استاد حدائق روز چهارشنبه 19 آبان 1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون»[1]

صدق الله العلی العظیم

خوب برنامه‌ی شب‌های پنجشنبه، به برکت نام رسول الله آیاتی را از کلام وحی نسبت به شخصیت پیغمبر مورد بحث و سخن مجلس قرار گرفت. امروزی هم که گذشت مصادف با سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی که یکی از سادات عظیم‌ الشأن حسنی و از نوادگان امام مجتبی، و قبر حضرت عبدالعظیم هم در شهر ری، الحمدلله برای نوع عزیزان هم توفیق زیارت حاصل شده است، شخصیتی که محضر سه امام را درک کرده است، آقا امام رضا، حضرت جوادالائمه و امام هادی سلام الله علیهم. روایات فراوانی هم عبدالعظیم حسنی از این سه امام نقل کرد، که حتی این احادیث عبدالعظیم در یک کتاب مستقل چاپ شده است، احادیث عبدالعظیم از این سه امام بزرگوار. در آن ایام پایانی عمرش خدمت امام هادی رسید گفت آقا می‌خواهم عقایدم را به شما عرضه کنم، این هم یک درسی است برای همه‌مان. درس است برای همه. عبدالعظیم که از نظر سنی تقریبا جایگاه پدری بر امام هادی داشت، مثل پدر و فرزند از نظر سنی بودند، آمد به امام هادی گفت می‌خواهم عقایدم را عرضه کنم محضر شما که با این عقاید به محضر خدا بروم، اگر مشکلی در عقاید من هست بیان کنید. شروع کرد از توحید گفتن، اعتقادم به خدا این است، اعتقادم به پیغمبر این است، اعتقادم به ائمه این است، اعتقادم به قرآن این است، اعتقادم به امام زمان، منجی عدالت‌گستر این است. نظرم به نماز نسبت به فروع دین، یکی یکی این‌ها را به امام هادی عرض کرد و امام تایید کرد و تایید نمود. مدتی بعد هم در شهر ری در کهولت سن از دنیا رفت که قبر او مزار شد و زیارت‌گاه شیعیان، و این‌قدر این شخصیت فضیلت پیدا کرد که از ائمه، امام هادی و امام جواد نقل شده که اگر کسی به زیارت عبدالعظیم برود مثل این‌ است که به زیارت حسین‌بن علی مشرف شده است.

یک خاطره‌‌ای یادم افتاد، یکی از آقایان بازاری‌های کهنسال شیراز یک وقتی برای من نقل کرد، این یکی از روش‌های خوب تربیتی است. حالا امشب این آیه‌ای که به مناسبت موضوع پیامبر انتخاب شده، آیه 28 سوره سبأ، اشاره خواهم کرد، گفت من نمی‌دانم حالا پدرم یا مادرم، به آقای مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق گفته بودند که مثلا من حمد و سوره نمازم اشکال دارد، گفت خیلی آقای حاج شیخ را دوست می‌داشتند، گفت یک وقتی رفتند خدمت ایشان، ایشان فرموده بودند بابای من بیا، گفتند من می‌خواهم یک حمد و سوره برایت بخوانم ببین من درست می‌خوانم یا نمی‌خوانم؟ آقایان این‌جوری تربیت کنید، ما می‌خواهیم یکی را بلند کنیم از زمین می‌زنیم زمین، شخصیت بدهید، و بعد شخصیت را تحویل بگیرید. گفت بجای این‌که آقای حاج شیخ بگوید بیا حمد و سوره‌ات را بخوان ببینم چه می‌کنی؟ فرمودند بیا من حمد و سوره‌ام را می‌خوانم تو بشنو، اگر اشتباهی در حمد و سوره‌ی من است تو تصحیحش کن. گفتم آقا من چه کسی هستم که حمد و سوره یک مجتهدی را بخواهم اصلاح کنم، گفت بابای من دین شوخی بردار نیست، من سن و سالم بالا رفته شاید یک وقتی دقت نداشته باشم، تو جوانی دقت داری، گفت ایشان شروع کردند حمد و سوره‌شان را خواندن، در حمد و سوره ایشان اشتباهات خودم را فهمیدم. پدر فرزندت را این‌جوری بیاور سر خط، با شخصیت دادن، پیغمبر این‌گونه بود، رسول الله بشیر بود، یعنی اول بشارت می‌داد، تشویق می‌کرد. تذکر، هشدار و توبیخ بعد از بشارت دادن. گفت وقتی که آقا حمد و سوره را خواندند، من جرئت پیدا کردم که بگویم آقا اجازه بدهید من هم بخوانم. گفتم آقا حالا که شما خواندید اجازه می‌دهید من هم یک حمد و سوره بخوانم؟ گفتند بله. گفت شروع کردم خواندن، ایشان فرمودند این قسمت از حمدت، این قسمت و این قسمت را اصلاح کن. آن آقا خدا رحمتش کند گفت آقای حدائق هیچ‌گاه شیرینی این آشنا شدن من با اشتباه در نمازم از یادم نمی‌رود. خوب این اخلاق اخلاقِ نبوی است.

 امشب من چند تا نکته را از این آیه 28 سوره سبأ را که محضر عزیزان قرائت شد عرض کنم که خداوند نسبت به پیامبر ویژگی‌هایی را در این آیه بیان می‌فرماید ««وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ»[2] ‌رسول الله ما تو را نفرستادیم مگر برای همه‌ی بشریت، این از آیاتی است که اگر از ما سوال کردند که ‌از کجا می‌گویید پیغمبر برای همه‌ی انسان‌ها آمده و شخصیتی است برای همه‌ی بشریت، این آیه شریفه که امشب خوانده شد، یکی از آیاتی است که تصریح دارد گسترش و توسعه‌ی رسالت پیغمبر را برای تمام انسان‌ها، «كَافَّةً لِلنَّاسِ»[3] رسول الله شما آمدید برای تمام انسان‌ها، تمام بشریت، انسان‌ها را هدایت کنید، این نکته اول که رسالت شما یک رسالت جهانی و عمومی است، کافه‌ی مردم را در بر می‌‌گیرد، بعد با این ابزار شما کار می‌کنید «بَشيراً وَ نَذيراً»[4] ‌از صفات پیغمبر اولا این بود که بشیر بود، بشیر یعنی مژده دهنده یعنی بشارت دهنده، نذیر یعنی ترساننده، پیامبر نسبت به کارهای شایسته و خوب مردم در جامعه، این‌ها را تشویق می‌کرد. ‌حالا ضعفی که می‌خواهم بگویم امروز در جامعه ما است و بعضی‌ها یک مقداری از اخلاق نبوی فاصله گرفتند را عرض می‌کنم.

پیغمبر اول بشیر بود، زیبایی‌ها را خوبی‌ها را می‌دید، این‌ها را می‌گفت، بشارت می‌داد، بعدا نظیر بود، هشدار می‌داد، کمبود‌ها را کاستی‌ها را متذکر می‌شد. آقایان یک حدیثی می‌گویم تا قیامت بهش برسید، امشب بشونید تا روز آخرت. پیغمبر می‌فرماید خدا سه تا پرونده برایمان قرار داده، دیوان عدالت الهی خیلی دقیق است، ذرة المثقال‌ها حساب می‌شود.

پرونده‌ی اول پرونده‌ی حسنات ماست، یک پرونده پرونده‌ی خطاها و جرائم ماست، یک پرونده پرونده‌ی نعمت‌هایی است که خدا به ما داده، این سه تا پرونده را همه دارند قیامت هم نشانتان می‌دهند. حالا امشب در شام ولادت حضرت عبدالعظیم، تا قیامت همدیگر را ببینیم بگویید آقای حدائق در مسجد الرسول روی منبر روایتش را خواندی حالا رسیدیم. مردم در پرونده‌هایتان تجدید نظر کنید. خوب قیامت وقتی انسان‌ها وارد می‌شوند پای میزان اعمال...، از خدا یاد بگیرید، اولین پرونده‌ای که جلوی ما باز می‌کنند پرونده‌ی حسنات است. خدا اول بدهکاری‌ها را نمی‌آورد جلوی ما، غیبت‌ها گناه‌ها ظلم‌ها ناروایی‌ها، این‌ها می‌گذارند کنار اول، عبادتتان نمازتان اخلاقتان انفاقتان زیارتتان کارهای نیک را اول می‌کشند جلو، دیوان الحسنات را اول می‌آورند. می‌گویند این پرونده‌ی خوبی‌های تو، یک مروری کن چیزی جا نیفتاده، آن‌جا دیگر حافظه‌تان خوب کار می‌کند، ریز و درشت کارهای نیکتان را ثبت کرده‌اند. می‌گویند چیزی از قلم نیفتاده، اعتراضی به این پرونده نیست؟ طرف می‌گوید پروردگارا همه ثبت شده است. می‌گویند پرونده‌ی حسنات را ببندید، پرونده‌ی دوم را بیاورد، پرونده‌ی دوم پرونده‌ی نعمت‌هاست، باز هم نعمت‌‌ها را نمی‌آورند جلو. می‌گویند آقای حاجی صدقه دادی خمس دادی احسان کردی دست‌گیری از ضعفا کردی حج رفتی زیارت رفتی نماز شب خواندی، انفاق و خدمات اجتماعی انجام دادی؟ ببین خدا با تو چه کرده بود که چنین کردی؟ آقایان اگر یک مقداری روی نعمت‌های خدا تدبر کنیم از کارهای خوبمان باید سرمان را پایین بیندازیم، می‌شویم همان که رسول الله به خدا عرض کرده بود. «الهی ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک» خدایا آن‌گونه که باید بپرستیم تو را نپرستیدیم، آن‌گونه که باید بشناسیم نشناختیم، این اس که گاهی اوقات خودمان را طلبکار خدا حساب می‌کنیم، چون نعمت‌ها یادمان رفته، خدا به ما چه داده که ما در راه خدا هزینه کنیم؟ پرونده‌ی نعمت‌ها را که باز می‌کنند مردم می‌بینند صفر تا همه چیز زندگی‌شان را خدا داده، آبرو، عزت، اعتبار، ثروت، شهرت، محبوبیت، توفیق عبادت و سلامتی! همین‌که امشب هستیم. «وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللهِ»[5] قرآن می‌فرماید توفیقی نیست که خدا نصیب نکرده باشد، موفقیت‌ها همه از اوست، همه متعلق به اوست، در حالات حضرت ایوب دارد که یک وقتی حضرت ایوب داشت عبور می‌کرد، عرض کرد پروردگارا شکرت می‌کنم که تاکنون برای دنیایم چیزی از شما نخواستم، حالا ما بخشی از خواسته‌‌هایمان دنیایی است، گفت خدایا تو را سپاس می‌کنم که تاکنون برای دنیای خودم از شما چیزی تقاضا نکردم. می‌گویند توده‌ی ابری آمد در آسمان بالای سر ایوب قرار گرفت، از آن ابر صدا برخواست، ایوب این‌که تاکنون برای دنیا چیزی از ما نخواسته‌ای این را هم ما به تو داده‌ایم، این‌هم کار ماست، یک‌وقتی نگوییم ما این‌قدر مناعت طبع داریم که این دعا را اصلا نکردیم، این را نخواستیم، نفرین کسی نکردیم، این نفرین نکردن کار خداست، این‌ها همه لطف اوست، مرحمت اوست، ایوب همین را هم ما به تو دادیم، لذا پرونده‌ی دوم پرونده‌ی نعمت‌هاست، پیغمبر می‌فرماید وقتی خدا پرونده‌ی نعمت‌ها را باز می‌کند مردم خجالت می‌کشند. آن‌وقت می‌بینند بیکران نعَم الهی، این قلیل شکسته‌ی بسته‌ی عبادت و خدمت، این‌همه خدا داده بود، یک جزء اندکی دادیم خرج کردیم فکر می‌کنیم خیلی‌ هم کار کردیم. رسول الله می‌فرماید سرها پایین افکنده می‌شود از خجلت در پیشگاه الهی، می‌گویند در پرونده‌ی نعمت‌‌ها بحثی نداری؟ این نعمت‌ها را خدا بهت داده بود؟ بله. می‌گویند پرونده‌ی نعمت‌ها را باز کنید پرونده‌ی سوم را باز کنید، پرونده‌ی گناهان. می‌گویند آقا نماز خواندی که وظیفه‌ات بود، خمس دادی خدا داده بود باید اضافه‌اش یک‌پنجمش را می‌دادی، زکات دادی خدا به زراعتت به ثروتت برکت داده زکات دادی، حج رفتی تن سالم بهت دادند، پول هم بهت دادند، راه هم باز بود وظیفه‌ات بود بروی، بدن سالم داشتی روزه گرفتی، واجبات که واجب بود بر تو، وظیفه بود، همه‌ی این‌ها از خدا به تو رسیده، بخشی را در راه خدا هزینه کردی، اما سوال دیگر چرا نافرمانی خدا را کردی؟ برای گناهت چه توجیهی داری؟ این‌جاست که پیغمبر می‌فرماید زبان‌ها بسته می‌شود و یک نفر برای گناهش نمی‌تواند توجیهی در پیشگاه خدا بیاورد، حالا عرضم این‌جا بود، قیامت خدا اول پرونده‌ی حسنات را می‌آورد جلو، یعنی خوبی‌های افراد را، خدمات افراد را، حالا ما گاهی اوقات می‌خواهیم مفاصا حساب بگیریم، نمی‌‌گویند شما سابقه‌ی خوبی داشتی ده سال خوش حساب بودی یک دوره مثلا بدحساب بودی. اما بدحسابی را می‌آورند جلو، می‌گویند آقا اول این بدهی‌ات را بده، فرهنگنامه‌ی الهی این نیست، خدا اول خوبی‌ها را، امتیازات را یاد می‌کند، و الطافی که به بشریت داده، بعدا جرائم و خطاها و لغزش‌ها.

خوب برگردیم به این آیه شریفه، مهم‌ترین نقش انبیا در جوامع بشری، البته این صفت را خدا در جاهای دیگری هم برای پیامبران بطور مطلق نام می‌برد، برای پیغمبر هم در سوره فرقان آیه 56 با این عبارت «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»[6] ‌در آن‌جا هم خدا می‌فرماید رسول الله شما مبشِّری و شما مژده‌ دهنده‌ای و شما ترساننده‌ای، افرادی که دارند خوب کار می‌کنند تشویقشان کنید، عزیزان ما یکی از مشکلاتی که در جامعه داریم این است که نسبت به کارهای خوب یکدیگر تشویق نمی‌کنیم، پیغمبر این‌گونه نبود، من اگر دیدم یک کارگر این‌گونه عمل کرد، اگر کارگر زحمتکش شهرداری قبل از اذان صبح جارو بدست، کوی و برزن را دارد جارو می‌کند صدای خشخش جارویش را شنیدی، در خانه‌ را باز کن، آقا خسته نباشی خدا خیرت بدهد ما سپاس‌گذاریم. این اخلاق اخلاق نبوی است، نگو وظیفه‌اش است دارد پول می‌گیرد، جارو نکند کی جارو کند، مزدش را دارد می‌گیرد! ما هم وظیفه‌مان است که خدمت کنیم، وظیفه‌مان است که بندگی کنیم، اما در برابر همین بندگی خدا با ما چه می‌کند؟ شما در برابر همین نماز خواندن، سوره معارج از آیه 20 تا آیه 30 بخوانید، عمده‌ی آثار را خدا در دنیا پاداش می‌دهد، نمازی که وظیفه است، پرداخت دیون مالی، خدا می‌فرماید من به اضعاف مضاعفه می‌دهم، وظیفه است اما خدا در برابر همین وظیفه خدا دارد پاداش می‌دهد تجلیل می‌کند این اخلاق خوبی که خدا به پیغمبر هم توصیه می‌فرماید باید اجرایی شود در جامعه، ما نگاه طلبکارانه به یکدیگر نداشته باشیم. این کارگر این کارمند این باغبان این شخص این مامور پلیس راهنمایی و رانندگی وظیفه‌اش این است که این ترافیک را مدیریت کند من هم وظیفه‌ام این است وقتی رسیدم بهش بگویم آقا خدا قوت و تشکر کنم. یک تشکری بکنیم، این روش روشِ نبوی است «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً»[7] ‌ لذا خدا می‌فرماید رسالت پیغمبر و انبیا ‌بشارت و هشدار بود، خوبی‌ها را تشویق کردن، اگر من جایی خوبی می‌بینم تقدیر کنم تشکر کنم تا کار رشد کند، اگر یک‌جایی اشتباهی دیده شد اشتباه را تذکر بدهم، خدا رحمت کند مرحوم آقای دکتر سلطانی را که در همین هفته به رحمت خدا رفت، واقعا از افراد خاص بود، فرد موفق تحصیل‌کرده متدین مهذَّب، امروز یکی از عزیزان آمد گفت حاج آقای دکتر سلطانی برادر سه شهید بود! گفتم من سه شهید را شنیده بودم، گفت یک شهید که قبل از انقلاب با شهید چمران بود، یک برادر دیگر هم شیمیایی شد به شهادت رسید یکی هم در جبهه روی مین رفت. اما خود دکتر سلطانی واقعا فرد مهذَّب، از اعضای هیئت امنای محترم همین مسجد بود، من در تشییع ایشان هم نقل کردم یک شخصی نقل کرد یک آقایی جلوی همه شروع کرد به یک آدم متدینِ متشرِّعی تهمت زدن و پرخاش کردن در جمع مومنین، گفت اصلا ما تعجب کردیم آقای دکتر سلطانی بهش نمی‌آمد این‌کارها را بکند، بلند شد بین نماز مغرب و عشا بود با عصبانیت رفت میکروفن را از دست آن آدم فحاش گرفت دستی به سینه‌ی آن آدم فحاش زد، گفت خارج شو ای تهمت زننده! دفاع کرد از آبروی مومن. ما گاهی اوقات می‌بینیم به کسی دارد ظلم می‌شود خودمان را به تغافل می‌زنیم، این‌ها اخلاق نبوی است، یک‌جایی اگر دیدید خطایی دارد اتفاق می‌افتد باید نذیر بود، باید تذکر داد، تذکر هم به هنگام داد به وقت خودش، جای خودش وقت خودش، این رسالت انبیا بود، این هم مطلب دیگر.

و در این آیه شریفه سروران عزیز، بشارت بر نذیر بودن تقدم دارد، و این هم یک پیام دارد یعنی اگر می‌خواهی هدایت کنی اصلاح کنی اول بگردید خوبی‌های فرد را پیدا کنید این هنر یک آمِر به معروف است، هنر یک ناهی از منکر است. بالاخره مردم که جرثومه‌‌ی بدی که نیستند، همین فردی که می‌گویید بد است...، ما امروز از مدرسه منصوریه آمدیم بیرون، کنار مدرسه خوب دیدم دو تا برادر عزیز ولی از بدِ حادثه معتاد، کنار دیوار مدرسه نشسته بودند سرشان هم پایین بودند مشغول عملیات بودند، عده‌ای از طلبه‌ها هم با ما بودند یکیشان بلند شد سرش را بلند کرد یک نگاهی کرد، با تعجب گفت این اولین باری است که یک کسی به ما سلام می‌کند! مردم از اعتیاد در جامعه رنج می‌برید؟ راه درمانش تحقیر است یا شخصیت دادن است یا تشویق است؟ گفتم آقا شما خدا بعنوان خلیفة الله خلقتان کرده است، شما نماینده‌ی خدا هستید روی زمین، این دروغ نیست این آیه قرآن است «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»[8] ‌جایگاهمان جایگاه خلیفة اللهی است حالا بنده دارم بد عمل می‌کنم من از این موقعیت استفاده نمی‌کنم، این ظرفیت را دارم درست بهره نمی‌برم، گفتم شما جایگاه نمایندگی خدا را داری، دیدم این معتاد بلند شد روی پا ایستاد، خدا شاهد است! گفت آقا خیلی لذت بردم، هر کسی می‌رسد به ما یک حرف‌های دیگری می‌زند، شما انگل جامعه هستید، شما چنین هستید شما چنان هستید، بعد بیچاره گفت آقا ما غذا گیرمان نمی‌آید کسی به ما توجه نمی‌کند، کسی به ما توجه نمی‌کند. ببینید حضار محترم بالاخره هر کسی با همه‌ی کاستی‌هایش یک امتیازاتی دارد، ببینید این لیوان یک ظرفیت خالی دارد یک ظرفیت پر، ما گاهی اوقات چشممان را روی پریِ لیوان می‌بندیم، خالی‌ش را فقط می‌بینیم، فرزند بنده حالا یک اشتباه کرده این را می‌بینم فورا، اما خوبی‌ها و امتیازاتش را نمی‌بینم، آن محاسِنش را فراموش می‌کنم. در یکی از جنگ‌ها پیغمبر یک عده‌ای را گرفته بودند به عنوان اسیر آورده بودند جبرئیل نازل شد یا رسول الله خدا می‌فرماید این اسیر را آزاد کنید. چرا؟ چون چند تا ویژگی‌ خوب دارد: اخلاق خوب دارد، به پدر و مادرش احترام می‌گذارد، اهل انفاق است و تواضع دارد. خدا این‌ها را می‌بیند ولو این‌که شمشیر کشیده و اسیر شده، خدا می‌آموزد که این‌ها را ببینید. اصلا علتی که خدا به فرعون فرصت داد، دیدن امتیازات فرعون بود. بارها بنده این را عرض کردم مرحوم آیت الله فشارکی در عنوان الکلام روایتی نقل می‌کند که حضرت موسی به خدا عرض کرد خدایا چرا به فرعون فرصت دادی؟ فرعون را جمعش کنید این دیکتاتور آدم‌کش مغرور را! خطاب شد موسی فرعون سه تا کار خوب دارد می‌کند، ما داریم فرصتش می‌دهیم در دنیا. عرض کردم از خدا بیاموزید، فرعونی که می‌گوید من خدای برتر هستم «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»[9] ‌فرعونی که پای قتل نماینده‌ی خدا ایستاده بود، فرعونی که خود خدا می‌فرماید طغیان کرد در فساد، ذی الاوتاد بود میخ‌کوب می‌کرد مردم را به زمین، همسرش حضرت آسیه را به شهادت رساند. امام ببینید خدا ظرفیت پر فرعون سه چیز است:

1ـ اطعام طعام می‌کند، 2ـ امنیت در جاده‌ها ایجاد کرد، 3ـ مالیاتی که از مردم جمع کرد این‌ها را خرج مردم می‌کند، این‌ها را خدا دارد می‌بیند.

در جریان غرق شدن فرعون و فرعونیان در نیل یک نفر نجات پیدا کرد، او چه کسی بود؟ در بین لشکریان فرعون دلقکی بود که کارش این بود لباسی حضرت موسی را می‌پوشید و ادای حضرت موسی را در می‌آورد در تشکیلات فرعون، فرعون را می‌خنداند، فرعونی‌ها و قبطی‌ها را سرگرم می‌کرد، دلقک دربار فرعون بود و حضرت موسی هم خیلی از او نگران بود، یعنی مثل حضرت موسی، ادای حضرت موسی، عصایی در دست می‌گرفت و ژست حضرت موسی را در می‌آورد، او زنده از نیل آمد بیرون، حضرت موسی فرمود خدایا آن کسی که خیلی ما را ناراحت کرده بود زنده ماند! خطاب شد موسی چون لباسی مانند لباس تو بر تنِ او بود از او گذشتیم، از خدا بیاموزید. لباسی تنش بود که مثل لباس توست، ما به احترام تو گذشتیم، به احترام تو غرقش نکردیم، این بشارت است، این مبشِّراً است این نذیراً است، این باید اجرایی شود در جامعه، ما اول خوبی‌های همدیگر را ببینیم زیبایی‌های اخلاقی همدیگر را ببینیم، یک وقت من چشمم را می‌بینم روی همه‌ی امتیازات فرد و فقط ضعفش را می‌بینم، خوب این شایسته نیست، یک وقتی چند سال قبل یک خانمی از خواهران مذهبی آمد گفت در مجلسی بود روز اربعین یک خانمی با وضع نامناسبی آمد در مجلس، البته آن خانم بعنوان گلایه می‌گفت، می‌گفت ببینید اوضاع چقدر خراب شده که در مجلس اربعین امام حسین هم آن خانم با وضع نامناسب آمده بود شرکت کرده بود. گفتم خوب خانم چی شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ گفت هر کسی از خانم‌هایی که در مجلس بودند یک جمله‌ای تعریضی به این خانم گفتند. یکی گفت خجالت نمی‌کشی یکی گفت آبروی مجلس امام حسین را بردی، یکی گفت راه گم کردی آمدی در مجلس. من گفتم خواهر محترمه شما فکر کردی کار درستی کردی؟ گفت آقا باید مجالس اهلبیت این‌جوری باید بیایی شرکت کنی؟ گفتم زیبایی این زن را ندیدید؟ گفت چه زیبایی؟ گفتم شرکت در مجلس امام حسین در روز اربعین را چرا چشمتان را به آن بستید. این خانمی که روز اربعین آمده کنار شما نشسته این زیبایی نیست؟ فقط بدحجابی او را دیدید؟ تازه آمدن او هم کار من و شما نیست، کار سیدالشهدا است. بنده‌ی سخنران فکر می‌کنم خیلی هنرمندم زیر منبر چهارتا آدم نشسته! این‌‌ها کار قال الصادق است کار قال الباقر است، عشق مردم به اهلبیت است که این‌ها دارند می‌آیند، ائمه این‌ها را می‌دهند دست ما، می‌گویند به نام ما و به عشق ما آمدند حفظشان کنید. گفتم خواهر محترمه او به عشق امام حسین آمده بود، راه اصلاحش می‌دانید چه بود؟ همین‌که قرآن به پیغمبر می‌فرماید «بَشيراً وَ نَذيراً»[10] ‌اول باید بشیر می‌بودی، یعنی می‌گفتی خواهر محترمه خدا خیرت بدهد تو هم امام حسین را دوست می‌داری تو هم ارادت به سیدالشهدا داری، ما تشکر می‌کنیم که مجلس امام حسین را با آمدنت رونق بخشیدی، خدا جزای خیرت بدهد، بعد می‌گفتی حالا تو که خوبی، امام حسین به تو نظر دارد، لایق و قابل بودی شرکت کردی، سعی کن  پوششت هم هم‌سویی با خاندان امام حسین داشته باشد. سریع می‌زنیم در برجک طرف، عیبش را می‌گوییم چشم را به همه‌ی خوبی‌ها می‌بندد. بالاخره عزیزان خواهران مردم بد مطلق نیستند، آن بدِ مطلق شیطان است، بالاخره خوبی‌ها و بدی‌ها نسبی است.

یک روایتی از امیرالمومنین نقل کنم، امیرالمومنین می‌فرماید قلب مردم وحشی است، وحشی به این معنا که قلب‌ها ابتدائا به یکدیگر تمایل ندارند، شما در جامعه به هر کسی رسیدید، تمایل به ارتباط و رفاقت، اولا ایجاد نمی‌شود. چرا بعضی‌ها یکدفعه رفیق می‌شوند رفاقت می‌ماند پایدار و باثبات! چون طرف قلب دیگری را تسخیر کرده. یک وقت با یک جمله با یک رفتار با یک حرکت طرف مسخَّرش می‌شود. این کلام امیرالمومنین است، ماها در روبرو شدن با یکدیگر ابتدائا هیچ تمایلی نداریم، اما می‌بینیم بعضی‌ها قلب را تسخیر می‌کنند، دشمن را می‌کنند دوست، «کأنه ولیٌ حمید» با یک جمله طرف را می‌آورد سرخط، کاری که امام حسن کرد. پیرمرد شامی آمده هر چه از دهانش درآمد به امام حسن گفت، امام حسن دو سه تا جمله بهش گفتند، این پیرمرد سرش را انداخت پایین، تبلیغات معاویه منحرف کرده بود این ‌را، گفت آقا به خدا قسم به مدینه نیامدم مگر این‌که منفورترین افراد روی زمین نزد من شما بودید، الان که دارم از شما جدا می‌شوم محبوب‌ترین افراد نزد من شما هستید، در چند دقیقه؟ در دو سه دقیقه، این هنر اهلبیت است. امام چگونه با این پیرمرد حرف زد؟ این داشت به حضرت می‌گفت مذِلُّ المومنین، ذلیل کننده‌ی مومنان، این داشت نسبت ناروا می‌داد به امام، ما می‌خواهیم تربیت کنیم می‌خواهیم زمین‌خورده را از زمین بلند کنیم نه زمین خورده را لگد بزنیم که برای همیشه زمین‌گیر شود. امام چه فرمودند؟ فرمودند «یا أخا العرب» ببینید این تصویر قلب وحشی است، نفرمودند ای آدم بی‌ادب، ای حتاک، ای تهمت زننده! امام چیزی نگفتند، فرمودند ای برادر عرب

من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرق میان من و تو چیست بگو

امام فرمودند ای برادر عرب گویا در این شهر غریبی، چون امام می‌دانستند این‌هایی که در مدینه هستند اهل این ادبی‌ها نیستند امام حسن را می‌شناسند این معلوم است از جای دیگر آمده و تعالیم معاویه منحرفش کرده. فرمودند گویا در این شهر غریبی، اگر در مدینه جایی نداری خانه‌ی من در اختیار توست، ما گاهی اوقات در خانه‌‌مان به روی ارحاممان هم باز نمی‌شود، به روی ارحاممان! امام حسن به روی دشمن در باز می‌کند! اگر در این شهر غریبی خانه‌ی من در اختیار توست، اگر مشکلی در این شهر داری من کمکت می‌کنم مشکلت حل شود، و اگر مشکل مالی داری من از تو حمایت می‌کنم.

کم مباش از درخت سایه‌فکن، هر که سنگت زند ثمر بخشش

 این‌جوری آمد می‌آوردند سرخط. که این پیرمرد به حضرت فرمود آقا الان که دارم از شما جدا می‌شوم محبوب‌ترین انسان‌ها روی زمین نزد من شمایید. این همان تسخیر قلب وحشی است. این آمده با یک عداوتی با امام روبرو می‌شود، امام با دو سه تا جمله به تعبیر امروزی‌ها ضربه‌فنی‌اش می‌کنند متحولش می‌کنند می‌آورندش سرخط.

امام حسن هم الگویش پیغمبر است، بشیراً ما اول چشممان را عادت بدهیم ظرفیت‌های خوبِ یکدیگر را ببینیم، آقایان تجربه کنید، شما اگر کسی را که در هنر غوطه‌ور است، هنر این را من اگر پیدا کردم که خوبی‌هایش را پیدا کردم، با بیان خوبی‌ها بدی‌هایش را گفتم بهتر می‌پذیرد تا این‌که چشم به روی خوبی‌هایش ببندم فقط ضعف‌هایش را ببینم، او می‌گوید این تذکرات مغرضانه است و این تذکرها...، من یک خاطره‌ای را خدا رحمت کند از مرحوم آیت الله والد نقل کنم. شادی همه رفتگان، عزیزانی که بین ما بودند، از این جمع از این مسجد از این شهر، علما، شهدا، مومنین و مومنات، یک صلواتی ختم بفرمایید.

این را من در خاطرات مرحوم والد آوردم که شده کتاب و انشاءالله بعدا تقدیم عزیزان شود، حاج آقا می‌گفتند زمان جنگ بود، گفتند یک روز سر دُزک از مدرسه منصوریه آمدم بیرون می‌خواستم بروم مسجد النبی برای نماز ظهر، سوار تاکسی شدم، گفتند آن راننده گفت حاج آقا اجازه می‌دهید مسافر سوار کنم؟ گفتم سوار کن چه اشکالی دارد؟ همه بنده‌ی خدا هستیم. گفتند در مسیر یک جوانی هم آدرس داد گفت دروازه‌ی کازرون، آن جوان را هم سوار کرد کنار دست ما نشست، حاج آقا گفتند دیدم آن جوان دو سه تا دکمه‌ی پیراهنش باز است، یک زنجیر طلا در گردنش است، کنار دست ما نشست. خوب استفاده‌ی طلا از نظر شرع مقدس اسلام برای مرد حرام است. مسئله‌ی شرعی است، این خودش یک نوع منکر است، باید این‌جا نذیر بود، اما اول باید بشیر بود تا نذیر بودن موثر شود. حاج آقا گفتند این جوان که وارد شد نشست تا دیدم دکمه‌اش باز است زنجیر طلا گردنش است اول یک سلام به او کردم. اصلا سلام نام خداست و معجزه می‌کند. با سلام کارتان را پیش ببرید دل‌ها را نرم می‌کند. گفتم سلام علیک، گفت سلام علیک، گفتند خیلی میل حرف زدن هم با آخوند جماعت نداشت.

ببینید اول راه و روزنه را پیدا کنید، این از چی خوشش می‌آید چی برایش مهم است چی ارزش است؟ با شخصیت دادن ورود پیدا کنید قلب وحشی‌اش را دست بگیرید بعد حرفت را بزن. حاج آقا گفتند من گفتم فرزندم شما ازدواج هم کردید؟ گفتند نه آقا با کدام پول؟ مگر می‌شود ازدواج کرد با این اوضاع و احوال، ما یک جوان بیکار دست خالی کسی به ما زن نمی‌دهد. گفتم که انشاءالله من دعا می‌کنم که خداوند یک هم همسر مومنه‌ی جمیله‌ی جلیله‌ی...، گفتند شروع کردم چندتا ویژگی‌ خوب یک همسر را گفتن، دیدم دندان‌هایش پیدا شد، خوشحال شد، خندید و شاد شد، گفتم انشاءالله یک چنین همسر شایسته‌ای را به تو عنایت کند. گفتند این را که گفتم دیدم که با چهره‌ی خندان رو کرد به من گفت آقا خیلی ممنون هستم که به فکر من هستید دعایمان کردید، تا این‌جا بشیرند، حالا کمی قلب تسویه شد این‌‌جا جای کار است. گفتند بعد بهش گفتم: و بعد انشاءالله آن زنی که خدا با این اوصاف بهت داد، این زنجیر طلایی که در گردنت انداختی و استفاده‌اش برای مرد از نظر اسلام حرام است، بیندازی گردن خانمت بنشینی نگاهش کنی. نگتند دربیاور. حالا یک کسی بخواهد با بی‌تدبیری بخواهد حرف بزند: خوب خجالت نمی‌کشی مثل زن‌ها شدی زنجیر گردن کردی! جوان‌‌ها دارند در جبهه شهید می‌شوند تو یقه‌ات را باز گذاشتی، او هم دو تا جواب می‌دهد. این است که من گاهی در حرف زدنم نتیجه نمی‌گیرم چون با توهین با تحقیر با طلبکاری...، گفتند وقتی این را گفتم که زنجیر را گردن خانمت بیندازی و بنشینی نگاهش کنی، باز هم خندید تشکر کرد، نگفتم این زنجیر را از گردنت بیرون بیاور، خودش خم شد زنجیر را در آورد گذاشت در جیبش، گفت آقا تاکنون نمی‌دانستم استفاده‌ی طلا برای مرد از نظر اسلام حرام است.

مردم در برابر این جوان‌ها مسئولید، متدینین، در برابر ارشاد این جامعه، زن و مردش، آن‌هایی که گاهی اوقات می‌بینیم فاصله گرفتند، بنده خودم را می‌گویم، چون من با اخلاق جلو نرفتم، چون نرفتم آن‌ها هم چراغ سبز روشن نمی‌کنند. این هم نکته‌‌ی دیگر که تقدم بشارت در سازندگی، مقدم برا ترساندن و هشدار دادن است. اول باید بشارت داد.

مطلب دیگر این‌که از این آیه استفاده می‌شود خدا به پیامبران می‌فرماید، به پیغمبران می‌فرماید «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً»[11] ‌بشارتت را بده، شما بترسان چی در آن در می‌آید؟ با شما نیست. آقا حرفت را بزن، اثر نمی‌کند! به شما ربطی ندارد. امام حسین آموخت ما مامور به وظیفه هستیم نه نتیجه، عمل به تکلیف کنید. در همین آیه هم خدا می‌فرماید شما بشیرید و نذیر، یعنی به تکلیفت عمل کن رسول الله، نتیجه با شما نیست، تمام انبیا مامور به وظیفه بودند نه مامور به نتیجه، ائمه به همین نحو. این‌ها می‌آمدند حرف را می‌زدند هدایت را می‌کردند تشویق را می‌کردند هشدار می‌دادند مردم می‌پذیرفتند الحمدلله، نمی‌پذیرفتند با انبیا دیگر نبود. و این برای ما درس است، ما بعضی‌هایمان از کارهای خوب فاصله می‌گیریم، می‌گویند حاج آقا چرا حرف نزدی؟ می‌گوید فایده ندارد. آقایان حرف زدن به ابی‌لهب از ناحیه‌ی پیغمبر فایده‌ای داشت؟ 53 سال پیغمبر در مکه زندگی کرد، در کنار این عمو بود، 13 سال پیغمبر پیغمبر بود، رسول الله اول مامور است که از خانواده عمل کند کار را «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُم»[12] پیغمبر 13 سال به عموها و به عموها می‌فرمود ابلاغ آیات را، قبل از این‌که به دیگران بگوید، اما اثر کرد در ابولهب؟ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً»[13] ‌رسول الله شما بگو، یک عمو می‌پذیرد حمزه، یک عمو می‌پذیرد ابوطالب سلام الله علیه، و یک عمو نمی‌پذیرد، ابولهب. یک زن‌عمو می‌پذیرد مدافع ولایت و نبوت، یک زن‌عمو مخالف و حمّالة الحطب. ما از پیغمبر یاد بگیریم، مامور به وظیفه‌ایم نه نتیجه. لذا یک بخشی از این کوتاهی‌های در انجام وظائف این است که من از آغاز دنبال نتیجه هستم. این اشتباه است. خدا به پیغمبر می‌فرماید شما دنبال نتیجه نباش، شما وظیفه را به شایستگی انجام بده.

نکته‌ی پایانی را هم عرض کنم، از این آیه شریفه استفاده می‌شود که انبیا جبراً مردم را به سوی خدا دعوت نمی‌کردند، پیشنهاد می‌کردند راه را نشان می‌دادند پذیرفتید پذیرفتید «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[14]‌، اجباری هم در دین نیست، اما همین‌جا این را هم عرض کنم، از این «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[15] ‌بعضی‌ها سوء استفاده می‌کنند، می‌گوید «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[16] بیا در جامعه شراب بخور، «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[17] هر غلطی از مفاسد را خواستین در جامعه انجام بدهید، نه این‌‌طور نیست، «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[18] در اعتقاد است، «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[19] در رفتار در محیط فردی و خانگی خود است، اما اگر کسی فساد را آورد در جامعه، جامعه را به آسیب کشاند، اسلام می‌گوید با او برخورد کنید. جامعه حق همه است، لذا امر به معروف و نهی از منکر، منکر با فحشا فرقش چیست؟ منکر یعنی گناهان بزرگی که آشکارا دارد اتفاق می‌افتد، فحشا گناهان بزرگی که پنهانی انجام می‌شود. می‌گویند نهی از منکر کنید، یعنی گناهی که علنی دارد اتفاق می‌‌افتد باید جلویش را گرفت، آن‌‌کسی که خلوت خودش آلودگی دارد در محیط در بسته، آن به گردن خودش «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[20] خودت می‌دانی. ‌اما من حق ندارم بیایم بی‌اعتقادی‌ام را گناهم را در جامعه عرضه کنم و دیگران را آلوده کنم. انبیا مامور بودند مردم را به سمت و سوی هدایت راهنمایی کنند اجبار و الزام هم در سیره و روش پیامبران نبود.

این روایت پیامبر را در خطبة الوداع ایشان تقدیم کنم که رسول الله فرمود «ما من شیء یقرِّبکم من الجنة و یُباعدکم عن النار الَّا و قد أمرتُم عنه»[21] رسول الله فرمود مردم هیچ چیزی نبود که شما را به بهشت نزدیک کند و شما را از جهنم دور نماید، مگر این‌که من شما را به آن‌ها امر کردم، راهنمایی کردم، معرفی کردم «و ما شیءٍ یقربکم من النار»[22] ‌هیچ چیزی نبود که شما را به آتش دوزخ نزدیک کند «و یباعد عن الجنة»[23] و شما را از بهشت دور کند «الا و قد نهیتم عنه»[24] و حال این‌که شما را از نهی کردم، یعنی ما ناگفته چیزی نگذاشتیم. این در خطبة الوداع رسول الله است. ریز و درشت، خرد و کلان، جزئی و کلی سعادت‌نامه‌ی بشری را پیغمبر می‌فرماید برای همه شما گفتیم، ما همه چیز را بیان کردیم. ما مبشِّر و نذیر بودیم، بشارت‌ها را گفتیم، خوبی‌ها را گفتیم، کارهایی را که شما را به بهشت می‌رساند بیان کردیم اعمالی که شما را از بهشت دور می‌کند و به جهنم نزدیک می‌کند این را هم بازگو کردیم. این هم حدیثی از کلام رسول خدا. روز روزِ میلادِ حضرت عبدالعظیم بود، حضرت عبدالعظیم از محدثینِ علمای اسلامی است که از سه امام روایاتی نقل کرده است. من یک روایت کوتاه از امام جواد به روایت حضرت عبدالعظیم تقدیم کنم که حق امروز هم ادا شده باشد، این هم مزید بر ترفیع درجات حضرت آقای معاونی که مجلس امشب به یاد این عزیز منعقد و برپاست و به یاد ایشان مجلس برقرار گردیده، این هم نتیجه‌ی بازماندگان خوب است. بازمانده‌ی خوب به یاد درگذشتگان است، امام صادق فرمود اگر برای ازدواج هیچ اثری نبود جز این‌که ماندگارت کند، طرف رفته بازماندگانش به یاد او هستند یاد می‌کنند فراموش نمی‌کنند، این روایت را هم من ثوابش را هدیه کنم به روح این عزیز، به روایت عبدالعظیم حسنی از امام جواد، یک روایت کاربردی اجتماعی است که امروز به درد جامعه‌ی ما می‌خورد. این روایت روایتِ روز است، روایت دردِ امروزِ ماست. آقا امام جواد فرمود «مَن رضیَ بالمُعافیة ممن دونه رُزقَ السلامة ممن فوقه»[25] امام جواد فرمود هر کسی از عافیت زیردستانش خشنود شود، این را یک مقداری توضیح دهم.

ما یک زیردستانی داریم و یک بالادستانی، امیرالمومنین وقتی مالک اشتر را فرستادند مصر، در نامه‌ای که برای مالک فرستادند نوشتند آقای مالک جایی دارم تو را می‌فرستم که بالادست نداری جز خدا، خیلی هم بزرگ شوید کسی بالادستتان نباشد خدا هست. حضرت فرمودند حواست باشد خدا بالادستتان است. مردم شما یک بالادستی در جامعه دارید و یک زیردست. اگر نسبت به زیردستانتان، از عافیت آن‌ها موفقیت آن‌ها خوشبختی‌ آن‌ها خوشحال شدید...، بعضی‌ها را دیدید سخت برایشان می‌گذرد که شاگردشان به جایی برسد. یک آقایی بود خدا رحمتش کند از بازاری‌ها، می‌گفت حاج آقا من هر چی شاگرد آوردم این‌ها صاحب‌مغازه شدند، گفتم خوشحالی یا ناراحت؟ گفت خیلی خوشحال شدم، گفتم قدر خودت را بدان، قدر خودت را بدان که این صفت خوبی است که زیر دست انسان، زیر نظر ما، زیردستان ما به معافیه برسند، به یک عافیتی برسند به یک آرامشی برسند، وجودتان شود منشأ برکت برای چهار تا زیردستتان، از قِبل شما آن‌ها عافیت پیدا کنند. امام جواد فرمود اگر عافیت زیردستان خشنودتان کرد «رُزق السلامة ممن فوقه»[26] بالادستی‌هایتان به شما زیان نمی‌زنند ‌زور گفتی زورت می‌گویند سخت گرفتی سخت بهت می‌گیرند، بدی کردی بدی می‌بینی، این یک قانون است، لذا اگر می‌خواهید کسانی که بالادست شما هستند فشار نیاورند زور نگویند ناحقی نکنند، به این‌هایی که زیردستتان هستند زور نگویید به این‌ها ستم نکنید تا بالادستانمان ستم نکنند به ما. آقا پولمان را نمی‌دهند، این‌هایی را که شما باید پولشان را بدهید می‌دهید؟ یک کارگر ساده‌ی افغانستانی آمد گفت حاج آقا یک سال برای یک آقایی کار کردم حالا می‌خواهم بروم افغانستان، می‌گویم این یک سالی که گفتم پیش خودت بماند این پول‌ها را به ما برگردان، گفت کدام پول؟ گفتم من یک سال برای تو هر روز کار کردم به تو اعتماد کردم گفتم الان پولم را نمی‌خواهد بدهی پولم پیشت خودت بماند وقتی خواستم بروم بده. گفت همین‌که تحویلت ندادم به نیروی انتظامی هم نگفتم برو کلاهت را بینداز بالا. این‌ها درد جامعه است، ای وای بر این مسلمانی! اسم آن آدم را آورد، آدم باید نماز وحشت بخواند که کی چکار می‌کند! که پیغام دادم به او، گفتم از آخرتت بترس، این‌جوری سر کارگر بیچاره می‌آوری! از آخرین توصیه‌های سیدالشهدا به امام سجاد در وداع حرم، حالا چون گفتند سرکار حاج خانم معاونی گفتند یک توسلی به حضرت ابالفضل پیدا کنید، ‌جناب آقای معاونی خیلی ارادت به قمربنی هاشم داشت، انشاءالله حضرت عبدالعظیم هم اجازه می‌دهند نام نامی ابالفضل در مجلس زینت بخش مجلس شود.

این نکته پایانی و عرضم تمام و یک توسل مختصر. در آن وداع آخر که امام سجاد با سیدالشهدا با هم روبرو بودند، آقا امام حسین یک نصیحتی به امام سجاد کردند که همین نصیحت را امام سجاد به امام باقر، امام باقر به امام صادق فرمودند. سیدالشهدا به امام سجاد فرمودند این جزء آخرین وصایای پدرم به امیرالمومنین است. امیرالمومنین به امام حسین، سیدالشهدا به امام سجاد، زین‌العابدین به امام باقر، امام باقر به امام صادق. جمله هم خیلی کوتاه است. «ایاک و ظلم مَن لایجد علیک ناصراً الا الله»[27] ‌مردم بترسید از ظلم کردید به ان کسی که پناهی جز خدا ندارد، بترسید از آن بی‌سوادی که راه دادگاه بلد نیست. بترسید از بی‌زبانی که از حق خودش نمی‌تواند دفاع کند، مدافعش خداست، حامی او خداست، منتقم او خداست. گاهی اوقات می‌گوید برو دستت به جایی می‌رسد برو بگیر، ای وای! این را ازش باید ترسید، این پشت سرش امداد الهی نهفته  است، خدا مدافع اوست، خدا مُطالِب است. «ایاک و ظلم مَن لایجد علیک ناصراً الا الله»[28].

تعدادی از بیمارستان بستری هستند، خیلی‌ها زنگ می‌زنند التماس دعا دارند، مریض‌ها را دعا کنیم، به عظمت اهلبیت به عظمت این ایام، مریض‌های در خانه‌ها در بیمارستان‌ها و کرونایی‌ها، چند مرتبه در انتهای مجلس به نفس پاک شما أمن یجیب خوانده شود برای رفع این بلیه و شفای همه‌ی بیمارها.

من چند بیت به محضر حضرت ابالفضل تقدیم کنم و توسل ما همین چند بیت باشد و التماس دعا.

ای پناه بی‌پناهان یا ابالفضل، ای شفیع پرگناهان ای ابالفضل

مهربان‌تر از تو مولا کس ندیده یا ابالفضل، تشنه‌لب‌تر از تو سقا کس ندیده یا ابالفضل

یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل

به به

یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل

تو کنار علقمه در خود نشستی یا ابالفضل، از غمت پشت برادر را شکستی یا ابالفضل

یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل

بیاد همه درگذشتگان

یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل

ای فرات از تو خجل تو از سکینه یا ابالفضل

به سیدالشهدا عرض کرد آقا خجالت می‌کشم از روی بچه‌ها، تا روح در بدن دارم این پیکرم با به خیمه‌ها نبر

ای فرات از تو خجل تو از سکینه یا ابالفضل، ای امید دسته‌گل‌های مدینه یا ابالفضل

یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل

شفای بیماران

یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل

یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه السلام إکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام

یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه السلام إکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام

«أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»[29]

فرج موفور السرور امام عصر «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»[30]

عاقبت بخیری امرمان «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»[31]

شفای بیماران ما «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»[32]

سعادت نسل جوان ما «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»[33]

ترویح ارواح گذشتگان ما «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»[34]

یا مجیب المضطر أجب المضطر و نحن المضطرون

اللهم عجل لولیک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج

 

[1] سبأ آیه28

[2] سبأ آیه28

[3] سبأ آیه28

[4] سبأ آیه28

[5] هود آیه88

[6] فرقان آیه56

[7] سبأ آیه28

[8] بقره آیه30

[9] نازعات آیه24

[10] سبأ آیه28

[11] سبأ آیه28

[12] تحریم آیه6

[13] سبأ آیه28

[14] البقره آیه256

[15] البقره آیه256

[16] البقره آیه256

[17] البقره آیه256

[18] البقره آیه256

[19] البقره آیه256

[20] البقره آیه256

[21] الاصول الستة عشر ص23

[22] الاصول الستة عشر ص23

[23] الاصول الستة عشر ص23

[24] الاصول الستة عشر ص23

[25] بحارالانوار ج72 ص54

[26] بحارالانوار ج72 ص54

[27] الکافی ج2 ص331

[28] الکافی ج2 ص331

[29] نمل آیه62

[30] نمل آیه62

[31] نمل آیه62

[32] نمل آیه62

[33] نمل آیه62

[34] نمل آیه62

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه