photo2022-12-2808-05-58
photo2022-12-2808-06-03
photo2022-12-2808-06-01
photo2022-12-2808-05-49

استاد حدائق روز سه شنبه 6 دیماه 1401 همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به بیان شرحی بر سخنان نورانی آن حضرت پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قالت مولاتنا فاطمةالزهرا «اللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسِي وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي »[1]

دعایی که ابتداء سخن زینت‌بخش مجلس گردید یکی از فرازهای دعاهای حضرت زهرا در نافله‌ی شب است، یک اشاره‌ای من عرض کنم و بعد مقدمه‌ای و بعد هم کلام حضرت را اشاره‌ای کنیم.

بزرگان بین دعا و حدیث معصومین یک تفاوتی قائل هستند، در حدیث مخاطب معصوم انسان است حالا این انسان معصوم یا انسان معصوم نیست، اما در دعا مخاطب معصوم خداست دعای یعنی شناسنامه‌ی معصوم، یعنی اگر کسی بخواهد معصوم را بشناسد باید دعاها را باید بفهمد. خدا رحمت کند آیت الله والد ما را می‌فرمودند گذشته در حوزه‌های علمیه دعاهای ائمه درس گفته می‌شد و تدریس می‌شد و فراز به فراز این سخن‌ها و حکمت‌ها در آن نهفته است، ما یک دعای کمیلی از مرحوم جد ما آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق به دست رسید ایشان در منزل سال آخر عمرشان خواندند پنج شش نفر خدمت ایشان نشسته بودند و ایشان قبل از دعا توسل و روضه و ذکر گفت و دعا را که شروع می‌کنند بدون یک کلمه کم و زیاد دعا را تا آخر می‌خوانند، آقا امیرالمؤمنین سه بار صلاح دید بگوید یا ربّ ربّ ربّ، کم و بیش آن اثر دارد، دعا قاعده دارد، دعا مثل همین داروهاست دکتر می‌گوید این تعداد در این ساعات کم و زیاد شد یا ضرر دارد یا بی‌اثر است. ما یک مقداری در دعاهایمان نتیجه نمی‌گیریم زیرا تصرف در دعای معصوم داریم مثلا هفت بار هشت بار می‌گوییم، ساعت مشخص دارد ولی رعایت نمی‌شود، دعاهایی که زمان دارد و عدد دارد ترکیب این‌ها به هم خورد آنچه که معصوم تضمین کرده است حاصل نمی‌شود، طرف خدمت امام صادق آمد و دعایی را خواند و گفت: از شماست؟ حضرت فرمود: بله. دعا با یارحمن ختم می‌شد و این آقا گفت: ما یک رحیمی می‌خواهیم اضافه کنیم ولی حضرت فرمود: دوست داری اضافه بکن ولی آن چیزی که ما گفتیم دیگر اثر ندارد و بهش نمی‌رسی، لذا در ادعیه‌ی معصومین دقت شود ترکیب دعا را بهم نزنید، در یک جایی امام صلاح می‌دانسته این ذکر و یا این مطلب خوانده شود، لذا خود دعا و ماهیت دعا و محتوای دعا بیانگر شخصیت معصوم است، نوع دعاهایی که ما می‌خوانیم کم و زیاد می‌کنیم بعد می‌گوییم چرا نشد، آقا در قنوت نماز شب می‌گویند چند تا مؤمن را دعا کن، 41 نفر گفته شود اثر 40 را ندارد، عدد ثابت است و تعریف شده است و اثر در عدد است این عدد را باید بگویی. یکی از بزرگان مثالی زد به شما می‌گویند 40 قدم را بردارید و زیر قدم چهلم زیر پای‌تان گنج است و 41 قدم برداشتی و گذشتی یا 39 قدم برداشتی نرسیدی یا یک نفر می‌گوید من 80 نفر را دعا می‌کنم بله دعا خیرت بدهد ولی اثر 40 را از دست می‌دهد، لذا این اعداد آثار دارد و توصیه‌هایی که می‌شود نظم را در دعا و اذکار این‌ها باید رعایت کرد. حالا برگردم به اصل بحث، دعا یعنی گفت و گوی معصوم با خدا و در این گفتگو معصوم را بخواهی بشناسی باید دعایش را بشناسی، دعای کمیل شناسنامه‌ی امیرالمؤمنین است، دعای عرفه شناسنامه‌ای سیدالشهداء است، زین العابدین هر کسی بخواهد بشناسد باید ابوحمزه را بشناسد، فراز به فراز این‌ها حکمت‌ها و مطلب‌ها نهفته است، ولی در حدیث اینگونه نیست، در حدیث امام ظرفیت مخاطب را می‌بیند و به اعتبار ظرفیت سخن می‌گوید کما اینکه ما هم این کار را می‌کنیم، شما حضار محترم با همه کس یک‌جور صحبت نمی‌کنید با یک نوجوان به یک نحو سخن می‌گویید با یک طفل چهار ساله یک جور دیگری و یک فرد فرهیخته جور دیگر صحبت می‌کنید و مخاطب‌شناسی یعنی همین، پیغمبر فرمود: ما انبیاء مأمور هستیم با مردم به اندازه‌ی ظرفیت‌شان سخن بگوییم، لذا رسول الله آن گونه که با سلمان از نظر حجم گفتار معنوی سخن می‌گفت با اباذر نمی‌گفت.

عالی‌ترین احادیث معصومین احادیث معصوم به معصوم می‌باشد یعنی ظرفیت نصیحت‌کننده لایتناهی و ظرفیت نصیحت شنونده لایتناهی، شما صدر قال رسول الله‌هایی است که مخاطب علی بن ابیطالب است و همه سخن معصوم و معتبر است و همه حجت است ولی از نظر بارمعنوی سخنانی که مخاطب رسول الله علی بن ابی طالب است این‌ها یک حساب دیگری است، سخنانی که امیرالمؤمنین به امام حسن و امام حسین خطاب کرده است، سخنانی که سیدالشهداء به زین العابدین و ایشان به امام باقر، امام باقر به امام صادق این‌ها انصافاً باید با آب طلا نوشته شود، در آن آخرین لحظات دیدار امام حسین با حضرت زین العابدین در بعدظهر عاشورا آمدند در خیمه و از ایشان از امام زین العابدین یک عیادت کردند و خداحافظی. آخرین سخنی که حضرت به زین العابدین فرمود و به میدان رفت و دیگر امام به شهادت رسیدند این جمله بود: «يَا بُنَيَّ، إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لاَ يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلاَّ اَللَّهَ»[2] پسرم بپرهیز از ستم‌کردن به کسی که جز خدا پناهگاهی ندارد.

مردم بترسید از آن بی‌سوادها، مردم بترسید از آن‌هایی که راه دادگاه را بلد نیستند، مردم بترسید از کسانی که از حق و حقوق خودشان نمی‌توانند دفاع کنند مدافع این‌ها خداست. این حرف سیدالشهداست، « إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لاَ يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلاَّ اَللَّهَ»[3] آنجا خدا می‌گوید اگر خودم از ظالم انتقام نگیرم خودم ظالم هستم، این آخرین سخنان سیدالشهداء به زین‌العابدین بود در بعدظهر عاشورا، این سخنان که مخاطب امام و معصوم است خیلی معصوم عظمت دارد.

در این گفتار نورانی که حضرت زهرا در قالب دعا گفته است، در دعا حقیقت معصوم تجلی می‌کند، یکی از خواسته‌های حضرت زهرا این است «اللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسِي فی نفسی وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي[4]» خدایا خودم را در خودم پایین بیاور و ذلیل کن و خودت را در خودم بالا ببر. یک مقدمه‌ای را عرض کنم اساساً عزیزان از صفات ناپسند ذلت است، ذلت جزء صفات ناپسند است مؤمن می‌گوید با شاکله‌ی وجودی‌اش نمی‌آید خودش را ذلیل کند و لذا روایت هم داریم که خودتان را ذلیل نکنید حالا در اینکه چگونه انسان خودش را ذلیل می‌کند ما روایات فراوانی داریم در یک حدیثی وجود آقا امام صادق علیه السلام حضرت می‌فرماید: «لاینبغی للمؤمن عن یضلّ نفسه» مؤمن نباید خودش را ذلیل کند مؤمن عزیز است و «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»[5] خدا می‌فرماید از خداست، پیغمبر و مؤمنین، ما مؤمنین عزیز قرار دادیم. مؤمنی که عزیز هستی خودت را ذلیل نکن.

امام صادق علیه السلام فرمود: سزاوار نیست مؤمن خودش را ذلیل کند از حضرت سؤال شد «کیف یذلُّ نفسه»[6] مگر مؤمن چگونه خودش را ذلیل می‌کند همین وضعیتی که بعضی‌ها گرفتار هستند، مؤمن چگونه خودش را به ذلت می‌رساند امام فرمود: «یتعرض لما لا یطیق»[7] وارد کارهایی می‌شود که از او بر نمی‌آید.

توانایی کاری را ندارد و تخصص ندارد و قدرت انجام کاری ندارد بلندپروازی می‌کند و می‌خواهد آن را انجام بدهد و کار نمی‌گیرد. مورد اتهام و مورد افترا قرار می‌گیرد که چرا این کار را انجام داد.

پادشاه مصر وقتی به حضرت یوسف مطرح کرد اداره‌ی امور مملکت را دست بگیرد حضرت یوسف فرمود: «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ»[8]، خضائن ارض را به من بدهید «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»[9] من یک انسان حفیظ هستم و پاکدست هستم دزد نیستم، خلافکار نیستم و خداترس هستم، علیم هستم و توانا هستم و متخصص هستم وکارآمد هستم یعنی می‌توانم انجام بدهم.

 لذا در مسئولیت‌ها این دو نکته مهم است خداترسی و حفیظ بودن و پاکدست بودن و علیم بودن و متخصص بودن و کارآمد بودن. امام صادق فرمود: اگر کسی کاری از او بر نمی‌آید و قبول کند این خودش را ذلیل کرده است، خدا رحمت کند آیت الله والد ما می‌گفتند: اول انقلاب بود و انقلاب شکل گرفت و گفتند: مرحوم آیت الله العظمی محلاتی به بنده گفتند آقای حدائق می‌خواهیم شما را حاکم شهر کنیم در استان فارس. والد ما گفت: آیت الله محلاتی استاد بنده بود و گفتم: آقا من از حال خودم مطلع هستم و این کار از من بر نمی‌آید. روایتی برایشان خواندم که در روایت داریم که امیرالمؤمنین فرمود: در این مکان قضاوت یا شقیع می‌نشیند یا سعید و سومی ندارد. قاضی یا سعادتمند یا شقاوتمند است شک نکنید و لذا امام صادق فرمود: قضات 4 دسته هستند سه دسته قعر جهنم هستند و یک دسته لب پرتگاه جهنم است. خیلی کار سختی است حضرت هم فرمود: آن کسی می‌داند حق چیست و ناحق حکم می‌کند جهنمی است، آن کسی نمی‌داند حق چیست و به حق حکم می‌کند جهنمی است می‌گوید تو که نمی‌دانی چرا قبول کردی، آن کسی که نمی‌داند حق چیست و ناحق حکم می‌کند جهنمی است، آن کسی می‌داند حق چیست و به حق قضاوت می‌کند لب پرتگاه جهنم است.

حاج آقا گفتند: از من برنمی‌آید و من توانایی این کار را ندارم و از حال خودم مطلع هستم و قضاوت نمی‌کنم. انسان از حال خودش مطلع است روحیه و توانایی‌اش چقدر است. والد ما گفت: انصراف دادم و ایشان هم پذیرفتند، لذا خود این ذلت‌پذیری حالا گاهی اوقات طرف می‌بینید بخاطر مسئولیت و کاری که می‌پذیرد و توانایی ندارد خب مورد انتقاد و افترا قرار می‌گیرد.

عواملی را در بحث موجبات ذلت داریم:

1ـ علاقه به دنیا، اصلا علاقه‌ی به دنیا انسان‌ها را ذلیل می‌کند گاهی اوقات انسان حاضر است به هر نرخی هزینه بشود. امام صادق می‌فرماید: «من أحبّ الحیاة الدنیا ضلّ» حیات دنیایی را هر کسی دوست داشت و وابسته‌ی زندگی دنیایی شود ذلت پیدا می‌کند، گاهی اوقات برای همین مال دنیا و برای همین موقعیت‌ها تن به هر کاری می‌دهیم. مردم ببینید ذلت‌های عاشورا را کسانی که در برابر امام حسین صف‌آرایی کردند بعضی‌ها نرخ ذلت‌شان یک من گندم بود، برای یک من گندم به کربلا آمدند و در قتل امام حسین شرکت کردند. ما الان تعجب  می‌کنیم معادلش 3 کیلو گندم یعنی 60 هزار تومان، یعنی برای 60 هزارتومان تن به این ذلت دادند. برخی هم نرخ ذلت‌شان بالاتر بود مثل عمر سعد به طمع حکومت ری آمده بود، ابن ملجم به خاطر همین عشق و هوس دنیا امام علی را به شهادت رساند، دل بستن به دنیا و علاقه‌ به این زندگی دنیایی انسان‌ها را ذلیل می‌کند ببینید بعضی‌ها می‌دانند حق چیست ولی سکوت می‌کنند چون دنیایش به خطر می‌افتد مثلا موقعیت، ثروت، امکانات‌شان از بین می‌رود و این ذلت‌آفرین است، اهانت به اسلام ذلت می‌آورد مثل کسانی که بازی‌خورده‌ی شبکه‌های بیگانه و تبلیغات دشمن هستند و چاک دهانش را باز می‌کند و اثر وضعی توهین به اسلام ذلت است. روایت از رسول خداست پیامبر فرمود: «أذل الله من أهان الاسلام»[10] خدا ذلیل می‌کند کسی را که به اسلام توهین کند. شما یک نفر را در تاریخ پیدا کنید که به اسلام توهین کرد و سر سالم به قبر برده باشد این‌ها چوبش را می‌خورند ولی نمی‌فهمند از کجا خوردند.

یک خاطره‌ای از شیراز برای‌تان بگویم از لای کتاب‌ها برای‌تان نگویم از وقایع اتفاقیه‌ی شیراز خودمان، در همین دفتر مسجد یک زن و شوهر به ما مراجعه کردند و این داستان مال 16 سال قبل می‌باشد. آقایی از میلیاردرهای این شهر بود البته کار تجاری‌اش خارج از کشور بود و کارهای داخل مملکت به دماغ در نمی‌آورد، تجارت‌هایی در کشورهای عربی داشت به پیش ما آمد و گفت: آقای حدائق من دیروز اگر دو سه دقیقه دیرتر در اتاق رفته بودم پسرم داشت مادر خفه می‌کرد. مردم این را به شما بگویم خدا بچه‌هایتان را سالم داده است قیامت پدر و مادرها تا آن حدی که کوتاهی در تربیت کردند باید جواب پس بدهند، آن حدی که خود بچه راه انحراف را انتخاب کرده است باید جواب پس بدهد، ولی کی جایی پدر و مادر کم گذاشتند و کوتاهی کردند خدا به شما سالم داده است تو چی تحویل دادی؟! این آقا گفت: خواهش می‌کنم از شما بیایید منزل ما با این جوان صحبت کنید، گفتم: پسر شما مشکل اعصاب و روان ندارد؟ گفت: خیر. گفتم: سنش چقدر است و تحصیلاتش چقدر است؟ گفت: 24 سالش و در یکی از رشته‌های دانشگاهی فارغ‌التحصیل شده بود و مهندسی دارد. گفتم: خود شما نفهمیدید اشکال کجاست؟ گفت: خیر، به این آقا گفتم فرزندت را بیاور تا صحبت کنیم، گفت: فرزند من روحانیت را قبول ندارد. گرچه بعضی‌ از پدر و مادرها خودشان مسئول است، جوانی اگر راه مسجد را پیدا کرد سعادت پدر و مادر تضمین شده است. بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر فرزندشان به مسجد آمد و به هیأت آمد متدین بود به جمهوری اسلامی خدمت کردند بابا به خودت خدمت کردی دوران پیری خونه‌ی سالمندان جایت نیست. دوران کهولت سن در خانه‌ی خودت ناامنی حاکم نمی‌شود. احساس ناامنی در خانه‌ات نمی‌کنی، فرزندی که خدا را شناخت و این هم من عرض کنم عزیزان اگر فرزندی آمد به پدرش گفت: من امام زمانم را بهتر و بیشتر از تو دوست می‌دارم دست این فرزند را ببوسید. اگر فرزندی آمد گفت: بابا من رضایت پیغمبر برایم مهمتر از رضایت شماست. این فرزند پشت پدر و مادر را خالی نمی‌کند.

پیغمبر یک روز نشسته بودند یک پدری با یک نوجوان 8 ـ 9 ساله آمدند و وارد شدند و سلام کردند پیغمبر رو به پسر کرد و گفت: من را دوست می‌داری یا پدرت را. آن پسر گفت: شما را. پیغمبر فرمود: چرا؟ پسر گفت: چون احترام به پدر و مادر را از شما یاد گرفتیم. پیغمبر گفت: آفرین بر تو. پیغمبر دوباره پرسید: من را دوست می‌داری یا خدا را. پسر گفت: من شما را برای خدا دوست می‌دارم. رسول الله این جوان را بوسیدند و به مسلمانان گفت: اولاد این گونه باید تربیت کرد. طراز خداست. اراداتی که شما به حضرت زهرا دارید برای چیست؟ شما این ادب و احترامی که به حضرت زهرا می‌کنید تا حالا در طول سال به خواهران حضرت زهرا دارید؟ حضرت زهرا سه خواهر دیگر داشت. رقیه و زینب و ام کلثوم اصلا مجلس می‌گیرید یکی از شاخص‌ترین بانوی خلقت فاطمه است، آنها تحت‌الشعاع هستند. این آقا خیلی اصرار کرد و گفت: پسر من روحانیت را قبول ندارد و مسجد را هم قبول ندارد من وقت را نگیرم خیلی اصرار کرد گفت برای خدا بیایید منزل ما و با ایشان صحبت کنید و یک شب قرار گذاشتیم و به منزل این‌ها رفت، خانه مثل کاخی بود و امکاناتی که در سالن این خانه بود و تعریف می‌کردند از این امکانات خانه و یک چند قلم کالا در آن سالن بود بالای صد میلیون در آن سال به نرخی که خودش گفت که از پکن چین گرفتم و این را از روم ایتالیا گرفتم و افتخار می‌کرد به 4 تا کاشی و کوزه و مجسمه و وسائل ظاهری ولی در آن خانه آرامش و امنیت نبود، صفا نبود.

آسایش بود ولی آرامش نبود البته وقتی این آقا ما را که به منزل می‌برد و گفت: من یک تقاضایی دارم و یک محبت در حق ما بکنید پسر من را راضی کنید از ایران برود من هرجای دنیا بخواهم خونه برایش می‌خرم و حقوق ماهانه به حسابش می‌ریزم و تمام شرائط زندگی را برایش فراهم می‌کنم و برود و جلوی چشم ما نباشد آیا باید اولاد را اینگونه تربیت کنیم؟ زمانی که دستگیرت باشد باید گریز از او داشته باشیم.

ما نشستم و این پسر را صدا زد و پایین آمد و من در ذهنم این بود یک پسر پرخاشگر بی‌ادب و گستاخ است زیرا مادرش را می‌خواست خفه کند، خود ما هم انصافاً بااحتیاط رفتیم کسی که رحم به مادر نمی‌کند رحم به من و شما می‌کند؟ دیدم یک پسری خوش‌قیافه و مؤدب و بااحترام و دولت آقای خاتمی بود، آمد نشست و شروع به صحبت کرد و نیم ساعت این جوان در مورد سمائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و من دچار شک شدم گفتم شاید این پدر مشکل دارد و عناد دارد که پسر را خراب کند اصلا در صحبت‌های این جوان آن طور که پدر می‌گفت اصلا نبود، یک نیم ساعتی این جوان خوب صحبت کرد و یک تحلیل‌هایی خوبی در مورد مسائل اجتماعی داشت، گفتم: آقا شما با این کمالاتت، با این فضلت، با این تحصیلات چرا ادامه تحصیل نمی‌دهی و پدرت که حمایتت می‌کند و به خارج برو و ادامه تحصیل بده و پدر شما هم قول می‌دهد زندگی‌ات را تأمین کند و از این فرصت استفاده کن. تا این را گفتم یکدفعه دیدم این تغییر کرد و گفت: من به خارج بروم، من سوهان روح پدر و مادرم هستم. من باید بمانم و ببینم مرگ تدریجی آنها را، این دو جمله را گفت و بلند شد و به بالا رفت. تعجب کردم که چرا یکدفعه عوض شد، عزیزان هیچ اتفاقی اتفاقی نیست.

رو کردم به پدر و مادر گفتم: سر این جوان چه کار کردید؟ دیدم مادر شروع به گریه کرد گفت: حاج آقا این بچه یک سالش بود تازه راه می‌رفت شب سر جانمازم نماز مغرب و عشاء را خوانده بودم و بعد از قرآن در دستم بود همین آقای مهندس از بیرون می‌آمد شراب خورده بود مست کرده بود جلو چشمان این بچه لگد می‌زد در قرآن در دست من بود و قرآن پرت می‌شد می‌گفت: جمع کن کتاب جادو و جنبل را...

تا این را گفت من بلند شدم گفتم: آقای مهندس ترک‌ها یک ضرب‌المثلی دارند «نکبت کارهایمان گرفته» لگد به قرآن زدی لگد به زندگی‌ات کشیدی. 25 سال قبل اهانت به قرآن و الان آثارش این است در خانه‌ی خودت آرامش نداری از پاره‌ی تنت، گفتم: از من کاری ساخته نیست ولی ناامیدت نمی‌کنم، راهنمایی‌ات می‌کنم راه برگشت موجود است برگرد به سوی خدا، توبه کن از این اخلاق زشتت، استغفار کن از این کردارهای ناشایست، از خدا بخواه که قلب این جوانت را تغییر بدهد، من که کاره‌ای نیستم خانه‌ی تو از ریشه داغون است.

آقایان اهانت به اسلام نکبت دارد رسول الله می‌فرماید: خدا ذلیل می‌کند کسی را که به اسلام توهین کند. بعضی‌ها گرفتار نکبت‌ها شده‌اند زبان‌شان زبان توهین است ولی آرامش در خانه ندارند. آسایش ندارند، لذت از زندگی نمی‌برند. ضربه‌اش را می‌خورند و گاهی اوقات نمی‌دانند از کجا می‌خورند، اهانت به اهل‌البیت و توهین به اهل بیت ذلت اثر وضعی آن است. کسی که به اهل‌البیت جسارت کند یک وقتی پسر متوکل آمد خدمت به امام هادی گفت: دیشب پدرم مجلسی گرفته بود و دلقکی لباس کرباسی تن کرده بود و نعوذبالله ادای علی‌بن ابی طالب را درمی‌آورد و یک زن دلقکه‌ی بی‌تقوای و بی‌بندوباری هم یک چادر پاره‌ای سر کرده بود و ادای فاطمه‌ی زهرا را در می‌آورد و در مجلس حضور داشتند و همه مست و متوکل مست، سران همه مست، آن آقا هی صدا می‌زد «سَلُونِی قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی»[11] و همه می‌خندیدند، سخنی که امیرالمؤمنین بر فراز منبر کوفه می‌فرمود این‌ها به تمسخر برای شادمان کردن خلیفه می‌گفتند، تا این را برای امام هادی نقل کرد و امام هادی گریه کردند و فرمودند: کسی که توهین به مادر ما فاطمه‌ی زهرا بکند قتلش واجب است.

پسر متوکل گفت: من این کار را می‌کنم و بابایم باشد می‌کشم و آقا فرمود: یک جمله به شما می‌گویم پدر تو باید بمیرد ولی تو فرزندش هستی پسر اگر در قتل پدر شرکت داشت گرچه این پدر باید کشته شود عمر طولانی نمی‌کند. گفت: آقا می‌کشم ولو اگر عمرم طولانی نباشد و همین‌طور هم شد.

شما این سرباز گمنام در قبرستان دارالسلم شیراز که انصافاً اعجاز می‌کند و خودم از آیت الله آقای محمد باقر ابطحی رحمت الله علیه شنیدم داستانش را،  این عالم که از شاگردان آیت الله العظمی بروجردی بود و در فوتش مقام معظم رهبری  پیام مفصلی دادند و ایشان به شیراز می‌آمد و با مرحوم آیت الله والد ما بسیار رفیق بود  آیت الله آقای محمدباقر ابطحی می‌گفت: من هر کار گره به کارمان می‌افتاد از قم به شیراز می‌آیم یک سلام به شاهچراغ و به قبرستان دارالسلام کنار قبر عبدالغفار خوئی یک سوره‌ی قرآن می‌خوانم از روح او استمداد می‌طلبم و حرکت می‌کنم به سمت قم، نرسیده مشکلم حل می‌شود بعد ایشان فرمود: مردم نمی‌دانند چه گوهری اینجاست، این عبدالغفار خوئی شرح‌حالش همین بود افسر سنی ناصبی در خوی آذربایجان در صبحگاه به حضرت زهرا توهین کرد و در صف صبحگاه سربازان عبدالغفار منتظر فرصت بود در یک خلوتی فرمانده را کشت و فرار کرد به نجف رفت، سال‌ها نجف بود بعد امیرالمؤمنین به خوابش آمد به شیراز برو و به مدرسه‌ی علمیه‌ی خان مدت‌ها آنجا بود و زمان حیات آیت الله آقای حاج شیخ محمد حسین محلاتی جدّ آیت الله العظمی آقای حاج شیخ بهاء الدین محلاتی، زمان ایشان و زمان صدارت آیت الله حاج شیخ مهدی، 5 صبح ایشان نماز صبحش به امامت امام زمان در قبله‌ی شیراز خواند که بعد برای آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسین محلاتی نقل کردند. خب قطعا اهانت به اهل‌بیت ذلت‌آور است و این‌هایی که گاهی اوقات از روی عمد یا جهل توهین می‌کنند این زبان‌های بی‌ادبانه نکبت دارد.

از نکات دیگر اساساً بداخلاقی ذلت می‌آورد، آدم‌های بداخلاق پایگاه‌های اجتماعی ندارند آقا امیرالمؤمنین می‌فرماید: «رُبَّ عَزِيزٍ أَذَلَّهُ خُلُقُهُ وَ ذَلِيلٍ أَعَزَّهُ خُلُقُهُ »[12] چه بسا بسیارند کسانی که یک موقعیت‌های خوبی دارند اما بداخلاق هستند و بداخلاقی ذلیل‌شان می‌کند و چه بسا کسانی که موقعیتی ندارند اخلاق خوب این‌ها را عزیز می‌کند. من صبح در مهدیه‌ی شیراز عرض کردم روایتی از حضرت زهرای مرضیه که می‌فرماید: با همه کس با روی خوش برخورد کنید، با مؤمن با چهره‌ی باز و گشاده سبب می‌شود شما بهشتی بشوید، ما معاند و معادی یعنی کسی که قبولت ندارد و دشمنت هست با او هم با چهره‌ی باز روبرو باش تا جهنم را از شما دفع کند یعنی چهره‌ی باز تضمین بهشتی بودن شماست و تضمین جهنمی نشدن است یکی دو نکته را عرض کنم اساساً طمع و حرص این دو رذیله‌ی اخلاقی موجبات ذلت است امام باقر می‌فرماید: «لا ذل کذل الطمع»[13] هیچ ذلتی مثل ذلت طمع نیست، این انسان‌ها نفس خودشان را ذلیل می‌کنند و از امیرالمؤمنین وقتی سؤال شد که ذلیل‌ترین انسان‌ها چه کسانی است حضرت فرمود:«الحرص علی الدنیا»[14] حرص بر سکه‌های طلا یعنی مال‌اندوزی این حرص بر مال‌اندوزی  انسان‌ها را ذلیل می‌کند، ستم کردن این نفس ستم کردن ذلیل شدن انسان‌هاست تا اینجای بحث را داشته باشید و برگردیم به کلام حضرت زهرا مرضیه، خب ذلت یک صفت بدی است و این‌ها موجبات ذلت است اما یک جا ذلت خیلی خوب است می‌گویند فضائل و رذایل اخلاقی قبح و حسن‌شان نسبی است. تکبّر صفت بدی است اما یک جا خوب است در برابر متکبر، متکبر باشید. ذلت صفت بدی است این‌ها موجبات ذلت بود اما حضرت زهرای مرضیه یک جا ذلیل باشد مردم از خدا بخواهید در خودتان پایین بیایید، هر چقدر روی شما بیشتر حساب باز می‌کنند در خودتان فرو بروید، در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد آقا به خداوند عرض می‌کند «لا تَرفَعْني في النّاسِ دَرَجَةً إلاّ حَطَطتَني عِندَ نَفسي مِثلَها»[15] خدایا مقام ما را در جامعه بالا نبر، این مقام، مقام خوبی است از خدا این نوع پست‌ها را بخواهید، خدایا ما را بالا مبر مگر به موازات این رشد اجتماعی افت درونی پیدا کنیم هر چه بیشتر روی شما حساب کردند آقا مایه‌ی دلگرمی ما هستید، شما نبودید چه نبود، هر چه این‌ها را بگویند شما در خودتان پایین بیایید اینکه حضرت زهرا از خدا می‌خواهد «اللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسِي»[16] خدایا خودم را در خودم پایین بیاور.هر چه بیشتر روی ما حساب باز شود ما خودمان را در بی‌کسی خود بیشتر حساب باز کنیم اما یک چیز هم از خدا بخواهیم که به موازاتش بالا برود، عظمت و شأنیت خدا «وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي»[17] خودم را در خودم پایین بیاور اما پروردگارا خودت را در خودم بالا ببر، این ذلت خوبی است و ذلت درونی و ذلت نفسانی نه ذلت در برابر مردم، بلکه در برابر آفریدگار آن هم در وجودمان این ذلت ارزشمند است و این عزت در وجود انسان‌ها نسبت به پروردگار عزت ارزشمند است، انشاءالله این دعای بزرگ‌بانوی نظام خلقت در حق همه‌ی ما به حق اجابت برسد و این را در اولیاء می‌بینیم.

امیرالمؤمنین فرمود: خداوند 4 چیز در 4 جا پنهان کرده است مراقب باشید اشتباه نکنید یکی از آنها این است خدا اولیاءش را بین مردم پنهان کرده است، الان در شیراز کی به خدا نزدیک‌تر است ما نمی‌دانیم در این مملکت مقرّب‌ترین کس به خدا کیست؟ ما نمی‌دانیم یک وقت کاشف‌الغطاء بزرگ فقیه عالم بزرگ اسلام امیرالمؤمنین حواله می‌دهد که کاشف‌الغطاء مردم در زحمت هستند نماز باران خواندی ولی بارانی نیامد و نجف خشکسالی شد آقای شیخ جعفر به کوفه برو ورودی کوفه یک پیرمرد قهوه‌چی است به او بگویید دعا کند تا باران بیاید. علامه‌ی نائینی وقتی فوت کرد خواب علامه نائینی را دیدم و گفتم از برزخ چه خبر ایشان یک بیت شعر خواند:

کس نمی‌داند در این بحر عمیق، سنگ‌ریزه قرب دارد یا عقیق

امیرالمؤمنین فرمود که اولیاءش را در مردم پنهان کرده است به هیچ کس به دید حقارت ننگرید یک وقت می‌بینی همان کسی که شما به دید خفت و سبکی نگاهش می‌کنی ولیّ خداست و شما بی‌خبر هستید و ما نمی‌دانیم و می‌بینی همان کارتون‌خواب بگویی التماس دعا یا همان کسی تا کمر در سطل زباله هست ضایعات جمع می‌کند باید بگویی التماس دعا، این عناوینی که دارید ظاهری است و امر باطنی مهم است. دیدی همان که به نظر نمی‌آید ولی خداست و ما بی‌خبر هستیم.

شام شهادت حضرت زهرای مرضیه است یکی از عزیزان گفتند آن جریان نقل علامه‌ی نوری را و آن عالم یزدی را اشاره‌ای داشته باشیم ایام شهادت حضرت است، مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین نوری نقل می‌کند در شهر یزد عالمی زندگی می‌کرد که برادری داشت و این برادر موجّهی نبود آدم باطلی بود و آن یکی برادرش عالم بود، خب آن برادر بی‌بندوبار گاهی اوقات کارهایی می‌کرد که مردم شکایت به برادر عالمش می‌کرد که این کار و آن کار را کرد و برادرش نصیحتش می‌کرد ولی گوش نمی‌کرد.

یک سالی کاروانی از یزد به مشهد مقدس عازم شدند، حرکت کردند و این برادر عالم در کاروان بود و این‌ها یک مقداری از یزد دور شدند در جاده قافله می‌رفت دیدند از سمت یزد یک کسی دنبال این کاروان می‌آید، آمد و آمد تا رسید به کاروان دیدند همان برادر بی‌بندوبار است که دنبال کاروان است، برادر عالم گفت: کجا داری می‌آیی؟ گفت: من هم به مشهد می‌آیم. من اینجا یک جمله خدمتتان بگویم آنقدری که آنهایی که از دین فاصله گرفتند به این جلسات نیاز دارند متدینین نیاز به آن اندازه ندارند، آب را به چه کسی باید داد؟ آن کسی که جان می‌دهد این مجالس و محافل اولویتش حق آنهایی است که از دین بریدند اسباب آمدن آنها را فراهم کنید، سبب وصل شدن آنها به معارف بشوید، آنها ضرورت دارد برایشان.

برادر عالم گفت: برادر ما به مشهد می‌رویم در این سفر اگر می‌خواهی بیایی باید توهین و جسارت از تو سر نزند . این برادر هم قول داد، چند روزی این‌ها به حرکت ادامه دادند این برادر اخلاق زشتش دوباره از سر گرفت، افراد می‌آمدند به آن عالم شکایت می‌کردند که فلان حرف را زد و غیره و برادر عالم نصیحت می‌کرد ولی برادر بی‌بندوبار گوش نمی‌داد. خدا نکند اخلاق زشتی عادت بشود، این‌ها تا نیشابور آمدند، نیشابور اول صبح ناگهان این برادر بی بندوبار تب کرد صبح تب شدید کرد و ظهر صدق الله، ببینید خدا بخواهدببرد برایش کاری ندارد مثل سکته که یک لحظه است، خدا قارون را با ثروتش برد، فرعون را آنجایی به زمین کشاند که اعتماد فرعون به همان بود به نیل بود. عامل استکبار فرعون نیل بود و وسط نیل هم غرق شد، آقا ما چه کار کردیم؟ باکمون نیست، مشکلی نداریم. رفتن علت نمی‌خواهد رسول الله می‌فرماید: قدم از قدم برمی‌دارم نمی‌دانم هستم یا نه. این برادر صبح مریض شد و تبش سخت کرد و ظهر مرد. برادر عالم گفت: این برادر ما به عشق امام رضا آمده بود حیف است نیشابور دفن بشود، نیشابور غسالخانه بردند و غسلش دادند و کفنش کردند و نمدی دور این جسد پیچیدند و جسدش گذاشتند روی مرکب و به سمت مشهد حرکت کردند. این‌ها به مشهد آمدند و مشهد به حرم امام رضا سه دور طوافش دادند و در قبرستان عمومی مشهد دفن شد، برادر عالم گفت: از یک طرف نگران بودم برادر ما آدم درستی نبود و خیلی‌ها از او ناراحت بودند. الان شب اول قبرش چه وضعیتی است از یک طرف هم خودم را آرام می‌کردم خب این به عشق امام رضا آمد که می‌خواهم زیارت امام رضا کنم و بعد ما غسلش دادیم و در حرم مطهر طوافش دادیم و در کنار جوار امام رضا دفنش کردیم و قطعا امام رضا یک بزرگواری می‌کنند و دستگیری می‌کنند و خب این برادر عالم بین این دو فکر گرفتار بودم از یک طرف مکافات اعمالی و از طرفی عنایات علی بن موسی الرضا، آن شب نماز لیلة الدفن خواندم و قرآنی هم خواندم و گفتم خدایا عالم برزخ این برادر را به ما نشان بده، شب خواب دیدم برادرم لباس بسیار زیبایی پوشیده و در یک باغستان خیلی زیبایی قدم می‌زند به سمت برادرم رفتم و فهمیدم عالم برزخ است و گفتم: برادر اینجا چه می‌کنی؟ گفت: جایگاه برزخی من است، گفتم: تو که کاری نکرده بودی دستت خالی از عمل بود. گفت: این‌ها همه عنایات آقا علی بن موسی الرضا است. گفتم: می‌شود بگویی بر تو چه گذشت؟ ببینید آقایان خطا و خلاف و گناه پاکش نکردی آثارش را می‌بینی. گفت: برادر نیشابور که مریض شدم موقع جان دادن عین گوسفندی که زنده زنده دارند پوستش را می‌کنند روح از بدنم خارج شد.گفت: فریادها می‌زدم ولی شما نمی‌فهمیدید و پیکرم یک پارچه آتش شد، گفت: این بدن شعله ور آتش بردید غسالخانه‌ی نیشابور و روی سنگ غسالخانه گذاشتید و سنگ غسالخانه آتشکده شد، فکر کردم غسال این لباس‌ها را در می‌آورد و آتش خاموش می‌شود وقتی لباس‌ها را در آورد آب روی بدنم می‌ریخت انگار مذاب وارد بدنم می‌شد غسال دست می‌کشید انگار آتش در بدنم می‌رفت، فریادها می‌زدم ولی شماها نمی‌فهمیدید، غسل که تمام شد کفنی دورم پیچیدید شد لایه‌های آتش، آمدید نمد دور این کفن پیچیدید آتش اضافی شد و روی مرکب گذاشتید مرکب آتش شد، از نیشابور تا مشهد عذاب می‌شدم.

ناله‌ها می‌کردم ولی شماها نمی‌فهمیدید، کار حساب دارد همین جا با ما صلح کن، چه لازم در محشر زما شرمنده باشی! کارها را برای بعد از رفتن نگذارید گفت: تا ورودی حرم امام رضا عذاب می‌شدم، وقتی که از روی مرکب بلند کردید و در صحن کردید و وارد حرم کردید مأمورهای عذاب بیرون ایستاده بودند و آتش‌ها خاموش شد و وضعم عادی شد و من را داخل حرم آوردید همین جا که ضریح مطهر است تختی بود و آقا علی بن موسی الرضا نشسته بودند و جمعیت زیادی دور حضرت طواف می‌کردند و من هم روی شانه‌های شما بودم و طوافم دادید و دور اول که طواف تمام می‌شد یک پیرمردی ایستاده بود و مقابل علی بن موسی الرضا با فاصله تا من را دید، تا اینجا هستی کارت ندارند از در این حرم رفتی بیرون عذاب نیشابور تا مشهد در انتظارت هست تا اینجا هستی یک کاری بکن، گفتم: چه کار کنم؟ گفت: از آقا بخواه یک وساطتی بکند، رو کردم به حضرت گفتم پشیمانم و نادم هستم و عذرخواه هستم، بزرگ‌تری کنید. حضرت سرشان را پایین انداخت و اصلا نگاهم نمی‌کردند. دور دوم که می‌رسید پیرمرد گفت: یک کاری کن برای خودت التماس کن. شروع به التماس کردم آقا پشیمانم و اقا به دادم برسید اشتباه کردم. حضرت سرشان پایین و نگاهم نکردند. دور دوم تمام شد دور سوم که به اتمام می‌رسید پیرمرد گفت: کاری نکردی و بردند تو را، گفتم: هر چه التماس می‌کنم اقا نگاهمم نمی‌کند. پیرمرد گفت: آقا را به پهلوی فاطمه‌ی زهرا قسمش بده، تا این را گفت. من به اقا گفتم: تو را به پهلوی شکسته‌ی مادرت به دادم برس، تا اسم مادرش فاطمه را آوردند. من این‌ها را از خیلی از بزرگان شنیدم، امام رضا روی دوتا عزیز خیلی حساس است یکی فاطمه‌ی زهرا، یکی جوادالائمه. لذا یکی از مراجع گفت: وقتی مشهد می‌روید مقید باشید یک زیارت از طرف حضرت زهرا برای امام رضا و یک زیارت از طرف امام جواد برای امام رضا داشته باشید، گفت: تا اسم حضرت زهرا را آوردم یک وقت امام رضا سر بلند کرد دیدم اشک در چشمان حضرت حلقه زده و بغض راه سخن گفتن را بر حضرت بسته است، آقا فرمود: فلانی گرچه جایی برای شفاعت کردن برای ما باقی نگذاشتی اما چه کنم نام مادرم را بردی. آقا دست به دعا برداشتند به برکت دعای امام رضا خدا از سر تقصیرات ما در گذشت. حضرت زهرای مرضیه شاه‌کلید ارتباط با همه‌ی ائمه است.

امشب خانه‌ی امیرالمؤمنین چه خبر است؟ وصیت زهرای مرضیه این است که باید ایشان را مخفیانه غسل و کفن کرد و خود بی بی فرموده و آقا مختصری درست کردند زهرا را آهسته آهسته غسل می‌دادند و بچه‌ها نگاه می‌کنند و اشک می‌ریزند هر از گاهی حسنم و حسینم آهسته گریه کنید مادر نمی‌خواست کسی متوجه شود فوت او را. در این اثناء یک وقتی دیدند صدای گریه‌ی علی بلند شد و حضرت زهرا فلسفه‌ی اینکه وصیت به غسل شبانه کرد خیلی‌ها می‌گویند برای این بود علی بن ابیطالب آثار جرم و جنایت‌ها بر پیکر حضرت را نبیند، اما یک وقت دستان مبارک حضرت به آن آثار جرم و جنایت بیگانگان خورد و صدای ناله‌ی حضرت بلند شد.

 وقت غسل جسم زهرا از چه مولا گریه کرد، قنفذ سنگین دل نامرد می‌داند

زهرا را کفن کرد در آن لحظات آخر آقا صدا زدند حسنم و حسینم بیایید با مادر وداع کنید، زینب و ام کلثوم این روضه‌ی امشب امیرالمؤمنین است تا حسنین روی سینه‌ی مادر افتادند یک وقت این بدن به حرکت در آمد صدای ناله‌ از این بدن برخواست مولا می‌فرماید یک وقت دیدم دستهای فاطمه از کفن بیرون آمد حسنین در آغوش گرفت، «نادی  یاابالحسن أرفعهما»[18] ندا آمد حسن و حسین را بلند کن ملائکه طاقت دیدار این صحنه را ندارند.

همه بگویید یا زهرا، یا زهرا

 

[1] بحارالانوار، ج92، ص406

[2] وسائل الشیعه،جلد16، ص48

[3] وسائل الشیعه،جلد16، ص48

[4] بحارالانوار، ج92، ص406

[5] منافقین آیه8

[6] الکافی ج5 ص64

[7] الکافی ج5 ص64

[8] یوسفه آیه55

[9] یوسفه آیه55

[10] مستدرک الوسائل، ج13 ص126

[11] الغیبه ص87

[12] کنیز الفوائد، جلد1، ص320 

[13] الوافی ج26 ص263

[14] من لایحضره الفقیه ج4 ص382

[15] صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق

[16] بحارالانوار، ج92، ص406

[17] بحارالانوار، ج92، ص406

[18] بحارالانوار ج43 ص179

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه