها ديگر تکليفی نداريد ارشاد کرديد، نصيحت کرديد، نپذيرفتند و اعراض کردند: «أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[5].

من چندتا نکته را در اين آيه شريفه محضر عزيزان تقديم کنم نکته اول اين که از اين آيه شريفه و آيات  متعدد استفاده می­شود که سخنان پيامبر همانند سخنان خداست البته اين آيه را عزيزان توجه داشته باشيد اشاره به تبعيت در سنت است، تبعيت در احکام که يقيناً بايد انسان تبعيت بکند، «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ»[6] پيامبر اگر کسی ازش اطاعت کرد، از خدا اطاعت کرده قطعاً در امر نماز، در امر روزه در واجبات، در محرمات که بلا شک بايد تبعيت کرد، آن­ها احکام دين است اين آيه را بخشی از بزرگان می­فرمايند اشاره به سنت دارد، يعنی پيامبر هر کاری در رفتار اجتماعی خودش، در معاشرت­هايش، در اخلاق فردی و جمعی­اش انجام داد شما  هم انجام بدهيد، اطاعت کرديد از اين­­ کارهای فردی و اجتماعی پيغمبر مثل اين که اطاعت از خدا کرديد، بحث اطاعت در سنت است، اطاعت در احکام، اطاعت در اوامر که قطعاً بايد اطاعت کرد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[7]، از سنت پيغمبر و کارهای رسول‌الله شما اگر تبعيت کرديد، پيروی کرديد، نشستن پيغمبر، برخواستن پيغمبر، سخن گفتن رسول‌الله، سنت پيامبر با آن چارچوبی که  پيغمبر تبيين نموده است، قطعاً کسی که  دنباله روی کند از پيغمبر: «فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[8] از خدا اطاعت کرده است.

نکته اول اين که از اين آيه استفاده می­شود که سخنان رسول‌الله همان سخنان خداست، لذا می­شنيد و گاهی اوقات شنده­ايد اين جملات را که  بعضی­ها می­گويند ما کاری  به پيغمبر و امام و روايت و مسائل گفتار اهل البيت نداريم، فقط خدا اين يک دروغ  فاحش و آشکار است، مگر می­شود  کسی بگويد من از خدا اطاعت می­کنم، اوامر خدا را و نماينده خدا را قبول نداشته باشد، بنده بگويم آقا امام حسين را قبول دارم مسلم ابن عقيل را قبول ندارم اين دروغ فاحش است اين همين شگردی بود که کوفی­ها پيش گرفتند و فريب خوردند، ادعای ارادت به امام حسين می­کردند از نماينده حضرت سر پيچی، کسی بيايد به يک آقای بگويد آقا ما شما را قبول داريم ولی اوامر تو را قبول ندارم اين ارادت است؟ ممن شما را قبول دارم ولی عزل و نصب­های تو را قبول ندارم، اين ارادت نيست ارادت واقعی اين است  که انسان مطيع باشد، همان طوری که اگر بنده مدعی هستم خدا را قبول دارم، منتخبين خدا را هم بايد قبول داشته باشم، نمايندگان الهی را هم بايد تبعيت کنم، اوامر الهی را هم بايد بشنوم، يک شعری هست، شاعر می­گويد:

سرم به فدايت به شرط رگ نبرد، بعضي­ها ارادت­شان اين جوری است، آقا ما خيلی مخلص هستيم، ولی هرچه گفتی ما گوش نمی­کنيم، دوستت می­داريم، ولی حرف­هايت را زمين می‌گذاريم اين نيست آن ارادت، لذا اين آيه پيام اولش اين است که قطعاً سخنان رسول‌الله همچون قرآن حجت و لازم الاجراست، هرچه پيغمبر می­فرمايد: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[9] آنچه پيغمبر می­فرمايد بگيريد عمل کنيد و هرچه رسول­الله نهی نموده ترک کنيد و رها کنيد و يکی از نقاط ضعف جوامع اسلامی امروز فاصله گرفتن از تبعيت اوامر پيغمبر است، ما در اين قال رسول­الله­ها درست عمل نمی­کنيم، گاهی اوقات می­بينيم ه صلاح­مان نيست به مصلحت­مان نيست، يک جايي روايت را بخواهيم عمل کنيم، مصالح ما شايد به خطر می­افتد می­گويم اين حديث مال 1400  است، اين آيه از آياتی است که اگر کسی سؤال کرد، آقا دليل عصمت انبياء را از قرآن ثابت کنيد، يکش همين آيه 80 سوره نساء است که صريحاً خدا می­فرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[10]،  اين يکی از آيات بارز و شاهد بر عصمت پيامبر است که مستقيماً خدا می فرمايد از پيغمبر اگر اطاعت کرديد، از خدا اطاعت کرديد، يعنی بی­چون و چرا تبعيت اوامر او تبعيت اوامر الهی است، و چنين شخصی که  حرف او حرف خداست يقيناً مقام عصمت دارد، اين­هم نکته ديگر.

و مطلب ديگر اوامر انبياء در طول اوامر الهی است البته آيات فراوانی در قرآن داريم: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[11] از آن طرف هم آيه داريم کسی که خدا را اطاعت کند و پيغمبر را: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[12] اطاعت کنيد از خدا و اطاعت کنيد از پيغمبر و اين آيه که اول خدا می­فرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[13] همه اين­­ها گويای اين نکته است که اوامر انبياء و اوامر پيغمبر در طول اوامر خداست، يعنی بعد از اوامر الهی اوامر پيامبر اکرم، اوامر انبياء الهی لازم الاجراست.

يک  نکته دقيق ديگر را هم من در اين آيه اشاره کنيم، از اين آيه استفاده می­شود، انسان مختار است نه مجبور، دين جبری نيست، شما امشب جبری مسجد نيامديد هيچ کدام از شما را به جبر دعوت به نماز نکردند شما يک مورد  کسی را نداريد در زندان به خاطر خمس ندادن زندان رفته باشيد، داريد بياوريد، يک مورد کسی را پيدا کنيد بگويند آقا اين به خاطر نماز نخواندن رفته زندان، اصلاً ما نداريم، بلی آن­جاهای که طرف را زندانی می­کنند حقوق مردم  را پايمال کرده است نسبت به حقوق الهی و وظايف فردی نسبت به پروردگار باز از آياتی که گويای اين است که دين اختياری است نه اجباری، همين آيه هشتاد سوره مبارکه نساء است، قرآن می­فرمايد اطاعت کرديد از پيغمبر اطاعت کرديد از خدا سر پيچی کرديد: «فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[14]، ما پيغمبر را نفرستاديم که بخواهد شمای را که داريد سرپيچی می­کنيد و اعراض می­کنيد نگهبانی کند از شما، سرپيچی کرديد، سرپيچی کرديد، پيغمبر مأمور به وظيفه است، نه نتيجه، سيدالشهداء مأمور به وظيفه بود نه نتيجه، عزيزان ما مأمور به وظيفه هستيم، کارمان را خوب انجام بدهيم، چه از او در مي­آيد به ما ربطی ندارد، حرفت را بزن، کارت را بکن، صداقت را پيشه کن يک وقت يک جوانی آمد به ما گفت حاج­آقا شما می­گوييد منتظر زندگی می­کنيد، پاک زندگی کنيد، من پاک زندگی کنم که جامعه با پاکی من، اصلاح نمی­شود، گفتم بلی با يک نفر پاک شدن، يک جامعه آلوده پاک نمی­شود، اما پاکی فردی شما بی­اثر نيست، با بوی يک گل بهار نمی­آيد اما بوی يک گل بوی خودش را می­آورد، و اين جامعه مرکبی از آحاد اجتماع است، لذا دين يک امر اختياری است: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»[15] در جای ديگر هم خدا می­­فرمايد، اجباری هم نيست بلی حجاب اجباری نيست بلاشک اما بی­حجابی که دارد به جامعه آسيب می­زند اسلام می فرمايد جلوش را بگير، جامعه حق همه است، رباخوری اگر کسی در خلوت خودش ربا بخورد، «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»[16] بخورد قيامت جواب بدهد، اما اگر اين آمد بساط رباخوری را در جامعه  پهن کرد، جامعه را فشل کرد بايد جلوش را گرفت، گناه، معصيت، نافرمانی خدا تا شيوع اجتماعی پيدا نکرده، در خلوت فرد است بين خودش و خدای خودش است اسلام  کارش ندارد، ظهور و بروز پيدا کرد می­گويند جلوش را بگيريد، مردم در اين جامعه می­خواهند زندگی کنند، جامعه را داري فاسد می­کنی، لذا ببينيد غيبت اگر به گوش شما شنيد بايد برخورد کنی، اگر کسی در خلوت خودش بنشيند هی زمزمه کند، اسم يک کسی را بياورد، بگويد آقا فلانی اين طور، فلانی آن طور، بنشيند تا صبح بدگويي از هر کسی می­خواهد بکند خودش هست و خودش می­داند و خدای خودش اما  اگر همين حرف­ها را در جمع مردم آبروی فرد را در حضور ديگران  دارد می­برد اسلام می­فرمايد جلوش را بگيريد حرمت افراد در جامعه، حرمت دين در جمع نبايد شکسته بشود، بلی يک کسی تارک الصلات اصلاً نماز هم نمی­خواند آن خودش و خدای خودش، اما اگر آمد اين تارک الصلاتی را رواج داد، شروع کرد نماز را تخريب کردن، تضعيف کردن، توهين به مسجد کردن، دارد رسماً تبليغ می­کند بايد جلو اين را گرفت، لذا دين در نگاه اوليه يک امر اختياری است کما اين­که خيلی­ها شايد دينداری را رعايت نمی­­کنند، اظهار هم نمی­کنند که ما مثلاً آدم بی­دينی هستيم اسلام هم کاری به ايشان ندارد، می­گويد شما به جامعه آسيب نزن، ما کاری به شما نداريم، اما اگر اين فساد رفتاری شيوع پيدا کرد آن از باب مصلحت اجتماعی بايد جلوش را گرفت، لذا اين حرف­­ را بعضی­ها به غلط اين جوری برداشت می­کنند که: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»[17] يعنی  ما هر کاری خواستيم بکنيم آزاد هستيم، حال آن­که خلاف عقل است، بارها بنده عرض کردم همين بيماری شايع کرونا اگر الآن  در همين مجلس شما يقين داشته باشيد کسی ناقل کروناست، بدانيد يقين داشته باشيد، مثل اين که الآن يقين داريد شب است، يقين داريد آقای فلانی ناقل کروناست آمد در مسجد، شما چه برخوردی با او می­کنيد؟ تعارف می­کنيد؟ نگاهش می­کنيد؟ زورتان رسيد آن را بيرون می­کنيد، نشد خودتان الفرار مما لايطاق، در می­­رويد، غير از اين است، آقا بيايد بگويد آقا آزادی است مسجد خانه خداست  من کرونايي هم می­خواهم بيايم مسجد، می­گويند شما بی­خورد کردی، شما می­آيي يک جمعيتی را آولده می­­کنی، فضاء را آلوده می­کني، برو درمان بشو بعداً بيا، چطور يک آدم گنه­کاری فاسد العقيده­ی به خودش اجازه می­دهد افکار آلوده­ی خطرناک­تر از کرونای خود را القاء می­کند، در جامعه پخش می­کند می­گويد  آقا آزادی است، اين آزادی است؟ اصلاً آزادی در نگاه دين اميرالمؤمنين می­فرمايد يعنی آزاد از شيطان بودن، تسليم خدا بودن، ما آزادی را برعکس داريم معنی می­کنيم، اسارت شيطان را اسمش را می­گذاريم آزادی، طرف در دام شيطان افتاده اسير است می­گويد من آزاد هستم، تو اسير هستی، تو آزاد نيستی، آزاد کسی است که تسليم خداست، آزاد از شيطان است، لذا انسان را خداوند مختار خلق نموده نه مجبور، اين آيه هم گويای همين هست: «وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[18] اين دليل بر اين­که انسان آزاد است، اگر کسی از پيغمبر روی برگرداند تبعيت نکرد، خدا به پيغمبر می­فرمايد شما ديگر تکليفی نداريد، شما مأمور نيستيد که حتی آن کسی هم که زير بار شما نمی­رود، بخواهيد دنبالش برويد، اين يک پيام است برای آدم­های خوبی که بچه­های بد نصيب­شان شده خدا نصيب نکند، نوح يک پسرش می­شود کنعان آيا ايراد به حضرت نوح وارد است؟ خير، «فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[19] نوح تو کار خودت را کردی، اين اولاد ناخلف دارد بی­راهه می­رود، آدم ابوالبشر يک پسرش می­شود قابل قاتل، «فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[20] آدم ديگر چه کار کند؟ حرف خودش را زد، کار خودش را کرد تبليغ خودش را کرد اين بچه زير بار نرفت، بعض اوقات افرادی می­آيند آقا ما خودمان پاک، پاکی زندگی کرديم، به راستی زندگی را ادامه داديم، حالا در خانواده­مان در بچه­هامان يکش يک جور ديگر شده، خدا به رسول­الله می­فرمايد اگر زير بارت نرفتند از تو اعراض کردند، شما ديگر تکليفی نداريد، اين آيه يک مايه­ی اميدی است برای آن­های که خوب کار کردند و بعضی­ها زير بارشان نرفتند و اين نکته را هم اضافه کنم، متدينين بنا نيست هرچه گفتيد حرف­تان را بپذيرند، ما خاک پايي پيغمبر نمی­شويم، پيغمبر ازش اعراض می­کردند، رسول­اللهی که اطاعت از او اطاعت از خدا بود، و آيه­ی که خواندم دليل بر عصمت او بود، نزديک­ترين کسانش هم  از او اعرض کرده بودند، مثل ابولهب، مثل زن عمويش که خدا تشبيهی به: «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»[21] کرد اين دليل بر اين نيست که طرف در بيان حقيقتش مشکل دارد، لذا آدم­های متديين مؤمن اگر يک جايي حرف زدید، زيربارتان نرفتند در خودتان شک نکنيد، در آن قلب تيره­ی مقابل شک کنيد، حرف  حق داريد می­زنيد برای خدا داريد می­گوييد اگر نپذيرفت خدا می­فرمايد: «فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[22] تازه به رسول­الله خدا می­فرمايد اگر از تو اعراض کردند نگران نباش، تو ديگر مسئوليتی نداری، حرفت را زدی، سخنت را گفتی، تبليغت را کردی، آن­ها زيربار نرفتند ديگر مسئوليت بيش از اين نداری، اين هم يک عامل تسکينی است برای همه­ما، که خدا رحمت کند امام را می­فرمودند ما مأمور به وظيفه هستيم نه نتيجه، کار را بايد خوب انجام داد، چه از او در مي­آيد به ما ربطی ندارد، آيا وظيفه­ی که ما انجام داديم ثمر بخش است اين با خداست.

تو نيکی می­کن در دجله انداز، که ايزد در بيابانت دهد باز

نکته ديگر در اين آيه شريفه و يک روايتی از محضر امام باقر تقديم کنم در ذيل همين آيه نکته پايانی هم اين که وظيفه انبياء که ما هم بايد از پيغمبر الگوپذيری کنيم، رسول­الله اسوه است پيامبر است الگوست برای بشريت، ما از نحوه­ی عملکرد پيغمبر بايد درس زندگی بياموزيم، پيامبر وظيفه­اش تبليغ بود نه تحميل، رسول­الله تحميل نمی­­کرد، تبليغ می­کرد، لذا ببينيد تربيت يافتگان مکتب رسول­الله امام حسين امام حسين شب عاشورا هم به عزيزان خودش، اول هم از حضرت ابالفضل شروع کردند، فرمودند برادرم دست برادرهايت را بگير برو، تحميل نکردند بمان، بعد به بقيه اصحاب بنی هاشم، فرمودند شما برويد به فرزندان عقيل فرمودند شما يک برادرتان مسلم شهيد شد اين داغ برای شما بس است برويد همه­تان مدينه اين­ها با من کار دارند، مرام­نامه اولياء  دين تليغ است نه تحميل، تحميل نتيجه­ی خوبی ندارد، گاهی اوقات ما می­خواهيم نماز­خوان تحميلی درست کنيم اين خيلی بد است، بايد نماز بخوانی، گاهی اوقات با تحميل می­خواهم حجاب البته عرض کردم حجاب تحميل نبايد باشد اجبار نبايد باشد، ولی از آن طرف هم بی­حجابی جامعه را به لجن نبايد بکشد، ولی حالا طرف در کانون خانواده خودش هست، خودش اختيار دارد، جامعه را آسب نزند خودش می­داند ما وظيفه­مان تبليغ است وظيف­ما اين است که بگوييم  فرزندان­­مان، اعضای خانواده، دوستان راه اين است طريق هدايت اين است، به وظايف­تان عمل کنيد، ولی تحميل بخواهين بکنيم دين را اصلاً منش انبياء تحميل نبود، اين­ها تذکر می­دادند ارشاد می­کردند می­پذيرفتند: «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ»[23] می­پذيرفتند، نمی­پذيرفتند هم ما کاری خودمان را کرديم، وظايف خود را انجام داديم، اين هم نکته­ ديگر که اساساً بنای دين و بنای اولياء دين، ائمه معصومين، انبياء معصومين بر تحميل نبود، هيچ­ کجا سراغ نداريد که اولياء الهی در يک مسأله­ی تحميل کرده باشند، بلی برخورد اگر کردند، برخورد نسبت به گناه علنی کردند، ولی پيغمبر هيچ­گاه کسی را به نماز خواندن مجبور نمی­­کرد و اين نکته را هم من اضافه کنم، پيامبر چرايي نماز را برای مردم بيان می­کرد، آثار بی­نمازی را بازگو می­کرد، اما شخصيت فردی را در بی­نمازی خرد نمی­کرد اين خيلی نکته است، شما نداريد در تاريخ که رسول­الله يکبار به کسی گفته باشد تو تارک الصلات هستی، آدم بدی هستی، پيامبر وقتی برخورد می­کرد اين گونه بود اگر با تارک الصلات هم رو به رو می­شد، با شرابخور يا با  فاسد هم رو به رو می­شد فاسدی که جامعه را فاسد نکرده، پيامبر فساد را  زير سؤال می­برد نه اين فاسد را يعنی زمينه­ی برگشت را برای فرد پيغمبر باقی می­گذاشت، حالا بنده از  بی­تدبيری خودم می­خواهم يکی را به خدا وصل کنم، نماز نمی­­خواند چنان خرابش می­کنم که بقيه­ کارهای خوبش را هم می­گذارد زمين، شخصيت را خرد می­کنم نکه کار فاسد را پيغمبر کار بد را خرد می­­کرد غيبت می­کند نگو تو آدم بدی هستی، بگو آقا غيبت کار خوبی نيست، لذا برگرده، نماز نمی­خواند بگو آقا بی­نمازی کار پسنديده­ی نيست نگو تو تارک الصلات هستی، حجاب رعايت نمی­­کند، بگو خواهرم رعايت نکردن حجاب کار شايسته­ی نيست نگو تو بدی، روزنه­های اميد را به روی مردم نبايد بست اين درسی است که ما از زندگی انبياء می­آموزيم.

اما يک روايت من اين­جا تقديم کنم هم در بحار علامه مجلسی جلد 65 هم در کتاب شريف امالی شيخ مفيد در ذيل همين آيه 80 سوره مبارکه نساء، اين روايت از امام پنجم نقل شده آقای زرارة ابن اعين آمد خدمت امام باقر عليه­السلام، امام به زاره ابن اعين فرمودند آقای زراره اسلام بر پنج اساس استوار شده: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ[24]» اصلاً بنای اسلام روی پنج اساس است، رو پنج پايه است: «عَلَى الصَّلَاةِ»[25]، دوم حضرت فرمودند: زکات، سوم حج، چهارم روزه و پنجم ولايت ما اهل البيت، اين­­ها ارکان پنج­­گانه اسلام است، لذا اگر کسی بگويد من مسلمان­ هستم نماز نمی­خواند اين بنای اسلامش متزلزل است، کسی بگويد من مسلمان هستم روزه نمی­­گيرد، مسلمان هستم زکات نمی­دهد، مسلمان هستم حج نمی­رود، يا مسلمان هستم و ولايت را قبول ندارم، بعد حضرت فرمودند در آن­ چهارتای اول، خدا رخصت قائل شده ولی در آن پنجمی رخصت نيست، در نماز عزيزان خدا قائل به رخصت است، اگر سلامتی داريد، وضوء بگيريد بيمار هستيد تيمم کنيد، آب برای شما ضرر دارد در  غسل و وضوی­تان با تيمم عبادت­تان را انجام بدهيد، آب ضرر ندارد غسل  و وضوء بگيريد اين رخصت، نماز را می­توانی ايستاده بخواني ايستاده بخوان، نمی­­توانی نشسته بخوان، نمی­توانی خوابيده بخوان، گاهی اوقات طرف فقط به اندازه يک الله اکبر گفتن ازش می­آيد می­گويند همين را بگويد کافی است برای آن مضطر آنی که نمی­تواند بگويد، اين­ها استثنائات نماز است، گاهی اوقات در حال حرکت می­شود نماز خواند گاهی اوقات شرائط جوری است که پشت به قبله در حال دويدن بايد نماز خواند رو به قبله تکبير گفت پشت به قبله، حالا احکام استثنائات در امر نماز فقهاء ذکر کردند فراوان.

در مسأله زکات اين طور نيست که همه زکات بدهند زکات آن کسی که اموالش به نصاب زکات می­رسد بايد زکات بدهد، اموالش به نصاب نرسيد زکات  نمی­خواهد بدهد، آن کشاور آن طلا فروش آن دام­داری که دارائش به حد نصاب نرسيد زکات بر او واجب نيست پس رخصت قائل شدند.

در مسأله حج واجب الحج شديد بايد برويد حج، نشديد نمی­خواهيد برويد من از شخصی آيت­الله العظمی مرعشی خودم شنيدم خودم از دو لب آيت­­الله العظمی مرعشی شنيدم فرمودند من واجب الحج نشدم و حج هم نرفتم يک مرجع بزرگ اين­هم علت داشت، می­گفتند من هر پولی که گيرم می­آمد کتاب می­­خريدم برای کتابخانه، اين کتاب­های ارزشمند اسلامی که گاهی اوقات خارجی­­ها داشتند می­خريدند می­بردند ايشان می­گفتند من با پول نماز استجاری، روزه­ استجاری اين را خود ايشان فرمود اين مرجع بزرگ، و پولی ديگر برايم نمی­ماند که به استطاعت برسم لذا يکی از مراجع عظام تقليد که حج نرفت، آيت­الله العظمی مرعشی بود واجب الحج نشدند، حج هم واجب نيست.

مسأله­ی روزه بعضی­ها می­بينيد روزه توانائيش را ندارد، در يک دوره­ای سلامتی داشت توانايي داشت روزه می­رفت، الآن بيماری، ضعف است توانائي نيست همان طوری که برای فرد سالم روزه رفتن، اطاعت است برای فرد مريض هم روزه نرفتن اطاعت است، اين هم استثناء در روزه.

اما ولايت را امام باقر فرمود خدا عذر نمی­پذيرد سالم باشی يا مريض پير باشی يا جوان، غنی باشی، يا فقيرحج اگر غنی بودی بايد بروی، سالم بودی بايد بروی، اما مسأله ولايت بيمار سالم ثروتمند، فقير شهری، روستائی مرد زن پير جوان عالم با سواد بی­سواد هرکه در هر رتبه­ی در هر جايگاهی ولايت اهل البيت را بايد قبول داشته باشد، اين طور نيست که کسی بگويد آقا من در اين شرايط بودم ديگر ولايت تکليفش از من ساقط شد اين تا اين­جايي حديث را داشته باشيد.

بعد امام به آقای زراره فرمودند: : «ثُمَّ قَالَ ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَى الرَّحْمَنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ»[26] آقا امام باقر به زراره فرمودند آقای زراره: «ذِرْوَةُ الْأَمْرِ»[27] شرف هر کاری آبروی هر کاری: «وَ سَنَامُهُ»[28]، رفعت هر کاری، کارهايتان اگر می­­خواهد ارزش پيدا کند، قيمت پيدا کند، مقام پيدا کند، کارهايتان اگر می­خواهيد آبرو بهم بزند:  «وَ مِفْتَاحُهُ»[29] اگر می­خواهيد کليد گشايش بر هر امری، به دست شما برسد: «وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ»[30]، باب ورودی به هر توفيقی: و «وَ رِضَى الرَّحْمَنِ»[31]، رضايت الهی همه اين­ها در گرو اطاعت امام است، اطاعت امام معصوم، اين­که مرحوم علامه اصفهانی در وادی السلام نجف می­­گويد تشرف خدمت آقا امام عصر داشتم اين عبارت نورانی را می­گويد رو سينه حضرت ديدم از دور می­­درخشد: طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانکارنا اگر کسی بخواهد به معارف دينی دسترسی پيدا کند از غير مسير ما مثلی اين­که دارد ما را انکار می­­کند، يعنی راهی رسيدن به خدا طريقش از طريق معصومين و اولياء معصومين است، بعد امام فرمودند: «الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِه‏»[32]، بعد امام استنادی به همين آيه فرمودند، فرمودند: ان الله عز و جل يقول به همين آيه 80 سوره نسائی که بحث امشب ما بود، آقا فرمودند خداوند سبحان می­فرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»[33] کسی از پيغمبر اطاعت می­کند از خدا اطاعت کرده و آن­های که رويگردان از دين می­شوند اي پيغمبر تو ديگر تکليفی برای آن­ها نداری، رفتند که رفتند، شما حرف­تان را زديد تبليغ را کرديد ارشاد را کرديد آن­ها نپذيرفتند، امام بعد اين جمله را فرمودند حالا قدر خودتان را بدانيد، پايان اين حديث حضرت فرمود: «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ»[34] اگر کسی پيدا بشود، تمام شب­های زندگی­اش را به شب زنده­داری بگذراند، حالا متدينين که الحمدلله اهل سحر خيزی هستند يک ساعت، دو ساعت به آذان کسی مثلاً بلند شود، نيم­ساعت آذان، امام می­فرمايد اگر کسی تمام  شب­های زندگی­اش بيدار باشد: «قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ»[35] و در طول زندگانی حضرت می­فرمايد پيوسته روزه­ باشد، يعنی هرچه از خدا عمر گرفته روزه بوده، که کاری که شنيدنی نيست، يکجايي گفتم ما همين روزه­های ماه رمضان را هم به سلامت بگذرانيم خيلی بايد خدا را شکر کنيم که غيبت و تهمت و خلاف و اين­ها در روزه­های نيايد، بعد حضرت فرمود: : «وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ»[36] و هرچه خدا می­دهد صدقه بدهد،  يعنی هرچه گيرش می­آيد انفاق کند در راه خدا خرج کند، که اين هم باز مطلبی است که امکان وقوعش نيست يک کسی بگويد من هرچه گيرم آمد در راه خدا دادم و در راه خدا نفاق کردم، ما همين امروز جايي بوديم ذکر خير يکی از ثروتمندان بين­المللی که اصالتاً هم فارسی است البته خارج هست گفتند اين خيلی هم مشتاق است شما را ببينيد، بعد آن آقای که اب بستگانش بود گفت اين وضعی نداشت، با خدای خودش يک عهدی بست، گفت خدايا هرچه به من دادی، يک سومش را در راه شما خرج می­­کنم گفت اين آقا تا حالا پنجاتا مدرسه ساخته، پنجا­تا مدرسه صفر تا صد و شرطش هم اين است می­­گويد من در زمين­های موقوفه­­ای مدرسه نمی­سازم زمين را می­خرم به نام دولت می­کنم صفر تا صدش را هم انجام می­دهم، خب قطعاً خدا زيربار منت کار خوب بندگانش قرار نمی­گيرد، گفت خدا هم به او داده و لطف کرده يعنی خوب به تعهد عمل کرد خدا هم : «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[37] حالا اين «وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ»[38] هم يک کاری نشدنی است که هرچه انسان گيرش می­آيد در راه خدا انفاق کند: «وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ»[39]، در طول دهر هرچه زنده است هرسال برود حج، که اين را هم شما سراغ نداريد يک  کسی بگويد من هفتاد سال زندگی کردم از همان دوران طفوليت هم می­رفتم حج، نشنيديم نديديم: «وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ»[40]، اما با تمام اين تفاصيل امام باقر فرمود: «وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ»[41]، اين همه کارها را انجام بدهد ولی ولايت ولی خدا را نشناسد امام زمانش را نشناسد، می­دانيد چه اتفاقی می­افتد امام فرمود: «فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ»[42]، تمام اعمالش رد می­شود  اين اعمال را خدا قبول نمی­کند، در يک روايتی پيغمبر فرمود حتی اگر بين رکن و مقام در مسجدالحرام مظلومانه کشته بشود ولايت ولی خدا را نپذيرد و نفهمد و تبعيت نکند الآن همين وضعيتی که شما امروز در داعش می­بينيد بعضی از تندروهای گروه­های اسلامی بالاخره گاهی اوقات می­بينيد نماز خوب می­خواند ذکر خوب می­گويد، روزه خوب می­رود اما ولی خدا را نشناخته امام در ذيل همين آيه 80 سوره نساء اين حديث را فرمودند و حساسيت تبعيت از ولی خدا در مقبوليت اعمال که از اين آيه اطاعت بی­چون و چرای از پيغمبر و اطاعت محض، آقا نشسته بودند آقا امام صادق، يکی از اصحاب حضرت خدمت حضرت نشسته بود حالا زراره  بود يا يکی ديگر از ياران حضرت، امام صحبت کردند فرمودند شما  چقدر حرف ما را قبول داريد، يک سيبی مقابل حضرت بود، عرض کردم يابن رسول­الله اگر اين سيب را شما از وسط نيمه کنيد، به من بگوييد نيمی از اين حلال است نيم ديگرش حرام است بی­چون و چرا قبول می­کنم، اين طور تسليمم ديگر چون و چرا نمی­کنم که چرا، امر شما را مطالع می­دانم و امر شما را لازم الاجراء می­دانم.

يکی از ياران اميرالمؤمنين ابوالاسود دوئلی بود ابوالاسود را بعضی­ها می­گويند مبتکر ادبيات عرب و نحو بوده آدم ملا با سواد شيعه­ای ولائی اين در يک مقطعی اميرالمؤمنين را قاضی کردند، شد قاضی از طرف حضرت منصب قضاوت بهش دادند خب کسی که اميرالمؤمنين او را می­کند قاضی آدمی است که از نظر علميت صلاحيت قضاوت دارد، يک وقتی بعد  از مدتی آقا عزلش کردند گفتند به ابوالاسود بگوييد از قضاوت عزل شدی ديگر قضاوت  نکن، اين ابوالاسود شخصيت بزرگی بود، کسی بود که بعد از شهات اميرالمؤمنين هزار سکه طلای معاويه زانوی او را خم نکرد خب اين برخوردی که اميرالمؤمنين با او کردند، و اطاعت از ولی خدا، اين را هم من عرض کنم که بالاخره بعد از  اميرالمؤمنين چگونه بر ولايت ثابت ماند آقا وقتی که شهيد شدند معاويه ابن ابی­سفيان ملعون بعضی­ها را با پول می­خواست بخرد، چهره­های درخشان عالم اسلام يکش ابوالاسود بود می­گويند  هزار سکه­ طلا و چندتا خيگ عسل که خيلی قيمت داشت ارزش داشت از شام معاويه فرستاد گفت ببريد کوفه پيش ابوالاسود طلاها را به او بدهيد عسل­ها را هم بدهيد نمک گيرش کنيم به اصطلاح امروزی­ها حداقل اين دهانش را ببنده ديگر از فضائل اميرالمؤمنين حرف نزد بر عليه معاويه سخن نگويد آن پيکی که از طرف معاويه آمده بود يک نامه هم معاويه نوشته بود آمد درخانه ابوالاسود در زد، دختر ابوالاسود يک دختر هشت نه ساله­ای داشت آمد دم در گفت پدرت کجاست؟ گفت پدرم در مسجد کوفه است، گفت من يک نامه­ای از معاويه دارم، اين عسل­ها را خيگ­های عسل را گذاشت گوشه­­ حياط گفت اين­ها سخت است برايم جا به جا کردنش سکه­ها را با خودش برد هزار سکه طلاست، گفت نامه معاويه را می­برم پدرت را در مسجد می­بينم اين عسل­ها را تحويل بگيريد آمد در مسجد ابوالاسود را ديد، نامه را داد به ابوالاسود، ابوالاسود نامه­ معاويه را باز کرد، ديد معاوية ابن ابی­سفيان نامه نوشته که ما چند خيگ عسل، هزار سکه طلا را به رسم هديه برای شما فرستاديم، رو کرد به اين پيک گفت عسل­ها کجاست؟ گفت عسل­ها را گذاشتم در منزل، گفت در منزل گذاشتی، منزل ما، گفت بلی سريع حرکت کرد ديگر نايستاد با شتاب رسيد در خانه وارد شد ديد اين دختر هشت، نه ساله­اش دور اين خيک­های عسل است اين سر آن ورودی عسل را خيک عسل را بسته بودند يک خرده عسل نشت کرده بود اين دختر دست زده بود روی اين نشتی عسل سر خيگ آمد گذاشت تو دهنش، پدر رسيد گفت دختر آب دهنت را بيرون بينداز اين عسل به بهايي فروختن اميرالمؤمنين هست، ما اين جوری پای اميرالمؤمنين هستيم، قيامت انتظار نبايد داشته باشيم با ابوالاسود دوئيلی خدا همسايه­مان کند، بعد شعر خواند:

ابالعسل المصفی يابن هندی، نبئ عليه احساباً و دين[43]

آدم اديبی بود، گفت با عسل و سکه­های طلا می­خواهی دين من را بخری، علی ابن ابی­طالب را به تو بفروشم به خدا قسم  چنين کاری نمی­کنم تا مولايم اميرالمؤمنين است، گفت جمع بکن ببر اين­ها را برای معاويه اين آدم با اين ايمان يک بر خورد تندی اميرالمؤمنين باش کردند دوران قضاوتش و باز پای حضرت ايستاد تابع ولايت بود اين جريان بعد از شهادت اميرالمؤمنين بود آقا وقتی از قضاوت گذاشتنش کنار ابوالاسود آمد خدمت حضرت نه به عنوان اعتراض، ببينيد يک وقتی يک بزرگی می­گويد آقا اين کار را نکن، آقا چرا؟ شروع می­کنيم محاجه کردن، آمد خدمت اميرالمؤمنين، گفت آقا «انا لا احيف و لا اجر»[44]؛ من نه حيف و ميل کردم نه ظلم، چرا ما را از قضاوت کنار گذاشتی؟ خدا به داد قضات برسد، قاضی بايد اين جوری باشد، که اميرالمؤمنين می­فرمايد: آمد به حضرت گفت آقا چرا ما را عزل کردی؟ چرا نه ايراد داشت، گفت می­خواهم مشکل خودم را بفهمم می­دانم که شما از روی رضای الهی من را گذاشتيد کنار نصبم برای خدا بود عزلم هم برای خدا بود، اما درد خودم را می­خواهم بفهمم، من مشکلم کجا بود؟ ما که نه حيف و ميل کرديم نه ظلم کرديم نه پول رشوه­ای گرفتيم نه حکم خلافی داديم، آقا فرمودند ابوالاسود شنيده­ام در محکمه قضا صدايت بالاتر از صدای متداعين است، قاضی بعضاً نعره می­کشد، حضرت فرمود چرا صدايت را بلندتر از صدای طرفين دعوی کردی؟ تو حق نداشتی صدايت را بالاتر ببری، تو به درد قضاوت نمی­­خوری، ولی اين ابوالاسود در ولايت ماند آقا گذاشتنش کنار، دست از ولايت نکشيد، اميرالمؤمنين را برای منصب  و مقام نمی­خواست که از حضرت دست بکشد، مثل زبير و طلحه نبود که اين­ها بيايند شمشير روی حضرت بکشند ايستاد تا بعد از شهادت حضرت هم دست رد به صله­ای معاويه زد، خب بسنده کنيم، ان­شاء الله خداوند همه ما ثابت قدم در تبعيت از ولايت اولياء الهی که اطاعت از خداست قرار بدهد.

خب ايام در اين هفته جاری يک از مناسبت­ها ارتحال کريمه اهل البيت حضرت فاطمه معصومه سلام­الله عليها بود، بانوی که ملجأ و مرجع همه انسان­های گرفتار و مستمند و درمانده، مرحوم آيت الله سيدمحمود مرعشی پدر آيت الله العظمی سيدشهاب الدين مرعشی در يک تشرفی خدمت اميرالمؤمنين از حضرت سؤال کرد که آقا قبر حضرت فاطمه زهرا کجاست؟ آقا فرمودند: سيد محمود فاطمه زهرا به من وصيت کرد قبر مخفی بماند، اين قبر بايد مخفی بماند تا مهدی بياد گفت آقا با اين دل­مان چه کنيم؟ ما دلمان می­خواهد برويم سر قبر حضرت زهرا عقده­­ای دل وا کنيم، سادات دوست دارند سر قبر مادر بروند، گرچه علامه امينی نقل می­کنند که ايشان فرمودند اصلاً شيعه­ای فکر نمی­کنم باشد محرم به حضرت  زهرا نباشد، چون اين­ها در اعقاب­شان و گذشته­شان اگر يک مادر بزرگ، چه مادر بزرگ پدری، چه مادر بزرگ مادری علويه بوده باشد با حضرت زهرا محرم اند شما صدها انسان در اعقاب­تان بوده­اند از نياکان ما، که خب حالا حضرت زهرا مادر شيعه است مادر ائمه است، گفت وقتی که به آقا گفتم آقا با اين دلم چه کنم؟ آقا فرمودند هرگاه دلت هوای کوهی فاطمه را کرد به قم برو و به زيارت فاطمه معصومه مشرف شو، آنچه خدا از بزرگی و عظمت به او عنايت، به فاطمه زهرا عنايت کرده به فاطمه معصومه هم منتقل شده.

من يک جريانی را از کرامات و عنايت حضرت فاطمه معصومه بگويم و عرضم را تمام و يک توسل پيدا کنيم، بعد از فوت آيت­الله العظمی حاج شيخ عبدالکريم حائری يزدی اداره حوزه علميه به سه مرجع واگذار شد که اين­ها مشترکاً اداره می­کردند آيت­الله العظمی سيدصدرالدين صدر پدر امام موسی صدر آيت الله العظمی سيدمحمدتقی خوانساری و آيت الله العظمی محقق داماد، اين­ها حوزه را مشترکاً اداره می­کردند بخشی بيشتر مسائل مالی حوزه رو دوش آيت­الله العظمی سيدصدر الدين صدر بود، آقای حاج شيخ عبدالکريم فوت کرده بود، اين­ها زمامدار شده بودند در اداره حوزه، زمان هم سخت بود می­گويند يک دو ماهی بود وجوهات نرسيد و پول نيامد مرحوم آيت­الله العظمی سيدصدر الدين صدر پول قرض می­گرفت حوزه را اداره می­کرد يک دو ماهی گذشت ماه سوم آن منشی آقا گفت آقا وقتی شهريه است ما می­خواهيم شهريه بدهيم پول هم نيست ايشان هم خب دو ماه قرض کرده بود ديگر حالا شايد ملاحظه می­کردند که رجوع کنند به افرادی که متمکن بودند آقا پول قرض بدهيد خيلی ايشان ناراحت شد می­گويند بلند شد وضوء گرفت لباس پوشيد آمد حرم حضرت معصومه با دل شکسته يان اين مرجع رو کرد به ضريح مطهر و مقابل ضريح ايستاد گفت بی­بی يا ما بد خادمی هستيم، از ما راضی نيستيد بگوييد ما کار را رها کنيم برويم، يکی ديگه بيايد کار را تحويل بگيرد حمايتش کنيد، يا شما کارگشا نيستيد بگوييد ما برويم جای ديگری در خانه­ کسی ديگری در بزنيم دق الباب کنيم، می­گويند چند قطره اشک هم ايشان ريخت و آمد وارد منزل شد، وارد خانه که شد اين مرجع بزرگ، خادم گفت آقا يک پيره مرد روستايي است از اطراف گلپايگان آمده کار به شما دارد، خيلی هم اصرار می­کند آقا را می­خواهم ببينم، آقا فرمود که من حالا حال ندارم بگوييد فردا بيايد گفت اين اصرار می­کند می­گويد من مسافرم آقا را فقط می­خواهم ببينم و بروم و خيلی اصرار می­کند اجازه­اش دادند آمد داخل، آمد نشست خدمت آقا گفت آقا من وصيت می­خواستم ثلث اموالم را بعد از خودم برايم خيرات کنند به اين فکر رسيدم که تا خودم هستم اين کار را بکنم، ديد يک چمدان همراهش بود گفت آقا اين چمدان پول از پول است اين را دلم می­خواهد بابت ثلثم خودم تا زنده هستم بدهم و اين را هم عرض کنم رسول­الله فرمود اگر کسی تا زنده است با دست خودش يکدانه خرما بدهد با دست خودش، از تمام اموال و زندگی او که بعد از او برای او خيرات کنند ثوابش بيشتر است يکدانه خرما با دست خودتان بدهيد، کی نمازی که خودتان می­خوانيد قابل برابری با نمازی که برايتان بخوانند، کی خمسی که خودت می­دهی برابری می­کند با خمسی که ديگران بدهند اگر بدهند، اگر بکنند، اين پيره چمدان را گذاشت محضرت اين مرجع گفت آقا فقط آمدم اين پول را بدهم و بروم می­گويند آيت­الله العظمی صدر پول را تحويل گرفت و به منشی خودش فرمود نگاه کنيد پول چقدر است؟ ديدند بدهی دو ماه گذشته تحصيل شد و شهريه ماه جاری هم رسيد، می­گويند ايشان  دوباره وضوء گرفت لباس پوشيد رفت در حرم حضرت معصومه گفت بی­بی، ببخشيد بی­ادبی ما را ما نمی­آييم ما صدا نمی­زنيم، ما نمی­خواهيم شما خاندان کرم هستيد.

در حالات مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمی نقل می­­کنند که يک وقتی يکی خواب ايشان را ديد سؤال کرد گفت حضرت فاطمه معصومه شفاعت گنه­کاران قم را خواهد کرد در قيامت، ميرزا ابوالقاسم قمی فرمود، گناهکاران قم را من شفاعت می­کنم حضرت فاطمه معصومه گنه­کاران امت جدش را شفاعت می­کند.

اين بانو برای ديدن برادر از مدينه حرکت کرد نقل می­کنند نزديکی­های قم خبر شهادت امام رضا رسيد اين بانو به خاطر اين خبر بيمار شد، مدتی هم در خانه­ بزرگان اشعری، تحت مراقبت و مداوی قرار گرفت، اما در فراق برادر جان به جان آفرين تسليم کرد و انصافاً مردم قم تجليل کردند، يک روايت از آقا امام صادق است، امام صادق می­فرمايد برای خدا حرمی است و آن مکه است برای پيغمبر حرمی است و آن مدينه است برای اميرالمؤمنين حرمی است و آن کوفه  است، برای ما اهل البيت حرمی است و آن قم است، می­گويند اين حديث را امام صادق وقتی فرمود که هنوز موسی ابن جعفر سلام الله عليهما متولد نشده بود: «وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ»[45] که بعد حضرت فرمود در آينده از پاره­ تن من شخصيت در اين شهر دفن خواهد شد که به برکت او جمعيت زيادی راهی بهشت خواهد شد.

من يک عرض سلام مختصر اين خواهر برای ديدار برادر آمد خبر شهادت برادر او را بيمار کرد و روحش به هستی و لقاء الهی واصل شد از يک خواهر ديگر هم عرض کنم حضرت زينب بنت اميرالمؤمنين که او با برادر بود، در کربلا بود شاهد بر همه مصائب و جريانات بود و خود ديده بود آنچه را که اين جنايت پيشه­گان رقم زدند،

خودم ديدم فضای آسمان­ها، پر از انّا اليه راجعون بود

خودم ديدم حسينم تشنه جان داد،چه جانی بر لب آب روان داد

خودم ديدم که صحری لاله­گون بود، زمين از خون ياران غرق خون بود

خودم ديدم علی اکبرم را، خودم در بر گرفتم اصغرم را

گل گم کرده­ام می­جويم او را، به هر گل می­رسم می­بويم او را

حسين جانم، حسين جانم، حسين جانم

حسين جانم، حسين جانم

رو به جانب مدينه کرد صدا زد: «صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ»[46]، يا رسول­الله درود فرشتگان بر تو باد، «هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَا»[47].

اين کشته فتاده به هامون حسين توست، اين صد دست و پا زده در خون حسين توست

الا لعنة­الله علی قوم الظالمين

و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم

اللهم عجّل لوليک الفرج، وسهّل له المخرج و اوسع له المنهج

پروردگارا به عظمت زينب کبری، فاطمه معصومه سلام­الله عليهما، فرج امام زمان ما را نزديک بگردان، عاقبت امرمان را ختم بخير بفرما، ارواح گذشتگان ما، والدين ما، ذوی الحقوق جمع محترم حاضر در اين مجلس، از اين مجلس و محفل بهره­مند بفرما، خدمت­گذاران به اسلام و مسلمين، علماء عاملين، مقام معظم رهبری، خدمت­گذاران به نظام ما، ملت­ما، جمع محترم ما از جميع فتن محفوظ بفرما، اين بيماری عام البلوی کرونا را از سر عموم بشريت، مسلمانان بالاخص شيعيان، مردم اين آب و خاک، ملتمسين دعا، منظورين نظر، مبتلايان به اين بيماری صحت و عافيت مرحمت بفرما، باران رحمتت را بر اراضی نيازمند ما ساری و جاری بگردان، مشکلات اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، معنوی جامعه ما و جوامع بشری را مرتفع بخير بفرما، بمنّه و کرمه بالنبی و آله رحم الله من قرء الفاتحة مع الصلوات.

 

[1] نساء 80.

[2] نساء 80.

[3] نساء 80.

[4] نساء 80.

[5] نساء 80.

[6] نساء 80.

[7] نساء 80.

[8] نساء 80.

[9] حشر 7.

[10] نساء 80.

[11] نساء 69.

[12] نساء 59.

[13] نساء 80.

[14] نساء 80.

[15] بقره 256.

[16] بقره 256.

[17] بقره 256.

[18] نساء 80.

[19] نساء 80.

[20] نساء 80.

[21] مسد 4.

[22] نساء 80.

[23] مائده 99.

[24] بحارالانوار ج65 ص329.

[25] بحارالانوار ج65 ص329.

[26] بحارالانوار ج65 ص333.

[27] بحارالانوار ج65 ص333.

[28] بحارالانوار ج65 ص333.

[29] بحارالانوار ج65 ص333.

[30] بحارالانوار ج65 ص333.

[31] بحارالانوار ج65 ص333.

[32] بحارالانوار ج65 ص333.

[33] نساء 80.

[34] بحارالانوار ج65 ص333.

[35] بحارالانوار ج65 ص333.

[36] بحارالانوار ج65 ص333.

[37] عنکبوت 69.

[38] بحارالانوار ج65 ص333.

[39] بحارالانوار ج65 ص333.

[40] بحارالانوار ج65 ص333.

[41] بحارالانوار ج65 ص333.

[42] بحارالانوار ج65 ص333.

[43] منبع يافت نشد.

[44] منبع يافت نشد.

[45] مستدرک­الوسائل و مستنبط­المسائل ج10 ص206.

[46] مناقب آل ابی طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب) ج4 ص113.

[47] مناقب آل ابی طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب) ج4 ص113.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه