DSC02026
DSC02013
DSC02008
DSC02002
DSC01992

استاد حدائق روز چهارشنبه 2 تیر1400 در مسجدالرسول(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث سیمای پیامبر(ص) در قرآن پرداختند.

 

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو کلیک کنید 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير»[1]

صدق الله العلی العظیم

در ادامه‌ی عرائض هفته‌های گذشته با محوریت موضوع سیمای پیامبر در قرآن که پیامبر الگوی بشریت است و آنچه خدا به عنوان صفات پیامبر نام می‌برد برای همه‌ی ما درس است و نکته.

آیه‌ای که تلاوت شد آیه 112 از سوره مبارکه هود است. خدا به پیامبر می‌فرماید «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ»[2] رسول الله استقامت به خرج بده همانگونه که امر شدی، امر به استقامت شدی‌ «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»[3] کسانی هم که با شما هستند، مسلمان‌هایی که تابع شما هستند، این‌ها هم باید استقامت به خرج بدهند در پایداری در عقاید و باورهای دینی‌شان. «وَ لا تَطْغَوْا»[4] طغیان نککنید، گناه نکنید، تندروی نکنید «إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير»[5] خدا نسبت‌ به کارهایی که دارید انجام می‌دهید بصیر است، آگاه است، ناظر است، حاضر است. این آیه ضمن اینکه خطاب به رسول الله است، در روایات متعددی دارد که وقتی این آیه نازل شد پیامبر فرمود آماده شوید محکم کار کنید، جدی کار کنید و چند جا رسول الله فرمود که برای من پیری زودرس رسید. یک وقتی از رسول الله سوال کردند که آقا شما زودتر از موعدتان موهایتان سفید شد.

یکی از جاهایی که رسول الله فرمود پیری زودرس برای من آورد همین آیه‌ای بود که امشب خوانده شد، آیه 112 از سوره مبارکه هود. در یک روایتی رسول الله فرمودند «شیَّبتنی سورة هود و الواقعة»[6] سوره هود، سوره واقعه من را پیر کرد «مرسلات و عمَّ»[7] سوره نبأ.

سوره هود همین آیه وقتی نازل شد، پیامبر را خیلی تحت تاثیر قرار داد، خدا به شحص اول عالم بشریت و اسلام می‌فرماید استقامت بخرج بده.

در بحث استقامت ما متاسفانه شاهدیم یکی از مشکلات بخشی از ما مسلمان‌ها این است که استقامت نداریم. بقول یکی از اساتید علم اخلاق‌ می‌فرمود بعضی‌ها ولخرج در معنویاتند، ذکر خوب می‌گوید غیبت هم خوب می‌گوید! عبادت را خوب انجام می‌دهد یک کارهایی هم می‌کند که این عبادت‌ها را ضایع می‌کند چون استقامت ندارد. نماز اول وقتش تعطیل نمی‌شود، اما یکسری آسیب‌های اخلاقی هم در زندگی‌اش ترک نشده، این‌ها می‌زند خنثی می‌کند یکدیگر را.

مردم اگر انسان‌ها همین نمازهای یومیه را می‌خواندند خرابش نمی‌کردند، نماز شب پیشکش، نوافل به کنار، همین هفده رکعت را اگر مردم می‌خواندند ضایعش نمی‌کردند می‌بردشان معراج. ما مشکلمان این است که استقامت نداریم، راحت از دست می‌دهیم معنویاتمان را، زحماتمان را. گاهی اوقات هنوز از صحرای عرفات بیرون نرفتیم عرفات را در عرفات تباه کردیم!

من یک سالی بود در صحرای عرفات، وقت وقوف رکنی عرفه بود، یعنی دیگر ظهر داخل شده بود، بعد از نماز، ناهار، دیگر زائرها داشتند یواش یواش آماده می‌شدند برای اعمال بعداز ظهر عرفه، عوامل کاروان داشتند میوه توزیع می‌کردند در چادر برای زائرها، ما مهمان آن کاروان بودیم، آمده بودیم یک صحبتی بکنیم. داشتند پرتقال می‌دادند، یکی یکدانه به همه می‌دادند، یکدانه دادند به آقایی، آقایی که وضع مالیش هم خیلی خوب بود، از متمکنین بود، تا این پرتقال را دادند دستش، یک نگاهی به پرتقال کرد. جلوی زائرها گفت فلان فلان رییس کاروان، در لباس احرام! کجا؟ صحرای عرفات! چه روزی؟ روز عرفه! می‌خواهیم خیر ببینیم از کارهایمان. می‌گوید آقا من چهل سال زیارت عاشورا خواندم چیزی ندیدم! نباید هم ببینی با این نوع خواندن! زیارت عاشورایی که بعدش غیبت و تهمت است اثر نمی‌کند. استقامت درش نیست.

تا این دشنام را پشت سر رییس کاروان داد، رو کردم بهش گفتم آقای محترم تو در عمرت پرتقال نخوردی؟ گفت خیلی خوردم. گفتم اگر برای پرتقال آمدی اصلا نمی‌آمدی حج، می‌رفتی میدان تره‌بار شیراز یک وانت پرتقال می‌خریدی می‌بردی خانت، تا اذا بلغتِ الحلقوم.

گفت ‌مگر پرتقال نخورده‌ایم، پول دادیم، هزینه از ما گرفته‌اند، باید بدهند. گفتم راه را اشتباه آمدی، جا را اشتباه آمدی. گفتم روحانی کاروان بهتان نگفت وقتی در میقات همه لباس‌هایتان را در می‌آوردید، دو تا لباس ندوخته سفید تن می‌کنید، با دو تا لباس ساده بدون هیچ نقش و نگاری مُحرِم می‌شوید، می‌دانید فلسفه‌اش چیست؟ می‌گویند انگشترت اگر زینت است از دستت در بیاور، ساعتت اگر زینت است بازش کن، این پیام دارد، یعنی می‌خواهی بگویی خدایا از خودم هیچ ندارم. این دو تا حوله را هم برای پوشاندن بدنم دور خودم گرفتم. آمدی اینجا می‌گویی پول دادیم، حقمان را می‌خواهیم، اینجا آمدی بگویی بدهکارم، طلبکارانه آمدی؟ این‌ها مال بی‌استقامتی است.

معذرت می‌خواهم یک مشکل بخشی از ما متدینین این است که استقامت نداریم. خدا رحمت کند آیت الله آقای حاج سید نور الدین حسینی الهاشمی، می‌گویند زمان ایشان کسی بود که خیلی در هیئت کار می‌کرد و زحمت می‌کشید تلاش می‌کرد خدمت می‌کرد اول از همه می‌آمد آخر از همه می‌رفت، اما زبان پاکی نداشت، حرفش که می‌شد با فحش حرف‌هایش را می‌زد. می‌گویند یک وقتی آیت الله آقای سید نور الدین جلوی جمع گفته بود، فلانی تو آدم خوبی هستی خیلی زحمت می‌کشی کار هم زیاد می‌کنی، دلسوزانه! فقط یک عیبی داری، زبانت عفت ندارد، فحش نده. گفته بود آقا بجدت قسم بعضی وقتا فحش دادن از نان خوردن واجبتر است. این هم هیئتی است! آقا استقامت! کار کم انجام بدهید خراش نکنید.

امام باقر فرمود «قلیل مدومٌ علیه»[8] کاری که کم باشد ولی حفظش کنی، پیوسته، بهتر از کار زیاد ناپیوسته است. ماه رمضان چهار تا ختم قرآن می‌خوانی خرابش می‌کنی، آقا روزی پنج آیه بخوان ولی خرابش نکن، ببین چه می‌شود!

من یک روایت از فرمایشات امیرالمومنین عرض کنم. حضرت در غررالحکم می‌فرماید «افضل السعادة استقامة الدین»[9] بالاترین و با فضیلت‌ترین نوع سعادتمندی در فرد، این است که در باورهای دینی استقامت داشته باشد. گاهی اوقات نداریم! یا داریم، یک جایی استقامت داریم یک جایی نداریم. در نماز خواندن استقامت داریم در روزه گرفتن نداریم. در روزه گرفتن داریم در نماز خواندن نداریم. در هزینه کردنِ کارهای اجتماعی استقامت داریم در خمس دادن استقامت نداریم. یک بخش‌هایی می‌لنگیم. استقامت در دین، یعنی مردم در تمام قسمت‌های دینی خدا را تراز قرار دهیم.

یک نصیحت ناب بهتان می‌گویم این را در حافظه‌تان ثبت کنیم. من دیشب در امامزاده شاهزاده محمد قصردشت گفتم ما هم خوب گوش می‌دهیم و هم خوب یادمان می‌رود، قدرت خدا! آقا چی می‌گفت؟ حرفهای خوبی می‌زد، چه چیزی می‌گفت؟ یادم نیست!

مرحوم آیت الله والد می‌فرمودند هر جا سخنی مطلبی، از امام یا معصومی یا شخصیتی شنیدی بنویس، حافظه یاری نمی‌کند، حافظه می‌رود به سمت فراموشی. امیرالمومنین می‌فرماید هر چه نوشته شد می‌ماند هر چه حفظ شد فراموش می‌شود «ما کتب قر ما حفظ فرّ»[10] یکوقت کار انسان به جایی می‌رسد که اسم بچه‌ی خودش را هم یادش می‌رود.

آقا ما شنیدیم مطالب خوب بود! بابا بنویس اینها را برای دیگران هم نقل کن. یکی از نصیحت‌های رسول خدا به امیرالمومنین را بگویم. آقا امیرالمومنین به رسول الله عرض کردند «یا رسول الله اوصنی»[11] یک وصیتی، توصیه‌ای، سفارشی به ما بکن. پیامبر به امیرالمومنین فرمود «قل ربِّی الله ثم استقم»[12] بگو پروردگارم خداست و پای این باور بایست. اگر گفتی خدا، دیگر سراغ غیر از خدا را نگیر. اگر دم از خدا زدی، در همه‌ی مراحل خدا را در نظر بگیر. «قل ربی الله ثم استقم»[13] آقا امیرالمومنین می‌فرماید به پیغمبر عرض کردم «قلت ربی الله»[14] باورم این است که پرودگارم خداست «و ما توفیقی الا بالله»[15] موفقیتی نصیبم نمی‌شود مگر از جانب خدا «و علیه توکلت و الیه اُنیب»[16] بر آن خدا توکل می‌کنم و به سوی آن خدا بازمی‌گردم. در حقیقت امیرالمومنین اعتقادش را به پیغمبر عرضه کرد، باورش را به رسول الله تقدیم کرد. پیامبر فرمودند «لیهنئک العلم»[17] علی گوارا باد بر تو این علمی که تو داری و این دانشی که تو داری که همه چیز را از خدا می‌دانی و خدا را مسبّب الاسباب. بعد حضرت فرمودند «لقد شربتَ العلم شُربا»[18] علم را خوب نوشیدی، خوب علم را آموختی «نهلتَهُ نهلاً»[19] و علم را خوب سیراب شدی. این سفارش رسول الله که ایمان و استقامت، یعنی اگر ایمان داری باید استقامت هم کنارش باشد. این که بعضی‌ها گله می‌کنند آقا ما از ایمانمان چیزی ندیدیم، چون استقامتی درش نیست.

یک وقت خواهر محترمه‌ای گله می‌کرد که آقا خدا ما را رها کرده خدا جواب ما را نمی‌دهد، فلان فلان، هی گفت گفت گفت، خدا با ما قهر کرده، خدا دارد از ما انتقام می‌گیرد، من دلم با خداست، من چنین می‌کنم چنان می‌کنم.

گفتم خواهر محترمه من از ما فی‌الضمیر شما و زندگی شما بی‌خبرم. اما چیزی که من می‌فهمم این است که این پوشش شما را خدا تایید نمی‌کند. گفت یعنی مشکل من در حجابم است؟ گفتم یکیش حجاب است. خوب شما می‌گویی نماز می‌خوانم حجاب ندارم! در نماز می‌گوید «ایَّاکَ نَعبُدُ»[20] بیرون خلافش را انجام می‌دهد! آنوقت می‌گوید خدایا نماز می‌خوانم! خدا می‌گوید من یکی از انتظاراتم این است که پوششت را هم رعایت کنی. گفتم یک مشکلت این است من دیگر بقیه مشکلاتت را نمی‌دانم. این را که من می‌فهمم این است که خدا این را تایید نمی‌کند.

حضار محترم، این آیه را خیلی از بزرگان مفسرین اشاره دارند، چهار نکته کلیدی، در این آیه خدا به پیغمبر بیان می‌فرماید که برای سلامت یک جامعه ضرروت دارد. امروز مسئولین ما، آحاد اجتماع ما، اگر بخواهند یک جامعه موفقی را ارائه کنند، این چهار مطلب نقش کلیدی دارد، و هر چه داریم ضربه می‌خوریم در این چهار مطلب است. حالا این چهار مطلب را من عرض می‌کنم و چند تا نکته از این آیه، ادمه این بحث هم که دو تا بحث بسیار هم در این آیه است، یکی اینکه اگر ما استقامت بخرج دادیم، قرآن چه برکاتی را برای انسان‌های با استقامت و باثبات یاد می‌کند، یک بحث هم موانع استقامت در زندگی بشر، چرا بعضی‌ها استقامت ندارند، یک آسیب‌شناسی کنیم. البته این‌ها انشاءالله بحث جلسات بعد، اما بحث امشب، من چهار تا درس مهم، از این آیه شریفه خدمت عزیزان عرض کنم.

شماها بعنوان یک پدر در خانواده مدیر خانه هستید، مدیر یک مجموعه هستید، مدیر یک شهرید، مدیر یک کشورید، پیغمبر مدیر بشریت است، برجسته‌ترین مسئول از طرف خدا در نظام خلقت است. خداوند چهار نکته در این آیه بیان می‌فرماید خطاب به پیامبر «فَاسْتَقِمْ»[21] اولین رمز موفقیت هر فردی و هر اجتماعی استقامت است. ثبات، پایداری، مقاومت، خدا به پیغمبر می‌فرماید «فَاسْتَقِمْ»[22] آقایان در کارهایتان آدم‌های موفق چه کسانی هستند؟ ‌آنهایی که مقاومت دارند. آن که امروز یک کاری می‌کند حوصله‌اش سر می‌رود، فردا یک کار دیگر می‌کند، روز بعد یک کار دیگر می‌کند، آین‌ها آدم‌های موفقی نیستند. استقامت در کار رمز موفقیت است. خدا اول به پیامبر می‌فرماید «فَاسْتَقِمْ»[23] جامعه موفق جامعه‌ای است که استقامت داشته باشد. این نکته اول.

نکته دوم آیه، خدا می‌فرماید «كَما أُمِرْتَ»[24] اخلاص، رمز موفقیت اخلاص است، یعنی استقامت هم باید رنگ الهی به خودش بگیرد. کار می‌کنید برای خدا، انفاق می‌کنید برای خدا‌، تواضع می‌کنید برای خدا. قطعا اگر اخلاص آمد در کار، دیگر انسان خودش را نمی‌بیند خدا را می‌بیند. آدم‌های با اخلاص ‌از ویژگی‌هایشان این است دنبال تعریف مردم نیستند، دنبال انجام وظائف هستند آنگونه که خدا می‌خواهد. این مهم نیست که نفهمند بفهمند، بدانند ندانند! اتفاقا امیرالمومنین از ویژگی‌های انسان‌های باتقوا، انسان‌هایی هستند که دوست دارند در گمنامی بمانند، خیلی دنبال مطرح کردن خودشان نیستند. چون برای خداست، می‌گوید خدا می‌داند کفایت می‌کند. ما در بحث صدقه داریم عالیترین صدقه صدقه‌ای است که صدقه گیرنده نفهمد و نداند صدقه دهنده کیست. این اوج اخلاص است. یعنی آنکه دارد ازت کمک می‌گیرد نفهمد شما کی هستی! لذا در حالات امیرالمومنین دارد حضرت در شب‌های تاریک، لیل مظلِم انفاق می‌کردند. می‌آمدند مسجد کوفه، خوارجی‌ها، نهروانی‌ها نمی‌فهمیدند این آقایی که دارد آذوقه کنار این‌ها قرار می‌دهد همان علی‌بن ابیطالبی است که می‌گویند مرتد شده. اخلاص رمز موفقیت است. کار وقتی رنگ اخلاص به خودش نگرفت، انسان در این دو دو تا چهارتاهای دنیایی می‌گوید آقا من این کار را دیگر انجام نمی‌دهم. به ما ربطی ندارد، قدر نمی‌داند، تشکر نکرد، انسان نمک نشناسی است، همین حرف‌هایی که در جامعه رواست. این نکته دوم، برای سلامت یک جامعه، از مسئولین گرفته تا آحاد جامعه، اول استقامت، دوم اخلاص.

سوم تلاش همگانی «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»[25] یک جامعه اگر بخواهد ساخته شود همه باید کار کنند. من در یک جلسه‌ای عرض کردم یک مدیر در یک مجموعه یک نفر است، وقتی زیرمجموعه با او همکاری نکند کار پیش نمی‌رود. الان هم خوب آیت الله رئیسی رئیس جمهور شدند، همه باید عزمشان همتشان در کمک به مسئولین، هر که به سهم خودش در حد خودش تلاش کند برای رفع مشکلات. این که ما بنشینیم بگوییم مشکلات را دیگران حل کنند!

یک وقتی خدمت آیت الله العظمی مکارم بودیم، خدا انشاءالله بهبودی و عافیت کامل به این مرجع بزرگ عنایت بفرماید، ایشان می‌فرمودند بعضی‌ها را دیدید وقتی بهشان می‌گویی آقا کار کن، کمک کن، می‌گوید آقا دیگر از دست ما در رفته، مگر امام زمان بیاید کاری کند! این‌ها می‌دانی یعنی چی؟ یعنی خودش به وظیفه‌اش عمل نمی‌کند، همه کارها را حواله می‌کند به حضرت، می‌گوید حضرت باید بیاید کارها را درست کند ما هیچ‌کاره هستیم! این نهایت نتبلی است. منتظر به کسی می‌گویند که خودش در صحنه است، آماده است دارد کار می‌کند، دارد شرایط را آماده می‌کند برای آمدن آن منتظَر، صالح زندگی می‌کند برای آمدن آن مصلح. لذا قطعا یک عزمی عمومی برای اصلاح جامعه لازم است «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»[26] خدا به پیامبر می‌فرماید آنهایی که توبه کردند با شما هستند، مسلمان شدند، این‌ها هم باید استقامت داشته باشند، این‌ها هم باید اخلاص داشته باشند، همه باید کمک کنند تا جامعه پیش برود. در راس جامعه اگر امیرالمومنین باشد مردم همکاری نکنند می‌شوند جنگ صفین، مردم همکاری نکنند امیرالمومنین باید برود درد دلش را به چاه بگوید. نماز شب خوان بودند قرآن خوان بودند اما ولی خدا را رها کردند. این‌ها کسانی هستند که استقامت نداشتند. در جنگ نهروان مرحوم آیت الله مطهری می‌فرماید بعضی از این‌ها قرآن دستشان بود، در یک دستشان قرآن بود در یک دستشان شمشیر، جلوی امیرالمومنین صف‌آرایی کرده بودند.

لشکریان عمرسعد صبح عاشورا نماز اول وقت با جماعت خواندند بر امام حسین شمشیر کشیدند! سر امام حسین وقتی بالای نیزه رفت، تکبیر گفتند، مگر هر تکبیری مقدس است! علامه طباطبایی می‌فرماید زمان رسول الله مسجد ساختند، مسجد ضرار؛ خدا امر کرد به رسول الله مسجد را خراب کنید، آثارش را بسوزانید، زمینش را بکنید مزبله‌دان مدینه. مگر هر آجری روی آجر گذاشته شد محترم است، چی دارد اینکار را می‌کند، کی دارد می‌سازد، با چه قصدی دارد می‌سازد! استقامت اگر رنگ باخت، اخلاص اگر رفت کنار، همت عمومی اگر نبود، قطعا جامعه ساخته نمی‌شود.

و درس چهارم در این آیه «وَ لا تَطْغَوْا» جامعه موفق جامعه‌ای است که طغیانگری در آن جامعه نباشد، زیاده‌خواهی در آن جامعه نباشد ،مردم به حق خودشان و حد خودشان قانع باشند این می‌شود یک جامعه موفق. اگر این نگاه آمد، طغیان نبود، اخلاص بود، استقامت بود، عزم عمومی بود، جامعه می‌شود جامعه ایده‌آل. قطعا می‌شود همان مدینه فاضله‌.

می‌گویند در زمان اسکندر، اسکندر یک وقت در یکی از شهر‌ها یک چیز عجیبی دید، یکی از عجائبی که دید همین بود، دید که در این شهر، مغازه‌داران وقتی در مغازه را می‌بندند قفل نمی‌کنند، در را می‌اندازند روی هم و می‌روند، چند تا نکته دید یکیش این بود. گفت یک پیرمردی را بیاورید من چند تا سوال دارم. پرسید آقا من این کارهایی که در شهر شما می‌بینم در جای دیگر ندیدم. گفت شما قبرستان عمومی ندارید جلوی هر خانه‌ای در کوچه چند تا سنگ قبر است. گفت آقای اسکندر مردم یکی از چیزهایی که یادشان می‌رود مردن است. مردم پدرها کجا رفتند! پدربزرگ‌هایتان کجا رفتند! در این مسجد چقدر آدم‌ها آمدند نماز خواندند رفتند، رفتن فقط برای آنهاست یا شما را هم می‌برند! پیغمبر فرمود قدم از قدم برمی‌دارم نمی‌دانم قدم دیگر زمین می‌گذارم هستم یا نیستم! حرف برای خدا باید آماده کرد. گفت چون مردن را مردم فراموش می‌کنند، ما برای اینکه یادآوری شود هر کسی در هر خانه‌ای می‌میرد بیرون خانه در کوچه، جلوی در همان خانه دفنش می‌کنیم که اعضای خانه وقتی می‌روند بیرون بگویند این پدر ما بود تا دیروز در این خانه بودند امروز زیر پای ماست. بعضی‌ها توفیق رفتن قبرستان ندارند، قبرستان را می‌آوریم در خانه‌شان.

این را اسکندر دید، این قبر پدر ماست، این قبر مادر ماست، صاحبخانه این بود، مدیر این خانه این بود، الان زیر پای ماست. گفت ما برای اینکه مردم مرگ را فراموش نکنند، جلوی در هر خانه‌ای‌ متوفیات آن خانه را دفن می‌کنیم. یکی دو سوال دیگر پرسید اسکندر بعد این سوال را پرسید: گفت شما مگر در این شهر سارغ و دزد ندارید؟ گفت نه! گفت چرا؟ دیدید این همان نکته‌ای است که عرض کردم، عزم عمومی، همت جمعی، و نگاهی که آمیخته با عدم طغیانگری باشد. این اگر آمد در جامعه، دزدی رخت برمی‌بندد. من وقتی طغیانگری از زندگی‌ام رفت بیرون، ناموس مردم را ناموس خودم می‌دانم، این زن جوان را دختر خودم نگاه می‌کنم. این پیرمرد کنار خیابان ایستاده را می‌گویم پدر من است. دیگران را از خودم جدا نمی‌بینم. این طغیانگری است که من مفعت طلبی دارم که می‌گویم خودم و به دیگران کاری ندارم.

وقتی اسکندر سوال کرد که چرا در این شهر دزدی نیست؟ آن پیرمرد گفت آقای اسکندر در این شهر مردم اعتقادشان این است، دست‌اندازی به مال مردم کردی دست‌اندازی به مالت می‌کنند. گناه کردی در حقت گناه رقم خوهد خورد. گفت چون مردم این باور را دارند کسی در این شهر دزدی نمی‌کنند. این جامعه جامعه اسلامی است. حالا من می‌گویم خانه من زندگی من زن من ناموس من!

جوان‌ها، این جوان‌ها زیادی بشنوند، جوان‌های مجلس. یک جوانی آمد خدمت امام صادق عرض کرد یابن رسول الله چرا نگاه به نامحرم در اسلام حرام است؟ آقا امام صادق در حد خودش به او جواب دادند. امام فرمودند مادر داری؟ گفت بله، فرمودند خواهر هم داری؟ فرمودند دوست داری همین نگاهی که به ناموس مردم می‌خواهی بیندازی، با همان قصد با همان نگاه تو به مادر و خواهرت نگاه کند، می‌پسندی؟ گفت هرگز، امام فرمودند چرا چیزی که برای خودت نمی‌پسندی برای دیگران می‌پسندی؟

یک وقت یکی از متدینین بازاری‌ها گفت آقای حدائق در این آشفته بازار امروز چند درصد باید روی جنس کشید؟ گفتم امیرالمومنین ترازش را بیان کرده است. آقا امیرالمومنین در نامه 31 نهج‌ البلاغه به امام حسن می‌فرماید پسرم نفست را بین خودت و مردم ترازو قرار بده. «اجعل نفسک میزانا بینک و بین غیرک»[27] نفست را بکن میزان «میزانا بینک و بین غیرک»[28] نفست را بکن ترازو، بعد حضرت فرمودند هر چه را برای خودت می‌پسندی برای دیگران هم بپسند، و هر چرا برای خودت نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند. لباس کهنه می‌دهی به فقیر، خداوکیلی این لباس را خودت می‌پوشی؟ خوراک سه روز مانده در یخچال را می‌دهی به نیازمند بیچاره! تو خودت جرأت می‌کنی آن را بخوری؟

خوراک مانده ثوابش مانده است، لباس سوراخ، ثوابش سوراخ است. خدا عادل است، مظهر عدالت است، این انصاف است، این عدم طغیانگری است. به آن آقا گفتم خودت اگر مشتری این جنس بودی و می‌خواستی این جنس را بخری، چند درصد رویش می‌کشیدند راضی بودی، همان کار را با مردم بکن. این می‌شود انصاف.

آقا دختر را می‌خواهی شوهر بدهی، پسر مردم را پسر خودت نگاه کن، عروس می‌خواهی برای پسرت می‌خواهی بگیری، دختر مردم را دختر خودت نگاه کن. این می‌شود همان انصاف، می‌شود همان عدم طغیانگری. این جامعه می‌شود جامعه صادق. این جامعه می‌شود جامعه ایده‌آل. ما امروز اگر داریم آسیب می‌بینیم در این بخش‌ها داریم آسیب می‌بینیم. یا استقامت نیست، خدا ترسی و خدانگری و اخلاص نیست یا آن عزم عمومی نیست، یا طغیانگری شکل گرفته.

خدا رحمت کند علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی از شاگردان مرحوم آقای سید علی قاضی، و از شاگردان علامه طباطبایی، ایشان در کتابشان نوشتند یک خانواده محترم و شریفی بودند در نجف، از متدینین و متمکنین در نجف بودند، ظهر یک فقیری می‌رود در خانه این‌ها در می‌زند، وقت ناهار بوده، تقاضای کمک و غذا می‌کند. خانم خانه که زن بسیار متدینه‌ای بوده، عرض کردم یک وقت ما استقامت همه جا نداریم، خانم حجابش 20 نماز اول وقتش 20 تلاوت قرآنش 20، انصافش با فقیر 5! معدلت را می‌کشد پایین. حالا من پیامهای آیه را می‌گویم، استقامت همه جا. در حجاب در عفاف، روابط اجتماعی، اخلاق، مواسات، همه جا ما باید انصاف داشته باشیم، من در یک بخشی آدم خوبی باشم، در یک بخش دیگر یک آدم بداخلاق تندخو. می‌گویند آقا مستحتباتش هم ترک نمی‌شود ولی نمی‌شود با او حرف زد. او در اخلاق استقامت ندارد. این ایمانش ناقص است. یک بخشی استقامت دارد یک بخشی ندارد. استقامت باید فراگیر باشد.

این خانم فقیری ظهر زنگ زد، کمکی کنید، این هم رفت سر دیگر غذا که غذا بکشد بدهد به نیازمندی که دم در بود. در ظرف‌های خودشان رغبت نکرد غذا بکشد، انصاف اینجاست! امیرالمومنین می‌فرماید خودت را از طرف جدا نکند. بگو این فقیر بابام بود، اگر بابام بود چکار می‌کردی؟ این در ظرف خودشان دلش نیامد غذا بکشد دنبال یک ظرف گشت که خودشان در آن غذا نمی‌خورند بدهد به فقیر. حالا ما بودیم می‌رفتیم ظرف یکبار مصرف می‌آوردیم. به پدرتان هم ظرف یکبار مصرف می‌کشید بدهید بخورد! گاهی اوقات حواسمان نیست ولی فاصله داریم. رفت در حمام. تاس حمامی را خالی کرد، وسائل حمامی داخلش بود، تاس مسی بود که وسائل حمام را داخلش می‌گذاشتند. این را خالی کرد یک آبی داخلش گرداند، آمد یک مقداری برنج و خرشت ریخت در تاس حمامی، آورد دم در داد به فقیر گفت آقا بخورید و ظرفش را هم بدهید. بعد هم گفت خدایا ثواب این انفاق برسد به روح پدر. علامه شیخ محمد حسین تهرانی در کتاب روح مجردش می‌نویسد، آن فقیر هم خورد و ظرف را داد و رفت، شب خواب دید، همین خانم، پدرش از متدینین و خوبان بوده. خواب دید پدرش در باغستان وسیعی است، جمعیتی نشستند، پدرش آمد به سمتش، رفت سمت پدر سلام کرد، پدر به او بی‌اعتنایی کرد، دوباره سلام کرد گفت بابا من دخترت هستم، گفت دخترم امروز آبروی من را نزد برزخی‌ها بردی. گفت من آبروی شما را بردم؟ گفت بله، امروز هدیه تو از دنیا رسید، ولی در تاس حمامی! برزخی‌ها گفتند چقدر دختر بی‌معرفتی داری، کسی برای پدرش غذا در تاس حمامی می‌کشد! حواسمان باشیم میوه گرگ زده خیرات اموات نکنیم. آبروی آن میت را نزد مومنین نبریم. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون»[29] از آن که برای خودتان می‌پسندید! این نگاه نگاه اسلامی است. امروز در جامعه این نگاه باید حاکم شود. این پیرمرد را باید بگویم پدر خودم، این پیرزن را بگویم مادر خودم.

چند تا نکته من در این آیه جمع‌بندی کنم عرائض را: قرآن اول امر به استقامت را به پیامبر توصیه می‌کند، ما بحثمان سیمای رسول الله در قرآن است. خدا می‌فرماید «فاستَقِم»[30] امر به رسول الله است، یعنی اول رهبر امت اسلام را خدا مخاطب قرار می‌دهد به استقامت. این درس است، تمام کسانی که پست و مسئولیت دستشان است، این‌ها مامورند به اینکه در برنامه‌های دینی و مسائل اخلاقی استقامت داشته باشند، هر چه مسئولیت‌ها بیشتر، این امر متوجه افراد بیشتر می‌شود. این نکته اول.

دوم: قرآن می‌فرماید «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْت»[31] استقامت کن همانگونه که امر شدی، مطلق است یعنی در تمام شئونات اجتماعی، شما در تمام مسائل باید استقامت داشته باشی. در هر واجبی شما باید استقامت کنی. دیدید می‌گویند فلانی نماز نمی‌خواند ولی روزه ماه رمضانش تعطیل نمی‌شود. آقا یکسری رذائل اخلاقی دارد یکسری فضائل معنوی هم دارد. یک وقت عرض کردم کسی آمد گفت آقا نماز می‌خوانیم شراب هم می‌خوانیم پای هم در می‌رود؟ گفتم یک چیزی هم سر می‌رود! این در نماز خواندنش استقامت دارد، در شراب خوردنش استقامت ندارد. استقامت در همه‌ی ابعاد زندگی! آقا یک شب هزار شب نمی‌شود، یک شب عروسی است، در همان یک شب استقامت ندارد. دعای ندبه خوب می‌خوانیم اما شب شنبه هم یک جاهایی ما را می‌بینند که باید در پیشگاه امام زمان سرمان را بیندازیم پایین. استقامت و پایداری در همه‌ی ابعاد و همه‌ی امورات باید باشد.

من یادم نمی‌رود سال هفتاد بود، تقریبا سی سال قبل، مرحوم ایت الله والد از حج آمده بودند، یک آقایی از همین شهر، که حالا اگر زنده است که خدا انشاءالله تدبیر در نحوه زندگی بهش عنایت کند، فوت هم کرده خدا رحمتش کند، آمد دیدن حاج آقا منزل، گفت حاج آقا من برای امام حسین یک طبقی درست کردم آن موقع می‌گفت سه میلیون هزینه کردم. گفت این را می‌خواهم بزنم پای خمسم. حاج آقا گفت یک ریالش هم جای خمست حساب نمی‌شود. طبق یک امر حالا خیلی بخواهیم بگوییم مستحب، یک کار ارزشمند، اما واجب که نیست، مردم پیغمبر به امیرالمومنین فرمود وقتی دیدید مردم به مستحبات مشغولند تو واجباتت را انجام بده. قیامت یقینا کسی را برای ترک مستحب جهنم نمی‌برند، ولی یقینا بخاطر ترک واجب انسان‌ها گرفتار می‌شوند. «اذا رایت الناس یشتغلون بالنوافل»[32] کلام رسو الله است، «و اشتغل انت» صدقه دادن به کمیته امداد کمک کردن حسینیه ساختن، همه‌ی این‌ها مستحب، پرداخت خمس، پرداخت زکات واجب است. بعضی‌ها راه گم کردند. حاج آقا فرمودند من یک ریال این را قبول نمی‌کنم. گفت برای امام حسین! حاج آقا گفتند امام حسین راضی نیست به این خرج‌ها! پول خمس را باید در جهت خودش هزینه کنی. و آن آقا هم نپذیرفت، رفت گفت من خرج کردم می‌زنم پای خمسم، گفتند خودت اگر مجتهدی برو بکن، هر کاری می‌خواهی انجام بده، گردن ما نینداز، ما برای تو که نباید گرفتار شویم. ببینید ما در همه‌ی شئونات می‌بینیم که بعضی‌ها استقامت ندارند، خیر می‌کنند واجب را ترک می‌کنند. اصل را رها کرده به فرع دارد می‌پردازد. این نیست آنچیزی که قرآن می‌فرماید و انتظار دارد از عموم مردم. در ارشاد کردن باید استقامت داشته باشیم. گاهی اوقات در خانه خودمان حرف نمی‌زنیم! آدم خوبی هستیم ولی کاری به دیگران نداریم. به ما چه ربطی دارد! این تعبیر را بعضی‌ها می‌کنند، عیسی به دینش، موسی به دینش! مگر ما را در قبر او می‌خوابانند، خوب این شد منطق! در همه شئونات زندگی افراد باید استقامت داشته باشند، در مباحث اخلاقی در مباحث اجتماعی مسائل اقتصادی، در عبادت، واجبات محرمات.

نکته‌ی دیگری که من در این آیه عرض کنم. ببینید خدا به پیامبر می‌فرماید «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَك»[33] اگر مردم با پیغمبر همراهی نکنند، جامعه جامعه ایده‌آل نمی‌شود. همه باید تلاش کنند، همه باید بیایند پای کار، پدر خانواده آدم بسیار خوب، ولی اعضای خانواده همراهی نمی‌کنند، نمی‌تواند کار را پیش ببرد. می‌شود حضرت نوح، حضرت نوح 950 سال قبل از طوفان کار کرد، 100 نفر تربیت شدند. خوب همکاری نمی‌کنند! همه باید دست به دست هم بدهند، همه باید کمک کنند، لذا از این آیه استفاده می‌شود استقامت رهبر جامعه بدون همراهی مردم بی‌فایده است. عرض کردم می‌شود امیرالمومنین می‌شود امام حسین. امام حسین استقامت دارد ولی می‌آید کربلا با 72 نفر! بیش از بیست هزار امضا دعوت کردند، این‌ها استقامت نداشتند کشیدند کنار. یکی دو مطلب دیگر را هم عرض کنم، قرآن می‌فرماید «وَ لا تَطْغَوْا»[34] قطعا طغیانگری ممنوع، افراط و تفریط ممنوع. ما باید استقامتمان در چارچوب دین باشد، یعنی آنچه خدا می‌پسندد، سلیقه‌ای عمل نکنیم افراط و تفریط نکنیم. و نکته دیگر خدا می‌فرماید «إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير»[35]قطعا اگر شما استقامت کردید و اخلاص به خرج دادید، پاداش الهی را بدنبال دارد. خدا هم می‌بیند، و هم می‌داند. خدا هم عالم است و هم بصیر و ناظر است. خدا عالم به ناظر بر اعمال انسان‌هاست. این آیه 112 سوره مبارکه هود.

یکی دو تا بحث مهم در ذیل این آیه مطرح می‌شود. بحث اول این است که اگر ما استقامت بخرج دادیم، ثمره این استقامت در زندگی ما چه برکاتی خواهد داشت؟ و چرا بعضی‌ها استقامت ندارند، آسیب از کجاست، ضعف از کجاست، آسیب شناسی در بحث استقامت هم بشود انشاءالله این بماند.

خوب هفته‌ای که روزهای پایانی‌اش را پشت سر می‌گذاریم، یکی از مهمترین مناسبت‌های ماه ذی القعده، میلاد سراسر آمیخته با سعادت حضرت ثامن الحجج علی‌بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثنا را پشت سر گذاشتیم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری، پدر عیال آیت الله سید مصطفی خمینی و فرزند آیت لله العظمی شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه. در حالات ایشان عرض می‌کند که ایشان هم درس بود با آیت الله العظمی مرعشی نجفی، با امام رفیق بود و شفیق بود. آیت الله العظمی مرعشی می‌فرماید وقتی آیت الله العظمی مرعشی می‌فرماید وقتی حاج شیخ مرتضی حائری فوت کرد، بعد از خاک سپاری ایشان، شب لیلة الدفن فرمودند من نماز خواندم و از خدا خواستم مقامات حاج شیخ مرتضی حائری را در برزخ به من نشان دهند.

آقایان یکی از سختترین ساعاتی که هنوز هیچکدام از ماها به آن نرسیدیم ساعت مردن است. امام سجاد می‌فرماید سه ساعت خیلی سخت است، یکی لحظه مردن، یکی لحظه حضور در محشر، و یکی لحظه حاضر شدن پای میزان اعمال. «اشدّ ساعات بن آدم ثلاثة»[36] این ساعت را امام می‌فرماید خیلی ساعت سختی است. بالاخره هنوز تجربه‌اش نکردیم که بر میت چه می‌گذرد. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی می‌فرماید من نماز خواندم، قرآنی هم تلاوت کردیم، از خدا خواستم که عالم برزخ ایشان را به من نشان دهد. می‌فرماید شب خواب آقای شیخ مرتضی را دیدم که در یک لباس بسیار زیبا، چهره بسیار روشن، قیافه قیافه جوانی، در یک باغستان زیبایی آمد به سمت من، متوجه شدم که عالم عالم برزخ است و این مقام از مقامات برزخی آقای حاج شیخ مرتضی حائری است. می‌فرماید رفتم جلو احوال پرسی کردم گفتم آقای حاج شیخ مرتضی حائری از مردن چه خبر. گفت آقای حاج شیخ مرتضی گفت آقای سید شهاب الدین مرعشی وقتی بیماری شدت پیدا کرد، آن لحظات سکرات موت حضرت ملک الموت آمد و شروع کرد از پای من قبض روح کردن، دست می‌کشید، همانطور که دست می‌کشید روح از بدن خارج می‌شد، تا رسید به سر ما و قبض روح تمام شد، صدای شیون و فراید از کنار بستر من، بستگان من فریادشان بلند، حالا هر چه روح ما به آن‌ها می‌گفت فکر خودتان باشید شما هم این راه را پیش رو دارید، بالاخره بخاطر دلسوزی آنها متوجه نبودند، گفت ما را غسل دادند کفن کردند تشییع کردند نماز خواندند در همین مسجد بالاسر کنار قبر والد معظمشان آقای شیخ عبدالکریم حائری ایشان را دفن کردند. گفت وقتی که ما را به خاک سپردند، تلقین گفتند لحد گذاشتند خاک ریختند، بعد دیدم یکی یکی همه بلند شدند رفتند. دوستان آشنایان شاگردان، تا نوبت رسید به فرزندان و اهل منزل و فامیل، دیدم این‌ها هم یکی یکی بلند شدند همه رفتند و تنها ماندم. ایشان می‌فرماید روحم بالای جسمم زانوی غم به بغل گرفته بود. در آن تنهایی و تاریکی قبر. ابکی لظمة، امام سجاد نمی‌خوهد من و شما را بترساند، واقعیت است، برای آن شب تاریک یک کاری کنید.

ای که دستت می‌رسد کاری بکن، پیش از آن کز تو یایند هیچ کار.

فرموده بود روح من زانوی غم به بغل گرفته بود، یک وقت صدای آمدن پای دو نفر از پایین قبر به گوش رسید، ولی این صداها آنقدر وحشتناک بود که هر چه این صداها نزدیکتر می‌شد، اضطراب من بیشتر می‌شد، وحشت من بیشتر می‌شد، صداها آمد آمد آمد تا رسیدند به قبر، دیدم دو تا وجود بسیار وحشتناک در قبر حاضر شدند. آقایان این شرح حال یک استاد حوزه است. یک آیت الله حوزه، پدر عیال آقا سید مصطفی خمینی. ایشان فرموده بود آقا سید شهاب الدین مرعشی زبانم به لکنت افتاد، دیگر حرف نمی‌توانستم بزنم از وحشت. در این اضطراب شدید یک وقت صدایی از بالای سرم به گوش رسید که یک نفر داشت به سمت من می‌آمد، این صدا بر خلاف صدای پای آنها، هر چه نزدیکتر می‌شد، آرامش من بیشتر، اطمینان من بیشتر، و هر چه این صدا می‌آمد نزدیک، این دو تا وجود وحشتناک فاصله می‌گرفتند. هی دور شدند دور شدند دور شدند تا این‌ها تاپدید شدند، دیدم یک وجود سراسر نور و زیبایی در قبر حاضر شد. به من سلام کرد جواب دادم، فرمود شیخ مرتضی حائری ترسیدی؟ گفتم آقا خیلی ترسیدم. فرمود من را شناختی؟ گفتم شما را نشناختم. فرمود من علی‌بن موسی الرضا هستم. تو در ایام زندگانی‌ات 38 مرتبه آمدی مشهد، من 38 مرتبه می‌آیم دیدنت. این بار اول است که آمدم. دیگر هم نگران نباش، کسی به شما تعرضی نمی‌کند. گفت آقا یک اشاره کردند بالای سر من دری باز شد، این باغ این کاخ و این خلعت زیبا که بن تن دارم مرحمتی امام رضاست.

خدا رحمت کند حاج محمود آقای سیفی را، یکی دو تا از ترجیعات شاعر خوش ذوق شیرازی را، حالا نام امام رضا هم آمده، ایام تحت الشعاع نام حضرت است، به یاد این عزیز و همه رفتگان بخوانید.

تا پادشه طوس است ملت چه غمی دارد، ملت چه غمی دارد

کشور همه  52:20 است، ملت چه غمی دارد، ملت چه غمی دارد

از باده‌ی عشق او، عالم همه شرشارند، بر درگه آن مولا چون بنده‌ی دربارند.

پیرو راه او اهل نجات است، نام عشق رضا ای عین الحیات است

یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن

به یاد همه اسیران خاک

یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن

با عشق گل توحید ما جمله سرافرازیم، ما جمله سرافرازیم

هرکس به کسی نازد ما هم به رضا نازیم، ما هم به رضا نازیم.

ماه همه پیرو آن مقتداییم، عاشق و واله کوه رضاییم

یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن، یا مهدی یا مهدی چشم تو روشن

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

[1] هود آیه112

[2] هود آیه112

[3] هود آیه112

[4] هود آیه112

[5] هود آیه112

[6] هدایة الامة الی احکام الائمه علیهم السلام، ج3 ص68

[7] هدایة الامة الی احکام الائمه علیهم السلام، ج3 ص68

[8] نهج البلاغه حکمت444

[9] غررالحکم ص186

[10] منبعی یافت نشد

[11] بحار الانوار ج40 ص175

[12] بحار الانوار ج40 ص175

[13] بحار الانوار ج40 ص175

[14] بحار الانوار ج40 ص175

[15] بحار الانوار ج40 ص175

[16] بحار الانوار ج40 ص175

[17] بحار الانوار ج40 ص175

[18] بحار الانوار ج40 ص175

[19] بحار الانوار ج40 ص175

[20]حمد آیه5

[21] هود آیه112

[22] هود آیه112

[23] هود آیه112

[24] هود آیه112

[25] هود آیه112

[26] هود آیه112

[27] غررالحکم ص144

[28] غررالحکم ص144

[29] آل‌عمران آیه93

[30] هود آیه112

[31] هود آیه112

[32] اثنی عشریه ص229

[33] هود آیه112

[34] هود آیه112

[35] هود آیه112

[36] الخصال ج1 ص119

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه